تجارب و دستاوردهای 47 ساله جنبش پیشگامان مستضعفین ایران – قسمت سوم

 

لذا به همین دلیل است که در 47 سال گذشته مخاطبین جنبش پیشگامان مستضعفین ایران فقط و فقط «مستضعفین بالنده جامعه‌ساز و تاریخ‌ساز هستند که پتانسیل وراثت و امامت بر زمین دارند» نه «مستضعفین میرنده که تسلیم فقر و فلاکت و ظلم و ستم حاکم شده‌اند و حاضر به مبارزه برای تغییر وضع حاکم نمی‌باشند». لذا، در همین رابطه بوده است که در 47 سال گذشته حیات درونی و برونی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران ما حتی از هرگونه «ایده‌آلیزه کردن و قدسی کردن مستضعفین بالنده جامعه» هم خودداری کرده‌ایم تا چه رسد به «مستضعفین میرنده جامعه که پیوسته و علی الدوام نسبت به آنها موضع منفی» داشته‌ایم؛ و باز در همین رابطه بوده است که ما در 47 سال گذشته «هر گونه شیفتگی نسبت به مستضعفین بالنده جامعه را امری غیر واقع‌گرایانه می‌دانیم.»

کنش‌گران جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 47 سال گذشته بر این باور بوده‌اند که (آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی در جلسه پرسش و پاسخ کنفرانس «انسان و اسلام» دانشکده نفت آبادان در سال 1350 مطرح کرده است) «مهم‌ترین وظیفه روشنفکر (پیشگام) در هر شرایط تاریخی و اجتماعی تعریف و تعیین مصداق مستضعفین بالنده در آن جامعه بر پایه تحلیل مشخص از شرایط مشخص آن جامعه می‌باشد» معنای دیگر این حرف آن است که در دیسکورس و ادبیات جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «مستضعفین بالنده تعریف یک دست و از قبل تعریف شده وجود ندارد» بلکه پیشگامان موظف هستند در هر «شرایط مشخص از تاریخ و جامعه، تعریف مشخصی از مستضعفین بالنده داشته باشند و مصداق عینی مستضعفین بالنده در آن جامعه مشخص را تعریف نمایند

در همین رابطه بوده است که در 47 سال گذشته جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، «مصداق مستضعفین بالنده در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران، جنبش‌های دینامیک (خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر درون‌زای تکوین یافته از پائین) سه مؤلفه‌ای صنفی و مدنی و سیاسی داخل کشور تعریف کرده است» و پیوسته و علی الدوام در طول 47 سال گذشته «وظیفه پیشگامان در کادر استراتژی آگاهی‌بخش در برابر جنبش‌های دینامیک افقی سه مؤلفه‌ای صنفی و مدنی و سیاسی به صورت آگاهی‌یابی و سازمان‌یابی و گفتمان‌سازی و راهبری (نه رهبری) و نقد و تحلیل و آسیب‌شناسی مبارزه آنها تعریف کرده‌ایم». مع الوصف، بدین ترتیب بوده است که پیوسته بر این باور بوده‌ایم که «بزرگ‌ترین آسیب و ضعفی که مستضعفین بالنده جامعه بزرگ ایران در چارچوب جنبش‌های دینامیک خودجوش داشته‌اند، پراکندگی و فقدان تشکل‌های مستقل و فقدان رهبری درون‌زای دینامیک تکوین یافته از پائین بوده است». همین ضعف عمده («آگاهی‌یابی و سازمان‌یابی و رهبری دینامیک جمعی درون‌زای تکوین یافته از پائین») باعث گردیده است که «از مشروطیت تا کنون، مستضعفین بالنده جامعه بزرگ ایران نتوانند به صورت متشکل از منافع اقتصادی، سیاسی، اجتماعی خودشان در مقابل غارت‌گران زر و زور و تزویر حاکم دفاع کنند.»

ما بر این باوریم که همچنانکه در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران «مستضعفین بالنده جامعه صورت یکپارچه ندارند و صورت لایه لایه‌ای دارند، مستکبرین حاکم یا طبقه حاکم اقتصادی و سیاسی و مذهبی یا زر و زور و تزویر هم صورت یک دست ندارند و صورت چند لایه‌ای دارند». ما بر این باوریم که مبارزه رهائی‌بخش مردم ایران صورت یک دست نداشته بلکه در یک تقسیم‌بندی کلی مبارزه رهائی‌بخش مردم ایران در دو جبهه بزرگ قابل تقسیم می‌باشند:

1 - جبهه آزادی‌خواهانه.

2 - جبهه برابری‌طلبانه.

البته «جبهه آزادی‌خواهانه به لحاظ خاستگاه طبقاتی، اقشار میانی یا طبقه متوسط شهری می‌باشند» اما «خاستگاه کنش‌گران جبهه برابری‌طلبانه اردوگاه عظیم نیروی کار (اعم از تولیدی و خدماتی از کارگری تا کارمندی) می‌باشند». ما بر این باوریم که جایگاه «طبقه متوسط شهری» در هرم ساختار طبقاتی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران (به خصوص از بعد از رفرم ارضی شاه – کندی که باعث گردید تا «مناسبات سرمایه‌داری به صورت استاتیکی، نه دینامیکی، از بالا توسط سرمایه‌های نفتی بر جامعه ایران تزریق مستقر بشود») در طول 60 سال گذشته (جایگاه طبقه متوسط شهری در هرم ساختاری طبقاتی جامعه ایران) «همراه با رشد جمعیت باسواد افزایش دانشجویان و فارغ التحصیلان دانشگاه‌ها و بالا رفتن نرخ جمعیت شهرنشینی و پیشروی ساختارهای مدرن» (در مقابل ساختارهای سنتی گذشته) باعث گردیده که «جایگاه طبقه متوسط شهری بیش از آنکه به دلیل عوامل اقتصادی باشد، معلول عوامل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، معلمان، دانشگاهیان، پزشکان، هنرمندان، وکلا و غیره باشند.»

باری، همین رشد کمی و کیفی «طبقه متوسط شهری» در جامعه ایران در طول 60 سال گذشته باعث گردیده است که رفته رفته (طبقه متوسط شهری) به عنوان «کنش‌گران اصلی جبهه آزادی‌خواه جامعه بزرگ ایران بشوند». نقش طبقه متوسط شهری در انقلاب 57 و جنبش سبز سال 88 و ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 در این رابطه قابل تعریف می‌باشد؛ بنابراین، «نادیده گرفتن جایگاه طبقه شهری یا جبهه آزادی‌خواهانه در حرکت تحول جامعه بزرگ ایران امری غیر ممکن می‌باشد.»

ما بر این باوریم که از وظایف مهم کنش‌گران جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «ایجاد پل بین جبهه آزادی‌خواهانه طبقه متوسط شهری و جبهه برابری‌طلبانه اردوگاه عظیم نیروی کار جامعه بزرگ ایران (اعم از تولیدی و خدماتی از کارگری تا کارمندی) می‌باشد» مع الوصف، در این رابطه بر این باوریم که «بدون سازمان‌یابی دینامیک و تشکل‌یابی مستقل و دستیابی به رهبری درون‌زای تکوین یافته از پائین کنش‌گران، پیوند بین دو جبهه آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه جامعه بزرگ ایران امکان‌پذیر نمی‌باشد

همچنین بر این باوریم که «یکی از عوامل مهم ناکامی حرکت تحول‌خواهانه (برابری‌طلبانه و آزادی‌خواهانه) در 150 سال گذشته جامعه بزرگ ایران همین وجود گسل بین جبهه آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه بوده است»، زیرا نخستین فونکسیون این گسل در عرصه میدانی حرکت تحول‌خواهانه مردم ایران، «تک مؤلفه‌ای شدن جبهه کنش‌گران می‌باشد» به طوری که برای نمونه در جنبش سبز سال 88 شاهد بودیم که با اینکه طبقه متوسط شهری یا جبهه آزادی‌خواه وجود داشتند اما به علت غیبت کنش‌گران جبهه برابری‌طلبانه اردوگاه عظیم نیروی کار (از تولیدی تا خدماتی اعم از کارگری و کارمندی) این امر باعث ناکامی جنبش سبز گردید. البته در ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی 1401 هم باز همین گسل باعث گردید تا به علت غیبت کنش‌گران اردوگاه عظیم نیروی کار (اعم از تولیدی و خدماتی از کارگری تا کارمندی) حرکت خیابانی کنش‌گران نتوانند با حرکت اعتصاب عمومی پیوند پیدا کنند، در نتیجه همین خلاء باعث ناکامی این ابرحرکت اعتراض ملی ضد استبدادی گردید.

ما بر این باوریم که «یکی از آفت‌های سازمان اجتماعی، هرم ساختاری جامعه ایران در 60 سال گذشته، وجود حاشیه‌نشین‌های شهری هستند که مولود مناسبات سرمایه‌داری استاتیک و نفتی و رانتی و حکومتی است که از دهه 40 توسط پروژه مهندسی شده رفرم ارضی شاه – کندی می‌باشد» زیرا از دهه چهل با استقرار مناسبات سرمایه‌داری استاتیک نفتی –رانتی و حکومتی «با هجرت و فرار گسترده نیروی کار روستائی (بیکار شده) به شهرها و ناتوانی بخش صنعتی و تولیدی سرمایه‌داری شهرها (به علت ضعف ساختاری) در جذب این نیروهای مهاجر روستائی همین امر باعث گردید که از دهه 40 به موازات شکست انقلاب شاه – کندی، این مهاجرین از روستاها به صورت زائده‌های کنار شهری یا حاشیه‌نشینان تبدیل بشوند»؛ که البته در طول 44 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی این زائده‌های کنار شهری رشد سرطانی داشته، به طوری که امروز جمعیت آنها به بیش از 22 میلیون نفر رسیده است.

عنایت داشته باشیم که این حاشیه‌نشینان شهری به خاطر اینکه «جایگاه مشخصی در سازمان اجتماعی کار» در جامعه بزرگ ایران ندارند، آن‌ها یکی از قربانیان اصلی مناسبات سرمایه‌داری نفتی و رانتی و حکومتی و وابسته می‌باشند، به طوری که امروز حاشیه‌نشینان از زاغه‌نشینان تا گورخواب‌ها و بی‌خانمان‌ها و کودکان کار و دستفروش‌ها و لومپن‌ها و غیر شامل می‌شوند، آسیب مهمی که این گروه عظیم هرم ساختاری یا سازمان اجتماعی جامعه ایران را تهدید می‌کند اینکه این گروه عظیم بیش از 22 میلیون نفری «فاقد پیوند اجتماعی بوده و به عنوان پایه جامعه توده‌ای و بی‌شکل به حساب می‌آیند» و مستعد «بسیج توده‌ای برای حکومت‌ها می‌باشند». آنچنانکه شاهدیم از زمان ورود خمینی به کشور (در 12 بهمن 57) و سخنرانی هولناک پوپولیستی‌اش در بهشت زهرا (که پوپولیستی‌ترین سخنرانی یک رهبر سیاسی در جهان بوده است) و طرح شعارهای دروغین «زمین و آب و برق و اتوبوس مجانی برای مردم ایرانی» الی زماننا هذا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 44 سال گذشته، «حاشیه‌نشینان شهری پایه ثابت اجتماعی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بوده است»؛ که حتی در این شرایط هم رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «توسط کمک‌های صدقه‌ای بنیادهای حکومتی از کمیته امداد امام تا یارانه‌های نقدی دولت و بنیاد مستضعفان و غیره تلاش کرده است تا این حداقل پایگاه اجتماعی خودش را در میان حاشیه‌نشینان شهری حفظ نمایند»؛ و حتی در شرایط اعتلای حرکت‌های خیزشی بخش‌های از همین حاشیه‌نشینان (مثل خیزش‌های ملی دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98) رژیم مطلقه فقاهتی حاکم پس از سرکوب هولناک حرکت آنها توسط دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر خود «جهت بازسازی مشروعیت و موجودیت خودش» تلاش می‌کنند، با طرح شعارهای پوپولیستی به «بسیج همین حداقل پایگاه اجتماعی خودش در بخش‌های دیگر حاشیه‌نشینان» (که توسط نهاد بسیج وابسته به سپاه توانسته‌اند آن‌ها را سازماندهی بکنند) و به میدان آوردن آنها و تظاهرات خیابانی حکومتی، بپردازند. فراموش نکنیم که همین خلاء جایگاه حاشیه‌نشینان شهری در سازمان اجتماعی کار و وضعیت توده‌وار و اتمیزه و بی‌شکل آنها باعث گردیده است تا علاوه بر اینکه بسترساز مناسبی برای حرکت پوپولیستی جناح‌های درونی قدرت در راستای بازسازی بحران مشروعیت اجتماعی خودشان بشود، حتی برای آن بخش کنش‌گران حرکت‌های خیزشی که خاستگاه حاشیه‌نشینان شهری دارند، باعث حرکت‌های ماجراجویانه و خشونت‌گرائی (آنچنانکه در خیزش‌های ملی دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98 و پائیز 1401) بشود که البته عاملی برای سرکوب هولناک دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب گر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم می‌باشد.

ادامه دارد

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری