سلسله نیم نگاههائی به پالتاکی
«نشر مستضعفین» در ترازوی پالتاکی – قسمت اول
1 - چه نیازی به پالتاکی؟
از آنجائیکه با خبر شدیم که جمعی از خویشاوندان تصمیم گرفتهاند تا در راستای ایجاد راهی نو در جامعه بحران زده تئوریک ایران توسط دیسکورس نقد در اندیشه دینی و جامعه دینی و جنبش دینی جامعه ما بر خلاف حرکت روندگان قبلی که همیشه حرکتی منقادگونه در چارچوب ارکان تقلید و تعبد و تکلیف اسلام فقاهتی داشتهاند روندی منتقدگونه برگزینند تا بدین وسیله در جامعه و تاریخ اندیشه مذهبی ما موجی نو بر خلاف گذشتگان از سر گیرند تا با تکیه بر دیالکتیک نه فقط به عنوان روش فهم جهان و واقعیتها و در نظر گرفتن پیوند دینامیک بین ذهن و عین، بلکه مهمتر از آن دیالکتیک به عنوان روش ترویج و تبلیغ در عرصه پلمیک اندیشه در صحنه پالتاکی به صورت زنده و دو طرفه به نمایش گذارند و از آنجائیکه به قول معلم کبیرمان شریعتی این خویشاوندان رفتن برای انجام این مقصود خود «نشر مستضعفین» را برگزیدهاند تا با سلاح نقد آنچنانکه لنین معتقد بود بی رحمانه این اندیشه را برای کشف حقیقت نه جذب منفعت و دفع مخالف به زیر تازیانه نقادانه خود بکشند تا ضربه خورهای این اندیشه را به ما نشان دهند.
آنچنانکه فرانسیس بیکن معتقد بود اینها هم معتقدند که اندیشه را نباید مانند عنکبوت بیرون از عرصه نقادانه به صورت ذهنگرایانه و مجرد به هم ببافیم و یا مانند مورچه خارج از عرصه دیالکتیک برخورد منتقدانه به صورت یک سلسله دانستنیهای مجرد ذهنی انبار کنیم بلکه باید چونان زنبور عسل در عرصه دیالکتیک نقادانه نظری از شیره گل محصول برخوردهای پلمیک نظری دیالکتیکی عسل مصفای استحاله شده پراکسیس نظری بسازیم تا بدین وسیله بتوانیم با دستیابی به نوآوری تئوریک قبل از شوریدن بر واقعیتهای معضل عملی اجتماعی جامعه ایران بر علیه تئوریهای دگماتیسم و ارتجاعی بسترساز و حافظ این معظلات عملی اجتماعی بشوریم.
در این رابطه است که تماشای مناظره و پلمیک این خویشاوندان در صحنه پالتاکی برای ما هم فال است و هم تماشا چراکه پالتاکی نقد دیالوگی و زنده و دو طرفه اندیشه در عرصه فضای مجازی میباشد لذا از آنجائیکه همین ویژگی دیالوگی بودن و دو طرفه بودن و صوتی بودن آن به قول شریعتی (برخلاف اندیشه متنی که یک نوع سخن گفتن مرده میباشد) یک نوع سخن گفتن زنده است که آنچنانکه شریعتی معتقد بود خود بسترساز تولد اندیشه و زایش دینامیک مستمر فکر میباشد و قطعا یکی از راههای تکوین مغز مولد اندیشه و فکر که بزرگترین آرزوی شریعتی بود از طریق همین پلمیک و مناظره دیالکتیکی حاصل میشود.
لذا از آنجائیکه این خویشاوندان تصمیم به نقد پالتاکی «نشر مستضعفین» گرفتند بر خویش کفران نعمت دانستیم تا از کنار آنها بی تفاوت عبور کنیم بر این سبیل و بر این صراط تصمیم گرفتیم تا ما هم در برابر هر نشست این خویشاوندان در پالتاکی نیم نگاهی به نشست آنها و سخن نقادانه آنها به «نشر مستضعفین» داشته باشیم و برداشت خود را از نگاه و تاثیر و پیام نشست آنها به خودمان عرضه کنیم. باشد که در این رابطه بتوانیم ره توشهائی برای رفتن آینده «نشر مستضعفین» فراهم کنیم و زنبور عسل مورد نظر فرانسیس بیکن بشویم تا بتوانیم از شهد گلهای دیالکتیکی جدال نقادانه پالتاکی برای خود و «نشر مستضعفین» عسل مصفا تهیه بکنیم و تنها در این صورت است که ما میتوانیم بگوئیم خویشاوندان پالتاکی میتوانند فصلی نو در دیسکورس مذهبی و دینی جامعه ما ایجاد کنند چرا که بر خلاف اندیشههای غیر مذهبی در جامعه ما که به صورت مشخص از بعد از شهریور 1320 متولد شدهاند و در طول این 70 سال این اندیشهها پیوسته در عرصه جدال نقادانه یک دیگر متولد شدهاند.
از آنجائیکه حیات اسلام فقاهتی که اندیشه مسلط بیش از هزار ساله بر تاریخ و فرهنگ ما میباشد بر پایه تقلید و تکلیف و تعبد استوار است همین ماهیت تکلیفی و تقلیدی و تعبدی اسلام فقاهتی باعث گردیده تا در طول بیش از هزار ساله سلطه این اسلام فقاهتی، اسلام روایتی، اسلام صوفیانه هند شرقی، اسلام فیلسونانه یونانی زده ارسطوئی، اسلام ولایتی و اسلام حکومتی بر جامعه ایران، مردم ایران به جای جدال دیالکتیکی اجتهادسازانه منتقدانه شیوه منقادگرایانه نظری و عملی داشته باشند. به همین دلیل است که تنها از زمان طرح اندیشه شریعتی از سالهای 45 تا کنون از آنجائیکه اسلام فقاهتی و زیارتی و روایتی و ولایتی در جامعه ما در برابر حرکت شریعتی احساس خطر کرده و میکند لذا مجبور به نقد این اندیشه شدند اما از آنجائیکه انبان این حضرات در نقد اندیشه شریعتی خالی از سلاح بود لذا با انگیزه هیستریک در طول نیم قرن گذشته به جنگ اندیشه شریعتی آمدند و همین امر باعث گردید تا این نقد بی رحمانه اسلام حوزه بر اندیشه شریعتی یا صورت تکفیری مانند فتواهای میلانی و دیگر مراجع به خود بگیرند و یا شکل چاروداری مانند نقدهای شیخ مرتضی مطهری بر شریعتی داشته باشد و یا مانند آنچه که در اعلامیه مشترک بازرگان و مطهری در سال 57 دیدیم وسیله کسب هویت سیاسی بشود که حاصل همه اینها آن شد تا این همه نقد و سخن بر علیه شریعتی جز یک سلسله فحاشیهای کینه توزانه حاصلی دیگر برای ادبیات مذهبی ما در برنداشته باشد.
به همین دلیل آنچنانکه اعلامیه مشترک بازرگان – مطهری در سال 57 بر علیه شریعتی دیدیم خود سلاح نقد در دیسکورس مذهبی جامعه ما صورت وجه المعامله قدرت گردد نه بستر کشف حقیقت و صد البته این سلاح به صورت یک اپیدمی از جریان ارتجاع مذهبی به عرصه لیبرالهای مذهبی جامعه ایران از بازرگان تا سروش هم انتقال پیدا کرد آنچنانکه در حرکت آخرین خاکریز جریان لیبرالیسم مذهبی در رژیم مطلقه فقاهتی یعنی عبدالکریم سروش مشاهده کردیم درست در زمانی که خمینی به عنوان نماینده اسلام عزتمند مسلمین از طرف سروش مطرح میشد و مطهری در نگاه سروش به عنوان نماینده اسلام معرفت اندیش تجلیل میشد، همین عبدالکریم سروش با طرح شریعتی به عنوان نماینده اسلام معیشت اندیش پس از اینکه خمینی حتی حاضر نشد مانند راشد رژیم شاه در صدا و سیما به تبلیغ اسلام صوفیانه خود جهت بسترسازی لیبرالیسم بپردازد و خامنهائی را مامور کرد تا صدای اسلام صوفیانه سروش را قطع کنند در «فربه تر از ایدئولوژی» پس از پوشیدن لباس سیداحمد فردید و زدن عینک اسلامشناسی صوفیانه هانری کربن فرانسوی با عصای ضد ایدئولوژی داریوش شایگان علم نقد اندیشه شریعتی آن هم در راستای نفی تاریخ اندیشی و نفی سوسیالیسم و نفی دموکراسی سوسیالیستی شریعتی بلند کرد.
بدین ترتیب است که ادبیات نقادانه در جامعه مذهبی ایران نه در چارچوب فرهنگ اسلام دگماتیسم حوزههای فقاهتی و نه در کانتکس فرهنگ اسلام انطباقی لیبرالیسم مذهبی نتوانست به صورت مستقل بسترساز پویش اندیشه جامعه بشود بلکه بالعکس در خدمت تسویه حساب جناحهای قدرت در راستای افزایش توان چانه زنی برای کسب بیشتر قدرت در آمد و به همین دلیل به موازات اینکه سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی این منتقدین را از عرصه قدرت مانند دستمال کلینکس در طول 36 سال گذشته بیرون میانداختند، یکشبه مانند بابا طاهر عریان «امسیت کردیا و اصحبت عربیا» سلاح و قلم نقادانه خود در خدمت دکان دو نبش جدید خود در میآوردند و برای خامنهائی نامه میفرستادند که: «هر چند بردی آبم روی از درت نتابم / جور حبیب خوشتر کز مدعی رعایت»
بدین ترتیب است که خلاء دیسکورس نقادانه در تاریخ تکوین اندیشه مذهبی در جامعه ایران نه تنها هرگز در خدمت کشف حقیقت و کاهش درد رنج تودهها نبوده است بلکه بالعکس پیوسته در راستای جذب منفعت جریانی و گروهی بوده است تا هر جریانی در موضع قدرت اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و مذهبی توسط نقد ثابت کند که «من مصیبم و خصمم مخطی» و این امر بسترساز آن شده است تا اندیشههای مذهبی در جامعه ما نتوانند در تنور نقادانه کشف حقیقت (نه جذب منفعت) چکش کاری بشوند تا توسط آن، آنچنانکه در جامعه غرب از قرن هفدهم و به خصوص قرن 18 و 19 شاهد آن بودیم بسترساز دستاوردهای نوین فکری در جامعه ما بشود و این درد بزرگ علامه محمد اقبال لاهوری است که در کتاب «سیر فلسفه در ایران» خود سخن خود را با این سوال آغاز میکند، چرا در غرب از بعد از دوران روشنگری و رنسانس به بعد ما با مکتبها و مشربهای گوناگون فلسفی روبرو هستیم اما در جامعه مسلمین از قرن چهارم تا کنون که بیش از هزار سال میگذرد تنها دو مشرب وارداتی اشراقی افلاطونی و مشائی ارسطوئی تعیین کننده تمامی تاریخ فلسفه ما از فارابی و ابن سینا تا ملاهادی سبزواری و طباطبائی و مطهری و غیره بوده است هیچگونه نوآوری فلسفی در طول هزار ساله گذشته تاریخ فلسفه ما صورت نگرفته است؟ و هر چه گفتیم جز تکرار و لباس مذهبی کردن بر تن همان اندیشه متافیزیک افلاطونی و ارسطوئی دستاورد تازهائی نبوده است؟
از نظر اقبال بدین ترتیب بوده است که چراغ عقلانیت در جامعه مسلمین و در راس آنها حوزههای فقاهتی برعکس مغرب زمین کور و خاموش بوده است و همین خاموشی چراغ عقلانیت در جامعه مسلمین و حوزههای فقاهتی در طول بیش از هزار سال گذشته بوده که باعث گردیده تا علاوه بر اینکه تمدن اسلامی از قرن چهارم به بعد چهره فقاهتی به خود بگیرد خود این امر بسترساز آن شده تا جغرافیای رنسانس و روشنگری از شرق به غرب منتقل شود و غلبه اسلام فقاهتی توسط ارکان تعبد و تقلید و تکلیف همراه با خاموش شدن چراغ عقلانیت باعث شد تا مسلمین به خواب هزار ساله زمستانی فرو بروند و آن زمانی با فریادهای سیدجمال و اقبال و شریعتی از خواب زمستانی بیدار شدند که دیگر دیر شده بود چراکه سرمایهداری غرب در لباس مدرنیته هم اقتصاد، هم سیاست، هم فرهنگ، هم سنت و هم مذهب و عقیده و همه چیز مسلمین را به چالش گرفته بود و در چنین شرایطی بود که اسلام فقاهتی حوزه تنها با سلاح فقهی حلال و حرام و مکروه و مباح و مستحب به جنگ سونامی مدرنیته و بورژوازئی برخاست که به قول کارل مارکس تمام جهان بر مثال تصویر خویش در حال نقاشی کردن بود آن هم آنچنان جنگی که به قول مولوی مطرب با سلطان ترک داشت.
مطرب آغازید نزد ترک مست / در حجاب نغمه اسرار الست
میندانم که تو ماهی یا وثن / میندانم که چه میخواهی زمن
میندانم تا چه خدمت ارمت / تن زنم یا در عبارت آرمت
ای عجب گر نیستی از من جدا / میندانم تو کجائی من کجا
میندانم که مرا چون میکشی / گاه در بر گاه در خون میکشی
همچنین لب در ندانم باز کرد / میندانم میندانم ساز کرد
چون زحد شد میندانم از شگفت / ترک ما را زین حراره دل گرفت
بر جهید آن ترک و دبو سی کشید / با علا لا بر سر مطرب دوید
گرز را بگرفت سرهنگی به دست /گفت نی مطرب کشی این دم بد است
گفت این تکرار بی حد و مرش / کوفت طبعم را بکوبم بر سرش
قلتبانا میندانی گه مخور / و آن چه میدانی بگو مقصود بر
مثنوی – دفتر ششم – ص 363 - سطر 13
به هر حال به موازات تعطیل شدن ادبیات منتقدانه و در غلاف رفتن سلاح نقد در میان مسلمین اعم از شیعه و سنی چراغ عقلانیت در میان مسلمین خاموش شد و بدین ترتیب است که امروز اصحاب پالتاکی تصمیم گرفتهاند که پس از هزار سال خاموشی چراغ ادبیات نقادانه در جامعه مذهبی ما، دوباره این چراغ را در بستر پالتاکی برای کشف حقیقت در راستای کاهش درد رنج تودههای جامعه ما روشن کنند تا در عرصه پالتاکی با زبان و کلام زنده و دیالوگ دو طرفه در کانتکس حرکت ترویجی نه تبلیغی آتشی به قول مولوی در این زمان در این تاریک خانه پنبه زار جامعه ایران بیاندازند.
این زبان چون سنگ و فم آتش وش است / و آن چه بجهد از زبان چون آتش است
سنگ و آهن را مزن بر هم گزاف / گه زروی نقل و گه از روی لاف
زان که تاریک است و هر سو پنبه زار / در میان پنبه چون باشد شرار
ظالم آن قومی که چشمان دوختند / و زسخنها عالمی را سوختند
عالمی را یک سخن ویران کند / روبهان مرده را شیران کند
مثنوی – دفتر اول – ص 24 – س 14
به هر حال ضمن خیر قدم و طلب موفقیت برای این خویشاوندان از آنجائیکه نشر را به عنوان اولین پروژه خود در کارگاه نقادانه خود انتخاب کردند استقبال میکنیم چراکه اعتقاد داریم که بها دادن به یک حرکت برعکس آنچه که امروز در جامعه مذهبی ما متعارف شده است با تجلیل و تعریف و تسلیم و تقلید و تبلیغ حاصل نمیشود بلکه آنچه که باعث آب بندی و پویائی تاریخی یک اندیشه میشود آب دیده کردن آن فولاد در تنور نقادانه دیالکتیک دو طرفه نظری است که به قول مولوی
هست حیوانی که نامش اشغر است / او به ضرب چوب خوب و لمتر است
تا که چوبش میزنی به میشود / او به ضرب چوب فربه میشود
البته از خداوند بزرگ برای خودمان در برابر تاثیرپذیری دیالکتیکی از نقد مشفقانه این عزیزان طلب سعه صدر میکنیم لذا همزبان و همگام با موسی دعا میکنیم:
«قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی - وَیسِّرْ لِی أَمْرِی - وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی - یفْقَهُوا قَوْلِی - خداوندا برای تحمل عقیده مخالف سینه ما را گشاده ساز و سنگینی امر را بر ما آسان گردان و گرهها را از زبان و قلم ما بر دار تا به راحتی عقیده یکدیگر را فهم کنیم» (سوره طه - آیه 25 تا 28 ) باشد که بتوانیم همگام با شما تاثیری پذیری خویش از نقد شما به صورت سلسله مقالات نیم نگاهی به پالتاکی تقدیم آن خویشاوندان بکنیم.
2 - آسیبشناسی پالتاکی: البته هر کار نوئی به موازات بزرگی و ارزش و اهمیت آن ضربه پذیر و آسیب پذیر میباشد و به مصداق آیه 69 - سوره عنکبوت «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا...»
تو پای در این ره بنه هیچ مپرس / خود راه بگوید که چون باید رفت
در کانتکس رابطه ارگانیک عمل و تئوری این دیالکتیک به تدریج نقشه مسیر رفتن را اگر به قول معلم کبیرمان شریعتی همراه با صداقت و صمیمیت باشد برای ما ترسیم میکند.
به هر حال وظیفه ما است تا به مصداق آیه 105 سوره مائده «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیکُمْ أَنْفُسَکُمْ لَا یضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیتُمْ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَینَبِّئُکُمْ به ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ - ای همه کسانی که ایمان آوردید در عرصه عمل هر فرد و گروهی از شما باید مسئول عمل خود باشد اگر شما خود بر حرکت و عمل خودتان سوار و مسلط باشید آفتهای حرکت دیگران به شما آسیبی نمیزند همه شما انسانها مسیری یگانه و یکسویه به سوی خداوند دارید پس ای پیامبر پیوسته این مومنین را با تئوری عمل شناس غنای پراتیک ببخش» لذا در این رابطه جهت استمرار حرکت این خویشاوندان بر خود واجب دیدیم تا به عنوان تماشاگر صحنه آنها نکاتی چند تقدیم راه این عزیزان بکنیم تا شاید ره توشهائی باشد که در کوله پشتی این عزیزان قرار گیرد تا بدانند که نیاز ما تماشاگران به بازی این بازیگران بیشتر از نیاز آن بازیگران به تماشای ما تماشاگران است، باشد که قبول افتد و در نظر آید.
ادامه دارد