شانزده آذر؛ روز دانشجو بر جنبش دانشجویان ایران مبارک باد
1 - کدامین روز دانشجو؛
چهارده سال است که جنبش دانشجوئی در ایران دارای دو روز رسمی میباشد (تظاهرات دانشجویان ایرانی در تاریخ ۱۶ آذر ۱۳۳۲که منجر به شهادت سه تن از دانشجویان در زمان شاه گردید و قیام جنبش دانشجوئی در 18 تیر 78 و سرکوب خونین این قیام توسط حزب پادگانی خامنهائی)؛
الف - 18 تیرماه روز مبارزه با استبداد جنبش دانشجوئی ایران.
ب - 16 آذر روز مبارزه با امپریالیسم.
که برای جنبش دانشجوئی ایران هر دو مناسبت مبارک است اما آیا منظور ما از نام گذاری یک روز برای یک جنبش و یا یک جریان برای مدح و ثنای و تبریک به آن جریان یا آن جنبش است؟ به نظر ما برای نام گذاری یک جریان و جنبش در یک روز تاکید بر دو حوزه درونی و بیرونی در مورد آن جریان و جنبش است که ما در آن مناسبت میتوانیم جهت اعتلای آن جریان و جنبش آن را مورد نقد و ارزیابی قرار دهیم.
- نقد عوامل بیرونی که عبارتند از؛ تمامی نهادها یا جریانهای بیرونی - در سطح داخل کشور و خواه در سطح بینالمللی- که به هویت و یا تقویت اجتماعی و تاریخی آن جریان کمک کردهاند و یا در آن ایام توانستهاند با حمایتهای معنوی و مادی و تبلیغاتی و تئوریک به آن جریان یا جنبش یاری برسانند.
- نقد عوامل درونی؛ یعنی آن جریان یا جنبش اجتماعی بتواند در این سالگردها با وقوف در حرکت (نه سکون!) به «بازشناسی دو باره حرکت» بپردازد تا به مرحله باز تولید برسد و دو باره بتواند از ضعفهای قبلی خود رهائی پیدا کند تا از یک سوراخ چند بار گزیده نشود چرا که آزموده را آزمایش کردن خطا است.
واقعا جنبش دانشجوئی تا چه اندازه از درون خود را نقد کرده است تا زخمی را که مدت 60 سال بر پیکر آن باقی مانده مرحم زند؟ جنبش دانشجوئی ایران به اندازه کل مبارزات تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در این 60 سال دارای فراز و نشیب بوده است ولی اگر بخواهیم کل نقدهای درونی و بیرونی به جنبش دانشجوئی ایران را جمع کنیم شاید به قطر یک کتاب 50 صفحهائی نرسد! گرچه مشخص نیست که این متن چه اندازه توانسته است به صورت علمی و متدیک روند جنبش دانشجوئی ایران را نقد همه جانبه نماید. از نظر ما یکی از ضعفهای کلیدی جامعه و جنبشهای اجتماعی در ایران عدم توجه و اهمیت به نقد و باز شناسی حرکت خود ایشان است و مصلحین ما به علت این ضعف از یک سوراخ صد بار گزیده میشوند و اگر ده بار هم با نقد و بازشناسی به بازتولید برسیم، باز توسط همان زخم قبلی که بر بدن جنبش وجود دارد به زانو در میآئیم. شاید جوامع غربی از این حیث از ما جلوتر باشند چرا که برای تجربیات خودشان ارزش وافری قائل هستند و همیشه سعی میکنند که از تجربیات گذشته برای خود چراغ راه تئوریک بسازند تا در آینده بر اساس حاصل تجربه گذشته بتوانند بهتر حرکت کنند و یکی از عللی که باعث میگشت تا تئوری در حرکت جنبشهای ما بیشتر شکل وارداتی داشته باشد به عدم وجود تئوری بومی در این زمینه مربوط است. زیرا برای جریانات و جنبشهای اجتماعی ناشناخته میباشد که بزرگترین منبع تئوری باید از تجربه عملی حرکت به دست آید! «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِينَّهُمْ سُبُلَنَا...» (سوره عنکبوت - آیه 69) در این آیه قرآن به صراحت میگوید که؛ تجربه عملی بزرگترین سرمایه تئوریک و هدایت گر شما میباشد، ولی متاسفانه در فرهنگ ما مدح و ثنا بیشتر ارزش دارد تا نقد و بررسی.
البته ضعف تئوریک و نقد فقط به جنبش دانشجوئی ما محدود نمیشود و در همه عرصه های فرهنگی ما نفوذ کرده است، مثلا در حوزه اعتقادات و مراسم دینی چند قرن است که جامعه ما بر واقعه عاشورا مراسم میگیرد که واقعا اگر غیر از مدح و مدیحه سرائی بخواهیم تمام مطالب تئوریک در این واقعه را به صورت علمی بررسی کنیم چهار تا کتاب علمی که بتواند راهنمای عمل ما باشد به دست نمیآید و وجود ندارد چرا؟ زیرا جامعه نیازی در این رابطه احساس نمیکند و حیات دولتهای قبلی هم در گروی تبلیغ چنین حسین مظلومی است. از زمان شیخ اسماعیل که ایران در جنگ چالدران از عثمانیها شکست خورد تا امروز حسین و قیام حسین وسیله بسیج مردم و یا تخلیه کینه های مردم از حاکمیت بوده است.
آیا واقعا حسین برای این قیام کرد تا شیعیان برای او گریه کنند؟ و یا خون حسین به حکومتهای غاصب شیعه مشروعیت بخشد؟
آنچه که براساس شواهد دیده میشود حسین بعد از عاشورا مظلومتر از حسین در روز عاشورا است! زیرا حسین بعد از عاشورا گرفتار در جوامعی شده است که برای عقده های تاریخی خود به دنبال دلیل گریه میگردند که به قول سیمین دانشور آنان به دنبال سیاوش خود هستند تا خودشان را تخلیه کنند. بنا براین یکی از ضعفهای کلیدی و استراتژیک ما ایرانیها این است که در حرکت همیشه به جلو نگاه میکنیم و به گذشته خود ارزش و بهای کافی نمیدهیم و در خصوص جنبش دانشجوئی هم این مساله صدق میکند. از نظر ما یکی از ضعفهای کلیدی جنبش دانشجوئی در این زمان ضعف در نقد حرکت است که توسط نیروهای دانشجو و یا بیرون از جریان دانشجوئی در داخل و خارج از کشور مطرح است، تا توسط ارزیابی از روند حرکت جنبش اجتماعی بتواند آن را از مشکلات پیش رو رهائی بخشد. در این نوشته سعی ما بر این است تا با بررسی انتقادی نسبت به جنبش دانشجوئی و رسیدن به جمع بندی مناسب مسئولیت خود را که وام دار تاریخی این جنبش هستیم ادا کنیم. ما معتقد هستیم که نقد ما اگر نتواند تمامی مشکلات جنبش دانشجوئی را تبیین کند به مصداق «ما لايدْرككله لا يترك كله» حداقل این کار میتواند برای جنبش دانشجوئی ایران شروع خوبی محسوب گردد.
ما مطلب زیر را با این عنوان آغاز میکنیم که در میان دو روز - 18 تیر و 16 آذر- کدام روز برای دانشجویان اهمیت بیشتری دارد؟ و کدام مناسبت میتواند در حرکت جنبش دانشجوئی نقش عمده و یا فرعی داشته باشد؟
برای پاسخ به این سوال که کدام شکل از مبارزه دانشجوئی در این شرایط نیاز جامعه بوده و در حرکت ایشان عمده میباشد؛ آیا جامعه ما نیاز به مبارزه ضد استبدادی با رژیم مطلقه فقاهتی دارد؟ یا نیاز جامعه امروز به یک مبارزه مکانیکی با امیریالیسم جهانی است؟ آیا بدون مبارزه با استبداد ما توانائی مبارزه با امپریالیسم را داریم؟ آیا مبارزه ضد استبدادی از کانال مبارزه ضد امپریالیستی عبور میکند یا مبارزه ضد امپریالیستی از کانال مبارزه ضد استبدادی میگذرد؟
جنبش دانشجوئی بیش از 35 سال است که سرگردان تعیین فرمول روز دانشجوی جامعه در 18 تیر یا 16 آذر است، آن هم به این دلیل که دیگران برای جنبش دانشجوئی فرمول تعیین میکنند؛ در واقعه اشغال سفارت امریکا دیدیم که چگونه ارتجاع مذهبی توسط موسوی خویئنیها توانست با عمده کردن مبارزه صوری با امپریالیسم تمامی سرمایه انقلاب ضد استبدادی 57 در ایران را به توبره خود کشد و از درون دانشجویان پیرو خط امام و جریان حمله به سفارت - قاتلین جنبش دانشجوئی- را که همان انقلاب فرهنگی بود متولد کند و نخستین قتیل و مسلخ گاه تسخیر سفارت «دانشجو و جنبش دانشجوئی ایران» بود که ما صدای آن را شش ماه بعد در کودتای سیاه فرهنگی رژیم مطلقه فقاهتی به گوش شنیدیم. که اگر حمله به سفارت امریکا بوجود نمیآمد شاید ارتجاع مذهبی هرگز توان قلع و قمع و تعطیلی دانشگاهها را با شعار انقلاب فرهنگی پیدا نمیکرد؛ و در رابطه با جنگ صدام حسین با رژیم مطلقه فقاهتی ارتجاع مذهبی مشاهده شد که رژیم ایران چگونه توانست در زیر شعار دفاع ملی برای سرکوب سال 60 بستر سازی بکند!
یکی از مشکلات تاریخی و تئوریک جنبش دانشجویان ایران در طول 35 سال گذشته سر در گمی نسبت به آرایش دو مرحله از مبارزه ضد استبدادی و ضد امپریالیستی بوده است، جنبش دانشجوئی در طول 35 سال گذشته این دو مرحله مبارزه را به صورت مکانیکی مورد شناسائی و انتخاب قرار داده است یعنی برای آنان یا مبارزه ضد امپریالیستی عمده بود و یا مبارزه ضد استبدادی و این تصور وجود نداشت که این دو مبارزه بتوانند از کانال یکدیگر عبور کنند. به این علت در سال قبل مشاهده کردیم که وقتی امپریالیسم امریکا اعلام کرد که گزینه جنگ بر علیه ایران روی میز میباشد، جنبش دانشجوئی هیچ مراسم جدی برگزار نکرد و از هر گونه تحرکی خود داری نمود آن هم به این دلیل که ممکن است حرکت ضد استبدادی آنان آب به آسیاب امپریالیست بریزد؛ و در سال گذشته برای مردم ایران اصلا معلوم نشد که مناسبت 16 آذر کی آمد و کی رفت!
بنابراین یکی از ضعفهای کلیدی در جنبش دانشجوئی ایران که طی 35 سال گذشته ایجاد گشته است، عدم توانائی در آرایش تضادها و عدم توانائی در برخورد دیالکتیکی تضادها بود و این امر باعث شد تا رژیم مطلقه فقاهتی که به خوبی رگ خواب جنبش دانشجوئی ایران را به دست آورده است برای منحرف کردن حرکت جنبش دانشجوئی ایران اقدام به تضاد سازی کاذب نماید، که برای نمونه رژیم مطلقه فقاهتی در 13 آبان امسال با شعار نرمش قهرمانانه (بخوان خوردن جام زهر ثالث) از قبل تصمیم گرفته بود که با امپریالیست وارد داد و ستد شود که جهت منحرف کردن اندیشه و احساسات دانشجویان تمام توان خود را بسیج کرد تا مانند راه پیمائی دی ماه سال 88 (که بر علیه قیام عاشورای 88 جنبش دانشجوئی انجام گرفت) بتواند یک تظاهرات دستوری و صد در صد دولتی به انجام برساند تا چهره خود را در قالب یک حرکت ضد امپریالیستی بپوشاند و جامعه در لوای شعار - نرمش قهرمانانه- عملکرد دولت را ببیند اما سازش آن با غرب را فهم نکند.
2 - جایگاه جنبش دانشجوئی در مبارزات اجتماعی؛
از زمان مارکوزه و دوچک حدود نیم قرن میگذرد کسانی که برای اولین بار تئوری جنبش دانشجوئی در قالب پیشگام در انقلاب- را تئوریزه کردند. یعنی آنها جایگاه جنبش دانشجوئی را تا سطح پیشگام و پیش آهنگ در همه جنبشهای اجتماعی دیگر جوامع (حتی در مقابل جنبش اجتماعی و جنبش کارگری) بالا بردند. مطابق نظریه این دو اندیشمند[1] مارکوزه و دوچک جنبش دانشجوئی را به عنوان نیروی اصلی انقلاب مطرح کردند. آنها معتقد بودند که به دلیل افت مبارزات طبقه پرولتاریای صنعتی در جوامع پیشرفته، برای به حرکت در آوردن تودهها باید به عنوان پیشاهنگ بر جنبش دانشجوئی تکیه شود. چرا که در شرایط کنونی جنبش دانشجوئی به عنوان پیش آهنگ نوین در انقلاب مطرح هستند؛ و دکتر شریعتی در میان تمامی نظریه پردازان داخل کشور تنها متفکری بود که؛ جنبش دانشجوئی را به عنوان نیروی اصلی انقلاب میشناخت و از نظر او جنبش دانشجوئی دارای دو ویژگی بارز است؛ یکی نداشتن و دیگری نخواستن. که مطابق نظریه او جنبش دانشجوئی به علت این دو ویژگی میتواند نیروی اصلی انقلاب محسوب گردد و به این جریان باید به عنوان نیروی اصلی انقلاب تکیه کرد[2].
حتی اگر ما به جنبش دانشجوئی به عنوان نیروی اصلی انقلاب هم توجه نکنیم اما باید به این اصل اعتقاد پیدا کنیم که در شرایط فعلی که جنبش کارگری هنوز بنا به عللی وارد کارزار مبارزه نشده است و رهبری جنبش اجتماعی را در دست نگرفته است، جنبش دانشجوئی میتواند جهت به حرکت در آوردن موتور جنبشهای اجتماعی و دموکراتیک و از جمله به حرکت در آوردن جنبش کارگری، به عنوان مناسبترین آلترناتیو برای جنبش کارگری محسوب گردد، به این دلیل که جنبش دانشجوئی به علت زمینه بالای آگاهی که دارد به صورت بالقوه بهترین شرایط را برای تشکل و حرکت دارند که در خصوص جنبش دانشجوئی ایران هم قضیه به همین شکل است. از نظر ما جنبش کارگری ایران اصلحترین نیروی انقلاب هستند و تا زمانی که این جنبش وارد کارزار مبارزه اجتماعی نشود هرگونه حرکت توسط جنبشهای دیگر محتوم به شکست خواهد بود. اما جنبش کارگری به علت محرومیتهای تاریخی و سیاسی که داشته است در شرایط فعلی فاقد تشکیلات سراسری است که این امر امکان حضور فراگیر این جنبش را برای رهبری مبارزات جنبشهای اجتماعی و دموکراتیک و سیاسی میگیرد و طبیعی است که در چنین شرایطی جنبش دانشجوئی میتواند بهترین آلترناتیو جهت به حرکت در آوردن جنبشهای اجتماعی دیگر باشد و سپردن رهبری حرکت به جنبش دانشجوئی ایران میتواند به صورت یک ضرورت مطرح گردد گرچه در چنین شرایطی هرگونه فراز و نشیب در جنبش دانشجوئی میتواند به کل جنبش اجتماعی سرایت کند، آن چنان که ملت ایران این التهاب را در (18 تیر 78 و هم در سال 88) در جریان جنبش اجتماعی مشاهده کردند!
3 - جنبش دانشجو از قیام 18 تیرماه 78 تا قیام خرداد 88؛
ما در ابتدای بررسی تفاوت دو قیام در جنبش دانشجوئی ایران (در فرآیند تیرماه 78 و فرآیند خرداد 88) به جنبش دانشجوئی ایران در سال 57 اشارهائی مختصر میکنیم، زیرا گرچه فرآیند جنبش دانشجوئی ایران در سال 57 خالی از ضعف نبود ولی یکی از موفقترین فرآیندها و شاید موفقترین فرآیند پروسه تاریخی جنبش دانشجوئی در ایران بوده است. در سال 56 به این علت که رژیم پهلوی میدانست مرکز جنبش دانشجوئی در دانشگاه صنعتی آریامهر (یا دانشگاه صنعتی شریف فعلی) میباشد تصمیم گرفت محل دانشگاه صنعتی آریامهر را از تهران به بیرون شهر اصفهان و جایگاه فعلی دانشگاه صنعتی اصفهان منتقل کند. این تصمیم رژیم پهلوی باعث گردید تا جنبش دانشجوئی ایران که قلب آن در دانشگاه صنعتی آریامهر میتپید مبارزه همه جانبه خود را به صورت تظاهرات و اعتصابات آغاز کند گرچه اعتصابات و تظاهرات دانشجوئی قبل از آن ادامه داشت ولی مشخصه اعتصابات و تظاهرات قبلی جنبش دانشجوئی با جنبش دانشجوئی سال 56-57 در این بود که همه اعتصابات و تظاهرات دانشجوئی از محیط دانشکده و دانشگاه شروع میشد و به همان محیط دانشگاه هم ختم میگردید اما مهمترین وجه تمایز این فرآیند در اعتصابات و تظاهرات سال 56 -57 که از دانشگاه صنعتی آریامهر آغاز شد در این بود که دامنه آن به بیرون دانشگاه کشیده شد به طوری که تظاهرات دانشجویان صنعتی آریامهر تا میدان انقلاب و مرکز دانشگاه تهران ادامه پیدا کرد و خروج به عرصه جامعه که همراه با شعار - مرگ بر شاه- بود باعث گردید که ترس مردم و توده های اجتماعی بریزد و در نتیجه جنبش دانشجوئی در سال 56-57 بتواند ابتدا به عنوان لکوموتیو در به حرکت درآوردن جنبش اجتماعی ایران عمل کند و مشاهده کردیم که در 17 شهریور 57 موتور حرکت جنبش کارگری را روشن کند و در 13 آبان 57 توانست جنبش دانش آموزی ایران را تمام قد وارد عرصه مبارزه کند.
جنبش دانشجوئی توانست محرک جنبشهای سه گانه اجتماعی و کارگری و دموکراتیک گردد و برای اولین بار در تاریخ مبارزه صد ساله ملت ایران سه جنبش دانشجوئی و جنبش کارگری و جنبش دموکراتیک ایران در صحنه عمل و تحت هژمونی جنبش دانشجوئی متحد شوند اما جنبش دانشجوئی در این مرحله به علت عدم سازماندهی فراگیر کشوری نتوانست هژمونی خودش را بر کل جنبش ضد استبدادی اجتماعی سال 57 تثبیت کند در نتیجه (هر چند به علت پیوند با سه جنبش کارگری و دموکراتیک و اجتماعی توانست این جنبش را به پیروزی برساند) به علت همان ضعف تشکیلاتی و عدم تثبیت هژمونی، جنبش 57 را به اسلام فقاهتی و دگماتیسم واگذار کرد و همین واگذاری هژمونی بود که بستر شکست انقلاب ضد استبدادی 57 را فراهم کرد شکستی که باعث شد تا در بهار سال 59 در انقلاب فرهنگی گور جنبش دانشجوئی به دست ارتجاع و اسلام فقاهتی کنده شود.
4 - جنبش دانشجوئی در فرآیند 18 تیر ماه 78؛
مهمترین مشخصه جنبش دانشجوئی در فرآیند 18 تیرماه 78 ظهور دوباره آن پس از سونامی ریشه برانداز غائله انقلاب فرهنگی ارتجاع مذهبی بود. ارتجاع مذهبی فکر میکرد در طول کودتای 20 ساله فرهنگی خود بر علیه دانشگاه توانسته است تمامی ریشه های جنبش دانشجوئی را خشک کند اما در تیرماه 78 تا چشم باز کرد خود را در برابر سیل خروشان جنبش دانشجوئی دید.
دومین مشخصه فرآیند تیرماه 78 جنبش دانشجوئی فراگیر شدن این جنبش در سطح دانشگاه های تهران و شهرستانها بود که این مهم به علت سازماندهی و هژمونی انجمن تحکیم وحدت در دانشگاهها شکل گرفت.
سومین مشخصه فرآیند تیر 78 جنبش دانشجوئی بیرونی کردن جنبش از دانشگاه تا سطح شهر بود، به طوری که تقریبا تمام شهر تهران را در برگرفت.
چهارمین مشخصه فرآیند تیرماه جنبش دانشجوئی وحدت شعار بود که برای اولین بار راس رژیم مطلقه فقاهتی را نشانه گرفت.
پنجمین مشخصه فرآیند تیرماه 78 جنبش دانشجوئی پیوند با جنبش اجتماعی بود که این پیوند عاملی شد تا رژیم مطلقه فقاهتی (از خاتمی تا خامنهائی از اصلاح طلب تا اصولگرا) برابر جنبش دانشجوئی یک پارچه صف آرائی کنند و بستری برای قلع و قمع جنبش از حزب پادگانی خامنهائی فراهم بشود.
5 - آسیب شناسی فرآیند تیرماه 78 جنبش دانشجوئی ایران؛
نخستین ضعف جنبش دانشجوئی مدیریت و هدایت قیام بود که به علت عدم برنامه ریزی قبلی از طرف هژمونی جنبش دانشجوئی شرایط جهت دخالت جریانهای بیرون جنبش در عرصه مدیریت آن بوجود آمد که باعث گردید تا دچار بحران مدیریت و تصمیم گیری بشود.
دومین ضعف فرآیند تیر 78 جنبش دانشجوئی ضعف در سازماندهی بود، زیرا سازماندهی جنبش تحت هژمونی دفتر تحکیم وحدت بود که در بستر همان تشکیلات قبلی دولتی انجام میگرفت، تشکیلات دفتر تحکیم به این علت که دولتی بود به سرعت از طریق دستگاه پلیسی رژیم فقاهتی مورد ضربه همه جانبه قرار گرفت و استمرار پیوند دانشجوئی را دچار اشکال و حتی غیر ممکن کرد و شرایط جدیدی جهت سلطه حزب پادگانی خامنهائی بر جنبش فراهم گردید.
سومین ضعف فرآیند تیر 78 جنبش دانشجوئی ایران عدم پیوند این جنبش با جنبش کارگری بود که باعث گردید تا این جنبش نتواند مانند شهریور 57 خود را نهادینه کند و در نتیجه به راحتی طعمه حزب پادگانی خامنهائی شد.
6 - فرآیند خرداد 88 جنبش دانشجوئی ایران؛
جنبش دانشجوئی از آغاز کوشید تا در چارچوب جنبش سیاسی وارد کارزار مبارزه بشود و همین امر باعث گردید تا از آغاز هژمونی و هم تاکتیک و استراتژی و هم مدیریت قیام را به جنبش سیاسی که در راس آن جنبش سبز قرار داشت واگذار سازد. ولی به مرور زمان و به موازات عقب نشینی جنبش سیاسی در مبارزه اجتماعی، هژمونی قیام 88 به صورت جبری به جنبش دانشجوئی واگذار گردید که به علت همان ضعفهای فرآیند 78 جنبش دانشجوئی که عبارت بودند از «ضعف در سازماندهی و ضعف در هژمونی و مدیریت و ضعف در پیوند با جنبش کارگری»، مبارزه بی امان جنبش دانشجوئی بعد عاشورای 88 دیگر نتوانست در برابر ضربه های رژیم مطلقه فقاهتی مقاومت کند و در نتیجه این جنبش برای مدت س سال به رکود کشیده شد!
البته این نکته هم نباید در اینجا فراموش کنیم که حزب پادگانی خامنهائی با تکیه به تجاربی که از تیر 78 داشت از همان آغاز قیام 88 تمامی فشار خود را در مرحله اول بر جنبش دانشجوئی گذاشت و با بی رحمانه ترین شکل ممکن به قلع و قمع جنبش دانشجوئی پرداخت؛ از کهریزک تا اوین از حمله و غارت خوابگاهها تا خونین کردن سطح خیابانها همه در این رابطه شکل گرفت تا به هر نحو بتواند بستر جدائی جنبش دانشجوئی از جنبش سیاسی را فراهم کند. گرچه در مرحله اول حزب پادگانی خامنهائی با همه ضرباتی نظامی- پلیسی که بر جنبش دانشجوئی وارد کرد نتوانست بر این امر فائق شود ولی رفته رفته به علت ضعف مدیریتی و تشکیلاتی در جنبش سیاسی و جنبش سبز ضربه خور های جنبش دانشجوئی در برابر رژیم مطلقه از بین رفت به طوری که در قیام عاشورای 88 جنبش دانشجوئی بدون هیچ گونه دفاعی به میدان آمد اما به شکل بی رحمانه توسط حزب پادگانی خامنهائی تار و مار گشت.
7 - آسیب شناسی فرآیند 88 جنبش دانشجوئی ایران؛
نخستین ضعف کلیدی جنبش دانشجوئی در فرآیند خرداد 88 عدم حفظ استقلال تشکیلاتی و مدیریتی بود گرچه استقلال تشکیلاتی و هویتی هیچ تناقضی با قبول هژمونی جنبش سیاسی و جنبش سبز ندارد اما به هرحال این ضعف کلیدی جنبش دانشجوئی در فرآیند 88 بود چرا که خلاء آن باعث شد تا به سرعت ضعف تشکیلاتی و مدیریت در جنبش سیاسی و جنبش سبز به جنبش دانشجوئی منتقل بشود و جنبش دانشجوئی را در برابر شرایط تحمیلی منفعل کند. به صورتی که جنبش دانشجوئی دیگر توان استمرار مبارزه را از دست داد.
دومین ضعف فرآیند 88 جنبش دانشجوئی ایران عدم برنامه ریزی قبلی و گرفتار شدن به پراگماتیسم و روز مرگی بود. پراگماتیسم در عرصه سیاسی؛ اول از کروبی دفاع میکرد و بعد به حمایت از موسوی روی آورد و در عرصه میدانی یک روز به حرکت سیاسی و تظاهرات خیابانی روی میآوردند روز دیگر به آتش زدن سطل زباله و یا به تخریب بانکها میپرداختند که همه اینها نشان از عدم وجود مدیریت واحد و بر نامه ریزی قبلی بود که باعث گردید تا ضربه پذیری آنها بالا برود.
سومین ضعف فرآیند 88 در جنبش دانشجوئی ایران عدم پیوند بین جنبش دانشجوئی تهران با شهرستانها بود که این موضوع باعث گردید تا ضربه پذیری جنبش را بالا ببرد.
چهارمین ضعف جنبش دانشجوئی در فرآیند 88 عدم توانائی در ایجاد پیوند با جنبش کارگری بود، که جنبش دانشجوئی در سال 88 دچار یک ضعف ساختاری در این مورد است. البته عامل رکود سه ساله جنبش دانشجوئی در فرآیند 88 ناشی از بن بست جنبش سیاسی و در راس آنها جنبش سبز برای هدایت گری جنبش اجتماعی بود.
به امید اعتلای دو باره جنبش فراگیر دانشجوئی
والسلام
[1] . و برعکس اندیشه مارکس و انگلس که طبقه کارگر یا پرولتاریا را نیروی اصلی انقلاب میدانستند و نیز برعکس نظریه مائو که دهقانان را به عنوان نیروی اصلی انقلاب معرفی میکرد و نیز برعکس نظریه کاسترو و چه گوارا که چریک یا موتور کوچک را به عنوان نیروی اصلی انقلاب معرفی میکردند.
[2] . نشر مستضعفین نیز قبلا به این سوال پاسخ داده است که؛ آیا جنبش دانشجوئی میتواند به عنوان نیروی اصلی سکاندار انقلاب باشد یا نه؟ که دوست داران این تحلیل میتوانند به مباحث قبلی در این خصوص مراجعه کنند.