رویکرد نوین محمد به اقتصاد تاریخی - قسمت سوم
7 - برخورد سه گانه پارادایمی دگماتیسمی - انطباقی - تطبیقی با آیات قرآن:
الف – برخورد پارادایمی دگماتیستی با آیات قرآن: مطابق این رویکرد به آیات قرآن که در عصر حاضر اسلام روایتی، اسلام فقاهتی، اسلام ولایتی، اسلام زیارتی، اسلام شفاعتی و... مصداق عینی آن میباشند، میکوشند تا پارادایم فقهی قرآن را به صورت اموری ثابت و لایتغیر درآورند و با تزریق یک طرفه آن بر تمامی جوامع بشری در طول تاریخ مانع از رشد و تکامل و دموکراسی در جوامع بشوند. به قول مرحوم مهندس بازرگان رشد سرطانی اسلام فقاهتی در طول هزار سال خود، در حوزههای شیعه و سنی همه معلول این نگاه دگماتیسم پارادایمی به قرآن و اسلام میباشد که برای فهم جایگاه هزار سال کار فقهی اسلام فقاهتی و خروارها کتاب فقهی که در طول هزار سال گذشته توسط اسلام فقاهتی حوزه نوشته شده،
همین بس که بدانیم امروز در حکومت اسلام فقاهتی ایران که در طول تاریخ برای اولین بار تحقق پیدا کرده است این حجم از کتاب فقهی توان حل کوچکترین مشکل حقوقی این رژیم مطلقه فقاهتی را ندارد و لذا خود رژیم مطلقه فقاهتی امروز به عنوان بزرگترین دستگاه ضد اسلام فقاهتی درآمده است بطوریکه هر روز تحت یک بهانه از امر اولیه و ثانویه گرفته تا تشخیص مصلحت رژیم مطلقه فقاهتی از موضوع ارتداد فطری و ملی گرفته تا سنگسار و حجاب و موسیقی و... به صورت جاده خاکی از معرکه اسلام فقاهتی فرار میکنند و این آش اسلام فقاهتی آنقدر شور شد که خود یوسف صانعی دادستان زمان خمینی میگوید، در زمان خمینی برای سنگسار یک زن ایرانی هر چه تلاش کردیم نتوانستیم چند نفر ایرانی پیدا کنیم تا این زن بیچاره زنده زنده با سنگ بکشیم و فقه اسلام را اجرا بکنیم، به جای ایرانیها برای اجرای فقه اسلام ما چند نفر کارگر افغانی با حقوق اجاره کردیم و توسط آنها اسلام فقاهتی را به اجرا گذاشتیم و در همین زمان بود که خارجیها آمدند و از عمل سنگسار زن ایرانی به دست کارگر افغانی در راستای اجرای اسلام فقاهتی عکس گرفتند. یوسف صانعی میگوید وقتی این موضوع را خودم برای خمینی گزارش کردم خمینی به من گفت بروید این کارها را تعطیل بکنید.
ب – برخورد پارادایمی انطباقی با آیات قرآن: در این رویکرد هر چند از پاردایمهای فقهی مانند اسلام دگماتیسم لباسی نمیسازند که بتوانند در هر عصر و زمانی بر تن جوامع مختلف بشری بکنند اما از آنجائیکه این رویکرد به جای اینکه مانند پارادایم تطبیقی آنچنانکه در اندیشه حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری جهت تعیین رابطه بین پارادایم اسلام و زمان با تاسی از اندیشه بلند، شاه ولی الله دهلوی به ماهیت ساختاری پارادایم مطرح شد بپردازند، مانند طرفداران پارادایم دگماتیسمی اسلام با تثبیت اصل پارادایم قرآن میکوشند تا این لباس پارادایمی تثبیت شده لایتغیر بر تن زمان، بالان و متحرک کنند. برای فهم بیشتر این مطلب تنها کافی است که به کتاب «مطهرات» و «ذره بی انتهای» مرحوم مهندس مهدی بازرگان مراجعه کنید تا برای شما روشن شود که چگونه او میکوشد تا با پوشیدن لباس علم مدرن بورژوازی بر تن فقه سنتی دگماتیسم حوزه، به بزک و آرایش کردن این سرطان پارادایم فقهی جهت انطباق پارادایم با زمان بپردازد که صد البته باید بگوئیم که تمامی این تلاشها محکوم به شکست خواهد شد.
ج - برخورد پارادایمی تطبیقی با قرآن: برای فهم برخورد پارادایمی تطبیقی با قرآن مناسب میبینیم که در این رابطه فصل اصل حرکت کتاب «بازسازی فکر دینی در اسلام» حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری مورد مطالعه مجدد قراردهیم. اقبال در صفحه 167 سطر اول نظریه پارادایم تطبیقی خود را که بر مبنای ساختمان اسلام و اصل حرکت جوامع انسانی استوار میباشد اینچنین آغاز میکند:
«اسلام به عنوان یک نهضت و حرکت فرهنگی نظر ایستان قدیمی جهان را طرد میکند و به نظری بالان میرسد» آنچنانکه مشاهده میشود اقبال در این گفته خود به اصل پارادایم سازی اسلام از آغاز حیات خود در قرن هفتم میلادی تاکید میکند و مبنای پارادایم اسلام محمد نفی پارادایم ارسطوئی میداند که بر نظریه ایستان جهان استوار بود و محمد در این پارادایم ابتدا از نظر اقبال نظریه جهان بالان قرآن را جایگزین نظریه جهان ایستان ارسطوئی میکند. از نظر اقبال همین جهان بالان پارادایم قرآن باعث گردید تا قرآن جامعه بالنده و انسان بالنده را جایگزین جامعه کا ستی و انسان مثلی فلاسفه یونان بکند از نظر علامه اقبال مشخصه پارادایم تطبیقی اسلام این است که:
«اجتماعی که بر چنین تصوری از واقعیت بنا شده باشد باید در زندگی خود مقوله ابدیت و تغییر را با هم سازگار کند. بایستی که برای تنظیم حیات اجتماعی خود اصولی ابدی در اختیار داشته باشد چه آنچه ابدی و دایمی است در این معنی فهمیده شوند که معارض با هر تغییرند یعنی معارض با چیزی هستند که قرآن آن را یکی از بزرگترین آیات خدا میداند آن وقت این اندیشه باعث میشود که چیزی را که ذاتا متحرک است از حرکت باز دارند. شکست اروپا در علوم سیاسی و اجتماعی اصل اول را مجسم میسازد و بی حرکتی اسلام در ظرف مدت 500 سال اخیر اصل دوم را مجسم میسازد» (صفحه 169 - کتاب بازسازی - سطر پنجم).
البته اقبال در همین جا برای اینکه با پارادایم دگماتیسم و انطباقی مرزبندی کند فورا به طرح این سوال میپردازد که: «آیا اصل حرکت در اسلام چیست؟» (صفحه 169 - سطر 13).
پاسخی که اقبال به این سوال فربه و تاریخی خود میدهد همان اجتهاد در اصول است. اقبال هدف پارادایم تطبیقی محمد را اینچنین در صفحه 203 سطر در 17 کتاب بازسازی مطرح میکند:
«بشریت امروز به سه چیز نیازمند است:»
1 - تعبیری روحانی از جهان.
2 - آزادی روحانی فرد.
3 - اصول اساسی و دارای تاثیر جهانی که بتواند تکامل اجتماع انسانی را بر مبنای روحانی توجیه کند؛ و نتیجه نهائی که اقبال در این رابطه میگیرد اینکه:
«سخن مرا باور کنید که اروپای امروز بزرگترین مانع در راه پیشرفت اخلاق بشریت است. از طرف دیگر مسلمانان مالک اندیشهها و کمال مطلوبهای نهائی مطلق مبتنی بر وحیی میباشند که چون از درونیترین ژرفنای زندگی بیان میشود به ظاهری بودن صوری آن رنگ باطنی میدهد. برای فرد مسلمان شالوده روحانی زندگی امری اعتقادی است و برای دفاع از این اعتقاد به آسانی جان خود را فدا میکند و چون به این فکر اساسی اسلام توجه کنیم که پس از این دیگر وحیی نخواهد رسید که مایه محدودیت آدمی شود بایستی که ما از لحاظ روحی آزادترین مردمان روی زمین باشیم. مسلمانان نخستین که تازه از قید اسارت روحی آسیای پیش از اسلام بیرون آمده بودند در وضعی نبودند که به اهمیت واقعی این فکر اساسی متوجه شوند. بسیار شایسته است که مسلمانان امروز وضع خود را باز شناسد و زندگی اجتماعی خود را در روشنی اصول اساسی بنا کنند و هدف اسلام که تا کنون به صورت جزئی آشکار شده و عبارت است از دموکراسی روحی را که غرض نهائی اسلام است بیرون بیاورند و به کامل کردن و گستردن آن بپردازد» (صفحه 204 - کتاب بازسازی - سطر 8).
و لذا در همین رابطه است که اقبال برای دستیابی به پارادایم تطبیقی با قرآن چنین میگوید:
«اکنون وقت مناسب آن است که اصول اساسی اسلام مورد تجدید نظر واقع شود» (صفحه 12 - سطر اول - کتاب بازسازی).
8 - بازسازی پارادایم تطبیقی فکر دینی در اسلام: ماحصل آنچه که تا اینجا گفته شد اینکه:
الف – مقدم بر بحث اسلامشناسی ضروری است که به مطالعه و تبیین پارادایمها یا الگوها و مدلها و دستگاه نظری که قرآن و محمد با آغاز بعثت خود در قرن هفتم در جهان بشریت ایجاد کردند، بپردازیم.
ب - مهمترین چالش پارادایمی محمد در قرن هفتم میلادی در ارائه پارادایم خود، مقابله با پارادایم ارسطوئی بود که بر جهان ایستان و منطق صوری و انسان روحی و جهان قوه و فعلی و خلود و بقاء روح و هستی طبیعی یا غیر تاریخی استوار بود. به همین دلیل پارادایم محمد و قرآن در مقابله با پارادایم فراگیر ارسطوئی بر مبانی، جهان بالان - شدن دیالکتیکی – جامعه، انسان، تاریخ مستقل، متطور و متحول و غیر طبیعی یا تاریخی استوار بود.
ج – از نگاه پارادایم قرآنی محمد گرچه تاریخ و جامعه و انسان مانند علوم طبیعی و پدیدههای طبیعت قانونمند و تکامل پذیر میباشند، اما قانونمندی حوزه انسان و جامعه و تاریخ مانند علوم طبیعی از عامیت و جامعیت برخودار نمیباشند تا بتوانیم به صورت انطباقی تمامی جوامع انسانی به شکل یکسان توسط این قانونمندی تحلیل و تبیین کنیم. قرآن در پارادایم خود مانند گورویچ به جامعهها معتقد است نه به جامعه و در لوای این نگاه تکثربینی جوامع مختلف است که قرآن معتقد به کشف کنکریت حرکت جوامع مختلف توسط پیشگام و پیامبران، جهت به حرکت درآوردن آنها میباشد و هرگز اجازه نمیدهد که به صورت انطباقی بتوانیم قوانین یک جامعه بر تن جامعه دیگری بکنیم.
د - در پارادایم قرآن آنچنانکه هر جامعه دارای قانونمندی عامی میباشد که با جوامع دیگر هم سانی دارد خود همان جامعه دارای قانونمندی کنکریتی میباشند که خاص آن جامعه است و برای ایجاد تحول در آن جوامع حتما باید توسط پراتیک اجتماعی به کشف آن قوانین خاص و کنکریت بپردازیم و برعکس قانونمندی عام هر جامعه که قابل انطباق و تطبیق با جوامع دیگر میباشد، قوانین کنکریت هر جامعه قابل انطباق و تطبیق با جوامع دیگر نمیباشد و خود این قوانین کنکریت جوامع کلید تحول آن جوامع میباشد که به لحاظ ترمولوژی اصطلاح روح ملتها دلالت بر این قوانین کنکریت جوامع مختلف میکند.
ه – بنابراین از نظر قرآن ما با یک پارادایم جهت تبیین تاریخ و جوامع انسانی روبرو نیستیم بلکه با پارادایمهای مختلفی جهت تبیین جوامع تاریخی انسان روبرو هستیم.
و – از نظر حضرت مولانا علامه اقبال لاهوری و شاه ولی الله دهلوی در حرکت پیامبر و قرآن در عرصه اجتماع انسانی (غیر از عرصه فلسفی و اخلاقی و طبیعی و...) هیچ فراپارادایمی وجود ندارد تا ما بخواهیم مثلا توسط آیات فقهی قرآن که کمتر از 2% آیات قرآن میباشد یک فراپارادایمی بسازیم که بر تن هر جامعه تاریخی انسانی در هر شرایطی قابل پوشاندن باشد چراکه از نظر قرآن جوامع بشری متنوع پیچیده و دائما در حال تغییر میباشد.
ز - آیات فقهی قرآن آنچنانکه مولانا علامه اقبال لاهوری و شاه ولی الله دهلوی میگویند به عنوان یک پارادایم میباشد نه فراپارادایم تا جوامع بشری بتوانند تنها به عنوان یک متدولوژی به آن تکیه کنند نه یک فراپارادایمی که در هر شرایط تاریخی قابل انطباق به تمامی جوامع باشد.
ح – پذیرش پارادایم فقهی قرآن به عنوان یک فراپارادایم باعث میشود که آنچنانکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران و اسلام فقاهتی و اسلام روایتی معتقد است بکوشیم تحولات حقوقی جوامع را با آن قوانین به صورت دگماتیسم منطبق کنیم از حقوق زن گرفته تا حدود و جزا و... که طبیعی است در چنین صورتی تن به هیچگونه تغییر و تعویضی در الگوها ندهند آنچنانکه امروز برای اسلام فقاهتی و اسلام روایتی شیعه و سنی تخطئی از این فراپارادایم فقهی بی معنی میباشد و باز در همین رابطه است که برای اسلام فقاهتی و اسلام روایتی هر قدر واقعیات با فراپارادایم فقهی تبیین و توضیح نشوند باز نباید این پارادایمهای فقهی را مورد تغییر قرار داد.
ط - بنابراین بر طبق اندیشه مولانا علامه اقبال لاهوری و شاه ولی الله دهلوی هر جامعهائی باید بر طبق خودویژگیهای تاریخی و اجتماعی خود، پارادایم خاص حقوقی برای خود تدوین نماید.
ی – از نظر مولانا علامه اقبال لاهوری پارادایمهای اجتماعی متاثر از شرایط زمانی و مکانی هستند و به همین دلیل هرگز نمیتوانند به صورت فراپارادایمی مطرح شوند.
ک - در دیسکورس قرآن ما با پلورالیسم پارادایمی روبرو هستیم که قرآن در خصوص حوزههای مختلف به تبیین آنها میپردازد هر چند در عرصه مسائل فلسفی مثل توحید یا در خصوص نبوت انبیاء ابراهیمی و... قرآن به طرح فراپارادایمی میپردازد اما هرگز قرآن برای آیات فقهی فراپارادایمی تعیین نکرده است آنچنانکه اسلام فقاهتی و اسلام روایتی امروز معتقد هستند.
ل - بنابراین برای فهم آیات فقهی قرآن که آنچنانکه گفته شد کمتر از 2% آیات قرآن میباشد لازم است از اسطوره سازی و از فراپارادایم سازی خودداری کنیم و در بستر تاریخ و زمان و جغرافیا با نگاه پلورالیسم پارادایمی به آن نگاه کنیم و پیوسته به این اصل اعتقاد داشته باشیم که هدف قرآن بسترسازی جهت تکامل انسان و جامعه میباشد تنها به این طریق است که ما میتوانیم از دگماتیسم و انطباق با پارادایمها خودداری کنیم.
ادامه دارد