کدامین اخلاق در عاشورا؟
«عاشورای اخلاقی» یا «اخلاق عاشورائی؟»
الف - کار اخلاقی- کار غریزی:
خیلی اتفاق افتاده که (چه در زندگی فردیمان و چه در زندگی اجتماعیمان) ما گاها و بدون این که تعریف یک موضوعی را دقیقا بدانیم، خود را به آن آغشته و مشغول میکنیم که از جمله مهمترین این مقولات موضوع اخلاق است به طوری که اگر شما بخواهید از صد نفر افراد جامعه بپرسیدکه؛ معنی اخلاق چیست؟ حاضرند تا - هزار آیه و حدیث و روایت- برای تو بخوانند ولی یک تعریف مشخص در معنی اخلاق ارائه نکنند، البته یکی از مهمترین علتهای آن این است که اساسا بعضی از مقولات به خاطر این که خود مولود عمل هستند جز در چارچوب خود عمل معنی نمیشوند. به همین دلیل در نهج البلاغه، امام علی در تعریف اسلام میگوید؛ اسلام یعنی عمل! که مقصود امام در این تعریف از اسلام - نه آن که معنی تحت لفظی اسلام باشد و به معنی تسلیم در برابر خدا میباشد و هم به معنای عمل است- بلکه امام معتقد بود که؛ اسلام تنها در عرصه عملی قابل تعریف است و نه در بستر ذهنی و نظری.
مقوله اخلاق مانند مقوله اسلام از جمله مهمترین مسائلی است که تنها در عرصه عمل قابل تعریف میباشد زیرا آغاز تکوین اخلاق خود مولود عمل انسان بوده است و فقط انسان بود که عمل اخلاقی انجام میداد لذا همیشه - کار اخلاقی مطرح بود و نه اخلاق- و در این مقاله اگر ما از مقوله - اخلاق- به صورت مجرد استفاده میکنیم، به معنی «کار اخلاقی یا همان عمل اخلاقی» میباشد که این تعریف در برابر ایده - یا کار غریزی- قرار میگیرد، به این معنی که اگر دیگر موجودات غیر انسانی عملی انجام میدهند - حتی اگر عمل آنها مثل مواظبت کردن از فرزندان خود باشد- و یک موضوع انسانی تلقی گردد اما عمل آنها اخلاقی نیست بلکه «عمل غریزی» محسوب میشود و آنان به دستور غرائز ژنتیک درونی خود آن عمل را انجام میدهند و هیچ آگاهی و اراده و انتخابی در گزینش آن وجود ندارد! در صورتی که مشخصه اولیه هر کار اخلاقی که مختص انسان میباشد مبتنی بر «اراده و آگاهی و انتخاب» است. بنا براین برای تعریف اخلاق ما هرگز نمیتوانیم اخلاق را به صورت مجرد و خارج از بستر تکوین آن یعنی عمل تعریف کنیم مگر به یک تعریف مرکب از کار اخلاقی دست یابیم و برای تعریف از «کار اخلاقی» که در تمامی اندیشهها و مذاهب و فلسفه های اخلاقی مشترک است میتوانیم به این تعریف اشاره کنیم که میگوید؛ «احبب لغیرک ما تحب لنفسک- و اکره لغیرک ما تحب لنفسک - برای دیگران آن را دوست بدار که برای خود دوست میداری- و برای دیگران آن را مپسند که برای خود آن را نمیپسندی.»
گاندی رهبر اخلاقی و سیاسی مردم هند در کتاب - این است مذهب من- میگوید «من از مطالعه کتاب اوپانیشادها به سه اصل رسیدم؛»
ا - در جهان فقط یک معرفت وجود دارد و آن معرفت نفس است.
2 - هر کس خود را بشناسد خدا و جهان را خواهد شناخت.
3 - یک نیکی فقط در جهان وجود دارد و آن عبارت است از دوست داشتن دیگران که مانند دوست داشتن خود است.
کانت میگوید؛ «کار اخلاقی عملی است که از وجدان اخلاقی فرد سرچشمه بگیرد.»
بر اساس آنچه که در بالا آمد ما میتوانیم نتیجه زیر را از تعریف «کار اخلاقی» به دست آوردیم که عبارت است از؛ کار اخلاقی عمل برای جامعه است؛ و منشاء کار در انسان را «اراده فردی» بدانیم که به دو حوزه تقسیم میشود؛
الف - کار برای خود.
ب - کار برای جامعه.
بنابراین هر کاری که سمت گیری اجتماعی داشته باشد یک کار اخلاقی است و هر کاری که سمت گیری آن جهت تامین منافع فردی باشد یک کار غیر اخلاقی و یا گاها ضد اخلاقی میباشد[1]، پس هر کاری اگر در راستای غیر نباشد یک کاری اخلاقی نیست و این ایده در اندیشه مولوی که میگوید؛
ای شهان کشتیم ما خصم برون / ماند خصمی زو به تر در اندرون
کشتن این کار عقل و هوش نیست / شیر باطن سخره خرگوش نیست
سهل شیری دان که صفها بشکند / شیر آن را دان که خود را بشکند (مثنوی مولوی- دفتر اول- صفحه 71 سطر 7)
او در این ابیات کار فردی را از کار اجتماعی جدا میکند که متاثر از یک اندیشه غیر قرآنی و غلط و نشات گرفته از اندیشه صوفیانه هند شرقی میباشد زیرا در این اندیشه علاوه بر تفکیک کار فردی از کار اجتماعی، حتی کار فردی را بر کار اجتماعی اولویت میبخشد و کار فردی را در بستر تعطیلی کار اجتماعی طلب میکند! بشر از آغاز تدوین تئوریک و تعیین مضمون و جوهر کار اخلاقی تا کنون گرفتار تضاد و تناقضات بود، پنج قرن قبل از میلاد مسیح در یونان باستان تبیین جوهر اخلاقی برای اولین بار توسط سقراط مطرح شد که او؛ جوهر کار اخلاقی را آگاهی میدانست و حتی خود را در کانتکس این تعریف از - کار اخلاقی- تعریف میکرد زیرا او میگوید؛ «من خرمگسی هستم که خداوند مرا برای بیدار کردن مردم آتن فرستاده است.» بنابراین سقراط اخلاق را از مقوله آگاهی میداند او معتقد بود؛ برای آن که مردم اقدام به - کار اخلاقی- کنند باید به آنها آگاهی بدهیم و تا زمانی که مردم آگاه نشوند کار اخلاقی نخواهند کرد. اما ارسطو بر عکس سقراط جوهر کار اخلاقی را به - اراده و انتخاب- انسان میداند و نه آگاهی و علم (چنان که سقراط میگفت) و افلاطون جوهر کار اخلاقی را زیبائی میدانست (نه آگاهی در بینش سقراط و نه اراده در اندیشه ارسطو) پس از نظر افلاطون پایه اولیه کار اخلاقی زیبائی است، افلاطون اخلاق یا زیبائی را مقولهائی میداند که درک و احساس میشود اما قابل تعریف نیست او زیبائی و اخلاق را - هم آهنگی اجزا با کل تعریف میکرد. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که مبانی تئوریک کار اخلاقی عبارت است از؛
1 - همیشه باید کار برای غیر یا جامعه انجام گیرد.
2 - در بستر کار اجتماعی کار فردی انجام بدهیم.
3 - هر کاری اگر نتیجه اجتماعی نداشته باشد اخلاقی نیست.
ب - اخلاق محیطی- اخلاق محاطی؛
در بررسی مقوله «کار اخلاقی» معمولا بحث اخلاق را با - پیشوند یا پسوند- برای آن معین و مشخص میکنیم مثلا می گوئیم که؛ اخلاق دینی یا اخلاق غیر دینی و... طبیعی است که در این نگاه به اخلاق ما آن را در یک کانتکس و چار چوب قرار دادهایم و آن را تعریف کردهایم. ما این نوع روش بررسی اخلاق را به نام «اخلاق محاطی» مینامیم چراکه مجبور شدهایم تا بحث اخلاق را در یک دایره دینی قرار دهیم و آن را تعریف دینی کنیم، با توجه به این که از نظر ما اخلاق جزو مقوله های عام انسانی است که «محیط بر هر دین و فلسفه و اندیشه» است یعنی هر اندیشهائی و دینی و مکتبی باید خود را در چارچوب اخلاق تعریف کند نه اخلاق را در چارچوب «پیشوند یا پسوندها»! اگر ما اخلاق را در ظرف - محاطی- تعریف کردیم - اخلاق تعریف سلیقهائی- پیدا میکند که برحسب نوع عینکی که بر روی چشمان ما قرار دارد آن را تعریف کردهایم. مثلا با انتخاب عینک فقهی اگر به بررسی بنشینیم مشاهده میگردد که؛ تمامی اعمال فقهی که فقیه انجام میدهد[2]، همه آنها امری اخلاقی و در حوزه اخلاق تعریف میشود[3]، تفاوت در چیست؟ فقط در همین موضوع که؛ فقیه اخلاق را در کانتکس فقه تعریف میکند و تمامی جنایت خود را اخلاقی میداند، اما در مقابل دیدگاه فوق (اخلاق محاطی) تفکر معتقد به «اخلاق محیطی» قرار دارد که کار خود را غیر اخلاقی میداند. ما میتوانیم در مورد بینش فقهی از ابن ملجم مرادی نام ببریم که؛ شب 19 ماه رمضان را برای کشتن امام علی انتخاب کرد زیرا آنها - 19 ماه رمضان را شب قدر میدانستند- و با کشتن علی در آن شب قدر میخواستند تا یک عمل اخلاقی و دینی و ارزشی انجام دهند! و فراموش نکنیم که خوارج (که علی را کشتند) همان افرادی بودند که ابن عباس در مورد آنان به امام علی مینویسد که؛ دستهایشان از فرط سجده بر خاک مثل زانوی شتر پینه بسته است و از فرط زهد پیراهنهای پاره کهنه بر تن دارند و از همه مهمتر تصمیم آهنین برای مبارزه با تو ای علی گرفتهاند. اشکال خوارج در نبود اعتقاد و ایمان نبود بلکه مشکل آنها تنها در یک چیز بود و آن تعریف اخلاق در کانتکس بینش (فقه) خود بود که مطابق اخلاق فقهی آنها؛ هر کس (علی) که یک گناه کند کافر است و هر کس (علی) که کافر است باید او را کشت و چون علی در حکمیت صفین با قبول حکمیت گناه کرده است، پس علی کافر است و چون علی کافر است؛ یا علی باید توبه بکند یا باید او را کشت. به همین دلیل کشتن علی یک عبادت محسوب میشود!
پس اگر اخلاق را در کانتکس دین و فقه و فلسفه و شریعت و... معنی کردیم هر جنایتی مشروع میشود چنان که اخلاق فقهی در جامعه ما 34 سال است هر جنایتی را با این حربه در چشم تودهها مباح و مستحب و واجب و عبادت کرده است هم چنان که؛ ربا در این جامعه عبادت میشود، زندان دانشگاه میشود، اعدام و تجاوز و شکنجه اخلاق میشود و مصدق کافر میشود و جبهه ملی مرتد و کهریزک و اوین و... میزان و عدالت لقب میگیرند! بنا بر این نخستین وظیفه ما در تبیین درست اخلاق، نجات آن از حصار - دین و مذهب و فقه و فلسفه و کلام و ضریح و نوحه و حدیث و...- میباشد و برای تبیین اخلاق از روش قرآن استفاده کنیم که معتقد به تعریف اخلاق در عمل است در چنین صورتی است که به گفته امام محمد غزالی در احیاء العلوم؛ پیامبر اسلام هدف خود را تنها اتمام اخلاق مکرمتی انسان میداند. «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق - من مبعوث شدم برای اتمام اخلاق مکرمتی انسان.» ما در یک تشابه تاریخی میتوانیم از مبارزهات حافظ نام ببریم که او نیز میخواست تا «اخلاق» را از دایره تنگ دین و فقه و زهد و تصوف (که بزرگترین بیماریهای زمان حافظ بودند) نجات دهد و ما نیز در جامعهائی زندگی میکنیم که به مانند جامعه زمان حافظ «34 سال است که اخلاق گرفتار فقه و ریاکاری و...» شده است، و نیاز به تعریف جامع و نجات «اخلاق» داریم که دیدگاه حافظ میتواند ما را نسبت به مقوله اخلاق و عوامل به انحراف کشیدن آن بیشتر آگاه سازد؛
1 - نجات اخلاق از زندان زهد:
برو ای زاهد خودبین که زچشم من و تو / راز این پرده نهانست و نهان خواهد بود (دیوان حافظ - دکتر یحیی قریب- صفحه 154- سطر 7)
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست / در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
در طریقت هرچه پیش سالک آید خیر اوست / بر صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست (همان- صفحه 32- سطر 6)
مبوس جز لب معشوق و جام می حافظ / که دست زهد فروشان خطاست بوسیدن (همان- صفحه 355- سطر 4)
می صوفی افکن کجا میفروشند / که در تابم از دست زهد ریائی (همان- صفحه 406- سطر 8)
2 - نجات اخلاق از تزویر:
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی / دام تزویر مکن چون دگران قرآن را (همان- صفحه 6 سطر 11)
در میخانه ببستند خدایا مپسند / که در خانه تزویر و ریا بگشایند (همان- صفحه 106- سطر 6)
3 - نجات اخلاق از فقه:
واعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند / چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم زدانشمند مجلس باز پرس / توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
گوییا باور نمیدارند روز داوری / کین همه قلب و دغل در کار داور میکنند (همان- صفحه 94 سطر اول به بعد)
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند / پنهان خورید باده که تکفیر میکنند
ناموس عشق و پرده عشاق میدرند / عیب جوان و سرزنش پیر میکنند
گویند سر عشق مگویید و مشنوید / مشکل حکایتیست که تقریر میکنند
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب / چون نیک بنگری همه تزویر میکنند (همان- صفحه 101- سطر 3)
ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز / مستست و در حق او کس این گمان ندارد (همان- صفحه 117- سطر 9)
خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش / که ساز شرع از این افسانه بی قانون نخواهد شد
گر زمسجد به خرابات شدم خرده مگیر / سخن وعظ درازست و زمان خواهد شد (همان- صفحه 203 سطر 1)
4 - نجات اخلاق از ریا:
برو به میکده و چهره ارغوانی کن / مرو به صومعه کانجا ریا کارانند (همان- صفحه 97 سطر 5)
می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب / بهتر ز طاعتی که ز روی ریا کنند (همان- صفحه 100 سطر 7)
حلاج بر سر دار این نکته خوش سراید / از شافعی مپرسید امثال این مسائل (همان- صفحه 273- سطر 8)
از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت / یک چند نیز خدمت معشوق میکنم (همان- صفحه 297- سطر 6)
اگر فقیه نصیحت کند که میمخورید / پیاله به دهش گو دماغ را تر کن (همان- صفحه 366- سطر 8)
5 - نجات اخلاق از تصوف:
نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد / ای بسا خرقه که شایسته آتش باشد (همان- صفحه 207- سطر 9)
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم / که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق (همان- صفحه 267- سطر 3)
خدا را کم نشین با خرقه پوشان / رخ از رندان بی سامان مپوشان (همان- صفحه 368- سطر 5)
ج - عاشورای اخلاقی یا اخلاق عاشورائی؛
ما در بحث اخلاق گفتیم که نخستین مشخصه آن (با توجه به این که موضوع اخلاق انسان میباشد) برون دینی بودن اخلاق است که ما نام آن را «اخلاق محاطی» گذاشتیم و در مورد ویژگی اصلی «اخلاق محیطی» گفتیم که آن به صورت مستقل از دین و فلسفه و ایدئولوژی و برپایه موضوع انسانیت در اخلاق به قضاوت در باب همه اینها میپردازد، در خصوص موضوع عاشورا یعنی کاری که معماری آن را حسین بن علی (در دهه اول محرم سال 61) انجام داد، به خاطر عظمت شخصیت حسین و به خاطر تکیهائی که بزرگان شیعه جهت حفظ هویت خود بر این امر کردهاند - راهی که حسین و عاشورا به خاطر آن تکوین پیدا کرده است- در دیسکورس ما «فدای عاشورا و حسین شده است». راهی که حسین و عاشورا به خاطر آن شکل گرفت؛ راه انسان و حریت و آزادی و عدالت بود که امام حسین در مسیر حرکت خود - از آغاز مدینه تا مکه و از مکه به کربلا- آن را مطرح کرد، که ما در یک جمع بندی کلی از آن حرکت میتوانیم نام آن را «اخلاق عاشورا» بگذاریم. البته موضوع مهمی که طی بستر تاریخ در رابطه با اخلاق عاشورا اتفاق افتاد به جای این که؛ ما عاشورا را در کانتکس اخلاق عاشورا تبیین نمائیم پیوسته در طول بیش از هزار سال گذشته (و به خاطر تجلیل از عاشورا و حسین) آمدهایم «اخلاق عاشورا را در کانتکس عاشورا» تبیین کردهایم! لذا به خاطر این انحراف بود که ما «اخلاق را در چارچوب عاشورا معنی کردیم» در صورتی که ما باید عاشورای حسین را در چارچوب اخلاق تبیین میکردیم؛ و چنین انحراف بزرگی باعث شد تا ما به عظمت کار حسین در عاشورا پی نبریم و گرچه هزاران سال است که در پای - بیرق عاشورا سینه و نوحه و گریه سر میدهیم- اما این عاشورا در طول هزار سال گذشته نتوانست کوچکترین فونکسیون مثبتی در جامعه ما ایجاد نماید، که دلیل اصلی آن «بد تکیه کردن بر عاشورا» بود. چنان که معلم کبیرمان شریعتی میگوید؛ اشتباه راه رفتن بدتر از راه اشتباه رفتن است زیرا انسان در زمانی که راه اشتباه میرود پس از مدتی به اشتباه خود پی میبرد اما اگر کسی اشتباه راه میرود هرگز به اشتباه خود پی نخواهد برد. ما در خصوص عاشورا گرفتار معضل - اشتباه راه رفتن- شدیم و گرچه بیش از هزار سال است که عاشورا را تجلیل میکنیم، اما فونکسیون تجلیل از عاشورا برای ملت ما یک دریا اشک از چشم مردم ایران در تاریخ هزار سال گذشته است! اگر ما عاشورا را در کانتکس اخلاق برون دینی معنی میکردیم (و نه مقوله اخلاق را در عاشورا معنی کنیم) دیگر مجبور نبودیم این همه دروغ بر واقعه عاشورا ببندیم تا آن را در چهره مردم تا حد - مراسمهای دینی با بیرق، دسته، سینه زنی، نوحه خوانی و شیون و زاری- پائین بیاوریم، از دخالت زعفر جنی در عاشورا تا عروسی قاسم و تقاضای آب از دشمن و غیره! بنابراین راه صحیح فهم از عاشورا تکیه بر «عاشورای اخلاقی» است و نه بر اخلاق عاشورائی.
ما برای تکیه بر عاشورای اخلاقی لازم است تا؛ اول اخلاق عاشورا را از «کلام و عمل حسین» خارج کنیم و بعد آن را در مقایسه با اصول عام اخلاقی قرار دهیم و با مقایسه آن به این سوال پاسخ دهیم که؛ آیا عاشورای حسین اخلاقی بود؟ و یا برای فهم اخلاق عاشورا به «کلام و عمل» امام حسین تکیه کنیم؟
د - اخلاق عاشورا در کلام و عمل حسین؛
1 - آزاده گی و حریت؛ «الا و آن الدعی ابن الدعی قد رکز بین اثنتین بین السله و الذله و هیهات منا الذله بابی الله ذلک لنا و رسوله و المومنون و حجور طابت و طهرت - ای مردم آگاه باشید که ابن زیاد مرا در انتخاب بین دو امر مختار کرده است یا قبول ذلت و تسلیم و بیعت یا مرگ، ولی هیهات ما و ذلت.» (مقتل الحسین خوارزمی- جلد 2- صفحه 7)
2 - باطل ستیزی؛ «الا ترون آن الحق لا یعمل به و آن الباطل لایتناهی عنه لیرغب المومن فی لقاء الله محقا - ای مردم نمیبینید که در این جامعه به حق عمل نمیشود و از باطل دوری نمیکنند.» (بحارالانوار- جلد 44- صفحه 381)
3 - نفی زندگی ذلیلانه؛ «الموت اولی من رکوب العار - مرگ بهتر است از زندگی ذلیلانه.» (بحارالا نوار- جلد 45- صفحه 50)
4 - روحیه مقاومت و مبارزه و ظلم ستیزی؛ «انی لا اری الموت الا سعاده و الحیات مع الضالمین الابرما - مرگ در برابر حیات با ستم کاران جز سعادت در نگاه من نیست.» (بحارالانوار- جلد 44- صفحه 381)
5 – اصلاح جامعه؛ «انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسد و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی - نه ظالم و نه فاسد و نه قدرت طلبم هستم، تنها برای اصلاح جامعه جدم رسول الله قیام کردم.» (مقتل الحسین خوارزمی- صفحه 156)
6 - بلند نظری؛ «ان الله تعالی یحب معالی الامور و اشرافها و یکره سفسافها - خدا کارهای بزرگ و مرتفع را دوست دارد و از چیزهای پست بدش میآید.» (جامع الصغیر- جلد اول- صفحه 75)
7 - عزت طلبی؛ «والله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید - به خدا قسم من هرگز دست ذلت به دشمن نمیدهم و مانند بردگان در برابر دشمن فرار نمیکنم.» (ارشاد شیخ مفید- صفحه 235)
ه – نتیجه بحث ما در این مقاله عبارت است از؛
1 - پیامبر اسلام هدف از بعثت خود را «بعثت لاتمم مکارم اخلاق» و یا «علیکم بمکارم الاخلاق» اتمام اخلاق مکرمتی میداند.
2 - انسان موضوع اخلاق میباشد و تنها انسان است که عمل اخلاقی انجام میدهد (و دیگر موجودات دارای اعمال غریزی میباشند) و به این دلیل که؛ انسان تعریف پذیر نیست، بنابراین مقوله اخلاق هم تعریف پذیر نیست.
3 – روش تعریف اخلاق در بستر عمل به عنوان یکی از معدود راه های شناخت اخلاق محسوب میگردد.
4 - تعریف اخلاق در بستر عمل یعنی اخلاق را در سطح قوانین شدن انسان ارتقاء دهیم.
5 - تفاوت اشاعره و معتزله در تعریف اخلاق؛ اشاعره میگوید هر کاری که خدا کند اخلاقی است، اما معتزله میگوید هر کاری که اخلاقی است خدا میکند.
6 - قرآن معتقد است که اخلاق بر کار خداوند حاکم است.
7 - مولوی معتقد به اخلاق دینی است اما حافظ معتقد به دین اخلاقی است.
8 - اخلاق کلا یک مقوله برون دینی و عام میباشد.
9 - به دلیل حاکمیت اخلاق فقهی بر جامعه ما که حامل یک نوع از اخلاق دینی است، ما برای مقابله با آن مجبور هستیم که به «تبیین دین اخلاقی» در جامعه خودمان بپردازیم.
10 - از آنجائی که در زمان حافظ بزرگترین افت جامعه حافظ حاکمیت اخلاق فقهی یا اخلاق دینی بوده لذا حافظ بزرگترین رسالتش را در جهت نفی اخلاق فقهی یا اخلاق دینی میدیده است که این اخلاق دینی در زمان حافظ به صورت اخلاق زاهدانه و اخلاق صوفیانه و اخلاق فقیهانه مطرح بوده است در این رابطه شرایط جامعه ما با زمان حافظ مشابهت دارد.
11 - اخلاق امام محمد غزالی یک اخلاق صوفیانه است.
12 - مبانی اخلاق عاشورا عبارتند از؛ الف- عدالت خواهی، ب- ایثار طلبی، ج- حریت و آزادگی، د- نفی استبداد و ستم و ظلم.
13 - عاشورای اخلاقی غیر از اخلاق عاشورائی است، ما در عاشورای اخلاقی - اعمال و کلام امام حسین- را در کانتکس اخلاق برون دینی قرار میدهیم در صورتی که در اخلاق عاشورائی ما میکوشیم تا از عاشورا یک اخلاق بسازیم[4] در صورتی که امکان پذیر نمیباشد.
14 - تنها در روش عاشورای اخلاقی است که میتوانیم از آن درس و عبرت تاریخی بگیریم، در صورتی که اخلاق عاشورائی به کار - گریه و مدح و عزاداری...- میخورد.
15 - ماهیت عاشورای اخلاقی در تضاد با ماهیت عاشورای - روایتی و فقاهتی و ولایتی- میباشد.
16 - کار اخلاقی یعنی؛ کار برای غیر یا کار برای جامعه.
16 - سقراط اخلاق را آگاهی معنی میکند، ارسطو اراده و افلاطون زیبائی و کانت دستور وجدان اخلاقی.
والسلام
[1] . حتی رفع نیاز فردی زمانی که در راستای کار اجتماعی انجام گیرد یک امر پسندیده میباشد و خود به خود یک کار اخلاقی تلقی میگردد.
[2] . از کشتار و نسل کشی سال 60 تا تابستان 67 تا کافر دانستن مصدق و مرتد خواندن جبهه ملی و برپائی کهریزک و شکنجه های زندانیان سیاسی و غیرو که تاریخ از ذکر آن شرم دارد که همگی به نام فقه و با تجویز فقاهت و فقیه انجام گرفت.
[3] . زیرا فقیه دستور داد تا آنچه غیر اخلاقی و شکنجه میباشد امری اخلاقی معنی گردد و به همین دلیل - بازجوی زندان فقاهت هنگامی که میخواست به شکنجه زندانی سیاسی بپردازد سعی میکرد تا ابتدا وضو بگیرد و بعد شکنجه را آغاز کند! در صورتی که بازجوی آمریکائی برای شکنجه کردن سعی میکند اول یک بطری شراب بخورد و بعد در عالم مستی به شکنجه بپردازد (یعنی همان اعمالی که در زندان های ابوغریب و گوانتاناما انجام میگیرد). کسانی که شکنجه گر مشهور ساواک شاه - حسینی- را در آن زمان دیده بودند به خوبی به یاد دارند که او اکثرا در زمان - شکنجه افراد زندانی- مست بود، اما همه کسانی که در زندان فقاهت و در طول 34 سال گذشته شکنجه شدهاند به خوبی آگاهند که اکثر شکنجه گران در زمان شکنجه زندانی خود با وضو شکنجه میکنند.
[4] . که به جز زایش انحرافات تاریخی که تا کنون با آن مواجه بوده ایم نتیجه ای نداشته است.