سر سخن

درسها یا مشخصههای مشترک سه خیزش ملی دیماه 96، آبانماه 98 و پاییز 1401

 

درس اول یا نخستین مشخصه مشترک سه خیزش ملی دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98 و پاییز 1401 این است که «هر سه آنها خیزشی بودند». یعنی حرکت‌های خودجوش و توده‌وار و اتمیزه و بدون رهبری (چه رهبری بیرون از حرکت و چه رهبری تکوین یافته از پایین و دینامیک خود حرکت) و صورتی گسترده و فراگیر و سراسری یا ملی داشتند و محدود به گروه مشخصی نبودند. فاقد سازماندهی بودند که خاستگاه کنش‌گران آنها در یک نگاه کلی از فرودستان حاشیه‌نشین تا طبقه متوسط فقیر شده‌بودند.»

درس دوم یا دومین مشخصه مشترک سه خیزش ملی فوق اینکه «حرکت‌های خیزشی در فرایند پسا انقلاب 57 در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، از نهم خرداد 1371 از شهرک طلاب مشهد شروع شد و در ادامه آن تا 15 فروردین 1374 یعنی نزدیک به چهار سال ادامه داشتند و در این مدت به 10 شهر کوچک و بزرگ از جمله شهرهای مشهد، شیراز، زاهدان، زنجان، ارومیه، اراک، مبارکه، قزوین و اسلامشهر به‌صورت پراکنده در زمان مختلف گسترش پیدا کردند.»

تفاوت مرحله اول این خیزش‌های چهارساله با خیزش‌های ملی چهارساله دوم (که عبارت بودند از خیزش ملی دی‌ماه 96، خیزش ملی آبان‌ماه 98 و خیزش ملی پاییز 1401) این بود که «حرکت‌های خیزشی چهار ساله مرحله اول (که از نهم خرداد 1371 تا 14 فروردین 1374 ادامه داشت) این بود که این حرکت‌های خیزشی صورت پراکنده مکانی و زمانی از یکدیگر داشتند». به‌طوری‌که در طول چهار سال، 10 شهر کشور را به‌صورت جداگانه درنوردیدند، در صورتی که در حرکت‌های خیزش ملی، که در چهار سال (از دی‌ماه 1396 تا پاییز 1401) ادامه داشتند، با اینکه مدت زمان حیات آنها متفاوت بود (از خیزش ملی دی‌ماه 96 که 9 روز حیات داشت، تا خیزش ملی آبان‌ماه که 5 روز حیات داشت، و بالاخره خیزش پاییز 1401 که نزدیک به چهار ماه حیات داشت) در حداقل زمان بیش از 100 شهر کوچک و بزرگ کشور را در هم نوردیدند.

همچنین در خصوص پایه اجتماعی یا خاستگاه کنش‌گران حرکت‌های خیزشی چهار سال مرحله اول، «تمامی آنها خاستگاه فرودستان حاشیه‌نشین شهری داشتند». اما در خصوص پایگاه اجتماعی یا خاستگاه خیزش‌های ملی چهار سال مرحله دوم، «در یک نگاه کلی خاستگاه کنش‌گران از فرودستان حاشیه‌نشین تا طبقه متوسط فقیر شده شهرها (یعنی آن‌هایی که چیزی برای از دست دادن نداشتند و قادر بودند هزینه دست به ریسک زدن در مبارزه با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را بپردازند) تشکیل می‌دادند.»

درس سوم یا سومین مشخصه مشترک سه خیزش ملی فوق، «نداشتن استراتژی، تاکتیک، برنامه و نداشتن هویت طبقاتی مشخص کنش‌گران آن سه خیزش ملی می‌باشد». در هیچ‌کدام از این سه خیزش ملی، کنش‌گران آن صورت یک دست (از فرودستان حاشیه شهرها تا طبقه متوسط شهری فقیر شده) نداشتند. یعنی هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید که کنش‌گران فلان خیزش ملی، پایه اجتماعی یا خاستگاه طبقاتی یک دست داشته است.

البته تفاوت اصلی بین کنش‌گران خیزش‌های ملی با کنش‌گران جنبش‌های مستقل تطبیقی 7 ساله (از سال 1397 الی الان) اعم از جنبش معلمان، جنبش دانشجویان، جنبش کارگران و جنبش بازنشستگان در این رابطه وجود دارد. زیرا پایه اجتماعی کنش‌گران هر کدام از این جنبش‌ها به‌صورت مشخص همان گروه خاص می‌باشد. مثلاً پایه اجتماعی معلمان و دانشجویان و بازنشستگان همه طبقه متوسط شهری هستند و خاستگاه اجتماعی جنبش کارگری طبقه کارگر می‌باشد.

درس چهارم یا چهارمین مشخصه مشترک خیزش‌های ملی سه گانه فوق اینکه، «برعکس جنبش‌های صنفی و مدنی، این خیزش‌ها در حداقل زمان ممکن پس از تجمع سیاسی، رادیکالیزه و آنتاگونیسم می‌شدند. و معمولاً با یک شوک تصادفی (مثل قتل حکومتی مهسا امینی یا گران شدن سیصد درصدی قیمت بنزین یا حوادث انتقامی امام جمعه مشهد از شیخ حسن روحانی در برابر دفاع از دامادش ابراهیم رئیسی) این خیزش‌های ملی به‌صورت انفجاری در بیش از صد شهر بزرگ و کوچک شکل می‌گرفتند و در اندک مدتی این خیزش‌های ملی بدل به اعتراض علیه رژیم مطلقه فقاهتی تبدیل می‌شدند، و کل نظام مطلقه فقاهتی را به چالش می‌کشیدند». لهذا به همین دلیل بود که در همان مرحله رادیکالیزه و آنتاگونیسم شدن حرکت خیزش‌ها، آنچه کنش‌گران این خیزش‌های ملی را در خلأ سازمان، رهبری، تاکتیک، برنامه و استراتژی، به‌صورت خودجوش کریستالیزه می‌کرد، «فقط و فقط همین هویت مبارزه سیاسی با رژیم مطلقه فقاهتی بود.»

قابل‌ذکر است که در سه خیزش ملی «احزاب سیاسی و یا جریان‌های سیاسی داخل و خارج از کشور و نهادهای صنفی و تشکل‌های مدنی هیچ‌کدام نقشی در بسیج و سازماندهی آنها نداشتند». لذا هیچ جریانی و حرکتی و جنبشی نمی‌تواند ادعای تکوین حرکت و سازمان‌گری یا رهبری خیزش‌های ملی سه گانه فوق بکند. البته بعد از اعتلای خیزش‌های ملی فوق، جنبش‌های دموکراتیک و نهادهای مدنی به حمایت از این خیزش‌ها در اشکال مختلفی می‌پرداختند.

درس پنجم یا پنجمین مشخصه مشترک سه خیزش ملی «شکل مشارکت کنش‌گران در سه خیزش ملی، اتمیزه، توده‌وار و بی‌شکل بود و منابع اصلی بسیج کنش‌گران، خودجوش و خودبه‌خود بوده است». همچنین منابع اطلاع رسانی کنش‌گران در سه خیزش ملی، «ماهواره، تلفن همراه، شبکه‌های اجتماعی و شبکه‌های تلویزیون خارج از کشور بودند» مع‌الوصف، همین امر باعث گردید که دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، در اولین روزهای اعتلای خیزش‌های ملی، اینترنت و شبکه اجتماعی و حتی تلفن‌های همراه را قطع کنند. ولی در عین حال به‌علت وجود سازوکارهای ماهواره‌ای باعث می‌گردید که قطع کامل ارتباط میان کانون‌های پراکنده بسیار دشوار شود. علی ایحال، از آنجایی که سه خیزش ملی از همان مراحل نطفه بندی خود رویکرد سیاسی و رادیکال داشتند، مع‌هذا، همین امر باعث می‌گردید که بلافاصله «با نطفه بندی هر تجمعی کانون‌های اصلی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را به چالش کشیده شود. البته در اعتراض با جهت‌گیری سیاسی مسلط، نفی نظام موجود صورت سلبی داشت، نه ایجابی.»

درس ششم یا ششمین مشخصه مشترک سه خیزش ملی، اگرچه سه خیزش ملی در «شک اولیه یا چاشنی انفجاری صورت متفاوت داشتند» (مثل شک قتل حکومتی مهسا امینی در خیزش ملی، پاییز 1401، یا سه برابر شدن قیمت بنزین در خیزش ملی 1398 و غیره) ولی «عامل این خیزش‌ها در سه خیزش ملی صورت مشترک داشتند. زیرا عامل اصلی هر سه خیزش ملی تشدید بی‌وقفه بحران‌های مرکب و ناتوانی رژیم مطلقه فقاهتی در حل این بحران‌های مرکب بودند که این وضعیت لاینحل و بن بست بحران‌های مرکب، جامعه را در وضعیت انفجاری خیزش قرار دادند که همین وضعیت خیزشی و انفجاری جامعه نشان‌می‌دهد که هر مسئله سیاسی و اقتصادی جامعه ایران به‌عنوان یک شک یا چاشنی انفجار می‌توانند باعث اعتلای خیزش‌های فراگیر و گسترده ملی بشوند.»

قابل توجه است که در شرایطی که تشکل‌های فراگیر گروه‌های اجتماعی و طبقاتی و مدنی و سیاسی (مثل جامعه امروز ایران) وجود نداشته‌باشد، «همین خیزش‌های ملی پایه مشترک خیزش‌های بعدی می‌شوند». زیرا غیبت و فقدان تشکل‌ها و نهادهای فراگیر اجتماعی سبب می‌گردد که «کنش‌گری و اعتراض گروه‌های اجتماعی به‌صورت خودجوش و خود به خودی در فضای عمومی و تصرف خیابان‌ها محدود بشود» و حرکت آنها آن‌چنان که در سه خیزش ملی فوق دیدیم نمی‌تواند «شکل مبارزه در کنار حرکت خیابانی، مؤلفه حرکت اعتصابی راهم داشته‌باشد.»

پر پیدا است که «سرکوب و مهار خیزش‌های ملی با مبارزه تک مؤلفه‌ای خیابانی توسط دستگاه‌های سرکوب‌گر چند لایه‌ای رژیم مطلقه فقاهتی امری امکان‌پذیر باشد. آن چنانکه با این سرکوب‌های هولناک رژیم مطلقه فقاهتی تاکنون این خیزش‌های ملی توسط رژیم مطلقه فقاهتی مهار شده‌اند، ولی هرگز این سرکوب‌های هولناک رژیم مطلقه فقاهتی حاکم اگرچه می‌توانند مهار کنند، ولی نمی‌توانند اعتراضات توده‌ای مردم ایران بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی را «تمام» نمایند. زیرا تا هنگامی که «دریا طوفانی است، یک یا سه موج می‌تواند فرو نشینید، اما هرگز نمی‌تواند موج‌های دیگری در پی نداشته‌باشد.»

درس هفتم یا هفتمین مشخصه مشترک سه خیزش ملی این است که هر سه خیزش ملی به‌لحاظ جوهر، «جوهر اعتراضی» داشته‌اند و همچنین هر سه خیزش ملی، نه یک «پدیده» بلکه یک «فرایند» بوده‌اند و «با همین پیوند است که این سه خیزش ملی می‌توان به‌صورت مشترک تحلیل کرد. همان خیزش‌های ملی که از دی‌ماه 96 تا پاییز 1401 برای مدت 4 سال ادامه داشته‌اند». برای مشخص کردن آن پیوند در فرایند 4 ساله باید عنایت داشته‌باشیم که فرایند 4 ساله این خیزش‌های ملی به‌صورت «افقی گسترش‌یافته‌اند نه به‌صورت عمودی» و در مقایسه بین حرکت خیزشی و حرکت جنبشی باید عنایت داشته‌باشیم که «فرایند خیزشی صورت افقی، اما فرایند جنبشی صورت عمودی دارد» و دلیل این امر هم این است که «لازمه فرایند جنبشی سازماندهی، رهبری، برنامه، تاکتیک و استراتژی مشخص است اما حرکت خیزشی فرایندی خودبه‌خود، خودجوش، بدون شکل، توده‌وار و اتمیزه بدون برنامه، تاکتیک و استراتژی می‌باشد.»

سؤال مهمی که در اینجا قابل طرح است اینکه «آیا گسترش افقی خیزش‌ها در سه فرایند دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98 و پاییز 1401، ممکن است در تعالی خود به مرحله گسترش عمودی هم برسند، تا توسط آن به سازمان‌یابی و رهبری جمعی دینامیک دست پیدا کنند؟»

در پاسخ به این سؤال یعنی امکان شکل‌گیری حرکت عمودی در دل حرکت افقی یا به‌عبارت دیگر امکان رویش حرکت جنبشی در دل حرکت خیزشی در گرو آن است که:

اولاً خود حرکت‌های خیزشی افقی خودجوش بتوانند در مسیر و فرایند حرکت‌شان در پیوند ارگانیک با جنبش‌های دینامیک خودجوش و خودسازمان‌ده و خودرهبر جمعی دینامیک تکوین یافته از پایین قرار بگیرند. مانند آنچه که در جریان خیزش ملی پاییز 1401 شاهد بودیم، زیرا در آن خیزش ملی و در فرایند چهار ماهه آن توانست با جنبش‌های دموکراتیک سیاسی اجتماعی و حتی صنفی (از جنبش دانشجو تا جنبش معلمان و کارگران و بازنشستگان و غیره) پیوند برقرار کند.

ثانیاً پیوند حرکت‌های خیزشی با حرکت‌های جنبشی باید «صورت تطبیقی داشته‌باشد نه صورت انطباقی». تمایز این دو صورت در این است که «پیوند در صورت انطباقی از بالا به‌صورت مکانیکی شکل می‌گیرد، اما پیوند به‌صورت تطبیقی از پایین و به‌صورت دینامیک صورت‌می‌گیرد». برای مثال در جریان جنبش چریکی در دهه 40 – 50 «پیوند جنبش چریکی با جنبش دانشجویی از بالا و به‌صورت مکانیکی صورت گرفت، اما در جریان خیزش پاییز 1401، پیوند جنبش دانشجویی با خیزش 1401 از پایین و به‌صورت تطبیقی صورت گرفت». مع‌الوصف، «اگر خیزش پاییز 1401 می‌توانست به‌صورت درازمدت ادامه پیدا کند و در ادامه جنبش‌های دیگر دموکراتیک جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران به‌صورت دینامیک و تطبیقی می‌توانستند با خیزش پاییز 1401 پیوند تطبیقی حاصل نمایند»، در آن صورت «امکان تحقق فرایند حرکت عمودی در دل حرکت خیزشی حاصل شود» و رفته رفته خیزش ملی پاییز 1401 می‌توانست از پایین به‌صورت دینامیک به خودسازماندهی و خود رهبری تکوین یافته از پایین دست پیدا کنند.»

نکته‌ای دیگری که در اینجا طرح آن لازم است اینکه «اگرچه در رابطه با حرکت‌های اجتماعی حرکت‌ها دینامیک صنفی و مدنی و سیاسی به دو صورت خیزشی یا افقی و جنبشی یا مدنی شکل می‌گیرند، این دو حرکت گاهی حرکت‌های خیزشی و افقی ملی (مثل حرکت‌های دی‌ماه 96، آبان‌ماه 98 و پاییز 1401 که به فاصله چهار سال شکل‌گرفته‌اند از دی‌ماه 96 تا پاییز 1401) و گاهی جنبش‌های دینامیک عمودی هستند (که از سال 67 الی الان شکل‌گرفته‌اند) که جدا از هم حرکت می‌کنند و در مسیر اعتلای حرکت‌های خیزشی و جنبشی دینامیک اجتماعی در پیوند عمودی و افقی حرکت می‌کنند.»

اما در خصوص تکوین و اعتلای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول بیش از 48 سال گذشته این آرایش افقی و عمودی صورت عکس آن داشته است. به این ترتیب که «در مرحله اول حرکت تکوین جنبش پیشگامان مستضعفین ایران چه در درون و چه در برون، به‌صورت عمودی، بر پایه سازماندهی نیروهای خودی و نیروهای پیشگام جذب شده بوده است» و «در مرحله دوم حرکت پیشگامان جهت پیوند با حرکت گروه‌های اجتماعی خیزشی و جنبشی به‌صورت افقی می‌باشد» بنابراین، در این رابطه است که پیشگامان مستضعفین ایران در سال 58 جهت انجام وظایف برون‌ی خود، حرکت «عمودی یا سازمانی» خود را در چارچوب آرمان مستضعفین ایران در پیش گرفتند و در ادامه آن از خرداد ماه 1388، حرکت «افقی یا جنبشی» خود را در چارچوب نشر مستضعفین ایران دنبال می‌کنند. بیافزاییم که حرکت عمودی ما هم در مرحله درونی (که از سال 55 شروع گردید) به‌علت اعتلای انقلاب ضد استبدادی بهمن 57 و در عرصه برون‌ی (که از سال 1358 شروع شد) با اعتلای جنبش‌های چریکی تحت رهبری مجاهدین خلق ناتمام ماندند. بنابراین در این شرایط ما موظفیم «در ضمن حرکت افقی یا جنبشی پیشگامان جدای از وظایف جنبشی پیشگامان مستضعفین ایران وظایف عمودی یا سازمانی درونی و بیرونی ناتمام گذشته خود را کامل نماییم، هر چند این وظایف سنگین باشد.»

ثالثاً دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در چارچوب تجارب سرکوب‌گرایانه خودشان در 45 ساله گذشته دریافته‌اند که «هر گونه پیوند دینامیک یا عمودی جنبش‌های دموکراتیک جامعه ایران با خیزش‌های افقی جامعه با شدت هر چه تمام‌تر سرکوب نمایند». ماحصل آنچه که در اینجا گفته شد، می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که «خیزش‌های توده‌وار و بی‌شکل و اتمیزه و خودجوش و خودبه‌خود که به‌صورت خیابانی و افقی و تک مؤلفه‌ای حرکت می‌کنند فی نفسه نمی‌توانند به خودی خود بدل به حرکت جنبشی خودجوش و خودسازمان‌ده و خودرهبر جمعی دینامیک تکوین یافته از پایین بشوند. استحاله حرکت خیزشی افقی خودجوش و توده‌وار و بی‌شکل و بی‌رهبر در گرو استحاله حرکت افقی آنها به حرکت عمودی دینامیک خودسازمان‌ده و خودجوش و خودرهبر جمعی تکوین یافته از پایین و دو مؤلفه‌ای کردن حرکت خیابان و اعتصاب به‌صورت فراگیر می‌باشد و این مهم تنها به‌صورت پیوند تطبیقی حرکت‌های جنبشی دموکراتیک گروه‌های مختلف جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران و پیوند افقی از پایین با حرکت‌های خیزشی خودجوش و توده‌وار و بی‌شکل و بی‌رهبر و بی‌برنامه و بی‌تاکتیک و استراتژیک می‌باشد» و قطعاً بدون پیوند تطبیقی بین حرکت‌های عمودی با حرکت‌های افقی این مهم فی نفسه توسط رها کردن خیزش‌های ملی حاصل نمی‌شود. از اینجاست که باید بگوییم «وجود حرکت دینامیک عمودی جنبشی و حرکت افقی خیزشی تکوین یافته از پایین یک حرکت طبیعی در جامعه می‌باشد.»

سؤالی که در اینجا باز قابل طرح است اینکه، «چرا چه در زمان پیشا انقلاب 57 و چه در زمان پسا انقلاب 57 پیوند جنبش‌ها و در رأس آنها جنبش چریکی و ارتش خلقی و غیره نتوانسته‌است شرایط برای استحاله حرکت‌های افقی در جامعه بزرگ ایران فراهم سازند؟»

در پاسخ به این سؤال باید بگوییم که «پیوندهای حرکت‌های جنبشی قبل و بعد از انقلاب با حرکت‌های افقی توده‌وار به‌صورت انطباقی و از بالا به پایین، جهت یارگیری و تأمین نیروی تشکیلاتی بوده است، بنابراین همین امر باعث گردیده که همه این حرکت‌ها که از شهریور 20 الی الان چه در داخل و چه در خارج از کشور شکل‌گرفته‌اند، صورت مکانیکی و غیر ارگانیکی با حرکت افقی جامعه بزرگ ایران داشته‌اند.»

درس هشتم یا هشتمین مشخصه مشترک سه خیزش ملی اینکه هر سه خیزش ملی توانستند به «تعمیق شکاف بین مردم و رژیم مطلقه فقاهتی و یا جناح‌های درونی قدرت بپردازند و جامعه را به‌صورت دو قطبی درآورند»، این عمل دو قطبی کردن جامعه بین مردم و رژیم مطلقه فقاهتی از خیزش ملی دی‌ماه 96 با شعار «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا - دیگه تمومه ماجرا» و پایان دادن به دو دهه گفتمان اصلاح‌طلبی بر جامعه شروع شد و در دو خیزش ملی آبان‌ماه 98 و پاییز 1401 این دو قطبی شدن جامعه تا آنجا تعمیق شد که «جنبش نافرمانی مدنی حاصل این دو قطبی شدن جامعه، طبق آمارهای دست‌ساز و مهندسی شده خود رژیم مطلقه فقاهتی در انتخابات مجلس یازدهم در اسفند 1398 و انتخابات دولت سیزدهم در خرداد 1400، برای اولین بار در تاریخ بیش از چهار دهه عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، مشارکت مشمولین در صندوق‌های رأی به کمتر از 40 درصد رسیدند» که البته خود فضلی وزیر کشور دولت روحانی در جلسه تنفیذ ابراهیم رئیسی توسط خامنه اعلام‌کرد که «مشارکت حداقلی و کمتر از نصف جمعیت مشمولین برای اولین بار در تاریخ عمر رژیم معلول نارضایتی مردم ایران از سرکوب خیزش آبان‌ماه 1398 می‌باشد». بدون‌تردید جمعیت بیش از 60 میلیون نفر جنبش نافرمانی مدنی فقط و فقط مولود و سنتز سرکوب هولناک سه خیزش ملی دستگاه‌های سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم می‌باشد.

باری، آن چنانکه قبلاً هم اشاره کردیم عامل اصلی تکوین سه خیزش ملی «بن بست و ناتوانی رژیم در حل بحران‌های مرکب جامعه می‌باشد که این بحران‌های ساختاری در طول 5 سال (از دی‌ماه 96 تا 1401) از بحران مشروعیت تا بحران نابرابری و بحران حاصل آپارتاید جنسیتی و قومی و مذهبی تشکیل می‌دهند» یعنی از زمانی که رژیم مطلقه فقاهتی امکان پاسخ برای حل بحران‌های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی را نداشت، بن بست در حل بحران‌های مرکب حاصل شد که اولین سنتز این بحران‌ها ایجاد خیزش‌های ملی در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران بوده است، بنابراین، از اینجاست که می‌توان داوری کرد که زیرساخت مشترک سه خیزش ملی دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98 و پاییز 1401، «ناتوانی و بن بست در حل بحران‌های مرکب اقتصادی و اجتماعی و سیاسی می‌باشد». البته اگر چه رژیم مطلقه فقاهتی با سرکوب هولناک سه خیزش ملی توانست «سنتز حاصل بن بست بحران‌های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران را به تأخیر بیاندازد، اما بدون‌تردید هرگز و هرگز رژیم مطلقه فقاهتی با سرکوب هولناک سه خیزش ملی، توان حل این بحران‌های مرکب پیدا نکرده‌است» و با این سرکوب‌ها بن بست رژیم در حل بحران‌ها را پیچیده‌تر هم کرده است.

بنابراین، ناتوانی رژیم در حل بحران‌های مرکب خود بستری می‌شود که جامعه ایران «خیزشی‌تر» بشود و برای خیزش‌های ملی بعدی با یک شوک انفجاری با پتانسیل عظیمی آماده‌تر گردد. معنای دیگر این حرف آن است که هرچه بستر خیزشی جامعه گسترده‌تر بشود، عرصه خیزش ملی بعدی گسترده‌تر می‌گردد. مقصود ما در اینجا از جامعه خیزشی، جامعه‌ای است که در آن «نارضایتی یا شرایط عینی جامعه آماده تبدیل به کنش‌های اعتراضی بشود» که آن چنانکه قبلاً هم به اشاره مطرح کردیم، جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران در رژیم مطلقه فقاهتی از نهم خرداد 1371، جامعه خیزشی شده‌است و تا مدت چهار سال (از نهم خرداد 1371 تا 14 فروردین 1374) بیش از ده شهر ایران به‌صورت جدا از هم این جامعه خیزشی را فعال‌شده». البته از سال 97 این جنبش‌های دموکراتیک مدنی و صنفی و سیاسی هم به‌شکل‌ی دیگر جامعه جنبشی را فعال کرده‌اند. با این تفاوت که در جامعه خیزشی اگر حرکت گروه‌های اجتماعی به‌صورت عمودی انجام بگیرد و حالت آن هم دینامیک تطبیقی باشد نه مکانیک انطباقی در آن صورت کنش‌های اعتراضی گروه‌ها در جامعه خیزشی صورت جنبشی خواهد شد. ولی در صورتی که کنش‌های اعتراضی گروه‌های اجتماعی تنها صورت افقی داشته‌باشند و فارغ از رهبری و سازماندهی به‌صورت توده‌وار و اتمیزه حرکت کنند، آن حرکت‌ها صورت خیزشی تنها خواهد داشت.

مع‌الوصف، در این رابطه است که اگر بپذیریم که از آغاز دهه 70 پس از فوت خمینی و در دوران دولت پنجم و ششم شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی این جامعه خیزشی در کشور ایران شکل گرفت، و اگر بپذیریم که در جامعه خیزشی، حرکت‌های گروه‌های اجتماعی به‌صورت افقی و تطبیقی از دهه هفتاد الی الان حرکت‌های اعتراضی تطبیقی و دینامیک در فضای خیزشی جامعه ایران با فرایند خیزشی، اعم از خیزش‌های محدود (از نهم خرداد 1370 تا 14 فروردین 1374) و یا خیزش ملی داشته‌اند (از دی‌ماه 76 تا پاییز 1401) و یا به‌صورت عمودی جنبشی تطبیقی از سال 1397، مانند جنبش معلمان که سر سلسله جنبان حرکت‌های تطبیقی جنبشی بودند، و در کنار آن جنبش‌های کارگری و جنبش‌های مدنی در سه شکل صنفی و مدنی و سیاسی مادیت پیدا کرده‌اند و اگر بپذیریم که حرکت‌های جنبشی چه در دهه شصت و چه از سال 1378 تا سال 1396 حرکت‌های انطباقی عمودی با تکیه به جناح‌های حکومتی یا جریان‌های سیاسی بوده‌اند (نه حرکت‌های عمودی و افقی جنبشی – خیزشی تطبیقی که از نهم خرداد 1371 شروع شدند و الی الان هم ادامه دارند)، آنچه در این رابطه دستگیر ما خواهد شد این خواهد بود که در فرایند خیزشی تطبیقی چه در صورت محدود آن و چه در صورت نامحدود، حرکت از آغاز صورت سیاسی ضد رژیم مطلقه فقاهتی دارد که در ادامه به حرکت آنتاگونیسم می‌انجامد، اما در حرکت‌های فرایند عمودی تطبیقی حرکت‌های مطالبه‌محور و غیر قهرآمیز هستند.

درس نهم یا نهمین مشخصه مشترک سه خیزش ملی «رادیکال بودن اعتراضات و شعارها و رادیکال بودن فضای سیاسی و فرهنگ سیاسی پیوسته حاکم بر کنش‌گران این سه خیزش ملی بوده است». واکنش‌های تهاجمی با اعمال خشونت از جانب کنش‌گران سه خیزش ملی، جنبه عکس‌العملی نسبت به سرکوب هولناک دستگاه‌های سرکوب‌گر حزب پادگانی خامنه‌ای بوده است. در این رابطه هم توجه داشته‌باشیم که هر سه خیزش ملی «دارای خودویژگی از نوع پیوستگی و هم‌افزایی در شعارها و فرهنگ بوده‌اند» که البته همین هم‌افزایی در شعارها و فرهنگ هم بین خیزش‌های تطبیقی محدود دهه 70 حاکم بوده است، و هم در خیزش‌های سه گانه ملی. معنای دیگر این حرف این است که «هرگز و ابداً نه حرکت‌های افقی خیزشی جامعه بزرگ ایران صورت مکانیکی جدا از هم داشته‌اند و نه جنبش‌های جامعه بزرگ ایران به‌صورت مکانیکی و جدا از هم شکل یافته‌اند.»

ضعف مشترک سه خیزش ملی دی‌ماه 96 و آبان ماه 98 و پاییز 1401 این بوده است که هر سه نتوانستند در پروسه حرکت افقی خود وارد فرایند حرکت عمودی جنبشی یا شکل مبارزه دو مؤلفه‌ای سراسری عمودی و افقی بشوند. بنابراین، حتی خیزش پاییز 1401 که نزدیک به 4 ماه حیات‌اش ادامه داشت، هم نتوانست به‌صورت همه جانبه و فراگیر و سراسری فرایند عمودی جنبشی جهت سازمان‌گری فراگیر و دستیابی به رهبری جمعی دینامیک تکوین یافته از پایین بشوند. و باز در همین رابطه است که هر سه خیزش ملی «پس از سرکوب سراسری توسط رژیم مطلقه فقاهتی وارد دوره‌ای از رکود شدند.»

همچنین فراموش نکنیم که «هم‌افزایی در شعارهای رادیکال در سه خیزش ملی باعث گردید تا در فرایند حرکت‌شان جدای از شعارهای سلبی، شعارها ایجابی هم توسط کنش‌گران آن مطرح بشود». مثل شعار ایجابی «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا - دیگه تمومه ماجرا» ی خیزش دی‌ماه 1396 یا شعار عدالت‌خواهانه و برابری‌طلبانه‌ای که در خیزش آبان‌ماه 98 مطرح گردید و یا شعار: «زن، زندگی، آزادی» که در خیزش پاییز 1401 مطرح گردید.

لازم به ذکر است که «سه خیزش ملی فوق در یک مسیر مشترک اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی مشترک شکل گرفتند». به این ترتیب که در خیزش‌های ملی دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98، فاکتور اقتصادی اولویت و محور شدند و در خیزش پاییز 1401 شعار «اجتماعی ضد آپارتاید جنسیتی و مذهبی و قومیتی اولویت پیدا کرد.»

باری، انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران به ما آموخت که «فرایند خیزش ملی در مسیر تکاملی خودش می‌تواند با جذب جنبش‌های دینامیک عمودی (مثل جنبش کارگران یا جنبش معلمان و جنبش دانشجویان و غیره) حتی حرکت‌های اجتماعی جامعه بزرگ ایران را باعث سرنگونی رژیم کودتایی و مستبد پهلوی بکند» علی ایحال، می‌توان نتیجه‌گیری کرد که «زمانی که جامعه صورت خیزشی یا جنبشی پیدا کند، به‌طور یقین هر کنش اعتراضی خیزشی و جنبشی کوچک و بزرگ اگر صورت تطبیقی داشته‌باشند (نه انطباقی) می‌توانند در راستای هم‌افزایی خیزش و جنبش بزرگ بعدی بسترساز باشند.»

اینجاست که باید بگوییم «هرگز سه خیزش ملی فوق با خیزش‌ها و جنبش تطبیقی مؤخر و موازی خود بی‌رابطه نبوده‌اند»، همچنین «هیچ‌کدام از سه خیزش ملی فوق نمی‌توانیم به‌صورت منفرد از دیگری آنالیز و تحلیل بکنیم» و بدون شک همین امر بستری می‌شود تا کنش‌گران جنبش پیشگامان مستضعفین ایران دریابند که تجارب خیزشی و جنبشی تطبیقی و انطباقی گذشته می‌توانند برای آنها چراغ راه آینده حرکت خود بشود. به‌عبارت دیگر کنش‌گران جنبش پیشگامان هرگز نباید حتی در برابر حداقل تجربه خیزشی و جنبشی تطبیقی و انطباقی بی‌تفاوت عبور کنند.

به‌عنوان مثال یکی از درس‌های خیزش‌های افقی و جنبش‌های عمودی در سال‌های 56 و 57 این بود که حرکت‌های خیزشی و جنبشی افقی و عمودی در فرایند حرکت خود می‌توانند به دو شکل مبارزه خیابان و اعتصاب دست پیدا کنند و با پیوند این دو شکل مبارزه است که خیزش‌های و جنبش‌های افقی و عمودی می‌توانند شرایط برای ورود به مرحله انقلاب عظیم جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران را فراهم سازند.

پایان