مبانی فلسفی اندیشه ما - مقوله سوم
تکامل – بخش اول
1.ضرورت تبیین:
آنچنانکه علامه محمد اقبال لاهوری (در مقدمه کنفرانس روح فرهنگ و تمدن اسلامی در کتاب بازسازی فکر دینی در اسلام خود صفحات 144 و 145) مطرح میکند؛ اعتقاد به اصل تکامل حیات- برای یک مسلمان، یک اعتقاد و شناخت اکادمیک (همچون یکی از اصول علمی دست آورد دانشمندان مغرب زمین در قرن نوزدهم) نیست، بلکه اعتقاد به این اصل برای یک مسلمان متعهد و اندیشمند، علاوه بر اینکه اعتقاد به یک اصل علمی است که در مدت 25 قرن است که بشریت در حال پراتیک فکری و چالش نظری بر روی آن میباشد، خود این اصل - یک منظری- است که نه تنها از آن منظر باید وحی محمد و قرآن را مطالعه کرد، که بدون اعتقاد به آن اصلا - وحی محمد و رسالت تاریخی تمامی انبیاء ابراهیمی- قابل تبیین نمیباشد، و کتاب محمد – قرآن- قابل شناخت نیست و مهمتر از آن، تمامی مبانی اسلام از اصول اعتقادی که شامل؛ “توحید در اشکال مختلف تاریخی (نبوت) و انسانی (معاد) و اجتماعی (عدل) و سیاسی (امامت) و...” گرفته تا “اخلاقیات و حتی فقه اش” بدون اعتقاد به این اصل، به عنوان - منظر و کانتکس و روش و نگرش مطالعه- قابل شناخت نمیباشند.
البته گرچه مدت دویست سال است که حوزه های سنتی کلاسیسم و فقاهتی ما مانند کلیسای قرون وسطی، جهت مقابله با این اصل بزرگ علمی بشر مقابله میکنند، و هنوز در سر آغاز قرن بیست و یکم حتی اندیشمندان بزرگ حوزه های فقاهتی مثل -علامه طباطبائی (صاحب تفسیر المیزان) و...- در حوزه های فقاهتی، از قبول این اصل علمی بشر سر باز میزنند، و هنوز از همان منظر اسکولاستیکی قرون وسطی از - خلقت انسان و حیات فیکسیسمی- آن دفاع میکنند، و خلقت انسان را توسط همان - گِل و پف و باد و کوزه سازی خداوند- تبیین مینمایند!
از اوایل قرن بیستم و با ظهور اندیشمندان بی بدیلی امثال -علامه اقبال لاهوری- این امر مسجل گردید که اعتقاد به اصل علمی تکامل برای یک مسلمان “منظرگاهی است که از آن منظر، مسلمان میتواند قرآن و وحی و رسالت انبیاء و جهان و خدا و توحید و... را تبیین نماید”، و بدون اعتقاد به این اصل علمی - جهان و وجود و وحی و رسالت انبیاء و توحید و...- به صورت یک سلسله امور گسسته و مکانیکی و ذهنی و... میباشند! آنچنانکه در کلام اسلامی از اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم هجری متکلمین اشاعره مبلغ این اندیشه بودند (و توسط این متکلمین بود که این نگرش اسکولاستیکی در - کلام و فلسفه و تفسیر و فقه و عرفان و اخلاق و اعتقاد، بر ما جاری و ساری گردید). چراکه پایه اندیشه فلسفی متکلمین اشاعره بر - جهان گسسته و مکانیکی و غیر قانونمند و غیر علمی و غیر عِلی و...- استوار بود، و همین منظر و دیدگاه فلسفی اشاعره بود که باعث گردید، تا از همان آغاز در اندیشه فلاسفه ما - که بر پایه فلسفه ارسطوئی به تبیین جهان میپرداختند- و عرفای ما - که آبشخور اولیه همه آنها عرفان هند شرقی بود- و فقه حوزه های ما - که در کادر اسلام مقطع و اکلکتیویتهائی، تکیه مکانیکی بر فقه دگماتیسم و غیر دینامیک منطبق بر زمان میکردند و... یا در برابر اصل دینامیکی تکامل مقاومت کلیسائی بوجود آید.
ولی به هر حال حتی در جامعه خودمان از بعد از شهریور 20 (که شرایط سیاسی و علمی و فکری جهت تنوع فکری جامعه ما آماده گردید)، ابتدا افرادی چون مرحوم دکتر یدالله سحابی در حد تکامل زیستی (و نه تکامل اجتماعی و تاریخی)، این موضوع را در عرصه دیسکورس دینی جامعه ما و بعد از شهریور 20 وارد کردند. که در ادامه آن توسط مرحوم شهید مهندس محمد حنیف نژاد و مجاهدین خلق، این اصل از - مرحله زیستی- دکتر یدالله سحابی به مرحله اجتماعی کشانیده شد. اما از آنجائیکه شاگردان شهید حنیف نژاد از عینک - تکامل زیستی به تبیین تکامل تاریخی و اجتماعی بشر- میپرداختند، این منظر و نگرش که نگرشی انطباقی به اصل تکامل بود (که در کلاسهای تبیین جهان مسعود رجوی در سال 58 و 59 در دانشگاه شریف صورت میگرفت)، به بن بست مطلق رسید و به همین دلیل، گرچه مدت سی سال است که از آن کلاسها میگذرد اما هنوز مجاهدین و در راس آنها مسعود رجوی توان آن را پیدا نکردهاند تا از همان - منظر تکامل زیستی به تبیین انسان و جامعه و تاریخ انسانی- بپردازد؛ و این بحث و تبیین در همان - مرحله زیستی- به بن رسیده است؛ و باور ما بر این است که؛ “امکان عبور از این مرحله برای اندیشه و تفکر مجاهدین وجود ندارد” و دلیل اصلی ما آنچنانکه مطرح کردیم؛ “دیدگاه آنها جهت - انطباق- قانون بندی تکامل زیستی بر تکامل انسانی و اجتماعی و تاریخی بشر میباشد که امری غیر ممکن است.”
البته این گره کور در جامعه ما با ظهور معلم کبیرمان شریعتی و از سال 48 که - شریعتی تاریخی و تطبیقی- متولد گردید حل شد. چراکه از منظر شریعتی؛ “اگر چه اصل تکامل زیستی در عرصه حیات مادون انسانی به همان شکل داروینیستی و نئوداروینیستی اش حاکم میباشد، اما با - ظهور پدیده انسان در فرآیند تکامل زیستی- پروسه تکامل زیستی، آنچنانکه داروین هم میگوید به پایان رسید؛ و تکامل تاریخی با - قانونبندی های جدید- جایگزین این تحول گردید. آنچنانکه فرآیند های تکامل زیستی برای این - تحول جدید و تکامل تاریخی- صورت تحولات کمی را جهت تحول کیفی جدید در بر داشت، که به همراه این - تحول کیفی در فرآیند جدید- پروسس تکامل قانون بندیهای جدیدی ظهور کرد، که طرح این قانون بندیها در دیسکورس مذهبی جامعه ما برای اولین بار به توسط معلم کبیرمان شریعتی مطرح گردید.”
البته آنچنانکه در سر آغاز این مقاله مطرح کردیم - علامه اقبال لاهوری- از پیشکسوتان جهان اسلام بود که در سر آغاز قرن بیستم “این اندیشه را به صورت تطبیقی وارد دیسکورس اسلامی کرد” زیرا مطابق آنچه فوقاً مطرح کردیم او در (کنفرانس روح فرهنگ و تمدن اسلامی- در صفحه 145) میکوشد، تا توسط آن به تبیین اصل کلی هستی شمول و تاریخ شمول وحی بپردازد: او در این باره میگوید: “کلمه وحی در قرآن نشان میدهد که این کتاب آن را خاصیتی از حیات میداند و البته این هست که خصوصیت و شکل (وحی) بر حسب مراحل مختلف تکامل حیات متفاوت میباشد. گیاهی که به آزادی در مکان رشد میکند، جانوری که برای سازگار شدن با محیط (اصل انطباق با محیط تکامل زیستی) تازه حیات، دارای عضو تازهائی میشود، و انسانی که از اعماق درونی حیات، روشنی تازهائی دریافت میکند، همه نماینده حالات مختلف وحی هستند که بنابر ضرورتهای ظرف پذیرای وحی یا بنابر ضرورتهای نوعی که این ظرف به آن تعلق دارد، اشکال گوناگون دارند” (بازسازی فکر دینی در اسلام - صفحه 145 از سطر اول تا سطر هفتم).
بنابراین آنچنانکه مشاهده میکنید از آنجائیکه علامه اقبال لاهوری انجام حیات دو باره اسلام را در گرو “بازسازی اسلام در عصر مدرنیته” میداند و امکان بازسازی اسلام را “در گرو اجتهاد در اصول اسلام” میداند و انجام اجتهاد در اصول اسلام را در مرحله اول؛ “در گرو بازشناسی و اجتهاد در اصل وحی” میبیند و انجام و بازشناسی وحی را در گرو “اعتقاد به اصل جهان شمول و تاریخ شمول تکامل و تبیین وحی در کانتکس آن” اعلام میکند؛ لذا بدین ترتیب است که - ضرورت و جایگاه طرح فلسفی اصل تکامل در عرصه دیسکورس مذهبی در این شرایط - برای ما مطرح میگردد. ماحصل آنچه تا کنون مطرح کردیم عبارتند از:
1 - برای فهم وحی و قرآن و اسلام و رسالت انبیاء ابراهیمی و اصول اعتقادات مکتبی (اعم از توحید و نبوت و معاد و عدل و امامت و اخلاق و فقه و دین و...)، نیازمند به پیش فرض اعتقاد به اصل تکامل هستیم.
2 - شناخت اسلام در عصر حاضر در گرو بازسازی اسلام میباشد، که بازسازی اسلام در گرو اجتهاد در اصول است و مقدمترین اصلی در اسلام که باید مورد اجتهاد قرار گیرد “اصل وحی” است، که برای اجتهاد در اصل وحی این امر تنها توسط “تبیین وحی در کانتکس اصل تکامل” امکان پذیر میباشد، و بدون اعتقاد و تبیین اصل وحی در کانتکس اصل تکامل امکان بازسازی و اجتهاد در این امر وجود نخواهد داشت.
3 - تشریح و تبیین اصل تکامل در تاریخ بشر سابقه 2500 ساله دارد که در چهار فرآیند - فلسفی و مذهبی و عرفانی و علمی- شکل گرفته است؛ و تبیین آن در دو شاخه - تکامل زیستی و تکامل تاریخی- انجام گرفته است. اگرچه تبیین فرآیندهای فلسفی و عرفانی و مذهبی اصل تکامل (در تاریخ 2500 ساله)، کلیت دستگاه وجود را موضوع تکامل خود قرار داده است، اما در عرصه - فرآیند علمی- که سابقهائی دویست ساله دارد، فقط - تکامل زیستی و تکامل تاریخی- مورد تبیین و تشریح علمی قرار گرفته است.
4 - در عرصه تاریخ اسلام از اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم هجری (که دیدگاه اشعری گری بر کلام و فقه و فلسفه و عرفان و... اسلامی ما حاکم گردید)، به علت - منظر گسستگی نگر- آنها در تبیین وجود و نفی پیوستگی و علیت و قانون بندی و نظم در هستی توسط آنها، اصل تکامل به صورت یک اصل بنیادی از - دیسکورس مذهبی و کلامی و فقهی و فلسفی و... مسلمانان- دور شد و با سیطره فلسفه ارسطوئی در قرن دوم (توسط عباسیان و به خصوص مأمون)، بر اندیشه اسلامی که در کنار اندیشه کلامی اشعری گری و به صورت مطلق دیدگاه اسکولاستیکی را بر فقه و فلسفه و کلام و... اسلامی حاکم گردانید، و اولین اصلی که در این رابطه به زنجیر انگیزاسیونی فقهی و حوزهائی کشیده شد اصل – تکامل- بود، چرا که با نفی این اصل راه برای هرگونه دگم اندیشی و نفی تحول در اندیشه دینی باز میشد.
5 - نفی اصل تکامل توسط حوزه فقاهتی تا این زمان ادامه دارد بطوریکه بزرگترین اندیشه های حوزه های فقهی مانند؛ (علامه محمد حسین طباطبائی و مرتضی مطهری و...)، جسارت پذیرش این اصل را حتی در این عصر و قرن پیدا نکردهاند و هنوز به صورت همان اندیشه دگماتیسم و فیکسیسم اسکولاستیکی، خلقت انسان را تبیین مینمایند.
6 - در تاریخ اسلام نخستین اندیشمندی که جسارت طرح اصل تکامل در عرصه تبیین فلسفی مبانی اعتقادی اسلام را پیدا کرد، علامه محمد اقبال لاهوری میباشد که کوشید در عرصه “اجتهاد در اصول، اصل وحی را بر پایه اصل تکامل تبیین نماید”.
7 - در جامعه ما گرچه تا شهریور 20 طرح اصل تکامل در دیسکورس مذهبی به عنوان “ذنب لا یغفر” تلقی میشد، ولی اولین کسی که جسارت طرح اصل تکامل، آنهم در “فرآیند زیستی و نه تاریخی” آن را پیدا کرد مرحوم دکتر یدالله سحابی (از بنیانگذاران نهضت آزادی) بود، که بعدا این حرکت او توسط مرحوم شهید مهندس محمد حنیف نژاد (البته با همان منظر زیستی و انطباقی)، به مرحله تاریخی و اجتماعی تعمیم داده شد. اما این فرآیند انطباقی با ظهور “شریعتی تطبیقی و تاریخی” (از سال 48 به صورت تطبیقی) به عرصه تکامل تاریخی و اجتماعی و انسانی تعمیم داده شد.
8 - بنابراین در رابطه با توجه به - اصل تکامل در دیسکورس مذهبی- باید بگوئیم که اصل تکامل باید به عنوان یک “روش” و هم به عنوان یک “نگرش” مورد توجه قرار گیرد. یعنی برای یک محقق و صاحب نظر و متفکر مسلمان نیز، اصل تکامل باید هم در عرصه “روش” مورد توجه قرار گیرد و هم در عرصه “نگرش”.
2. سابقه تاریخی کشف و توجه به اصل تکامل:
گرچه برای بعضی طرح اصل تکامل تداعی کننده کشف - تکامل زیستی داروین و کشف اصل موتاسیون نئوداروینیسم- میکند. اما آنچه در این رابطه میتوان گفت؛ گرچه طرح علمی اصل تکامل توسط داروینیسم و نئوداروینیسم، و در عرصه زیست شناسی صورت گرفته است، اما واقعیت امر این است که طرح “اصل تکامل توسط بشر سابقه 2500 ساله دارد و بشر به صورت - فلسفی و مذهبی و عرفانی- به این اصل توجه داشته و به آن معتقد بوده است” و بر عکس اصل تکامل علمی داروینیسم و نئوداروینیسم (که فقط در عرصه زیست شناسی مطرح میباشد)، اصل تکامل فلسفی و عرفانی و مذهبی “تمامی وجود را در بر میگیرد” و از این اصل به عنوان یک عینک جهت مطالعه وجود استفاده شده است؛ لذا برای طرح سابقه اصل تکامل باید نگاه خود را به اقصی نقاط تاریخ اندیشه بشر روانه کنیم، یعنی از آن روزی که بشر شروع به اندیشیدن فلسفی و مذهبی کرده است. برای این کار باید در همین جا به اصل مهم دیگری که در رابطه با آن - بشر به اصل تکامل- پرداخته است اشاره کنیم، که آن “اصل حرکت” میباشد. یعنی از همان روزی که بشر توانسته است “اصل حرکت در وجود” را فهم فلسفی یا فهم مذهبی یا فهم عرفانی یا فهم علمی و ...بکند، “اصل تکامل” برایش مطرح شده است.
3. تکامل مکانیکی، تکامل دینامیکی:
مطابق آنچه که فوقاً در رابطه با “پیوند اصل حرکت و اصل تکامل” مطرح کردیم و نیز مطابق تعریفی که فوقاً از اصل تکامل کردیم، و آن را “هدفمندی تطوری حرکت” معنی نمودیم، و از آنجائیکه به موازت تفاوت در - فهم از حرکت- فهم انسان از “تکامل” تغییر کرده است؛ لذا در این رابطه اگر بخواهیم به تبیین سابقه تفاوت تعریف از تکامل، از آغاز فهم انسان از “حرکت و تکامل” تا کنون بپردازیم، باید به طرح دو نظریه از تکامل اشاره کنیم که عبارت خواهد بود از: (نظریه اول از آن نظریه پردازانی است که؛ حرکت موجود در عالم را حرکت مکانیکی و برون از عالم میدیدهاند که توسط ذات باری بر این جهان به صورت، حرکت مادر و گهواره وارد شده است) منظور از حرکت مکانیکی در اینجا عبارت است از حرکت برونی از جهان و وجود که از طرف محرک اولیه بر جهان وارد شده است، طرفداران این نظریه خداوند را بر پایه آن محرک اولیه تبیین میکردهاند. ارسطو بنیانگذار این نظریه در تاریخ بشر میباشد که هم حرکت عالم را برونی و مکانیکی میدیده است، و هم خداوند را به عنوان محرک اولیه این حرکت برونی و مکانیکی تبیین میکرده است، که در ادامه آن این اندیشه در سرآغاز دوران مدرنیته توسط نیوتن و دکارت و بالاخره کانت ادامه پیدا کرد. البته از دیدگاه؛ محرک اولیه ارسطو تا منظر عالم گسسته اشاعره گرفته و تا دیدگاه جهان مکانیکی دکارت، که بر پایه ماده و حرکت ساخته میشود (دکارت میگفت: "به من ماده و حرکت بدهید من جهان را برایتان با شکل کنونیاش میسازم")، و دیدگاه ساعتی نیوتن (نیوتن رابطه ذات باری و حرکت مکانیکی در علم را به صورت یک ساعت و حرکت مکانیکی آن ساعت که از طریق کوک کردن ساعت توسط کوک کننده انجام میگیرد را تبیین میکرد. زیرا او معتقد بود که؛ ساعت برای یک مرتبه به عنوان محرکه اولیه و توسط عامل برونی کوک میشود و تا آخر به صورت مکانیکی و توسط همان کوک اولیه به حرکت خود ادامه میدهد) همه جزء این دسته از نظریه پردازان قرار میگیرند. مطابق دیدگاه این نظریه پردازان آنچنانکه؛ خود حرکت این عالم یک امر مکانیکی و برونی میباشد، تکامل و هدفداری و تطور موجود در این حرکت برونی و مکانیکی - امری برونی و مکانیکی- میباشد که از طرف ذات باری بر این حرکت عالم تزریق میگردد:
هرچه آن خسرو کند شیرین کند / چون درخت تین که جمله تین کند – مولوی
این نوع نظریه تکامل - نظریه تکامل مکانیکی- نامیده میشود که مطابق آن؛ تکامل به عنوان یک امر برونی و خارج از این عالم، بر این عالم تزریق میشود و هیچ قانون علمی و آینده مشخصی ندارد و برای بشر غیر قابل پیش بینی میباشد. تنها معیاری که در این رابطه در دست بشر میباشد اینکه؛ چون ذات باری خلق کننده حرکت میباشد لذا جهت دهنده به حرکت هم خود او میباشد؛ لذا “چون آن خسرو میکند شیرین است”.
نظریه دوم تکامل - نظریه تکامل دینامیکی- است که مطابق این نظریه طرفداران آن معتقدند که؛ اولا برعکس نظریه پردازان قبلی که - حرکت موجود در عالم را امری مکانیکی و برون از عالم تبیین میکردهاند- این نظریه پردازان معتقدند که؛ “حرکت موجود در عالم - یک امر ذاتی خود عالم- میباشد که محرک و آبشخور آن در ذات همین عالم وجود دارد، که به صورت یک - امر جوهری در وجود و ماهیت این هستی- جاری و ساری میباشد، و هیچ عامل برونی به عنوان - محرک اولیه و محرک ثانویه- در این عالم مطرح نمیباشد.” طرفداران نظریه دینامیکی بودن حرکت عالم علاوه بر آنکه “اصل تکامل عالم” را قبول میکنند، آن را نیز اصلی قانونمند و قابل پیش بینی میدانند که به همان صورت دینامیکی در عالم جاری و ساری میباشد. اولین نظریه پردازی که توانست به صورت فلسفی نظریه - دینامیکی بودن حرکت و تکامل را در جهان- تبیین فلسفی تئوریک بکند، فردریش هگل فیلسوف نیمه اول قرن نوزدهم آلمان میباشد؛ و در عرصه تبیین و تشریح علمی، نخستین عالمی که توانست به صورت علمی نظریه - دینامیکی بودن تکامل را در عرصه زیست و حیات مادون انسان- تبیین علمی نماید، چارلز داروین زیست شناس قرن نوزدهم انگلیسی میباشد؛ و در عرصه عرفانی اولین عارفی که توانست به صورت عرفانی نظریه - دینامیکی بودن حرکت و تکامل را در هستی- تبیین تئوریک عرفانی بکند، مولانا جلالالدین بلخی عارف بزرگ قرن دوازدهم میلادی میباشد، و در عرصه مذهبی اولین کتابی که توانست به صورت مذهبی نظریه - دینامیکی بودن تکامل و حرکت را- تبیین مذهبی بکند، قرآن محمد پیامبر بزرگ قرن ششم میلادی است.
ادامه دارد