اقبال «پیام – آوری» برای عصر ما که از «نو باید او را شناخت» - قسمت شصت و دو
مبانی منظومه اندیشهپردازانه علامه محمداقبال لاهوری
1 - اولین مبنای نظری و تئوریک منظومه معرفتی علامه محمد اقبال لاهوری، «رویکرد تطبیقی و پروسهای در عرصه نوسازی و بازسازی تفکر دینی در اسلام و یا فلسفه دینی اسلامی میباشد» آنچنانکه خود او در این رابطه میگوید:
«در این سخنرانیها سعی کردهام که با توجه به سنت فلسفی اسلام و در نظر گرفتن ترقیات اخیر رشتههای جدید علم و معرفت، فلسفه دینی اسلامی را نوسازی کنم؛ و زمان حاضر کاملاً برای پرداختن به چنین کاری مساعد و مناسب است. فیزیک رسمی ضرورت این امر را دریافته است که پایههای خود را در معرض نقادی قرار دهد. در نتیجه همین نقادی، آن نوع از مادیگری که فیزیک در ابتدا به آن نیازمند بود، به سرعت در حال محو شدن است و آن روز دور نیست که دین و علم بتوانند هماهنگیهایی را میان خود کشف کنند که تا کنون هرگز به آنها گمانی نداشتهاند. ولی باید در خاطر داشته باشیم که امری به نام پایان کار و ختم دوره تفکر فلسفی وجود ندارد. به تدریج که معرفت پیشرفت میکند و جادههای اندیشه تازه باز میشود، اظهار نظرهای دیگر و شاید استوارتر و عمیقتر از آنچه در این سخنرانیها اظهار شده، بیشک امکانپذیر خواهد شد. وظیفه ما آن است که با دقت و احتیاط تمام مراقب پیشرفت اندیشه بشری باشیم و پیوسته وضع مستقل نقادانهایی نسبت به آن داشته باشیم» (بازسازی فکر دینی در اسلام – دیباچه – ص 2 سطر 4 به بعد).
آنچه که از عبارات فوق اقبال برای ما قابل فهم است اینکه:
الف - اقبال در عبارات فوق «هدف خودش را نوسازی و بازسازی فلسفه دینی اسلامی تعریف مینماید.»
ب – او در عبارات فوق، در راستای هدف نوسازی و بازسازی فلسفه دینی اسلامی بر این باور است که این مهم تنها، «در بستر کشف هماهنگی میان دین و علم حاصل میشود» بنابراین، از نظر وی تا زمانی که «دین و علم در بستر اسلام قرآنی (نه اسلام روایتی، یا اسلام فقاهتی، یا اسلام صوفیانه، یا اسلام فلسفی یونانیزده و یا اسلام کلامی اشعریگری) با سازگاری کامل به داد و ستد با هم برنخیزند، امکان نوسازی و بازسازی فلسفه دینی اسلامی وجود ندارد.»
ج – بدین خاطر میتوان نتیجهگیری کرد که «موضوعهای پایهای در عرصه پروسه بازسازی تطبیقی تفکر دینی اقبال دو ابر مقوله دین و علم میباشند». بیتردید در راستای «پیوند بین این دو ابر مقوله دین و علم (در کادر فرمول پایهای آشتی ابدیت و تغییر اقبال) است که سه رویکرد تطبیقی و انطباقی و دگماتیست قابل تعریف میباشند». یادمان باشد که محمد اقبال لاهوری در جای دیگری از همین کتاب اندیشهپردازانه و گرانسنگ بازسازی فکر دینی در اسلام (فصل ششم – اصل حرکت در ساختمان اسلام – ص 169 – سطر 5) «همین مبانی بازسازی یا دین و علم را به صورت ابر مقولههای ابدیت (دین) و تغییر (علم) مطرح مینماید» و میگوید: «اسلام وفاداری نسبت به خدا را خواستار است، نه وفاداری نسبت به حکومت استبدادی؛ و چون خدا بنیان روحانی نهایی هر زندگی است، وفاداری به خدا عملاً وفاداری به طبیعت مثالی خود آدمی است. اجتماعی که بر چنین تصوری از واقعیت بنا شده باشد، باید در زندگی خود مقولههای ابدیت و تغییر را با هم سازگار کند. بایستی که برای تنظیم حیات اجتماعی خود اصولی ابدی در اختیار داشته باشد، چه آنچه ابدی و دایمی است، در این جهان تغییر دایمی جای پای محکمی برای ما میسازد. ولی چون اصول ابدی به این معنی فهمیده شوند که معارض با هر تغییرند، یعنی معارض با چیزی هستند که قرآن آن را یکی از بزرگترین آیات خدا میداند، آن وقت سبب آن میشوند که چیزی را که ذاتاً متحرک است از حرکت باز دارند.»
د – در همین رابطه است که میتوانیم «سه رویکرد تطبیقی و انطباقی و دگماتیستی در بستر شکل پیوند دین و علم یا ابدیت و تغییر تعریف نمائیم» که عبارتند از:
اول - رویکرد تطبیقی که همان پیوند تغییر یا علم با دین است.
دوم - رویکرد انطباقی که همان پیوند دین با علم و تغییر میباشد.
سوم - رویکرد دگماتیستی که همان مطلق کردن دین جدای توجه به جایگاه علم و تغییر میباشد.
ه - اقبال در راستای پیوند تطبیقی بین دین و علم برای بازسازی و نوسازی فلسفه دینی اسلامی (پروژه بازسازی فکر دینی در اسلام) است که در دیباچه کتاب بازسازی فکر دینی در اسلام میگوید:
«این را نیز باید بگویم که اندیشه در باره امور عینی عادتی است که اسلام لااقل در نخستین مراحل مأموریت فرهنگی خود، آن را تقویت میکرده و پرورش میداده است» (ص 1 - سطر 7 به بعد).
علی ایحال، خود همین عبارت اقبال نشان دهنده آن است که او «در چارچوب رویکرد تطبیقی خود از دین به علم میرسد و بر پایه ابدیت، تغییر را تبیین مینماید. برعکس رویکرد انطباقی که از علم به دین میپردازد و بر پایه تغییر، ابدیت را تبیین مینمایند؛ و برعکس رویکرد دگماتیستی که با مطلق کردن ابدیت (بدون فهم تغییر) میخواهند توسط ابدیت، دین را از درون تبیین نمایند.»
و – از نظر محمد اقبال لاهوری «بازسازی و نوسازی فلسفه دینی اسلامی (در چارچوب رویکرد تطبیقی و پیوند بین دین و علم و یا بین ابدیت و تغییر) از هنگامی حاصل میشود که دینداران در عین التزام به ابدیت و دیانت خود، بتوانند خرد نوین بشریت را هم بپذیرند. تا با پیوند سازگاری بین دین و علم، این دو به داد و ستد کامل تطبیقی با هم برخیزند و با آن فلسفه دینی اسلامی در تناسب با مجموعه دانشهائی که بر بشر امروزین مکشوف گردیده بازسازی و نوسازی بشود» بنابراین در همین رابطه است که باید داوری کنیم که «کار اقبال (در کتاب اندیشهپردازانه بازسازی فکر دینی در اسلام) عمدتاً معطوف به بازسازی عقل کلامی در اسلام میباشد» که در پرتو همین عقل کلامی در اسلام است که او «تجربههای دینی خود را مبنا تبیین قرار میدهد» و در سر آغاز دیباچه کتاب بازسازی میگوید:
«قرآن کتابی است که در باره عمل بیش از اندیشه تاکید کرده است. ولی کسانی هستند که برای ایشان اساساً امکان این نیست که آن نوع از تجربه را که ایمان دینی در آخرین مرحله بر آن بنا میشود، بیازمایند و جهان بیگانهای را با زیستن در آن فهم کنند» (ص 1 - سطر یک به بعد).
در این عبارت وی با صراحت «به جایگاه تجربه دینی پیامبرانه یا تجربه دینی قرآنی (نه تجربه باطنی صوفیانه) که بسترساز دستیابی به عقل فلسفی در راستای نوسازی و بازسازی فلسفه دینی اسلامی میباشد، اشاره مینماید» و دلیل این امر هم آن است که از نظر او «رابطه فلسفه با دین در واقع رابطه اندیشه با شهود است» اقبال در عرصه تبیین رابطه تجربه دینی و تجربه حسی و علمی بر این باور است که «اندیشه و شهود در ستیز با هم نیستند» چراکه «اندیشه شهود حاصل تجربه دینی با اندیشه حاصل تجربه حسی و عقلی، در تحلیل نهائی آبشخور واحدی دارند و یکدیگر را تکمیل میکنند، یعنی یکی از آن دو (اندیشه و علم یا تجربه حسی) حقیقت را پاره پاره درک میکند و دیگری (تجربه دینی یا شهود) حقیقت را یک باره ادراک مینماید». لذا در این رابطه است که او میگوید:
«شهود مرتبهای متعالی از اندیشه است» (بازسازی - ص 5 سطر 17).
ز - آنچنانکه در عبارات فوق مشاهده کردیم، اقبال بر این باور است که «قرآن کتابی است که در باره عمل بیش از اندیشه تاکید کرده است». پر واضح است که این داوری وی «بر پایه همان تجربه دینی خودش استوار میباشد». نباید فراموش کنیم که اقبال در جای جای کتاب گرانسنگ و اندیشهپردازانه بازسازی فکر دینی در اسلام بر این امر تاکید کرده که «ایمان دینی در ادبیات و گفتمان و دیسکورس قرآن بر تجربه دینی استوار میباشد، آنچنانکه این تجربه دینی خود بر شهود استوار است»؛ زیرا «در تجربه دینی یا شهود امکان آن فراهم میشود تا (توسط تجربه دینی) تجربهگر حقیقت را به صورت یک باره، نه پاره پاره ادراک و تجربه کند» و در نتیجه همین «درک یک باره حقیقت (در شهود یا تجربه دینی) است که باعث میگردد تا ایمان در مؤمن مادیت پیدا کند» به عبارت بهتر، در رویکرد اقبال «تا حقیقت توسط شهود برای فرد به صورت یک باره ادراک نشود، ایمان در فرد شکل نمیگیرد» بنابراین، از اینجا است که باید بگوئیم که او «جوهر ایمان را عمل تعریف مینماید و اندیشه را در ادامه عمل و ایمان را توسط شهود و تجربه دینی تبیین مینماید» و داوری میکند که «قرآن کتابی است که در باره عمل بیش از اندیشه تاکید کرده است.»
ح - او «دین را به عنوان یک پدیده ایمانی در بستر تجربه دینی (در کتاب گرانسنگ بازسازی فکر دینی در اسلام) عمدتاً در اعتقادات به خداوند و وحی نبوی و معاد خلاصه مینماید» و از اینجا است که اقبال در پنج فصل از هفت فصل کتاب بازسازی فکر دینی در اسلام، «به تبیین همین سه ابر مقوله کلامی یعنی خدا و معاد و وحی نبوی میپردازد» و با این رویکرد است که «او دین را به عنوان یکی از نیازهای بشر مطرح مینماید و احیای دغدغههای دینی به معنای فراهم آوردن بسترهای فعالیت شهودی و مکاشفات حاصل تجربه دینی (نه تجربه باطنی صوفیانه) تعریف مینماید.»
ط - اقبال در عبارات فوق بر این نکته تاکید میکند که «امری به نام پایان کار و ختم دوره تفکر فلسفی وجود ندارد» که معنای دیگر این حرف آن است که «بازسازی تطبیقی فکر دینی در اسلام باید در بستر زمان، صورت پروسهای و مستمر داشته باشد نه صورت پروژهای و موردی و موقت» به عبارت دیگر باید «به تدریج که معرفت بشر پیشرفت میکند و جادههای اندیشههای تازه برای آدمی باز میشود، پروسه تطبیقی بازسازی فکر دینی در اسلام را هم توسعه بدهیم». لذا به همین دلیل است که اقبال در عبارات فوق بر این باور است که همین «پروسهای بودن بازسازی تطبیقی فکر دینی در اسلام باعث میگردد که در آینده اظهار نظرهای استوارتر و عمیقتر از آنچه که او در کتاب بازسازی فکر دینی در اسلام مطرح کرده است، مطرح بشود» و او دعوت میکند که «ما باید با دقت و احتیاط تمام مراقب پیشرفت اندیشه بشری باشیم و پیوسته وضع مستقل نقادانهای نسبت به این اندیشهها داشته باشیم.»
ادامه دارد