مبارک باد میلاد علی امام انسانیت و حسین امام ایثار و فدیه و فدا و شهادت برهمه رهپویان راه کمال و عدالت – قسمت اول

الف – فهم اسلام شناسی تاریخی در گرو بازشناسی و بازسازی فهم عاشورااست:

رمز قرآن از حسین آموختیم / زآتش او شعله‌ها اندوختیم

تار ما از زخمه‌اش لرزان هنوز / تازه از تکبیر او ایمان هنوز

کلیات اقبال لاهوری – رمز بیخودی – ص 75 – س 17

از زمانی که امام حسین در رجب سال 60 هجری خبر مرگ معاویه توسط نماینده والی مدینه در مسجد نبی (در حالیکه مشغول مذاکره سیاسی با عبدالله بن زبیر بود) شنید، از آنجائیکه برای مدت زیادی بود که امام حسین از بعد از شهادت مرگ امام حسن (توسط معاویه به وسیله عمال اندرونی‌اش) که هژمونی جنبش عدالت خواهانه پیروان پدرش امام علی به او واگذار شده بود، منتظر خبر شنیدن مرگ معاویه بود تا با اعلام مرگ معاویه استارت نهضت عدالت خواهانه خود را بزند و پایان حیات صلحنامه تحمیلی و نقض شده بر امام حسن که توسط معاویه سالبه انتفاع به موضوع شده بود و امام حسین تنها به خاطر احترام به امضای امام حسن که در پای این صلحنامه قرار داشت مترصد مرگ معاویه بود (تا حجت را بر خویش تمام شده ببیند) اعلام نماید تا پروژه‌ائی که حسین از سالیانی قبل از مرگ معاویه در سر می‌پروراند و بر روی آن فکر می‌کرد، با اعلام مرگ معاویه به اجرا گذارد تا طوفانی که در مرج العذرا با شهادت حجر بن عدی و یارانش خاموش شده بود، باز تولید کند.

لذا هر چند امام حسین به عنوان معمار اصلی پروژه عاشورا در طول سالیان بعد از شهادت تحمیلی امام حسن (به وسیله عمال نفوذی معاویه که تا اعماق زندگی خصوصی او هم نفوذ کرده بودند و حتی همسر آن حضرت را هم به بازی گرفته بودند) مانیفست و چارچوب این پروژه خود را بارها تبیین کرده بود، ولی از آنجائیکه حسین بنابه دلایلی که در این نوشتار به ذکر آن‌ها خواهیم پرداخت، جهت تبیین کلامی و قلمی مانیفست نظری پروژه عاشورا اقدام نکرد همین امر باعث گردیده تا ما برای تبیین و فهم مانیفست نظری تدوین شده حرکت حسین تنها به اجتهاد تئوریک در چارچوب شعارها و حرکات آن حضرت بسنده نمائیم یعنی برای فهم مانیفست نظری پروژه عاشورا با معماری حسین به جای فهم سناریو و نمایشنامه تئاتر مستقیما به سراغ عملی و عینی صحنه تئاتر برویم تا از حرکات و دیالوگ بازیگران صحنه فهم نمایشنامه و مانیفست نظری بکنیم که صد البته این کاری است بس سخت و پیچیده، ولی دست ما کوتاه خرما بر نخیل.

به همین دلیل در طول نزدیک به 1400 سالی که از حادثه کربلا می‌گذرد ده‌ها تبیین و تفسیر مختلف از حرکت حسین به صورت مثبت و منفی انجام گرفته است و هر کسی از ظن خود و از عینک خاص خود به فهم و بازشناسی این پروژه تاریخی و تاریخ ساز پرداخته است. مولوی از نگاهی و غزالی با عینکی دیگر، ابن خلدون از دیدگاهی و اقبال و شریعتی و صالحی نجف آبادی و غیره هر کدام از زاویه ارزش و نگرش و روش خاص خود به تماشای این تئاتر بزرگ تاریخ نشسته‌اند و از دیدگاه خاص خود به تبیین مانیفست نانوشته پروژه کربلا و عاشورا و حسین پرداخته‌اند و در همین رابطه برای ما نیز تبیین مانیفست پروژه کربلا و حسین و عاشورا در این زمان کاری بس سخت و مرد افکن می‌باشد و شاید این خود معمار بزرگ عاشورا یعنی حسین بوده که به عمد می‌خواسته تا آنچنانکه حافظ می‌گوید با عاشورا گرهی که بر ابروی خویش داشته باز کند و تا پایان تاریخ بر دل پیروان عاشورا بیاندازد.

نگارم دوش در مجلس به عزم رقص چون برخاست / گره بگشود از ابرو بر دل‌های یاران زد

و در راستای تاریخی کردن نهضت عاشورا برای آیندگان توسط فقدان تبیین کلامی و قلمی سناریوی پروژه عاشورا (که امکان انجام آن در طول سالیان بعد از شهادت تحمیلی امام حسن داشت) گره را از ابروی خود باز کند و بر دل‌های یاران بزنند تا بدین ترتیب حسین از عاشورا و کربلا یک منشور بسازد.

برای اینکه در هر زمانی دروازه‌های فهم و تبیین مانیفست حرکت عاشورا برای همگان باز باشد و هرگز پایان این بازشناسی پروژه تاریخی عاشورا برای آیندگان بسته نشود تا آنچنانکه حافظ می‌گوید حسین مصداق این قضاوت همیشگی حافظ گردد که می‌گوید:

گفتم گره نگشوده‌ام زان طره تا من بوده‌ام / گفتا منش فرموده‌ام تا با تو طراری کند

بنابراین حسین معمار بزرگ عاشورا و کربلا جهت تاریخی کردند حرکت خودآگاهانه به تبیین قلمی و بیانی عاشورا نپرداخت تا با جایگزین کردن حرکت و بازیگری خود به جای قلم و کلام از عاشورا منشوری بسازد تا در هر زمانی تمامی کسانی که دغدغه فهم رمز اسلام تاریخی و قرآن تاریخی مانند علامه محمد اقبال لاهوری دارند، جهت فهم رمز اسلام و قرآن و بعثت پیامبر اسلام به بازشناسی و بازفهمی و بازسازی حرکت حسین بپردازند و به این ترتیب است که در هر زمانی و صاحب هر نگرشی که هستیم برای فهم اسلام تاریخی مجبوریم به عنوان سر پل و کلید فهم اسلام تاریخی از عاشورای تاریخی حسین به عنوان یک متدولوژی در چارچوب اپیستمولوژی شناخت اسلام یا اسلام شناسی تبیینی نو ارائه دهیم.

بنابراین تکیه مستمر ما در نشر مستضعفین در راستای فهم مانیفست حرکت حسین به عنوان تنها معمار بزرگ پروژه عاشورا نه شناخت عاشورا به خاطر عاشورا است بلکه آنچنانکه محمد اقبال لاهوری می‌گوید شناخت عاشورا به خاطر فهم اسلام و اسلام شناسی است چرا که آنچنانکه اقبال می‌گوید بدون شناخت حرکت حسین شناخت قرآن و اسلام برای ما ممکن نیست (رمز قرآن از حسین آموختیم) و شاید در این رابطه بوده است که فرج دباغ معروف به عبدالکریم سروش آخرین خاکریز جریان لیبرال مذهبی در جامعه ما در راستای تبیین اسلام شناسی صوفیانه و فردگرایانه خود جهت بسترسازی لیبرالیسم مورد ادعایش قبل از هر چیز کوشید تا علاوه بر اینکه تمامی ائمه شیعه را حتی خود امام علی را سازشکار با حکومت و خلافت نشان دهد و حرکت امام حسین را یک استثناء در میان قاعده سازشکاری ائمه دیگر معرفی نماید و البته خود عاشورا را به صورت یک پروژه تحمیل شده از طرف یزید و عبیدالله ابن زیاد بر امام حسین نشان دهد و معماری عاشورا را از حسین بگیرد و به دستگاه حکومت یزیدی بدهد و حسین و حسن حتی مزدبگیر و صله بگیر معاویه معرفی نماید تا شرایط ذهنی و نظری جهت تبیین اسلام شناسی صوفیانه و فردگرایانه و لیبرالی‌اش فراهم شود و در تبیین جوهر عاشورا آن را در راستای انتقام گیری کورکورانه قبائل عرب و نظام قبیله گیری از جنگ بدر تا حسین تبیین نماید، برعکس اقبال و شریعتی که برای بازسازی اسلام شناسی جامعه ساز خود، باز خود را نیازمند به بازشناسی عاشورا حسینی به صورت تاریخی دیدند.

البته علت اینکه بازسازی اسلام در این زمان نیازمند به بازشناسی کربلا و عاشورا می‌باشد آن است که عاشورا تنها فرقانی است که اسلام جامعه سازانه و اجتماعی و تاریخ ساز را از اسلام صوفیانه و اسلام فقاهتی و اسلام فردی جدا می‌کند، یعنی هرگز امکان ندارد ما بر عاشورای حسینی به عنوان یک حرکت اسلامی و تاریخی و عدالت محور تکیه بکنیم و بعد پیرو اسلام صوفیانه باشیم به همین دلیل حتی افرادی چون مولوی هم که کوشیدند که از زاویه فردی به کالبد شکافی عاشورای حسین جهت توجیه اسلام صوفیانه خود بپردازند داستان عاشورا را در چارچوب انسان و انسانیت هایدگری به تبیین رهائی و فدا و فدیه و ایثار بپردازند نه مانند فرج دباغ در چارچوب یک انتقام گیری کور و حرکت جبری و تحمیلی و شخصی و خارج از قاعده بازسازی کنند.

کجائید ای شهیدان خدائی / بلاجویان دشت کربلائی

کجائید ای سبک روحان عاشق / پرنده تر ز مرغان هوائی

کجائید ای شهان آسمانی / بدانسته فلک را در گشائی

کجائید ای زجان و جا رهیده / کسی مر عقل را گوید کجائی

کجائید ای در زندان شکسته / بداده وامداران را رهائی

کجائید ای در مخزن گشاده / کجائید ای نوای بی نوائی

در آن بحرید کین عالم کف اوست / زمانی پیش دارید آشنائی

کف دریاست صورت‌های عالم / زکف بگذر اگر اهل صفائی

کلیات شمس تبریزی – غزل 2707 – ص 1004 – س 21 به بعد

بنابراین تکیه و تاکید بر بازشناسی پیوسته و مستمر عاشورا نه در راستای تجلیل احساسی و تکراری صرف از حسین جهت مداحی گری و قبرپرستی و ضریح پرستی و اشک چشم از توده‌ها گرفتن و توده‌ها را دنبال نخود سیاه برای کسب مشروعیت حکومت غاصب خویش فرستادن است، بلکه برای کسب عینک و روش فهم و بازسازی اسلام تاریخی می‌باشد چراکه معتقدیم که عاشورا برای همیشه می‌تواند به عنوان یک عینک جهت بازسازی و مطالعه و تبیین و تفسیر اسلام تاریخی مطرح باشد.

لذا در این رابطه است که برای بازشناسی عاشورا نیازمند به فهم مستمر نظری مانیفست عاشورا توسط اجتهاد فکری خودمان هستیم و از آنجائیکه برای تدوین مانیفست عاشورا نمی‌توانیم مستقیما از کلام و قلم امام حسین در این رابطه استفاده بکنیم راهی جز این نداریم که فقط بر پایه تفسیر نو به نو از حرکات تاریخی حسین به عنوان معمار عاشورا به تدوین مانیفست عاشورا بپردازیم. به همین دلیل به عنوان پیش فرض برای تفسیر عاشورا در صحنه بازیگری حسین به عنوان بازیگر اصلی و معمار سترگ عاشورا باید به این نکات توجه داشته باشیم:

1 - تمامی حرکات و انتخابات و کلام و شعارهای حسین در صحنه بازیگری عاشورا دارای معنای از پیش تعیین شده می‌باشند و به همین ترتیب کل عاشورا از آغاز تا انجام به صورت یک منظومه مشخص معماری شده توسط امام حسین بوده است.

2 - زبان امام حسین در منظومه عاشورا به عنوان وسیله ارتباط و رساندن معانی مورد نظر به مخاطب یک زبان عملی می‌باشد که مستقل از مانیفست نظری امام حسین در تکوین عاشورا به کار گرفته شده است و امام حسین به صورت مشخص از بعد از شهادت امام حسن و از بعد از اینکه مسئولیت هدایت جامعه را به عنوان پیشگام به عهده گرفت در ذهن خویش در این رابطه نظریه پردازی کرده بود.

3 - از آنجائیکه زبان در عاشورا یک زبان قلمی و کلامی صرف نمی‌باشد و بیشتر صورت عملی و حرکتی دارد در نتیجه به علت اینکه حرکت خودآگاه و عمل مهندسی شده در نمایشگاه بزرگ عاشورا یک زبان سمبلیک و ذو وجهین می‌باشد، همین امر باعث گردیده تا زبان فهم عاشورا در طول 1400 سال گذشته برای صاحب نظران صورت یک طیف به خود بگیرد که در یک سر آن زبان فقهی قرار دارد و در سر دیگر آن زبان تاریخی و سیاسی می‌باشد.

4 - مفسر عاشورا در برابر تفسیر یک متن عملی و حرکتی باید با نگاه هرمنوتیک مدرن عملی به تفسیر منظومه عاشورا بپردازند و تنها به این ترتیب است که توانسته‌اند به برداشت‌های متفاوتی در تاریخ 1400 سال گذشته از منظومه عاشورا دست پیدا کنند.

5 - در این رابطه و با این نگاه به عاشورا به عنوان یک منظومه هرگز نباید اعتقاد به برداشت واحد همگان از عاشورا داشته باشیم و لذا مطالعه خود ما به صورت فرایندی از عاشورا در این رابطه قابل تفسیر و تبیین می‌باشد.

6 - عاشورا به عنوان الگوئی مشخص در عرصه اسلام شناسی می‌تواند ما را به فهم ضابطه مند بازسازی اسلام تاریخی در این زمان هدایت کند.

7 - شناخت شناسی و هرمنوتیک جدید در این زمان می‌تواند منابع و راهنمای خوبی برای اصلاح و استحکام بخشی به برداشت ما از عاشورا باشد.

8 - به مرور پیشرفت در فهم اسلام و بازسازی اسلام تاریخی و اسلام شناسی ما مجبور به فهم نوئی از عاشورا هستیم.

9 - اگر خواهان فهم روشمند و درست از متن عملی عاشورا هستیم باید پیوسته به تنقیح و تصحیح برداشت‌های گذشته مان از عاشورا بپردازیم.

10 - برای کشف مانیفست عاشورا باید انتظار پاسخگوئی عاشورا به سوال زمان خود داشته باشیم و با قرار دادن سوال زمان در برابر عاشورا انتظار پاسخگوئی عاشورا به سوال زمان خود داشته باشیم و تنها با قرار دادن سوال زمان در برابر عاشورا است که ما می‌توانیم عاشورا را به حرف درآوریم و پاسخ عاشورا را به سوال زمان خودمان فهم کنیم.

11 - باید باور داشته باشیم که هیچ انسانی با ذهن خالی به سراغ شناخت عاشورا نمی‌رود، به عبارت دیگر هر کس مجبور می‌شود که در کانتکس ذهنیت قبلی خود به شناخت عاشورا بپردازد در این رابطه است که سوال زمان بهترین کانتکسی است که ما از زاویه آن می‌توانیم به فهم صحیح عاشورا دست پیدا کنیم چراکه خود عاشورا هیچ چیز نیست جز پاسخ حسین به سوال زمان خودش در کانتکس اسلام تاریخی.

ادامه دارد