چهار سال حرکت نشر مستضعفیندر ترازوی استراتژیاقدام عملی سازمانگرایانه سی و هفت گذشته - قسمت آخر
4 - استراتژی شریعتی چه بود که باعث موفقیت او گردید؟
به صورت خلاصه و مجمل استراتژی شریعتی عبارت بود از تکیه بر اسلام قرآنی یا اسلام ابراهیمی یا اسلام تطبیقی و یا اسلام نبوی و یا اسلام علوی در جامعه ایران، جهت حلول در وجدان فردی و اجتماعی برای خودآگاه کردن جامعه ایران و لذا از طریق همین اسلام تطبیقی و اسلام قرآنی بود که شریعتی از یک طرف به جنگ اسلام ولایتی و اسلام روایتی و اسلام فقاهتی و اسلام شفاعتی و اسلام زیارتی رفت و از طرف دیگر توسط این اسلام قرآنی توانست واقعیتهای ناهنجار موجود در جامعه را وارد بطن جامعه و احساس و آگاهی جامعه بکند.
چراکه شریعتی معتقد بود که اولا جامعه ایران یک جامعه مسلمان است، ثانیا اسلام یک حماسه اجتماعی و متحرک است و به این دلیل بود که شریعتی از سال 48 که به صورت مشخص حرکت تاریخی خود را آغاز کرد، کوشید در بستر شعار «نجات اسلام قرآنی از قبرستان اسلام فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام ولایتی و اسلام شفاعتی و اسلام زیارتی» با طرح اسلام قرآنی به صورت کنکریت این اسلام قرآنی را به صورت سر پلی جهت انتقال دیالکتیک جامعه ایران به احساس و آگاهی مردم ایران بکند، از اینجا بود که این استراتژی توانست مانند یک آتشفشان عمل کند و تودههای ایران را از نیمه دوم سال 56 وارد عرصه زمان و عصر و تاریخ بکند، افسوس که آتشفشان خلق ایران نیروی هدایتگری نداشتند تا از دست انحصارطلبان در امانش بدارند. بنابراین محور استراتژی شریعتی عبارت بود از دیالکتیکی بودن استراتژی شریعتی، که در این رابطه پایه دیالکتیکی استراتژی شریعتی تکیه عمده کردن این استراتژی بر اصل تضاد بود. به این ترتیب که شریعتی اصلا هدف استراتژیک استراتژی خود، انتقال دیالکتیک جامعه از متن جامعه به درون خودآگاهی مردم تعریف میکرد. شریعتی این دیالکتیک جامعه را یک دیالکتیک منجمد تعریف نمیکرد که مانند خاکشیر یا به قول خودش خاکشیریسم قابل تزریق به هر جامعهائی باشد، بلکه او در این عرصه خود را شاگرد گورویچی میدانست که علاوه بر اینکه معتقد به «جامعهها به جای جامعه» بود، اصلا معتقد به دیالکتیک در دیالکتیک یا دیالکتیکها بود که مطابق این دیدگاه شریعتی معتقد بود که هر جامعهائی دارای دیالکتیک خاص خود میباشد که پیشگام موظف به کشف این دیالکتیک خاص و کنکریت است و هرگز نباید پیشگام اقدام به نسخه وارداتی جهت کشف و انتقال دیالکتیک اجتماعی جامعه خود بکند، چرا که شریعتی در این رابطه معتقد بود که تمامی این نسخههای وارداتی مانند تجویز نسخه کیسه کش حمام معتقد به اندیشه خاکشیریسم است که میخواست با تجویز یک مثقال خاکشیر قبل از صبحانه هم درد کمر را معالجه کند و هم درد چشم و هم درد آپاندیس و هم درد بدهی. لذا در این رابطه بود که شریعتی بزرگترین مرحله حرکت پیشگام در عرصه تدوین استراتژی را کشف دیالکتیک جامعه خود میدانست و البته پس از کشف این دیالکتیک از نظر شریعتی مهمترین موضوع استراتژی، تعیین پل انتقال دیالکتیک از متن جامعه به درون خودآگاهی مردم است، که در این رابطه هم شریعتی مانند مرحله اول کشف دیالکتیک معتقد بود که آنچنانکه خود دیالکتیک در جوامع مختلف متعدد میباشد پل انتقال دیالکتیک از سطح جامعه به درون خودآگاهی مردم هم متعدد میباشد و هرگز نمیتوان به پل انتقال در جوامع مختلف به صورت ثابت و یکسان نگاه کرد. مثلا بگوئیم چون در ترکیه حزب رفاه نجم الدین اربکان و حزب عدالت و توسعه رجب طیب اردوغان توانستهاند از طریق فعالیتهای اجتماعی و مبارزه پارلمانتاریستی و اسلام سکولار به دستاوردهای لیبرال سرمایهداری برسند، ما هم باید از طریق همین راه رشد سرمایهداری حزب رفاه نجم الدین اربکان و حزب توسعه عدالت رجب طیب اردوغان اقدام بکنیم تا بتوانیم جامعه خودمان را در مسیر توسعه اقتصادی قرار دهیم، همان روشی که قبل از نجم الدین اربکان و رجب طیب اردوغان، مهندس مهدی بازرگان و دکتر یدالله سحابی از دهه چهل پس از انشعاب از جبهه مقاومت ملی و تاسیس نهضت آزادی با تاسیس مدارس حرفهائی و کتابفروشی و کتابخانه و یتیم خانه و... در تهران شروع کردند و میکوشیدند آنچنانکه مهندس مهدی بازرگان در جلسه دادگاه خود در زمان شاه گفت «ما آخرین گروهی هستیم که در ایران با زبان قانون با شما سخن می گوئیم» به وسیله مبارزه قانونی و پارلمانتاریستی و راه رشد سرمایهداری به دستاوردی توسعه و لیبرال سرمایهداری در جامعه ایران برسیم که البته این استراتژی بازرگان و نهضت آزادی هم در رژیم پهلوی شکست خورد و هم در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم. بنابراین شریعتی در عرصه نگرش دیالکتیکی که به استراتژی خود داشت، به جای اعتقاد به جامعه به جامعهها معتقد بود و به جای اعتقاد به دیالکتیک به دیالکتیک در دیالکتیک یا دیالکتیکها اعتقاد داشت و در عرصه پل انتقال دیالکتیک کنکریت در جامعه مشخص به درون خودآگاهی مردم، به جای یک پل، معتقد به پلها بود که در این رابطه در کنفرانس «از کجا آغاز کنیم؟» در دانشگاه شریف (همان دانشگاه آریامهر سابق) در سال 50 استارت این موضوع را زد و باز در همین رابطه بود که شریعتی در عرصه تشخیص دیالکتیک اجتماعی جامعه ایران، به جای دیالکتیک سنت و مدرنیته جلال آل احمد و به جای دیالکتیک قدرت نظامی کشورهای متروپل و حکومتهای کشورهای مسلمان سیدجمال الدین اسد آبادی و به جای دیالکتیک حوزه و روحانیت محمد عبده و به جای دیالکتیک علم و مذهب احمد کسروی و به جای دیالکتیک استبداد و آزادی مهندس مهدی بازرگان و به جای دیالکتیک غرب و شرق تقی زاده و به جای دیالکتیک ریش و بی ریشی پطر کبیر و به جای دیالکتیک تضاد طبقاتی اکونومیستی و وارداتی و کلاسیک حزب توده، دیالکتیک جامعه ایران را دیالکتیک استحمار نو و استحمار کهنه تشخیص داد که در کنفرانسی که در مهرماه 51 در دانشگاه دخترانه الزهرا (یا دانشگاه فرح سابق) تحت عنوان «استحمار» مطرح کرد، به طرح مهندسی این دیالکتیک پرداخت. البته در تبیین این دیالکتیک تاریخی جامعه ایران تمامی آن دیالکتیکهای مطرح شده به صورت حاشیه و متن به کار گرفت و همین کشف بزرگ شریعتی بود (که شاید بتوان بزرگترین کشف استراتژی حیات تاریخی شریعتی کامل دانست) که رمز موفقیت استراتژی شریعتی گردید.
لذا در این رابطه بود که شریعتی در عرصه پل انتقال دیالکتیک از جامعه به متن خودآگاهی مردم در جامعه ایران به موضوع مذهب و اسلام رسید و از اینجا بود که اسلام و مذهب برای شریعتی هم ایدئولوژی شد و هم اعتقاد، هم تاریخ شد و هم استراتژی، هم راه شد و هم هدف، هم ایمان شد و هم بستر، هم روش شد و هم نگرش، هم جهان بینی شد و هم تئوری و از اینجا بود که شریعتی در یک تند پیچ حیات تئوریک خود قرار گرفت و آن اینکه این اسلام موجود در جامعه آنچنانکه احمد کسروی میگفت «هم عامل جمود و استحمار و زمین گیر شدن جامعه ایران شده است» و هم آنچنانکه محمد عبده و علامه اقبال لاهوری اعتقاد داشتند، تنها بستر رهائی ملت ایران میباشد و در برابر این سوال زمان و تاریخی بود که شریعتی بزرگترین سوال تاریخی و استراتژیک حیات سیاسی و فکری خود را مطرح کرد و آن اینکه «کدامین اسلام؟ یا کدامین شیعه؟ یا کدامین عاشورا؟ یا کدامین حج؟ یا کدامین قرآن؟ یا کدامین محمد؟ یا کدامین ابراهیم؟ یا کدامین حر؟ یا کدامین بازگشت به خویشتن؟ یا کدامین ابوذر و بلال و حجر بن عدی و زینب و سمیه و علی؟» و از این مرحله بود که شریعتی فرهادوار با تیشه عشق شیرین به جان کوه بیستون اسلام سنتی و اسلام فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام زیارتی و اسلام شفاعتی و اسلام مداحی گری و اسلام ولایتی و اسلام عوام گرایانه و پوپولیسم افتاد، چراکه معتقد بود که این اسلامهای رنگارنگ موجود است که توانسته از اسلام، خون اسلام تریاک بسازد و از نظر شریعتی تنها دستگاهی که توانسته است از اسلام خون ابراهیم و محمد و علی و حسین، اسلام تریاک فقاهتی و روایتی و ولایتی و زیارتی و شفاعتی بسازد، دستگاه پتروشیمی استحمار کهنه است که توانسته است اسلام محمدی را بدل به اسلام ابوسفیانی بکند و شیعه علوی را بدل به شیعه صفوی بکند و حج ابراهیمی را بدل به حج مناسکی بکند و تشیع حسین را بدل به تشیع شاه سلطان حسین بکند و تشیع نهج البلاغه را بدل به تشیع مفاتیح الجنان بکند و فقه اجتهادی جعفری را بدل به فقه منجمد سنتی اسلام رسالهائی بکند و عاشورای حسینی را بدل به عاشورای یزیدی بکند و قرآن تدبر و تفکر و تعقل را بدل به قرآن جلد و قرائت و استخاره و قبرستان بکند. از این جا بود که شریعتی توانست شعار «نجات اسلام قبل از نجات مسلمین» سر دهد، چراکه شعار «نجات اسلام قبل از نجات مسلمین» شریعتی یک تقدم و تاخر زمانی نیست که چنین بیاندیشیم که شریعتی گرفتار یک تجردگرائی ذهنی و ایدهآلیستی شده است، برعکس سیدجمال الدین اسدآبادی که با شعار «نجات مسلمین قبل از اسلام» گرفتار یک پراگماتیسم حکومتی و قدرت شده بود. شریعتی با این نگاه به شعار «نجات اسلام قبل از نجات مسلمین» این حقیقت را مطرح کرد که اسلام علاوه بر اینکه یک اسلام هدایتگر و دوران ساز و تاریخ ساز میباشد، خود استراتژی حرکت و رفتن نیز هست و دلیل این امر هم آن است که شریعتی در عرصه شعار «نجات اسلام قبل از مسلمین» معتقد بود که نجات اسلام تنها در بستر دیالکتیک اندیشه و محیط قابل وصول است. شریعتی دیالکتیک اندیشه و محیط خود را در تز مارکس وبر مطرح کرد، آنجا که میگفت «من نه مارکسم و نه ماکس وبرم، بلکه برعکس آنها من مارکس –وبر هستم».
شریعتی در کانتکس اندیشه دیالکتیک تئوری و محیط معتقد به رابطه متقابل بین اسلام و مسلمین بود یعنی آنچنانکه «اسلام، مسلمین را میسازد، جامعه مسلمین نیز، هم اسلام را میسازد»، چراکه شریعتی معتقد بود که دیالکتیک تا زمانی که در عینیت جامعه باشد و وارد ذهنیت جامعه نشود، نمیتواند عامل حرکت بشود. در جامعه ایران از نظر شریعتی تنها عامل و پلی که میتواند دیالکتیک جامعه ایران را از عینیت اجتماعی وارد ذهنیت مردم بکند، اسلام قرآن است و به همین دلیل شریعتی معتقد بود که نفس دیالکتیک در جامعه عامل حرکت نیست، اگر دیالکتیک از عینیت جامعه وارد ذهنیت جامعه شد و به آگاهی رسید آن وقت عامل حرکت میشود همان کاری که از نظر شریعتی رسالت اسلام محمدی در این زمان است و در همین رابطه است که او میگوید: «برای من حسینیه ارشاد جائی که در آن سخنرانی میکردم و یا درس میدادم نیست، حسینیه ارشاد با خون و فکر و شخصیت و ایمان من عجین شده است» (مجموعه آثار جلد 11 - صفحه 143)
5 - استراتژی قدرت، استراتژی آگاهی:
دومین مشخصه استراتژی شریعتی که کلید واژه رمز موفقیت استراتژی شریعتی گردید، تکیه و تعیین هدف استراتژی شریعتی به جای قدرت طلبی بر آگاهی بخشی بود. شریعتی از همان آغاز حرکت خود رسالت پیشگام را در خودآگاهی دادن به متن مردم خلاصه میکرد و معتقد بود که اگر پیشگام بتواند به متن جامعه خود، خودآگاهی بدهد از متن جامعه قهرمانانی بر خواهند خواست که لیاقت رهبری کردن خود پیشگام را هم دارند، چراکه در این رابطه شریعتی به روسو تاسی میکرد که میگفت «برای مردم راه نشان ندهید و تعیین تکلیف نکنید، فقط به آنها بینائی ببخشید خود راهها را به درستی خواهند یافت و تکلیفشان را خواهند شناخت» و به همین دلیل شریعتی پیشگام را کسی تعریف میکند که دارای بینش انتقادی باشد یعنی آنچنانکه برتراند راسل میگوید: «توانائی نقد قدرت در سه شکل قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت فرهنگی» را داشته باشد. شریعتی در تز «شهادت» و «پس از شهادت» خود با بیان «شهادت دعوتی است به همه عصرها و به همه نسلها که اگر میتوانی بمیران و اگر نمیتوانی بمیر» (مجموعه آثار جلد 19 - صفحه 195) یک جهتگیری به طرف اسلام قدرتی و اسلام هویتی نمیکند، چرا که فورا در ادامه آن میگوید «هر انقلاب دو چهره دارد خون و پیام» و بدین وسیله کلا با طرح مرحله پیام انقلاب از بعد از مرحله خون میکوشد از استراتژی قدرت فاصله بگیرد، چراکه از نظر شریعتی گرایش کسب قدرت بزرگترین عامل انحراف پیشگام میباشد و اصلا شریعتی انحراف مارکسیسم از صورت مارکسیست کلاسیک کارل مارکس به صورت مارکسیست منحرف استالین را همین قدرتگرائی مارکسیست تبیین میکند. بنابراین از نظر شریعتی قدرتگرائی در استراتژی چه به صورت مستقیم مانند مجاهدین خلق باشد[1] و چه به صورت غیر مستقیم مانند سیدجمال الدین اسدآبادی باشد، عامل پاسیف کردن تودهها در عرصه مبارزه اجتماعی و اقتصادی و صنفی و سیاسی میشود. مهمترین مشخصه استراتژی شریعتی همین نفی قدرتگرائی استراتژی پیشگام است که باعث شده است تا استراتژی شریعتی:
اولا یک استراتژی درازمدت باشد،
ثانیا یک استراتژی آگاهیبخش باشد،
در ثالث یک استراتژی افقی باشد نه عمودسازی مطلق،
در رابع یک استراتژی از پائین به بالا باشد، نه مانند استراتژی قدرت از بالا به پائین.
6 - نشر مستضعفین در ترازوی 37 سال مبارزه سازمانگرایانه حزبی:
حال پس از اینکه تا اینجا با گذری بر اندیشه شریعتی و مصدق توانستیم به تشحیذ ذهن بپردازیم، اکنون در پایان چهارمین سال حرکت علنی نشر مستضعفین و آغاز پنجمین سال آن میتوانیم به ارزیابی و نقد آن جهت ساختن چراغ راهی برای آینده این حرکت بپردازیم قبل از اینکه وارد این موضوع بشویم بهتر است که در اینجا به طرح این موضوع فربه بپردازیم که کلا برای نقد یک اندیشه و دکترین و تئوری و حرکت و جریان برای اینکه دچار انحراف نشویم باید حتما و حتما نقد را از استراتژی آن جریان و حرکت آغاز کنیم و دلیل این امر هم آن است که وقتی یک جریان توانست از پل نقد استراتژی به صورت علمی عبور بکند دیگر انحرافات و اشتباهات او قابل علاج میباشد و البته بالعکس، وقتی یک جریان در کانتکس استراتژی دچار انحراف شد و توان تصحیح انحراف خود را هم پیدا نکرد، قطعا هر قدر هم که این حرکت در عرصه تئوری عام قوی و مستحکم باشد و در عرصه تاکتیک توان هدایتگری هم داشته باشد، قطعا به شکست و بن بست گرفتار خواهد شد. برای مثال بد نیست که در این رابطه، به جریان ببرهای تامیل در سریلانکا اشاره کنیم که چگونه در پی بن بست استراتژی با این که این جریان هم به لحاظ تئوری عام و هم به لحاظ جهتگیری و سمتگیری یک جریان برحقی بود که با دولت توتالیتر و تمامیت خواه سریلانکا میجنگیدند، اما این بن بست استراتژی ببرهای تامیل سری لانکا باعث گردید تا بستر برای خیانت و جنایت ارتش ضد مردمی سری لانکا فراهم کند و این ارتش ضد مردمی بتواند با قتل عام نیروهای ببرهای تامیل اقدام به نسل کشی بکند. به این ترتیب که حکومت توتالیتر سریلانکا نخست با رهبران ببرهای تامیل وارد مذاکره شد و ببرهای تامیل در این رابطه سلاحهای خود را بر زمین گذاشتند و در همین مرحله ارتش ضد مردمی سریلانکا از فرصت استفاده کردند و در اقدامی جنایتکارانه کادرها و رهبران ببرهای تامیل همراه با 25 هزار نفر از حامیان مردمی و تشکیلاتی آنها را قتل و عام کردند. البته عین همین موضوع در جنگ فروغ جاودان مجاهدین خلق ایران در سال 67 اتفاق افتاد، به این ترتیب که مجاهدین خلق که پس از قبول قطعنامه و آتش بس توسط رژیم مطلقه فقاهتی که هرگز در تحلیل سیاسی خود پیش بینی آن را نمیکردند، استراتژی ارتش کلاسیک خود را در بن بست دیدند، هیچ رهائی برایشان باقی نماند جز اینکه اقدام به حمله نظامی بکنند. در این مرحله بود که مسعود رجوی با طرح شعار «امروز مهران، فردا تهران» اقدام به یک حمله کلاسیک بدون پدافند هوائی کرد که خود به معنای انتحار میباشد و این درست همان چیزی بود که رژیم مطلقه فقاهتی و ارتش تا بن دندان مسلح آن، انتظار آن را میکشید. در این رابطه ارتش با عقب نشینی در برابر حمله مجاهدین خلق آنها را تا پشت دیوار کرمانشاه به پیش آورد و پس از اینکه احساس کرد که مجاهدین کاملا وارد تله از پیش تعیین شده شدهاند دست به حمله و قتل عام مجاهدین با فجیعترین شکل ممکن زد که حاصل آن شد که اکثر کادرهای استخوان دار و با سابقه مجاهدین در این حمله کشته شوند و استراتژیکترین ضربه در طول حیات این سازمان بر این جریان وارد شود و البته مجاهدین بعد از این ضربه به جای اینکه به ارزیابی بن بست استراتژی خود که بسترساز این فاجعه شد بشوند، کوشیدند با ترور صیاد شیرازی موضوع را تاکتیکی تحلیل کنند که در این رابطه بدل شدن دفاع از شهرک اشرف در عراق به عنوان یک استراتژی در دهه گذشته پس از تجاوز و اشغال امپریالیسم آمریکا برای مجاهدین قابل تحلیل میباشد. بنابراین برای نقد گذشته یک جریان روش علمی تقاضا میکند که از استراتژی آن جریان شروع بکنیم نه از تاکتیک و تئوری عام. چراکه در عرصه کلیات و امور روزمره هرگز نمیتواتیم به کشف قانونمندی و تئوری برسیم، بهترین مثال در این رابطه خود شریعتی و اندیشه شریعتی است، به این ترتیب که اندیشه شریعتی تا آنجا که در عرصه کلیات و تئوری عام حرکت کرده به دلیل نقد ناپذیر بودن آن در طول 40 سال بعد از بسته شدن ارشاد به صورت لایتغییر باقی مانده است و بالعکس، آنچه در طول 40 سال گذشته اندیشه شریعتی دچار چکش کاری و جرح تعدیل و نقد و بررسی شده است همان محورهای استراتژی او میباشد. حال با این زمینه ذهنی میپردازیم به نقد استراتژی نشر مستضعفین در طول 4 سال گذشته و یا در طول 37 سال گذشته.
7 - مبنای استراتژی نشر مستضعفین اعتقاد به جنبش افقی توسط سه مؤلفه جنبش کارگری و جنبش دموکراتیک دانشجوئی و دانش آموزی و زنان و کارمندان و جنبش اجتماعی است:
از آنجائیکه آبشخور اولیه تشکیلاتی نشر مستضعفین در تابستان سال 55 در شرایطی تکوین پیدا کرد که جنبش چریکگرائی که در دهه چهل پس از پیروزی انقلاب الجزائر و انقلاب کوبا و انقلاب چین به اوج شکوفائی خود رسیده بود، دوران افول و شکست کامل استراتژی خود را در داخل ایران طی میکرد و گرچه تئوری چریکگرائی و ارتش خلقی برای بار دوم در سالهای 60 و 61 در داخل ایران توسط جریانهای مختلف مذهبی و غیر مذهبی به محک آزمایش گرفته شد و ولی در سال 60 و 61 هم باز مانند سال 54 و 55 نشان داد که استراتژی چریکگرائی و ارتش خلقی به هر شکل و صورت آن برعکس چین و کوبا و الجزائر و... در ایران بستر پذیرش ندارد، که مبانی تئوریک این عدم پذیرش عبارتند از:
الف - بدبینی گذشته تاریخی مردم ایران نسبت به تجاوزات مسلحانه عشایر و قبایل ایلها و آلها که در طول 2500 سال گذشته تاریخ ایران پیوسته به طرق مختلف این ایلها و آلها از بیرون شهرها بر مردم این سرزمین هجمه نظامی میکردهاند و با کشت و کشتار گردونه حکومت مردم ایران را به دست میگرفتهاند، بطوریکه اگر نام تمامی حکومتهای گذشته ایران را بر روی یک صفحه کاغذ به نگارش در آوریم، با یک نگاه سطحی آشکار خواهد شد که تقریبا تمامی این حکومتهای 25 قرن گذشته تاریخ ایران توسط هجمه نظامی از بیرون جامعه ایرانی، خود را بر این مردم تحمیل کردهاند.
ب - در خصوص هجمه اقوام خارجی در طول 25 قرن گذشته پیوسته مردم ایران از شرق و شمال و مغرب در تیررس هجمه اقوام خارجی از اسکندر و مغول و تیمور گرفته تا اعراب و ترکهای عثمانی و حتی برای کوتاه مدتی هم نشده که این ملت از تجاوزات نظامی این بیابان گردهای خانه نشین خارجی در امان باشند، به طوری که تا این تاریخ به جز حکومت مصدق که بیش از دو سال نتوانست دوام بیاورد و آخر کار هم به دست همین جریانهای مسلح خارجی و داخلی نابود شد، هیچ جریانی نبوده که واقعا توسط انتخاب خود این مردم بر سر کار آمده باشد. بنابراین خود همین تجاوزات نظامی خارجی در اشکال مختلف آن باز یک بدبینی تاریخی نسبت به هر گونه حرکت قهرآمیز چریکی و ارتش خلقی در مردم بوجود آورده است، به طوری که در اولین حرکت مسلحانه و چریکی دهه 40 که واقعه سیاهکل بود تمامی افراد چریکهای فدائی خلق دستگیر شده - مظلومانه توسط افراد عادی مردم دستگیر شدند - و تحویل پلیس گردیدند و شاید اگر همکاری مردم با پلیس ضدمردمی شاه نبود، رژیم پلیسی شاه توان دستگیری یک چریک را هم نمیداشت و یا در خصوص سال 60 و بخصوص راه پیمائیهای مسلحانه مجاهدین در مهرماه سال 60 و یا حرکت مسلحانه اتحادیه کمونیستی در جنگلهای شمال ایران همه و همه دلالت بر این امر میکند که مردم ایران به لحاظ تاریخی آمادگی همکاری مستقیم و غیر مستقیم با استراتژی چریکگرائی را ندارند.
ج - سومین عاملی که باعث گردیده تا مردم ایران نسبت به استراتژی چریکگرائی یا تحزبگرایانه یا کلا مبارزات تشکیلاتی درازمدت برخورد مثبتی نداشته باشند و بیشتر به مبارزه کوتاه مدت اعتقاد داشته باشند روحیه فردگرائی آنها میباشد که معلول مناسبات فردی زمینداری آنها میباشد. به این ترتیب که از آنجائیکه از نظر پروسس تاریخی ساختاری مناسبات اقتصادی جامعه ایران نتوانسته است مناسبات اقتصادی سرمایهداری تولیدی به شکل طبیعی صاحب شود، با عنایت به اینکه بیشتر تاریخ ایران در کانتکس مناسبات زمینداری سپری شده است و تکوین پروسس سرمایهداری ایران از زمان صفوی هم به لحاظ زمانی بیشتر در چارچوب سرمایهداری تجاری بوده است و هرگز مانند غرب سرمایه تجاری ایران به سمت سرمایه صنعتی سمت گیری نکرده است و سرمایه صنعتی ایران هر چه بوده و هست معلول انتقال سرمایه نفتی ایران میباشد، لذا تکوین سرمایهداری صنعتی ایران هم معلول سرمایه نفتی ایران بوده، نه استحاله سرمایه تجاری و از آنجائیکه خود سرمایهداری تجاری هم به لحاظ روانشناسی اجتماعی تا زمانی که سرمایههای تجاری آنها به طرف سرمایهداری صنعتی و تولیدی روانه نگردد توانائی ایجاد روحیه جمعی نمیباشد و با عنایت به اینکه بیش از 60% سرمایه صنعتی ایران در کارخانههای زیر 10 نفر شکل گرفته است، این همه باعث گردیده است تا روحیه فردی، محصول مناسبات زمینداری در وجود جامعه ایران نهادینه بشود و این روحیه فردی حتی تا عصر سرمایهداری هم استمرار پیدا کند و حتی در پرولتر صنعتی ایرانی هنوز همان کاراکترهای فردی مناسبات زمینداری روستائی حاکم میباشد که خود همین کاراکترها فردی زائیده مناسبات تاریخی زمینداری عاملی شده است تا گرایش به سمت مبارزات تشکیلاتی و حزبی حتی در طبقه کارگر ایرانی ضعیف باشد که البته باید به این عامل گستردگی قشر خرده بورژوازی شهر و روستا هم اضافه کنیم که خود معلول اقتصاد نفتی و پمپاژ بی در پیکر سرمایههای نفتی به سرمایهداری بیمار ایران میباشد.
د - حاکمیت 25 قرن گذشته نظامهای مستبد و توتالیتر سیاسی بر جامعه ایران که معلول همان حاکمیت ایلها و آلهای خونخوار خارجی و داخلی بوده است، به طوری که آنچنانکه فوقا هم اشاره کردیم در طی 25 قرن گذشته ملت ایران به جز دو سال دوران مصدق در هیچ زمانی این ملت به عنوان نیروئی که اختیار تجربه دموکراسی کردن داشته باشد به حساب نیامده است و دخالت در تعیین سرنوشت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی برای این ملت به جز دو سال حکومت مصدق هرگز به عنوان یک حق شناخته نشده است و لذا سردمداران زور و زر و تزویر پیوسته میکوشیدند تا جهت ممانعت از نهادینه شدن تجمع و تشکل مردم، از هر گونه حرکت سازمانگرایانه جلوگیری کنند و حزب و تشکیلات را حتی در شکل حزب جمهوری اسلامی وابسته به حکومت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی وابسته به خودشان سم مهلک تلقی کنند و فتوای انحلال آنها صادر کنند تا نکند این مردم درس حقمداری سیاسی در تعیین سرنوشتشان در برابر تکلیف و فتوا و رساله یاد بگیرند.
ه - حاکمیت اسلام فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام شفاعتی و اسلام زیارتی و اسلام رسالهائی و اسلام تکلیفی به جای اسلام قرآنی و اسلام ابراهیمی و اسلام علوی که بسترساز روحیه اجتماعی میباشند، با عنایت به اینکه اسلام ولایتی یا اسلام فقاهتی یا اسلام زیارتی یا اسلام شفاعتی برعکس اسلام قرآنی و اسلام محمدی و اسلام علوی بسترساز مسلمان تکلیفی و روحیه فردگرائی میباشد، خود عامل دیگری جهت ایجاد روحیه فردگرائی در جامعه ایران بوده است، لذا این امر باعث گردیده تا در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در کانتکس اسلام فقاهتی و اسلام ولایتی و اسلام شفاعتی و اسلام زیارتی و اسلام مداحیگری این روحیه فردگرائی نهادینه بشود.
خلاصه این پنج عامل باعث گردیده تا روحیه فردگرائی و تشکل گریزی و بی تفاوتی در برابر مبارزه درازمدت سیاسی و اقتصادی در مردم ایران نهادینه تاریخی بشود که خود این عامل باعث شده است تا جریانهای پیشگام جهت تحول کاراکتری در جامعه ایران و ایجاد روحیه جمعی جهت بسترسازی حرکت درازمدت تشکیلاتی بیش از هر عاملی بر عامل تحول فکری تکیه بکنند، زیرا آنچنانکه فوقا هم مطرح کردیم تنها مناسبات ساختاری تولیدی سرمایهداری به صورت عینی و تحول فکری جایگزینی اسلام اجتماع پرور قرآنی و علوی به جای اسلام فردگرای فقاهتی و ولایتی و تکلیفی و زیارتی و شفاعتی حاکم میتواند بسترساز تکوین این روحیه جمعی تشکیلات پذیری در جامعه ایران بشود و در همین رابطه است که در میان تمامی استراتژی جریانهای سیاسی که در طول 150 سال گذشته تاریخ جنبش سیاسی ایران در جهت استحاله فکری و سیاسی و اجتماعی ملت ایران کار کردهاند، این تنها استراتژی تحولگرای فکری شریعتی بوده است که توانسته است به موفقیت دست پیدا کند. البته صد افسوس که به علت اینکه حرکت خود شریعتی در طول 5 سال حرکت تحولگرایانهاش (47 تا 51) صورت فردی داشت و فاقد یک تشکیلات عمودی جهت سازماندهی نیروهای آزاد شده بود، این امر باعث گردید تا تحول فکری جمع گرایانه اسلام قرآنی شریعتی نتواند در جامعه ایران نهادینه بشود، لذا به همین دلیل نیروهای آزاد شده حرکت 5 ساله شریعتی نصیب میوه چینان غاصب اسلام فقاهتی در سال 56 و 57 شد. البته در همین جا نباید این نکته را فراموش بکنیم که در بستر همین تحلیل بود که در تابستان 55 که آبشخور اولیه نشر مستضعفین یعنی آرمان مستضعفین استراتژی خود را تدوین میکرد با عنایت به اینکه جریان چریکگرائی در تابستان 55 با شکست مطلق روبرو شده بود و حرکت تحزبگرایانه وارداتی حزب توده و جبهه ملی هم از بعد از ضربه دهه چهل دیگر قدرت فعالیت داخلی خود را از دست داده بودند و جریان جنبش تحولگرایانه فکری شریعتی هم آنچنانکه فوقا اشاره کردیم به علت حرکت فردی شریعتی و عدم دارا بودن تشکیلات عمودی او جهت سازماندهی و کادرسازی تقریبا با دستگیری او و محدودیتهای ساواک پس از آزادی او به ورطه رکود گرفتار شده بود، لذا در این راستا در تابستان 55 بنیانگذاران اولیه نشر مستضعفین کوشیدند استراتژی خود را در ادامه استراتژی موفق شریعتی در راستای جایگزینی اسلام جامعه پرور قرآنی و ابراهیمی به جای اسلام فردگرای فقاهتی و ولایتی و زیارتی و شفاعتی و تکلیفی و رسالهائی قرار دهند که حاصل آن این بود که موضوع جنبش فکری در راستای یک حرکت عرضی تکوین جنبش افقی اجتماعی و دموکراتیک و سوسیالیستی در دستور کار خود قرار دهند. اکنون که در آستانه پنجمین سال حرکت نشر مستضعفین و سی و هشتمین سال حرکت آرمان مستضعفین قرار گرفتهایم جا دارد که این سوال تاریخی از خود بکنیم که درست است که استراتژی تکوین جنبش فکری در ادامه استراتژی شریعتی یک حرکت درازمدت میباشد و درست است که فقدان تشکیلات عمودی جهت سازماندهی حرکت سازمانگرایانه حزبی یکی از استراتژیک ضعفهای تشکیلاتی حرکت شریعتی بوده است و همین یک ضعف استراتژیک شریعتی بود که عاملی گشت تا به کلی کشتی حرکت شریعتی در سال 56-57 به گل بنشیند و غاصبین از راه رسیده میوه چین درخت حرکت شریعتی بشوند، میوه چینان غاصبی که برای چیدن میوه درخت حرکت شریعتی به جای اینکه از این درخت بالا بروند با تبر به جان ریشه این درخت افتادن تا پس از سرنگونی این درخت میوههای آن را بچینند و بدین ترتیب که تحت عنوان به اصطلاح اسناد ساواک بوسیله حمید روحانی این دلال ارتجاع به یکباره صورت حساب پاک شد و دیگر نه از تاک نشان ماند و نه از تاک نشان، چراکه همان عملههای ارتجاعی که یک پک سیگار با شریعتی زدن به عنوان تنها مبارزه سیاسی حیات سیاسیشان اعلام میکردند و از مطهری تا بهشتی و خامنهائی و... بزرگترین خاطره سیاسیشان این بود که در فلان تاریخ در فلان منزل فلان حاجی ما در جلسهائی حضور داشتیم که شریعتی گوینده آن بود و یا این ما بودیم که در انگلستان جنازه شریعتی را غسل دادیم و... به یکباره جهت کسب هویت ناداشته سیاسی خود کوشیدند مانند برادر حاتم طائی در چاه زمزم ابراهیم خلیل ادرار کنند تا شاید با نجس کردن چاه زمزم، شریعتی از نمد افتاده برای تمویه تودههای مسلمان کلاهی تهیه کنند، اما هیهات از این ترفند سامریهای که فکر میکنند در غیاب موسای به طور رفته میتوانند توسط گوسالههای طلائی خویش از آب گل آلود شده اسلام ماهی صید کنند، حاشا و کلا از این همه وقاحت.
به هر حال سوال کلیدی که در این رابطه هم برای آرمان مستضعفین پس از 37 سال و هم برای نشر مستضعفین پس از چهار سال مطرح میشود اینکه تا چه اندازه توانستهایم در این مسیر گام برداریم و موانع استراتژیک ما در این مسیر کدام است؟ این غلط است که تمام تقصیرها و ناتوانیهای راه را به گردن فردگرائی تاریخی مردم ایران بگذاریم، چراکه هم در زمان مصدق و هم در زمان حرکت پنج ساله شریعتی به وضوح دیدیم که مردم ایران هم قابلیت دموکراسی را دارند و هم قابلیت جمعگرائی دارند و مشکل در طول 150 سال گذشته، ندانم کاری پیشگام بوده است که تلاش میکرده توسط استراتژی وارداتی، این مردم را به بهانه آب به سراب بکشاند. بنابراین اگر بپذیریم که همه مشکلات به فردگرائی مردم بر نمیگردد و اگر بپذیریم که استراتژی ایجاد تحول فکری توسط اسلام قرآنی در راستای اقدام عملی سازمانگرایانه حزبی جهت شکل گیری جنبش افقی دموکراتیک و اجتماعی و سوسیالیستی موفقترین استراتژی در طول 150 سال گذشته تاریخ جنبش سیاسی ایران بوده ضعف آرمان و نشر مستضعفین در طول 37 سال گذشته چه بوده که تا کنون نتوانسته است حتی در حد حرکت پنج ساله شریعتی انرژی آزاد کند؟
برای پاسخ به این سوال کلیدی باید سه فرآیند سالهای 58 تا 60 و 61 تا 88 و 88 تا 92 از هم تفکیک کنیم، چرا که ضعفهای نشر در این سه مرحله با هم متفاوت بوده است به این ترتیب که در فرآیند اول حرکت نشر مستضعفین یعنی سالهای 58 و 59 و 60 آرمان در حرکت سازمانگر خود توان آزادی سازی نیرو در بستر تحول فکری در کانتکس اسلام تطبیقی را داشت، اما به دلیل فقدان یا ضعف کادرهای مجرب تشکیلاتی که معلول سزارین کار درون تشکیلاتی به علت اعتلای جنبش اجتماعی سال 57 بود توان سازماندهی این نیروهای آزاد شده را نداشت، در نتیجه در سال 60 همان بلائی که سر ارشاد شریعتی در سال 51 و 52 تا 57 آمد بر سر آرمان هم آمد. به این ترتیب که نیروهای آزاد شده آرمان در طول سه سال حرکت برونی خود یا پاسیف سیاسی شدن و یا جذب جریانهای چریکگرائی گشتند که خود این امر نشان دهنده این حقیقت است که آرمان حتی تا سال 60 هنوز نتوانسته خلاء تشکیلات عمودی حرکت ارشاد شریعتی که فلسفه اولیه تکوین خود در سال 55 بوده حل کند. به هر حال در شرایطی آرمان از سال 61 آواره خارج و محصور در زندانها شد که از بیماری ارشاد 51 شریعتی هنوز رنج میبرد و تا آخرین لحظه حتی در نشست پلنوم سال 60 خود نتوانست این بیماری خود را بشناسد و در راه معالجه آن گام بر دارد، البته در فرآیند دوم که بیش از 20 سال طول کشید آرمان آواره و آرمان زندانی اگرچه توانست به این بیماری خود آگاهی پیدا کند، ولی به علت محدودیت شرایط امکان ترمیم همه جانبه آن خلاء را پیدا نکرد و در راه حل این خلاء مترصد زمان و شرایط بود و اما در خصوص فرآیند سوم که اکنون 4 سال از انجام آن میگذرد باز همان سوال فرآیند اول و دوم به عنوان کلید واژه مشکلات نشر در فرآیند سوم نیز میباشد و آن اینکه چرا نشر مستضعفین در طول این چهار سال در حصار کاستی خود محصور میباشد و توانائی شکست این حصار کاستی نه در داخل دارد و نه در خارج؟ در پاسخ به این سوال است که نخست باید توجه داشته باشیم که مشکل و بیماری نشر مستضعفین در فرآیند سوم کاملا عکس بیماری آرمان در فرآیند اول میباشد، چراکه در فرآیند اول بیماری آرمان این بود که توان آزاد سازی انرژی در بستر شرایط محیطی بعد از انقلاب 57 را داشت اما مانند شریعتی توان سازماندهی آن را نداشت، در صورتی که در فرآیند سوم هر چند نشر مستضعفین پس از 4 سال به مرحلهائی رسیده که توانسته تا اندازهائی مخاطب خود را پیدا کند و دیگر نیازمند به معرفی این و آن نباشد، ولی به هر حال از آنجائیکه به علت محدودیت شرایط هنوز امکان تعیین آدرس مانند دیگر جریانها برای نشر مستضعفین فراهم نشده است این فقدان آدرس باعث شده تا دوباره نشر مستضعفین گرفتار همان آفت و بیماری فرآیند اول خود یعنی عدم پیوند و رابطه بین انرژیهای آزاد کرده خود بشود که این آفت خود، کم بیماری نیست چراکه عدم پیوند و رابطه بین انرژیهای آزاد شده باعث میشود که آنچنانکه در سال 60 و 61 مشاهده کردیم این نیروها به یاس و رکود کشیده شوند. بنابراین فوریترین کار برای نشر مستضعفین در این زمان ارتباط بین انرژیهای آزاد کرده خود میباشد که به علت محدودیت شرایط و فقدان آدرس اکنون به عنوان معضل عمده نشر مستضعفین بدل شده است، البته جای هیچ شکی نیست که برای حل این معضل نیازمند به همت دو جانبه است، یعنی به علت پراکندگی نیروهای آزاد شده در سطح داخل و خارج و در سطح جهانی همتی که از این نیروها انتظار میرود حرکت دو مولفهائی است که این انرژیهای آزاد شده باید انجام دهند. مؤلفه اول تکیه مستقل بر خویش کردن و مؤلفه دیگر انتظار ارتباطی متمرکز، تنها توسط این حرکت دو مولفهائی امکان گذر از این تند پیچ برای نشر مستضعفین وجود دارد، به امید آن روز.
والسلام
[1] . مبنای استراتژی چریکگرائی و ارتش خلقی مجاهدین خلق تئوری ارتش خلقی مائو و تئوری چریکگرائی رژی دبره در کوبا و... همه بر پایه همین استراتژی قدرتگرائی استوار میباشد و اگر میبینیم که مجاهدین خلق در سال 55 گرفتار آن بحران تشکیلاتی استخوان سوز شدند و یا در سال 57-58 به تجلیل از نظام مطلقه فقاهتی افتادند و تا مرحله اعلام خمینی به عنوان رهبر مبارزه ضد امپریالیستی توسط مجاهدین پیش رفتند و یا در سال 60 اقدام به آن ترورها کردند و از چهرههای گوناگون حاکمیت امام زاده ساختن و یا در سال 60 با بنی صدر جنت شدند و تا مرز شاهزاده داماد شدن مسعود رجوی و فیروزه بنی صدر پیش رفتند و در سال 61 به سمت عراق و صدام حرکت کردند و تا مرز انقلابی دانستن صدام و حکومت بعث در عراق پیش رفتند و با صدام در حمله به ایران در حمله فروغ جاودان همراه و همدست شدند و بعد از حمله آمریکا و تجاوز به خاک عراق با امپریالیسم آمریکا جهت مقابله با رژیم مطلقه فقاهتی حتی در حمله نظامی به خاک ایران یا افشاء پروژه اتمی رژیم مطلقه فقاهتی که باعث به خاک سیاه نشستن مردم ایران شد، هم دست و هم داستان شدند و امروز آتش بیار معرکه امپریالیسم در سوریه و عراق جهت بسترسازی حمله نظامی امپریالیسم آمریکا به خاک ایران جهت بالکانیزه کردن ایران یا سومالیزه کردن یا لبنالیزه کردن یا لیبیلیزه کردن ایران و عراق و سوریه در خدمت استراتژی خاورمیانه بزرگ امپریالیسم – صهیونیسم شدهاند، همه به خاطر استراتژی قدرتگرائی این تشکیلات میباشد، چراکه با توجه به اینکه این جریان در بستر تئوری چریکگرائی و ارتش خلقی کلاسیک تشکیلات خود را جایگزین مردم میکند. لذا در این رابطه شرط اولیه هر گونه موفقیت خود را در گرو کسب قدرت سیاسی میداند و میکوشد که به هر شکل و طریقی که شده قدرت سیاسی را به دست بیاورد. لذا در این راستا است که میبینیم حتی در این زمان که نه بردار است و نه بر بار، به دست خود در غیاب مردم به نمایندگی از مردم حتی رئیس جمهور انتخاب میکند و با ارتجاعیترین جریان امپریالیستی جهان از عربستان سعودی تا امپریالیسم آمریکا و غرب جهت سرنگونی حکومت رژیم مطلقه فقاهتی ایران و عراق و سوریه وارد داد و ستد سیاسی میشود، طبیعی است که در کانتکس یک جریان قدرت گرا همه این اعمال سیاسی و نظامی مباح است. آنچه در این رابطه اشتباه و انحراف میباشد استراتژی قدرت گرایانه مجاهدین خلق میباشد که از آغاز تکوین سازمان مجاهدین خلق بر این جریان حاکم شده است و اصلا امکان جداسازی از این جریان نمیباشد، چراکه تمام تئوری این تشکیلات در این راستا تبیین شده است بنابراین اگر استالین، استالین میشود به خاطر همین استراتژی چریکگرائی میباشد و غیره.