اقبال «پیام – آوری» برای عصر ما که «از نو باید او را شناخت»
استراتژی سه مؤلفهایی «اصلاحات» اقبال و شریعتی – قسمت بیست و هفت
بنابراین در این چارچوب بود که شریعتی با رویکرد تطبیقی خود به استراتژی سه مؤلفهای اصلاحات اقبال، مجبور شد که از همان بدو تکوین فرایند جدید حرکت خودش، «به بازسازی استراتژی سه مؤلفهای اصلاحات اقبال بپردازد». در این راستا بود که شریعتی جهت اصلاحات فرهنگی در جامعه ایران با شعار «بازگشت به خویشتن» و «تبیین هویت ایرانی و هویت اسلامی برای جامعه ایران» (مستقل از هویت غربی) مانند اقبال به پیوند تاریخی بین هویت ایرانی و هویت اسلامی رسید؛ و از اینجا بود که شریعتی به مرزبندی بین هویت ایرانی – اسلامی خود با هویت غربی پرداخت و در چارچوب این رویکرد خود به مدرنیته بود که «ماشین را در اسارت ماشینیسم دانست»؛ و ضمن قبول ماشین و مدرنیزاسیون به نفی ماشینیسم و مبارزه با سرمایه داری رسید؛ و در عرصه فرایند اصلاح اجتماعی، سرمایهداری را بزرگترین سد راه رشد و تکامل جامعه بشری تعریف کرد؛ و بدون مبارزه با سرمایهداری امکان هر گونه اصلاحات اجتماعی در جامعه ایران غیر ممکن دانست؛ و در عرصه فرایند اصلاحات سیاسی بود که به دموکراسی سوسیالیستی به عنوان نظام اجتماعی و نظام سیاسی تکیه کرد.
شریعتی مانند اقبال در کنفرانس «از کجا آغاز کنیم؟» معتقد گردید که به هر حال چه به مذهب اعتقاد داشته باشیم و چه نداشته باشیم باید جهت پیوند با جامعه و مردم ایران و برای ایجاد تحول فرهنگی در جامعه ایران، «از مذهب آغاز کنیم» و شریعتی مانند اقبال در عرصه تبیین استراتژی انحطاطزادئی جامعه ایران با شعار «نجات اسلام قبل از مسلمین» معتقد بود که از آنجائیکه انحطاط اسلام تاریخی آبشخور انحطاط تمدنی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و اخلاقی جوامع مسلمین شده است، بنابراین ضرورت دارد تا جهت انحطاطزادئی جامعه ایران از انحطاطزدائی فرهنگی، با تکیه بر مهندسی معکوس، از «بازسازی اسلام آغاز نمائیم» و مانند اقبال، شریعتی با «شعار اسلام منهای روحانیت» معتقد بود که بدون فقهزادئی و روحانیتزادئی کردن اسلام تاریخی اصلاً و ابداً امکان بازسازی اصول و فروع اسلام تاریخی توسط اجتهاد در اصول و فروع وجود ندارد؛ و البته دلیل شریعتی در این رابطه بر این امر قرار داشت که از آنجائیکه روحانیت خود را متولی دین میداند و توسط رویکرد فقهی و اسلام روایتی به قرائت رسمی از دین میپردازد و با سلاح تکفیر و الحاد و ارتداد به جنگ مصلحین دین میآید، لذا از نظر شریعتی تا زمانیکه اسلام از انحصار روحانیت خارج نشود و چتر اسلام روایتی و اسلام فقاهتی بر سر اسلام تاریخی برداشته نشود، امکان اصلاح و بازسازی اسلام در اصول و فروع آن توسط مصلحین نیست.
مانند اقبال، شریعتی معتقد بود که باید بین اسلام اجتماعی و اسلام حکومتی تمایز قائل شد و هر چند که اسلام حکومتی و حکومت دینی از نظر شریعتی خشنترین نوع استبداد تاریخ بشر میباشد، در رویکرد شریعتی مانند اقبال اسلام اجتماعی میتواند در جامعه دینی ایران به عنوان یک عامل باعث انفجار عظیم خودآگاهی اجتماعی و خودآگاهی سیاسی و خودآگاهی طبقاتی در جامعه بزرگ ایران بشود؛ و مانند اقبال شریعتی معتقد بود که برای بازسازی اسلام تاریخی توسط اجتهاد در اصول و فروع آن باید به جای تکیه بر سلفیه و بازگشت مکانیکی به دوران اولیه تکوین اسلام، آنچنانکه اقبال معتقد بود و بر فرمول «پیوند بین ابدیت و تغییر» تکیه کنیم، شریعتی هم مانند اقبال «ابدیت را وحی نبوی پیامبر که قرآن میباشد تعریف میکرد» و «تغییر را زمان موجود» و در چارچوب همین فرمول پیوند بین ابدیت و تغییر شریعتی مانند اقبال به رویکرد تطبیقی جهت شناخت و بازسازی اسلام و فهم راستین قرآن تکیه میکرد؛ و مانند اقبال شریعتی در چارچوب تبیین ختم نبوت پیامبر اسلام معتقد بود که در دوران خاتمیت و ختم نبوت پیامبر اسلام - که تا پایان تاریخ ادامه دارد - مسلمانان آزادترین انسانهای روی زمین میباشند، چرا که میتوانند توسط عقل برهانی استقرائی، نقاد و خودبنیاد فکر و اندیشه کنند.
مانند اقبال شریعتی معتقد بود که اعتقاد به امامت امام علی و امام حسین و غیره برای آن است که اینها برای ما مالم الطریقهای بشوند تا پیامبر اسلام را در تاریخ گم نکنیم و توسط آنها بتوانیم به شناخت پیامبر و اسلام و قرآن دست پیدا کنیم نه اینکه از آنها سدی در برابر پیامبر اسلام بسازیم؛ و مانند اقبال شریعتی معتقد بود که برای دستیابی به پروژه بازسازی اسلام در عرصه اصول و فروع آن لازم است که قبل از هر چیز اسلام فرا تاریخی حوزههای فقاهتی را به صورت اسلام تاریخی تعریف و تبیین کنیم و تا زمانیکه اسلام موجود را به صورت تاریخی تعریف و تبین نکنیم امکان بازسازی اسلام فراتاریخی حوزههای فقاهتی برای ما وجود ندارد، چراکه در زمانیکه ما اسلام را به صورت فراتاریخی و غیر قابل بازسازی دانستیم و قدرت اجتهاد خود را محدود به اجتهاد فقهی آنه م در خدمت متولیان رسمی دین یا روحانیت کردیم دیگر امکان بازسازی دین و اسلام توسط مصلحین وجود نخواهد داشت.
شریعتی مانند اقبال معتقد بود که برای اصلاح فرهنگی یا بازسازی اسلام باید از اسلام تاریخی «ارسطوزادئی و تصوفزادئی و فقهزادئی بکنیم». خارج کردن چتر اسلام روایتی بر سر اسلام تاریخی شرط لازم جهت بسترسازی برای بازسازی اسلام توسط مصلحین میباشد.
باری از اینجا بود که شریعتی در راستای استراتژی اصلاحات سه مؤلفهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی محمد اقبال، جنبش خودآگاهیبخش ارشاد خود را از سال 48 در حسینیه ارشاد آغاز کرد و تمامی تلاشش بر این امر قرار داشت تا جنبش خودآگاهیبخش ارشاد خود را در سه فرایند (که عبارت بودند از اصلاح فرهنگی یا بازسازی اسلام و اصلاح اجتماعی و بالاخره فرایند اصلاح سیاسی) در راستای اعتلای جامعه ایران به کار گیرد؛ اما اینکه چرا شریعتی در عرصه پیشبرد استراتژی اصلاحات سه مرحلهای خود مانند اقبال شکست خورد سوالی است که پاسخ به آن در هر زمانی میتواند راهگشای بسی از مشکلات کلیدی برای ما بشود؛ و لذا در همین رابطه است که پیشگامان مستضعفین ایران که خود مانند شریعتی به استراتژی سه فرایندی اصلاحات علامه محمد اقبال لاهوری اعتقاد دارند و در چارچوب اصلاحات سه فرایندی علامه محمد اقبال لاهوری استراتژی اقدام عملی سازمانگرایانه جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین خود را تدوین کردهاند، میبایست در هر زمانی پاسخی علمی برای علل و دلیل شکست اقبال و شریعتی در عرصه استراتژی اصلاحات سه فرایند پیدا کنند.
پاسخی که در این جا و در این مقاله میخواهیم به سؤال کلیدی فوق بدهیم اینکه عامل شکست اقبال و شریعتی در عرصه استراتژی اصلاحاتی سه فرایندی این بود که آنها نتوانستند در فرایند اجتماعی و فرایند سیاسی استراتژی اصلاحات خود را مانند فرایند اصلاحات فرهنگی یا بازسازی فکر دینی در اسلام، «به صورت تئوریک پیش بروند»؛ به عبارت دیگر «نداشتن تئوری و برنامه در دو فرایند اجتماعی و سیاسی عامل شکست اقبال و شریعتی در عرصه استراتژی اصلاحات سه فرایندی شد». بدون تردید در این رابطه است که از اهم وظایف پیشگامان مستضعفین ایران در عرصه استراتژی اصلاحات سه فرایندی خود اعم از اصلاحات فرهنگی و اصلاحات اجتماعی و اصلاحات سیاسی تئوریسازی و تئوریپروری میباشد. پیشگامان مستضعفین ایران باید به این امر مؤمن باشند که برای یک مثقال از حرکت اجتماعی و سیاسی خود باید اقدام به تئوریسازی و تئوریپروری کنند.
فراموش نکنیم که در کل عمر اسلام تاریخ محمد اقبال لاهوری نخستین مصلحی بود که اسلام بازسازی شده خود را در کتاب گرانسنگ بازسازی فکر دینی در اسلام به صورت تئوریک و فرموله شدن تدوین و تبیین کرد؛ و لذا در این رابطه بر این باوریم که تمامی نظریهپردازان مسلمانی که میخواهند به صورت تئوریک به فهم اسلام دست پیدا کنند موظفند که به صورت تطبیقی از رویکرد تئوریک محمد اقبال به اسلام تاسی بکنند. البته اگر در این رابطه داوری بکنیم که با اینکه نزدیک به 80 سال است که از عمر کتاب گرانسنگ بازسازی فکر دینی اقبال میگذرد، هنوز نظریهپردازان مسلمان شیعه و سنی نتوانستند اسلام تئوریک فرموله شدهای در حد و قامت کتاب بازسازی فکر دینی علامه محمد اقبال لاهوری عرضه کنند، داوری دور از ذهنی نباشد. البته طرح این موضوع به عنوان یک امر خوشایند کننده نیست، بلکه برعکس این مایه تأسف است چرا که 80 سال است که «نتوانستهایم گامی فراتر از علامه محمد اقبال در راستای طرح تئوریک و اسلام فرموله شده مدون برداریم؟» هر چند که در این رابطه معتقدیم که تنها سالک بزرگ این مسیر معلم کبیرمان شریعتی میباشد. ولی تلاش او در این رابطه نتوانست به علت مرگ زودرسش به پایان و نتیجه برسد. باری بدین ترتیب است که پیشگامان مستضعفین ایران باید در این مسیر گامهای بلندی بردارند.
ماحصل آنچه که تا اینجا گفته شد اینکه:
1 - محمد اقبال لاهوری اولین نظریهپردازی بود که توانست در تاریخ اسلام استراتژی حرکت خودش را به صورت فرموله شده و تئوریک به جهان مسلمانان عرضه نماید. استراتژی محمد اقبال همان استراتژی اصلاحات میباشد و به همین دلیل اقبال در جهان اسلام به عنوان «مصلح» شناخته میشود نه «انقلابی»، استراتژی اصلاحات اقبال، استراتژی «رفرمگرایانه» نیست، چرا که اقبال در تبیین استراتژی اصلاحات خود معتقد به «اصلاحات فرهنگی قبل از اصلاحات اجتماعی و معتقد به اصلاحات سیاسی بعد از اصلاحات اجتماعی است». اقبال در رویکرد استراتژی خود هر گونه اصلاحات حکومتی و اصلاحات از بالا نفی میکند و هر گونه اصلاحات سیاسی و اجتماعی در گرو اصلاحات فرهنگی میداند. اقبال اصلاحات فرهنگی در جوامع دینی و در جوامع مسلمان در گرو بازسازی اسلام میداند و بازسازی اسلام در گرو بازسازی کل اسلام اعم از اصول و فروع آن توسط اجتهاد در اصول و فروع تعریف میکند.
استراتژی اصلاحات اقبال بر پایه سه فرایند فرهنگی و اجتماعی و سیاسی استوار میباشد که فرایند اصلاحات فرهنگی گرانیگاه این استراتژی میباشد. اقبال موتور اصلاح فرهنگی در جوامع مسلمین در چارچوب اصلاح دینی توسط پروژه بازسازی فکر دینی در اسلام و بازسازی دو باره کل اصول و فروع اسلام در چارچوب فرمول «پیوند ابدیت + تغییر» تعریف میکند.
«اجتماعی که بر چنین تصوری از واقعیت بنا شده باشد، باید در زندگی خود مقولههای ابدیت و تغییر را با هم سازگار کند، بایستی برای تنظیم حیات اجتماعی خود، اصولی ابدی در اختیار داشته باشد، چه آنچه که ابدی و دائمی باشد، در این جهان تغییر دائمی، جای پای محکمی برای ما میسازد. ولی چون اصول ابدی به این معنی فهمیده شوند که معارض با هر تغییرند، یعنی معارض با چیزی هستند که قرآن آن را یکی از بزرگترین آیات خدا میداند، آن وقت سبب آن میشوند که چیزی را که ذاتاً متحرک است از حرکت باز دارند. شکست اروپا در علوم سیاسی و اجتماعی اصل اول را مجسم میسازد و بیحرکتی اسلام در ظرف مدت 500 سال گذشته اصل دوم را مجسم میسازد» (بازسازی فکر دینی در اسلام – فصل ششم – اصل حرکت در ساختمان اسلام – ص 169 – س 5 به بعد).
اقبال در این راستا تا آخر عمر تلاش کرد و کتاب گرانسنگ بازسازی فکر دینی در اسلام اقبال مانیفست اسلام تطبیقی است که محصول تلاش 20 ساله محمد اقبال در این رابطه میباشد. اقبال در عرصه فرایند اصلاحات فرهنگی (استراتژی اصلاحات سه فرایندی خود) در چارچوب اسلام تطبیقی (محصول پروژه بازسازی اسلام خود) معتقد بود که توسط اسلام تطبیقی که در کتاب گرانسنگ بازسازی فکر دینی مدون شده است، میتوان در جوامع مسلمین به اصلاحات فرهنگی جهت اصلاحات اجتماعی و سیاسی دست پیدا کرد. در کتاب گرانسنک بازسازی فکر دینی که تنها اسلامشناسی موجود جهان امروز مسلمین است که به صورت فرموله شده و تئوریک مدون شده است.
اقبال جهت بازسازی کل اسلام، بازسازی خود را از بازسازی کلامی شروع میکند. محمد اقبال در این بازسازی کلامی، با تاسی از پیامبر اسلام (در دو فرایند 13 ساله مکی و 10 ساله مدنی) از بازسازی «شناخت ما به الله و خداوند آغاز میکند» و در سه فصل آغازین کتاب بازسازی فکر دینی در اسلام، اقبال تمام تلاشش بر این قرار دارد تا به تصحیح شناخت ما از خداوند بپردازد؛ و در این رابطه است که اقبال معتقد است که تا زمانیکه «شناخت مسلمانان از خداوند اصلاح نشود، توسط خدای ارسطوئی و خدای اشاعره صوفیان و عرفا، مسلمانان حاضر میشوند که هر ظلم و ستمی را بر خود بپذیرند» و با خدای فلاسفه یونان و خدای اشاعره عرفا و صوفیان، ستمپذیری جزء ایمان و اعتقاد مسلمانان میشود.
ادامه دارد