نهج‌البلاغه علی قرآن ناطق،

تنها متدولوژی جهت فهم تطبیقی قرآن متنی - قسمت سوم

ه - نهج‌البلاغه منظومه‌ائی از پرده‌های متضاد از حکمت عملی و نظری است: آنچنانکه محمد عبده می‌گوید «آنچه که باعث شد تا نظرش به نهج‌البلاغه جلب شود این بود که:»

اولا من هر گاه در مطالعه نهج‌البلاغه از فصلی به فصل دیگر می‌رسیدم احساس می‌کردم که پرده‌های سخن عوض می‌شود و آموزشگاه‌های پند و حکمت تغییر می‌یابد.

ثانیا با آشنائی و مطالعه این کتاب احساس کردم که عقلی نورانی که هیچ شباهتی با اجسام ندارد از عالم الوهیت جدا گشته است و به روح انسانی اتصال پیدا کرده است. برای فهم سخن عبده در باب نهج‌البلاغه باید بدانیم که در یکجا امام علی مانند یک مجاهد مسلح و مصمم در برابر دشمن صحبت می‌کند:

«قَدِ اِسْتَطْعَمُوکُمُ اَلْقِتَالَ فَأَقِرُّوا عَلَی مَذَلَّةٍ وَ تَأْخِیرِ مَحَلَّةٍ أَوْ رَوُّوا اَلسُّیُوفَ مِنَ اَلدِّمَاءِ تَرْوَوْا مِنَ اَلْمَاءِ فَالْمَوْتُ فِی حَیَاتِکُمْ مَقْهُورِینَ وَ اَلْحَیَاةُ فِی مَوْتِکُمْ قَاهِرِینَ أَلاَ وَ إِنَّ مُعَاوِیَةَ قَادَ لُمَةً مِنَ اَلْغُوَاةِ وَ عَمَسَ عَلَیْهِمُ اَلْخَبَرَ حَتَّی جَعَلُوا نُحُورَهُمْ أَغْرَاضَ اَلْمَنِیَّةِ - ای مردم از شما خواستم تا با معاویه دست به جنگ بزنید پس یا به خواری تن دهید یا شمشیرها را از خون اصحاب معاویه تر کنید و آب فرات را که اصحاب معاویه بر روی شما بسته‌اند از کف آن‌ها بیرون کنید چراکه زندگی کردن در ذلت خود مردن است آنچنانکه مرگ پیروزمند خود زندگی است، معاویه بر پایه جهل و ناآگاهی توده‌ها آن‌ها را به دنبال خود می‌کشاند و حقیقت را از آنان می‌پوشاند تا خود را به کام مرگ در اندازند» (خطبه 51 - نهج‌البلاغه جعفر شهیدی - ص 44 - س 1).

باز در جای دیگر همین امام علی مجاهد جنگجوی که آنجا اینچنین از کلامش مرگ جاری بود و از شمشیرش خون می‌ریخت مانند یک تئوریسین مبارزه و یک استراتژیست کهنه کار مجرب خونسرد صحبت می‌کند، آنچنانکه احساس می‌شود که در تمام عمر امام علی کارش جز تبیین و تعیین تاکتیک و استراتژی مبارزه و تدوین تئوری حرکت نمی‌باشد.

«وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِی بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَی طَخْیَةٍ عَمْیَاءَ یَهْرَمُ فِیهَا اَلْکَبِیرُ وَ یَشِیبُ فِیهَا اَلصَّغِیرُ وَ یَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّی یَلْقَی رَبَّهُ فَرَأَیْتُ أَنَّ اَلصَّبْرَ عَلَی هَاتَا أَحْجَی فَصَبَرْتُ وَ فِی اَلْعَیْنِ قَذًی وَ فِی اَلْحَلْقِ شَجًا... - در خصوص سقیفه در آن زمان جهت اتخاذ استراتژی مناسب خوب فکر کردم دو استراتژی در برابرم بود، یکی قیام مسلحانه بود دیگری مبارزه غیر قهرآمیز، شرایط به علت فقدان تدارکات برای پیروزی مسلحانه برایم آماده نبود به همین دلیل به مبارزه غیر قهرآمیز درازمدت در بستر صبر روی آوردم صبری که جوان را پیر و پیر را نابود می‌کند، پس صبر کردم در حالی که استخوان در گلویم بود و خار در چشم» (نهج‌البلاغه جعفر شهیدی - خطبه 3 - ص 10 - س 1).

باز همین امام علی در جای دیگر مانند یک مدیر اقتصادی و یک سوسیالیست خشمگین و یک تئوریسین کلاسیک پس از به حکومت رسیدن برنامه اقتصادی حکومت خود را اینچنین اعلام می‌کند:

«وَ اَللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ اَلنِّسَاءُ وَ مُلِکَ بِهِ اَلْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ فَإِنَّ فِی اَلْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضَاقَ عَلَیْهِ اَلْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَیْهِ أَضْیَقُ- به خدا سوگند مال‌هائی که عثمان به ناحق عطا کرده است پس می‌گیرم هر چند به مهریه زنان یا بهای کنیزان شده باشد زیرا در عدالت برای جامه گشایشی است و لذا جامعه‌ائی که اجرای عدالت برای او سخت و خشن باشد جور و ستم برای آن‌ها سخت‌تر خواهد بود» (نهج‌البلاغه جعفر شهیدی - خطبه 15 - ص 16 - س 12).

باز همین امام علی در فرمان نامه به مالک اشتر مانند یک اومانیست حرفه‌ائی به تبیین فلسفی و حقوقی انسان می‌پردازد:

«وَ لاَ تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی اَلدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی اَلْخَلْقِ... - مالک مبادا همچون یک جانور درنده به جان مردم مصر بیافتی چراکه مردم دو دسته‌اند یا در خلقت با تو شریک‌اند یا در دین با تو برادرند» (نهج‌البلاغه جعفر شهیدی - نامه 53 - ص 326 - س 6).

آنچنانکه همین امام علی به عنوان یک سیاستمدار حاکم بر جامعه، برنامه سیاسی و حقوقی خودش را با مردم اینچنین تبیین می‌کند:

«فَلاَ تُکَلِّمُونِی به ما تُکَلَّمُ بِهِ اَلْجَبَابِرَةُ - در برابر من مانند در برابر دیکتا تورها صحبت و ستایش نکنید - وَ لاَ تَتَحَفَّظُوا مِنِّی به ما یُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ اَلْبَادِرَةِ- در برابر من مانند در برابر دیکتاتورها نایستید - وَ لاَ تُخَالِطُونِی بِالْمُصَانَعَةِ - در برابر من مانند در برابر دیکتاتورها چاپلوسی و مداحی نکنید - وَ لاَ تَظُنُّوا بِی اِسْتِثْقَالاً فِی حَقٍّ قِیلَ لِی - چنین فکر نکنید که مانند دیکتاتورها انتقاد شما به من شما را شکنجه و حبس خواهند کرد - وَ لاَ اِلْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِی - چنین فکر نکنید که من خودم را در برابر شما نقد ناپذیر می‌دانم - فَإِنَّهُ مَنِ اِسْتَثْقَلَ اَلْحَقَّ أَنْ یُقَالَ لَهُ أَوِ اَلْعَدْلَ أَنْ یُعْرَضَ عَلَیْهِ کَانَ اَلْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَیْهِ - زیرا کسی که توان نقد پذیری در تئوری و نظر و فکر نداشته باشد در عمل اجرای آن فکر برایش ممکن نخواهد بود - فَلاَ تَکُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ به حقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ به عدلٍ- نظر و فکر خودتان از من دریغ نکنید و با من برخورد کنید - فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی به فوقِ أَنْ أُخْطِئَ - من خودم را مصون از خطا نمی‌دانم» (نهج‌البلاغه جعفر شهیدی - خطبه 216 - ص 250 - س 8).

آنچنانکه همین امام علی در جای دیگر مانند یک زاهد گریز از دنیا سخن می‌گوید:

«وَ إِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اِکْتَفَی مِنْ دُنْیَاهُ بِطِمْرَیْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ أَلاَ وَ إِنَّکُمْ لاَ تَقْدِرُونَ عَلَی ذَلِکَ وَ لَکِنْ أَعِینُونِی به ورعٍ وَ اِجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ فَوَاللَّهِ مَا کَنَزْتُ مِنْ دُنْیَاکُمْ تِبْراً وَ لاَ اِدَّخَرْتُ مِنْ غنائم‌ها وَفْراً وَ لاَ أَعْدَدْتُ لِبَالِی ثَوْبِی طِمْراً وَ لاَ حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً وَ لاَ أَخَذْتُ مِنْهُ إِلاَّ کَقُوتِ أَتَانٍ دَبِرَةٍ وَ لَهِیَ فِی عَیْنِی أَوْهَی وَ أَوْهَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ بَلَی کَانَتْ فِی أَیْدِینَا فَدَکٌ مِنْ کُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ اَلسَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِینَ وَ نِعْمَ اَلْحَکَمُ اَللَّهُ وَ مَا أَصْنَعُ به فدکٍ وَ غَیْرِ فَدَکٍ وَ اَلنَّفْسُ مظان‌ها فِی غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِی ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَ تَغِیبُ أَخْبَارُهَا وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِیدَ فِی فُسْحَتِهَا وَ أَوْسَعَتْ یَدَا حَافِرِهَا لَأَضْغَطَهَا اَلْحَجَرُ وَ اَلْمَدَرُ وَ سَدَّ فرج‌ها اَلتُّرَابُ اَلْمُتَرَاکِمُ وَ إِنَّمَا هِیَ نَفْسِی أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَی لِتَأْتِیَ آمِنَةً یَوْمَ اَلْخَوْفِ اَلْأَکْبَرِ وَ تَثْبُتَ عَلَی جَوَانِبِ اَلْمَزْلَقِ وَ لَوْ شِئْتُ لاَهْتَدَیْتُ اَلطَّرِیقَ إِلَی مُصَفَّی هَذَا اَلْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا اَلْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا اَلْقَزِّ وَ لَکِنْ هَیْهَاتَ أَنْ یَغْلِبَنِی هَوَایَ وَ یَقُودَنِی جَشَعِی إِلَی تَخَیُّرِ اَلْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ اَلْیَمَامَةِ مَنْ لاَ طَمَعَ لَهُ فِی اَلْقُرْصِ وَ لاَ عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ أَوْ أَبِیتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَی وَ أَکْبَادٌ حَرَّی- و این در حالی است که اگر بخواهم می‌توانم از مغز گندم و عسل مصفی تغذیه کنم و لباس ابریشم بپوشم لیکن هرگز خواسته نفس بر من غلبه نخواهد کرد چراکه می‌ترسم در زمانی که من سیر شده‌ام در حجاز و یمامه کسی حسرت یک قرص نانی برد و هرگز نتواند شکمی سیر بخورد، آیا ممکن است که من سیر بخوابم و پیرامونم شکم‌های گرسنه باشد؟ هرگز» (نهج‌البلاغه جعفر شهیدی - نامه 45 - ص 317 - س 7).

و باز همین امام علی به عنوان یک معلم اخلاق در وصیت نامه‌اش به امام حسن اینچنین مطرح می‌کند:

«...یَا بُنَیَّ اِجْعَلْ نَفْسَکَ مِیزَاناً فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ غَیْرِکَ فَأَحْبِبْ لِغَیْرِکَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ وَ اِکْرَهْ لَهُ مَا تَکْرَهُ لَهَا وَ لاَ تَظْلِمْ کَمَا لاَ تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ وَ أَحْسِنْ کَمَا تُحِبُّ أَنْ یُحْسَنَ إِلَیْکَ وَ اِسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِکَ مَا تَسْتَقْبِحُهُ مِنْ غَیْرِکَ... - فرزند من، در اخلاق اجتماعی و انسانی پیوسته خودت را میزان قرار بده پس هر چه را که برای خود دوست می‌داری پیش‌تر برای دیگران دوست بدار و آنچه که برای خود نامطلوب و بد می‌دانی، پیش‌تر برای دیگران بد و نامطلوب بدان - بر دیگران ظلم مکن چنانکه خود دوست‌داری که دیگران بر تو ظلم نکنند بر دیگران نیکی کن آنچنانکه دوست‌داری دیگران بر تو نیکی کنند» (نهج‌البلاغه جعفر شهیدی - نامه 31 - وصیتنامه به امام حسن - ص 301 - س 2).

و - نهج‌البلاغه به عنوان قرآن ناطق تنها متدلوژی فهم تطبیقی قرآن متنی است:

شاید اگر بخواهیم تمام نهج‌البلاغه را به لحاظ مفهومی آرایش هیرارشی بدهیم، بتوانیم کل نهج‌البلاغه را به سه قسمت تقسیم کنیم:

1 - در عرصه فردی تکیه امام علی بر مرگ و خدا است.

2 - در کانتکس اجتماع تکیه امام علی بر عدالت و تقوی است.

3 - در چارچوب تاریخ تکیه امام بر حق و باطل است.

البته نکته‌ائیکه در همین جا باید به آن تاکید کنیم اینکه تنها تعریفی که می‌توانیم از نهج‌البلاغه بکنیم اینکه، نهج‌البلاغه عبارت است از قرآن ناطق. به دو دلیل این تعریف را برای نهج‌البلاغه انتخاب کردیم:

دلیل اول اینکه خود امام علی در جریان جنگ صفین وقتی که لشکر معاویه در بستر مقابله با شکست از لشکر امام علی، بنابه توصیه عمرو العاص و فرمان معاویه جهت ایجاد اختلاف در لشکر امام علی قرآن‌ها را بر سر نیزه کردند، جهت مقابله با این حیله معاویه، فرمان حمله به قرآن‌های سر نیزه شده معاویه داد و در پاسخ به اعتراض قشریون درون سپاه که بعدا گروه خوارج را تشکیل دادند اعلام کرد که «ان قرآن ناطق - من قرآن ناطق هستم»، از آنجائیکه هر فردی در کلام خود تجلی می‌کند با عنایت به اینکه نهج‌البلاغه کلام امام علی است و بی شک امام علی در کلامش تجلی کرده است. در این رابطه اگر آنچنانکه که امام علی خودش را با تعریف قرآن ناطق معرفی می‌کند، پس بالطبع نهج‌البلاغه کلام همین امام علی قرآن ناطق خواهد بود.

دلیل دوم برای اینکه ما نهج‌البلاغه را قرآن ناطق تعریف کردیم اینکه خود امام علی در خطبه 158 - ص 158 - س 18 به بعد نهج‌البلاغه جعفر شهیدی در تعریف و تبیین قرآن متنی می‌فرماید:

«أَرْسَلَهُ عَلَی حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ اَلرُّسُلِ - خداوند پیامبر اسلام را در زمانی مبعوث کرد که حرکت پیامبران ابراهیمی قبل از او در جامعه به سستی و نابودی کشیده شده بود - وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ اَلْأُمَمِ - و جامعه بشریت گرفتار رکود و خمود شده بود - وَ اِنْتِقَاضٍ مِنَ اَلْمُبْرَمِ- و ریسمان دین در جامعه بشری گسسته شده بود - فَجَاءَهُمْ بِتَصْدِیقِ اَلَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ اَلنُّورِ اَلْمُقْتَدَی بِهِ - در چنین شرایطی بود که پیامبر اسلام مبعوث شد و لذا با قرآن و کتاب و وحی و پیامی بسوی مردم آمد که این پیام علاوه بر اینکه تصدیق کننده حرکت انبیاء ابراهیمی سلف خود بود خود نوری بود که جامعه بشری باید برای روش شدن راه رفتنش به آن اقتدا می‌کرد - ذَلِکَ اَلْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ یَنْطِقَ - این پیام و وحی پیامبر اسلام همان قرآن است اما این قرآن یک مشخص بارز دارد و آن اینکه خودش هر گز سخن نمی‌گوید وظیفه ما است که در هر زمانی به عنوان یک کتاب هدایتگر آن را به زبان و حرف زدن درآوریم - وَ لَکِنْ أُخْبِرُکُمْ عَنْهُ - اکنون در این زمان من به شما از آن خبر می‌دهم - أَلاَ إِنَّ فِیهِ عِلْمَ مَا یَأْتِی وَ اَلْحَدِیثَ عَنِ اَلْمَاضِی وَ دَوَاءَ دَائِکُمْ وَ نَظْمَ مَا بَیْنَکُمْ - آگاه با شید که در قرآن هم علم تاریخ به گذشته است و هم علم به آینده حرکت تاریخ انسان لذا هم درمان درد اجتماعی شما است و هم سامان دهد نظام اجتماعی شما می‌باشد.»

آنچنانکه مشاهده می‌کنید در این خطبه امام علی قرآن را فی نفسه صامت و گنگ می‌داند و وظیفه پیشگام در هر زمانی به حرف درآوردن این کتاب اعلام می‌کند و پس از طرح این اصل است که اعلام می‌کند اکنون من برای شما قرآن را به حرف در می‌اورم تا راهنمای شما شود، بر پایه این بیان امام علی است که ما نهج‌البلاغه را قرآن ناطق تعریف کردیم.

حال پس از روشن شدن تعریف نهج‌البلاغه و امام علی به عنوان قرآن ناطق موضوعی که در این رابطه آشکار می‌شود اینکه، این تقسیم بندی مفهومی نهج‌البلاغه در عرصه‌های فردی به مرگ و خدا و در عرصه اجتماعی به تقوی و عدالت و در عرصه تاریخ به حق و باطل، موضوعی است که امام علی از قرآن استنباط کرده است. یعنی این قرآن بوده که برای اولین بار کل وحی یا قرآن را به صورت مفهومی به سه قسمت فردی و اجتماعی و تاریخی تقسیم کرده است، در عرصه فردی تبیین انسان را در کانتکس مرگ و خدا تعریف کرده است.

«وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَی کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ... - شما انسان‌ها به صورت فردی با مرگ به سوی ما (خداوند) می‌ائید آنچنانکه از شکم‌ها مادرانتان به صورت فردی پا به این جهان گذاشتید» (سوره انعام - آیه 94).

و همین قرآن در عرصه جامعه تبیین حرکت جامعه انسانی را بر پایه عدالت و تقوی تعریف می‌کند

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا یجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ به ما تَعْمَلُونَ - ای کسانی که ایمان آوردید با قیام به برپائی قسط در جامعه، ایمان و قیام برای خدا را در اجتماع انسانی به نمایش بگذارید لذا از آنانی نباشید که به خاطر دشمنی و کینه‌های اجتماعی، عدالت را در جامعه انسانی به چالش می‌کشند در جامعه عدالت بورزید چراکه در جامعه انسانی عدالت با تقوا هم راه و نزدیک است، پس با عدالت در جامعه تقوای خدا بورزید چرا که خداوند به آنچه شما انجام می‌دهید دانا و آگاه است» (سوره مائده - آیه 8).

و در رابطه با تاریخ جوامع انسانی، باز قرآن تاریخ انسانی را در کانتکس دو ترم حق و باطل تبیین می‌کند.

«أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیةٌ به قدرها فَاحْتَمَلَ السَّیلُ زَبَدًا رَابِیا وَمِمَّا یوقِدُونَ عَلَیهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذَلِکَ یضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا ینْفَعُ النَّاسَ فَیمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذَلِکَ یضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ - خداوند از آسمان آبی فرو فرستاد، این آب وقتی که به زمین رسید در زمین در مسیل‌های مختلفی جاری شد، البته این مسیل‌های زمینی همه یکسان نبودند و لذا هر کدام از این مسیل‌های مختلف، زمینی به اندازه ظرفیتشان از این آب از آسمان آمده بهره‌مند شدند و از پیوند این مسیل‌های مختلف زمینی بود که در زمین توسط این آب آسمان سیل جاری گردید و با جاری شدن سیل بر روی زمین توسط پیوند آب این مسیل‌های مختلف زمینی بود که بر روی این آب پاک واحد از آسمان آمده، کفی ظاهر گردید و این کف در بستر زمان و تاریخ آنچنان گسترده شد که روی آب پاک و واحد نازل شده از آسمان را پوشانید البته فقط بر روی آب جاری در زمین کف ظاهر نمی‌شود بلکه عین همین کف در زمانی که سنگ طلا و نقره را جهت جداسازی فلز با حرارت ذوب می‌کنیم ظاهر می‌شود» (سوره رعد - آیه 17).

هدف از این دو مثال این است که خداوند با این دو مثال داستان حق و باطل جوامع انسانی در بستر تاریخ تبیین می‌نماید، چراکه در این دو مثال کف ظاهر شده بر روی آب و طلا و نقره همان باطل است که به صورت موقت در بستر تاریخ جوامع انسانی مسلط می‌شود و حق را مغلوب می‌کند اما در نهایت حرکت تاریخ جوامع انسانی به آن سمت می‌رود که حق مغلوب غالب می‌گردد و باطل غالب مغلوب می‌شود، اینچنین خداوند داستان حق و باطل را در تاریخ انسان تبیین می‌کند.

«وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ - و این اراده ما خداوند در زمین و تاریخ است که بالاخره حرکت این جوامع انسانی به آن سمت می‌رود که مستضعفین تاریخ به وراثت و امامت بر تاریخ خواهند رسید» (سوره قصص - آیه 5).

«وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ - و آنچنانکه این اصل لایتغییر در کتاب زبور داود هم اعلام کردیم سرانجام حرکت تاریخ جوامع انسانی به حاکمیت صالحین که همان مستضعفین تاریخ می‌باشند می‌انجامد» (سوره انبیاء - آیه 105).

بنابراین در این رابطه است که امام علی به عنوان قرآن ناطق و کلام او که تجلی گاه خود او می‌باشد یعنی نهج‌البلاغه، به عنوان قرآن ناطق تعریف می‌شود و صد البته اعلام نهج‌البلاغه به عنوان قرآن ناطق در راستای تجلیل و تکریم نهج‌البلاغه نیست بلکه فقط اعلام این حقیقت است که آنچنانکه خود امام علی در خطبه 158 نهج‌البلاغه مطرح می‌کند به علت صامت بودن قرآن «ذَلِکَ اَلْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ یَنْطِقَ - این قرآن صامت باید او را به حرف درآورد» (نهج‌البلاغه جعفر شهیدی - خطبه 158 - ص 159 - س 1).

یعنی تا زمانی که ما قرآن را به حرف درنیاوریم، این قرآن جلد و کتاب نه تنها هادی جوامع انسانی نیست بلکه آنچنانکه امام علی در جنگ صفین جهت لگدمال کردن این ظاهرهای بر سر نیزه رفته معاویه و عمرو العاص دستور داد و آنچنانکه مولوی می‌گوید گمراه کننده انسان‌ها می‌شود.

زانکه از قرآن بسی گمره شدند / زین رسن قومی درون چه شدند

مر رسمن را نیست جرمی‌ای عنود / چون تو را سودای سر بالا نبود

مثنوی - دفتر سوم - ص 204 - س 37

بنابراین ظاهر قرآن نه تنها هدایتگر نیست بلکه گمراه کننده هم می‌باشد، به همین دلیل در طول 37 سال حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی بر کشور ایران این رژیم بیش از همه تاریخ اسلام، از جلد و قرائت و کلمه قرآن تجلیل و تعظیم و تکریم کرده است اما در زیر این تجلیل ظاهری از قرآن بیش از همه تاریخ، به نفی معنا و حقیقت قرآن پرداخته است، بنابراین برای اینکه قرآن، آنچنانکه حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری می‌گوید:

نقش قرآن چونکه در عالم نشست / نقش‌های پاپ و کاهن را شکست

فاش گویم آنچه در دل مضمر است / این کتابی نیست چیز دیگر است

چونکه در جان رفت جان دیگر شود / جان چو دیگر شد جهان دیگر شود

با مسلمان گفت جان در کف بنه / هر چه از حاجت فزون‌داری بده

- بتواند باعث دگرگونی جان و جهان و جامعه و انسان و تاریخ بشود، باید بنا بر دستور امام علی آن را به حرف درآورد اما سوال فربه همیشه پیشگام مستضعفین اینکه چگونه ما می‌توانیم قرآن را به حرف درآوریم؟

برای پاسخ به این سوال سترگ و تاریخ ساز باید نخست توجه داشته باشیم که نخستین کسی که توانست بعد از قطع وحی و فوت پیامبر اسلام قرآن را به حرف درآورد امام علی بود. البته لازم است که بدانیم که پیامبر اسلام در طول 23 سال حرکت مکی و مدنی خود با تاریخی کردن نزول وحی و قرآن توسط حرکت جامعه سازانه خود، توانست قرآن را به حرف درآورد و گرنه اگر قرآن مانند انجیل و تورات به صورت یکجا و ورای حرکت اجتماعی بر پیامبر اسلام نازل می‌شد، قرآن هم مانند تورات و انجیل با جامعه بشری رابطه یک طرفه پیدا می‌کرد که در نتیجه آن، قرآن مانند تورات و انجیل صامت می‌گردید.

بنابراین برای اینکه ما قرآن را در هر زمانی به حرف درآوریم لازم است که به تاسی از علی توسط متدولوژی نهج‌البلاغه با عبور قرآن از پراتیک اجتماعی، این قرآن را به حرف درآوریم و رمز اینکه امام علی 25 سال ساکت بود و با اینکه اوقات فراغت تمام عیار داشت اما این امام علی حتی یک سطر تفسیر یا روایت یا نامه و توصیه و... تقریر نکرد، چرا که او مانند مرادش و معلمش و مربی‌اش پیامبر اسلام بر این باور بود که قرآن تنها در کانتکس پراکسیس اجتماعی به حرف در می‌آید نه ترجمه و تفسیر و تالیف گوشه کتابخانه و مکتب‌ها و حوزه‌ها؛ لذا می‌بینیم علی خدای سخن و قلم و زبان و شمشیر و عقل و اندیشه و حکمت تا زمانی که با قبول بیعت مردم مسئولیت هدایت جامعه را به عهده نگرفت کلامی و نوشته‌ائی ننوشت و نگفت، چراکه او معتقد بود که قرآن فقط در پراکسیس اجتماعی به حرف درمی‌آید و لاغیر و به همین دلیل همه نهج‌البلاغه در دوران پنج سال و اندی دوران خلافتش گفته و نوشته شده است.

پس برای اینکه بتوانیم در این زمان قرآن را به حرف درآوریم تنها یک راه برای ما وجود دارد و آن اینکه برخورد با نهج‌البلاغه به عنوان یک متدولوژی است، البته باید مانند همیشه به این اصل توجه داشته باشیم که به حرف درآوردن قرآن به سه طریق می‌باشد:

1 - به حرف درآوردن تطبیقی قرآن.

2 - به حرف درآوردن انطباقی قرآن.

3 - به حرف درآوردن دگماتیسم قرآن.

در به حرف درآوردن تطبیقی قرآن باید به تاسی از پیامبر اسلام در قرآن و امام علی در نهج‌البلاغه، قرآن را در برابر سوال‌های اجتماعی نو قرار دهیم چراکه آنچنانکه تاین بی می‌گوید «طرح پاسخ‌های کهنه به سوال‌های نو و طرح پاسخ‌های نو به سوال‌های کهنه هر دو باعث انحطاط و نابودی اندیشه و مکتب می‌شود، تنها پاسخ‌های نو به سوال‌های نو است که می‌تواند مکتب و اندیشه را زنده نگه دارد» پس برای به حرف درآوردن تطبیقی قرآن باید مانند امام علی سوال‌های جدید اجتماعی در برابر قرآن قرار دهیم. به همین دلیل از روزی که امام علی ارکان مسئولیت جامعه را به عهده گرفت قرآن را در برابر سوال‌های زمان خود قرار داد نه سوال‌های زمان پیامبر اسلام، چراکه سوال‌های زمان امام علی یعنی سال 36 هجری به بعد، غیر از سوال‌های زمان پیامبر بود. سوال‌های زمان امام علی عبارت بودند از:

1 - طبقاتی شدن جامعه مسلمین به دلیل تقسیم ناعادلانه بیت المال به خصوص در دوران 13 ساله حکومت عثمان:

«إِلَی أَنْ قَامَ ثَالِثُ اَلْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَیْهِ بَیْنَ نَثِیلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِیهِ یَخْضَمُونَ مَالَ اَللَّهِ خِضْمَةَ اَلْإِبِلِ نِبْتَةَ اَلرَّبِیعِ إِلَی أَنِ اِنْتَکَثَ عَلَیْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَیْهِ عَمَلُهُ وَ کَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ مبایعة علی فَمَا رَاعَنِی إِلاَّ وَ اَلنَّاسُ کَعُرْفِ اَلضَّبُعِ إِلَیَّ یَنْثَالُونَ عَلَیَّ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ - تا اینکه سومی (عثمان) به امر خلافت قیام کرد - او در حالی که از باد تکبر و پرخوری دو پهلویش برآمده بود مانند حیوان کارش حرکت بین علف گاه جهت چریدن و کثافتگاه جهت تخلیه مدفوع بود - همراه او بنی امیه یا خویشاوندان پدریش هم جهت کسب قدرت و ثروت قیام کردند - این‌ها بیت المال مسلمین را با تمام دهان می‌خوردند مانند شترگرسنه که علف بهاری را می‌خورد عمال حکومتی منصوب شیخین را برداشت و به جای آن‌ها کسان خود را منصوب کرد و در برابر شکایت مردم ترتیب اثر نداد تا آنکه مردم بر علیه او قیام کردند» (خطبه 3 - ص 10 - س 18 - نهج‌البلاغه جعفر شهیدی)

و به همین دلیل امام علی به محض اینکه اریکه قدرت را به دست گرفت در اولین بیانیه حکومتی خودش تضاد طبقاتی جامعه را مورد حمله قرار داد.

«وَ اَللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ اَلنِّسَاءُ وَ مُلِکَ بِهِ اَلْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ فَإِنَّ فِی اَلْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضَاقَ عَلَیْهِ اَلْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَیْهِ أَضْیَقُ - به خدا سوگند اگر دریابم که عطاهای عثمان به مهریه زنانتان رفته یا عامل خرید برده‌هایتان شده است پس می‌گیرم زیرا تنها گشایش برای جامعه اجرای عدالت است لذا کسی که عدالت برای او سخت و تنگ باشد جور ستم برایش تنگ‌تر و سخت‌تر خواهد بود» (نهج‌البلاغه جعفر شهیدی - خطبه 15 - ص 16 - س 12).

2 - سوال دوم امام علی حاکمیت نظام اریستوکراسی یا اشرافیت بر حکومت و سیاست مسلمین بود که باعث شده تا.

جاهلان سرور شدستند و زبیم /عاقلان سرها کشیده در گلیم

به همین دلیل امام در نخستین تحلیل و آفت شناسی‌اش از جامعه بعد از عثمان پس از کسب مسئولیت جامعه مسلمین اعلام کرد.

«أَلاَ وَ إِنَّ بَلِیَّتَکُمْ قَدْ عَادَتْ کَهَیْئَتِهَا یَوْمَ بَعَثَ اَللَّهُ نَبِیَّهُ ص وَ اَلَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ اَلْقِدْرِ حَتَّی یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلاَکُمْ وَ أَعْلاَکُمْ أَسْفَلَکُمْ وَ لَیَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ کَانُوا قَصَّرُوا وَ لَیُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا سَبَقُوا - آگاه باشید که جامعه شما باز گشته به جامعه جاهلیتی که بسترساز بعثت پیامبر اسلام بود و خداوند در جهت اصلاح آن جامعه جاهلیت پیامبر اسلام را به حق مبعوث کرد، منهم به تاسی از پیامبر اسلام جهت تحول این جامعه به جاهلیت برگشته شما توسط حاکمیت اریستوکراسی قدرت و حاکمیت الیگارشی مالی شما را با آزمایش‌های سختی به چالش می‌کشم تا توسط آن هم غربال شوید و هم مانند محتویات درون دیگ روی آتش به جوش بیائید تا پائینی‌های جامعه بالا بیایند و بالائی‌های جامعه پائین بروند پیش گیرندگان شما به عقب بر گردند تا عقب افتاده‌های شما پیشی گیرند» (خطبه 16 - ص 17 - س 3 - نهج‌البلاغه جعفر شهیدی).

3- سومین سوال امام علی پس از کسب مسئولیت مسلمین در سال 36 که در برابر قرآن قرار داد اینکه، گرچه بیش از 25 سال نیست که از فوت پیامبر اسلام می‌گذرد و گرچه هنوز بسیاری از اصحاب پیامبر در جامعه هستند و نسلی که با پیامبر بوده هنوز وجود دارند و گرچه قرآن و وحی بدون تغییر و تحریف در بین مسلمین می‌باشد، اما فهم مردم از قرآن و اسلام عوض شده است، جامعه سال 36 دیگر مانند زمان پیامبر به اسلام با عینک جامعه سازانه و اجتماعی و تاریخ ساز نگاه نمی‌کنند بلکه به اسلام از عینک فردی، فقهی، عبادتی، ری چوالی، مناسکی و قشری نگاه می‌کنند و به همین دلیل امام علی در مقایسه نگاه مردم به اسلام در سال 36 تا 40 با نگاه مردم به اسلام در زمان پیامبر اسلام می‌فرماید:

«وَ لُبِسَ اَلْإِسْلاَمُ لُبْسَ اَلْفَرْوِ مَقْلُوباً- اسلام مانند پوستین پشمینه وارونه پوشیده شده است» (نهج‌البلاغه جعفر شهیدی - خطبه 108 - ص 102 - س 12).

لذا در همین رابطه بود که امام علی پس از قتل عثمان، زمانی که مردم پس از 25 سال بعد از فوت پیامبر اسلام جهت بیعت با او گرد خانه او جمع شدند، او از قبول بیعت مردم خودداری می‌کرد و در تبیین علت امتناعش از قبول بیعت مردم همین تغییر نگاه مردم به اسلام را به عنوان عامل اصلی مطرح می‌کرد.

«دَعُونِی وَ اِلْتَمِسُوا غَیْرِی فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لاَ تَقُومُ لَهُ اَلْقُلُوبُ وَ لاَ تَثْبُتُ عَلَیْهِ اَلْعُقُولُ وَ إِنَّ اَلْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ اَلْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَکَّرَتْ - مر ا رها کنید و دیگری را بطلبید - چون ما در این شرایط تاریخی با امری روبرو هستیم که دارای وجوه و رنگ‌های مختلفی می‌باشد و علت این وجوه و رنگ‌های گوناگون آن است که راه روشن اسلام تاریک شده است (وَ اَلْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَکَّرَتْ) و همین تاریک شدن راه اسلام و دین در این شرایط باعث شده تا دیگر بر این اسلام، برعکس زمان پیامبر قلب‌ها توان استواری و عقل‌ها امکان ثبات نداشته باشند» (خطبه 92 - ص 85 - س 1 - نهج‌البلاغه جعفر شهیدی).

خلاصه اینکه اگر می‌خواهیم قرآن را در شرایط مختلف اجتماعی به صورت تطبیقی به حرف درآوریم راهی جز این نداریم جز اینکه، مانند پیامبر اسلام و امام علی سوال‌های کلیدی جامعه در کانتکس پراکسیس اجتماعی در برابر قرآن و وحی قرار دهیم و صد البته در این رابطه نهج‌البلاغه که پراتیک اجتماعی امام علی با قرآن می‌باشد، می‌تواند به عنوان یک روش و متدولوژی برای ما مطرح باشد؛ لذا در این رابطه است که نشر مستضعفین در طول 34 سال حرکت برونی خود پیوسته تلاش کرده است تا با فهم و شناخت نهج‌البلاغه به عنوان یک متدولوژی پیشگامان مستضعفین را در این زمان جهت برخورد تطبیقی با قرآن و جامعه مسلح کند. به عبارت دیگر از صد سال پیش که نهج‌البلاغه توسط ادیت و شرح و انتشار محمد عبده در جامعه مسلمانان بازشناسی شد تا این تاریخ مانند یک منشوری از زوایای مختلف به آن نگاه شده است که این زوایا عبارت است از:

الف – نهج‌البلاغه به عنوان یک متن ادبی، آنچنانکه در آغاز مورد نظر مولف آن سید رضی بود.

ب – نهج‌البلاغه به عنوان یک اثر زاهدانه، آنچنانکه امروز در جامعه خودمان رویکرد عبدالکریم سروش جهت فردی کردن اسلام و خروج اسلام از کانتکس اجتماعی‌اش در کنار تبیین اسلام از نگاه مولوی و عرفای فردگرا به نهج‌البلاغه از این زاویه تکیه می‌کنند و با تعریف نهج‌البلاغه به تقوانامه در برابر شاهنامه فردوسی و عشق نامه مثنوی و خشیت نامه قرآن، نهج‌البلاغه را به عنوان بسترساز اسلام فردی خود به کار گرفته‌اند.

ج – نهج‌البلاغه به عنوان یک کتاب فلسفی و متافیزیک، آنچنانکه شیخ مرتضی مطهری در کتاب «سیری در نهج‌البلاغه» در این رابطه تلاش می‌کند.

د - نهج‌البلاغه به عنوان یک متدولوژی و روش و عینک جهت نگاه و فهم تطبیقی قرآن، که این برخورد از آغاز توسط نشر مستضعفین در طول 34 سال گذشته حرکت برونی خودش دنبال می‌شود.

ادامه دارد