مبانی تئوری اخلاق در اندیشه ما
اخلاق دگماتیسم، اخلاق انطباقی، اخلاق تطبیقی – قسمت چهارم
5 - سوره تکاثر تبیین کننده مبانی تئوریک اخلاق از نگاه محمد است:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ - حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ - کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ - ثُمَّ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ - کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیقِینِ - لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ - ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَینَ الْیقِینِ - ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ - به نام خداوندی که برهمه موجودات هستی رحمان است و بر انسان رحیم- تکاثر (ثروت و قدرت و معرفت) شما را به روی گرداندن از خود و دیگران واداشته است- و تا آنجا پیش رفته که به زیارت قبرها میپردازید[1] - به زودی خواهید فهمید که نه چنین است- به زودی خواهید فهمید که نه چنین است- به زودی خواهید دانست که نه چنین است- به تحقیق (در همین دنیا در این تکاثر قدرت و ثروت و معرفت) جهنم خود را میبینید- به تحقیق آن را مشاهده خواهید کرد- پس در آن مرحله است که به سوال کشیده خواهید شد[2].»
الف - تفسیر سوره تکاثر:
این سوره مانند سورههای گذشته که قبلا به تفسیر آنها پرداختیم از جمله سورههائی میباشد که در مکه بر محمد نازل شده است و لذا سورهائی مکی است و آن چنان که قبلا هم در تفسیر سورههای مکی مطرح کردیم؛ امکان فهم سورههای مکی قرآن در گرو فهم استراتژی مکی محمد میباشد، چراکه سورههای نازل شده بر محمد در راستای پیش برد استراتژی آگاهیبخش 13 ساله مکی او در مکه و یا استراتژی آزادیبخش 10 ساله مدنی محمد در مدینه بوده است و نه بالعکس، به همین دلیل همیشه قبل از تفسیر سورهها باید نگاهی هر چند گذرا به استراتژی محمد داشته باشیم تا در تفسیر سورهها به خطا نیافتیم. در خصوص استراتژی مکی محمد باز آن چنان که قبلا مطرح کردیم؛ استراتژی محمد در مکه یک استراتژی آگاهیبخش صرف بوده است که بر سه پایه «ترویجی، تبلیغی و تهییجی» استوار میباشد، در عرصه استراتژی ترویجی تلاش محمد در این راستا بوده است تا توسط «تبیین، تشریح و تفسیر» به تدوین دیدگاههای مکتب بپردازد، که در رابطه با محورهای تبیینی و تشریحی و تفسیری که محمد در استراتژی آگاهیبخش مکی «خود» به تدوین آنها پرداخت، چهار محور؛ معاد، توحید، انسان و نبوت در سرلوحه حرکت تبیینی و تدوینی محمد قرار داشتهاند و بر پایه تبیین این چهار محور عمده فلسفی «توحید و معاد و انسان و نبوت» بود که محمد میکوشید تا کانتکس حرکت خود را تبیین نماید، البته تبیین نبوت و حرکت خود محمد در کانتکس همین سه محور به انجام میرسید، بنابراین محمد در مکه میکوشید تا توسط «توحید و انسان و معاد» مانیفست اندیشه خود را تبیین نماید و در این رابطه است که هر کدام از سه محور توحید و انسان و معاد در پیوند با یکدیگر دارای معنی میباشد و به این ترتیب بوده که قرآن و محمد برای این که در این رابطه به تجرد گرائی گرفتار نشود و توحید را مانند - کلامییون- گرفتار دنیای ذهنی توحید ذاتی و صفاتی و افعالی نکند و معاد را مانند غزالی و بازرگان به جهان بیگانه با این دنیا گرفتار نکند و انسان را مانند افلاطون گرفتار عالم مجردات- مثل- نسازد و... این سه مقوله را در پیوند با یکدیگر تبیین مینماید، لذا به این دلیل است که قرآن و محمد در سورههای مکی این سه محور را در کنار هم تبیین مینماید و آنجا هم که به تشریح امور میپردازد باز در یک رابطه تنگاتنگ سه محوری تشریح را به انجام برساند، ولی با همه این احوال گرچه در تمامی سورههای مکی این محورها در پیوند تنگاتنگ با یکدیگر مطرح میشوند و در هر سوره مکی یکی از این سه محور عمده میشود و محورهای دیگر در کادر آن تبیین میگردد، مثلا در سوره توحید «توحید» موضوع عمده میباشد در صورتی که در سوره قیامت «معاد» و در سوره انسان «انسان» و نیز سوره تکاثر از جمله سورههای مکی محمد است که در آن باز انسان عمده است، ولی انسان در سوره انسان با انسان در سوره تکاثر یک سان نمیباشد، چراکه انسان در سوره انسان «انسان فلسفی» است در صورتی که انسان در سوره تکاثر «فونکسیون انسان» میباشد و نه انسان فلسفی که یکی از خصیصههای فونکسیونی انسان که سنگ زیر بنای خصیصههای منفی انسان از نگاه محمد میباشد «تکاثر» است، به طوری که کل سوره تکاثر در تبیین همین یک کلمه میباشد و آنچه که در آیات هشت گانه این سوره مطرح میشود همه در شرح و توصیه و تاکید بر همین یک کلمه «تکاثر» است، به طوری که اگر ما کلمه تکاثر را از این سوره جدا کنیم هیچ چیز معنی داری در این سوره باقی نمیماند، برای فهم جایگاه اصل تکاثر در دستگاه اخلاقی محمد باید این دستگاه اخلاقی را در مقایسه با دستگاههای اخلاقی دیگران قرار دهیم تا ارزش جایگاه تکاثر در دستگاه اخلاقی محمد مورد فهم قرار گیرد؛ در دستگاه اخلاقی مولوی آن چه که به عنوان سنگ زیربنای خصیصههای منفی انسان قرار دارد، خودپسندی است.
مثنوی دفتر اول صفحه 57 سطر اول به بعد:
ماند احوالت بدان طرفه مگس / کو همی پنداشت خود را هست کس
از خود او سرمست گشته بی شراب / ذره خود را بدیده آفتاب
وصف بازان را شنیده در بیان / گفته من عنقای وقتم بیگمان
آن مگس بر برگ کاه و بول خر / همچو کشتیبان همی افراشت سر
گفت من دریا و کشتی خواندهام / مدتی در فکر آن میمانده ام
اینک این دریا و این کشتی و من / مرد کشتیبان و اهل و رای و فن
بر سر دریا همی راند او عمد / مینمودش آن قدر بیرون زحد
مثنوی دفتر اول صفحه 145 سطر 15 به بعد:
آن یکی نحوی بکشتی در نشست / رو به کشتیبان نهاد آن خود پسند
گفت هیچ از نحو خواندی گفت لا / گفت نیم عمر تو شد بر فنا
دل شکسته گشت کشتیبان زتاب / لیک اندم گشت خامش از جواب
باد کشتی را بگردابی فکند / گفت کشتیبان بدان نحوی بلند
هیچ دانی شنا کردن بگو / گفت نی از من تو سباحی مجو
گفت کل عمرت ای نحوی فناست / زانک کشتی غرق این گردابهاست
محو میباید نه نحو اینجا بدان / گر تو محوی بی خطر در آب ران
مرد نحوی را از آن بردوختیم / تا شما را نحو محو آموختیم
در صورتی که در دستگاه اخلاقی حافظ آنچه که به عنوان سنگ زیربنای خصیصههای منفی انسان قرار دارد ریا و تزویر است:
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب / چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
در میخانه ببستند خدا یا مپسند / که در خانه تزویر و ریا بگشایند
حافظا می خورو رندی کن و خوش باش ولی / دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
زخانقاه به میخانه میرود حافظ / مگر زمستی زهد و ریا به هوش آید
من و هم صحبتی اهل ریا دورم باد / از گرانان جهان رطل گران ما را بس
می خور که صد گناه زاغیار در حجاب / بهتر زطاعتی که زروی ریا کنند
می صوفی افکن کجا میفروشند / که در تابم از دست زهد ریائی
در صورتی که در دستگاه اخلاقی شریعتی آن چه که به عنوان سنگ زیربنای خصیصههای منفی انسان قراردارد؛ «الینه شدن انسان در عرصه پول و زهد و کتاب و ماشین و بوروکراسی و عشق و...» میباشد، بنابراین آن چه که در یک نگاه کلی به سوره تکاثر برای ما حاصل میشود این که؛
اولا- سوره تکاثر یک سوره مکی است.
در ثانی- سوره تکاثر در راستای استراتژی آگاهیبخش مکی محمد میباشد.
در ثالث- سوره تکاثر یک سوره ترویجی و تبینی است و نه سوره تشریحی و تبلیغی و تهییجی.
در رابع- محور ترویج و تبیین سوره تکاثر انسان است.
در خامس- انسان موضوع سوره تکاثر انسان فلسفی نیست بلکه «فونکسیون منفی انسان» میباشد که تکاثر نامیده شده است.
در سادس- بنابر آنچه که فوقا مطرح شد؛ محمد در این سوره میخواهد مبانی دستگاه اخلاقی خود را تبیین بکند و از آن جائی که اخلاق علم شدن انسان میباشد، لذا محمد و هر اندیشمندی که میخواهد دستگاه اخلاقی تبیین نماید موظف است بر پایه مبانی فلسفی انسان شناسی که تبیین مینماید، دستگاه اخلاقی خود را تدوین بکند. آن چنان که فوقا مطرح کردیم مبانی فلسفی انسان شناسی قرآن و محمد هم تبیین دو وجودی انسان بود که؛ یکی را وجود طبیعی و غریزی و فطری انسان نامیدیم و دیگری را وجود اجتماعی انسان گفتیم، و مطرح کردیم که؛ محمد و قرآن این دو وجود را در ظرف نفس انسان تبیین مینمایند که یک مؤلفه آن انحطاطی است و یک مؤلفه دیگر آن اعتلائی است، مؤلفه انحطاطی مؤلفه - خود طبیعی- و فردی و غریزی انسان است؛ و مؤلفه اعتلائی - خود اجتماعی- و انسانی و تاریخی و خدائی میباشد. پس اخلاق از نظر محمد و قرآن میشود آن دستگاهی که بتواند با محدود کردن یا تقوی (نه کشتن آن چنان که تصوف شرقی معتقد است) در - «من» طبیعی- شرایطی را برای اعتلای «من» اجتماعی انسان، که «من» کلی میباشد و به مثابه تمام انسانیت است، فراهم کند لذا طبیعی است که عمدهترین کار این دستگاه اخلاقی جهت محدود کردن «من» طبیعی و غریزی، یک تبیین از هرم خصیصههای غریزی این «من» فردی و طبیعی و غریزی میباشد که بدون این تبیین هیرارشی شده در مورد خصیصههای «من» فردی، نه امکان بر خورد و اصلاح و محدود سازی «من» فردی وجود دارد و نه میتوان زمینه اعتلای «من» اجتماعی انسان را فراهم ساخت، در این راستا است که گفتیم قرآن و محمد در نخستین تبیین دستگاه خصیصههای «من» فردی و طبیعی و غریزی انسان خصیصه «تکاثر طلبی» را به عنوان سنگ زیربنای این دستگاه خود قرار میدهد.
ب - خصیصه تکاثر در انسان:
چرا محمد در تدوین دستگاه اخلاقی خود (برعکس تصوف شرقی و اخلاق مجرد یونانی) خصیصه تکاثر طلبی یا فزون خواهی انسان را به عنوان «ام الامراض» انسانی مطرح کرد؟ و با این تدوین چنین اعلام کرد که تا زمانی که این خصیصه در وجود فردی انسان کنترل نشود امکان اعتلای «من اجتماعی» انسان وجود نخواهد داشت. برای پاسخ به این سوال باید برگردیم و فونکسیون این خصیصه فردی انسان را در عرصه جامعه و تاریخ مورد مطالعه قرار بدهیم، چراکه اگر به آغاز تاریخ انسان یعنی آن جا که به قول قرآن «کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً...» بود، برگردیم و وضعیت انسان و جامعه انسانی را در آن جامعه بی دیالکتیک و منجمد مورد مطالعه قرار دهیم، به این واقعیت پی خواهیم برد که آن چه باعث گردید تا آن جامعه منجمد و بسیط و راکد غیردیالکتیکی به حرکت وادار شود و حرکت آن را یک حرکت دینامیکی کند و نه مکانیکی، همین خصیصه فردی تکاثر طلبی انسان بود، که رفته رفته در عرصه اجتماع انسانی بیدار شد و باعث گردید تا رابطه انطباقی انسان با طبیعت را در گردونه تطبیقی قرار دهد تا توسط آن انسان بتواند ابزار کار بسازد و تولید خلق کند. اگر حس تکاثرطلبی انسان اولیه در آن جامعه منجمد واحد اولیه نبود هرگز جامعه انسانی به گردونه دیالکتیک و تضاد که رمز تکامل آن بود منتقل نمیگردید، چراکه به همان غذای آماده در طبیعت که طبیعت برای او در جنگل و دریا و... فراهم کرده بود، قناعت میکرد و مانند دیگر حیوانات در وجود حیات خود را سپری میکرد، ولی آنچه که باعث شد تا انسان اولیه در برابر سفره فقیر طبیعت عصیان بکند همین خصیصه تکاثرطلبی «من» فردی و غریزی و طبیعی انسان بود که باعث گردید تا مادیت اولیه فونکسیون این خصیصه در جامعه انسانی به صورت «مالکیت» پیدا شود، البته آن چه که خصیصه تکاثرطلبی را در این رابطه ساپورت میکرد «زور» بود ولی خود زور در این شرایط برای شکل گیری مالکیت در برابر خصیصه تکاثرطلبی به عنوان -علت اعدادی- مطرح میشد تا -علت عمده- و یا -علت اصلی- پیدایش مالکیت در تاریخ انسان.
بنابراین خصیصه تکاثرطلبی «من» فردی انسان بود که باعث گردید تا در کنار زور بستر پیدایش مالکیت را در جامعه آغازین بشر فراهم سازد، و با پیدایش مالکیت در تاریخ اجتماعی انسان بود که خصیصه تکاثر طلبی «من» فردی انسان که تا این زمان به عنوان عامل عمده پیدایش مالکیت بود، بزرگترین سکوی جهش و رشد و ارضاء خود را فراهم کند، و از این مرحله بود که خصیصه تکاثرطلبی در دو مؤلفه «استثمار و استعباد» جاری و ساری گشت، در عرصه استثمار که مولود اولیه «پدیده مالکیت و پدیده کار و پدیده ابزار تولید» بود انسان توانست با مالکیت بر دسترنج و کار دیگران علاوه بر این که خصیصه تکاثرطلبی خود را ارضاء نماید، جامعه انسانی را از آن وحدت منجمد غیردیالکتیکی اولیه خارج کند و بر روی - ریل دیالکتیک طبقاتی- قرار دهد، با دیالکتیکی شدن جامعه و پیدایش طبقه و استثمار و مالکیت که همگی مولود همان خصیصه تکاثرطلبی انسان بود، جامعه انسانی به حرکت در آمد و همراه با حرکت خود دو پدیده تکاثر - در قدرت استعباد و تکاثر در ثروت استثمار- شکل گرفت اما به مرور زمان تکاثر طلبان قدرت و ثروت به یک واقعیت دست پیدا کردند؛ تا زمانی که با سلاح «استحمار» نتوانند حاکمیت خود را توجیه مذهبی و فلسفی و اخلاقی و... بکنند امکان استمرار حیات برای آنها وجود نخواهد داشت و در این رابطه بود که مؤلفه سوم تکاثر یعنی تکاثر معرفتی یا استحمار، هم در جامعه انسانی شکل گرفت و از این مرحله به بعد تکاثر در سه مؤلفه؛ «تکاثر قدرت، تکاثر ثروت و تکاثر معرفت» در جامعه انسانی ظاهر شد و در این رابطه است که قرآن و محمد خصیصههای انسانی را تبیین مینمایند، به عبارت دیگر تمامی خصیصههای منفی انسانی که از نظر قرآن و محمد نشات گرفته از حاکمیت «من» فردی (یا «من» طبیعی یا «من» غریزی) انسان بر «من» اجتماعی او میباشد، ریشه در همین خصیصه تکاثر طلبی انسان دارد مثل:
«کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیطْغَی - أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَی - انسان هر زمانی که احساس بی نیازی بکند طغیان خواهد کرد» (سوره علق – آیات 6 و 7)
«إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا - انسان حریص آفریده شده است» (سوره معارج – آیه 19)
«إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا - به درستی که انسان ظالم و جاهل است» (سوره الاحزاب – آیه 72)
«إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ - انسان طبعا ستم پیشه و کفران گر است» (سوره ابراهیم – آیه 34)
«إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ - به درستی که انسان زیان کار است» (سوره العصر – آیه 2)
البته تمامی این آیات در خصوص رابطه وجود و «من» غریزی و فردی و طبیعی با «من» اجتماعی است چراکه آن چنان که فوقا مطرح کردیم؛ خصیصه تکاثر طلبی جزو خصوصیات «من» فردی میباشد و نه «من» اجتماعی، و الا قرآن و محمد در خصوص خصیصههای «من» اجتماعی بر خلاف «من» فردی، هر جا که سخنی به میان میآورد به صورت مثبت یاد میکند نه منفی مثل:
«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کَبَدٍ - به تحقیق ما انسان را در سختیها و رنج آفریدیم» (سوره بلد – آیه 4) یا
«یا أَیهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ - ای انسان به تحقیق تو دائم در حال تلاش به سوی پرودرگارت هستی کوششی که تا ملاقات پروردگار ادامه دارد» (سوره انشقاق – آیه 6)
«هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یکُنْ شَیئًا مَذْکُورًا - إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعًا بَصِیرًا - آیا بر انسان نگذشت دورانی که قابل ذکر نبود- همانا ما خلق کردیم انسان را از نطفه پیچیده و سپس این نطفه را به آزمایش کشیدیم تا این که انسان به مرحله شناخت و آگاهی و اراده و اختیار رسید» (سوره انسان – آیات 1 و 2)
«بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَة - انسان بر نفس خویش خودآگاهی دارد» (سوره قیامت – آیه 14)
حال با عنایت به این مطالب میپردازیم به تفسیر آیه به آیه از سوره تکاثر:
1- أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ - خصیصه تکاثر یا افزون جوئی (در قدرت سیاسی و ثروت اقتصادی و معرفت و اطلاعات) شما را نسبت بهم بیگانه کرده است.
2- حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ - تا آن جا که این تکاثر قدرت و ثروت و اطلاعات «خود اجتماعی» شما را مسخ کرده تا به جای این که آن قدرتها و ثروتها و معرفتها در خدمت شما باشند، آنها به صورت قبرهائی در آمدهاند که شما با زیارت آنها در خدمت آنها هستید.
3- کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ - چنین نیست که زیان تکاثر قدرت و ثروت و معرفت فقط شما را از خودتان بیگانه کرده باشد، بلکه زیان از خودبیگانگی تکاثر که باعث گردید تا «من» اجتماعی شما قربانی گردد و آن ثروتها و قدرتها و معرفتها به صورت قبرهائی در آیند که شما پیوسته به زیارت آنها مشغول باشید، و غیر از این زیان فردی تکاثر قدرت و ثروت و معرفت، زیانهای دیگری هم دارد که به زودی خواهید دید.
4- ثُمَّ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ - شک نکنید که زیانهای تکاثر قدرت و ثروت و معرفت فقط همان زیان فردی و از خودبیگانگی نفسانی نیست، بلکه بیشتر از آن است که به زودی آن را خواهید دید.
5- کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیقِینِ - باز هم تاکید میکنیم که نه چنین است اگر به فونکسیون تکاثر قدرت سیاسی و ثروت اقتصادی و معرفت در رابطه با اجتماع انسانی یقین پیدا کنید، خواهید فهمید که زیان تکاثر فقط به همان از خود بیگانگی نفسانی انسان خلاصه نمیشود، بلکه مهمتر از آن آتشی است که تکاثر قدرت و ثروت و معرفت برای تکاثر جویان قدرت و ثروت و معرفت در جامعه شعله ور خواهد کرد.
6- لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ - آن زمانی که آتش فونکسیون تکاثر قدرت و ثروت و معرفت در جامعه شعله ور گردید، تکاثر طلبان جهنم خود را در این جهان خواهند دید.
7- ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَینَ الْیقِینِ - آنوقت با چشمان «خود» یقین میکنند که آری آن تکاثرهای قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی که در ید خویش کرده بودند و زیر چتر سرنیزه از آنها قبرها ساخته بودند و با آرامش به زیارت آنها میپرداختند، دیری نخواهد پائید که این تکاثر قدرت و ثروت و معرفت «تودههای محروم شده» از قدرت و ثروت و معرفت را منفجر خواهد کرد، آن گاه است که سونامی تودهها به راه میافتد و آتش در خرمنگاه آرامش تکاثر جویان قدرت و ثروت و معرفت خواهد زد.
8- ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ - در آن روز است که تکاثر جویان قدرت و ثروت و معرفت باید پاسخگوی مردم به پا خواسته باشند.
ج - تفسیر سوره همزه:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ وَیلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ - الَّذِی جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ - یحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ - کَلَّا لَینْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ - وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْحُطَمَةُ - نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ - الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ - إِنَّهَا عَلَیهِمْ مُؤْصَدَةٌ - فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ - به نام خداوندی که رحمانیتش مشمول همه کائنات و موجودات است و رحیمی او مشمول انسان میباشد- وای بر آنانی که در خفا و آشکار مردم را موهون میکنند- اینها همانهائی هستند که ثروتهای جامعه را انباشتهاند و ذخیره میکنند- و چنین میانگارند که این ثروتهای انبوه و انباشت شده میتواند نگهبان و تامین کننده حیات برای آنها تا ابد باشد- نه چنین است بلکه بالعکس این انباشت (قدرت و ثروت و معرفت) خود به صورت آتشی در خواهد آمد و اولین کسی را که در خود فرو میبلعد همین صاحبان و نگهبانان آنها میباشد- و اما ای محمد چه بگویم از آن آتش- آتش خدائی که به یقین شعله ور خواهد شد- اما هیمههای این آتش خدائی که همه آنها را خواهد سوزانید، نفرت و کینههای درونی مردم میباشد که در لحظه معین شعله ور خواهد شد- همانا آن آتشی که آنها را غافلگیر خواهد کرد- آتشی که آنها را در هر کجا که باشند میخکوب خواهد کرد[3].»
تفسیر: سوره همزه از سورههای مکیه محمد میباشد که در عرصه استراتژی آگاهیبخش محمد که بر سه پایه؛
1 - انقلاب در نگاه یا دیدن؛
2 - انقلاب در احساس مردم؛
3 - انقلاب در اندیشیدن قرار داشت، بر محمد نازل شده است. به عبارت دیگر محمد در عرصه استراتژی 13 ساله آگاهیبخش مکی خود تلاش میکرد تا سه تحول عمده در نگاه و احساس و اندیشه تودهها بوجود آورد تا آنها را برای مرحله دوم استراتژی خود که «استراتژی آزادیبخش ده ساله مدنیه محمد میباشد» آماده کند، محمد در مکه در راستای استراتژی 13 ساله آگاهیبخش خود و برای نیل به آن سه مؤلفه؛ تحول در نگاه تودهها و تحول در احساس تودهها و تحول در اندیشیدن تودهها را جز قرآن هیچ سلاح فکری و آگاهی بخشی نداشت و پیوسته در کانتکس آیات و سورههای قرآن بود که تلاش میکرد تا به خواستههای سه گانه فوق دست یابد، به این ترتیب بود که سورههای مکیه قرآن (برعکس سورههای مدنیه محمد که دارای نظم پریشان بودند) همگی دارای پیوند و پیوستگی میباشند که بر چهار پایه «توحید و معاد و انسان و نبوت» استوار میباشند، که متدولوژی قرآن و محمد در این رابطه بر پایه تاکتیکهای سه گانه ترویج در کادر - تبیین و تدوین تئوریک و تبلیغ و تهییج تودهها استوار میباشد. اما آنچه در این رابطه قابل توجه است دسته بندی سورههای مکیه قرآن و محمد در راستای تحقق آن سه هدف مرحلهائی محمد میباشد که عبارتند از؛ انقلاب در نگاه و احساس و تفکر تودهها، به این ترتیب بود که محمد برای تحول در نگاه تودهها سعی میکرد توسط تبیین توحید این تحول در نگاه را به انجام برساند، او همچنین توسط تشریح و تکوین و تبیین معاد سعی میکرد تا تحول فکری را در تودهها بوجود آورد و در راستای تحول احساسی تودهها محمد بر «اخلاق و تبیین تئوریک مبانی اخلاق» تکیه میکرد آنچنان که قبلا هم مطرح کردیم در عرصه تبیین مبانی تئوریک اخلاق بود که محمد بزرگترین انقلاب را در تئوری اخلاق بشریت بوجود آورد، چراکه تا قبل از محمد مبانی تئوری اخلاق بشر بر دو پایه اخلاق نظری غربی ارسطو و اخلاق شرقی تصوف هندی استوار بود.
ادامه دارد
[1] . به جای این که ثروت و قدرت و معرفت در خدمت شما باشد شما در خدمت ثروتها و قدرتها و معرفتهای انباشت شده در آمدهاید و آنها به صورت قبرهائی شدهاند که شما پیوسته به زیارت آنها میپردازید.
[2] . شرح لغات: 1- الهاء؛ باب افعال، از کسی و چیزی و یا کاری جدی و اصلی رویگردانیدن. 2- تکاثر و مکاثره؛ که اولی مصدر باب تفاعل است و دومی باب مفاعله که به معنای افزایش جوئی در مال و قدرت و معرفت و... میباشد. 3- زرتم؛ فعل ماضی، زیارت چیزی را بر خلاف آن چه هست به کار گرفتن. 4 - مقابر؛ جمع مقبره. 5- حتی؛ بیان- نهایت.
[3] . شرح لغات: 1- همزه: فعل ماضی (از ماده همز به معنای شکستن)، در هم شکست به صورت مخفی. 2- لمز: فعل ماضی، موهون کرد (به صورت آشکارا). 3- همزه و لمزه: از صیغه فعله، برای مبالغه در صفتهای فوق میباشد. 4- عدده: از عده، به معنای ذخیره کردند. 5- اخلده: که صیغه ماضی میباشد، به معنای مضارع و آینده است و به قرینه یحسب که آن نیز مضارع میباشد. 6- لینبذن: فعل مضارع از نبذ (فعل ماضی)، به معنای پرت کردن و دور انداختن چیزی است. 7- حطمه: بر وزن همزه و لمزه صیغه مبالغه است، به معنای در هم شکست و خورد کرد. 8- وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحُطَمَةُ: که استفهام تعجبی میباشد، دلالت بر عظمت و گستردگی حطمه میکند. 9- نار: به معنای شعله ور ساختن آتش است. 10- افئده: جمع کلمه فواد، به معنای درون و شعور و احساس و فکر و ضمیر میباشد. 11- موصده: از اوصد، به معنای غافلگیر کردن است. 12- عمد: با فتحه عین و فتحه میم جمع عمود میخ است. 13- ممدده: اسم مفعول از مصدر تمدید است که تمدید، مبالغه در مد یا کشیدن است.