فرایند اصلاحات در ایران همچنان تیره و تار پیش میرود
الف - پیش زمینه اولیه تکوین جنبش اصلاحات در ایران: از دوم خرداد سال 76 که در برابر جریان راست ارتجاعی تحت کاندیداتوری اکبر ناطق نوری در مبارزه انتخاباتی دولت هفتم جریان دیگری از درون رژیم مطلقه فقاهتی تحت مدیریت تشکیلات روحانیون با رهبری و کاندیداتوری محمد خاتمی قرار گرفت که با شعار اولویت توسعه سیاسی به عرصه مبارزه انتخاباتی آمد که توانست با حمایت جنبش دموکراتیک مردم ایران که دررأس آنها جنبش دانشجوئی ایران قرار داشت به برتری چشمگیری نسبت به رقیب انتخاباتی خود (اکبر ناطق نوری) که از جانب خامنهائی و حزب پادگانی او حمایت همه جانبه میشد، دست پیدا کند.
جنبشی در ایران پا به عرصه حیات سیاسی گذشت که بعدا جنبش اصلاحات نامیده شد و از آن تاریخ به بعد این جنبش تحت رنگهای مختلف سفید (محمد خاتمی) و سبز (میرحسین موسوی) و بالاخره بنفش (شیخ حسن روحانی) توانست در عرصه کشاکش تضادهای بالائیهای قدرت رژیم مطلقه فقاهتی نقشی محوری بازی کند. از آنجائیکه در آن زمان محمد خاتمی در تبلیغات کاندیداتوری خود شعار اولویت اصلاحات سیاسی مطرح کرد و توسط همین شعار استراتژیک نسبت به شرایط تاریخی کشور بود که توانست به بسیج جنبش دموکراتیک در حمایت از کاندیداتوری خود دست پیدا کند. هر چند که از بعد از پیروزی خود در طول 8 سال دولت هفتم و هشتم به علت عدم حمایت خامنهائی و حزب پادگانیاش از این شعار، او نتوانست در این رابطه به دستاوردی قابل توجه و چشمگیر در جامعه ایران دست پیدا کند و در سرکوب جنبش 18 تیرماه 78 دانشجوئی ایران توسط خامنهائی و حزب پادگانی او (که در اعتراض به تعطیلی روزنامه سلام ارگان تشکیلات روحانیون خود محمد خاتمی تکوین پیدا کرد) در همان زمان در همدان از موضع نفی جنبش دانشجوئی ایران به حمایت مستقیم از سرکوب خامنهائی و حزب پادگانیاش و شورای امنیت ملی که شیخ حسن روحانی مدیر و خود محمد خاتمی رئیس آن بود، پرداخت.
ولی این جنبش اصلاحات توانست در بستر جنبش دموکراتیک ایران و دررأس آنها جنبش دانشجوئی، آنچنانکه در انتخابات مجلس ششم دیدیم - به حیات سیاسی خود در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناحهای درونی حاکمیت ادامه دهد. از آنجائیکه در دوران 8 ساله دولت پنجم و ششم هاشمی رفسنجانی به علت شکست برنامه اقتصادی و سیاسی 8 ساله هاشمی رفسنجانی تحت عنوان پروژه سازندگی که باعث تکوین سونامی تورم بیش از 50% شد که از بعد از دوران جنگ بینالملل دوم در کشور ایران بی بدیل و بی مثال بود، با عنایت به اینکه دولت پنجم و ششم هاشمی رفسنجانی در واکنش عکسالعملی به لحاظ برنامهائی و تئوری اقتصادی نسبت به دولت سوم و چهارم میرحسین موسوی قرار داشت، از آنجائیکه دولت میرحسین موسوی از نظر تئوری اقتصادی (برعکس هاشمی رفسنجانی و خامنهائی که به تئوری آزاد سازی اقتصادی و خصوصی سازی سرمایههای ملی کشور معتقد بودند) معتقد به تئوری سرمایهداری دولتی بود و به همین دلیل در دوران 8 ساله دولت سوم و چهارم میرحسین موسوی بیش از 85 % کل سرمایه اقتصادی کشور اعم از سرمایههای تولیدی و سرمایههای تجاری و سرمایههای خدماتی و مالی و پولی و بانکی در دست دولت قرار داشت که میرحسین موسوی توسط اقتصاد سرمایهداری دولتی، تلاش میکرد تا جنگ 8 ساله رژیم مطلقه فقاهتی با رژیم بعث صدام را رتق و فتق اقتصادی بکند و از این بابت بود که خمینی تمام عیار از تئوری و برنامه و سیاست اقتصادی میرحسین موسوی در برابر جناح بازار و طرفداران آزادی سازی اقتصادی و خصوصی سازی سرمایه ملی به رهبری خامنهائی و مهدوی کنی و هاشمی رفسنجانی و حزب موتلفه و غیره - که بعدا معروف به گروه 99 نفری شدند - حمایت میکرد.
میر حسین موسوی در چارچوب این حمایت همه جانبه خمینی بود که توانست در طول 8 سال دولت سوم و چهارم در برابر جناح راست تحت هژمونی خامنهائی و هاشمی رفسنجانی و مهدوی کنی و موتلفه مقاومت سرسختانه بکند، اما با تغییر قانون اساسی توسط تغییر ساختار نخست وزیری به رئیس جمهوری و حذف جناح منتظری و حذف اصل مرجعیت به عنوان شرط ولی فقیه بودن در رژیم مطلقه فقاهتی (که بیش از 80% کل قدرت اقتصادی، سیاسی، اداری، نظامی و انتظامی رژیم مطلقه فقاهتی در دست دارد) در متمم قانون اساسی همراه با فوت خمینی در سال 68 و پایان جنگ رژیم مطلقه فقاهتی با حزب بعث عراق و صدام حسین و جایگزینی خامنهائی به عنوان ولی فقیه رژیم مطلقه فقاهتی که تماما به وسیله هاشمی رفسنجانی مهندسی میشد، دیگر امکان مشارکت در قدرت برای میرحسین موسوی وجود نداشت.
لذا در این رابطه بود که از آن تاریخ تا سال 88 یعنی نزدیک به 20 سال میرحسین موسوی در اعتراض به شرایط جدید رژیم مطلقه فقاهتی که از بعد از فوت خمینی حاکم شده بود به کمای سیاسی رفت و در چنین شرایطی بود که پس از فوت خمینی و پس از پایان جنگ 8 ساله رژیم و ولی فقیه شدن خامنهائی و حذف جناح منتظری و حذف کرسی نخست وزیری و تمرکز یافتن قدرت در دست رئیس جمهور - که همگی توسط خود هاشمی رفسنجانی مهندسی شده بود - او به عنوان اولین رئیس جمهور رژیم مطلقه فقاهتی قانون اساسی جدید با چنین جایگاهی در حاکمیت در سال 68 بر اریکه قدرت سوار شد تا هم بتواند به تقسیم قدرت با خامنهائی دست پیدا کند و هم بتواند تحت شعار تعدیل اقتصادی و برنامه سازندگی و مقررات زدائی در محیط و روابط کار و آزاد سازی قیمتها توسط آزاد سازی اقتصادی و خصوصی سازی سرمایههای ملی کشور، با سرمایهداری دولتی و سیاست تمرکز میرحسین موسوی مقابله نماید که صد البته شرایط اجتماعی و اقتصادی کشور پس از 8 سال جنگ خانمانسوز و سرازیر شدن سونامی نیروهای بیکار مشغول در جبهه جنگ 8 ساله به پشت جبهه و جامعه، در کانتکس ولایت فقیهی خامنهائی عرصهائی برای هاشمی رفسنجانی فراهم کرد که از همه سو تک سوار قدرت و میدان عمل بود.
به همین دلیل هاشمی رفسنجانی در اولین فرصت پس از سوار شدن بر خر مراد قدرت اقدام به بازسازی و جراحی بزرگ در ساختار اقتصادی دولت سوم و چهارم یعنی میرحسین موسوی توسط خصوصی سازی سرمایه ملی کشور کرد که در این عرصه تکیه او بر نهاد سپاه باعث شد تا سپاه - که تا زمان فوت خمینی تنها به عنوان یک ارگان نظامی و انتظامی بود - بدل به یک اولترا قدرت اقتصادی، سیاسی، نظامی و انتظامی و اداری در صفحه شطرنج تقسیم قدرت حاکمیت مطلقه فقاهتی بشود، آنچنان هیولا و اولترا قدرتی که به راحتی خلاء بورژوازی بزرگ فراری دربار پهلوی دوم را در اقتصادی سرمایهداری وابسته ایران پر کرد. ولی این بورژوازی بزرگ دربار ایران و این مار افعی خورده اژدها شده به دست هاشمی رفسنجانی مانند داستان مارگیر بغدادی مثنوی مولوی پس از جان گرفتن در آفتاب بغداد سرمایهداری وابسته و کمپرادور ایران توسط سرمایههای ملی خصوصی شده و بادآورده کشور، در اولین مرحله، مارگیر خود را بلعید و از اینجا بود که چاقوئی که هاشمی رفسنجانی سازنده آن بود برای اولین مرتبه شروع به بریدن دسته خود کرد.
لذا از سال 84 اولترا قدرت اقتصادی و اداری و سیاسی و نظامی و انتظامی و امنیتی و اطلاعاتی سپاه پاسداران رژیم مطلقه فقاهتی در مبارزه انتخاباتی بین هاشمی رفسنجانی و محمود احمدی نژاد رسما و علنا به جان هاشمی رفسنجانی افتاد و فقط در عرض 48 ساعت بیش از 20 میلیون سی دی مجانی بر علیه هاشمی رفسنجانی در تائید محمود احمدی نژاد توسط تشکیلات پادگانی خود و بسیج و لباس شخصیها و سربازان گمنام در کوی و برزن این مرز بوم از مرز سیستان و بلوچستان گرفته تا قلب پایتخت بدون اینکه آب از آب تکان بخورد، تقسیم کرد و بدین ترتیب بود که شرایط برای حذف تاریخی هاشمی رفسنجانی از قدرت حاکمیت توسط سپاه پاسداران تحت مدیریت خامنهائی و حزب پادگانیاش فراهم شد و هاشمی رفسنجانی را آنچنان مات و گیچ و مبهوت و آچمز کرد که تا به خود آمد و فهمید 19 خرداد 88 بود و به همین دلیل نامه علنی هاشمی رفسنجانی در 19 خرداد 88 به خامنهائی مانیفست اعتراض هاشمی رفسنجانی به کودتای انتخاباتی سال 84 توسط سپاه و حزب پادگانی خامنهائی بر علیه خود بود، نه نامه به شخص خامنهائی در خصوص انتخابات مهندسی شده سال 88 خامنهائی بر علیه میرحسین موسوی، آنچنانکه بسیاری از نیروهای سیاسی جنبش ایران به اشتباه افکند.
ب – جنبش اصلاحات در کشاکش جنگ قدرت بالائیهای حکومت: از آنجائیکه هاشمی رفسنجانی در طول دوره 8 ساله دولت پنجم و ششم خود در چارچوب آزادسازی اقتصاد سرمایهداری وابسته ایران (که از طریق نهادهای امپریالیستی مثل صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی هم حمایت میشد) سیاست خصوصی سازی و تقسیم سرمایه ملی بین نهادهای قدرت پیش میبرد و در این رابطه منهای نخستین مولود این پروژه هدفدار آزادسازی اقتصادی و خصوصی سازی سرمایههای ملی کشور که پیدایش هیولای اولترا قدرت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی سپاه بود که در کانتکس بورژوازی بزرگ دربار رژیم مطلقه فقاهتی پس از بازگشت از جبهههای جنگ 8 ساله توانست تمامی نهادهای قدرت اقتصادی، اعم از تولیدی و تجارت و خدمات و اداری و نظامی و انتظامی و غیره در چنگ بگیرد.
دومین دستاورد دولت هاشمی رفسنجانی برای کشور جنگ زده 8 ساله ایران عبارت بود از:
1 - رانت خواری.
2 - فساد گسترده اداری.
3 - تورم بالای 50%.
4 – سیاست مقررات زدائی بر علیه زحمتکشان در محیط و روابط کار، جهت بسترسازی امنیت سرمایههای طبقه حاکم.
5 – افزایش نرخ ارز در چارچوب دیپلماسی غارتگرانه چند نرخه کردن ارز همراه با پائین آوردن ارزش پول ملی کشور.
6 - افزایش فقر توسط سقوط سطح زندگی مردم.
7 - رشد نزاع حکومتی بین جناحهای درونی رژیم مطلقه فقاهتی بر سر سهم خواهی بیشتر در عرصه اقتصاد آزاد و خصوصی سازی سرمایههای ملی کشور.
8 - تکوین پروژههای بی در پیکر کارشناسی نشده مثل پروژه هستهائی رژیم توسط سرمایههای بادآورده نفتی.
9 – دفاع از روند احیای مناسبات با سرمایهداری جهانی که از همان دوران حیات خمینی و دولت سوم و چهارم توسط پروژه مک فارلین بوسیله هاشمی رفسنجانی دنبال میشد.
10 - نابودی امنیت شغلی زحمتکشان نیروی کار همراه با افزایش سطح بهره کشی نیروی کار در چارچوب پروژه مقررات زدائی جهت اصلاح ساختار اقتصادی دولت میرحسین موسوی و بسترسازی جهت آزادسازی قیمتها و پروژه خصوصی سازی سرمایههای ملی کشور.
11 - افزایش نجومی ارتش بیکاران کشور که علاوه بر سونامی نظامیان برگشته از جنگ که باعث شده بود تا نرخ بیکاری در 16 ماه اول دولت پنجم و ششم هاشمی رفسنجانی طبق آمارهای دستکاری شده خود رژیم مطلقه فقاهتی از مرز 15% بگذرد. سیل 5/4 میلیون تحصیل کرده دانشجویان در حال تحصیل در دانشگاهای دولتی و غیر دولتی در دولت پنجم و ششم که به صورت خود به خودی و بدون برنامه اقتصادی جذب دانشگاهها شده بودند و در کمتر از چهار سال به این ارتش بیکاری افزوده میشد، نرخ بیکاری در ایران را به مرز بی سابقه تاریخی خود رسانده بود.
12 - استمرار سیاست صدور انقلاب در عرصه دیپلماسی منطقهائی دولت پنجم و ششم هاشمی رفسنجانی که باعث غلبه اولترا قدرت سپاه بر مدیریت کلان کشور شده بود.
13 - و از همه مهمتر گسترش فضای اختناق و ترور و سرکوب و نفی تمامی آزادیهای دموکراتیک اعم از آزادی بیان و احزاب و سندیکاها و قلم و غیره جهت بسترسازی تامین امنیت رژیم مطلقه فقاهتی.
به همین دلیل با پایان یافتن عمر دولت ششم، در شرایطی عمر این دولت به پایان رسید که تورم اقتصادی خانمان سوز شده بود و بحران اقتصادی فراگیر و فسادهای مالی و اداری ماشین مدیریت خرد و کلان رژیم مطلقه فقاهتی را زمین گیر کرده بود و نهادهای اوختاپوسی مثل هیولای سپاه و سربازان گمنام و... تمامی ارکان مدیریتی از تعیین کدخدای روستاهای دور افتاده سیستان و بلوچستان تا بالاترین نهادهای کلان مدیریتی کشور در چنگ خود گرفته بودند و فضای اختناق و سرکوب و پلیسی بر تمامی کشور سایه افکنده بودند.
در چنین شرایط بحرانی بود که در مبارزه انتخاباتی دولت هفتم در سال 76 دو چهره روحانیت از دو جناح درونی رژیم با دو شعار مختلف وارد کارزار انتخاباتی شدند که یکی اکبر ناطق نوری نماینده جناح راست حاکمیت و ولی فقیه نظام مطلقه فقاهتی بود که در راستای استمرار همان حرکت و برنامه هاشمی رفسنجانی شعار میداد (اما از آنجائیکه اکبر ناطق نوری - برعکس هاشمی رفسنجانی که نمایندگی تکنوکراتهای تازه به دوران رسیده مولود سیاست باز اقتصادی و خصوصی سازی و تقسیم سرمایه ملی کشور داشت - تنها نمایندگی بورژوازی تجاری سنتی را یدک میکشید) که خود این امر دلالت بر تیره و تار بودن هر چه بیشتر آینده این کشور، در صورت پیروزی اکبر ناطق نوری میکرد.
به همین دلیل به یکباره جامعه ایران از بغض اکبر ناطق نوری به سمت محمد خاتمی روی آوردند که با شعار اولویت اصلاحات سیاسی به عنوان کاندیدای تشکیلات روحانیون وارد کارزار انتخاباتی شده بود و همین شعار اولویت اصلاحات سیاسی او بود که بسترساز به حرکت درآمدن ماشین خاموش جنبش دموکراتیک ایران به رهبری جنبش دانشجویان ایران در حمایت از کاندیداتوری محمد خاتمی گردید و همین شعار برگ برنده محمد خاتمی در مبارزه انتخاباتی دولت هفتم شد و عاملی گردید تا محمد خاتمی بر رقیب راست خود با برتری چشمگیری به پیروزی برسد.
اما مهمتر از موضوع برنده شدن محمد خاتمی در دوم خرداد 76 موضوع شرایط تاریخی طرح شعار اولویت اصلاحات سیاسی او بود که به علت فساد، اختناق، حاکمیت جو امنیتی و پلیسی و نابود کردن حداقل آزادیهای دموکراتیک در زمان هاشمی رفسنجانی و تیره و تار بودن آینده کشور در صورت پیروزی اکبر ناطق نوری و حاکمیت جناح سنتی بازار بر سرنوشت کشور و خطر یکپارچه شدن درون حاکمیت، این همه باعث گردید تا به یکباره طرح شعار اولویت اصلاحات سیاسی محمد خاتمی موجی فراگیر از نیروهای دموکراسیطلبانه ایران را به حرکت درآورد که برای سردمداران حکومت مطلقه فقاهتی مانند یک زلزله تلقی شد و اگر بگوئیم پیش بینی این حجم از جنبش دموکراسیطلبانه مردم ایران برای هیچ تحلیلگر سیاسی ممکن نبود و خود جریان روحانیون و محمد خاتمی هم در خیالشان نمیگذشت، سخنی به گزاف نگفتهایم.
به هر حال در آن تند پیچ تاریخی ایران و در آن شرایط حساس سیاسی و اقتصادی کشور، مهمتر از برتری انتخاباتی محمد خاتمی بر اکبر ناطق نوری به راه افتادن این سونامی دموکراسیطلبانه مردم ایران بود که گرچه دولت هفتم و هشتم محمد خاتمی نتوانست حداقل پاسخی به خواسته دموکراسیطلبانه مردم ایران بدهد (که البته خود این امر معلول محاط شدن حرکت سیاسی - اقتصادی محمد خاتمی در چارچوب مدیریت مطلقه خامنهائی و حزب پادگانیاش بود. به طوری که محمد خاتمی در پایان 8 سال دولتش با اعلام اینکه در طول 8 سال گذشته بیش از یک تدارکاتچی برای حکومت نبوده است، بر این قضاوت ما مهر تائید گذاشت) و بدین ترتیب بود که در سال 84 محمد خاتمی پس از عذرخواهی از مردم دولت را تحویل احمدی نژاد داد و مانند میرحسین موسوی تا سال 88 برای مدت چهار سال خانه نشین شد.
البته نکتهائی که در همین جا نباید به فراموشی بسپاریم اینکه مهمتر از آمد و رفت خاتمی در دو دولت هفتم و هشتم این بود که از دوم خرداد 76، ترم اصلاحات به عنوان یک شعار و خواسته وارد دیسکورس جنبش سیاسی مردم ایران شد که تا این زمان که نزدیک به 17 سال از عمر این شعار و جنبش اصلاحطلبانه و دموکراسیخواهانه مردم ایران میگذرد، این جنبش هر چند در بین جناحهای بالائی قدرت به صورت وسیله چانه زنی جهت سهم خواهی بیشتر درآمده است، اما در قاعده مخروط اجتماعی مردم ایران همچنان اکتیو و فعال میباشد بطوریکه حتی خود جنبش سبز که در خرداد 88 در مبارزه انتخاباتی دولت دهم تحت هژمونی میرحسین موسوی تکوین پیدا کرد، مولود همین جنبش اصلاحطلبانه و دموکراسیطلبانه مردم ایران بود که از صورت آتش زیر خاکستر بیرون آمد و یکبار دیگر هیمنه و عظمت خود را به نمایش گذاشت.
ج – جنبش دموکراسیخواهانه یا اصلاحطلبانه مردم ایران در فراز نشیب انتخابات رژیم: بنابراین آنچه مهمتر از انتخابات دولت هفتم بود، همین تکوین جنبش دموکراسیخواهانه یا اصلاحطلبانه مردم ایران در خرداد 76 بود. اما برای اینکه گرفتار شبهه و اشتباه نشویم هرگز نباید این جنبش را در کانتکس دولت هفتم و هشتم تبیین و تعریف کنیم چراکه در آن صورت مجبور میشویم تا علت را توسط معلول شناسائی کنیم یا والد را توسط مولود فهم نمائیم که در هر دو صورت منظر و نگاه ما به موضوع غلط خواهد بود و گرفتار بیراهه میشویم.
برای فهم صحیح موضوع حتما باید ما موضوع تکوین و پروسس جنبش اصلاحطلبانه مردم ایران که از خرداد 76 شروع شد با موضوع دولت هفتم و هشتم و یا مجلس پنجم و ششم به صورت جداگانه تبیین و تحلیل و تعریف بکنیم و هرگز چنین نپنداریم که جنبش دموکراسیطلبانه یا اصلاحطلبانه مردم ایران مولود کاندیداتوری محمد خاتمی در دو دولت هفتم و هشتم بوده است که صد البته همین اشتباه را جنبش دانشجوئی در تیرماه 78 کرد، چراکه جنبش دانشجوئی ایران چنین میاندیشید که جنبش اصلاحطلبانه یا دموکراسیخواهانه بعد از خرداد 76 مولود هژمونی و هدایتگری تشکیلات روحانیون و رهبری محمد خاتمی و موسوی خوئینیها بوده است، از آنجائیکه در تیر ماه سال 78 جنبش دانشجوئی ایران موجودیت خودش را بخشی از آن جنبش اصلاحات میدانست، لذا در این چارچوب به مجرد تعطیل کردن روزنامه سلام توسط حاکمیت مطلقه فقاهتی، این جنبش به یکباره احساس کرد که چاقو دسته خودش را بریده است لذا به غلط جهت صیانت از جنبش اصلاحات یا جنبش دموکراسیطلبانه مردم ایران که خود جنبش دانشجوئی ایران بخشی از آن بود، کوشید با اعتراض به تعطیلی روزنامه سلام در برابر خامنهائی و حزب پادگانیاش، جنبش اصلاحات و دموکراسیطلبانه مردم ایران را تعریف دوباره نماید.
لذا به این دلیل بود که جنبش دانشجوئی ایران آنچه بعد از این در عرصه پروسه مبارزه تیرماه 78 مشاهده کرد صورتی غیر از این داشت، چراکه در ضمن مبارزه جنبش دانشجوئی به درستی دریافت که در سرکوب این جنبش که توسط شیخ حسن روحانی به عنوان مدیر و محمد خاتمی به عنوان رئیس شورای امنیت ملی وقت، مشارکت مستقیم داشتند. به همین دلیل از فردای آن روز با هجمهائی که جنبش دانشجوئی با موسوی لاری وزیر کشور دولت هفتم کرد، خط جنبش اصلاحات از دولت هفتم جدا کرد و به این ترتیب بود که محمد خاتمی پس از سرکوب جنبش دانشجوئی توسط شورای امنیت ملی و خامنهائی و حزب پادگانیاش در همدان رسما از سیاست سرکوب خامنهائی در جنبش دانشجوئی 18 تیر ماه 78 حمایت کرد و سرکوب این جنبش را افتخاری برای خود دانست.
حال اگر به این نقطه ارزشمند رسیده باشیم که برای فهم و شناخت جنبش اصلاحات و دموکراسیطلبانه مردم ایران مجبوریم و موظفیم که این جنبش را از حرکت دولت هفتم و هشتم و مجلس پنجم و ششم رژیم مطلقه فقاهتی جدا کنیم، به راحتی میتوانیم در اینجا به آسیبشناسی جنبش اصلاحطلبانه یا دموکراسیخواهانه مردم ایران بپردازیم، در غیر این صورت اگر به اشتباه بخواهیم جنبش اصلاحطلبانه یا دموکراسیخواهانه مردم ایران که از خرداد 76 تکوین پیدا کرده است و هنوز در حال فرایندهای رکود و اعتلا میباشد را در چارچوب دولتهای هفتم و هشتم و مجلسهای پنجم و ششم ارزیابی و تحلیل و تعریف بکنیم در آن صورت حاصل آن خواهد شد که به جای جنبش اصلاحات و دموکراسیطلبانه مردم ایران، ما به آسیبشناسی و تحلیل جناحهای داخلی قدرت در رژیم مطلقه فقاهتی بپردازیم که فهم و شناخت آن باعث میگردد تا ما شیپور را از دهان گشادش بنوازیم.
د - آسیبشناسی جنبش اصلاحطلبانه یا دموکراسیخواهانه مردم ایران: آنچنانکه قبلا مطرح کردیم اولین ضعف جنبش اصلاحات یا جنبش دموکراسیطلبانه مردم ایران فقدان نهادهای مدنی بسترساز عینی جنبش اصلاحات از سال 76 میباشد. توضیح آنکه جنبش اصلاحات یا جنبش دموکراسیطلبانه در عرصه بینالمللی که به صورت مدرن و جدید آن، از بعد از انقلاب کبیر فرانسه و تثبیت سرمایهداری جهانی شکل گرفته است، در همه جا پیوسته در چارچوب تحولات ساختاری تعریف میشود برعکس رفرم که دلالت بر تحولات روبنائی میکند.
در این رابطه است که از آنجائیکه در عرصه بینالمللی جنبش اصلاحات در راستای درخواست تحولات ساختاری تکوین پیدا میکند، برعکس خواستگاه حرکتهای رفرمطلبانه (که صورتی سفید و تزریق شده از بالا به پائین دارد) خواستگاهی از قاعده و تکوینی از پائین به بالا دارد، که در رابطه با همین خودویژگیهای تکوین جنبش اصلاحات است که موضوع شرایط عینی و ذهنی تکوین جنبش اصلاحات در هر جامعهائی به صورت مشخص و کنکریت مطرح میشود؛ لذا به همین دلیل در خصوص شرایط عینی تکوین جنبش اصلاحات باید به پروسه تکوین نهادهای مدنی که دررأس آنها جنبش سندیکائی طبقه کارگر آن قرار دارد، توجه کنیم.
قطعا بدون تکوین نهادهای مدنی از قاعده جامعه، جنبش اصلاحات - هر چند فراگیر هم باشد - یک جنبش سترون خواهد بود. البته نیاز به تاکید مجدد نیست که نهادهای مدنی بسترساز جنبش اصلاحات علاوه بر اینکه باعث استمرار و دوام جنبش اصلاحات میشوند، عامل اصلی پیوند جنبش اصلاحات با گروههای اجتماعی مختلف فراگیر قاعده مخروط جامعه نیز میباشند، شکی نیست که تکوین نهادهای مدنی بسترساز جنبش اصلاحات در هر جامعهائی؛
اولا نیازمند به تجربه دموکراسی در آن جامعه میباشد.
ثانیا تنها در عرصه مبارزه علنی و فضای باز سیاسی است که امکان تکوین نهادهای مدنی در اشکال مختلف آن و دررأس آنها نهادهای سندیکائی و اتحادیهائی طبقه کارگر وجود دارد.
طبیعی است که در یک جامعه استبداد زدهای مثل جامعه ما که به لحاظ تاریخی امکان تجربه دموکراسی نداشته است، فقر نهادهای مدنی به صورت یک اپیدمی قابل توجه و چشمگیر میباشد و این فقر و فقدان تکوین نهادهای مدنی و دررأس آنها فقدان و ضعف فعالیت سندیکائی و اتحادیهائی طبقه کارگر ایران (که باز هم تاکید میکنیم که از ثمره خبیثه شجره خبیثه استبداد در جامعه ایران میباشد چرا که طبقه حاکمه و هیئت حاکمه در ایران در تاریخ گذشته، پیوسته امنیت حکومت خودشان را جزو «اوجب الواجبات» میشمردند و همین امر باعث میشده تا هر گونه عامل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و صنفی که احساس کنند که ثبات آنها را به چالش میکشد، نابود کنند و یا به دفع و نفی آنها بپردازند) بوده که باعث گردیده تا در فقدان بسترهای عینی جنبش اصلاحات در جوامع استبداد زدهائی مثل جامعه ایران تکوین جنبش اصلاحات معلول شرایط صرف ذهنی و روشنفکران باشد که همین تک بعدی بودن پروسه تکوین جنبش اصلاحات در ایران باعث شده تا؛
اولا مانع از سرریز شدن جنبش اصلاحات از بالا و بدنه مخروط به طرف قاعده که دررأس آنها طبقه کارگر ایران قرار دارد، بشود.
ثانیا همین تک بعدی بودن تکوین جنبش اصلاحات در ایران بسترساز محدودیت این جنبش در حصار روشنفکری میشود.
ثالثا خواستگاه روشنفکری جنبش اصلاحات در ایران در غیبت تکوین نهادهای مدنی قاعده مخروط که دررأس آنها خلاء فعالیت سندیکائی و اتحادیهائی طبقه کارگر ایران میباشد، باعث میگردد تا جنبش اصلاحات در ایران صورت مقطعی و طوفانی و تناوبی پیدا کند که هر کدام از این، آفات کم خطری برای جنبش اصلاحات نخواهد بود، به خصوص اینکه در جوامع استبداد زدهائی مثل جامعه ایران که حکومتها هرگز حاضر به مشارکت قدرت با تودهها نیستند، طبیعی است که در برابر حداقل خواستهای دموکراتیک تودهها بکوشند تا آخرین تیر ترکش خود را که برخورد قهرآمیز و سلاح خفقان و سرکوب و سرنیزه میباشد، به کار گیرند تا هر گونه جنبش اصلاحات در ایران در نطفه خفه بشود. آنچنانکه نمونه بارز این برخوردهای قهرآمیز حاکمیتهای توتالیتر ایران جهت سرکوب جنبش اصلاحات مردم ایران در 30 خرداد 88 مشاهده کردیم و دیدیم که چگونه نظامهای توتالیتر در جامعه استبداد ایران در برابر خواستهای دموکراتیک مردم ایران، همه چیز را به خاک و خون میکشانند تا ثبات حاکمیت خودشان را تثبیت نمایند و البته این شیوه برخورد و سرکوب قهرآمیز نظامهای توتالیتر نخستین ثمرهائی که برای جنبش اصلاحطلبانه مردم ایران به بار میآورد، سمتگیری تودهها از فرایند اصلاحات به فرایند انقلاب میباشد، چراکه تودههای مردم ایران تا زمانی میتوانند به هزینه دادن در بستر جنبش اصلاحات ادامه دهند که بپذیرند نظامهای توتالیتر حاکم اصلاح پذیر هستند و گرنه اگر زمانی به این باور دست پیدا کنند که نظام حاکم اصلاح پذیر نیست و جز به سرکوب و حفظ امنیت و ثبات حکومت خودش به چیزی نمیاندیشد، در آن صورت خود به خود تودههای ایران استراتژی انقلاب را در کانتکس اصلاحات بازتعریف میکنند.
لذا در این رابطه است که پروسه تکوین جنبش اصلاحات از سال 76 در ایران در فقدان نهادهای مدنی صورتی محدود به جنبش دموکراتیک جامعه ایران که در رأس آنها جنبش دانشجوئی قرار دارد، داشته است و هرگز نتوانسته است جنبش کارگری ایران را به چالش با رژیم مطلقه فقاهتی بکشاند که خود این آسیب بسترساز تکوین آفتهای بعدی در جنبش اصلاحات ایران در طول 17 سال گذشته شده است، که عبارتند از:
1 - محصور ماندن جنبش اصلاحطلبانه یا دموکراسیخواهانه مردم ایران در حصار جنبش دانشجوئی و دموکراتیک کشور، آنچنانکه در 17 سال گذشته تجربه کردهایم باعث میگردد تا این جنبش گرفتار تضادهای جناح داخلی حاکمیت مطلقه فقاهتی که مولود تلاش آنها جهت سهم بَری بیشتر از کرسیهای قدرت میباشد، بشود.
2 - خلاء جنبش کارگری باعث میگردد تا با محصور شدن جنبش اصلاحات مردم ایران در زندان تضادهای بالائی قدرت، اصلاحات سفید جایگزین اصلاحات ساختاری گردد چراکه زمانی که رهبری جنبش اصلاحات در دست جناحهای بالائی قدرت جهت افزایش قدرت چانه زنی خود در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت سیاسی بین خود بشود، در آن صورت راهی دیگر برای جنبش اصلاحات یا دموکراسیخواهانه مردم ایران باقی نمیماند جز اینکه وجه المعامله یا وجه المصالحه تقسیم قدرت بین جناحهای بالائی قدرت بشوند. یعنی آنچنان میشود که به قول معلم کبیرمان شریعتی «از چهره اتابک اعظم در عرصه پروسه تکوین انقلاب مشروطیت به عنوان قهرمان ملی دوبار پرده برداری میشود، یکبار قبل از پیروزی انقلاب توسط دستگاه ضد انقلاب حاکم جهت ستایش و تجلیل از اقدامات سرکوبگرانه او بر علیه انقلابیون، بار دوم بعد از انقلاب به عنوان نجات بخش و هدایتگر انقلابیون و اصلاح طلبان میباشد.»
آنچنانکه امروز ما در رابطه با جنبش اصلاحات 17 ساله گذشته مردم ایران شاهد آن میباشیم چراکه در این پروسه 17 ساله جنبش اصلاحات یا دموکراسیخواهانه مردم ایران از چهرهائی مانند هاشمی رفسنجانی دوبار پرده برداری میشود، یکبار زمان قبل از اصلاحات یعنی در دوران دولت پنجم و ششم که او توانست در چارچوب سیاستهای اقتصادی و حکومتی خود بر پایه سرکوب و اختناق و فضای پلیسی و نهادسازیهای بالائی قدرت و خصوصی کردن سرمایههای ملی کشور ریشه تمام اصلاحطلبان و آزادیخواهان را بخشکاند و آنچنان بکند و آنچنان بشود که عطاء الله مهاجرانی وزیر ارشاد هاشمی رفسنجانی «خواستار مادام العمر شدن دولت هاشمی رفسنجانی میشود»، یا آنچنانکه دیدیم خامنهائی در زمان رای دهی به ناطق نوری در پای صندوق انتخابات دولت هفتم در سال 76 گفت «برای من هیچکس هاشمی رفسنجانی نمیشود»، بار دوم هاشمی رفسنجانی که بعد از شکست او در مصاف با احمدی نژاد توسط حمایت سپاه از احمدی نژاد در سال 84 در رقابت کاندیداتوری دولت نهم و دهم است که باعث میگردد تا او در چهره اصلاح طلب در کنار اکبر ناطق نوری ظاهر بشود و به حمایت ضمنی از جنبش سبز میرحسین موسوی و حمایت تمام عیار از جنبش بنفش شیخ حسن روحانی بپردازد.
3 - جنبش اصلاحات مردم ایران در غیاب جنبش کارگری به عنوان سوپاپ اطمینان جناحهای بالائی قدرت برای تعدیل فشار جنبش مردم بر خودشان درمیآید. طبیعی است که زمانی که رهبری جنبش اصلاحات در دست جناحهای بالائی قدرت و محدود به نزاع جناحهای حکومتی بر سر سهم خواهی بیشتر از قدرت باشد، در آن صورت خود جنبش اصلاحات میتواند به عنوان یک سوپاپ اطمینان در خدمت حاکمین قرار بگیرد تا هر زمان که تشخیص بدهند، بتوانند در چارچوب هدایت مهندسی شده، فتیله آن را بالا بکشانند یا پائین بیاورند و به این ترتیب در خدمت تعدیل فشار از پائین بر بالائیهای قدرت بشوند، که در این رابطه برای نمونه میتوانیم به انتخابات مهندسی شده دولت یازدهم در خرداد 92 اشاره کنیم که چطور سردمداران حکومت جهت استفاده از این سوپاپ اطمینان با تکیه بر یک چهره امنیتی رژیم در سیمای «کلیددار اصلاحات» و شعار «اعتدال و امید» با جایگزینی کردن رنگ بنفش به جای رنگ سبز، جنبش اصلاحات ساختاری 88 را به طرف جنبش رفرمطلبانه تزریقی از بالا درآورنند و بدین ترتیب، جابجائی شعار «اعتدال رفرمی» با شعار «اصلاحات ساختاری» به انجام برسانند و اصلاحات مصلحتی را جایگزین اصلاحات ساختاری بکنند.
آنچنانکه دیدیم تا زمانی که وزیر پیشنهادی علوم این دولت رسما و علنا در مجلس جنبش سبز، اصلاحات ساختاری 88 را تحت عنوان فتنه محکوم نکرد و خط قرمز خود را جنبش اصلاحات 88 اعلام نکرد و اعلام مقلد بودن نسبت به مقام عظمای فقاهت نکرد و تن به قرار دادن چفیه بسیج بر شانه خود نداد، نتوانست صاحب کرسی وزارت علوم بشود.
4 - جایگزین شدن اصلاحات ابزاری به جای اصلاحات بنیادین. منظور از اصلاحات ابزاری در اینجا همان اصلاحات یا انقلاب سفید است که از بالا به پائین توسط دستگاه حاکمه تزریق میگردد و هدف آن ایجاد ضد انگیزه و آدرس غلط دادن به تودهها میباشد. برای نمونه میتوانیم به اصلاحات یا انقلاب سفید شاه و مردم که در سال 41 - 42 از طرف پهلوی دوم تزریق شد، اشاره بکنیم که توسط رژیم توتالیتر پهلوی با تزریق این واکسن مُسکن از بالا بر قاعده مخروط طبقاتی ایران کوشیدند تا به مقابله کردن و تعدیل فشارهائی که از بعد از کودتای 28 مرداد بر دستگاه پهلوی وارد شده بود، بپردازد. یا در خصوص انتخابات 92 دولت یازدهم رژیم مطلقه فقاهتی از آنجائیکه این رژیم در طول چهار سال بعد از کودتای انتخاباتی 88 دولت دهم تحت فشار مضاعف از طرف درون و برون نظام قرار داشت، لذا جهت تعدیل این فشارها، خامنهائی و حزب پادگانی او تلاش کردند تا توسط یک انتخابات مهندسی شده از بالا شرایط جهت تعدیل آن فشارهای همه جانبه بر رژیم مطلقه فقاهتی فراهم کنند.
اما مقصود از اصلاحات بنیادین اشاره به آن دسته از اصلاحاتی است که بر سه مؤلفه:
الف – سازمان یافتگی نیروهای اجتماعی توسط نهادهای مدنی.
ب – توازن قدرت بین بالائیهای و پائینیهای قدرت.
ج – آگاهی طبقه و قشرهای قاعده مخروط به اصلاحات، استوار باشد.
5 - جایگزین شدن اصلاحات پاسیفیسم یا اصلاحات مطیع به جای اصلاحات اکتیو و یا اصلاحات تغییر. توضیح اینکه مقصود از اصلاحات پاسیفسیم یا مطیع آن نوع از اصلاحاتی است که:
الف – از طرف دستگاه حاکمیت یعنی بالائیهای قدرت برای پائینیهای قدرت به صورت مهندسی شده به صورت دستوری تعیین و القاء بشود.
ب – تودههای قاعده مخروط جامعه توسط اسلام زیارتی، اسلام شفاعتی، اسلام نوحهگرائی یا اسلام مداحیگری، یا اسلام سنتی و اسلام فقاهتی و قشریگری مانند آنچه که امروز در جامعه خود شاهد آن هستیم بستر دپلیزه یا سیاست زده کردن تودهها بشود، آنچنانکه امروزه تمام تلاش رژیم مطلقه فقاهتی و حزب پادگانی خامنهائی بر پایه تبلیغ و ترویج اسلام زیارتی و داغ کردن تنور قبرپرستی و ضریح پرستی و نوحهگرائی و غیره برای آن است که توسط سیاست زدائی کردن تودهها نگاه آنها را از واقعیت تضادها و فسادهای درونی و ندانم کاریهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی این رژیم مطلقه فقاهتی دور نگه دارند.
ج – تودههای قاعده و بدنه مخروط جامعه در اشکال مختلف جنبشهای سه گانه دموکراتیک و کارگری و اجتماعی مجبور و وادار کنند تا به دنباله روی از اصلاحات تزریق شده توسط حکومت بپردازند، به طوری که به این ترتیب تودهها را از هر گونه گرایش به آلترناتیو بیرون از نظام بر حذر دارند. آنچنانکه امروز در خصوص جنبش اصلاحات سبز، شاهد آن هستیم به طوری که رژیم مطلقه فقاهتی و حزب پادگانی خامنهائی همه تلاش خودش را از بعد از تثبیت انتخابات مهندسی شده خرداد 92 و دولت یازدهم بر این اساس گذاشته است تا با وابسته نشان دادن و ضد روحانیت معرفی کردند و مخالف نظام مطلقه فقاهتی تعریف نمودن و مخالف اندیشههای خمینی تبلیغ کردن جنبش سبز و هژمونی آن یعنی میرحسین موسوی و مهدی کروبی توسط تشویق مردم به دنباله روی از اصلاحات سفید محمد خاتمی و عارف و اصلاحات بنفش هاشمی رفسنجانی و شیخ حسن روحانی بتوانند جنبش سبز را - که طرفدار یک اصلاحات ساختاری میباشد -، در موضع سکتاریستی قرار دهند تا راه برای حل شدن اصلاحات سبز ساختاری موسوی در اصلاحات سفید رفرمی و بنفش اعتدال شیخ حسن روحانی فراهم بشود. اعتدالی که در طول 19 ماه گذشته نشان داده است که فرجامی به سوی ناکجاآباد دارد.
چراکه همه هدف پروژه مهندسی شده اعتدال و امید، حذف حضور مردم در معادلات سیاسی و نقش تودههای زحمتکش ایرانی در تعیین سرنوشت خویش توسط سر گرم کردن تودهها و آدرس غلط دادن به آنها به وسیله داغ کردن تنور اسلام زیارتی، اسلام مداحی گرائی، اسلام قبرپرستی، اسلام ضریح پرستی، اسلام سنت گرائی و اسلام فقاهتی میباشد. زیرا پروژه اعتدال و امید شیخ حسن روحانی در این شرایط برای جایگزین کردن اعتدال رفرمی به جای اصلاحات ساختاری و بنیادی توسط؛
الف - پائین آوردن خواستهای اجتماعی و توقعات سیاسی و اقتصادی مردم با مهندسی کردن رفرم از بالا.
ب - سردمداران اصلاحات را وادار کنند تا به تعامل با حاکمیت و به ویژه حزب پادگانی خامنهائی بپردازند.
ج - نسبت به نهادهای غیر پاسخگو در رژیم، مثل سپاه و حوزههای فقاهتی که تنها بودجه رسمی حوزههای فقاهتی در لایحه بودجه سال 94 به صورت رسمی 13 هزار میلیارد ریال میباشد که بیش از دو برابر کل بودجه دانشگاه تهران و شریف و امیرکبیر و بهشتی است، بی تفاوت باشند.
د - هر گونه اصلاحاتی میبایست در چارچوب حفظ نظام و در راستای امنیت بیشتر نظام حاکم باشد.
ه - مدیریت هر گونه اصلاحاتی باید در دست جناحهای درونی نظام باشد نه بیرون از نظام.
ز - توسط بسترسازی اجتماعی و فرهنگی در چارچوب تبلیغ اسلام زیارتی و اسلام فقاهتی بتوان جنبش اصلاحطلبانه ساختاری و بنیادین مردم ایران را خاموش و ساکت کرد.
اما اصلاحات اکتیو یا اصلاحات تغییر، عبارت است از:
1 - اصلاحات از پائین.
2 – اصلاحات بر پایه نهادهای مدنی.
3 - اصلاحات به صورت ساختاری.
4 - اصلاحات هماهنگ در دو مؤلفه سیاسی و اقتصادی.
5 – اصلاحات رو به جلو و به سوی نهادهای زیربنائی سیاسی و اقتصادی، آن هم در شکل برنامه ریزی شده نه خود به خودی.
6 - اصلاحات بر پایه آگاهی دادن به تودهها.
7 - اصلاحات بر پایه ارادهها، نه آنچنانکه رژیم مطلقه فقاهتی امروز تبلیغ میکند بر پایه امید و انتظار.
والسلام