سلسله درس‌هائی از تاریخ -  قسمت سوم

علل شکست انقلاب 57

در نتیجه همین عقب نشینی رژیم پهلوی در برابر فشار کاخ سفید و دموکرات‌ها باعث گردید تا رخنه در نظام دیکتاتوری و دسپاتیزم پهلوی ایجاد شود و در عرصه این رفرم با تعطیل شدن شکنجه و اعدام، ترس مردم فرو ریخت و به موازات اینکه مردم ایران دریافتند که هزینه مبارزه با رژیم توتالی‌تر پهلوی دیگر اعدام شکنجه قرون وسطائی نیست وارد عرصه مبارزه شدند و بدین ترتیب بود که مبارزه مردم اعتلا پیدا کرد و انقلاب 57 در ادامه آن با فشار دموکرات‌های آمریکا بر شاه جهت خروج از کشور بر پایه تصمیم نشست گوادلوپ در راستای حفظ ساختار ارتش ایران به عنوان دیوار آهنین در برابر نفوذ شوروی و بلوک شرق و بسترسازی جهت جایگزینی خمینی و اسلام فقاهتی بر پایه تجربه‌ائی که امپریالیسم آمریکا در مقاومت اسلام فقاهتی در برابر حاکمیت کمونیست‌ها بر افغانستان از خود نشان داد، تکوین پیدا کرد.

از آنجائیکه امپریالیست آمریکا در آن زمان دریافته بود که تنها راه به زانو درآوردن پیشرفت کمونیست‌ها در کشورهای مسلمان حاکمیت اسلام فقاهتی است، لذا امپریالیسم آمریکا در خلاء قدرت شاه جهت حاکمیت اسلام فقاهتی در ایران با فرستادن هایزر به ایران و منع کردن ارتش ایران از کودتا برای برگشت شاه و وادار کردن ارتش ایران به تسلیم شدن به روحانیت و خمینی جهت حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی بسترسازی لازم را کرد و بدین ترتیب بود که آن زمانی که دموکرات‌های آمریکا دریافتند که هم می‌توانند توسط حاکمیت اسلام فقاهتی در ایران ساختار ارتش شاه را محفوظ نگه دارند و هم می‌توانند جلو نفوذ و پیشرفت کمونیست‌ها و بلوک شرق جهت دستیابی به آب‌های گرم خلیج بگیرند و هم می‌توانند جریان‌های رادیکال داخلی را سرکوب کنند با بسترسازی جهت پیروزی اسلام فقاهتی شرایط جهت تکوین انقلاب بهمن ماه 57 در ایران فراهم شد.

از اینجا بود که با فرار شاه و ورود خمینی به ایران تحت فشار امپریالیسم آمریکا ارتش تسلیم گردید که این امر باعث متلاشی شدن ماشین سیاسی – پلیسی رژیم پهلوی که در راس آن‌ها ساواک شاه قرار داشت و فراری شدن بورژوازی دربار گردید در نتیجه به این ترتیب بود که از نگاه این جریان‌ها انقلاب 57 که از رفرم تحمیلی جیمی کارتر و دموکرات‌ها شروع شد با فرار شاه و تسلیم ارتش و فرار بورژوازی دربار تکوین پیدا کرد و باز از نگاه این رویکرد دوم است که به موازات انحطاط بلوک شرق و شکست کمونیست‌ها در افغانستان و حاکمیت اسلام فقاهتی تحت هژمونی طالبان بر افغانستان و رشد القاعده در زیر چتر طالبان افغانستان رفته رفته از آنجائیکه حیات اسلام حکومتی و فقاهتی در گرو دشمن سازی جدید جهت جایگزین کردن با دشمن بلوک شرق و کمونیست‌ها بود، این امر باعث گردید تا به موازات عقب نشینی و انحطاط بلوک شرق رفته تضاد با امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا تحت عنوان مبارزه با صلیبیون جای دشمن کمونیست‌ها و بلوک شرق برای آن‌ها بگیرد و از این جا بود که به موازات کم شدن خطر کمونیست‌ها و بلوک شرق رفته رفته خطر بالقوه اسلام فقاهتی و در راس آن‌ها القاعده و در ادامه آن‌ها رژیم مطلقه فقاهتی ایران برای امپریالیست‌ها و به خصوص امپریالیست آمریکا مطرح گردید.

همین امر باعث گردید تا جناح دموکرات‌های آمریکا از بعد از پیروزی انقلاب 57 حمایت خود را از پروسه استقرار و تثبیت اسلام فقاهتی در ایران و افغانستان بردارند و در ایران جهت رخنه در پروسه تثبیت نظام فقاهتی به حمایت از جناح لیبرال‌ها تحت رهبری نهضت آزادی و مهندس مهد بازرگان بپردازند چراکه از نظر امپریالیست‌ها جناح لیبرال‌های داخلی ایران از بازرگان تا سروش به خاطر اعتقاد به اندیشه لیبرالیستی (اعم از لیبرالیسم اقتصادی و لیبرالیسم سیاسی و لیبرالیسم معرفتی) که دارند بستری مناسب‌تر از اسلام فقاهتی جهت تثبیت نظام سرمایه داری وابسته جهانی در ایران می‌باشند و به همین دلیل به موازات حمایت امپریالیسم جهانی از جناح لیبرالیسم سیاسی ایران (از بازرگان تا عبدالکریم سروش) شکاف بین رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران با امپریالیسم جهانی از یک طرف و با جناح لیبرالیسم سیاسی (از بازرگان تا عبدالکریم سروش) از طرف دیگر از بعد از انقلاب ضد استبدادی 57 عمیق‌تر شد، تا آنجا که رژیم مطلقه فقاهتی کوشید تا در 13 آبان 58 با اشغال سفارت آمریکا به حل تضاد خود با دو مؤلفه امپریالیست‌ها به سرکردگی امپریالیست آمریکا و جناح لیبرال‌ها تحت هژمونی نهضت آزادی و دولت موقت بازرگان بپردازد.

به عبارت دیگر رژیم مطلقه فقاهتی توسط پروژه اشغال سفارت آمریکا در 13 آبان 58 کوشید تا با یک تیر دو هدف امپریالیسم و لیبرال‌های داخلی ایران را نشانه گیری کند لذا از اینجا بود که با شدید شدن تضاد بین رژیم مطلقه فقاهتی با امپریالیست جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا و لیبرال‌های داخلی از بعد از پروژه اشغال سفارت شرایط جهت رشد تضادهای داخلی و منطقه‌ائی توسط قدرت‌های متروپل با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران فراهم شد چراکه از آنجائیکه رژیم مطلقه فقاهتی از بعد از سوار شدن بر خر مراد قدرت، در کانتکس نظام سرمایه‌داری وابسته به ارث رسیده از رژیم توتالی‌تر پهلوی می‌کوشید به رتق و فتق اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران بپردازد، نظر به اینکه برعکس ادعای خمینی در کتاب «ولایت فقیه» که می‌گفت «به جز چند تا آئین نامه داخلی اداری ما توسط کتاب‌های فقاهتی حوزه، صاحب همه برنامه آلترناتیوی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی هستیم» از بعد از انقلاب 57 و حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی مشخص شد که هیچگونه نظام و برنامه‌ائی به لحاظ سیاسی و اقتصادی و حقوقی و اجتماعی در مانیفست اسلام فقاهتی و فقه حوزه و رژیم مطلقه فقاهتی وجود ندارد و این رژیم اگر با حمایت تمام عیار لیبرالیست‌ها به رهبری نهضت آزادی و بازرگان نبود از همان آغاز پیروزی انقلاب 57 به بن بست کامل و بحران مطلق سیاسی و اقتصادی و اداری و تشکیلاتی برخورد می‌کردند.

ولی زرنگی سردمداران اسلام فقاهتی و در راس آن‌ها شیخ مرتضی مطهری در آغاز انقلاب 57 باعث گردید تا این‌ها از جریان لیبرالیستی تحت رهبری بازرگان و تشکیلات نهضت آزادی به عنوان سرپل انتقال قدرت از شاه و سلطنت به رژیم فقاهتی استفاده کنند و لذا بعد از اینکه رژیم مطلقه فقاهتی دریافت که دیگر لیبرال‌های داخلی برای آن‌ها کاربری ندارند و بستر آلترناتیوی امپریالیست‌ها در برابر آن‌ها شده‌اند، مانند دستمال کلینکس از بازرگان و بنی صدر گرفته تا عبدالکریم سروش از خود دور کردند.

به همین ترتیب بود که از نگاه رویکرد دوم پروسه شکست انقلاب 22 بهمن 57 به موازات تثبیت و استقرار نظام مطلقه فقاهتی تکوین پیدا کرد و به موازات پروسه شکست انقلاب 57 بود که حاکمیت دسپاتیزم رژیم مطلقه فقاهتی توسط نفی آزادی‌های دموکراتیک بعد از انقلاب و سرکوب جنبش خلق‌های در اقلیت مذهبی و قومی از کردستان تا گنبد و بلوچستان و عرب خوزستان و سرکوب نیروهای پیشتاز سیاسی توسط پروژه کودتای فرهنگی زیر نظر عبدالکریم سروش و بالاخره دانشگاه کردن زندان و زندان شدن دانشگاه و اعدام‌ها و کشتارهای ثانیه مره و ساعت مره و روزمره نجومی رژیم مطلقه فقاهتی در سال‌های 60 تا نسل کشی تابستان 67 انجام گرفت.

3 - علل شکست انقلاب 57 از نگاه دو رویکرد غیر دیالکتیکی برون زا و درون زا:

برای تحلیل دیالکتیکی علل شکست انقلاب ضد استبدادی 57 باید نخست به علل شکست انقلاب مشروطیت و نهضت مقاومت ملی به صورت مجمل و کپسولی بپردازیم هر چند در سلسله درس‌های تاریخ در آینده به صورت مشروح در رابطه با شکست انقلاب مشروطیت و نهضت مقاومت ملی سخن خواهیم گفت اما از آنجائیکه نگاه دیالکتیکی به علل شکست انقلاب 57 در کانتکس پیوند تنگاتنگ بین پدیده‌های تاریخی و اجتماعی و انسانی و طبیعی نیازمند آن است که ما پروسه شکست انقلاب 57 را در کانتکس پروسه شکست انقلاب مشروطیت و نهضت مقاومت ملی تحلیل کنیم (چراکه مبانی تئوری عامل شکست انقلاب 57 ریشه در شکست انقلاب مشروطیت و شکست نهضت مقاومت ملی دارد) لذا تا زمانی که ما به مبانی تئوری علل شکست انقلاب مشروطیت و نهضت مقاومت ملی دست پیدا نکنیم، امکان دستیابی به مبانی تئوری علل شکست انقلاب 57 برای ما وجود نخواهد داشت و شاید بهتر این باشد که این چنین مطرح کنیم که تا زمانی که ما به مبانی تئوری علل شکست انقلاب‌های مشروطیت و انقلاب ضد استبدادی بهمن ماه 57 و نهضت مقاومت ملی مسلح نشویم اگر صد بار دیگر هم در ایران انقلاب یا اقدام به اصلاحات ساختاری بکنیم، بدون شک در حداقل زمان ممکن شکست خواهیم خورد و سرنوشت آن انقلابات و اصلاحات همان خواهد شد که انقلاب ضد استبدادی 57 و انقلاب مشروطیت و نهضت مقاومت ملی گردید.

همین یک اصل تعیین کننده تفاوت تحلیل دیالکتیکی با تحلیلی استانیکی یا مکانیکی از علل شکست انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران می‌باشد چراکه تمامی تحلیل‌های استاتیکی و غیر دیالکتیکی که در طول 36 سال گذشته از علل شکست انقلاب ضد استبدادی 57 شده است، باعث گردیده تا ما این انقلاب ضد استبدادی مردم ایران را از بستر تاریخی‌اش جدا کنیم و پس از جدا سازی از عرصه تاریخی آن به کالید شکافی‌اش بپردازیم که مطمئنا این امر کاری غیر ممکن خواهد بود و همین یک اشکال عمده باعث گردیده است تا از آنجائیکه تحلیل کنندگان غیر دیالکتیکی علل شکست انقلاب 57 کوشیده‌اند این انقلاب را به صورت مستقل از تاریخ گذشته مردم ایران تحلیل کنند، لذا با عینک وام گرفته از تحلیل انقلاب‌های دیگر جوامع غربی و شرقی به تحلیل انقلاب 57 مردم ایران بپردازند و این عین تعریف نگاه غیر دیالکتیکی داشتن به تاریخ و جامعه و انسان و طبیعت یا وجود می‌باشد، چراکه نخستین اصلی که دیالکتیک به ما می‌آموزد این است که آنچنانکه گورویچ در کتاب «دیالکتیک در دیالکتیک یا جامعه باز و بسته» خود می‌گوید «ما جامعه‌ها داریم نه یک جامعه» معنای تئوریک این اصل دیالکتیکی این است که برای فهم دیالکتیکی انقلابات یا اصلاحات یا رفرم‌های جوامع مختلف بشری هرگز حق نداریم عینک تاریخی انقلاب یک جامعه‌ائی دیگری بر چشم خود بزنیم و طابق النعل بالنعل بخواهیم انقلاب یا اصلاحات یا رفرم شکل یافته در جامعه خود را با آن عینک و روش و منظر و نگاه تبیین نمائیم.

انجام این امر همان خواهد شد که معلم کبیرمان در کنفرانس «از کجا آغاز کنیم؟» در دانشگاه صنعتی آریامهر آن زمان - یا شریف فعلی - به عنوان نگاه پطر کبیری در روسیه از آن یاد کرد چرا که پطر کبیر جهت نجات مردم روسیه از عقب ماندگی از آنجائیکه با عینک انقلاب کبیر فرانسه و جامعه هلند می‌خواست این عقب ماندگی مردم روسیه را تبیین ریشه‌ائی بکند، ریش‌های مردهای روسیه را عامل عقب ماندگی تشخیص داد و لذا اقدام به قطع این ریش‌ها کرد و همین امر باعث شد تا بنا به گفته شریعتی ریش‌های عقب ماندگی مردم روسیه توسط پطر کبیر از بین برود اما ریشه‌های عقب ماندگی باقی بماند.

بنابراین دیالکتیک به عنوان یک متدولوژی جهت بررسی و تحلیل مسائل تاریخی و اجتماعی و سیاسی به ما می‌آموزد که از آنجائیکه هر جامعه‌ائی در بستر تاریخ کنکریت خودش رشد و نمو و حرکت می‌کند و رکود و شکست و اعتلایش در همین رابطه قابل تحلیل می‌باشد، ما موظفیم در عرصه تحلیل فرایندهای رکود و شکست و اعتلای حرکت آن جوامع با عینک تاریخی خود آن جوامع به آنالیز و کالبد شکافی فرایندهای حرکت آن جامعه مشخص بپردازیم و هرگز نمی‌توانیم توسط عینک تاریخی یک جامعه دیگری به تحلیل فرایندهای تاریخی و اجتماعی جامعه خودمان بپردازیم.

همان اشتباه تاریخی که تحلیل گران غیر دیالکتیکی جامعه ما تاکنون در تبیین علل شکست انقلاب ضد استبداد 57 انجام داده‌اند یعنی با عینک تاریخی جامعه دیگری خواسته‌اند به تحلیل علل شکست انقلاب ضد استبدادی مردم ایران دست پیدا کنند در نتیجه آنچه این‌ها با این عینک غیر دیالکتیکی توانسته‌اند در این رابطه حاصل کنند این بوده که یا گفته‌اند علت شکست انقلاب ضد استبدادی 57 عبارت بوده است از:

دخالت‌های خارجی قدرت‌های امپریالیستی اعم از آمریکا و انگلیس در ترسیم نقشه انقلاب 57 ایران چه قبل از پیروزی و چه بعد از پیروزی انقلاب 57 این‌ها برای مدلل ساختن ادعای خود به فشارهای کارتر از سال 56 بر شاه جهت ایجاد فضای باز سیاسی و قطع شکنجه‌ها و اعدام‌ها تکیه می‌کنند که از نظر این‌ها این امر باعث گردید تا ترس مردم جهت شروع حرکت و انقلاب ریخته بشود و همین امر عامل شروع انقلاب 57 شد. همچنین باز از نظر این‌ها کنفراس گوادلوپ در دیماه 57 که در این کنفرانس تمامی قدرت‌های متروپل جهانی و در راس آن‌ها امپریالیسم آمریکا و انگلیس رسما تصمیم به خروج شاه از ایران و سرنگونی حکومت پهلوی و جایگزینی روحانیت به رهبری خمینی گرفتند و سفر هایزر مستشار نظامی آمریکائی بعد از فرار شاه از ایران بنا به تصمیمات نشست گوادلوپ جهت ممانعت ارتش از کودتا مانند مرداد 32 پس از فرار شاه و حفظ تشکیلات ارتش در مرحله گذار از رژیم پهلوی به رژیم فقاهتی و تسلیم شدن ارتش به رهبری خمینی که به ایران آمد در این رابطه قابل تحلیل می‌باشد.

چراکه از آنجائیکه تشکیلات ارتش ایران هم به لحاظ نرم افزاری و هم به لحاظ سخت افزاری صد در صد وابسته به امپریالیسم آمریکا بود همین امر باعث شد که آنچنانکه در جریان کودتای ضد مصدق در ایران و کودتای ضد ارنیز در گواتمالا و کودتای ضد سوکارنو در اندونزی و کودتای ضد آلنده در شیلی توسط امپریالیسم آمریکا و با بازوی واسطه ارتش داخلی این کشورها مشاهده کردیم به صورت مشخص از بعد از جنگ جهانی دوم به موازات جایگزینی امپریالیسم آمریکا و سرکردگی این امپریالیسم بر جهان به این باور دست پیدا کند که ارتش‌های داخلی کشورهای پیرامونی مطمئن‌ترین بازو برای آمریکا جهت تثبیت سیاست امپریالیستی‌اش در آن کشورها می‌باشد آن هم برای ارتش آمریکا که بودجه نظامی آن بیش از 700 میلیارد دلار یعنی بیش از بودجه نظامی کل کشورهای کره زمین می‌باشد و این ارتش بیش از 750 پایگاه نظامی در کره زمین دارد.

لذا این تحلیل گران معتقدند که سفر هایزر بعد از نشست گوادلوپ و بعد از فرار شاه به ایران که در راستای به تسلیم وادار کردن ارتش ایران و حفظ ساختار ارتش ایران بود در راستای همان ترسیم نقشه انقلاب به دست قدرت‌های خارجی و در راس آن‌ها امپریالیسم آمریکا بود و همین ترسیم نقشه انقلاب بود که از بعد از انقلاب ادامه پیدا کرد و خود عامل تکوین این انقلاب، عامل شکست همین انقلاب نیز شد چرا که این تحلیلگران معتقدند که خود این دخالت خارجی بود که در نهایت باعث تثبیت حاکمیت نظام مطلقه فقاهتی و در نتیجه عامل شکست انقلاب 57 گردید.

بنابراین بر پایه این فاکت‌ها است که این تحلیل گران نتیجه می‌گیرند که شکست انقلاب 57 فقط معلول دخالت خارجی است آنچنانکه همین‌ها در تحلیل شکست نهضت مقاومت ملی در مرداد 32 و شکست انقلاب مشروطیت در اسفند 1299 توسط کودتای رضا خان معتقد به همین نظریه هستند و خلاصه غیر از دخالت امپریالیستی آمریکا و انگلیس هیچگونه عامل دیگر درونی به عنوان اثر گذار در شکست انقلاب مشروطیت و نهضت مقاومت ملی و انقلاب ضد استبدادی 57 نمی‌شناسند، خلاصه اینکه این تحلیل گران غیر دیالکتیکی با عمده کردن تضادهای برونی هیچ نقشی برای تضادهای درونی قائل نیستند.

دسته دوم از تحلیل گران غیر دیالکتیکی در باب علل شکست انقلاب 57 آنهائی هستند که برعکس دسته اول با عمده کردن تضادهای درونی به عنوان علل شکست انقلاب ضد استبدادی 57 عامل برونی یا تضادهای برونی را نادیده می‌گیرند لذا در این رابطه از آنجائیکه این گروه از زاویه مبارزه طبقاتی به علل شکست انقلاب 57 نگاه می‌کنند معتقدند که علت شکست انقلاب 57 غلبه بورژوازی تجاری سنتی و نمایندگان سیاسی آن‌ها بر طبقه کارگر بود، همان طبقه کارگری که از روز 18 شهریور ماه 57 رسما تحت هژمونی کارگران شرکت نفت توسط اعتصاب سراسری رسما به میدان آمدند اما از آنجائیکه این طبقه به علت خلاء تشکیلات مستقل سراسری توان عرضه نماینده سیاسی حافظ منافع خود نداشتند، این امر باعث گردید که در پروسه تکوین انقلاب در طول نزدیک به شش ماه از 18 شهریور 57 تا 22 بهمن 57 به علت گستردگی کمی طیف خرده بورژوازی زیر چتر رهبری این گروه که همان روحانیت و خمینی بود بروند که در نهایت همین پذیرش رهبری خرده بورژوازی و نداشتن تشکیلات مستقل و نماینده سیاسی مستقل طبقه کارگر ایران بود که باعث گردید تا از بعد از پیروزی انقلاب این طبقه زیر هژمونی آن رهبری به موازات سکاندار شدن بورژوازی تجاری سنتی یا بورژوازی بازار منفعل بشود و همین انفعال طبقه کارگر ایران و حاکمیت طبقه بورژوازی تجاری سنتی بسترساز شکست انقلاب 57 شد.

حال پس از اینکه تا اینجا دریافتیم که نگاه غیر دیالکتیکی داشتن در تحلیل علل شکست انقلاب 57 باعث می‌گردد تا گرفتار آفت مطلق کردن تضادهای برونی بدون در نظر گرفتن تضادهای درونی و یا اینکه در ورطه عمده کردن مبارزه طبقاتی بدون در نظر گرفتن تضادهای دیگر بشویم، مهم‌ترین درسی که دیالکتیک در این رابطه به ما می‌آموزد اینکه:

گه برون را بنگرند و قال را / نی درون را بنگرند و حال را

گه درون را بنگرند و حال را / نی برون را بنگرند و قال را

ما درون را بنگریم و حال را / هم برون را بنگریم و قال را

لذا برای انجام تحلیل دیالکتیکی از تاریخ و جامعه ما باید آنچنانکه بر پایه تضادهای داخلی و کنکریت آن جامعه تکیه اصلی می‌کنیم، جایگاه شرطی تضادهای برونی هم در نظر بگیریم و در این رابطه به تحلیل دیالکتیکی علل شکست انقلاب 57 می‌پردازیم.

ادامه دارد