تیتر اول:
آبانماه در سه اپیزود:
از 13 آبانماه 57 تا 13 آبانماه 58 و بالاخره آبانماه 98
روز 13 آبانماه 57 در بستر مبارزه ضد استبدادی با رژیم کودتایی پهلوی «روز دانشآموز» معرفی میشود. به این دلیل که در روز 13 آبانماه سال 57 در زمانی که نزدیک به دو ماه از 17 شهریور 57 میگذشت و نزدیک به دو ماه بود که مبارزه عظیم ضد استبدادی مردم ایران با رژیم کودتایی پهلوی وارد فاز انقلابی شدهبودند، جنبش دانشآموزی هم در کنار دیگر گروههای اجتماعی وارد مبارزه همه جانبه ضد استبدادی با رژیم کودتایی پهلوی شد، و با تعطیل کردن مدارس در تهران، دانشآموزان جهت شرکت در مبارزه بهطرف دانشگاه تهران حرکت کردند. تا در پیوند با جنبش دانشجویی مبارزه خود را با رژیم کودتایی پهلوی به نمایش بگذارند.
معالوصف، بدین ترتیب بود که با حضور دانشآموزان در دانشگاه تهران شعار «مرگ بر شاه» سرتاسر دانشگاه تهران تا خیابان و میدان انقلاب فرا گرفت. عنایت داشتهباشیم که از 17 شهریور که مبارزه ضد استبدادی با رژیم کودتایی پهلوی وارد فاز انقلابی شده بود، و رفتهرفته «توازن قوا در جامعه ایران به سود تودهها در حال تغییر بود» و همین امر باعث گردید که «مبارزه ضد استبدادی از صورت پیشتاز و پیشرو، وارد تودهها بشود، و با تودهای شدن پروسه انقلاب، و مردم بهصورت فراگیر در این مبارزه ضد استبدادی حضور پیدا کردند». لذا از اینجا بود که در روز 13 آبان در کنار جنبش دانشجویی، دانشآموزی و جنبش معلمان، مردم جامعه بزرگ ایران هم حضور فراگیر داشتند، علی ایحال با بلند شدن شعار «مرگ بر شاه»، نیروهای سرکوبگر رژیم کودتایی پهلوی جهت سرکوب کنشگران وارد میدان شده، و ابتدا با پرتاب گلولههای اشک آور بهطرف کنشگران داخل دانشگاه تهران شدند، که در واکنش به این گلوله گاز اشکآور شدت یافتن التهاب بر علیه نیروها سرکوبگر رژیم کودتایی پهلوی، نیروهای سرکوبگر با شلیک مستقیم گلولهها دانشآموزان و دانشجویان را به خاک و خون کشیدند.
باری با کشتار 13 آبان 57 و پخش فضای دانشگاه تهران جهت ترساندن مردم در همان شب در صدای و سیمای رژیم پهلوی، فضای جامعه ایران از روز 14 آبان ملتهبتر گردید بهطوریکه میتوانیم «13 آبان 57 مرحله دوم اعتلای موقعیت انقلابی تعریف کرد که از 17 شهریور 57 آغاز شده بود» و بدینترتیب بود که از روز 14 آبان، «حرکت ضد استبدادی مردم ایران، بر علیه رژیم کودتایی پهلوی، سمت سرنگونی پیدا کرد» و همراه با بالا گرفتن شدت التهاب جامعه، «در رأس هرم قدرت حاکم هم بحران سیاسی شدت پیدا کرد» و حاصل آن این شد که «همان روز 14 آبان 57 وزیر علوم دولت شریف امامی استعفا داد و دولت «آشتی ملی» شریف امامی سقوط کرد، و بهجای آن حکومت نظامی با دولت ازهاری حاکم شد.
پر روشن است که همه این امور، شرایط برای رشد انقلاب و سرنگونی رژیم کودتایی پهلوی فراهم میکرد. فراموش نکنیم که در آن شرایط پر التهاب جامعه انقلابی ایران، خمینی برای اینکه از قافله عقب نماند از پاریس خطاب به دانشآموزان کشور گفت: «عزیزان من صبور باشید که پیروزی نهایی نزدیک است. من از راه دور چشم امید به شما دوختهام، صدای آزادیخواهی و استقلالطلبی شما به گوش جهانیان میرسانم.»
بر این مطلب بیافزاییم که پس از انقلاب ضد استبدادی 57، خمینی و حواریون او، توسط تغییر نامهای انقلابی، نامهای خودی را بهصورت فرصتطلبانه جایگزین آنها میکردند و بدین ترتیب بهدنبال مسخ این حوادث بودند. بهطوریکه «13 آبان بعد از انقلاب 57 بهروز تولد و روز تبعید خمینی و آخرش روز دانشآموز استحاله کردند. و روز تسخیر سفارت آمریکا (توسط بهاصطلاح دانشجویان پیرو خط امام) خمینی با عنوان انقلاب دوم مطرح کرد». البته برای اینکه از قابله جنبش دانشآموزی هم عقب نیفتند، «روز 13 آبان، در سالهای بعد تعدادی از دانشآموزان را بهاجبار به راهپیمایی به طرفداری از رژیم مطلقه فقاهتی به خیابانها میکشاندند و در تهران برای اینکه با یک تیر دو نشانه بزنند، بههمراه دانشجویان وابسته بخشی از دانشآموزان مدارس را هم در لوای حامیان رژیم و زنده کردن مبارزه ضد آمریکایی، به خیابان طالقانی و ساختمان سفارت سابق آمریکا میبرند و در آنجا مهرههای حکومت به سخنرانی و مغزشویی دانشآموزان میپرداختند و کاری میکنند که نقش جنبش دانشآموزی در انقلاب 57 به فراموشی سپرده و یا نقش آنها کاهش دهند تا دانشآموزان کشور ایران، جایگاه جنبش دانشآموزی در 13 آبان 57 فراموش کنند. و قدرت بازتولید آن روز بزرگ در ذهنشان کاهش پیدا کند.
باری، «13 آبان در سال 58» که 9 ماه از سوار شدن خمینی و حواریونش بر قدرت میگذشت، آنها دریافتند که جامعه ایران در فرایند پسا انقلاب 57 «بهدنبال استمرار مبارزه ضد استبدادی جهت کسب آزادی و دموکراسی هستند و به اشکال مختلفی مردم ایران مبارزه ضد استبدادی خودشان از فردای 22 بهمن 57 بر علیه خمینی و حواریونش دنبال میکردند». یادمان نرود که از فردای انقلاب منهای اقلیتهای قومی که بهصورت آنتاگونیسم بر علیه خمینی و حواریونش خواستههای خود را دنبال میکردند، «جنبش زنان ایران از 17 اسفند 57 (یعنی کمتر از یک ماه بعد از 22 بهمن)، بزرگترین تظاهرات خیابانی خود را بر علیه خمینی و حواریونش جهت دستیابی به خواستهای دموکراتیک خودشان به راهانداختند، همان تظاهراتی که نهتنها خمینی و حواریونش آن را محکوم کردند، بلکه تمامی جریانهای سیاسی مارکسیستی جنبش زنان را جنبش بورژوایی خواندند.»
علی ایحال، در ادامه همین روند بود که خمینی و حواریونش بهویژه از بعد از انتخاباتهای تعیین نظام و تعیین مجلس خبرگان رهبری و تعیین قانون اساسی ولایتمدار رژیم مطلقه فقاهتی دریافتند که با این روند، امکان تثبیت رژیم مطلقه فقاهتی وجود ندارد. زیرا منهای اینکه بهمرور زمان تمامی جنبشهای سیاسی و اجتماعی و مدنی حرکت خودشان از قافله خمینی و حواریونش جدا میکردند، و بر خلاف حرکت خمینی و حواریونش حرکت میکردند، از همه مهمتر اینکه ادامه این روند به جدایی اقلیتهای قومی از کرد و ترکمن و بلوچ و غیره میانجامید. لذا در این رابطه بود که حواریون خمینی به رهبری موسوی خوئینی تلاش کردند توسط پروژه تسخیر سفارت آمریکا بهدست بهاصطلاح دانشجویان خط امام از یکطرف، «ریل قطار انقلاب 57 از مسیر مبارزه ضد استبدادی و آزادیخواهانه و دموکراسیطلبانه بهسمت مبارزه با آمریکا تغییر دهند»، و از طرف دیگر توسط سوار شدن «بر مبارزه ضد امپریالیستی مردم ایران و جریانهای سیاسی، شرایط برای قلع قمع این جریانهای سیاسی فراهم نمایند.»
خلاصه فواید اشغال سفارت آمریکا برای خمینی و حواریونش عبارت بودند از:
الف – قالب کردن مبارزه با آمریکا بهجای مبارزه با امپریالیسم. بهطوریکه در این رابطه توانست حتی حزب توده و فدائیان را دنبالهرو خود کنند و سازمان فدائیان خلق را شقه کند و حتی نهضت آزادی را دچار انشعاب بکند و توسط آن مهندس عزت سحابی و دار و دستهاش را با بیان اینکه خمینی و حواریونش ضد امپریالیسم هستند، از نهضت آزادی جدا شدند، که بعداً جریان ملی مذهبیها بر پا کردند.
ب – دولت موقت لیبرالها تحت رهبری بازرگان را بهخاطر اینکه با استبداد مخالف بودند و از آزادی حمایت میکردند، بهعنوان وابستگان به آمریکا تسویه کردند.
ج – با شقه کردن جنبش دانشجویی و جدا کردن گروهی بهاصطلاح بهعنوان دانشجویان پیرو خط امام و حمایت از آنها، جناح دانشجویان طرفدار خمینی و حواریونش در برابر جریانهای سیاسی مارکسیستی و مجاهدین خلق و غیره تقویت کردند. فراموش نکنیم که «کودتای فرهنگی که 5 ماه بعد از اشغال سفارت آمریکا جهت تسویه کردن دانشگاه از نیروهای غیر خودی خمینی و حواریونش بود، یکی از شجرههای خبیثه پروژه اشغال سفارت آمریکا توسط خمینی و حواریونش بود.
د – جایگزینکردن «مبارزه با آمریکا» با «مبارزه ضد استبدادی و دموکراسی و آزادیخواهانه در فرایند پسا انقلاب 57، یکی دیگر از شجرههای خبیثه اشغال سفارت آمریکا توسط خمینی و حواریونش بود. فراموش نکنیم که در فرایند پسا انقلاب 57 در رویکرد همه مارکسیستها «مبارزه ضد امپریالیستی برتر از مبارزه آزادیخواهانه و دموکراسیطلبانه بود، زیرا آنها مبارزه آزادیخواهانه و دموکراسیطلبانه را یک مبارزه بورژوایی دانستند». بنابراین، در این رابطه بود که «نهتنها آنها از دیکتاتوری و اختناق استالین در روسیه دفاع میکردند، بلکه مهمتر از آن مخالفت همه مارکسیستها با نهضت آزادی و حمایت از جریان اشغال سفارت در این رابطه بود.»
ه – خمینی و حواریونش توسط مبارزه با آمریکا «بهدنبال صدور انقلاب در منطقه بود» و دلیل این امر هم آن بود که توسط مبارزه با آمریکا، او میتوانست پنجههای خونین و دیکتاتوری خود را در نگاه تودههای داخل و خارج از کشور بپوشاند. خمینی بسیار وحشت داشت که «با سیرت آزادیخواهانه و ضد استبدادی در داخل و خارج از کشور شناخته شود». او انقلاب 57 را انقلاب «ضد شاه» میدانست نه «ضد استبدادی» و اشغال سفارت آمریکا هم سمبل یک حرکت «ضد آمریکایی» میدانست، نه «ضد امپریالیستی» (آن چنانکه حزب توده و فدائیان خلق تفسیر میکردند).
و - آنچنان که خمینی همان روزهای اول تسخیر سفارت آمریکا در نشستی که با دانشجویان پیرو خط امام داشت خطاب به آنها گفت: «کار بزرگ شما میتواند تنور گرم برای انتخابات مجلس و ریاست جمهوری به نفع اسلام (یعنی خمینی و حواریونش) فراهم سازد». معالوصف، از اینجا بود که خطاب به آنها گفت: «تا تنور گرم است، دو انتخابات مجلس و ریاست جمهوری را به انجام برسانید». بنابراین از اینجاست که میتوانیم نتیجه بگیریم که «یکی از فایدههای اشغال سفارت آمریکا برای خمینی و حواریونش، تثبیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بود». شاید در این رابطه بتوان داوری کرد که پروژه تسخیر سفارتخانه برای خمینی و حواریونش دو دستاورد مهم داشت:
1 - کودتای فرهنگی بهار 59 که باعث گردید تا جنبش دانشجویی بهصورت کلی از سطح دانشگاههای ایران پاکسازی بشود و توسط این عمل شرایط برای به سکتاریسم کشانیدن گروههای سیاسی در جامعه ایران فراهم نماید. زیرا پایگاه رشد و تثبیت جنبشهای سیاسی تا قبل از کودتای فرهنگی بهار 59 دانشگاهها بودند، بر این مطلب بیافزاییم که خمینی و حواریونش در زمانی تصمیم به تسویه جنبش دانشجویی از سطح دانشگاه گرفتند، که دریافتند دیگر مانند سال 57 «خمینی نمیتواند الگوی سیاسی برای جنبش سیاسی دانشجویی بشود» و در سال 58 بهبعد دیگر جنبش دانشجویی عکس خمینی در ماه نمیدیدند، بلکه انسانی میدیدند که «اقتصاد مال خرها» میدانست، و «مصدق را مردک کافر» لقب میداد.
2 - جنگ خمینی با صدام حسین که 8 سال طول کشید و بهقول یاسر عرفات بیش از هزار میلیارد دلار هزینه برای دو کشور ایران و عراق به بار آورد، «ریشه اولیه جنگ خمینی با صدام حسین، استراتژی صدور انقلاب خمینی به منطقه و در رأس آنها به عراق بود». که البته این صدور انقلاب خمینی به کشورهای منطقه همراه با دخالت نظامی و سیاسی شد. آن چنانکه دیدیم که «حتی به ارتش عراق فتوا میداد که بر علیه صدام حسین کودتا بکنند و به مردم بصره فتوا میداد که انقلاب بکنند». علی ایحال، آن چنانکه قبلاً هم اشارهکردهایم، «صدور انقلاب توسط خمینی و حواریونش در منطقه با شعار مبارزه با آمریکا بود نه مبارزه با استبداد که این عمل بی شک هدفی بود که با اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام تحت رهبری موسویخوئینیها صورت گرفت.
یادمان باشد که خمینی جنگ با صدام حسین که 8 سال طول کشید «یک نعمت برای رژیم مطلقه فقاهتی میدانست» زیرا با این جنگ بود که «او توانست بسیاری از نیروهای طرفدار خودش را در کادر سپاه و بسیج سازماندهی کند و با این نیروها بود که در سالهای 60 تا 63 توانست کل نیروهای سیاسی اعم از مذهبی و مارکسیستی و ملی یا قتل عام بکند و یا از کشور فراری بدهد، و یا در زندانها و شکنجه گاههای خودش به اسارت بکشد» و «با بسیج و سپاه بود که توانست ارتش دوم را برای رژیم مطلقه فقاهتی بسازد». لازم به ذکر است که رژیم مطلقه فقاهتی تنها کشوری است در جهان که دو تا ارتش دارد یکی سپاه پاسداران و دوم ارتش رسمی کشور.
علیهذا از اینجا است که میتوانیم داوری کنیم که خمینی و حواریونش «با پروژه اشغال سفارت آمریکا و کودتای فرهنگی یا اشغال دانشگاهها و در ادامه جنگ با صدام بود که توانست به ثبات رژیم مطلقه فقاهتی دست پیدا کند» و با این سه پروژه بود که رژیم مطلقه فقاهتی بهصورت یکدست در دست خمینی و جانشیناش قرار گرفت و با پروژه اشغال سفارت خمینی آنچنان ماهرانه عمل کرد که دیگر برای سالیان سال شعار مبارزه ضد استبدادی در اذهان تودهها و حتی روشنفکران و جریانهای سیاسی مثل حزب توده و سازمان فدائیان خلق (اکثریت) به فراموشی سپرده شد. و مهمتر از آن اینکه خمینی توانست «ماهرانه شعار ضد آمریکایی را جانشین ضد امپریالیسم بکند». لذا، از اینجا بود که در «وصیت نامهاش مبارزه با آمریکا را رمز ثبات رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تعریف کرد.»
باز در این رابطه است که خامنهای جانشین خمینی «رمز ثبات خودش را در مبارزه با آمریکا میداند. چرا که خامنهای با شعار مبارزه با آمریکا است که میتواند بخشی از تودههای هوادارش حول رژیم مطلقه فقاهتی بسیج کند» و باز با مبارزه با آمریکا است که توانست «توسط نیروهای خط مقاومت خودش عمق استراتژی خود را از غرب به مدیترانه و از جنوب به باب المندب و یمن و کشورهای عراق و یمن و سوریه و لیبی با عنوان حامیان استراتژیک رژیم مطلقه فقاهتی حاکم برساند» و از همه مهمتر اینکه «خامنهای با مبارزه ضد آمریکایی خودش توانست در داخل کشور، با تسلیم جناحهای درونی قدرت، به پروژه یکپارچگی قدرت (در برابر نیروها رقیب) دست پیدا کند». و «توانست بحران ژئوپلیتیکی منطقه و جهان را در فرایند پسا خمینی به رویارویی تمامعیار با اسرائیل بکشاند. تا شرایط برای تثبیت رهبری رژیم مطلقه فقاهتی بر هلال شیعه منطقه فراهم کند.»
باری، در خیزش ملی آبانماه 98، آنچه که باعث اعتلای این خیزش ملی شد «انسداد ساختاری و سیاسی و اقتصادی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بود». البته همین انسداد باعث «افول قدرت رژیم مطلقه فقاهتی در ترمیم بازتولید خود شد». انسداد ساختاری اقتصادی و سیاسی در نیمه دوم سال 98، شکاف بین جامعه رسمی که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بود با جامعه واقعی که مردم بودند وارد مرحله جدیدی کرد که حاصلاش خیزش ملی 98 بود. بدونتردید، موج اول اعتراضات ملی از خیزش دیماه 96 شروع شد، و موج دوم خیزش ملی که بهمراتب گستردهتر بود، در آبان ماه 98 به نمایش درآمد. مشخصه انسداد اقتصادی نیمه اول آبانماه که همچنان ادامه دارد، سقوط آزاد ارزش پول ملی که رژیم قادر به کنترل آن نیست، و حتی قادر نیست شیوه دخل و خرج کشور را تمشیت کند. نرخ منفی و سقوط آزاد رشد اقتصادی و جهش تورم به بالای 50 درصد سقوط شتابان اقتصاد و قدرت خرید مردم همراه با افزایش شدید زندگی و استانداردهای زیر خطفقر کنونی شد که اقتصاد ایران را با چالشهای بزرگ و شوکهای متعددی دست به گریبان کرد.
فساد سیستماتیک در حاکمیت، کسری بسیار بالای بودجه، بحران رکود تورمی، منفی بودن نرخ سرمایهگذاری، فرار صدها میلیارد دلار سرمایه، خروج سالانه هزاران نفر از افراد تحصیل کرده فرسودگی شبکههای ارتباطی اعم از جاده، راه آهن تعطیلی و کاهش ظرفیت واحدهای تولیدی ورشکستگی بانکها و صندوقهای بازنشستگی خشکسالی و کم آبی توقف بخش بزرگی از پروژههای بزرگ و گسترش بی سابقه فقر و بیکاری در حدود 12 میلیون نفر و اقتصاد رانتی و انحصاری است. همچنین، استمرار بحران ژئوپلتیک منطقه و جهان، سقوط شتابناک نفوذ ایران و نیروهای نیابتیاش در منطقه میباشد. طبیعی است که در چنین شرایطی با جامعهای پیوند گسیخته و خشمگین و پیش بین ناپذیر روبهرو باشیم. حجم تکان دهنده استفاده از ابزارهای قهرآمیز هم با ناکارآمدی حکمرانی. یعنی منهای اینکه ابزار اقتصادی برای استمرار زندگی به سطح حداقل خود رسیدهبود، و انباشت سرمایه و توزیع درآمد و همچنین مشروعیت بخش ایدئولوژیک، بهمنظور همسان سازی اذهان بخش کوچکی از مردم با سیاستهای رژیم همراه شده بود.
سه خیزش ملی که توانسته پایههای و ستون رژیم مطلقه فقاهتی را به لرزه درآورند، «خیزش ملی دیماه 96، خیزش ملی آبانماه 98 و خیزش ملی 1401 میباشند». «دو خیزش ملی دیماه 96 و آبانماه 98 بهلحاظ جوهر خود، صورت مشترک دارد. زیرا هر دو جوهر مشترک اقتصادی داشتند». اما «جوهر خیزش ملی 1401، ضد آپارتاید جنسیتی و قومیتی و مذهبی داشت». «وجه مشترک سه خیزش ملی فوق، سرکوب خونین توسط دستگاههای سرکوبگر چند لایهای رژیم مطلقه فقاهتی میباشد. وجه مشترک دیگر این سه خیزش (که در حقیقت ضعف آنها میباشد) پراکندی و خودبهخود و عدم سازماندهی دینامیک و عدم رهبری جمعی تکوین یافته از پایین میباشد» سه خیزش ملی فوق «از بزرگترین بحرانهای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، در بیش از چهار دهه گذشته میباشند»، ویژگی مشترک دیگر سه خیزش ملی فوق عبارتند از:
الف – بدون رهبری چه در شکل فردی و چه در شکل جمعی بودند.
ب - گستردهبودند از 100 تا 150 شهر در بر میگرفتند.
ج – ترکیب سنی اکثریت آنها جوان بودند.
د - میدانستند چه نمیخواهند، ولی نمیدانستند که چه میخواهند.
ز - فاقد شعار سازمان یافته و مشخص بودند.
عنایت داشتهباشیم که «عدم رهبری دینامیک در سه خیزش ملی فوق اجازه نمیداد که خیزش بهطور سیستماتیک حرکت و رشد نماید». همچنین عدم رهبری دینامیک باعث میگردید که خیزش هر قدر هم که گسترده باشد، با گسستگی همراه بشود. ترکیب سنی کنشگران در سه خیزش ملی فوق یکی دیگر از ضعفهای آن خیزشها میباشد. «زیرا کنشگران جوان با واقعیتهای مکانیسم اجتماعی و ادراکات اجتماعی چه در سطح داخلی و چه جهانی بیگانه هستند. درجه تجربه و مطالبات آنها اندک است. اطلاعات آنها در سطح اینترنتی میباشد». بر این مطلب بیافزاییم که اطلاعات القائی در اکثر موارد نادرست میباشند. زمانی که «تشکلهای سیاسی بهجای صورت خیزشی و خودبهخود صورت خودجوش و خودسازمانده، با رهبری جمعی دینامیک و تکوین یافته از پایین باشند در این صورت کنشگران سیاسی میتوانند از آموزش و آگاهی اجتماعی و سیاسی بهصورت کنکرت برخوردار بشوند». طبیعی است که این آگاهی و خودآگاهی دیالکتیک میتواند اذهان را بهطور مشخص آرایش و پیرایش بدهد. همچنین این آگاهی و خودآگاهی هم منطقی است و هم داری ادراکات اجتماعی سازنده میباشند.
پر روشن است که ذهنیتی که ترکیب سیاسی داشتهباشد، در «عین اینکه میداند چه نمیخواهد، تا تخریب بکند، میداند که چه باید بسازد». اما برعکس «در حرکت خیزشی در زمان طغیانی، تنها به تخریب فکر میکند، بدون اینکه چه پیش میآید. آینده را به آینده موکول میکنند»، شعارشان مانند شعار خمینی میگفت «بهجای شاه اگر عبیدالله زیاد هم بیاید بهتر از شاه هست». این خشم آن چنانکه در دوران چریکگرائی دهه 40 و 50 شاهد آن بودیم از آنجایی که نمیتواند پایگاه مردمی پیدا کند، خود چریک را مردم و حزب میدانند، و چریک و ارتش خلقی را عامل اصلی انقلاب میدانند.
باز در ادامه این مطلب، «شعارهای کنشگران خیزشی صورت خام و عجولانه و فاقد خواستههای مشخص سیاسی و اجتماعی هستند»، عمومیترین شعار در میان این سه خیزش ملی شعار «زن، زندگی، آزادی» است (که در خیزش 1401 مطرح گردید) شعار «زن، زندگی، آزادی» یک شعار انطباقی است که از گروه عبدالله اوجلان گرفته شدهاست، و همین امر موجب شده که هر فرد و جریانی از این شعار تفسیری خاص خود بکند. بهطوریکه هیچکدام از این تفسیرها شبیه هم نمیباشد.
فراموش نکنیم که شعارها هرگز نباید صورت انطباقی و عام و کلی داشتهباشند، بلکه باید صورت خاص و مشخص و واضح داشتهباشند. مثلاً در شعار «زن، زندگی، آزادی» بخش مثبت آنکه زن میباشد شوربختانه در کشف حجاب رضا خانی بهجای عدالت جنسیتی یا حق آزادی در نوع پوشش خلاصه کردهاند.
باری، رژیم مطلقه فقاهتی در سال 98 با یک بحران ایدئولوژیک هم روبهرو گشتهبود و دیگر نمیتوانست با اهرم ایدئولوژیک جامعه را کنترل کند. این اهرم از زبان هنرمندان فرهنگ سازان و جوانان از کار افتادهبود. خیزش آبان ماه 98 که گستردهترین خیزشهای 45 ساله عمر رژیم مطلقه فقاهتی میباشد، 150 شهر کشور در مدت 5 روز در برگرفت. استارت اولیه خیزش ملی آبانماه 98، خشم ناشی از سه برابر شدن بهای بنزین بود که در روز 24 آبانماه 1398 با سیصد درصد رشد هر لیتر بنزین از 1000 هزار تومان، به 3000 تومان رسید. سهمیه بندی و افزایش قیمت در آبانماه 98، بنابر مصوبه شورایعالی هماهنگی سران سه قوه بود (شیخ حسن روحانی، سید ابراهیم رئیسی، محمد باقر قالیباف) در خصوص تعداد کشته خیزش ملی آبانماه 98 که بزرگترین فاجعه ملی در جامعه ایران بوده است. 11 خرداد عبدالرضا رحمانی فضلی وزیر کشور دولت شیخ حسن روحانی در یکبرنامه تلویزیونی گفت: «تعداد کشته شده 200 تا 225 نفر بوده است». اما عفو بینالملل شمار کشتهها را 304 نفر و خبرگزاری رویترز در گزارشی به نقل از منابع دولتی در ایران تعداد کشتهها را 1500 نفر اعلامکرد.
با توجه به اینکه در خیزش آبانماه 98 خامنهای جهت سرکوب خیزش برای بار اول بهصورت مستقیم و بی پرده به میدان آمد و دستور داد که «هر شکل ممکن داد» خیزش را سرکوب کنید. همچنین «بیش از 8 هزار نفر هم در خیزش ملی آبانماه 98 دستگیر شدند». در «آبانماه 98 برای اولین بار اینترنت بهصورت کامل قطع شد». خیزش آبان 98 «پتانسیل اعتراضی جامعه را بسیار فراتر از دیماه 96 جلو چشمهای عموم قرار داد، این پتانسیل آنچنان عظیم بود که حاکمان دیگر نتوانستند تنها با دستگیری معترضان چون گذشته بسنده کنند. همچنین این پتانسیل نشانمیدهد که چگونه سردمداران رژیم اعتماد به نفس خود را از دست دادهبودند. این امر یکی از تفاوتهای خیزش آبانماه 98 با خیزش دیماه 96 میباشد.»
پایان