چه نیازی به اسلام قرآنی؟ - قسمت دوم

 

2 - مراحل پنج گانه مبارزه اسلام قرآنی با اسلام فقاهتی حوزه: ماحصل آنچه تا اینجا در باب نیاز زمان به اسلام قرآنی مطرح کردیم اینکه :

الف - اسلام قرآنی در این زمان که جامعه ما مرحله گذار تند پیچ تاریخی خود را طی می‌کند و گرفتار هیولای اسلام فقاهتی شده که توسط آن می‌کوشد با تمسک به اسلام زیارتی و اسلام روایتی و اسلام شفاعتی به توجیه شرعی اسلام ولایتی و اسلام حکومتی خود بپردازد. اسلام قرآنی به عنوان تنها آلترناتیو مثبت اسلام فقاهتی و اسلام ولایتی و اسلام روایتی در شرایط فعلی می‌باشد و تنها توسط اسلام قرآنی ما می‌توانیم به اصلاح فکری و اعتقادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جامعه خودمان در این عصر و در این نسل بپردازیم و هرگز بدون اصلاح اعتقادی توسط اسلام قرآنی امکان هیچگونه تحول اعتقادی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و تاریخی به صورت ساختاری و پایه دار در جامعه ما شکل نمی‌گیرد.

 

ب - تکیه نشر مستضعفین در طول 34 سال گذشته حرکت برونی خودش (از 58 تا 91) بر اسلام قرآنی یک تکیه ابزاری بر اسلام نیست، بلکه یک تکیه اعتقادی است. چراکه معتقد است که اسلام قرآنی در این زمان اگر به صورت تطبیقی قرآنی نه دگماتیسم فقهی و نه انطباقی علمی ارائه شود، می‌تواند تحول ساختاری در نظام اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و تاریخی ما ایجاد بکند.

ج - مبنای اسلام تطبیقی و اسلام انطباقی و اسلام دگماتیسم در طول 34 سال گذشته از نظر نشر مستضعفین عینک و منظرگاه سه گانه این سه اسلام می‌باشد. به این ترتیب که منظرگاه اسلام دگماتیسم فقه و فقاهت هزار ساله اسلام حوزه‏ائی است که از زمان شیخ طوسی در قرن پنجم - پانصد سال بعد از بعثت پیامبر اسلام - تکوین پیدا کرده است، در صورتی که منظرگاه و عینک اسلام انطباقی چه در شکل بورژوائی مهندس مهدی بازرگان و چه در شکل سوسیالیستی مجاهدین خلق علم سیانس زمان خودشان بوده است ولکن مبنای اسلام تطبیقی مولانا علامه محمد اقبال لاهوری و معلم کبیرمان شریعتی و نشر مستضعفین خود قرآن است. البته آنچنانکه در تبیین اندیشه اقبال و شریعتی مطرح کردیم رویکرد اقبال و شریعتی به قرآن بر مبنای اصل اجتهاد در اصول بوده است[1] و از این منظرگاه بود که اسلام تطبیقی توانست به رهبری مولاناعلامه محمد اقبال لاهوری «اصل اجتهاد در اصول اسلام قرآن، نه فقط در فروع فقهی حوزه» از دام اسلام حوزه‏ائی و اسلام فقاهتی و اسلام روایتی[2] نجات دهد و آنچنانکه مولانا علامه محمد اقبال لاهوری به نیکی دریافت، تنها راه نجات اسلام اجتهادی محمد، نجات اصل اجتهاد از حصار فروعات فقهی اسلام حوزه‏ائی و فقاهتی است که درست در ادامه این طوفان و زلزله سازنده مولانا علامه محمد اقبال لاهوری به عنوان سر سلسله جنبان اسلام اجتهادی یا اسلام تطبیقی قرآن بود که از اول بهمن ماه سال 1350 شریعتی با قطع سلسله درس‏های تاریخ ادیان حسینیه ارشاد و شروع اسلام‏شناسی از جلسه پانزدهم، کلاس‏های تاریخ ادیان پرچم اجتهاد در اصل توحید را بر افراشته داشت و بدین ترتیب پروژه اسلام اجتهادی محمد در قرن بیستم که محمد اقبال لاهوری بنیانگذارش بود، به دست توانای شریعتی قوامی محکم پیدا کرد و در عرصه این جاده هموار بود که نشر مستضعفین از 34 سال پیش توانست در ادامه «اجتهاد در اصل وحی» اقبال و «اجتهاد در اصل توحید» شریعتی، پروژه «اجتهاد در اصل عدالت» را استارت بزند.

مبانی تئوری سوسیالیستی نشر مستضعفین در طول 34 سال گذشته همچنین تکیه تاریخی بر مبارزه طبقاتی و طرح تئوری دموکراسی سوسیالیستی در برابر دموکراسی لیبرالیستی، طرح استراتژی تحزب‏گرایانه افقی و عمودی در راستای سه جنبش کارگری و دموکراتیک و اجتماعی و تبیین تئوری دموکراسی سوسیالیستی بر پایه سه اصل «توزیع قدرت، توزیع ثروت و توزیع معرفت» و... همه در کانتکس «اجتهاد در اصل عدالت» در طول 34 سال گذشته نصیب نشر مستضعفین گشته است.

د - بر مبنای پیوند اسلام اجتهادی یا اسلام تطبیقی با قرآن بود که از زمان علامه محمد اقبال لاهوری و در ادامه آن شریعتی و بالاخره در طول 34 سال گذشته حرکت نشر مستضعفین، قرآن به عنوان متن اصلی اسلام تطبیقی یا اسلام اجتهادی در دستور کار قرار گرفت[3]، که خروجی این شعار این شد که در لوای شعار اسلام قرآنی و اسلام اجتهادی و اسلام تطبیقی، اقبال و شریعتی و نشر مستضعفین اسلام روایتی یا اسلام فقاهتی یا اسلام حوزه‏ائی در محاق اسلام قرآنی یا اسلام اجتهادی یا اسلام تطبیقی اقبال و شریعتی و نشر مستضعفین فرو رود[4].

ه - طرح دوباره اسلام قرآنی یا اسلام اجتهادی یا اسلام تطبیقی توسط نشر مستضعفین در طول 34 سال گذشته، علاوه بر جنبه اعتقادی و جایگاه ساختاری قرآن به عنوان متن اصلی که از اقبال شروع شدو به شریعتی رسید و از شریعتی به نشر مستضعفین منتقل گردید، به علت حاکمیت اسلام فقاهتی از سال 57 بر جامعه ایران از آنجائیکه اسلام ولایتی رژیم مطلقه فقاهتی از بهمن ماه 57 به بعد به عنوان پلاتفرم تعیین کننده نظام حقوقی، نظام سیاسی، نظام اقتصادی، نظام قضائی و... حاکمیت در آمد، لذا از این مرحله بود که مبارزه با اسلام فقاهتی علاوه بر صورت اعتقادی که در دوران اقبال و شریعتی داشت، در مرحله حرکت نشر مستضعفین این جریان صورت سیاسی و استراتژیک هم به خود گرفت؛ لذا در این رابطه بود که از سال 1358 که حرکت نشر مستضعفین برونی شد، برخورد با اسلام فقاهتی در عرصه‏‏های مختلف حقوقی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و اعتقادی و... برای نشر مستضعفین به صورت یک استراتژی در آمد[5]، چراکه مبارزه شریعتی و اقبال و ابن خلدون و غزالی با اسلام فقاهتی یک مبارزه نظری و درون گروهی بود، اما مبارزه نشر مستضعفین با اسلام فقاهتی یک مبارزه با نظام سیاسی و نظام حقوقی و نظام اقتصادی و نظام اعتقادی و نظام اجتماعی و نظام قضائی و نظام حکومتی و... حاکم بر جامعه ایران است که مدت 34 سال است که خشن‌ترین نظام حکومتی، نظام سیاسی، نظام حقوقی، نظام اجتماعی و نظام قضائی تاریخ بشر را به عنوان خدا و پیامبر و امام زمان و اسلام و فقه و... بر ملت ایران هموار کرده است.

دوستان همه به نیکی این را خوب می‌دانند که تفاوت این دو امر تا کجا است، چراکه اقبال و شریعتی و ابن خلدون و محمد غزالی برای مبارزه با اسلام فقاهتی مجبور نبودند که نظام سیاسی و نظام حکومتی و نظام اقتصادی و نظام اجتماعی جامعه را به چالش بکشند، آن‌ها تنها نظام اعتقادی مردم را در مبارزه با اسلام فقاهتی به چالش می‌کشیدند. در صورتی که در 34 سال گذشته نشر مستضعفین تنها جریانی بوده که در جامعه ایران در لوای مبارزه با اسلام فقاهتی حاکم نظام سیاسی و نظام اقتصادی و نظام حکومتی و نظام اعتقادی و نظام حقوقی جامعه ایران را به چالش کشیده است، چراکه معتقد است که فقه و اسلام فقاهتی در جامعه 34 گذشته ایران، مانند اختاپوس و سرطان بدخیم تمامی اندام این جامعه را در هم نوردیده است. بنابراین شریعتی و اقبال و ابن خلدون و غزالی مجبور نبودند برای مبارزه با اسلام فقاهتی نظام حکومتی و نظام سیاسی و نظام اقتصادی و نظام حقوقی و نظام اجتماعی حاکم بر جامعه خودشان را به چالش بکشند، اما نشر مستضعفین در طول 34 سال گذشته فعالیت خودش مجبور به این کار بوده است و هرگز بدون این مبارزه همه جانبه امکان مبارزه‌اش با اسلام فقاهتی وجود نداشته است و در عرصه این مبارزه همه جانبه است که نشر مستضعفین موظف است که در مبارزه با اسلام فقاهتی حاکم، فقط بر یک مبارزه نفی‏ائی صرف تکیه نکند بلکه بالعکس، تنها با تکیه بر یک مبارزه همه جانبه اثباتی به نفی اسلام فقاهتی حاکم بپردازد. طبیعی است که مبارزه اثباتی با اسلام فقاهتی حاکم نیاز به یک مبارزه و چالش درازمدت برنامه‏ائی دارد یعنی نشر مستضعفین در طول 34 سال گذشته هم موظف بوده که دارای برنامه سیاسی جهت نظام سیاسی آلترناتیو باشد و هم دارای برنامه درازمدت اقتصادی جهت نظام اقتصادی آلترناتیو حاکم و هم دارای برنامه درازمدت حقوقی و قضائی جهت نظام حقوقی و قضائی آلترناتیو موجود و هم دارای برنامه درازمدت اجتماعیجهت نظام اجتماعی آلترناتیو حاکم باشد. بنابراین مبارزه شریعتی و اقبال و ابن خلدون و غزالی با اسلام فقاهتی یک مبارزه صرفا اعتقادی بوده، در صورتی که مبارزه نشر مستضعفین با اسلام فقاهتی در طول 34 سال گذشته یک مبارزه اعتقادی، اقتصادی، سیاسی، حقوقی، قضائی، اجتماعی، انسانی و... بوده است. لذا در این رابطه است که در طول 34 سال گذشته چه در آنجا که نشر مستضعفین بر طبل سوسیالیسم می‌کوبد و با آن می‌کوشیده تا با نظام اقتصادی اسلام فقاهتی حاکم که یک نظام اقتصادی سرمایه‏داری بنجل با حاکمیت اختاپوسی بورژوازی تجاری در اشکال سنتی و کلاسیسم و مدرن و بورژوازی سپاه و آقازاده‌ها و حوزه و... می‌باشد، مبارزه کند و چه در آنجا که نشر مستضعفین در بستر تدوین تئوری دموکراسی سوسیالیستی مورد نظر خود، می‌کوشیده تا با نظام سیاسی پادگانی و دسپاتیزم و الیگارشی و مونارشی ولایت فقیه مبارزه کند و به همین ترتیب حتی در آنجائیکه در طول 34 سال گذشته نشر مستضعفین این همه بر اصل شورا نه به عنوان یک نهاد، بلکه به عنوان یک نظام اجتماعی تکیه کرده است و با آن کوشیده است تا با نظام تکلیفی آمرانه‏ائی که 34 سال است در این کشور از بالا به پائین بر جامعه تحمیل می‌شود، به عنوان یک نظام اجتماعی مبارزه پی گیر کند. در تمامی این مراحل نشر مستضعفین در حال مبارزه با اسلام فقاهتی بوده و هست که ماحصل همه این‌ها اینکه ما در این شرایط مبارزه با اسلام فقاهتی را در نوک پیکان استراتژی خود قرار داده‌ایم و آن را صرفا یک مبارزه اعتقادی فردی نمی‌دانیم و هرگز هم فکر نمی‌کنیم که با یک مبارزه کوتاه مدت آموزشی، می‌توانیم با آن برخورد کنیم.

الف - نبرد اسلام اخلاقی امام محمد غزالی با اسلام فقاهتی حوزه: گرچه از قرن پنجم، مبارزه با اسلام فقاهتی توسط ابوحامد امام محمد غزالی آغاز شد و در ادامه آن توسط ابن خلدون در قرن هشتم ادامه پیدا کرد، نوبت به اقبال لاهوری که رسید این چرخه مبارزه با اسلام فقاهتی وارد یک تحول کیفی شد. بنابراین پروسس مبارزه با اسلام فقاهتی در طول هزار سال عمر خود توسط امام محمد غزالی شروع شد و از غزالی به ابن خلدون رسید و از ابن خلدون به اقبال و از اقبال به شریعتی و از شریعتی به نشر مستضعفین منتقل گردید که پنج فرآیند مختلف طی کرده است که فرآینداول آن فرآیند اخلاقی می‌باشد که توسط امام محمد غزالی مطرح گردید و غزالی با تکیه بر اسلام اخلاقی کوشید اسلام اخلاقی خود را به عنوان آلترناتیو اسلام فقاهتی مطرح کند و لذا از زاویه اسلام اخلاقی به جنگ اسلام فقاهتی رفت. اما از آنجائیکه مبارزه غزالی توسط اسلام اخلاقی با اسلام فقاهتی صورت فردی داشت و غزالی در مرحله بعد از ترک تشکیلات نظامیه، به اسلام اخلاقی دست پیدا کرد و در مرحله‏ائی که غزالی رئیس نظامیه بود - خود غزالی یکی از طرفداران و مبلغین اسلام فقاهتی بود - و بالتبع تشکیلات نظامیه در خدمت اسلام فقاهتی باقی ماند، این همه باعث گردید تا از آنجائیکه غزالی بعد از ترک نظامیه در آن دوران تحول تاریخی و وجودی خویش که توانست به اسلام اخلاقی دست پیدا کند، مبارزه او با اسلام فقاهتی توسط اسلام اخلاقی جنبه فردی پیدا کند نه تشکیلاتی، علیهذا او در مبارزه خود با اسلام فقاهتی موفق نگردید.

ب - نبرد اسلام اجتماعی و تاریخی عبدالرحمن خلدون تونسی با اسلام فقاهتی حوزه: فرآیند دوم مبارزه با اسلام فقاهتی توسط ابن خلدون در قرن هشتم یعنی سیصد سال بعد از امام محمد غزالی صورت گرفت. ابن خلدون مبارزه خودش را با اسلام فقاهتی مانند غزالی از اسلام اخلاقی شروع نکرد بلکه بالعکس، به علت نگاه حقوقی و تاریخی و جامعه شناسانی که داشت از منظر اسلام اجتماعی و تاریخی و اسلام حقوقی به نقد اسلام فقاهتی پرداخت، لذا در این رابطه بود که ابن خلدون موفق‌تر از امام محمد غزالی شد. 

ج - نبرد اسلام اجتهادی مولانا علامه محمد اقبال لاهوری با اسلام فقاهتی حوزه: در فرآیند سوم مبارزه با اسلام فقاهتی، اقبال لاهوری مبارزه با اسلام فقاهتی حوزه را توسط اسلام قرآنی و اسلام اجتهادی و اسلام تطبیقی آغاز کرد و بدین ترتیب بود که اقبال موضوع «اجتهاد در اصول» را به عنوان محور کار خود قرار داد و باز در همین عرصه بود که اقبال برای نجات اصل اجتهاد از دام اسلام فقاهتی حوزه، مجبور که به جنگ اسلام فقاهتی برود که تقریبا در این امر هم موفق شد، چراکه قبل از طرح موضوع اصل اجتهاد در اصول، اقبال با طرح اندیشه و تز شاه ولی الله دهلوی در باب فقه قرآن موضوع فقه قرآن را مربوط به عصر و دوران تاریخی خود پیامبر دانست که پیامبر می‌خواست توسط آن از نظر شاه ولی الله دهلوی فقط طرح اجتماع سازی بکند، نه اینکه فقه و قانون حقوقی جاودان برای جوامع گوناگون بشر به ارث بگذارد، که البته این امر از نظر اقبال و شاه ولی الله دهلوی به علت دینامیسم اجتماعی جامعه انسانی امری غیر ممکن می‌باشد. یعنی از نظر اقبال و شاه ولی الله دهلوی امکان اینکه بتوان یک سلسله قوانین حقوقی دائمی و همیشگی - که همان فقه است - برای جامعه انسانی تعیین کرد، امری غیر ممکن می‌باشد چراکه در گهواره تکامل وجود که محور تبیین فلسفی جهان علامه اقبال می‌باشد، موضوع این قوانین هم در مرحله انسانی و هم در مرحله اجتماعی دائما در حال تغییر می‌باشد و به خاطر اینکه موضوع این فقه و قوانین حقوقی دائما در حال تعویض و تغییر است، لذا از نظر اقبال و شاه ولی الله دهلوی پیامبر اسلام و قرآن نه می‌خواسته و نمی‌توانسته یک قانون ثابت برای جوامع همیشه بشر تعیین کنند، چرا که از نظر اقبال و شاه ولی الله دهلوی معنای این کار آن خواهد بود که پیامبر اصل تکامل انسان و جامعه انسانی را نادیده بگیرد. بنابراین در اینرابطه بود که اقبال و شاه ولی دهلوی معتقد بودند که هدف پیامبر از طرح قوانین فقهی قرآن که کمتر از 4% آیات قرآن را تشکیل می‌دهد و همه آن‌ها در دوران حرکت مدنی پیامبر اسلام تدوین یافته است، تنها به این دلیل بوده که پیامبر اسلام مکانیزم جامعه سازی را به مسلمانان آموزش بدهد. لذا به این دلیل است که اقبال و شاه ولی الله معتقدند که در شرایط فعلی تاریخی، ما نباید به قوانین فقهی قرآن در جهت جامعه سازی و تعیین نظام حقوق جامعه خودمان استفاده بکنیم بلکه بالعکس هر جامعه‏ائی بر حسب شرایط تاریخی و اجتماعی و فرهنگی آن جامعه موظف است برای خود قوانین خاص خود تدوین بکند. اقبال و شاه ولی الله دهلوی معتقدند که اگر پیامبر همین 4% آیات فقهی و حقوقی هم در قرآن مطرح نمی‌کرد، اصل جامعه سازی حرکت پیامبر اسلام در آینده تاریخ به زیر سوال می‌رفت، همان اصلی که محور اصلی حرکت پیامبر اسلام بوده است. لذا در این رابطه بود که اقبال مهم‌ترین آفت اسلام فقاهتی یا به عبارت دیگر بزرگ‌ترین فونکسیون منفی اسلام فقاهتی را در این می‌دانستند که جلو آزادی و رشد جامعه را می‌گیرند. در همین رابطه اقبال در فصل «اصل حرکت در ساختمان اسلام» جهت رد اسلام فقاهتی به ذکر نمونه‏هائی می‌پردازد که طرح یکی از آن‌ها در اینجا خالی از عریضه نمی‌باشد. (کتاب بازسازی فکر دینی در اسلام صفحه 193 سطر چهارم) «در پنجاب همانگونه که هر کس می‌داند مواردی بوده است که اگر زنی می‌خواسته است از شوهر نامطلوب خود جدا شود ناچار بوده است که به کفر و ارتداد توسل جوید چنینوضعی با یک دین عالمگیر سازگاری ندارد» و در ادامه این موضوع است که اقبال در سطر 12 همین صفحه نتیجه می‌گیرد که «نتیجه این است که در عین آنکه ملت در حال حرکت است قانون ساکن و متوقف می‌ماند» و این اصل همان محوری است که مطابق آن اقبال به رد اسلام فقاهتی می‌پردازد. پس از اینکه اقبال با جایگزین کردن پروژه شاه ولی الله دهلوی توانست آلترناتیوی برای فقه اسلام فقاهتی پیدا کند به طرح اصل «اجتهاد در اصول» خود و خارج کردن این اصل از محدوده فروعات فقه ساکن و لایتغیر اسلام فقاهتی می‌پردازد و در این رابطه است که اقبال معتقد است که برای مبارزه با اسلام فقاهتی باید از وحی و قرآن آغاز بکنیم و به این دلیل بود که اسلام اجتهادی قرآن در عرصه «اجتهاد در اصول» و «اجتهاد در اصل وحی» در دستور کار اقبال قرار گرفت. لذا از اینجا بود که اسلام اجتهادی که همان اسلام تطبیقی بود در دامن «اجتهاد در اصول» اقبال لاهوری متولد گردید، از اینجا بود که فرآیند سوم جنگ اسلام اجتهادی قرآن با اسلام فقاهتی حوزه از سر گرفته شد. البته باز هم تاکید می‌کنیم که علت تکیه اقبال بر موضوع وحی در مرحله اول حرکت اجتهاد در اصول خود به این دلیل بود که اقبال به درستی دریافته بود که بدون اجتهاد در اصل وحی امکان زندگی و حیات قرآن در قرن بیستم و اعصار آینده بشر وجود ندارد، اقبال به درستی فهمیده بود که آنچه که باعث مهجور ماندن قرآن از حیات تاریخی و اجتماعی جوامع بعد از پیامبر اسلام شده است، همین نفی دینامیسم اسلام و قرآن توسط نفی اجتهاد در اصول قرآن است. لذا از نظر اقبال برای زندگی دوباره اسلام باید اسلام اجتهادی قرآن را زنده کنیم که لازمه این کار بازگشت دوباره دینامیسم قرآن و اسلام توسط زنده کردن اصل اجتهاد در اصل وحی است. از این منظرگاه بود که اقبال به بازخوانی دوباره اصل وحی پرداختو توسط این بازخوانی اصل وحی بود که اقبال جدای از اینکه توانست وحی نبوی پیامبر اسلام را از صورت مکانیکی و پکیجی خارج کند و آن را در راستای تکامل کل هستی تبیین نماید. در رابطه با خود پیامبر هم وحی نبوی را به صورت تجربه باطنی که محصول رشد خود پیامبر اسلام می‌باشد، تبیین کرد و از همه این‌ها مهم‌تر اقبال با تکاملی خواندن پروسس وحی و با تجربه باطنی خواندن وحی نبوی پیامبر اسلام، زمینه را برای طرح تاریخی شدن وحی نبوی توسط دینامیسم اجتهاد در اصول هموار کرد و همین بسترسازی اقبال در عرصه اجتهاد قرآنی بود که عامل تکوین اسلام اجتهادی تطبیقی گردید که خود بستری شد تا فرآیند چهارم این پروسس که نبرد اسلام توحیدی شریعتی با اسلام فقاهتی حوزه بود شکل گیرد.

د - نبرد اسلام توحیدی شریعتی با اسلام فقاهتی حوزه: در فرآیند چهارم این پروسس که از نبرد اسلام اخلاقی غزالی با اسلام فقاهتی حوزه آغاز شد و سپس از اسلام اخلاقی غزالی به اسلام اجتماع سازی عبدالرحمان ابن خلدون رسید و بعد از اجتماع سازی ابن خلدون به اسلام اجتهادی اقبال رسید، نوبت به شریعتی که رسید، شریعتی اصل اجتهاد در اصول اقبال را به عرصه توحید کشانید و آنچنانکه اقبال در مبارزه با اسلام فقاهتی خود توانست اصل اجتهاد قرآن را از دایره فروعات فقه منجمد اسلام حوزه‏ائی نجات دهد، شریعتی در مبارزه با اسلام فقاهتی توانست با تعمیم اصل اجتهاد در اصول اقبال به عرصه توحید، اصل توحید را از دایره منجمد توحید کلامی (که عبارت بود از توحید ذاتی و توحید افعالی و توحید صفاتی) نجات بخشد و آن را به عرصه توحید در طبیعت و توحید در انسان و توحید در اجتماع و توحید در تاریخ بشری تعمیم دهد و از این دروازه و منظرگاه بود که در فرآیند چهارم پروسس نبرد با اسلام فقاهتی، اسلام توحیدی شریعتی - که همان اسلام تاریخی می‌باشد - متولد شد. در اسلام توحیدی شریعتی برعکس اسلام اجتهادی اقبال، توحید به عنوان یک اصل فرادینی و فرااخلاقی که خود علت اصول می‌باشد در آمد و در همین رابطه است که شریعتی با صراحت اعلام کرد که «این غلط است که ما می‏گوئیم اصول دین سه تا در تسنن است و پنج تا در تشیع - در تسنن توحید و نبوت و معاد است، در تشیع توحید و نبوت و معاد و عدل و امامت -، شریعتی می‌گوید اصول دین تنها یکی است و آن هم فقط توحید است که در سه جلوه و یا پنج جلوه متجلی می‌شود» شریعتی می‌گوید توحید یک اصلی در کنار اصول دیگر معاد و نبوت و عدل و امامت نیست بلکه بالعکس، اصل فقط یکی است و آن هم توحید است که دیگر اصول از آن زائیده می‌شود.» از اینجا بود که اسلام توحیدی شریعتی در مبارزه با اسلامفقاهتی حوزه متولد شد و در بستر این اسلام توحیدی بود که شریعتی به همه چیز رسید. البته شریعتی بالبداهه به این سرمایه گرانبهای اسلام توحیدی دست پیدا نکرد بلکه دستیابی او به این اسلام توحیدی طی یک پروسس انجام گرفت، بطوریکه شریعتی در اسلام‏شناسی مشهد، توحید را مانند غزالی به صورت یک امر اخلاقی تلقی می‌کرد، به عبارت دیگر شریعتی در اسلام‏شناسی مشهد در مبارزه با اسلام فقاهتی حوزه مانند غزالی معتقد به اسلام اخلاقی بود، زیرا شریعتی در آن مرحله به دلیل اینکه توحید را در یک عرصه فردی تبیین می‌کرد آن را یک امر اخلاقی می‌دانست اما در اسلام‏شناسی ارشاد، شریعتیتوحید فردی خود را رها می‌کند و توحید اجتماعی و تاریخی و طبیعی و انسانی را کشف می‌نماید و بدین ترتیب بود که شریعتی با کشف اسلام توحیدی در ادامه اسلام اجتهادی اقبال و اسلام اجتماعی ابن خلدون و اسلام اخلاقی غزالی شرایط برای فرآیند پنجم پروسس مبارزه با اسلام فقاهتی توسط نشر مستضعفین از 34 سال پیش فراهم کرد.

ه - نبرد اسلام عدالتی نشر مستضعفین با اسلام فقاهتی حوزه: نشر مستضعفین از آنجائیکه در زمانی تکوین پیدا کرد که جامعه ایران به علت حاکمیت نظام سرمایه‏داری کمپرادور و وابسته به غرب گرفتار آتش طبقاتی بود و نظام سرمایه‏داری جهانی در راه غارت سرمایه‏‏های ملت ایران همه چیز را در خدمت خود قرار داده بودند و استبداد پهلوی در حال فرو ریختن بود و استبداد مذهبی با روئی خشن‏تر به نام اسلام و دین و مذهب و فقه در حال جایگزینی آن بود و دین و مذهبی در لباس فقاهت با خشن ترین چهره بر اریکه قدرت نشست و آنچنان بی رحمانه می‌تاخت که همه ارزش‌ها را در پای قدرت سه گانه زر و زور تزویر خویش به آتش می‌کشاند، فقه و فقاهت دیگر یک سلسله علوم قدیمه‏ائی نیست که در حوزه‏‏های قدیمه توسط مدرسین روحانی تعلیم داده شود بلکه بالعکس فقه و فقاهت بدل به موحش‌ترین نظام سیاسی و حکومتی و حقوقی و اجتماعی شده است که همه ارزش‌‏های انسانی و اجتماعی را در پای حفظ قدرت که اوجب الاواجبات است به آتش می‌کشاند و در راه حفظ آن همه چیز مباح است و قدرت برای قدرتمندان حاکم ودیعه‏ائی می‌باشد که از جانب پروردگار جهان و پیامبر اسلام و امام غایب به ارث رسیده است، جز سرنیزه و چنگال خون آلود هیچ چیز نشان عدالت نیست، فقه و فقاهت دیگر نه مانند زمان غزالی تنها عامل بد اخلاقی‌ها و انحطاط ارزش‌ها شده و نه تنها مانند زمان ابن خلدون به علت حملات مغول بر جهان متمدن عامل زندگی فردی و فرار از جامعه و جامعه سازی شده است و نه مانند زمان اقبال عامل مهجور ماندن قرآن و نه مانند زمان شریعتی عامل شرک نژادی و شرک سیاسی و شرک طبقاتی گردیده است، بلکه از همه مهم‌تر فقه و فقاهت به صورت نظام سیاسی و اقتصادی و حقوقی و حکومتی و فرهنگی و اجتماعی درآمده است. لذا در این رابطه بود که نشر مستضعفین از آغاز سال 58 به صراحت احساس کرد که در این زمان و در این عصر کشتیبان را سیاستی دیگر باید، لذا در این رابطه بود که نشر مستضعفین از 34 سال پیش پاسخگوئی به تمام این نیازها را تنها در گرو «اجتهاد در اصل عدالت» به عنوان علت اصول دانست، چراکه از نظر نشر مستضعفین اصل عدالت هم می‌توانست به عنوان توزیع عادلانه قدرت در عرصه سیاسی مطرح شود و هم می‌توانست به عنوان توزیع عادلانه قدرت در عرصه ثروت‏های جامعه مطرح شود و هم می‌توانست به عنوان توزیع عادلانه قدرت در عرصه معرفت نیز مطرح گردد و به همین ترتیب اصل عدالت آنچنانکه در عرصه اقتصادی دارای فونکسیون همگانی و اجتماعی می‌باشد در عرصه نظام حکومتی و نظام اجتماعی و نظام قضائی دارای همان فونکسیون همگانی و اجتماعی نیز می‌باشد و به این دلیل بود که نشر مستضعفین بر پایه «اجتهاد در اصل عدالت» کوشید در مبارزه با اسلام فقاهتی به بازخوانی دوباره بپردازد. از اینجا بود کهنشر مستضعفین در این مرحله بر پایه «اجتهاد در اصل عدالت» ابتدا کوشید تا اصل عدالت را از صورت یک موضوع کلامی که تنها متکلمین را یارای شناخت به آن می‌باشد، خارج کند و مانند شریعتی که در مبارزه با اسلام فقاهتی ابتدا توحید را از محدوده کلامی نجات داد و سپس آن را به عرصه‏‏های اجتماعی و طبیعی و تاریخی هدایت کرد، نشر مستضعفین هم اینچنین به تاسی از معلم کبیرمان شریعتی ابتدا به اصل عدالت به عنوان علت اصول اسلام نگاه کرد و سپس آن را از محدوده علم کلامی نجات داد و بعد آن را به عنوان یک اصل فرادینی مطرح کرد و در این رابطه بود که نشر مستضعفین توانست اصل عدالت را در عرصه نظام سازی اقتصادی و حقوقی و اجتماعی و سیاسی گسترش دهد و از اینجا بود که آنچنانکه غزالی در زمانی که فقه و اسلام فقاهتی عامل قشری‏گری و ظاهرپرستی و ریاکاری شده بود، توسط اسلام اخلاقی به جنگ اسلام فقاهتی برود و آنچنانکه ابن خلدون در زمانی که اسلام فقاهتی عامل فردگرائی و جامعه گریزی شده بود، توانست توسط اسلام اجتماعی به جنگ اسلام فقاهتی برود و علامه اقبال لاهوری در زمانی که اسلام فقاهتی به خاطر مطلق کردن 4% آیات فقهی قرآن، کل قرآن را به فقه فقاهت خلاصه کرده بودند و 95% آیات دیگر قرآن را به فراموشی سپرده بودند و جامعه مسلمان به خاطر سیطره اسلام فقهی از دینامیسم قرآن محروم شده بودند، جهت نجات قرآن و مبارزه با اسلام فقاهتی تنها راه تکیه کردن بر اصل اجتهاد در قرآن و تعمیم دادن آن به عرصه‏‏های اصول و فروع دانست و در این رابطه قبل از هر چیز این اجتهاد و بازخوانی را در وحی به عنوان آبشخور قرآن دانست و شریعتی در زمانی که اسلام فقاهتی توان پاسخگوی به نیاز بشریت در عرصه استثمار طبقاتیو آپارتاید و تضاد نژادی را نداشت، توسط اسلام توحیدی خود توانست علاوه بر اینکه به جنگ عقیدتی با آن نابرابری‌ها برود، به مبارزه با اسلام فقاهتی نیز بپردازد. نشر مستضعفین نیز توانست توسط اسلام عدالتی و اجتهاد در اصل عدالت به مبارزه با اسلام فقاهتی که به صورت نظام حکومتی، نظام سیاسی، نظام اجتماعی، نظام اقتصادی، نظام فرهنگی و نظام حقوقی درآمده است، بپردازد.

 

 



[1]. که در این رابطه اقبال اصل اجتهاد در وحی مطرح کرد در صورتی که شریعتی اصل اجتهاد در توحید و نشر مستضعفین اصل اجتهاد در عدالت.

[2]. که این اصل رکین قرآنی و اسلامی در طول 1000 ساله گذشته محصور فروعات فقهی کرده‌اند و با این محدودیت موضوعی اصل اجتهاد در اصول را از قرآن دور کرده بودند که خروجی نهائی این عمل اسلام حوزه‏ائی و اسلام فقاهتی بدل شدن اسلام اجتهادی محمد به اسلام دگماتیسم حوزه‏ائی و فقاهتی می‌باشد که همین انحراف در اصل اجتهاد سرآغاز تمامی انحرافات بعدی اسلام اجتهادی محمد شده است.

[3]. و بدین ترتیب است که شعار «قرآن، باز قرآن» اقبال و شریعتی و نشر مستضعفین غیر از شعار «بازگشت سلفیه» به قرآن محمد عبده و کواکبی و... است. چراکه شعار سلفیه سیدجمال و عبده و کواکبی و... بازگشت به قرآن خارج از چارچوب اجتهاد در اصول بود، اما شعار «قرآن باز قرآن» اقبال و شریعتی و نشر مستضعفین بازگشت قرآن در کانتکس زمان و تاریخ عصر بعثت نیست، بلکه بازگشت قرآن در چارچوب قرآن اجتهادی آن هم «اجتهاددر اصول است نه در فروعات فقهی».

[4]. که این امر تحقق این شعار پیامبر اسلام است که فرمود «اذا جائکم عنی حدیث فاعرضوه علی کتاب الله فما وافق کتاب الله فاقبلوه و ما خالفه فاضربوه عرض الحائط - چون حدیثی از من به شما رسید آن را به کتاب خدای عرضه کنید پس آنچه با کتاب خدا موافق است بپذیرید و آنچه با کتاب خدای مخالف است آن را به سینه دیوار بزنید».

[5]. چراکه آنچنانکه مطرح کردیم و باز هم تکرار می‌کنیم و بعدا هم بر روی این حرف تکراری خود، باز تکرار مجدد می‌کنیم واز تکرار کردن آن، نه می‌هراسیم و نه خسته می‌شویم، زیرا این موضوع، موضوع کمی نیست و هر چقدر هم که به آن بیاندیشید جا دارد فرق بین نشر مستضعفین 34 سال گذشته با شریعتی و اقبال و ابن خلدون و محمد غزالی در این است که نشر مستضعفین برای اولین بار در تاریخ 1000 ساله فقه و اسلام فقاهتی با یک فقه حکومتی و یا بهتر است بگوئیم با یک حکومت فقهی روبرو است، در صورتی که هم شریعتی و هم اقبال و هم ابنخلدون و هم غزالی با یک فقه اعتقادی فردی روبرو بوده‏اند و مبارزه آن‌ها با اسلام فقاهتی مبارزه با یک امر اعتقادی بود نه یک امر سیاسی، یا یک امر حقوقی و اجتماعی، این دو موضوع از فرش تا عرش از هم فاصله دارد و متفاوت می‌باشد.