کند و کاو در مسائل روز سیاست از «جهان - منطقه و ایران»

 الف - فونکسیون اعلام جنگ آمریکا به سوریه؛

هرچند اعلام جنگ کشورهای غرب (به سرکردگی امپریالیسم آمریکا) به سوریه در نیمه اول شهریور ماه و با قبول خلع ید تسلیحات شیمیائی دولت سوریه منتفی گردید، ولی پروسه اعلام جنگ توسط آمریکا به سوریه منجر به - لرزه و پس لرزه‏هائی در جهان و منطقه و کشور ما گردید که لازما نباید بی تفاوت از کنار آن عبور کرد و مانند کبک در برابر شکارچی سر به زیر برف فرو برد! لذا در این شماره از نشر مستضعفین می‌کوشیم تا به کندوکاوی درباب لرزه و پس لرزه‏های- اعلام جنگ آمریکا و غرب به سوریه- بپردازیم؛

 

ما در سرمقاله شماره قبل نشر مستضعفین (چرا جنگ!؟) مطرح کردیم که؛ هدف غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا در حمله نظامی به سوریه؛

اولا - تغییر توازن میدانی قدرت ما بین دولت و جریان‌های مخالفین داخلی است، تا توسط آن بتواند جهت چانه زنی برای سقوط و جایگزینی اسد و حزب بعث سوریه در کنفرانس ژنو2 بسترسازی کند.

ثانیا - سرنگونی حزب بعث و خانواده اسد در سوریه منجر به حذف کامل آخرین پایگاه روسیه از حوزه مدیترانه و منطقه خاورمیانه می‌شود که از طریق آن زمینه و بستر تحقق - استراتژی خاورمیانه بزرگ- برای کشورهای غربی فراهم می‌شود. ثالثا - کاهش توان نظامی و نابودی ارتش کلاسیک سوریه گامی موثر در راستای تثبیت هژمونیک کشور متجاوز اسرائیل است و این خود بستر ساز تحقق استراتژی خاورمیانه بزرگ توسط امپریالیسم آمریکا خواهد بود.

رابعا - سرنگونی حزب بعث و دولت اسد در سوریه منجر به پاره شدن - هلال شیعه- از رژیم مطلقه فقاهتی تا عراق و سوریه با حزب الله لبنان می‌گردد که این خود بستر نابودی حزب الله لبنان را فراهم می‌کند.

خامسا - حمله به سوریه می‌تواند جنگ را به کشورهای مرتجع هم چون عربستان و قطر بکشاند (که بسترساز شعله ور شدن جنگ شیعه و سنی در منطقه می‌شود)، که از این طریق شرایط برای کشتار مذهبی - در ایران و عراق و سوریه و لبنان و حتی ترکیه و مصر- فراهم می‌شود و این مسئله نهایتا منجر به تحقق زمینه «استراتژی بالکانیزه کردن کشورهای منطقه» می‌گردد (از ایران و عراق و ترکیه و مصر و عربستان و...) و راه تحقق استراتژی خاورمیانه بزرگ و تحت هژمونی کشور متجاوز اسرائیل آماده می‌شود! اما امپریالیسم به سرکردگی آمریکا این بار (برعکس افغانستان و عراق و لیبی و یمن) در حمله به کشور سوریه با موانعی روبرو گردید که باعث شد تا دیپلماسی جنگ طلبانه که می‌توانست بستر ساز حمله نظامی امپریالیسم آمریکا باشد به گل بنشیند! آن هم به چند دلیل؛

1- هم مرزی کشور متجاوز اسرائیل با سوریه که بدون تردید باعث می‌شد تا دامنه این جنگ در اولین ایستگاه به اسرائیل انتقال یابد و محصول این انتقال منجر به تغییر ماهیت جنگ به نفع دولت اسد و حزب بعث سوریه می‌گردید، زیرا اگر اسرائیل به عنوان یکی از کشورهای درگیر با سوریه عمل می‌کرد در موازنه قدرت امکان ایجاد ائتلاف در بین کشورهای منطقه به نفع امپریالیسم آمریکا به وجود نمی‌آمد (مانند زمان حمله به عراق توسط دولت بوش).

2- با سرنگونی دولت اسد و حزب بعث سوریه یکی از پس لرزه ها می‌توانست برای موقعیت روسیه در منطقه باشد زیرا ما مطرح کردیم که وقوع احتمالی جنگ باعث می‌گردید تا کشور روسیه آخرین پایگاه نظامی خود در حوزه مدیترانه و منطقه خاورمیانه را از دست بدهد و دیگر نتواند (هر چند در آمریکای مرکزی و آمریکای لاتین هم بتواند دارای دیپلماسی فعال بشود) به جایگاه استراتژیک در خاورمیانه و حوزه مدیترانه برگردد و وارد رقابت با نظم نوین و یا تقسیم و باز تقسیم جهان با کشورهای غربی در این قسمت از جهان بشود.

و همین امر باعث گردید تا روسیه و در کنار آن کشور چین با چنگ و دندان از وقوع این جنگ جلوگیری کنند که کمترین اقدام آن‌ها ترک جلسه شورای امنیت در خصوص تصمیم گیری در مورد جنگ با سوریه بود، در این رابطه تهدید روسیه به تجهیز ارتش سوریه به سلاحهای استراتژیک و موشکهای s300 هم قابل تامل است که در صورت تحقق آن نه تنها می‌توانست ناوگان آمریکا در مدیترانه را در خطر تهاجم انتحاری هوائی و موشکی قرار دهد بلکه به راحتی کل جغرافیای کشور متجاوز اسرائیل را در زیر خطر موشکی ارتش کلاسیک سوریه قرار می‌داد. در کنار آن ماشین دیپلماسی دولت پوتین در این مدت در خدمت مقابله با حمله به سوریه عمل کرد و می‌توان گفت که یکی از برندگان اصلی این کارزار هم دولت پوتین بود و نه دولت اوباما!

زیرا روسیه توانست در اردوگاه قدرت‌های اروپائی شکاف ایجاد کند، بین جناح‌های حاکمیت آمریکا - جناح جنگ طلب پنتاگون و جناح نفت خواران و جناح پول خوران- تفرقه بیاندازد، آن‌ها توانستند با جدا کردن انگلیس و آلمان از حمایت آمریکا در این جنگ سیاست پنتاگونیسم آمریکا را در انزوای جهانی قرار دهند، روس‌ها در منطقه خاورمیانه با جداسازی مصر و لبنان و الجزائر از - اتحادیه عرب- که در مخالفت با حمله نظامی به سوریه صورت گرفت، و ایجاد اختلاف ما بین ترکیه و عربستان و قطر که دلایل آن به سرنگونی دولت مرسی و سرکوب اخوان المسلمین در مصر بر می‌گشت، اردوگاه حامیان آمریکا در منطقه را دچار از هم گسیخته گی کنند که تماما منجر به این شد تا کشتی دیپلماسی جنگی - در غرب و در منطقه و حتی در خود آمریکا- به گل بنشیند. به قول لنین که می‌گفت؛ جنگ در ادامه سیاست است همان طور که سیاست در ادامه اقتصاد می‌باشد، منطق اجتماعی حکم می‌کند که آمریکا با شکست دیپلماسی و نبود شرایط لازم برای جنگ (مانند لیبی و عراق و افغانستان و یمن) از ابزار دیگری استفاده کند که مذاکره آمریکا با روسیه در پاسخ به شکست - استراتژی جنگی غرب- صورت گرفت؛ و در این رابطه رژیم مطلقه فقاهتی پیشنهاد - خلع سلاح‌های شیمیائی دولت سوریه- را ارائه داد و آمریکا از این ایده جهت کسب رضایت - اسرائیل و جناح جنگ طلب آمریکا- استفاده نمود.

از این مرحله تضاد امپریالیسم آمریکا با رژیم ضد خلقی سوریه از ریل نظامی وارد ریل سیاسی شد که کنفرانس ژ نو 2 اولین ایستگاه قطار سیاسی آن می‌باشد.

3- تغییر صف بندی نیروهای مخالف دولت سوریه و سمت گیری این تغییر به نفع نیروهای تکفیری و حامیان القاعده که تحت عنوان النصره عمل می‌کنند برای آینده هژمونی کشورهای غربی و امپریالیسم آمریکا و کشور متجاوز اسرائیل می‌تواند یک افت محسوب شود و لذا به موازات تغییر قدرت از رهبری مخالفین در ارتش آزاد سوریه به نفع نیروهای - سلفی یا وهابی یا تکفیری- می‌تواند آینده منافع استراتژیک امپریالیسم آمریکا و استراتژی خاورمیانه بزرگ را به مخاطره اندازد! به این معنی که اگر به موازات رشد روز افزون جناح‌های تکفیری (سلفی یا وهابی یا القاعده) و شکاف در بین مخالفین داخلی دولت سوریه تضادها چهره آنتاگونیستی به خود بگیرد نتیجه آن به - شیعه کشی و کُردکشی و سنی کشی- خواهد رسید، همان طور که ما در عراق و هم در منطقه کردستان سوریه و ترکیه و بیشتر در خود سوریه مشاهده می‌کنیم و این مسئله نیز یک خطر استراتژیک برای منافع آمریکا خواهد بود، زیرا اگر جناح‌های ارتجاعی تکفیری به قدرت برسند مقابله با آن‌ها برای غرب و امپریالیسم آمریکا هزینه زیادی خواهد داشت (چنان که در افغانستان و عملیات یازده سپتامبر مشاهده کردیم).

 

ب - فونکسیون اعلام جنگ آمریکا به سوریه و تاثیر آن بر رژیم مطلقه فقاهتی ایران؛

اگر چه حمله نظامی امپریالیسم غرب به سرکردگی آمریکا به علت مقاومت همه جانبه دول روسیه و چین انجام نگرفت ولی نفس اعلام جنگ با سوریه تاثیرات عینی و چند جانبه بر جای گذاشت از جمله؛ آمریکا در تند پیچ شرایط حاد منطقه و بعد از تحولات بهار عربی تا این تاریخ و به علت موقعیت ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک منطقه خاورمیانه که در - استراتژی خاورمیانه بزرگ- به دنبال آن است، و نیز به علت موقعیت جغرافیائی سوریه که؛ در هم مرزی با کشور اشغالگر اسرائیل قرار دارد و با ترکیه و با عراق و با اردن و با لبنان نیز هم مرز است و هم چنین مرز آبی با دریای مدیترانه، که این همه باعث گردید تا با اعلام جنگ - لرزه‏ائی شدید تر از پس لرزه- در میان کشورهای منطقه (ایران و لبنان و ترکیه و عراق و...) ایجاد کند، که در میان کشورهای درگیر ایران شدیدترین واکنش را به پس لرزه اعلام جنگ به سوریه نشان داد!

رژیم مطلقه فقاهتی منافع سیاسی و تاریخی خود در منطقه خاورمیانه را با یک خطر استراتژیک مواجه دید که دلایل آن عبارت است از؛

1- رژیم فقاهتی به درستی دریافت که نخستین قتیل حمله نظامی غرب به سوریه - حزب الله لبنان- است که با سرنگونی خانواده اسد و حزب بعث سوریه منجر به قطع پیوند نظامی و اقتصادی حزب الله با رژیم مطلقه فقاهتی خواهد شد که حاصل این انقطاع نظامی- اقتصادی نابودی مطلق حزب الله لبنان به عنوان یکی از مراکز نفوذ استراتژیک رژیم فقاهتی خواهد بود و از آنجا که نوک پیکان ماشین دیپلماسی رژیم مطلقه فقاهتی در منطقه در قلب حزب الله لبنان می‌تپد، حمله به سوریه باعث به گل نشستن ماشین دیپلماسی رژیم مطلقه فقاهتی نیز خواهد شد.

2- رژیم مطلقه فقاهتی به درستی می‌داند که به موازات شروع حمله راهی برای سوریه باقی نمی‌ماند جز جبهه جنگ را به سمت اسرائیل بر گرداند و با حمله سوریه (و یا حزب الله) به اسرائیل، آن کشور مراکز هسته‏ائی و نظامی ایران را مورد هجمه نظامی خود قرار می‌دهد که نتیجه آن برای رژیم مطلقه فقاهتی ورود به جنگی ناخواسته خواهد بود؛ و با توجه به جبهه مقابل او در این جنگ؛ امپریالیست جهانی و جبهه ارتجاعی عربستان- قطر در منطقه و ورود همه جانبه ترکیه (به عنوان یک عضو ناتو و پایگاه ناتو در آن کشور) به این جنگ، طبیعتا حاصلی جز شکست همه جانبه نظامی و سیاسی و احتمال تجزیه جغرافیای ایران نخواهد داشت. به این دلیل به میزانی که سوریه و روسیه این جنگ را بر علیه خود تلقی می‌کردند، رژیم مطلقه فقاهتی هم شروع این جنگ را بر علیه موجودیت خود تلقی می‌کرد و در این راستا کوشید تا از طرق مختلف زیر از جنگ جلوگیری کند؛

الف - تقویت بنیه نظامی ارتش کلاسیک سوریه و حزب الله لبنان (زیر نظر قاسم سلیمانی و سپاه قدس).

ب - فعال کردن ماشین دیپلماسی در کانتکس دیپلماسی جهانی روسیه و پیمان شانگهای (که در نهایت به طرح پیشنهاد خلع سلاح شیمیائی دولت اسد توسط ایران و تثبیت آن توسط روسیه و لاوروف انجامید).

ج - تلاش در جهت جایگزین کردن کنفرانس - ژنو2- به جای حمله نظامی با تاکتیک شرکت ایران به عنوان یکی از اعضای این کنفرانس و طرح شعار - راه حل سوریه از طریق سیاسی امکان پذیر است و نظامی نمی‌باشد- که این طرح منجر به قطع حمایت غرب از مخالفین اسد شد و به منزوی کردن کشورهای مرتجع منطقه که حامی مخالفین دولت اسد بودند انجامید؛ و به موازات آن زمینه حضور دولت اسد در کنفرانس - ژنو2- به عنوان یک طرف درگیر در جنگ به رسمیت شناخته شد.

د - تلاش در جهت ایجاد رابطه با آمریکا تحت شعار - نرمش قهرمانانه- که ترجمه دیگر آن می‌تواند - خوردن جام زهر- باشد، در این رابطه خامنه‏ای مقام عظمای ولایت وارد میدان شد و از طرق زیر تلاش کرد تا استراتژی جدید حاکمیت را توجیه کند؛ اول - اعطای اختیار تام (چک سفید) به دولت روحانی جهت انجام تحقق استراتژی جدید.

دوم - تذکر به سپاه با سخنرانی در میان فرمانده هان سپاه و اعلام رسمی عدم ورود سپاه به حوزه سیاست.

سوم - تجمع کل ائمه جماعات و روحانیون بلاد و نمایندگان ولی فقیه و درخواست از آن‌ها جهت حمایت از روحانی.

چهارم - تجمع روحانیون مجلس خبرگان و در خواست از آن‌ها جهت حمایت از روحانی.

پنجم - در خواست از نمایندگان مجلس و دو قوه قضائیه و مقننه جهت حمایت از روحانی.

ششم - فعال کردن بلندگوی خاموش هاشمی رفسنجانی جهت ایجاد عقبه سازش با آمریکا از زبان خمینی.

هفتم - آزاد کردن بخشی از زندانیان سیاسی جنبش 88 همراه با انتخاب شمعخانی به عنوان دبیر شورای امنیت و ارسال پرونده حصر هزار روزه رهبران جنبش سبز 88 به شورای امنیت ملی در جهت شکستن تبلیغات جهانی که همیشه ایران را ناقص حقوق بشر می‌دانستند.

هشتم - اعطای اختیار به دولت یازدهم در خصوص مانور و چانه زنی در مذاکرات هسته‏ائی و با دولت‌های 5+1 (مثل پائین آوردن سطح درصد غنی سازی جهت اعتماد سازی جهانی).

نهم - تلاش در جهت شکستن تحریم‌های بانکی و نفتی سرمایه داری غرب در راستای برون رفت از بحران اقتصاد داخلی که با رکود و تورم حاضر به ورطه سقوط کشیده شده است و طبق آمار خود رژیم مطلقه فقاهتی با رشد منفی 4/5 % تولید ناخالص ملی و تورم 44% و بیکاری 16% همراه شده است و موجودیت رژیم را از طرف بخش زحمت کش جامعه که ساعت به ساعت در حال فقیر شدن می‌باشند به چالش گرفته است.

دهم - قبول طرح کشور اسرائیل به جای رژیم اشغالگر قدس.

یازدهم - عقب نشینی از شعار نفی هولاکوست جهت تسهیل مناسبات جهانی.

دوازدهم - تکیه بر شعار تعیین سرنوشت سوریه با انتخابات آزاد مردم آن کشور.

سیزدهم - تقویت حضور در پیمان شانگهای.

چهاردهم - تلاش مجدد در جهت اخذ موشک‌های S300از روسیه.

پانزدهم - نفی سازمان مجاهدین خلق به عنوان آلترناتیو جمهوری اسلامی از طریق قتل و عام چند مرحله‏ای آن‌ها در عراق همراه با فراهم کردن بستر خروج از آن کشور و نهایتا آواره کردن آنها به کشورهای اروپائی.

شانزدهم - حمایت معنوی محمد خاتمی از حرکت روحانی.

هفدهم - اعطای نقش به هاشمی رفسنجانی جهت جذب اعتماد کشورهای مرتجع منطقه (که در راس آن‌ها کشور عربستان سعودی قرار دارد و با توجه به این که هاشمی رفسنجانی با ملک عبد الله دارای رابطه دیرینه سیاسی و عاطفی می‌باشد).

با این استراتژی روحانی و دولت یازدهم کوشیدند در سفر به آمریکا و اجلاس عمومی سازمان ملل با لابی‏های سیاسی وارد تعامل شده و در کانتکس شعار - برد و برد- خواسته‏های خامنه‏ائی و رژیم مطلقه فقاهتی را لباس عینیت بپوشانند! اما دولت اوباما در کانتکس استراتژی خودش با دولت روحانی در این سفر برخورد کرد و باعث شد تا این سفر به ضد خودش برای روحانی تمام شود، چرا که پروژه اوباما در برخورد با روحانی و رژیم مطلقه فقاهتی عبارت بود از؛

الف - محدود کردن توان غنی سازی هسته‏ائی ایران.

ب - شکستن تابوی رابطه با آمریکا در ایران.

ج - برخورد چماق و هویج با رژیم مطلقه چه در عرصه اقتصادی و چه در عرصه سیاسی و چه در عرصه نظامی جهت وادار کردن این رژیم به حرکت رو به عقب در رابط با آمریکا. زیرا آمریکا در طول 34 سال گذشته در یافت که باید رژیم مطلقه فقاهتی را - به مرگ بگیری تا به تب رضایت دهد- امپریالیسم آمریکا در یافته است که این رژیم از آنجا که؛ نه به حقوق انسانی ونه به حقوق اسلامی و نه به حقوق بشر پای بند نمی‌باشد و جز به موجودیت خود به هیچ چیز دیگر نمی‌اندیشد، و در زمانی که موجودیت خود را در خطر ببیند (به دلایل اقتصادی و سیاسی و نظامی) حاضر می‌شود تا تن به - نرمش قهرمانانه یا خوردن جام زهر- بدهد و دیده شده که این حاکمیت در شرایط عادی حاضر است به خاطر یک دستمال، قیصریه را به آتش بکشاند! و چنان که در تابستان 67 شاهد آن بودیم و جان هزاران نفر بی گناه را در پای تابوت قدرت بر طناب دار بالا کشیدند.

د - امپریالیسم آمریکا در این شرایط که به علت شکست‌های نظامی مداوم در حال عقب نشینی از افغانستان و عراق می‌باشد نیازمند به حمایت رژیم مطلقه فقاهتی در تثبیت دولت‌های دست نشانده خود در این کشورها است.

ه - بحران مالی امپریالیسم جهانی به سر کردگی امپریالیسم آمریکا که از سال 2007 آغاز شد با وجود اینکه 6 سال از فراگیر شدن آن در جهان سرمایه داری می‌گذرد اما آن‌ها هنوز نتوانسته‏اند از پس لرزه‏های آن خود را نجات دهند و از طرفی شرایط کند رشد اقتصادی و بیکاری شدید و نا پایداری مالی و رکود ممتد و انقباض سریع اقتصادی و رشد منفی اقتصادی که بر جهان سرمایه داری حاکم است پرده‏های بحران اقتصادی جهانی می‌باشند که در پاسخ به آن اوباما می‌کوشد با کسب انحصاری بازارهای نوین از جمله - بازار اقتصاد ایران در آینده- از این تند پیچ عبور کند.

سفر روحانی به نیویورک نتوانست برای خامنه‏ائی دست آوردی به همراه داشته باشد چرا که نه تحریم‌ها شکسته شد و نه گزینه جنگ از روی میز اوباما پائین آمد، خامنه‏ائی تنها توانست یک امتیاز آن هم به صورت لفظی از اوباما بگیرد، اوباما در سخنرانی سازمان ملل خود گفت؛ آمریکا خواهان سرنگونی رژیم ایران نیست و حاضر است با این رژیم وارد داد وستد سیاسی و اقتصادی بشود. اوباما در این سفر نتوانست رو در روی با روحانی و پشت میز مذاکره بنشیند، که باعث گردید در مذاکره با نتانیاهو از این حداقل‌ها هم عقب نشینی کند تا آنجا که باز اعلام کرد در رابطه با ایران هنوز - گزینه جنگ روی میز است- اما روحانی دید که در ساعت‌های پایانی سفر دارد با دست خالی از آمریکا بر می‌گردد که به راهزنی سیاسی با کاخ سفید دست زد تا توسط یک مذاکره تلفنی نیم ساعته بتواند یخ‌ها را آب کند، و اوباما در این مذاکره تلفنی هم وعده سر خرمن داد و لذا خامنه‏ائی و حزب پادگانی بر علیه این مذاکره تلفنی روحانی صف آرائی کردند و با کفش و گوجه فرنگی در فرودگاه مهرآباد از روحانی استقبال شد. روحانی پس از بازگشت از نیویورک یکی به نعل می‌زند یکی به میخ، تا به هر شکلی بتواند مذاکره 5+1 ژنو را به ملاقات ظریف و کری تبدیل کند تا شاید از آن جهت شکستن تحریم‌های بانکی و نفتی گامی بر داشته شود. هم اینک جمهوری اسلامی به خوبی می‌داند که - ورطه اقتصاد رکود و تورمی- که امروز گرفتارش شده است جز با شکست تحریم‌های بانکی و نفتی علاج پذیر نیست.

روحانی می‌کوشد حداقل اگر نتوانست از راه مذاکره مستقیم با آمریکا دست آوردی جهت شکستن تحریم‌ها به دست آورد اما بتواند با ایجاد شکاف بین سیاست مشترک آمریکا و اروپا از این نمد برای خود کلاهی دست و پا کند و کشتی به گل نشسته اقتصاد ایران را تکانی بدهد. چرا که فشار اقتصادی بر مردم چنان است که شعار امروز مردم ایران - روز به روز دریغ از دیروز- شده است! و در این بین اما خامنه‏ائی تلاش می‌کند که در مذاکره با آمریکا و به تاسی از کره شمالی از قدرت هسته‏ائی به عنوان یک برگ برنده استفاده کند با توجه به این مسئله که ایران از پتانسیل کره شمالی در این رابطه برخوردار نیست و در مذاکره نمی‌تواند دست آوردی مشابه کره شمالی به دست آورد. البته ایجاد شکاف بین اروپا و آمریکا در کانتکس حرکت شانگهای و همچون سیاست‌های دولت پوتین و - زندگی در شکاف سیاسی- که به مانند گذشته در جریان بود به عنوان تنها مسیری محسوب می‌گردد که می‌تواند برای رژیم مطلقه فقاهتی دستآوردهای مقطع‏ائی به همراه داشته باشد اما رژیم ایران در این راه ناچار است چند مسئله اساسی در رابطه با غرب را حل کند تا بتواند از بحران امروز خود خارج شود که عبارتند از؛ موضوع حقوق بشر با غرب را حل کند، مخالفین سیاسی را آزاد کند، اعدام‌ها را کاهش دهد، فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی و احزاب و... آزاد گردد، تن به مشارکت مخالفین سیاسی در قدرت بدهد، محدودیت درجه غنی سازی هسته‏ائی را بپذیرد، از شعار نفی هولاکوست عقب نشینی کند، از حضور نظامی در سوریه عقب نشینی کند و خود را با شعار مذاکره سیاسی در کادر ژنو2 هم آهنگ سازد.

و السلام