توسعه درونزا - توسعه برونزا – قسمت دوم
ب – انواع دکترین توسعه در کشورهای پیرامونی: بنابراین از همان زمان تکوین سرمایهداری برونزا در کشورهای پیرامونی موضوع توسعه در کانتکس این سرمایهداری برونزا مورد بازتعریف قرار گرفت، آنچنانکه در یک نگاه کلی میتوانیم انواع دکترین توسعه را مانند همان تقسیم بندی سرمایهداری به دو نوع توسعه برونزا و توسعه درونزا تقسیم بکنیم هر چند امروز در عرصه کلاسیک، توسعه را به دو قسمت تکیه بر صادرات و یا جایگزینی واردات تقسیم میکنند که این تعریف مورد قبول ما نمیباشد چرا که همان طوری که فوقا اشاره کردیم در خصوص تعیین دکترین توسعه در یک کشور باید قبل از هر چیز یک تحلیل مشخص و کنکریت از نظام سرمایهداری در آن کشور داشته باشیم، زیرا هر چند سرمایهداری به عنوان یک مناسبات مبتنی بر کار مزدوری و رقابت بازار و استثمار نیروی کار در همه جوامع بشری دارای مضمونی واحد میباشند اما شکل این مناسبات در کشورهای مختلف متروپل و پیرامونی متفاوت میباشد که در یک تقسیم بندی کلی میتوانیم به دو نوع مناسبات سرمایهداری درونزا و برونزا تقسیم کنیم. برای مثال سرمایهداری در هند دارای ماهیتی درونزا میباشد در صورتی که سرمایهداری در ایران دارای ماهیتی برونزا است.
به هر حال بر پایه نوع تحلیل کنکریتی که ما از سرمایهداری یک کشور ارائه میدهیم نوع دکترین توسعه در آن کشور مشخص میشود که در همین رابطه بر پایه یک تقسیم بندی انشعابی میتوانیم به دو نوع توسعه درونزا و توسعه برونزا اشاره کنیم. به این ترتیب که در عرصه دکترین توسعه ما باید به عملی کردن برنامه خود جهت اصلاح ساختاری یا رفرم ساختاری در آن جوامع بپردازیم با این تفاوت که در توسعه بر پایه اصلاح ساختاری ما باید تنها بر سوسیالیسم تکیه کنیم چراکه این تنها سوسیالیسم است که میتواند به اصلاح ساختاری سرمایهداری بپردازد و غیر از توسعه از طریق سوسیالیسم هر گونه اصلاحی به خاطر اینکه نمیتواند به اصلاح ساختاری بپردازد جنبه رفرمی دارد. بنابراین میتوانیم اصلاح رفرمی مناسبات سرمایهداری یا توسعه رفرمی سرمایهداری اصلاح توسط خود مناسبات سرمایهداری تعریف کنیم، مانند اصلاحات تئوریکی که کینز در تئوری اقتصاد سرمایهداری آدام اسمیت و ریکاردو بوجود آورد، اما اصلاح ساختاری سرمایهداری یا توسعه ساختاری سرمایهداری اصلاح توسط مناسبات سوسیالیسم تعریف میشود و شاید بهتر باشد که بگوئیم توسعه به دو شکل توسعه سرمایهداری و توسعه سوسیالیستی تقسیم میگردد.
توسعه سوسیالیستی یک توسعه درونزا میباشد اما توسعه از طریق سرمایه و سرمایهداری یک توسعه برونزا است البته تا زمانی که سرمایههای ملی در کشورهای پیرامونی وجود داشت و جای خود را به سرمایههای مالی کشورهای متروپل و امپریالیستی نداده بود خود توسعه سرمایهداری میتوانست درونزا باشد مانند توسعه در هند یا توسعه در زمان مصدق در ایران که در هر دو مثال فوق به علت وجود سرمایههای ملی در کشورهای پیرامونی علاوه بر اینکه توسعه از طریق سرمایهداری انجام میگرفت این توسعه صورت درونزا داشته است، برعکس توسعه در سال 42 در ایران توسط طرح کندی که بوسیله پهلوی دوم به اجرا درآمد که از آنجائیکه سرمایه اولیه این توسعه سرمایههای نفتی بود و اصلاحات به صورت تزریقی از بالا انجام گرفت و مکانیزم آن هم به صورت دستوری از کندی به شاه در راستای تامین منافع کشورهای متروپل بود، این توسعه شکلی برونزا داشت در نتیجه باعث ویرانی اقتصاد کشور و تکوین سرمایهداری کمپرادور در ایران گردید.
البته نکتهائی که در این رابطه نباید از نظر دور بداریم اینکه از آنجائیکه از اوایل قرن نوزدهم به موازات تثبیت نظام سرمایهداری بر کشورهای متروپل به خصوص از بعد از انقلاب کبیر فرانسه در سال 1789 که نمایش پیروزی مناسبات سرمایهداری بر مناسبات فئودالیته و زمینداری بود، با تثبیت نظام سرمایهداری و انقلاب سیاسی اجتماعی کبیر فرانسه و انقلاب صنعتی انگلستان و گسترش سیر و سیاحت بین غرب و شرق موضوع عقب بندی کشورهای پیرامونی مورد توجه نواندیشان و پیشگامان و روشنفکران کشورهای پیرامونی قرار گرفت که هر کدام میکوشیدند بر پایه دکترین خاصی از توسعه به ارائه نسخهائی جهت رفع عقب ماندگی جامعه خود بپردازند که در جامعه ایران از آنجائیکه الگوی اولیه تمامی روشنفکران و نواندیشان قرن نوزدهم جامعه ایران انقلاب کبیر فرانسه بود، لذا به صورت طبیعی تقریبا تمامی این روشنفکران اولیه جامعه ایران اولین نسخهائی که جهت رفع عقب ماندگی جامعه ایران ارائه میدادند کپی برداری از انقلاب کبیر فرانسه به صورت انطباقی و تقلیدی بود که در این رابطه میتوانیم به سر سلسله جنبان این حرکت در جامعه خودمان که سیدجمال الدین اسدآبادی در نیمه دوم قرن نوزدهم بود، اشاره کنیم که برای اولین بار در جهان مسلمانان که همگی از آسیای جنوبی شرقی تا شمال افریقا جزء کشورهای پیرامونی و عقب مانده بودند، عقب ماندگی را فریاد زد.
هر چند سیدجمال در پرتو انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب صنعتی انگلیس و رنسانس اروپا عقب ماندگی کشورهای مسلمان پیرامونی را فهم میکرد، در عین حال بزرگترین مشخصه حرکت سیدجمال برعکس دیگر روشنفکران جامعه خودمان و کشورهای پیرامونی این بود که او نجات از عقب ماندگی کشورهای پیرامونی را در کانتکس و عرصه مبارزه ضد امپریالیستی با سرمایههای تجاری و سرمایههای مالی تبیین میکرد؛ لذا در این رابطه بود که در جامعه ایران برای اولین بار با تحریک میرزاحسن شیرازی قرارداد تنباکو کمپانی رژی را به چالش گرفت و از بعد از جنگ با سرمایههای تجاری رژی و لغو قرارداد تنباکو بود که با تحریک میرزاحسن شیرازی به جنگ سرمایه مالی و بانکها رفت.
به هر حال در این رابطه حرکت سیدجمال دارای نقاط مثبت و تعیین کنندهائی بود چراکه سیدجمال راه مبارزه با عقب ماندگی در چارچوب مبارزه با امپریالیسم و سرمایههای تجاری و سرمایههای مالی را درست تشخیص داده بود، اشکال سیدجمال در این استرتژی برخورد انطباقی کردن با انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب صنعتی انگلیس جهت ارائه مکانیزم نجات از عقب ماندگی بود و در راستای این اشتباه استراتژیک سیدجمال بود که او راه نجات یا استراتژی کشورهای پیرامونی مسلمان را در عساکر جرار یا ارتشهای مسلح رژیمهای توتالیتر کشورهای مسلمان تشخیص داد و به همین دلیل جهت تحریک سردمداران توتالتیر و مستبد سیاسی کشورهای مسلمان جهت تقویت ارتشهای ضد خلقی خود مانند آوانگ از این پایتخت به آن پایتخت رفت و آمد میکرد تا آنجا که بالاخره سیدجمال از همه جا رانده و از همه جا مانده، در اواخر عمر به این اشتباه فاحش استراتژی خود واقف گردید ولی هر چند در فرایند دوم استراتژی خود به اشتباه خود پی برد ولی باز در استراتژی دوم هم دچار اشتباهات جدیدی شد، چراکه در فرایند دوم برعکس فرایند اول که موضوع استراتژیاش حکومتهای سیاسی توتالیتر ضد خلقی حاکم بر کشورهای پیرامونی مسلمان بود به جای این سردمداران و به جای شعار تقویت ارتشها یا عساکر ضد خلقی کشورهای مسلمان، این بار مردم را انتخاب کرد ولی انتخاب مردم در فرایند دوم و جایگزین کردن مردم به جای حکومتهای توتالیتر و مستبد سیاسی کشورهای مسلمان صورت پوپو لیستی داشت.
لذا در این رابطه بود که او در فرایند دوم شعار تکیه بر تکنولوژی مکانیکی مغرب زمین و مقابله با تصوفگرائی در کشورهای مسلمان پیرامونی در دستور کار خود قرار داد که صد البته در فرایند دوم استراتژی خود که در اواخر عمر او اتخاذ گردید هم سیدجمال مانند فرایند اول شکست خورد. دلیل شکست سیدجمال در فرایند اول حرکتش عبارتند بودند از:
1 - تکیه بر حاکمان توتالیتر و مستبد سیاسی کشورهای مسلمان پیرامونی به جای تکیه بر طبقه محروم کشورهای پیرامونی.
2 - تکیه مکانیکی بر قدرت نظامی ارتشهای کشورهای مسلمان یا به قول او «عساکر جرار» به جای تکیه بر ارتش تودههای خودآگاه شده به پا خواسته طبقه مستضعف و محروم کشورهای پیرامونی.
3 - جایگزین کردن قدرت اسلحه و ارتش و تفنگ حکومتهای ضد خلقی مستبد به جای خودآگاهی سازمانگرایانه تودههای مستضعف و محروم کشورهای پیرامونی مسلمان.
4 - تکیه بر روحانیت به عنوان پیشکسوتان مبارزه ضد امپریالیستی به جای تکیه بر طبقه زحمتکشان شهر و روستا جهت یک مبارزه ضد استثماری با امپریالیسم.
5 - تکیه بر یک مبارزه ضد امپریالیستی توسط طبقه حاکمه کشورهای پیرامونی به جای تکیه بر یک مبارزه ضد امپریالیستی یا ضد استعماری توسط مبارزه ضد استثماری طبقه محروم و زحمتکش شهر و روستا.
6 - تکیه مکانیکی بر توسعه ابزاری توسط کپی برداری مکانیکی از انقلاب ابزاری غرب به جای تکیه بر رنسانس فکری و مذهبی در بستر پروتستانیسم مذهبی و اعتقاد به تقدم انقلاب فرهنگی جهت بسترسازی انقلاب ابزاری و انقلاب در تکنولوژی و انقلاب درونزا در کشورهای پیرامونی مسلمان، چراکه موضوعی که سیدجمال در این رابطه فراموش کرده بود اینکه انقلاب صنعتی و ابزاری و تکنولوژی غرب محصول بیش از صد سال رنسانس فکری و پروتستانیسم مذهبی و انقلاب در متدولوژی و فلسفه مغرب زمین بود و طبیعی بود که تکیه مکانیکی و انطباقی کردن بر یک مؤلفه ابزاری نمیتواند باعث توسعه درونزا در کشورهای پیرامونی مسلمان بشود.
اما دلایل شکست فرایند دوم استراتژی سیدجمال عبارتند از:
1 - تکیه پوپولیستی بر تودههای مسلمان کشورهای پیرامونی به جای تکیه طبقاتی بر طبقه محروم و استثمار شده باعث گردید تا سیدجمال در این مرحله توسط شعار «سلفیه» و با تکیه بر آموزش فلسفه ارسطوئی و مبارزه با تصوفگرائی هند شرقی که به عنوان یک اپیدمی دامن تمامی کشورهای مسلمان پیرامونی را گرفته بود، انتظار انقلاب تودهائی و فراگیر مردمی داشته باشد که در این رابطه هم شکست خورد چراکه شعار «اسلام سلفیه» به جای شعار «اسلام بازسازی» شده اقبال هرگز در قرن بیستم یا نیمه دوم قرن نوزدهم توانائی ایجاد تحول اجتماعی میان تودههای مسلمان کشورهای پیرامونی نداشت.
هم سیدجمال و هم شاگردان او محمد عبده و رشیدرضا و کواکبی و غیره اینچنین فکر میکردند که اگر همان اسلام اولیه به همان شکل اولیهاش در جامعه مسلمانان امروز مطرح شود توان ایجاد همان انقلاب و تحولی را دارد که در قرن هفتم میلادی پیامبر اسلام توانست در اندیشه و تمدن جهانی ایجاد کند غافل از اینکه «زین حسن تا آن حسن صد گز رسن» وجود دارد. 14 قرن تغییر و تحول جامعه بشری در نظر نگرفتن و جوامع مسلمانان و بشری قرن نوزدهم همانند جوامع بشری قرن هفتم میلادی پنداشن یک ساده لوحی ناشیانه میباشد و صد البته تفاوت اقبال با سیدجمال در همین تشخیص نهفته بود چراکه زمانی که علامه محمد اقبال لاهوری در پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم شعار «بازسازی اسلام» را جایگزین شعار «سلفیه» سیدجمال و عبده و رشید رضا و کواکبی و غیره کرد همین حقیقت را مد نظر داشت، زیرا از نظر علامه محمد اقبال تا زمانی که اسلام سلفیه پیامبر اسلام در کانتکس اسلام تاریخی توسط اجتهاد در اصول و فروع مورد بازسازی تطبیقی نه انطباقی قرار نگیرد، امکان اینکه در این زمان بتوانیم توسط اسلام سلفیه جامعه مسلمانان را به حرکت درآوریم اصلا و ابدا وجود ندارد.
2 - آنچه زندگی سیدجمال و شاگردان او از عبده تا رشید رضا و کواکبی نشان میدهد این حقیقت است که اینها تا آخر جهت تحول در جوامع مسلمان کشورهای پیرامونی معتقد به تکیه بر قدرتهای سیاسی یا روحانی یا اجتماعی و یا اقتصادی بودند همان امری که پاشنه آشیل تمامی مبارزات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی 14 قرن گذشته جوامع مسلمان بوده است. نکتهائی که همه اینها در این رابطه در نظر نمیگرفتند این حقیقت بود که «چاقو هیچگاه حاضر نیست دسته خودش را ببرد» در نتیجه قدرتهای سه گانه حاکمه چه هیئتهای حاکمه سیاسی و چه دستگاه روحانیت و حوزه و اسلام فقاهتی و چه قدرتهای اقتصادی و طبقه اقتصادی حاکمه هرگز جز در چارچوب حفظ قدرت و موقعیت خود تن به اصلاحات نمیدهند و هر گونه تغییر و اصلاحات زمانی میپذیرند که در راستای تثبیت قدرت خود آنها باشد و هرگز هیچ روشنفکر و پیشگام و نواندیشی نباید در این رابطه از استثنائات فردی قاعده بسازد چراکه ممکن است در این رابطه گاها فردی از این سه قدرت حاکمه مذهبی و اقتصادی و سیاسی مانند موسی یا مصدق یا فردریک انگلس بر علیه طبقه یا گروه اجتماعی وابسته به آن قیام کند، اما اینها استثنائات ره زن میباشند باید همیشه به قاعده فکر کرد و از این استثنائات قاعده نساخت.
ج – آفتهای توسعه برونزا: برای فهم آفتهای توسعه برونزا باید ابتدا به طرح آفتهای سرمایهداری کشورهای متروپل بپردازیم چراکه جای تردید نیست که توسعه برونزا در کشورهای پیرامونی مولود سرمایهداری کشورهای متروپل میباشد زیرا آبشخور سرمایهداری برونزای این کشورها خود سرمایهداری کشورهای متروپل است؛ لذا تا زمانی که ما به فهم آفتهای سرمایهداری متروپل دست پیدا نکنیم، نمیتوانیم به شناخت آفتهای توسعه برونزا در کشورهای پیرامونی دست پیدا کنیم. دلیل این امر هم این است که توسعه برونزا چیزی نیست جز کشانیدن سرمایهداری کشورهای متروپل به بسترهای ناآماده کشورهای پیرامونی، بنابراین در این رابطه است که میتوانیم آفتهای سرمایهداری کشورهای متروپل را به این صورت دسته بندی بکنیم:
1 - تکیه بر سود بی حد و اندازه و هر چه بیشتر در تولید کالا به جای در نظر گرفتن تامین نیازهای انسانی.
2 - اعتقاد به کسب سود هر چه بیشتر در کانتکس رقابت بازار سرمایهداری در عرصه تولید و توزیع و مصرف توسط استثمار بی سابقه نیروی کار.
3 - دلار سالاری به جای مردم سالاری در عرصه تعیین نهادهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی قدرت.
4 - کاهش مداوم سیر منحنی دستمزدهای نیروی کار نسبت به درآمد ناخالص داخلی.
5 - جایگزینی ایده هر نفر یک رای در دموکراسی سوسیالیستی به جای هر دلار یک رای در دموکراسی سرمایهداری. به عبارت دیگر سرمایهداری سیستمی است که در آن اصل «یک دلار یک رای» بر اصل «یک انسان یک رای» غلبه میکند. یعنی در نظام سرمایهداری کشورهای متروپل طبقه سرمایهدار با استفاده از پول، انتخابات را به صورت دلخواه خود مهندسی و کارگردانی میکنند.
6 - سرمایهداری در عرصه تقسیم قدرتهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی به علت برتری طبقه حاکمه همیشه امتیازات ویژهائی در اختیار اقلیتهای قدرتهای سه گانه قدرت قرار میدهد که آبشخور این برتری بر اساس سرمایههای مالی و سرمایههای تجاری و سرمایههای تولیدی که همان مالکیت بر ابزار تولید میباشد، قرار دارد.
7 - در عرصه تخریب محیط زیست، سرمایهداری سرطانی است که در حال بلعیدن کره زمین میباشد چراکه سرمایهداری در راه کسب هر چه سود بیشتر به اتلاف منابع غیر قابل جایگزین کره زمین و افزایش مصرف انرژی عمدتا سوختهای فسیلی در ابعادی پرداخته است که امروز کل حیات در کره زمین را در معرض خطر قرار داده است.
8 - از آنجائیکه در نظام سرمایهداری انگیزه سود و رقابت میان قدرتهای اقتصادی بسترساز رشد فزاینده اقتصادی در نظام سرمایهداری میباشد، لذا این امر باعث میگردد تا در سرمایهداری تخریب محیط زیست و رشد اقتصادی و توسعه و استثمار بی سابقه نیروی کار و غارت منابع اولیه و نیروی کار ارزان در کشورهای پیرامونی همه در خدمت کسب سود هر چه بیشتر باشد.
حال پس از فهم آفتهای سرمایهداری کشورهای متروپل میتوانیم به بررسی آفتهای توسعه برونزا یا توسعه در چارچوب سرمایهداری در کشورهای پیرامونی بپردازیم:
1 - در توسعه برونزا یا توسعه در چارچوب سرمایههای وارداتی تجاری و تولیدی و مالی کشورهای متروپل از آنجائیکه هدف سرمایههای وارداتی در شکل سه گانه تجاری و تولیدی و مالی آن که در نوک پیکان این سرمایهها، سرمایه مالی قرار دارد و سرمایههای تجاری و سرمایههای تولیدی در چارچوب سرمایههای مالی عمل میکنند، کسب سود هر چه بیشتر و غارت منابع اولیه و استثمار هر چه بیشتر نیروی کار ارزان در کشورهای پیرامونی میباشد. این امر باعث گردید تا در توسعه برونزا تمامی سیاستهای اقتصادی در چارچوب برنامه صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی که نماینده منافع سرمایهداری متروپل است، تعیین گردد.
2 - در توسعه برونزا از آنجائیکه سرمایه ملی در سرمایه مالی و تجاری و تولیدی وارداتی محو میشوند و سرمایههای متروپل حاکمیت پیدا میکنند، این امر باعث میگردد تا رشد اقتصادی در کشورهای پیرامونی که محصول رقابت بین سرمایهداران متروپل و تلاش در جهت کسب سود بیشتر آنها میباشد، هیچ ارتباطی با مدلها و برنامه توسعه درونزای کشورهای پیرامونی نداشته باشد.
والسلام