تفسیر سوره انسان یا دهر

تبیین فلسفی انسان از نگاه وحی و محمد و قرآن – بخش اول

1-     مقدمه:

اعتقاد به نبوت از نگاه کلیه مسلمانان اعم از شیعه و سنی از اصول دین می‌باشد. که کفران آن مانند کفران توحید و معاد به مثابه کفران دین می‌باشد. بنابراین اعتقاد به رسالت محمد و اعتقاد به وحی محمد جزء اصول دین می‌باشد. اما اعتقاد به آن نیازمند شناخت محمد و وحی و حرکت محمد است؛ و بدون شناخت این سه عامل، امکان شناخت نبوت وجود ندارد. چرا که مبانی نبوت در اسلام؛ سه عامل «وحی و محمّد و رسالت» یا حرکت و تاریخ 23 ساله مبارزه محمد می‌باشد؛ و بدون شناخت هر یک از این سه عامل، امکان شناخت نبوت برای یک مسلمان وجود ندارد. زیرا از نگاه قرآن و اسلام:

اولا شخصیت محمد جزو نبوت می‌باشد؛ و به عنوان الگوی زیستن و شدن و بودن یک مسلمان است.

«وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَی النَّاسِ وَیکُونَ الرَّسُولُ عَلَیکُمْ شَهِیدًا... – و بدین سان شما را امتی میانه قرار دادیم تا گواهان بر مردم باشید آنچنانکه محمد گواه بر شما می‌باشد – آیه 143 – سوره بقره.»

و «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ... - همانا برای شما در محمد الگوی نیکو است – آیه 21 – سوره احزاب.»

در ثانی از آنجائیکه وحی محمد بر عکس وحی موسی و وحی عیسی و...، یک وحی پکیجی نمی‌باشد که به صورت الواحی یک مرتبه بر او نازل شده باشد، بلکه بالعکس وحی محمد در میان تمامی انبیاء ابراهیمی تنها وحی است که به صورت تاریخی در مدت 23 سال بر محمد نازل شده است؛ و بستر تاریخی که وحی در عرصه آن بر محمد نازل شده است، مدت 23 سال مبارزه محمد می‌باشد که بدون شناخت این تاریخ، امکان شناخت وحی محمد به صورت فراتاریخی وجود ندارد. در ثالث خود وحی نازل شده بر محمد (آنچنانکه در آیه 25 - سوره الحدید مطرح شده است) «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیعْلَمَ اللَّهُ مَنْ ینْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِی عَزِیزٌ - همانا ما فرستادیم پیامبران خود را با بینه و کتاب و میزان برای اینکه توده‏های مردم را وادار به قیام، جهت بر پایی قسط و عدالت بکنند؛ و در این رابطه آهن را هم فرستادیم، تا هم در خدمت مردم باشد و هم خدا بداند، چه کسی او و پیامبرانش را در غیب یاری می‌کند، آری خداوند خودش هم نیرومند و هم عزیز می‌باشد.»

و آیه 213 - سوره البقره «کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیحْکُمَ بَینَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ... - مردم ابتدا جامعه و امه واحدی بودند، پس از اینکه جامعه آن‌ها دچار اختلاف گردید ما پیامبران خود را با وحی فرستادیم، تا اختلاف پدید آمده در جامعه بشریت را با آن بر طرف کنند»؛ و آن وحی ائی است که در راستای برپایی عدالت اجتماعی قابل شناخت می‌باشد.

بنابراین آنچه تا اینجا مشخص گردید عبارتند از اینکه:

1 - اعتقاد به نبوت محمد جزء اصول اسلام می‌باشد، که در کنار دو اصل دیگر «توحید و معاد» اصول زیربنائی اسلام را تشکیل می‌دهند. که مورد اعتقاد تمامی مسلمانان اعم از تشیع و تسنن است.

2 - تدوین اصول سه گانه (توحید و نبوت و معاد) که مورد قبول تمامی مسلمانان است، اگرچه بعد از مرگ محمد انجام گرفته است، ولی به خاطر جایگاه استراتژیک این سه اصل در رابطه با متن وحی و قرآن می‌باشد. که بعد از محمد به صورت سه اصل فوق در میان مسلمانان تدوین شده است.

3 - عدم اعتقاد به نبوت محمد به مثابه کفران توحید و اسلام و معاد است.

4 - اعتقاد به نبوت محمد در گرو شناخت نبوت محمد می‌باشد.

5 - شناخت نبوت محمد در گرو شناخت نسبت به مبانی نبوت محمد است.

6 - مبانی نبوت محمد عبارتند از:

الف - وحی نازل شده بر محمد.

ب - تاریخ 23 ساله مبارزه محمد.

ج - شخصیت فردی محمد.

7 - کاراکتر و شخصیت محمد با مبارزه 23 ساله او متفاوت می‌باشد. چراکه شخصیت یا کاراکتر محمد که همان اخلاق محمد را تشکیل می‌دهد، تبیین کننده رسالت فردی او است.

بعثت لاتمم المکارم الاخلاق - بعثت کردم تا اخلاق انسان را تمام کنم – پیامبر»؛ و در آیه 3 - سوره المائده که می‌فرماید: «...الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی... - امروز دین شما را کامل کردم و نعمت را بر شما تمام نمودم.»)

محمد در این آیه دو رسالت اتمام و اکمال برای خود قائل است، که رسالت اکمال محمد بازگشت پیدا می‌کند به رسالت دین و وحی و جامعه سازی محمد. که در رابطه با این رسالت است که محمد در آیه 40 - سوره احزاب خاتم النبین معرفی می‌گردد «مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَلَکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیینَ وَکَانَ اللَّهُ به کلِّ شَیءٍ عَلِیمًا.» در صورتی که رسالت اتمام محمد بازگشت پیدا می‌کند به تمام کردن اخلاق بر بشریت، که محمد با شخصیت و کاراکتر خود، که همان «رسالت فردی و انسانی»اش می‌باشد، به انجام رسانیده است. در صورتی که مبارزه 23 ساله او تبیین کننده «رسالت جامعه سازی» محمد می‌باشد.

8 - برای شناخت مضمون و محتوای وحی محمد، می‌بایست در راستای رسالت و هدف آن که «برپایی عدالت اجتماعی توسط قیام توده‌ها» می‌باشد، آنرا فهم کرد.

9 - علت اینکه شخصیت فردی محمد جزء مبانی نبوت اش می‌باشد، به این خاطر است که وحی و قرآن شخصیت فردی محمد را برای مسلمانان، به عنوان «الگو و نمونه شدن و زیستن و بودن (اخلاق)»، برای همیشه زمان و زمین مطرح می‌کند.

10 - دلیل اینکه تاریخ 23 ساله مبارزه محمد جزء مبانی نبوت محمد و اسلام و قرآن می‌باشد، به این خاطر است که «وحی محمد در میان تمامی پیامبران برحق ابراهیمی تنها وحی است که صورت مجرد و کلی و آسمانی و فراتاریخی» ندارد. بلکه شکلی صد در صد «کنکریت و مشخص و زمینی و تاریخی» دارد.

11 - آنچه وحی محمد را تاریخی می‌کند، 23 سال مبارزه محمد در عرصه دو استراتژی متفاوت سیزده ساله مکیه و ده ساله مدنیه می‌باشد. که استراتژی ده ساله مکیه محمد، (آنچنانکه در تفاسیر قبلی مطرح کردیم)، «استراتژی آگاهی بخش بر پایه انسان سازی فردی» می‌باشد. در صورتی که استراتژی ده ساله او در مدینه «استراتژی آزادی بخش بر پایه جامعه سازی اجتماعی» است، که بدون شناخت مضمون این دو استراتژی او، امکان فهم و شناخت قرآن یا وحی محمد میسر نمی‌باشد. زیرا بر پایه این دو استراتژی کاملا متفاوت است که قرآن یا وحی، چه در «تنظیم صورت بندی آیه‌ها و سور قرآنی»، و چه در «تدوین و تبیین و تشریح محتوی و مضمون آن»، مادیت زمینی پیدا می‌کند. بطوریکه می‌توان گفت اگر سقراط حکمت را از آسمان به زمین آورد و زمینی کرد، محمد وحی آسمانی را زمینی کرد. (و این موضوع آنچنانکه اقبال لاهوری می‌گوید، پاسخی است به عبدالقدوس گنگهی که می‌گفت؛ محمد به معراج رفت و بازگشت. سوگند به خدا که اگر من به آن نقطه رسیده بودم، هرگز به زمین باز نمی‌گشتم).

 

2-    ضرورت تبیین فلسفی انسان توسط محمد:

آنچه تا اینجا در یافتیم عبارت است از اینکه؛ هدف از رسالت محمد «برپایی عدالت اجتماعی و وادار کردن توده‌ها در عرصه یک مبارزه همیشگی تاریخی، جهت برپایی قسط است.» طبیعی است که در راستای این رسالت تاریخی، تا تبیین جدیدی از انسان ارائه ندهد، امکان نیل به چنین هدف و مقصودی برایش میسر نمی‌باشد. زیرا زمانی توده‌ها در عرصه یک مبارزه تاریخی بر علیه قاسط قیام بالقسط می‌کنند، که به شناخت جدیدی از جایگاه انسانی خویش دست یافته باشند. به عبارت دیگر محمد یا پیامبران ابراهیمی، که هدفشان «به قیام واداشتن جامعه برای برپایی عدالت و قسط» می‌باشد، جز با «تغییر جایگاه انسانی در باور توده‌ها» نمی‌توانند به این خواسته خود لباس واقعیت بپوشانند. به عبارت دیگر تنها راه به حرکت در آوردن توده‌ها تغییر جایگاه انسان در باور و اندیشه و اعتقادات آنها می‌باشد. یعنی ابتدا باید یک تحول در باور توده‌ها نسبت به مقوله انسان و انسانیت بوجود آورد، سپس در راستای این تحول در- باور خود توده‌ها - اقدام به تحول اجتماعی جهت برپایی قسط کرد.

تا زمانیکه این تحول در باور و اعتقادات توده‌ها نسبت به انسان صورت نگیرد، امکان حرکت و تحول توده‌ها وجود نخواهد داشت. به این دلیل است که محمد در عرض 23 سال مبارزه اجتماعی خود، پیوسته نوک پیکان تبیین فلسفی خود را در - کانتکس توحید و معاد و نبوت - بر انسان قرار داد، و توسط آن می‌کوشد تا انسانی را که جانشین خدا است، الگو سازد.

«وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً... - هنگامی را متوجه باش: که پروردگار تو به فرشتگان گفت: من قرار دهنده جانشینی در زمین هستم - آیه 30 - سوره بقره»، و انسانی که حامل امانات الهی می‌باشد.

«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَینَ أَنْ یحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ... - همانا عرضه کردیم امانت خود را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها، پس آن‌ها از تحمل آن امتناع کردند و ترسیدند، و تنها انسان آن امانت را حمل کرد - آیه 72 - سوره الاحزاب»؛ و انسانی که تا ملاقات با خدا می‌تواند پیش برود و تکامل پیدا کند.

«یا أَیهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ: ای انسان تو در راه پروردگارت تلاش می‌کنی، تا آنجائیکه بالاخره او را ملاقات خواهی کرد – آیه 6 – سوره انشقاق»؛ و انسانی که در عالی‌ترین مرحله تکاملی خلقت آفریده شده است.

«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ - ما انسان را در عالی‌ترین مرحله نظام خلقت خلق کردیم – آیه 4 – سوره تین»؛ و انسانی که بر تمامی پدیده‏های وجود برتر گردانیده شده است.

«وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا - ما بنی آدم و انسان را از همه مخلوقاتمان برتری دادیم و بر آب و خشکی مسلط کردیم و از طیبات روزیشان دادیم – آیه 70 – سوره اسری.»

و در راستای تعالی این انسان بود که پیامبران کوشیدند تا انسان و انسانیت را از ورطه شرک و بت پرستی، که توجیه کننده نظام جور و ذلت بر آن‌ها بود، نجات دهند؛ و آن‌ها را به سمت توحید، که تبیین کننده تعالی وجودی آن‌ها بود، هدایت نمایند؛ و بر پایه شناخت و معاد، انسان و انسانیت را از ظلمات به سمت نور هدایت کنند؛ و زنجیرهائی که نظام‌های قاسط و غاصب و غاسق بر پاهای آن‌ها بسته بودند، از بین ببرند؛ و دفائن اندیشه‏های آن‌ها را کشف نمایند.

«ویضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیهِمْ... - پیامبر از ایشان بنهد زنجیرها و فشارهائی که بر ایشان می‌باشد – آیه 175 – سوره اعراف.»

«فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ اَلْعُقُولِ وَ یُرُوهُمُ اَلْأَیَاتِ اَلْمُقَدَّرَةَ - پس رسولان را در میانشان گمارد، و پیامبرانش را پیاپی فرستاد تا از آنان بخواهند حق و نعمتی که فراموششان شده، به یادشان آرند؛ و با رساندن حکم خدا، جای عذری برایشان نگذارد؛ و دفائن و گنجینه‏های خرد ایشان را بگشایند؛ و آیت‌ها را به آنان بنمایند – خطبه 1 – نهج البلاغه.»

و به این دلیل بود که نظام‌های غاصب و قاسط که بعد از محمد بر گرده مسلمانان سوار شدند، نخستین تلاششان آن بود که با جایگزین کردن انسان افلاطونی و انسان ارسطوئی به جای انسان قرآن و محمد، نظام قاسط و غاسق حاکم بر آن‌ها را تبیین فلسفی نمایند (که این استحاله فلسفی از اواخر قرن دوم و به خصوص قرن سوم در نظام بنی عباسی و بالاخص در زمان مأمون عباسی تحقق پیدا کرد).

چراکه انسان ارسطوئی بر عکس انسان محمد که یک انسان قائم بالقسط بود، یک انسان جبری بود که نظام دوگانه غاصبانه «برده و برده دار» را بر پایه جبر و دو گانگی وجود تبیین و تفسیر فلسفی می‌کرد؛ و برده و برده دار را بر پایه این نظام دوگانه “خلقت طبیعی” اعلام می‌نمود؛ و به آن مشروعیت آسمانی می‌بخشید. اما انسان محمد انسانی بود که آنچنانکه در هستی نظامی واحد و خدای واحد می‌دید، معتقد بود که باید در جامعه هم یک نظام اجتماعی واحد بین انسان‌ها حاکم گردد؛ و تا زمانی که در جامعه برابری حاصل نشود، برادری یک شعار دروغ و عوام فریبانه می‌باشد. انسان محمد برادری را در عرصه برابری تبیین می‌کرد، نه برابری را در بستر برادری انسانی تبیين کند. محمد به خاطر اینکه در عرصه نظام خلقت توحید را می‌دید، لذا نمی‌توانست در عرصه انسانیت و جامعه انسانی دوگانگی نژادی و طبقاتی و... را ببیند، و در برابر این دوگانگی‌ها خاموش بنشیند. انسان محمد انسانی بود که دنیا و آخرت را مانند (امام محمد غزالی) در عرض - هم و هووی - هم نمی‌دید، تا یکی را به خاطر نیل به دیگری رها کند. بلکه بالعکس او آخرت را در طول دنیا می‌دید. چراکه محمد به او آموخته بود که «من لا معاش له لا معاد له - کسی که معاش و دنیا نداشته باشد، معاد و آخرت هم نخواهد داشت.»

انسان محمد بهشت و جهنم را دو سرزمین از قبل آماده شده برای شکنجه انسان‌ها نمی‌دانست. بلکه بالعکس آخرت را محصولی می‌داند که از مزرعه دنیا حاصل می‌شود. چراکه او از محمد آموخته بود که «الدنیا مزرعه الاخرت.» انسان محمد معاد و قیامت را محصول پراکسیس همین دنیای انسان می‌داند.

هم در عرصه پراکسیس معرفتی، («وَمَنْ کَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلًا - کسی که در این دنیا کور باشد در آخرت هم کور خواهد بود و گمراه تر – آیه 72 – سوره اسری.»)

و هم در عرصه پراکسیس عملی، («...یوْمَ ینْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یدَاهُ... - قیامت روزی است که انسان اعمالی را که از دنیا با دو دستش فرستاده است، می‌بیند – آیه 40 – سوره نباء.»)

و هم در عرصه پراکسیس فردی، «یوْمَئِذٍ یصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِیرَوْا أَعْمَالَهُمْ - فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیرًا یرَهُ - وَمَنْ یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یرَهُ - قیامت روزی است که مردم بیرون می‌آیند تا اعمال خود را ببینند. پس هرکه به اندازه ذره ائی در دنیا عمل خیر بکند، در آخرت آن را می‌بیند؛ و هر کس به اندازه ذره ائی در دنیا کار بد بکند، در آخرت آن را خواهد دید – آیات 6 الی 8 – سوره زلزله.»

«وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَی کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ... – هر کس در صحنه قیامت منفرد وارد می‌شود، آنچنانکه در آغاز خلقت منفرد تکامل یافته است – آیه 94 – سوره انعام.»

هم در عرصه پراکسیس اجتماعی، «تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُمْ مَا کَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یعْمَلُونَ - این امتی که در گذشت، برای اوست آنچه که عمل کرده و کسب کرده است؛ و برای شما است آنچه کسب کرده‌اید؛ و هر امتی از آنچه که امت دیگر کرده است، در روز قیامت مورد سوال قرار نمی‌گیرد – آیه 141 – سوره بقره.»

و هم حاصل پراکسیس تکاملی وجودی همین دنیا است، «یوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیرَ الْأَرْضِ... - قیامت روزی است که همین زمین به زمین دیگری مبدل می‌شود – آیه 48 – سوره ابراهیم.»

ادامه دارد