سنگ‌هائی از فلاخن / سلسله بحث‌های تئوریک در باب دموکراسی و آزادی – قسمت دهم

کدامین؟

دموکراسی سوسیالیستی یا سوسیال دموکراسی؟

از اینجا است که پروژه دموکراسی سوسیالیستی متولد می‌شود چراکه در پروژه دموکراسی سوسیالیستی برعکس پروژه سوسیال دموکراسی مغرب زمین، این اهداف تحقق پیدا می‌کند:

1 - دموکراسی سوسیالیستی سه قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی را به چالش می‌کشد.

2 - دموکراسی سوسیالیستی بسترساز محو تدریجی استثمار طبقاتی در چارچوب نفی سلطه اقتصادی و سیاسی می‌باشد.

3 - دموکراسی سوسیالیستی توسط توسعه نهادهای مدنی و صنفی و سیاسی به شیوه شورائی و مشارکت عمومی به تقسیم قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی می‌پردازد.

4 – در این کانتکس احیای جنبش‌های اجتماعی و دموکراتیک و کارگری، بسترساز تحقق پروژه دموکراسی سوسیالیستی می‌شود.

5 - تنها توسط پروژه دموکراسی سوسیالیستی است که در زیر چتر آزادی‌های دموکراتیک، شرایط جهت تشکل نهادهای مدنی و احزاب و انتشار مطبوعات و تکوین تشکل‌های صنفی به عنوان زیربنای محکم جهت توسعه نهادی دموکراسی سوسیالیستی و شرایط جهت اداره امور سیاسی و اقتصادی و معرفتی به شیوه شورائی و مشارکت عمومی و تقسیم قدرت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی فراهم می‌شود.

6 - در چارچوب پروژه دموکراسی سوسیالیستی است که مردم به نقش خود در تحول اجتماعی و توسعه و تکامل جامعه به صورت عینی و عملی و مستقیم پی می‌برند.

7 - با دموکراسی سوسیالیستی ما می‌توانیم در سایه وحدت عملی و همگانی و برنامه عمل مشخص سیاسی و کار در عرصه عمومی و پیوند با جنبش‌های اجتماعی و سیاسی و دموکراتیک و کارگری به پلورالیسم معرفتی و دموکراسی سیاسی و سوسیالیسم انسانی و اقتصادی و اجتماعی دست پیدا کنیم.

8 - برعکس دموکراسی لیبرالیستی - که حق مشارکت و حاکمیت حقوق سیاسی تابع حق مالکیت است - در دموکراسی سوسیالیستی از آنجائیکه فرصت‌های گوناگون اقتصادی و معرفتی و سیاسی به تساوی در دسترس عموم قرار می‌گیرد، دموکراسی مشارکتی و شورائی که بسترساز پیشرفت اقتصادی و نهادینه شدن دموکراسی و تامین آزادی‌های اجتماعی و سازماندهی اجتماعی و تقویت نهادهای مدنی می‌باشد تحقق پیدا می‌کند.

9 - برعکس دموکراسی لیبرالیستی مغرب زمین - که برای عده‌ائی آزادی و رفاه و قدرت به ارمغان می‌آورد، ولی برای طبقه‌ائی باعث تشدید استثمار و تحکیم سلطه می‌گردد - در دموکراسی سوسیالیستی به علت اینکه توزیع قدرت تنها محدود به قدرت سیاسی نمی‌شود و قدرت‌های اقتصادی و معرفتی به چالش کشیده می‌شوند، این امر باعث می‌شود که دموکراسی سوسیالیستی با جایگزین کردن نگاه جمع گرایانه به جای نگاه فردگرایانه لیبرالیستی، به توزیع برابر تمامی منابع قدرت و اقتدار یا دموکراتیزه کردن تمامی حوزه‌های قدرت توسط توزیع عادلانه منابع قدرت و اقتدار در چارچوب ساز و کارهای دموکراتیک و شورائی دست پیدا کند.

10 - بنابراین دموکراسی سوسیالیستی نوعی دموکراسی فراگیر است که به دنبال دموکراتیزه کردن تمامی منابع قدرت است، چراکه برعکس دموکراسی لیبرالیستی که معتقد است که تنها حوزه سیاست تولید قدرت می‌کند، دموکراسی سوسیالیستی بر این باور است که بیش از و پیش از حوزه سیاست حوزه‌های اقتصادی و معرفتی تولید قدرت می‌کند.

11 - از نگاه دموکراسی سوسیالیستی که دموکراسی به عنوان تئوری نحوه صحیح توزیع قدرت و ثروت و معرفت و تئوری مهار قدرت تعریف می‌شود، هر منبعی که تولید قدرت کند خواه منبع سیاسی باشد، یا منبع مذهبی و معرفتی، یا منبع اقتصادی باید توسط راهکار شوراها دموکراتیزه شود.

12 - دموکراسی سوسیالیستی برعکس دموکراسی لیبرالیستی که دارای نقطه عزیمت اولیه تاریخی اندیویدآلیستی یا فردگرایانه می‌باشد، آبشخور فلسفی و تاریخی جمع گرایانه دارد.

13 - از آنجائیکه در دموکراسی سوسیالیستی، دموکراسی سیاسی همراه با دموکراسی اقتصادی و دموکراسی معرفتی می‌باشد این امر باعث می‌گردد تا دو شعار و دو خواسته همیشگی همه انسان‌ها یعنی «آزادی و عدالت» به موازات هم تحقق پیدا کند.

14 - برعکس دموکراسی لیبرالیستی که مهم‌ترین عوامل درونی و اخلاقیش حرکت به سمت منافع فردی و مالکیت خصوصی می‌باشد، دموکراسی سوسیالیستی آموزه فلسفی و اخلاقیش حرکت به سمت غیر و نفع جمعی و تعاون و خدمت به هم نوع و محبت و شفقت به دیگران و گرایش جمع گرایانه و جماعت محورانه و فرار و دوری از خودمحوری و فردگرائی می‌باشد.

15 - برعکس دموکراسی لیبرالیستی مغرب زمین که دارای مدل واحدی است، دموکراسی سوسیالیستی دارای مدل‌های تحققی و اجرائی مختلف و متعددی می‌باشد که بنا به شرایط و مقتضیات تاریخی و ویژگی‌های خاص هر جامعه تعریف می‌شود.

ج – ماحصل آنچه در این درس آموختیم:

الف – عامل فساد سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در هر جامعه‌ائی تراکم قدرت در دست فرد یا گروه اجتماعی خاصی می‌باشد و تا زمانی که این تراکم قدرت توسط نظام شورائی تکوین یافته از پائین به بالا بین اجتماع مردم تقسیم نشود این تراکم قدرت در دست هر جریان و گروه و فردی که باشد فسادآور خواهد بود و لذا هر چه این قدرت متراکم‌تر باشد، فساد بیشتر زایش می‌کند آنچنانکه در قدرت مطلقه، فساد مطلق حاصل می‌شود و این انتقال قدرت و تقسیم قدرت در سه مؤلفه سیاسی و اقتصادی و معرفتی نمی‌تواند هرگز با کلاس اخلاق و درس زهد و عرفان صوفیانه و تقوای پرهیز در چارچوب لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی و معرفتی - آنچنانکه امروز در جامعه ما فرج دباغ معروف به عبدالکریم سروش منادی آن می‌باشد - حاصل شود.

بنابراین جز با مکانیزم دموکراسی سوسیالیستی توسط جنبش سه گانه اجتماعی و دموکراتیک و سوسیالیستی نمی‌توانیم در جامعه امروز ایران که سه قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی در زیر چتر اسلام فقاهتی در دست روحانیت و حزب پادگانی آن‌ها به صورت مطلق قرار گرفته است با این تراکم مطلق فسادآور مطلق روحانیت حاکم، مقابله نمائیم.

ب - دموکراسی سوسیالیستی بر پایه توزیع قدرت سه گانه سیاسی و اقتصادی و معرفتی یا به قول معلم کبیرمان شریعتی زر و زور و تزویر توسط نظام شورائی به مهار قدرت می‌پردازد نه در کانتکس اخلاق و زهد و تقوای پرهیز صوفیانه (داستان مارگیر عراقی - دفتر سوم - مثنوی مولوی).

ج – در کانتکس تئوری دموکراسی سوسیالیستی آرایش مولفه‌های قدرت سه گانه سیاسی و اقتصادی و معرفتی - آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی در داستان رمی جمره و آرایش ستون‌های ثلاثه منا جهت رمی حاجیان تبیین کرد - برحسب شرایط مختلف جوامع مختلف بشری متفاوت می‌باشد بطوریکه در جوامعی که اقتدار قدرت سیاسی اولویت اول داشته باشد، مبارزه با تراکم قدرت اقتصادی و معرفتی از کانال مبارزه با تراکم قدرت سیاسی حاصل می‌شود و برعکس، لذا به موازات تعیین اولویت اول در هر جامعه‌ائی تمامی تاکتیک‌ها در این رابطه تبیین و تعریف می‌شوند و هرگز معنای دموکراسی سوسیالیستی این نیست که ما هم زمان بخواهیم سه قدرت حاکم را به چالش بکشیم چراکه پیوند ساختاری و تاریخی بین سه قدرت فوق این شرایط را فراهم می‌کند که به موازات تعیین اولویت اول در هر جامعه، با به چالش کشیدن آن قدرت دو مؤلفه دیگر به چالش کشیده خواهد شد.

 د – حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری در مانیفست اسلامی گرانسنگ خود یعنی کتاب «بازسازی فکر دینی در اسلام» موضوع پروسس تکوین دموکراسی سوسیالیستی را از چند منبعی کردن یا پلورالیسم معرفتی شروع می‌کند، آنچنانکه به نظر او تا زمانی که ما به پلورالیسم معرفتی یا چند منبعی کردن معرفت بشری - که از دیدگاه او توسط بعثت پیامبر اسلام در قرن هفتم با قرآن تکوین پیدا کرد - دست پیدا نکنیم، امکان تحقق سوسیال دموکراسی در هیچ جامعه‌ائی وجود ندارد، چراکه این پلورالیسم معرفتی یا چند منبعی شدن معرفت بشری است که باعث می‌گردد تا سلطه اسلام فقاهتی که در کانتکس تک منبعی کردن معرفت بشری که از نظر آن‌ها همان دینی می‌باشد که خود آن‌ها متولی آن هستند فرو بریزد، آنچنانکه در نهضت سکولاریزه کردن غرب این امر از مرحله چند منبعی کردن معرفت بشری توسط انقلاب کپرنیکی بیکنی – دکارتی – کانتی شروع شد و از این جا بود که با چند منبعی کردن معرفت بشری سلطه اسکولاستیک قرون وسطائی کلیسا - به قول ولتر این موجود بی آبرو فرو ریخت - ولی متاسفانه در جوامع مسلمان تا زمان اقبال و انتشار کتاب گرانسنگ «بازسازی فکر دینی» در اوایل قرن بیستم ما به این راهکار استراتژیک متوجه نشده بودیم.

لذا به علت این جهل در استراتژی یا راهبردی بود که تمامی روشنفکران کشورهای مسلمان در سه شاخه مذهبی و غیر مذهبی و ملی من جمله در جنبش بیش از صد ساله این روشنفکران در جامعه خود ما به قول معلم کبیرمان شریعتی، گرفتار اشتباه راه رفتن شدیم نه راه اشتباه رفتن و آنچنانکه باز شریعتی می‌گوید آفت این اولی برای تاریخ جنبش سیاسی ما بیشتر از دومی شد و همین امر دلیل استراتژیک شکست راهبرد جنبش روشنفکری ایران در بیش از صد ساله گذشته بوده است.

بنابراین مبنای معرفت شناسی دموکراسی سوسیالیستی چند منبعی کردن معرفت بشری می‌باشد که بی انجام آن هر گونه حرکتی در این رابطه به بن بست خواهد انجامید؛ لذا در این رابطه است که در جامعه ایران امروز جهت تحقق دموکراسی سوسیالیستی موظف و مجبوریم که از دموکراسی معرفتی توسط پلورالیست یا چند منبعی کردن معرفت دینی شروع کنیم و تا این دموکراسی معرفتی در جامعه ایران امروز تحقق پیدا نکند، تز اسلام منهای روحانیت شریعتی مادیت پیدا نمی‌کند.

ه - دموکراسی معرفتی یا پلورالیسم معرفتی یا چند منبعی کردن معرفت دینی در جامعه امروز ایران باعث می‌گردد:

1 - دین از حوزه انحصاری روحانیت خارج گردد.

2 - چتر تقدس اسلام فقاهتی که برای جامعه ما ایجاد مسلمان مکلف و منقاد و مقلد کرده است پاره شود و بستر تولد ایرانی مسلمان آزاداندیش و منتقد و حق طلب فراهم گردد.

و – اصل دموکراسی معرفتی یا پلورالیسم معرفتی یا چند منبعی کردن معرفت بشری علامه محمد اقبال لاهوری هر چند خود یک اجتهاد سترگ تئوریک در قرن بیستم برای مسلمانان بود، ولی علامه محمد اقبال لاهوری کوشیده است تا در کتاب «بازسازی فکر دینی» این اجتهاد تئوریک خود را در میان مسلمانان در کانتکس اجتهاد در اصول و فروع بدل به فرهنگ بکند، لذا تا زمانی که ما توسط اجتهاد در اصول و فروع دموکراسی معرفتی در میان مسلمانان بدل به فرهنگ نکنیم ضربه خورهای معرفتی خود را از بین نبرده‌ایم، صد البته در این رابطه بزرگ‌ترین حمله به ما از طرف اسلام فقاهتی و روحانیت حوزه صورت خواهد گرفت چراکه زمانی که چوب بلند کردید، اولین کسی که در برابر شما می‌ایستد و با تمامی امکانات به جنگ شما خواهد آمد همان کسانی هستند که ریگ در کفشان وجود دارد و حیات تاریخی خود را در خطر می‌بینند.

ادامه دارد