شریعتی و استراتژی اقدام عملی سازمانگرایانه حزبی– بخش نهم
1 - «شریعتی راه» یا «شریعتی اندیشه»؟
شریعتی از محدود نظریه پردازانی است که فرآیندهای مختلف استراتژی یک جامعه در فرآیندهای مختلف زندگی سیاسیاش طی شده است و از آنجا که پروسه تدوین اسلام تاریخی (یا ایدئولوژی اسلام یا تئوری عام مکتب اسلام یا اسلام شناسی یا اصول محوری اقتصادی و سیاسی و اجتماعی) اندیشه او در بستر فرآیندهای مختلف استراتژی او شکل گرفته است، لذا این امر باعث گردید تا هم ایدئولوژی شریعتی (که همان اسلام تاریخی میباشد) و هم استراتژی شریعتی که -اقدام عملی سازمانگرایانه حزبی است- برای جامعه ما به صورت یک پدیده تاریخی درآید.
البته نیاز به تاکید مجدد نیست که مقصود ما از اصطلاح «تاریخی» (آن چنان که در درسهای اسلام شناسی مطرح کردهایم) همان داشتن دینامیزم و بومی بودن و داشتن ریشه اجتماعی و توان اعتلا و تطبیق آن در آینده حرکت جامعه ایران میباشد، بنابراین هرگز نباید در برخورد با اندیشه شریعتی چه در عرصه تئوریهای عام و چه خاص و چه مشخص و چه در دایره ایدئولوژی شریعتی[1] و چه در تبیین استراتژی او، این نکته بسیار مهم را فراموش نکنیم که مخاطب ما یک شریعتی نیست، بلکه شریعتیها هستند که در طول فرآیندهای مختلف یک پروسه و مرحله به مرحله، آن چنان که لازمه تاریخی شدن یک ایدئولوژی و یا یک استراتژی باشد کامل شده است، و این شریعتی تاریخی در فرآیندهای سیر استکمالی پروسس ایدئولوژی و استراتژی خودش عادت نداشته است که به عقب و پشت سر خود نگاه کند و به جمع بندی و پیرایش و آرایش اندیشه گذشته خود بپردازد، بلکه با شتاب و با پرواز به سمت جلو نگاه میکرد و توفنده و تنها و یکه تاز و بی محابا به پیش میشتافته است و همین موضوع باعث گردیده است تا - شریعتیها از دل شریعتی- زائیده شود.
برای دنبال کنندگان راه شریعتی در این عصر و در این نسل نخستین سوالی که باید در برخورد با این اقیانوس اندیشه مطرح بشود؛ «کدامین شریعتی؟» است و ما تا زمانی که این سوال را در برابر اندیشه شریعتی مطرح نکنیم و به پاسخ آن نرسیم و به صورت احساسی، عاطفی و بدون روش بخواهیم با اندیشه او برخورد کنیم، گرفتار بس طوفانها و بحرانها در رفتن و ساختن و شدن استراتژی تحزبگرایانه شریعتی میشویم که سر انجام آن با کرام الکاتبین خواهد بود! چنان که نشر مستضعفین (بین سالهای 59 و 60) در حرکت سازمانگرایانه حزبی خود گرفتار آن شد، ما در پاسخ به سوال استراتژیک «کدامین شریعتی؟» هرگز نباید گرفتار این خامی بزرگ بشویم که فکر کنیم با تنظیم یک سیر مطالعاتی جهت کار بر روی کتابهای شریعتی میتوانیم به سوال فوق پاسخ علمی بدهیم[2]، و ما حتی نباید این تصور را داشته باشیم که با تنظیم یک سیر مطالعاتی از کتابهای شریعتی میتوانیم به مخاطب خودمان در برابر سوال استراتژیک؛ «کدامین شریعتی؟» پاسخ بگوئیم.
شاید در این رابطه بزرگترین پارادیم کیسی که میتوانیم به لحاظ تاریخی و به لحاظ فونکسیون نظری با شریعتی مقایسه کنیم - فردریک هگل- (فیلسوف بزرگ نیمه اول قرن نوزدهم اروپا) باشد. البته شریعتی مانند هگل یک فیلسوف نبود ولی بیش از هر چیز ایمان داریم که «اسلام تاریخی شریعتی همان فونکسیونی را در تاریخ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جامعه ما و نیز مسلمانان ما -از نیمه دوم دهه چهل- داشته است که فلسفه هگل[3] در غرب بوجود آورد». از اگزیستانسالیستها تا مارکسیستها و... همه مولود اندیشه هگل هستند و گرچه فهم و شناخت همه جانبه اعماق فلسفه هگل کاری معجزه آسا میباشد، ولی نکته مهم آن که؛ «ریشه تمامی اندیشههای فلسفی و اجتماعی و سیاسی که از اواخر قرن هیجدهم در غرب بوجود آمدهاند در اندیشه هگل بوده و هست» و بدون شناخت اندیشه هگل هرگز امکان شناخت این اندیشههای نو به نو در غرب وجود ندارد. اندیشه اسلام تاریخی شریعتی از نیمه دوم دهه چهل نیز همین فونکسیون را برای جهان مسلمین و جامعه ما داشته است، چراکه تمامی تحولات سیاسی و فکری و اجتماعی و تئوریک که از نیمه دوم دهه چهل در جهان مسلمین و جامعه ایران بوجود آمده است، همگی ریشه در اندیشه شریعتی داشته و دارد، لذا بدون شناخت همه جانبه اندیشههای شریعتی و اسلام تاریخی، امکان شناخت تحولات و جنبشهای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و... ایران و منطقه وجود ندارد.
بنابراین برای پاسخ به سوال استراتژیک «کدامین شریعتی؟» باید به جای تنظیم سیر مطالعات کتابهای شریعتی با اندیشه او «پراتیک اجتماعی- تاریخی مستمر داشت» تا در عرصه این پراتیک - تاریخی و سیاسی و اجتماعی- بتوانیم شریعتی خویش را از دیگر شریعتیها باز بشناسیم. مثلا یکی از نوشتههای شریعتی قصه حسن و محبوبه است[4]. شریعتی این قصه را در اواخر حیات و حرکت و عمر سیاسی و طبیعی خود مطرح کرده است، او در این داستان سعی میکند تا تمامی جمع بندیهای سیاسی و اجتماعی و مکتبی و استراتژیک 20 ساله حرکت خود را (برای اولین و آخرین بار) در لوای یک قصه تدوین و تنظیم کند، ما با یک نگاه اجمالی به این قصه (چه در عرصه استراتژی و چه در عرصه ایدئولوژیک و چه در عرصه سیاسی و اجتماعی و حتی در عرصه عاطفه) گرفتار یک سوال بزرگتر از سوال اول (کدامین شریعتی؟) میشویم، که آن سوال «چه کنم؟» است! چراکه شریعتی در اواخر عمرش این قصه را در تجلیل از دو تن از اعضاء سازمان مجاهدین خلق که قبلا سمپاتی فکری و عاطفی با او داشتهاند، در زمانی مطرح میکند که این دو تن در عملیات نظامی با پلیس شاه کشته شده بودند و لذا او با علم به این موضوع میخواست از آنها تجلیل کند، مشکلاتی که همین قصه کوچک میتواند برای کسی که میخواهد - به اندیشه شریعتی به عنوان راه نگاه کند- و نه آن را به عنوان گنجینه معلومات قبول کند، عبارتند از این که:
اولا- شریعتی در زمانی - قصه حسن و محبوبه- را مطرح کرده است که کودتای اپورتونیستها و تحولات انحرافی و بحران و انشعابات داخل سازمان مجاهدین خلق در هر کوچه و بازاری تبدیل به داستان شده بود و آن چنان این تنور داغ بود که حتی خود جریانهای مارکسیستی مثل جریان فلسطین پاک نژاد و سازمان چریکهای فدائی را هم به واکنش واداشته بود و رژیم شاه در حال حداکثر استفاده تبلیغاتی و سیاسی از موضوع بود و خود این دو تن (حسن آلادپوش و محبوبه متحدی) اگر نگوییم از سردمداران جریان مارکسیستی تحول سازمان مجاهدین بودند قطعا از مهرههای مهم این تحول ایدئولوژیک و استراتژیک محسوب میگشتند[5].
ثانیا- با این که شریعتی در زمان سرائیدن این قصه (سال 55) مدتهای مدیدی بود که با استراتژی چریکگرائی و ارتش خلقی وداع کرده است اما در عین حال دو باره در این قصه - شریعتی عاطفی و انسانی- را میبینیم که فیل او یاد هندوستان میافتد و اصلا حسن و محبوبه چریک و معتقد به استراتژی ارتش خلقی را الگو و نمونه و مالم الطریقه استراتژی و اندیشه خودش معرفی میکند، آن هم بدون هیچ گونه مرزبندی و تعریف مشخص از موضوع.
ثالثا- از آنجا که در آغاز این قصه شریعتی برای اولین و آخرین بار به تحلیل تاریخی و سیاسی و اقتصادی جامعه ایران به صورت مشخص و کنکریت میپردازد[6] و به علت این که در این قصه شریعتی باز در سال 55 بعد از بن بست مطلق استراتژی چریکگرائی در ایران پای استراتژی چریکگرائی و ارتش خلقی را امضاء میکند و به امضاء هم بسنده نمیکند بلکه مهمتر از آن خود را موسس این استراتژی میداند و آرزوی و آرمان خویش را در راه حسن و محبوبه به نمایش میگذارد، که آن بحران استراتژیک راه شریعتی - و نه اندیشه شریعتی- را تشدید میکند. جای تاکید دوباره نیست که مقصود ما از طرح این موضوع تنها ارائه یک نمونه بود و نه نقد اندیشه شریعتی، تا این گمان در پویندگان راه شریعتی بوجود نیاید که فکر کنند میتوانند با تنظیم یک سیر مطالعات برای کتابهای شریعتی مشکل را حل کنند و پاسخ «کدامین شریعتی؟» خود را پیدا نمایند! و از عقبه و گردونه «چه کنم؟» در جاده شریعتی به راحتی عبور کنند.
هدف ما در اینجا و در این زمان از طرح این نمونه آن است که به پویندگان راه شریعتی این نکته را پیشاپیش اعلام کنیم که راه شریعتی آبستن بحران استراتژیک است و همین بحران استراتژیک است که مدت بیش از 40 سال است که کشتی حرکت شریعتی را به گل نشانده است و ما تا زمانی که از این بحران تئوریک استراتژی به سلامت عبور نکنیم، نباید پروسه تکوین حزب خود را آغاز کنیم، تازه اگر هم آغاز بکنیم گرفتار همان طوفانهائی میشویم که (در سال 59 و 60) نشر مستضعفین گرفتار آن شد. البته باید بدانیم کسی یا جریانی که این بحران تئوری استراتژی در اندیشه شریعتی را نفهمد، هیچ شناختی از اندیشه شریعتی ندارد و هر کس که میخواهد اندیشه شریعتی را توسط اقدام عملی سازمانگرایانه حزبی به راه مبدل کند، موظف به حل این بحران تئوری استراتژی است تا راه خود را آغاز کند، ما هر زمان که در میان این همه راه و بیراه در جامعه - شریعتی- را به عنوان پاسخ گوی مشکلات خودمان و جامعه مان انتخاب کردیم، از مرحله سختیها گذشتهایم ولی این پایان سختیها سرآغاز مرحله سختتری خواهد بود، چراکه در این مرحله نخستین سوالی که مطرح میشود این است که؛ اگر ما شریعتی را به عنوان راه حل مشکل این جامعه انتخاب کردیم، آیا مخاطب ما شریعتی اندیشه است یا یک شریعتی راه؟ اگر شریعتی انتخاب شده ما یک شریعتی اندیشه باشد، آخر این کار تالیف یک کتاب شریعتی شناسی خواهد بود که به صورت یک جعبه مارگیری ذهنی درخواهد آمد که همه جانوران در آن زندگی میکنند جز – شریعتی، راه شریعتی، استراتژی، سوسیالیسم، مبارزه طبقاتی، رادیکالیسم سیاسی، طبقاتی و اجتماعی، دیالکتیک طبقاتی، سیاسی، اجتماعی، انسانی و اقتصادی- اما اگر شریعتی راه را انتخاب کردیم تمام ماجراها کلید خواهد خورد و قبل از هر چه موظف به پاسخ گوئی به این سوالات هستیم:
1 - تفاوت شریعتی راه با شریعتی اندیشه چیست؟ (مجموعه آثار 13 صفحه 126).
2 - تفاوت شریعتی راه با راه شریعتی کدام است؟ (مجموعه آثار 20 صفحه 481).
3 - تفاوت «استراتژی اقدام عملی سازمانگرایانه حزبی شریعتی راه» با «استراتژی چریکگرای شریعتی و استراتژی شریعتی ارتش خلقی؟»
4 - تفاوت شریعتی راه با شریعتی آکادمیک؟ (مجموعه آثار 1 - صفحه 109) «ما میخواهیم یک اندیشه نو و یک نژاد نو بیافرینیم و بکوشیم تا یک انسان تازه، بر روی پاهای خویش بایستد.»
5 - تفاوت شریعتی راه با شریعتی انطباقی؟ (اسلام شناسی مشهد صفحه 38 به بعد).
6 - تفاوت شریعتی راه با شریعتی ایدئولوگ؟ (مجموعه آثار 1 - صفحه 255 - «ایمان در دل من عبارت از سیر صعودی است که پس از رسیدن به بام عدالت اقتصادی به معنای علمی کلمه و آزادی انسان به معنای اصطلاح غیربورژوازی آن در زندگی آدمی آغاز میشود».
7 - تفاوت شریعتی راه با شریعتی سیاسی هوادار جبهه ملی اول و دوم و سوم؟
8 - تفاوت شریعتی راه با شریعتی عرفان- برابری- آزادی؟ (مجموعه آثار یک صفحه 78).
9 - تفاوت شریعتی راه با شریعتی آگاهی- آزادی- برابری؟ (مجموعه آثار یک صفحه 79).
10 - تفاوت شریعتی راه با شریعتی نان- آزادی- فرهنگ؟
11 - تفاوت شریعتی راه با شریعتی حقیقت- خیر- زیبائی؟
12 - تفاوت شریعتی راه با شریعتی عبادت- کار- مبارزه؟
13 - تفاوت شریعتی راه با شریعتی تاریخی[7]؟
14 - تفاوت شریعتی راه با راه اقبال؟
15 - تفاوت شریعتی راه با راه سید جمال؟
16 - تفاوت شریعتی راه با راه عبده؟
17 - تفاوت شریعتی راه با راه سوسیالیستهای کلاسیک نیمه دوم قرن نوزده اروپا؟
18 - تفاوت شریعتی راه با راه سوسیالیستهای دولتی قرن بیستم؟
19 - تفاوت شریعتی راه با شریعتی سال 40؟ («شریعتی کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور»، «شریعتی ناشر نشریه ایران آزاد در فرانسه» و «شریعتی همراه با فانون و ارتش آزادی بخش الجزایر» و «شریعتی زندان پاریس»).
20 - تفاوت شریعتی راه با شریعتی سال 45؟ (شریعتی «اسلام شناسی مشهد» و «محمد خاتم پیامبران» و «سیمای محمد»).
21 - تفاوت شریعتی راه با شریعتی سال 47؟ (شریعتی «کویر» و «گفتگوهای تنهائی» و «توتم پرستی» و «هبوط»).
22 - تفاوت شریعتی راه با شریعتی سال 48؟ (شریعتی «امت و امامت» و «هجرت و تمدن»).
23 - تفاوت شریعتی راه با شریعتی سال 49؟ (شریعتی «میعاد با ابراهیم» و «حسین وارث آدم»).
24 - تفاوت شریعتی راه با شریعتی سال 50؟ (شریعتی «تاریخ ادیان» و «اسلام شناسی ارشاد» و «تشیع علوی و صفوی» و «مسئولیت شیعه بودن» و «چه باید کرد؟» و «از کجا آغاز کنیم؟» و «شهادت» و «پس از شهادت» و «آری اینچنین بود برادر»).
25 - تفاوت شریعتی راه با شریعتی سال 51؟ (شریعتی «قاسطین و مارقین و ناکثین» و «شیعه یک حزب تمام» و «تفسیر سوره روم» و «تفسیر سوره انبیاء»).
26 - تفاوت شریعتی راه با شریعتی سال 52؟ (شریعتی نامههای همایون و پدرش).
27 - تفاوت شریعتی راه با شریعتی سال 53؟ (شریعتی محبوس تنها در سلول شماره 3 بند 6 کمیته مشترک).
28 - تفاوت شریعتی راه با شریعتی سال 55؟ (شریعتی «تخصص» و «منحنی طبقاتی قرآن» و «حسن و محبوبه» و «اقتصاد قسط توحیدی»).
29 - تفاوت شریعتی انطباقی با شریعتی تطبیقی؟
30 - تفاوت شریعتی انطباقی با شریعتی تاریخی؟
31 - تفاوت شریعتی تطبیقی با شریعتی حزبی؟
32 - تفاوت شریعتی اگزیستانسیالیست با شریعتی سوسیالیست؟ (مجموعه آثار 25 صفحه 355).
ادامه دارد
[1]. چنان که قبلا هم بارها مطرح کردیم مقصود ما از کاربرد اصطلاح ایدئولوژی برای طرح اسلام شناسی شریعتی اشاره به همان -اسلام تاریخی شریعتی می باشد- که از نظر ما بزرگترین کشف و دستاورد حیات تاریخی شریعتی و حتی در تاریخ جهان اسلام و در بعد از پیامبر اسلام میباشد! چراکه بزرگترین مصیبتی که بنیعباس و در راس آنها مأمون بر اسلام وارد کردند و مصیبت آنها بس بزرگتر از مصیبت بنیامیه بر اسلام نبوی و اسلام علوی بود، تبدیل اسلام تاریخی نبوی و علوی محمد به اسلام اسکولاستیک و سنتی به واسطه ورود فلسفه یونان به حوزه اسلام تاریخی (نبوی و علوی) بود که برای بیش از هزار سال مسلمین را به خواب خوش بی خبری فرو برد، همان کاری که بازرگان پیر به همراه عبدالکریم سروش که در عصر حاضر در حال انجام آن میباشد ، میکوشند تا اسلام تاریخی شریعتی را دو باره به توسط شعارهای؛ - اسلام آخرتی و اسلام غیرسیاسی و اسلام غیراجتماعی و اسلام فردی و اسلام عبادی- به اسلام اسکولاستیک بدل کنند، بنابراین طرح اصطلاح ایدئولوژی در اینجا وارد شدن دوباره ما به جنگ تحمیلی 30 ساله حیدر- نعمتی گذشته شایگان - سروش بر علیه اسلام تاریخی شریعتی جهت خوش خدمتی به نظام مطلقه فقاهتی حاکم نیست.
[2] . چراکه شریعتی در هیچ زمانی عادت نداشت و نه فرصت پیدا کرد که گذشته خود را چکش کاری کند و این از مشخصات بارز شریعتی بود که همیشه در حال پرواز حرکت میکرد و همیشه به جلو نگاه میکرد و خود را آبستن آینده و وام دار گذشته میدید و هیچ گاه درد زایمان گذشته نداشت و از گذشته نگری و گذشته گرائی و در ضمن از نگریستن به حرکت رو به عقب بیزار بود و تا آخر خودش را از دو قید «حرکت پروازی و نگاه رو به جلو» آزاد نکرد.
[3]. هگل فیلسوفی است که؛ فلسفه نظری دکارت و کانت در غرب را از آسمان به زمین آورد و با طرح معجزه - وحدت عین و ذهن و بستر دیالکتیک و موضوع تاریخ و اصل تکامل شدن تاریخی در بستر دیالکتیک منطقی و فلسفی- بشریت را در حوزه عقلانیت فلسفی وارد فرآیند نوینی از شدن کرد، هگل نه تنها پدر دیالکتیک غرب میباشد و نه تنها پدر تاریخ و شدن و تکامل دیالکتیکی است، بلکه یک جامعه شناس و یک نظریه پرداز و یک اندیشمند بزرگی بود و هست که بدون شناخت او هرگز امکان شناخت نظری و تئوریک تحولات و مکتبها و اندیشههای مغرب زمین از نیمه دوم قرن هیجدهم وجود ندارد.
[4]. که شریعتی این قصه را به صورت گفتاری و در نیمه دوم سال 55 یعنی پس از انحراف و کودتا در سازمان مجاهدین خلق و رکود و بن بست استراتژی چریکگرائی در داخل جامعه ما و نیز پس از کشته شدن حسن آلادپوش و محبوبه متحدی در عملیات نظامی توسط پلیس شاه، که در تجلیل از آنها مطرح کرده است.
[5]. البته ممکن است در اینجا گفته شود که شریعتی عالم به این موضوع نبوده و بر پایه سمپاتی قبلی آنها به او و پس از آزادی از زندان با آنها برخورد کرده است که با قبول این موضوع باید در نظر داشته باشیم که شریعتی این قصه را بعد از آزادی از زندان و در سال 55 سرائیده است و در این زمان نه تنها شریعتی آگاه به تحول درون سازمان بوده بلکه اصلا شریعتی به نحوی با نیروهای تصفیه شده و از همه جا رانده و از همه جا مانده سازمان مجاهدین رابطه داشته است.