اسلام تغییرگرا، اسلام تفسیرگرا – بخش دوازدهم 

شریعت تطبیقی - شریعت انطباقی - شریعت دگماتیسم یا

اخلاق تطبیقی - اخلاق انطباقی - اخلاق دگماتیسم یا

اعتقادات تطبیقی - اعتقادات انطباقی - اعتقادات دگماتیسم

اما کشف تاریخی بودن دین اسلام توسط شریعتی که در نیمه دوم سال 48 حاصل شد، برای او منجر به دستاوردهای تئوریکی کرد که عبارت بودند از، اسلام تاریخی محمد بعد از زمان محمد دارای گسترش تاریخی شد، که همین گسترش تاریخی - اسلام تاریخی- عامل پیدایش انواع اسلام یا انواع اسلام شناسی شد. بنابراین از نظر شریعتی (برعکس اقبال که معتقد بود؛ ریشه انواع اسلام‏ها پایه معرفت شناسی دارد) مبنای تکوین انواع اسلام – تاریخی- است که از زمان خود پیامبر تکوین پیدا کرده است. از نظر شریعتی عواملی تاریخی که در شکل‏گیری انواع اسلام دخالت داشته عبارت بوده‌اند از:

اول - عوامل طبقاتی.

دوم - عوامل سیاسی.

سوم- عوامل اجتماعی. که شریعتی این سه عامل را (مانند برتراند راسل) در قدرت خلاصه می‌کند و خود عامل قدرت را به «سه شکل زر و زور و تزویر» تبیین می‌نماید، که زر را عامل اقتصادی می‌داند و زور را عامل قدرت سیاسی و تزویر را عامل قدرت مذهبی و اجتماعی و معرفتی و فرهنگی، تبیین می‌نماید. از نظر شریعتی؛ با تاریخی شدن اسلام (توسط وحی و محمد)، شرایطی ایجاد کرد که رشد قدرت (چه اقتصادی، چه سیاسی، چه مذهبی و اجتماعی)، را فراهم گردانید، و رشد این نیروها سبب شد تا اسلام تاریخی به خدمت خلافت غصب درآید[1].

از نظر شریعتی؛ از همان آغاز تکوین اسلام در مکه و با ورود نیروهای مختلف (طبقاتی و اجتماعی و سیاسی) مبانی تکوین انواع اسلام بوجود آمد، که این انواع اسلام در زمان خود پیامبر (در مدینه النبی محمد)، صورت جناحی و مغلوب داشت. اما با مرگ محمد اسلام تاریخی صورت علنی پیدا کرد و به صورت «مبارزه طبقاتی و سیاسی» در دوره (اسلام تاریخی) جاری شد، تمام جنگ‏هائی که بعد از مرگ پیامبر اسلام[2] جریان پیدا کرد همگی؛ «جنگ‏های طبقاتی و سیاسی و مذهبی» بودند، که در راستای انواع اسلام‌ها صورت می‌گرفت. به این دلیل شریعتی نام این اسلام‌ها را به همان شکل تاریخی مطرح می‌کرد؛ مثل اسلام علی و اسلام ابوسفیان، یا تشیع علوی و تشیع صفوی، یا تسنن اموی و تسنن محمدی، و... از نظر شریعتی (و برعکس اقبال)؛ انواع اسلام طبقاتی از زمان خود محمد شکل گرفت که رفته رفته با توسعه تاریخی اسلام - این اسلام‌ها- نیز گسترش پیدا کرد، که هرکدام از این اسلام‌ها «نمایندگی بخشی از جامعه را به لحاظ طبقاتی و سیاسی» به عهده داشتند.

ما بر این اساس می‌توانیم مبانی تئوریک‌اندیشه شریعتی را به این صورت تبیین نمایم:

1 - از نظر شریعتی (برعکس اقبال)؛ خواستگاه تکوین انواع اسلام در - خود اسلام تاریخی- می‌باشد.

2 - اسلام تاریخی از زمان خود پیامبر و وحی تکوین پیدا کرد.

3 - اجتماعی بودن خواستگاه اسلام تاریخی باعث شد تا عوامل قدرت در سه شکل - زر و زور و تزویر- در تکوین انواع اسلام تاریخی نقش عمده‏ائی پیدا کنند.

4 - تمامی جنگ‌ها و مبارزات بعد از مرگ پیامبر - ماهیت طبقاتی و سیاسی- داشته است که تحت لوای اسلام‌های متنوع انجام گرفته است.

5 - انواع اسلام طبقاتی و سیاسی در طول تاریخ هر کدام نمایندگی بخشی از جامعه را به عهده داشته‌اند. یعنی از نظر شریعتی؛ آن چنان که اسلام علی یا اسلام ابوذر نمایندگی جناح چپ جامعه پیامبر را (حتی در زمان خود او) به عهده داشتند، اسلام ابوسفیان یا اسلام ناکثین نیز در جبهه اول بودند (ابوبکر، عمر، طلحه، زبیر، عثمان، عبدالرحمن ابن عوف و سعد ابن ابی وقاص)، که نمایندگی بخش دیگری از جامعه را در دست داشته‌اند.

6 - از نظر شریعتی؛ شکل گیری اقسام اسلام (به خصوص در قرن پنجم هجری) در اشکال:

الف - اسلام فقاهتی.

ب - اسلام فلسفی یونانی.

ج - اسلام تصوف هند شرقی.

د - اسلام کلامی اشاعره و معتزله. و...، همگی در راستای همان انواع اسلام‌های طبقاتی بود.

7 - شریعتی انواع اسلام شناسی - انطباقی و تطبیقی و دگماتیسم- را نیز در راستای همان انواع اسلام تاریخی تبیین می‌نماید، چراکه از نظر شریعتی: اینکه «اول بگو چه می‌خوری تا بگویم چه فکر می‌کنی» تبیین کننده این امور می‌باشد.

8 - بر مبنای این نگرش به انواع اسلام تاریخی بود که (گرچه شریعتی نسبت به آینده تاریخ خوشبین بود اما)، حال تاریخی اسلام و گذشته تاریخ اسلام از محمد تا این زمان را به صورت طبقاتی می‌دید و حاکمیت طبقه زر مدار و زور مدار و اصحاب قدرت را چنین تبیین و تفسیر کرده و نیروی‌های بالنده جامعه را پیوسته به صورت مغلوب تبیین می‌نمود.

9 - شریعتی در مورد ختم نبوت پیامبر اسلام[3] معتقد است که؛ این «پتانسیل هدایت‏گرانهتاریخی قرآن است که باعث ختم نبوت شد».

10 - مبنای اسلام تطبیقی شریعتی در - شریعتی تاریخی و تطبیقی- که از اواخر سال 48 متولد شد، «اسلام و تاریخ» می‌باشد، یعنی به موازات و به میزانی که اسلام تاریخی بتواند با تاریخ به معنای «علم شدن» خود را تطبیق بدهد، از آن - اسلام تطبیقی- حاصل می‌شود. اما به موازاتی که - اسلام تاریخی- دنباله رو تاریخ گردد، نتیجه؛ اسلام انطباقی و دگماتیسم- حاصل می‌شود، در صورتی که از نظر اقبال؛ «رابطه تطبیق و انطباق به صورت رابطه اسلام و اصل فلسفی تکامل» شکل می‌گیرد.

به عبارت دیگر در اسلام شناسی اقبال (آنچنانکه در اسلام شناسی مهندس محمد حنیف نژاد هم مطرح بود) اصل «تکامل» جایگزین اصل «تاریخ» شریعتی می‌شود[4]. البته بازرگان و سروش و طباطبائی و مطهری که به کلی با اصل تکامل مخالف هستند و آن را اصل مارکسیستی می‌دانند، ولی طالقانی (که تا اندازه‏ائی به مجاهدین سمپاتی فکری داشت) ، مانند ملاصدرا که؛ حرکت جوهری در طبیعت را قبول داشت، اما در انسان و جامعه انسانی تکامل در طبیعت را نفی می‌کرد، و یا حتی به صورت خزنده و به تاسی از - دکتر یدالله سحابی- تکامل «انسانی» را هم قبول می کند، اما در خصوص جامعه انسانی (آنچنانکه یدالله سحابی تکامل را قبول نداشت)، طالقانی هم تکامل اجتماعی و تاریخی را قبول نداشت، و در عرصه اجتماعی (به تاسی از نائینی در تنبیه امه و نتزیه مله) معتقد به جامعه فقهی بود و نه جامعه تاریخی، آنچنانکه امروز محسن کدیور نیز به همین جامعه فقهی (نائینی و خمینی و طالقانی و منتظری و باقر صدر و...) معتقد است و آن را تبلیغ می‌کند. بنابراین انواع اسلام‌های موجود عبارتند از:

الف - اسلام طباطبائی و مطهری و سروش و بازرگان؛ اصل تکامل را - نه در طبیعت قبول دارند و نه در انسان و نه در جامعه و نه در تاریخ-.

ب - اسلام تطبیقی معرفتی اقبال؛ اصل تکامل را در طبیعت قبول دارد، اما در انسان و جامعه و تاریخ ساکت است.

ج - اسلام انطباقی یدالله سحابی و طالقانی؛ اصل تکامل در طبیعت و انسان را قبول دارند ولی اصل تکامل در جامعه و تاریخ را نفی می‌کنند.

د - اسلام - تطبیقی تاریخی- شریعتی

و - اسلام -انطباقی علمی- حنیف نژاد به اصل تکامل، هم در طبیعت قائل‌اند و هم در انسان و هم در اجتماع انسانی و هم در تاریخ بشر.

1 - اسلام - تطبیقی تاریخی- شریعتی برعکس اسلام - تطبیقی معرفتی- اقبال که یک «اسلام تفسیری» می‌باشد، یک «اسلام تغییری» است.

2 - اسلام «تطبیقی تاریخی» شریعتی[5]، یک اسلام جامعه ساز می‌باشد که بر پایه «توحید فلسفی، توحید اجتماعی، توحید اخلاقی و توحید تاریخی» تبیین می‌گردد.

3 - اسلام «تطبیقی تاریخی» شریعتی بر پایه -اسلام جامعه ساز محمد- معتقد به «انسان بازیگر اگزیستانسیالیستی» است، و نه انسان تماشاگر اسلام ارسطوئی و اسلام تصوف اشعری گر.

4 - اسلام «تطبیقی تاریخی» شریعتی بر پایه -اسلام جامعه‌گرا و جامعه ساز و دنیا گرای- محمد، معتقد به اسلام «هدایتگر اجتماعی و سیاسی ایدئولوژیک» می‌باشد، و نه دین آخرت‌گرا، عقل ستیز، حیرت آفرین، دنیا ستیز، جامعه ستیز، سیاست ستیز، زن ستیز سروش و بازرگان و...

 

ادامه دارد



[1]. شریعتی «تئوری خلافت غصب» را در یکی از آخرین کنفرانس‏های ارشاد، که در آبان ماه 51- و تحت عنوان - قاسطین و مارقین و ناکثین- مطرح کرد، بیان می‌کند.

[2]. چه در داخل اسلام و در بین مسلمانان انجام گرفت و چه در بیرون اسلام، حتی - جنگ‌های پنج ساله دوران حکومت علی.

[3]. نه مانند اقبال که بر پایه ورود انسان از مرحله نبوت به مرحله عقلانیت تبیین می‌نماید؛ و نه مانند مرتضی مطهری ختم نبوت را به دلیل وجود اجتهاد در فقه و توان تاریخ سازی و جامعه سازی فقه ارزیابی می‌کند.

[4]. البته این نکته قابل ذکر است که مجاهدین اصل - تکامل طبیعی را به عرصه اجتماع انسانی- هم توسعه دادند، اما اقبال به همان مرحله - تکامل طبیعی- بسنده کرده است، و در اندیشه او دیده نشده که تکامل طبیعی را مانند حنیف نژاد به مرحله اجتماعی بکشاند، و یا مانند شریعتی به مرحله تاریخ تا انتها معتقد گردد.

[5]. برعکس اسلام دگماتیسم فقاهتی حوزه؛ نائینی و خمینی و باقر صدر و محسن کدیور و اسلام دگماتیسم فلسفی ارسطوئی ابن سینا و طباطبائی و مطهری و ملاهادی سبزواری و نیز اسلام دگماتیسم تصوف اشعری گری غزالی و سروش و...