مبانی تئوری حزب در اندیشه ما – قسمت 17
حزب سیاسی اجتماعی، حزب آکادمیک طبقاتی، حزب ایدئولوژیک خیابانی
د - پراتیک تحزبگرایانه سازمان گر در کدامین شکل؟ عمودی- افقی؟ یا افقی- عمودی؟ یا افقی- افقی؟ یا عمودی- عمودی؟
چند سوال؛
1 - آیا در عرصه مبارزه (چه صنفی، چه اجتماعی و چه سیاسی) اصلا نیاز به سازمانگری و تشکیلات داریم؟
2 - آیا سازمانگری و تشکیلات در بستر جنبشهای ثلاثه امری جبری و خود به خودی میباشد یا آگاهانه و انتخابابی؟
3 - اگر موضوع تشکلیابی و سازمانیابی جنبشها امری آگاهانه و اختیاری است، چه نهادی لازم است تا مسئولیت انجام این مهم را به عهده بگیرد؟
4 - آیا آگاهی و سازمانیابی در طبقه و جنبش بوجود میآید یا بر پایه بستر عینی جامعه که؛ ذهنیت محصول این بستر عینی توسط پیشگام به طبقه و جنبش منتقل به میگردد تا آگاهی را بوجود آورد؟
5 - در صورت قبول این موضوع که آگاهی و سازمانیابی از خود طبقه و جنبش و به صورت جبری و خود به خودی حاصل میشود، آیا نیازی برای رسالت پیشگام و حزب باقی میماند؟
6 - در صورت قبول ضرورت رسالت پیشگام در انتقال آگاهی و تشکلدهی و سازماندهی طبقه و جنبشهای سه گانه اجتماعی و دموکراتیک و کارگری یا سوسیالیستی، آیا پیشگام بدون سازماندهی قبلی خود توان انجام این کار را دارد؟
7 - اگر نهادینه شدن تشکیلات پیشگام جهت انتقال آگاهی و سازماندهی و تشکلدهی جنبش و طبقه امری محتوم است، آیا سازماندهی و تشکیلات عمودی این نهاد اولیه میتواند مکانیزم و ساختار و آبشخور و بستری هم مانند تشکیلات و سازماندهی جنبشهای ثلاثه افقی داشته باشد؟
8 - اگر بپذیریم که مبارزه اقتصادی و اجتماعی جنبشهای سه گانه (سوسیالیستی و کارگری و دموکراتیک) جز از طریق مبارزه سیاسی امکان پذیر نیست و مبارزه سیاسی جنبشهای سه گانه هم به توسط «شوراهای خودآگاه و سازمان یافته» حاصل میشود و نه به توسط نخبه گان و یا روشنفکران و احزاب و... انجام بگیرد، آیا در این صورت تضادی بین رسالت حزب عمودی پیشگام با حزب افقی جنبشهای اجتماعی بوجود میآید؟
9 - آیا امکان این وجود دارد که حزب عمودی و هم حزب افقی بر اساس یک پراتیک واحد و از طریق پراتیک جنبشهای اجتماعی متحد شوند؟
10 - اگر این اصل را بپذیریم که مبارزه طبقاتی و اجتماعی و سیاسی جنبشهای سه گانه - که همان پراتیک حزب افقی- میباشد از مسیر زندگی این گروههای اجتماعی میگذرد، آیا میتوانیم بپذیریم که مبارزه حزب عمودی یا پیشگام - که همان پراتیک حزب عمودی است- باید از مسیر زندگی پیشگامان بگذرد؟
11 - آیا برای تکوین پروسه حزب عمودی و افقی میتوانیم به دو پراتیک عمودی و افقی معتقد باشیم؟
12 - اگر معتقد باشیم که جهت بسترسازی و تشکلدهی به حزب افقی - تقدم زمانی تکوین حزب عمودی- یک ضرورت است و کار حزب عمودی نیز «برنامهدهی و سازماندهی جنبشهای ثلاثه» افقی در بستر پراتیک آنان باشد، چگونه حزب عمودی باید فرآیندهای پروسس تکوین خود را جهت برنامهدهی و سازماندهی طی کند؟
13 - چگونه رابطه بین حزب عمودی و حزب افقی (یا جنبشهای سه گانه) شکل میگیرد؟ آیا حزب عمودی توسط پیوند فیزیکی با جنبشهای سه گانه افقی باید آنان را به سمت «برنامه و استراتژی و اهداف» تعیین شده خود حرکت دهد؟ یا کار حزب عمودی ایجاد شرایط ذهنی در حزب افقی است تا آنان بتوانند هژمونی خود را در زمان مقتضی که کسب «هدایتگری و سازماندهی در خود» میباشد، به دست آورند؟
14 - آیا ما مانند شریعتی (که بدون تکیه بر تشکیلات عمودی و مستقیما به واسطه تشکیلات حزب افقی و بر بستر استراتژی فرهنگ گرایانه مذهبی پرداخت)، میتوانیم خود را بر بستر جنبشهای ثلاثه قرار داده و با تشکیلات افقی حزب که بر پایه استراتژی تحزبگرایانه است فعالیت کنیم؟
15 - آیا یکی از ضعفهای کلیدی شریعتی در ارشاد که پس از بستن آن در آبان ماه 51 باعث رکود حرکت ارشاد شد، تکیه یک طرفه شریعتی بر حرکت افقی بدون داشتن تشکیلات عمودی نبود؟
16 - آیا بدون وجود جنبشهای سه گانه (اجتماعی و دموکراتیک و سوسیالیستی) امکان پراتیک کردن تحزبگرایانه تشکیلات عمودی وجود دارد؟
17 - آیا ما میتوانیم مانند سازمانها و جریاناتی که معتقد به استراتژی چریکگرایانه دهه 50 بودند، بدون تشکیلات افقی و تنها توسط تشکیلات عمودی و بر بستر استراتژی چریکگرایانه ره به جائی ببریم؟
18 - آیا ما میتوانیم مانند جنبش جنگل و حرکت ستارخان در مشروطیت دوم پراتیک افقی را مقدم بر پراتیک عمودی بکنیم؟
19 - آیا دلیل شکست میرزا کوچک خان و ستارخان اجرای تقدم پراتیک افقی بر پراتیک عمودی نبود؟
20 - چرا ضربه - مراد دلفانی- بر تشکیلات مجاهدین خلق و ضربه -عباس شهریاری- بر تشکیلات مارکسیستها توانست کل تشکیلات آنان را به گل بنشاند؟ آیا ضربه خور اساسی تشکیلات مجاهدین و مارکسیستها میتواند به دلیل عدم ارتباط تشکیلات عمودی با تشکیلات افقی هم باشد؟
21 - آیا علت اصلی بحران فعلی در جریانهای سیاسی خارج از کشور به دلیل عدم ارتباط طبیعی آنها با جنبشهای افقی سه گانه داخل کشور نیست؟ آیا به علت فقدان ارتباط جنبشهای سه گانه اجتماعی و دموکراتیک و سوسیالیستی مردم ایران با خارج از کشور، امکان ایجاد جنبش دیگری - حتی در شکل سیاسی آن- در بیرون از کشور وجود دارد؟
22 - چرا تمام جریانات سیاسی که میخواهند استراتژیهای (تحزبگرایانه یا استراتژی پارلمانتاریستی یا استراتژی فرهنگ گرایانه یا استراتژی ابزار گرایانه یا استراتژی چریکگرایانه) خود را دنبال کنند مجبور و موظف میباشند تا در داخل ایران به دنبال تحقق آن باشند و نه در خارج کشور؟
23 - آیا تفاوت ارگانیزم و ساختار دو حزب افقی و عمودی مانع از هدایتگری و پیوند این دو فرآیند حزبی میشود؟
انواع استراتژی؛ تحزب گرا- چریک گرا- فرهنگ گرا- ابزارگر- پارلمانتاریستی.
انواع استراتژیهایی که تاکنون جهت تغییر و تحول اجتماعی به کار گرفته شده است در یک تقسیم بندی کلی به پنج قسمت تقسیم میشوند که عبارتند از؛
الف- استراتژی تحزبگرایانه.
ب- استراتژی چریکگرایانه (یا ارتش خلقی).
ج- استراتژی پارلمانتاریستی.
د- استراتژی فرهنگ گرایانه.
ه- استراتژی ابزار گرایانه.
نظریه پردازان استراتژی تحزبگرایانه معتقدند که؛ تنها راه تغییر ساختاری در جامعه به توسط هدایتگری و برنامهدهی و سازمانگری حزبی امکان پذیر است که در این صورت رابطه پیشگام (یا حزب عمودی) و جنبشهای سه گانه اجتماعی و دموکراتیک و سوسیالیستی (یا حزب افقی) به تعامل میرسند.
نظریه پردازان استراتژی چریکگرایانه (یا ارتش خلقی) معتقدند که؛ تنها راه تغییر ساختاری جامعه توسط تغییر قدرت سیاسی حاصل میشود و تنها راه کسب قدرت از طریق مصادره قدرت و توسط چریک یا تشکیلات پیشاهنگ و ارتش خلقی حاصل میشود، در این استراتژی علاوه بر اینکه تمام تلاشها در جهت کسب قدرت سیاسی میباشد سازمان پیشاهنگ و ارتش خلقی جایگزین مردم و جنبشهای سه گانه اجتماعی و دموکراتیک و سوسیالیستی یا کارگری میشود! این استراتژی به خاطر مطلق کردن نقش و جایگاه پیشاهنگ در برابر تودهها و نادیده گرفتن جایگاه جنبشهای سه گانه (اجتماعی و دموکراتیک و سوسیالیستی) دارای ضعفهای اساسی است.
در استراتژی پارلمانتاریستی گروه سیاسی سعی میکند که در چارچوب قانون اساسی نظام حاکم و بدون اعتقاد به تغییر ساختار سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و... با توسل به مشارکت در قدرت و با حاکمیت سیاست استراتژی یا اهداف خود را پیش ببرد. به علاوه در این استراتژی چند ویژگی مهم وجود دارد؛
1 - حرکت در بالا صورت میگیرد.
2 - حرکت در راستای تغییر ساختار سیاسی و اجتماعی و اقتصادی نیست.
3 - حرکت بر پایه مشارکت در قدرت و با قدرت حاکم میباشد.
4 - حرکت در چارچوب قوانین قدرت حاکم میباشد و صورت قانونی و علنی میگیرد و در همین رابطه حرکت در بستر استراتژی پارلمانتاریستی به صورت علنی و غیر آنتاگونیستی و مسالمت آمیز و گام و گام صورت میگیرد، که اینها همه کاملا متفاوت با استراتژی سازمانگرایانه حزبی میباشد که معتقد است هر گونه حرکتی جهت تغییر ساختار (اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی) از پائین صورت میگیرد که در دیسکورس این استراتژی حزبی سه جنبش -اجتماعی و دموکراتیک و سوسیالیستی یا کارگری- بدنه آن را تشکیل میدهند.
در استراتژی فرهنگگرا (برعکس استراتژی چریکگرا و استراتژی پارلمانتاریستی) اساسا مشکل جامعه را در - قدرت سیاسی یا قدرت اقتصادی- حاکم تبیین نمیکنند و آن را در مردم و جامعه تبیین مینمایند و معتقد هستند تا زمانی که؛ تغییر ساختاری در خود مردم حاصل نشود اگر صد بار هم ما تغییر ساختاری (سیاسی و اجتماعی و اقتصادی) ایجاد کنیم باز آش همان آش است و کاسه همان کاسه! نظریه پردازان استراتژی فرهنگگرا معتقدند که تنها عامل تغییر دهنده جامعه و مردم فرهنگ میباشد و لذا ما تا زمانی که فرهنگ مردم را عوض نکنیم هیچ تغییری در جامعه و مردم به صورت کیفی حاصل نمیشود[1]. در زیر میتوان دیدگاه استراتژی فرهنگ گرایانه چنین خلاصه کرد؛
1 - تا زمانی که مردم تغییر نکنند ما در جامعه نمیتوانیم هیچگونه تغییر ساختاری (اعم از سیاسی یا اقتصادی یا معرفتی) بوجود آوریم.
2 - این غلط است که بگوئیم تمام مشکلات جامعه مشکلات سیاسی جامعه است و با تغییر نظام سیاسی جامعه بهشت میشود، اگر مردم عوض نشوند ما صد بار هم که نظام سیاسی را عوض کنیم باز هم اوضاع جامعه بدتر خواهد شد.
3 - برای تغییر جامعه و مردم تنها یک راه وجود دارد و آن تغییر فرهنگ مردم میباشد.
4 - در خصوص تعریف فرهنگ جامعه ایران هفت نظریه وجود دارد؛ الف- مذهب. ب- تاریخ. ج- ادبیات. د- قانون. ه- سنت. و- علم. ز- فلسفه. ح- آگاهی.
5 - با توجه به این موضوع که بین نظریه پردازان استراتژی فرهنگ گر تفاوت دیدگاه وجود دارد اما همه آنها در خصوص استراتژی کار فرهنگی معتقدند که تنها از طریق کار فرهنگی که فونکسیون آن تغییر ذهنیت جامعه میباشد امکان تحول در جامعه حاصل میگردد (همان نظریهائی که ماکس وبر جامعه شناس آلمانی در قرن بیستم از آن حمایت میکرد). اما در خصوص استراتژی ابزار گرایانه که معتقدند تنها راه تغییر جامعه ورود تکنولوژی و صنعت به جامعه است، به توسط تکنولوژی هم جامعه توانمند میشود و به دلیل وارد شدن علم که این تکنولوژی با خود میآورد جامعه به ارتقای نظری و علمی میرسد، و نیز به علت بالا رفتن سطح تولید و درآمد و رفاه جامعه شرایط تکامل آن فراهم میگردد. شخصیتهائی مانند امیر کبیر و سیدجمال الدین اسدآبادی دارای این نظریه بودند، سید جمال در مراحل آغاز حرکت خود معتقد بود که رمز نجات کشورهای مسلمان داشتن لشکرهای جرار و مجهز است.
ه - پیشگام و جنبش؛ یکی از بغرنج ترین مسائل استراتژی سازمانگرایانه حزبی چگونگی - پیوند بین پیشگام و جنبش- است. در استراتژی سازمانگرایانه حزبی (برعکس استراتژی چریک گرایانه یا پارلمانتاریستی) چند ویژگی وجود دارد که عبارتند از؛
1 - تغییر ساختار اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و معرفتی در جامعه توسط جنبشهای سه گانه اجتماعی و دموکراتیک و سوسیالیستی یا کارگری انجام میگیرد و نه به واسطه پیشگام و حزب عمودی.
2 – اگر چه «آگاهی» محصول شرایط عینی و دیالکتیک زندگی طبقه با جنبشهای سه گانه میباشد ولی تبدیل این «آگاهی به خود آگاهی طبقه و جنبش» صورت خود به خودی ندارد بلکه توسط پیشگام و حزب عمودی این مهم تحقق پیدا میکند و تا زمانی که «آگاهی شکل یافته از شرایط عینی» توسط پیشگام و حزب عمودی به طبقه و جنبش منتقل نشود امکان تحول در جنبش و طبقه وجود نخواهد داشت.
3 - کار پیشگام و حزب عمودی؛ انتقال آگاهی از واقعیتهای جامعه و تبدیل آن به خودآگاهی در جامعه میباشد، که این مهم توسط برنامه و عملیات تبلیغی و ترویجی و حرکت در بستر اجتماعی به انجام میرسد.
بنابراین پیشگام و حزب عمودی انقلاب نمیکند و نیز پیشگام و حزب عمودی نمیتواند به جنبشهای سه گانه دینامیزم ببخشد بلکه تا زمانی که جنبشهای سه گانه در بستر دینامیزم دیالکتیکی خود حرکت را آغاز نکرده باشند امکان پیوند بین پیشگام یا حزب عمودی با جنبشهای ثلاثه یا حرکت افقی وجود ندارد[2]، نظریه پردازان استراتژی سازمانگرایانه حزبی هرگز حزب عمودی یا پیشگام را متولی و معمار تکوین جنبشها نمیداند بلکه مسئولیت و وظیفه خود را «هدایتگری جنبشهای سه گانه اجتماعی و دموکراتیک و سوسیالیستی یا کارگری» میداند که در این رابطه هدایتگری پیشگام و یا تشکیلات عمودی حزب نباید صورت مکانیکی و مجرد داشته باشد بلکه در عرصه پراکسیس مشخص اجتماعی که با ارائه برنامه و هدف و سازماندهی به جنبشهای سه گانه همراه است و با تحلیلهای مشخص و کنکریت بتواند بستر اعتلای روز افزون جنبشها را فراهم گرداند. نتیجه بررسی ما از رابطه پیشگام و حزب عمودی با جنبشهای سه گانه افقی عبارتند از؛
1 - در استراتژی سازمانگرایانه حزبی پراتیک تشکیلاتی در دو ساحت «حزب عمودی و حزب افقی» یا - پیشگام و جنبشهای ثلاثه- شکل میگیرد که پیوند بین این دو از اهم مسائل استراتژیک میباشد در حقیقت بدون پیوند این دو امکان پراتیک تشکیلاتی در بستر این استراتژی وجود نخواهد داشت.
2 - در رابطه با پیوند بین پیشگام با حزب افقی (که همان جنبشهای سازمان یافته و هدفدار سه گانه اجتماعی و دموکراتیک و سوسیالیستی یا کارگری میباشند) چهار نظریه متفاوت وجود دارد؛
نظریه اول- در مورد حرکت تحزبگرایانه عمودی- عمودی است، که همان نظریه اکونومیستی و چریکگرایانه دهه پنجاه میباشد و معتقدند که برای پیوند بین پیشگام با جنبش (یا حزب عمودی و حزب افقی) باید پیشگام به صورت فیزیکی و انفرادی وارد طبقه شود و با ایجاد نطفه مبارزاتی در درون طبقه شرایط آن را برای اعتلای جنبش فراهم گردانند. از دیدگاه این نظریه پردازان شکل گیری جنبش به توسط طبقه صورت نمیگیرد بلکه این در مسئولیت پیشاهنگ و چریک است! از دیدگاه اینها رسالت پیشاهنگ به - تکوین جنبش در درون طبقه- خلاصه نمیشود بلکه برای آنان رسالت - هدایتگری و سازماندهی جنبش- مهم تر از هدف اول است. بنا براین چریک هم در تکوین جنبش و هم در هدایتگری و هم در سازماندهی آن نقش دارد. سوالی که در اینجا قابل طرح است این که؛ اگر هم تکوین و هم هدایت و هم سازماندهی جنبش مسئولیت پیشاهنگ باشد پس وظیفه خود طبقه چیست؟ در پاسخ به این سوال واضح بگوئیم که؛ نظریه فوق مربوط به دیدگاه چریک گرای مدرن و به دهه 50 تعلق دارد که با قراردادن تمام سنگها در ترازوی چریک (یا پیشاهنگ یا ارتش خلقی) برای تودهها نقش و جای گاهی در این رابطه قائل نیست این نظریه آوانتاریستی (یا اراده گرایانه و غیر سازمانگرایانه حزبی) نه تنها قابل عمل نیست بلکه مهم تر در این نظریه تودهها فقط نظاره گر انقلابی هستند که قرار است به توسط پیشاهنگ و چریک صورت بگیرد.
نظریه دوم- حرکت تحزبگرانه در شکل افقی- افقی میباشد، که نظریه پردازان آن معتقدند ما برای انجام حرکت مشترک پیشگام و جنبش نیازمند به تشکیلات مستقل دو حزب عمودی و افقی از یک دیگر نیستیم، ساخت تشکیلات جداگانه منجر به ایجاد پراتیک بستر ساز متفاوت میگردد و عامل بیگانگی حزب عمودی و افقی از هم میشود و برای این که بین حزب عمودی با حزب افقی جدائی و بیگانگی بوجود نیاید پیشگام موظف است تا در بستر حزب افقی خود را سازماندهی بکند که در این صورت علاوه بر عدم نیاز به تشکیلات جداگانه همان تشکیلات افقی میتواند فعالیت و وظایف تشکیلات عمودی را نیز انجام دهد، چراکه آنان دارای پراتیک یکسان تشکیلاتی با جنبش میباشند و لذا پیشگام بهتر میتواند به رسالت خود در مورد هدایتگری و اعتلا و سازمانگری جنبشهای سه گانه افقی بپردازد. این نظریه اگرچه در ظاهر یک نظریه پراگماتیستی و عمل گرایانه به نظر میرسد ولی دارای ضعفهای دیگری هم میباشد؛ در صورت عدم تکوین حزب سازمانگر عمودی پیشگام به همراه پیوند مستقیم با حزب افقی باعث میگردد تا پیشگام خود در زمان پیوند با حزب افقی فاقد تشکیلات و سازماندهی و برنامه و کادر پرورش یافته باشد و مهمتر از هر چیز حتی او در بستر حرکت افقی جنبشهای سه گانه دارای هویت جمعی نیست یعنی مجبور است به صورت فردی وارد تشکیلات افقی بشود و مانند یکی از همان افراد گروه اجتماعی یا طبقه باشد اما او توان هدایتگری تطبیقی جنبش و گروه اجتماعی یا طبقه را ندارد (در چنین حالتی تنها یک حرکت حزبی عمودی میتواند این نیروهای مکانیکی را در پراتیک فردی حزب افقی هدایت کند) به این دلیل که؛ ما مجبوریم اگر به صورت فردی با پراتیک افقی پیوند بخوریم به صورت انطباقی حرکت کنیم و دیگر قدرت هدایتگری تطبیقی نخواهیم داشت و لازمه هدایتگری در حرکت افقی میباید در بستر سازماندهی و تشکیلات و هدف و داشتن برنامه و نیز دارا بودن رابطه تطبیقی با جنبشهای افقی (اجتماعی و دموکراتیک و کارگری) باشد، بنابراین بدون داشتن تشکیلات عمودی و بدون وجود حرکت جمعی و برنامه و تئوری تدوین شده و کادرهای پرورش یافته و همه جانبه که همه اینها کار تشکیلات عمودی حزب میباشد، امکان حرکت تطبیقی در چارچوب حرکت افقی برای پیشگام وجود نخواهد داشت. و تنها در صورتی امکان حرکت تطبیقی پیشگام در جهت حرکت تحزبگرایانه افقی و در بستر جنبشهای سه گانه فراهم میشود که؛
اولا- پیشگام به صورت جمعی با جنبشهای افقی پیوند ایجاد کند.
ثانیا- او دارای سازماندهی و تشکیلات و برنامه و تئوری و استراتژی مدون حزبی باشد.
ثالثا- پیشگام بر پایه پتانسیل و تجربه و توان تئوریزه کردن مسائلی که در حرکت عمودی پیدا کرده است در عرصه حرکت افقی میتواند خود را در بستر پراتیک دیالکتیکی افقی قرار دهد چنان که امام علی میفرماید "کونوا مع الناس و لا تکونوا مع الناس" با مردم باشید ولی با مردم نشوید. شرط پیشگام بودن در تشکیلات عمودی که در بستر پراتیک دیالکتیکی افقی قرار دارد این است که؛ تشکیلات عمودی در بستر تشکیلات افقی حل نشود زیرا در این صورت دیگر تشکیلات عمودی نمیتواند به اهداف خود در رابطه با تشکیلات افقی که عبارتند از؛ الف- هدایت گری. ب- سازمان گری. ج- برنامه دهی. ج- تئوریزه کردن مشکلات و موانع و آفتهای مسیرهائی که در راه دارد -اعم از رکود و اعتلا است، دست بیابد. وقتی میگوئیم تشکیلات عمودی باید در بستر پراتیک افقی مرزبندیهای خود را با تشکیلات افقی حفظ بکند به این دلیل است که گرفتار پراگماتیسم و کنسرواتیسم حزبی نشویم! باید توجه داشته باشیم که این موضوع خود معرف چند حقیقت میباشد که عبارتند از:
الف- هدف از پراتیک دیالکتیکی توسط حزب عمودی انتقال آگاهی جهت بسترسازی سازمانگرایانه جنبشهای سه گانه اجتماعی و دموکراتیک و سوسیالیستی یا کارگری میباشد. و برعکس پراتیک دیالکتیکی افقی «پراتیک عمودی» یا حرکت سازمانگرایانه حزب عمودی، نسبت به سه جنبش اجتماعی و دموکراتیک و سوسیالیستی یا کارگری صورتی عام دارد (که در رابطه با سه جنبش اجتماعی و دموکراتیک و سوسیالیستی یا کارگری صورت تفکیک شده و شکل متفاوتی دارند به این دلیل که دیالکتیک هر سه جنبش اجتماعی و دموکراتیک و سوسیالیستی با هم متفاوت میباشد و پیشگام یا حزب عمودی نمیتواند در همه حوزهها با یک روش و یا پراتیک عام و کلی و مجرد و غیر دیالکتیکی اقدام به بستر سازی جهت سازمانگری در جنبش دموکراتیک و یا در جنبش اجتماعی یا سوسیالیستی نماید! چراکه هر کدام از این جنبشها دیالکتیک خاص خودشان را دارند که پیشگام یا حزب عمودی بدون کشف این دیالکتیک نمیتواند رسالت هدایتگری و سازمانگری و برنامهدهی و تئوری بخش و هدف ده در این جنبشهای سه گانه را به پایان برد، پیشگام بدون کشف دیالکتیک جنبشهای سه گانه توان رابطه گیری با آنها را هم نخواهد داشت)
ب- شعار «آگاهی» که پیشگام از طریق پراتیک حزب عمودی به جنبشهای افقی سه گانه منتقل میکنند یک آگاهی مجرد نیست (هرچند چهره مذهبی هم داشته باشد) بلکه یک نوع آگاهی کنکریت است که در رابطه با جنبشهای سه گانه دارای مضامین متفاوت میباشد و البته دارای مؤلفههای مشترک هستند که این مؤلفههای مشترک عبارتند از 1- برنامه اعم از دراز مدت و کوتاه مدت. 2- اهداف اعم از اهداف استراتژیک و اهداف تاکتیکی. 3- تئوریهای عام و خاص و مشخص.
نظریه سوم در حرکت تحزبگرایانه و به شکل افقی- عمودی، طرفداران این نظریه معتقدند که؛ ما در بدو پیوند با جنبشهای سه گانه دارای آمادگی اولیه و تشکیلات عمودی نیستیم ولی اگر بتوانیم از طریق جنبش خیابانی قدرت سیاسی را به دست بگیریم و بعد از کسب آن براحتی در بستر ساختار دولت میتوانیم تشکیلات عمودی خود را بازسازی کنیم. جریان روحانیت به رهبری خمینی در سالهای دهه 50 طرفدار این نظریه بودند، آنها معتقد بودند که بر پایه نقش کاریزماتیک خمینی میتوانیم به بسیج جنبش خیابانی در جهت کسب قدرت سیاسی (که با سقوط پهلوی دوم ممکن میشود) بپردازیم. آنچه که آنها در عمل مدعی بودند تحقق پیدا کرده است و جریان فوق در بستر دولت مورثی پهلوی دوم توانسته است خود را سازماندهی کرده و برای محافظت خود یک حزب پادگانی عمودی بسازد که از هر ارتش جراری بی رحم تر باشد، ولی با همه این احوال این نظریه دارای ضعفهای استراتژیک میباشد که عبارتند از؛
الف - معیار این استراتژی کسب قدرت و حفاظت از قدرت است به همین دلیل از نظر خمینی «حفظ نظام اوجب الواجبات جمهوری اسلامی است» که در راه حفظ این قدرت حاضر است هر جنایتی صورت بگیرد و یا هر حلالی حرام و هر حرامی حلال شود.
ب - این استراتژی هیچ گونه برنامه و تئوری قبلی در جهت بازسازی اجتماعی (حتی قدرت تصاحب کرده) ندارد و توسط ایشان قدرت تصاحب شده انقلاب سیاسی بهمن 57 نیز دارای هیچ گونه برنامه و طرحی در زمان تصاحب قدرت نبود! این ضعف باعث شد تا رژیم مطلقه فقاهتی از بدو حاکمیت در ورطه پراگماتیسم گرفتار گردد و تاثیر آن بر مردم ایران در طول 33 سال گذشته آن بود که با تبدیل آنها به عنصر آزمایشگاهی سرنوشت سیاسی آنان را رغم بزنند.
ج - نبود آمادگی لازم مبنی بر تاسیس تشکیلات اولیه - در عرصه سازماندهی و برنامه ریزی و پرورش کادر- باعث گردید تا رژیم مطلقه فقاهتی توان و تحمل کوچک ترین حرکت منتقدانه فرهنگی و مذهبی و سیاسی و اجتماعی را نداشته باشد و انتقاد کوچک هر جریان با شدت سرکوب شود حتی نیروهای استراتژیک در دستگاه روحانیت نیز زیر تیغ این سرکوب قرار میگرفتند.
شکل چهارم از استراتژی تحزبگرایانه به صورت عمودی- افقی میباشد (که امروز در جامعه ایران نشر مستضعفین آن را نمایندگی میکند) مطابق این استراتژی اقدام عملی سازمانگرایانه حزبی در بستر جنبشهای سه گانه اجتماعی و دموکراتیک و سوسیالیستی صورت میگیرد که بر «سازماندهی و ارائه برنامه و هدف و رهبری جمعی» استوار میباشد و لازم است که؛
اولا برخورد پیشگام با جنبشهای سه گانه به روش تطبیقی باشد و صورت انطباقی نداشته باشد زیرا ما مطابق روش انطباقی نمیتوانیم برای جنبشها در حزب افقی ایجاد سازماندهی و هدف و برنامه و رهبری جمعی نمائیم و تنها برخورد تطبیقی پیشگام با جنبش است که امکان تحقق چهار مؤلفه فوق را ممکن میسازد.
ثانیا برای تحقق این مقصود باید پیوند حرکت عمودی و افقی صورت جمعی و شورائی داشته باشد چراکه پیوند فردی پیشگام و جنبش سه گانه باعث میگردد تا او نتواند در مناسبات و روابط جنبش افقی تاثیر بگذارد و حتی باعث استحاله نیرو میشود که این حل شدگی محصول برخورد انطباقی و رابطه فردی با جنبش است که در این حالت با حل شدن پیشگام دیگر امکان حرکت تطبیقی برای او وجود نخواهد داشت (ما در آینده به این بحث خواهیم کرد).
و- جنبشهای سه گانه و زبان پیشگام؛ بر پایه آنچه در مورد درسهای گذشته - مبانی تئوری حزب در اندیشه ما- تاکنون مطرح کردهایم، تندپیچ خطرناک استراتژی حزبی در پیوند دو بستر حزب عمودی و افقی (و یا به عبارت دیگر پیوند بین دو پراتیک دیالکتیکی عمودی پیشگام و پراتیک دیالکتیکی افقی جنبشهای سه گانه) نهفته است، چراکه اگر این پیوند به هر دلیل انجام نگیرد و یا اگر انجام بگیرد و به صورت مکانیکی درآید (به مانند حزب توده در شرایط جنبش در سالهای بین شهریور 1320 تا 28 مرداد 1332) در آن صورت نه تنها حزب پیشگام عمودی نمیتواند یار شاطری برای جنبشهای سه گانه ایران باشد بلکه قطعا آن چنان که در حافظه تاریخی جنبش ما ضبط است بار خاطری خواهد شد که این موضوع در خصوص جریان شریعتی دارای حساسیت بیشتر است زیرا؛
اولا جریان شریعتی با چهل سال سابقه که از حرکت او میگذرد (به جز سازمان رزمندگان پیشگام مستضعفین که دو سال 58 و 60 فعالیت تشکیلاتی کرده است) هنوز دارای تجربه و پراتیک تشکیلاتی لازم نیست تا در بستر جمعبندی از پراتیک تشکیلاتی آن بتواند دست مایه تئوریک در مورد -استراتژی تحزبگرایانه عمودی و افقی- کسب نماید.
ثانیا شریعتی نیز در بستر حرکت چهارساله ارشاد (بین سال های47 تا 51) فاقد تشکیلات عمودی بود و بستر تشکیلات افقی او صورت محفلی داشت و لذا پراتیک تحزبگرایانه او نمیتواند برای ما ایجاد دستاورد تئوریک کند.
ثالثا در ضعفهای هفت گانه که ناشی از حرکت شریعتی (که در مانیفست اندیشههای نشر مستضعفین مطرح کردیم) است، روند تکوین حرکت تحزبگرایانه میتواند به آفت «تجردگرائی و عام گرائی و فردگرائی و ذهنی نگری و اندیویدوآلیست تشکیلاتی» بیانجامد و طبیعی است که نخستین فونکسیون این استعدادهای بالقوه زمانی که به فعلیت در آید علاوه بر ایجاد بحران تشکیلاتی میتواند به صورت هدف در آید که محصول چنین شرایطی میشود همان مصیبتی که گریبان تشکیلات آرمان را در سال (59-60) گرفت.
لذا به دلایل فوق در رابطه با پیوند بین تشکیلات عمودی و جنبشهای سه گانه هر چقدر که ما وسواس به خرج دهیم جا دارد و نباید از تکرار این موضوع خسته بشویم. در ضمن باید پیوسته به این اصل توجه داشته باشیم که؛ مسیر و پاسخ به سوال چگونگی پیوند بین تشکیلات عمودی با جنبشهای سه گانه؟ حتما باید از بستر تئوری عبور کند، یعنی ما تا زمانی که نتوانیم توسط تئوری به آفت شناسی رابطه بین حزب عمودی و جنبشهای سه گانه افقی بپردازیم هر نسخه دیگری که انتخاب کنیم باز دارای فونکسیون مثبتی در این رابطه نخواهد بود. پس کلیدی ترین موضوع استراتژی تحزبگرایانه نشر مستضعفین «مکانیزم پیوند بین تشکیلات عمودی پیشگام با جنبشهای افقی حزب» میباشد که در خصوص این مکانیزم موارد ذیل قابل طرح است؛
1 - زبان پیشگام.
2 - دیالکتیک آگاهی.
3 - حرکت تطبیقی حزب عمودی و جنبشهای افقی.
4 - رابطه طولی بین جنبش خارج و جنبش داخل از کشور (نه رابطه عرضی).
5 - بسترسازی جهت پیوند بین پراتیک عمودی حزب و پراتیک دیالکتیکی جنبشهای سه گانه حزبی با توسل به پراتیک تغییرساز اجتماعی و سیاسی و در نهایت صنفی. البته نه پراتیک خدماتی! که تجربه تاریخ گذشته ثابت کرده است اگر پراتیک خدماتی به جای پراتیک تغییر ساز اجتماعی و سیاسی و اقتصادی جایگزین گردد منجر به تاثیر منفی در تاریخ و جامعه ما میگردد البته ممکن است در بعضی از جوامع مثل شیعیان لبنان پراتیک خدماتی بتواند دارای فونکسیون مثبتی باشد ولی در خصوص جامعه ایران تجربه گذشته ثابت کرده است که ورود پیشگام به عرصه پراتیک خدماتی باعث ایجاد آفت پوپولیسم میشود که البته شر و فساد پوپولیسم از آفتهای دیگر تشکیلاتی -مثل اندیویدالیست تشکیلاتی و سکتاریست تشکیلاتی و اپورتونیست تشکیلاتی و... - بیشتر است چراکه پوپولیست تشکیلاتی بسترساز تمامی آفتهائی است که ما در بالا بر شمردیم، و ما امروز این آفت را در رابطه با تشکیلات روحانیت و حوزه در جامعه خودمان به وضوح مشاهده میکنیم! تنها عاملی که طی تاریخ چهارصد ساله روحانیت در ایران (از صفویه تا کنون) باعث گشت تا این تشکیلات گرفتار؛
- کنسرواتیست تشکیلاتی یا محافظه کاری.
- فاندیمانتالیست یا سنت گرائی. - گذشته گرائی و ارتجاع.
- اقتدارگرائی یا قدرت گرائی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی.
- فقه گرائی.
- کاست گرائی یا آخوند گرائی و... بکند، همین پوپولیست روحانیت میباشد چراکه روحانیت شیعه (برعکس روحانیت تسنن) از همان آغاز پیدایش خود کوشید توسط تفسیرهای "من عندی" از اصل خمس و اصل ذکات و سهم امام و سهم سادات و... برای خود دکانی در برابر حاکمیت سیاسی بسازد که این دکان دو نبش بعدا وبال جان روحانیت شیعه شد! چراکه؛
اولا- باعث گردید تا روحانیت معیشت خودش را مستقیم تحت لوای فقه و مذهب از دست مردم بگیرد.
ثانیا- از آنجا که دین برای روحانیت شیعه ایجاد نان میکرد جهت استمرار آبشخور معیشتی خود مجبور بود که در خدمت طبقه حاکم نیز باشد چراکه برای او میسر نبود که بر علیه همان دستی که از آن پول میگیرد برخورد اصلاحی یا انقلابی یا انتقادی و... بکند که در آن صورت میترسید جوی ارتزاغ و معیشت خود را که بر دو شالوده دین یا فقه و طبقه حاکم استوار شده بود خشک بشود!
روحانیت شیعه برای استمرار حیات خود مجبور بود تا در خدمت طبقه حاکم باشد و از این مرحله گرفتار پوپولیست گردید؛ روحانیت شیعه به دلیل ماهیت پوپولیستی در تاریخ ایران هیچگاه نتوانست دست به تغییرات انقلابی یا اجتماعی یا سیاسی بزند و به همین دلیل روحانیت در تاریخ[3] و حیات چهار صد ساله خود؛ اسلام را که همان فقه میباشد به خدمت طبقه حاکمه (که همان زمین داران روستا و تجار بازاری و... میباشند) گرفتند و حتی برای یک مقطع از این تاریخ هم هرگز ندیدیم که روحانیت شیعه توانسته باشد دامنه فقه خود را از طبقه حاکم به سمت طبقات محکوم جامعه تغییر دهد[4]، پوپولیسم باعث گردید تا روحانیت شیعه در برابر هر گونه حرکت اصلاحی و انقلابی و انتقادی که در جامعه انجام میگرفت به عنوان اولین مانع و مخالف قد علم کند و اقدام به صف آرائی نماید، که به طور مثال میتوان در دوره معاصر از حرکت ارشاد شریعتی، نهضت مقاومت ملی مصدق، حرکت سیدجمال و مشروطیت نام برد، که روحانیت حوزه در همه این حرکتهای مترقیانه در تاریخ ایران به عنوان اولین خاک ریز مخالف عمل نموده است.
ادامه دارد
[1] . البته در خصوص تعریف فرهنگ بین نظریه پردازان طرفدار استراتژی فرهنگگرا اختلاف نظر وجود دارد بعضی مانند عبده و شریعتی فرهنگ در جامعه ایران را مذهب و از نوع اسلام میدانند، بعضی دیگر مانند ابوالقاسم فردوسی و احمد کسروی فرهنگ را در جامعه ایران تاریخ ایران زمین میدانند و بعضی مانند صادق هدایت فرهنگ در جامعه ایران را ادبیات معنی میکنند و بعضی مانند میرزا فتح علی خان و طالبوف فرهنگ را در جامعه قانون و مقرارت و نظام حقوقی معنی میکنند و بعضی مانند جلال آل احمد فرهنگ در جامعه را سنتهای اجتماعی و مذهبی و تاریخی معنی میکنند و بعضی مانند فروغی یا ذکاء الملک فرهنگ را در جامعه علم و فلسفه معنی میکنند و بعضی دیگر مانند نشر مستضعفین فرهنگ را عبارت از «نوعی آگاهی میداند که توسط پیشگام به جامعه منتقل میشود» به هرحال ما فرهنگ را بر طبق هر کدام از تعاریف فوق که معنی بکنیم دارای مبانی خود میباشد.
[2] . و برعکس دیدگاه چریکگرایانه در دهه 50 که با یک بینش اکونومیستی معتقد بودند - برای این که چریک یا پیشاهنگ بتواند وارد طبقه بشود باید حتما به صورت کارگر درآید و وارد طبقه بشود و چریک با این کار زمینه فعالیت ذهنی و ایجاد یک نطفه یا هسته در جنبش و درون طبقه را فراهم میگرداند که با رشد آن نطفه حرکت جنبش در بستر طبقه شرایط اعتلای جنبش فراهم میشود.
[3] . البته پر واضح است که ما در اینجا - تشکیلات روحانیت- را مورد ارزیابی قرار میدهیم و در تاریخ افرادی هستند که به صورت فردی و منفک از تشکیلات روحانیت دارای اندیشه مثبت یا حرکت مثبت یا موضع گیری اصلاحی بوده اند و طبیعی است که در آن صورت ما باید حرکت فردی آنان را از تاریخ حرکت حوزه و فقه به صورت منفک بررسی بکنیم.
[4] . در کتاب اقتصاد اسلامی از مرتضی مطهری دیدیم که چگونه خمینی در سال (59-60) و پس از آنکه دریافت محتوای کتاب به جای طبقه حاکمه سمت گیری اجتماعی پیدا کرده است، دستور داد تا 20 هزار جلد این کتاب را جمع کرده و آن را خمیر کنند و حتی اجازه ورود یک جلد آن را به جامعه نداد، این برخورد خمینی با کسی بود که بارها میگفت اندیشه مطهری صد در صد اسلامی است!