اقبال پیام – آوری برای عصر ما که از نو باید او را شناخت – قسمت پنجاه و نه
«عرفان نوین»، «کلام نوین»، «فقه نوین» و «فلسفه نوین» بازسازی شده اقبال و شریعتی
بر پایه «تجربه دینی» (دو مؤلفهای انفسی و آفاقی)، «خدای خالق»، «انسان مختار»، «عقل برهانی استقرائی» و «پیامبر خاتم»
31 – در دستگاه منظومه معرفتی محمد اقبال، «تجربه دینی (دو مؤلفهای انفسی و آفاقی) و خدای خالق و انسان مختار و عقل مستقل استقرائی و پیامبر خاتم، در پیوند دیالکتیکی و تنگاتنگ با یکدیگر قرار دارند» و البته «فهم منظومه معرفتی محمد اقبال در گرو شناخت همه جانبه شش مؤلفه فوق میباشد» و به بیان دیگر «بدون فهم همه جانبه شش موضوع فوق در پیوند با یکدیگر امکان فهم منظومه معرفتی اقبال و امکان فهم کتاب بازسازی و کلیات اشعار محمد اقبال برای ما وجود ندارد» و لذا به همین دلیل است که علامه محمد اقبال با صراحت میگوید که: «امروزه جهان اسلام تحت تأثیر و درگیری نیروهای تازهئی است که با توسعه فوقالعاده اندیشه بشری در کلیه زمینهها پدیدار شدهاند؛ بنابراین هیچ دلیلی نمیبینم که چرا این وضع نباید دیر بپاید. آیا بنیانگذاران مکاتب فقهی ما ادعا داشتند که براهین و تفاسیرشان حرف آخر است؟ هرگز. ادعای نسل کنونی مسلمانان آزاداندیش در این مورد آن است که آن دسته از اصول حقوقی که در اسلام اساسی میباشند، میباید در پرتو تجربهای که خود حاصل کردهاند و با توجه به شرایط دگرگون شده زندگی نوین تفسیری دوباره شوند. این سخن از دیدگاه من، کاملاً مورد تائید است. تعالیم قرآن که حیات را فرایند آفرینش بالنده میداند، لازم میشمارد که هر نسلی با ارشاد و هدایت پیشینیان خود، بیآنکه سد راهشان شوند، امکان بیابد تا مشکلات خاص خود را حل کند.»
باری، ماحصل آنچه که تا اینجا در باب «جهد نظری» و «جهد عملی» معلم کبیرمان حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری مطرح کردهایم، میتوانیم بدین صورت جمعبندی نمائیم:
اول – اقبال در فصل پنجم کتاب بازسازی فکر دینی در اسلام (روح فرهنگ و تمدن اسلامی - ص 136 و 137 - از سطر 15 به بعد) برای اولین بار در تاریخ اسلام در چارچوب «بازسازی تطبیقی فلسفه ختم نبوت اعلام شده توسط پیامبر اسلام» موضوع آیه 40 سوره احزاب «ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَد مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللّهُ بِکُلِّ شَیْء عَلِیماً - محمد پدر هیچکدام از مردان شما نیست، او رسول خداوند و خاتم انبیاء میباشد و البته خداوند به هر چیزی داناست» بر این باور است که وقتی که میگوئیم، «محمد خاتم انبیاء است» (برعکس آنچه که شیخ مرتضی مطهری در کتاب وحی و نبوت - ص 49 - سطر 16 به نادرستی به علامه محمد اقبال لاهوری نسبت میدهد) این به معنای «ختم دیانت نیست» بلکه به معنای «ختم نبوت و پایان دوران وحی نبوی و هدایتگری از بیرون میباشد» بنابراین از قرن هفتم میلادی با تولد «عقل برهانی استقرائی در بشر» (که علت اصلی فلسفه «ختم نبوت» اعلام شده توسط پیامبر اسلام در قرآن میباشد)، «هدایت بشریت از صورت برونی وارد فرایند درونی در بستر هدایتگری عقل برهانی استقرائی گردید» و بدین جهت آنچنانکه محمد اقبال در فصل اول کتاب گرانسنک بازسازی فکر دینی در اسلام تبیین نموده است در «عصر خاتمیت» راهبری (نه رهبری) بشر توسط تجربه دینی دو مؤلفهای انفسی و آفاقی و تفسیر تطبیقی قرآن و عقل برهان استقرائی بشر صورت میگیرد. عنایت داشته باشیم که محمد اقبال در سر آغاز فصل هفتم کتاب بازسازی فکر دینی در اسلام، در «عصر خاتمیت» تنها «دین اسلام تطبیقی» (استوار بر تجربه دینی دو مؤلفهای انفسی و آفاقی و تفسیر تطبیقی قرآن و عقل برهانی استقرائی) دینی میداند که پتانسیل هدایتگری عقل برهانی استقرائی بشر در بستر تجربه دینی دو مؤلفهای انفسی و آفاقی و هدایتگری تطبیقی قرآن را دارد؛ به عبارت دیگر در رویکرد محمد اقبال مبانی اسلام تطبیقی در عصر خاتمیت عبارتند از:
الف - تجربه دینی دو مؤلفهای انفسی و آفاقی.
ب - تفسیر تطبیقی قرآن.
ج - عقل برهانی استقرائی بشر.
اقبال خلاء هر کدام از این سه مؤلفه مبانی اسلام تطبیقی در عصر خاتمیت، بسترساز جایگزین شدن اسلام انطباقی معرفتاندیش و اسلام دگماتیست فقهاندیش میداند و بر این باور است که در «عصر خاتمیت» جایگزین شدن اسلام دگماتیست فقاهتی و اسلام انطباقی معرفتاندیش (به جای اسلام تطبیقی) هرگز و هرگز متولیان اسلام دگماتیست فقاهتی و اسلام انطباقی معرفتاندیش نمیتوانند رسالت انسانی و اجتماعی بشر در عصر خاتمیت به انجام برسانند؛ و تنها و تنها این اسلام تطبیقی (استوار بر سه مؤلفه تجربه دینی، تفسیر تطبیقی قرآن و عقل استقرائی برهانی) میتواند رسالت راهبری (نه رهبری) جامعه و انسان در فرایند خاتمیت را به عهده بگیرد. بر این مطلب اضافه کنیم که محمد اقبال در ادامه همین موضوع در فصل هفتم کتاب گرانسنگ بازسازی فکر دینی در اسلام، «عرفان صوفیانه انطباقی هزار ساله گذشته کلاسیک مسلمانان» از صفحه شطرنج راهبری انسانی، اجتماعی مسلمانان در عصر خاتمیت خارج میکند.
چون به صورت کلی سخن گفته شود، حیات دینی را میتوان به سه مؤلفه تقسیم کرد (دین دگماتیسم، دین انطباقی، دین تطبیقی) و آنها را مؤلفههای «ایمان» و «اندیشه» و «اکتشاف» نامید.
1 - مؤلفه دینی اول (مؤمنین به اسلام دگماتیست فقاهتی که) حیات دینی آنها به شکل دستورات انظباطی مادیت پیدا میکند (که همان تکلیف و تعبد و تقلید فقهی میباشد) که فرد یا جمعی آن را به عنوان فرمانی بیچون و چرا میپذیرند، بیآنکه هیچ فهم عاقلانهای از غرض نهائی اجرای آن فرمانها (تعبدی و تقلیدی و تکلیفی فقهی) داشته باشند. چنین اسلامی (آنچنانکه در سال 57 در جریان جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران شاهد بودیم که این اسلام فقاهتی دگماتیست تعبدی و تقلیدی و تکلیفی، چگونه بسترساز کسب هژمونی جنبش ضد استبدادی مردم ایران توسط روحانیت موجسوار از راه رسیده شد) ممکن است در تاریخ سیاسی و اجتماعی یک قوم نتایج بزرگی هم داشته باشد، ولی در تحلیل نهائی (اسلام دگماتیست فقاهتی تعبدگرا و تقلیدگرا و تکلیفمحور) به لحاظ رشد درونی و تکامل فردی چندان نتیجهای ندارد. چرا که (اسلام دگماتیست فقاهتی تعبدگرا و تکلیفمحور و تقلیدگرا) تنها به دنبال اطاعت کامل و اجرای دستورات انضباطی (احکام فقهی دگماتیست هزار ساله حوزههای فقاهتی تحت عنوان اسلام) میباشند.
2 - مؤلفه دینی دوم (اسلام انطباقی معرفتاندیش میباشد) که در آن فهم عقلی یا تعقل در دستورات و تأمل در منبع نهائی قدرت و اعتبار آن مطرح میباشد، در مؤلفه دوم (اسلام انطباقی معرفتاندیش) حیات دینی، شالوده خود را بر نوعی مابعدالطبیعه قرار میدهد که هدف آن پیدا کردن ذهنی «نظری منطقی» نسبت به جهان میباشد و البته بخشی از ذهنگرائی آنها هم شامل شناخت خداوند میشود.
3 - مؤلفه دینی سوم (اسلام تطبیقی مبتنی بر تجربه دینی دو مؤلفهای آفاقی و انفسی همراه با تفسیر تطبیقی قرآن و عقل برهانی استقرائی بشر) روانشناسی (تجربه دینی دو مؤلفهای انفسی و آفاقی) جانشین مابعدالطبیعه میشود و (در این اسلام تطبیقی) حیات دینی به صورت آرزوی تماس مستقیم با حقیقت مطلق در میآید (اشاره اقبال به تماس انسان با بینهایت در عرصه تجربه درونی دو مؤلفهای انفسی و آفاقی میباشد) دین (اسلام تطبیقی) در این مرحله (به علت دو مؤلفهای بودن انفسی و آفاقی تجربه دینی) عاملی در هماهنگی و جذب حیات و قدرت میشود و فرد (در بستر تجربه دینی دو مؤلفهای انفسی و آفاقی) شخصیت آزاد پیدا میکند بیآنکه خود را از محدوده قید و بندهای قوانین اجتماعی رها ببیند. بلکه منبع معرفت او تنها از طریق اکتشاف (تجربه دینی دو مؤلفهای انفسی و آفاقی) سرچشمه نهائی دین که در اعماق خودآگاهی خاص خود او حاصل میشود تکوین پیدا میکند. همانطوریکه یک صوفی مسلمان میگوید: (این صوفی مسلمان پدر محمد اقبال بوده است که روزی خطاب به فرزندش محمد اقبال گفته بود، «قرآن را چنان بخوان که گوئی به خود تو نازل شده است») اگر شخص مؤمن به هنگام قرائت قرآن خویشتن را در همان حالتی قرار ندهد که وحی بر پیامبر نازل شده است، نمیتواند آیات قرآن را فهم نماید. (در اینجا محمد اقبال مکانیزم تفسیر تطبیقی قرآن را به ما آموزش میدهد چراکه طبق گفته او در این عبارت، تنها معیار فهم تطبیقی آیات قرآن آن است که مفسر قرآن در بستر تجربه دینی دو مؤلفهای انفسی و آفاقی و عقل برهانی استقرائی بتواند در شرایطی قرار بگیرد که این آیات بر پیامبر اسلام نازل شده است). در سوالی که عنوان این گفتار است (آیا دین ممکن است؟) منظور من از دین به معنای سوم (اسلام تطبیقی استوار بر تجربه دینی و تفسیر تطبیقی قرآن و عقل برهانی استقرائی) است. متاسفانه دین (تجربه دینی دو مؤلفهای انفسی و آفاقی) در زمان کنونی به نام نامیمون باطنیگری (تجربه باطنی صوفیانه عرفان انطباقی کلاسیک گذشته) شناخته میشود و لذا در این رابطه جهان امروز (به غلط تجربه دینی دو مؤلفهای انفسی و آفاقی) این صورت از دین (اسلام تطبیقی مبتنی بر تجربه دینی دو مؤلفهای انفسی و آفاقی، تفسیر تطبیقی قرآن و عقل برهانی استقرائی) را نماینده طرز فکری مبتنی بر انکار زندگی و واقعیات تحلیل میکنند و آن را در طرف مخالف جهانبینی تجربی عصر حاضر میدانند و این در حالی است که دین برتر (اسلام تطبیقی) که در پی زندگی متعالی برای بشریت است، اصولاً بر بنیاد تجربه (دینی دو مؤلفهای انفسی و آفاقی) استوار است و مدتها پیش از آنکه علم (تجربی حسی) به ضرورت تجربه متوجه شده باشد (تجربه دینی دو مؤلفهای انفسی و آفاقی، اسلام تطبیقی) به این ضرورت معترف بوده است (و تجربه دینی دو مؤلفهای انفسی و آفاقی را) کوششی اصیل برای تصفیه خودآگاهی بشری میدانسته، بنابراین (تجربه دینی دو مؤلفهای) با همان اندازه نقادی به سطح تجربه خود مینگرد که طبیعتگرائی با دیدی نقادانه به سطح تجربه حسی خود مینگرد» (بازسازی فکر دینی در اسلام – فصل هفتم – آیا دین ممکن است؟ - ص 187 و 188 - از سطر 1 به بعد).
باری، بدین ترتیب است که در عصر خاتمیت که از بعد از وفات پیامبر شروع شده است و برای همیشه ادامه دارد بشریت بدون وحی نبوی بیرونی در چارچوب تجربه دینی دو مؤلفهای انفسی و آفاقی و تفسیر مستمر تطبیقی قرآن و عقل برهان استقرائی خودش میتواند هدایتگر خودش باشد.
گمان مبر که به پایان رسید کار مغان / هزار بادهٔ ناخورده در رگ تاک است
چمن خوشست ولیکن چو غنچه نتوان زیست / قبای زندگیش از دم صبا چاک است
کلیات اشعار فارسی اقبال - فصل افکار – ص 220 – سطر اول
دوم – اقبال در بخش پایانی فصل ششم کتاب بازسازی فکر دینی در اسلام (اصل حرکت در ساختمان اسلام - ص 203 - سطر 16 به بعد) سه نیاز محوری انسان امروز را تعریف میکند که در تحلیل نهائی، جوهر حرفهای اقبال در رابطه با این سه نیاز مطرح شده را میتوانیم به این صورت فرمولبندی کنیم:
1 - تفسیر معنوی از جهان.
2 - تفسیر معنوی از انسان.
3 - تفسیر معنوی از جامعه.
ادامه دارد