قرآن شناسی- تفسیر نوزدهم از «سوره لیل» - قسمت دوم
تلاش محمد برای احیای «انسان تاریخدار»
به جای «انسان طبیعت دار» فلاسفه یونان و تصوف هند شرقی
3 - تفسیر سوره لیل؛
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ - وَاللَّیلِ إِذَا یغْشَی - وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّی - وَمَا خَلَقَ الذَّکَرَ وَالْأُنْثَی - إِنَّ سَعْیکُمْ لَشَتَّی - فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی - وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی - فَسَنُیسِّرُهُ لِلْیسْرَی - وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَی - وَکَذَّبَ بِالْحُسْنَی - فَسَنُیسِّرُهُ لِلْعُسْرَی - وَمَا یغْنِی عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّی - إِنَّ عَلَینَا لَلْهُدَی - وَإِنَّ لَنَا لَلْآخِرَةَ وَالْأُولَی - فَأَنْذَرْتُکُمْ نَارًا تَلَظَّی - لَا یصْلَاهَا إِلَّا الْأَشْقَی - الَّذِی کَذَّبَ وَتَوَلَّی - وَسَیجَنَّبُهَا الْأَتْقَی - الَّذِی یؤْتِی مَالَهُ یتَزَکَّی - وَمَا لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزَی - إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَی - وَلَسَوْفَ یرْضَی- به نام خداوندی که رحمان است برهمه وجود و رحیم است بر انسان - سوگند به شب وقتی که روز را میپوشاند - سوگند به روز وقتی که ظاهر میگردد - سوگند به کسی که نر و ماده را خلق کرد - همانا تلاش و کار و سعی شما پراکنده است - پس آن کسی که ببخشد و تقوا پیشه کند - و نیکی را تصدیق کند - به زودی راه انجام کارهای نیک را بر ایشان آسان میکنیم - و اما آن کس که بخل ورزد و خود را بی نیاز پندارد - و نیکی را تکذیب کند - انجام اعمال نیک را در نظرش سنگین و دشوار میسازیم - و هرگز اندوختهها و مال او را بی نیاز نکند و در زمان سقوط او را نگاه ندارد - آری راه هدایت به سوی ما است
- و دنیا و آخرت به طرف ما است - پس به آن آتشی که همه شما را در بر میگیرد شما را بیم میدهم - آن آتشی که نسوزاند جز شقیترهای شما را - و آن کسانی را که آیات و دعوت ما را تکذیب کردند و از آن روی گردانیدند - و دوری گزیدند (و اما آن) کسانی که تقوا پیشه کردند - (تقوا پیشگانی) که مال خود را میبخشند تا پاکیزه و پاک شوند - و برای پاداش مال بخشیده خود از احدی چشم انتظار پاداش ندارند - تنها پاداشی که میخواهند جویای روی پروردگار خود است - که به یقین به آن خواهند رسید[1].»
4 - جایگاه طبیعت در قرآن:
سوره لیل در آغاز با سه سوگند شروع میشود که موضوع هر سه سوگند پدیدههای طبیعی هستند چراکه هم لیل و هم نهار و هم خلقت نر و ماده جزو پدیدههای طبیعی میباشند که ما در این جا دلایل توجه خاص قرآن به طبیعت را در چند نکته اشاره میکنیم؛
الف- قرآن و پیامبر اسلام در قرن هفتم میلادی در شرایطی توجه انسان و بشریت را به طبیعت جلب میکرد که با حاکمیت دیسکورس و گفتمان فلسفه یونان و تصوف هند شرقی بر جهان بشریت - توجه به طبیعت قربانی توجه به ماوراء الطبیعت و عالم درونی فرد شده بود. در جهان قرن هفتم میلادی تنها چیزی که ارزش نداشت و پست شمرده میشد تکیه و توجه به طبیعت بود همه نگاهها در غرب به آسمان و ماوراء الطبیعت بود و در شرق به عالم درون و هر زمانی هم که میخواستند از طبیعت یاد کنند با نگاهی پست به آن توجه میکردند، لذا پیامبر اسلام و قرآن رمز رهائی انسان در قرن هفتم را (چه در مغرب زمین و چه در مشرق زمین) در گرو ورود به طبیعت میدانست. نخستین موضوعی که قرآن در دوران 13 ساله مکی در دستور کار خود قرار داد تغییر نگاه انسان از ماوراء الطبیعت و یا از درون فرد به سمت طبیعت بود، البته این عمل پیامبر و قرآن نه در راستای نفی ماوراء الطبیعت یا نفی توجه به درون انسان بلکه در مخالفت با رویکرد و متدولوژی آن بود! برای همین قرآن و پیامبر اسلام معتقد بودند که انسان باید از مسیر طبیعت به ماوراء الطبیعت و یا به درون خود دست یابد و نه از راه تکذیب و نفی و پست شمردن طبیعت؛ و اگر بگوئیم که بزرگترین تحول و انقلابی که پیامبر و قرآن در اندیشه بشر قرن هفتم میلادی بوجود آورد «انقلاب در رویکرد و نگاه و منظر و متدلوژی بشریت در نگاه به طبیعت» در شرق و غرب زمین بود تا توسط آن به بشریت اعلام کند که همه راهها از طبیعت میگذرد و هر کس که بخواهد از ورای طبیعت به خود و به ماوراء الطبیعت دست یابد به بیراهه میرود.
ب - مکانیزم و روشی که پیامبر و قرآن برای توجه بشریت به طبیعت انتخاب کرد عبارتند از؛
1 - آموزش حسی با طرح پدیدههای مشخص در طبیعت؛ که متناسب با احساس تودههای مردم که مخاطب سوگندهای او بودند تاکید و توجه میشد، مفاهیمی هم چون؛ «فلق و عصر و ضحی و لیل و فجر و شمس و قمر و نهار و سماء و ارض و کواکب و بحار و نجوم و ابل و جبال و مشرق و مغرب و فاکه و نخل و رمان و تین و زیتون و ...» و طبیعی است که تکیه قرآن در دعوت به آموزش بیشتر مربوط به تودههای مردم مخاطب پیامبر میباشد تا خواص و نخبگان و فرهیختگان و اندیشمندان. به راستی چرا پیامبر در دوران مکی (که فرآیند آگاهی بخش حرکت پیامبر اسلام بوده است) فرآیند آگاهی بخش حرکت خود را برای تغییر ذهنیت تودههای مردم مخاطب خود از بستر «شناخت حسی» و با طبیعت شروع کرد؟ در پاسخ میتوان گفت که؛ پیامبر اسلام یک پیام آور بود نه یک فیلسوف و یا عالم آکادمیک و لذا ما فورا به این امر مهم توجه داشته باشیم که مخاطب پیامبر (برعکس مخاطب فیلسوف و عالم که مخاطبانی از فیلسوفان و عالمان دارند) توده مردم است و لذا پیامبر خود را موظف میدانست تا همیشه دعوت و رسالت و حرکت خودش را از توده مردم که برای آنان مبعوث شده است شروع کند که قرآن از شناخت حسی برای انجام فرآیند آگاهی بخش توده مردم سود میجوید. پیامبر بر اساس وضعیت فرهنگی و جغرافیائی تودهها مجبور بود تا از آن گونه پدیدههای حسی در طبیعت آغاز کند که مخاطب ابتدائی و مردمی او نیز با آنها آشنا هستند زیرا تمامی مخاطبان محمد در آن منطقه با مفاهیمی هم چون - شتر و انجیر و زیتون و روز و شب و خرما و ...- آشنا بودند و همه روزه با آن سر و کار داشتند. اما ضرورت انتخاب این سوال که؛ چرا پیامبر در حرکت آگاهی بخش مکه از تحول در نگاه به طبیعت شروع کرد؟ به این دلیل است که تقریبا اکثر سورههای مکی قرآن با طرح پدیدههای حسی طبیعت شروع میشود و بر آن تکیه میکند، نکته بعدی که به عنوان نوک پیکان فرآیند آگاهی بخش حرکت محمد در دوران 13 ساله مکی محسوب میشود؛ تفهیم واقع گرائی و نگاه رئالیته با تاثیر بر بینش توده مردم مخاطب بوده است تا به توسط آن تودههای مخاطب بتوانند به درستی واقعیتهای اطراف خود را فهم کنند و در جهت تغییر آن دست به کار بشوند که از نظر قرآن و محمد این مهم تحقق نمییابد جز با فهم درست «واقعیات ساده در طبیعت» زیرا هیچ واقعیتی مهمتر و روشنتر از خود طبیعت نیست، گر چه در - ایده آلیست افلاطونی قرن هفتم میلادی- این واقعیتهای روشن در طبیعت را با روش - عالم مثل- نفی میکردند و اصالت را از طبیعت میگرفتند و به ماوراء الطبیعت میدادند. بنا بر این پیامبر اسلام برای ارائه نگاه واقع گرایانه به مخاطبین خود (یعنی توده مردم) که در فرآیند حرکت آگاهی بخش در مکه بود از طبیعت شروع کرد آن هم بر پایه شناخت حسی که روشی ساده و قابل فهم برای توده مردم محسوب میگشت.
2 - آموزش علمی؛ پیامبر اسلام (جهت توجه دادن بشریت قرن هفتم به طبیعت غیر از آموزش حسی تودههای مردم به توسط طبیعت)، طرح شناخت تصوری پدیدههای طبیعت را با طرح آموزش تصدیقی طبیعت مطرح کرد اما با رویکرد به قوانین طبیعت و کوشید همراه با ایجاد شناخت در تودههای مردم اندیشه آنان را متوجه طبیعت سازد تا به این وسیله گفتمان فکری بشر در قرن هفتم میلادی را بتواند در مشرق و مغرب زمین عوض کند، پیامبر اسلام در آموزش علمی کوشید نگاه تصوری تاریخ قبل از خود به طبیعت را بدل به نگاه تصدیقی کند لذا پیامبر در آموزش علمی و نگاه تصدیقی به طرح قانون بندیهای جدید در مورد طبیعت پرداخت مثل؛
الف - «یخْرِجُ الْحَی مِنَ الْمَیتِ وَیخْرِجُ الْمَیتَ مِنَ الْحَی وَیحْیی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا...» (سوره روم - آیه 19)
ب - «وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیهَا وَجَعَلَ بَینَکُمْ مَوَدَّةً...» (سوره روم - آیه 21)
ج - «وَمِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ...» (سوره روم - آیه 22)
د - «وَمِنْ آیاتِهِ مَنَامُکُمْ بِاللَّیلِ وَالنَّهَارِ...» (سوره روم - آیه 23)
ه - «وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا...» (سوره فرقان - آیه 54)
و - «مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَی مِنْ فُطُورٍ - ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَینِ ینْقَلِبْ إِلَیکَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِیرٌ» (سوره ملک - آیه 3 و 4)
ز - «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا ینْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَینَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یعْقِلُونَ» (سوره بقره - آیه 164)
ح - «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ» (سوره آل عمران - آیه 190)
ط - «اللَّیلِ إِذَا یغْشَی - وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّی - وَمَا خَلَقَ الذَّکَرَ وَالْأُنْثَی» (سوره لیل - آیات 1 - 3)
در آغاز سوره سه سوگند به طبیعت مطرح میشود که از آن میان دو سوگند اول جنبه «آموزش حسی و تصوری» دارد اما سوگند سوم جنبه تصدیقی دارد. ما در خصوص سوگندهای تصوری گفتیم که آموزش طبیعت رابطه با روش حسی دارد که در این جا لازم به توضیح بیشتر نمیبینیم اما در خصوص سوگند سوم که «سوگند تصدیقی» است در اینجا نیاز به شرح و تفسیر بیشتری است. ما در قسمت شرح لغات مطرح کردیم که واژه - ما- در آیه «وَمَا خَلَقَ الذَّکَرَ وَالْأُنْثَی» - ما مصدریه میباشد نه ما موصوله- و تعریف ما از نر و ماده در این آیه «مطلق نر و ماده در وجود و طبیعت و حیات» میباشد، پس این تعریف محدود به خلقت نر و ماده در انسان نیست، ما برای فهم جایگاه - اصل خلقت نر و ماده در مطلق وجود- و نه انسان ارجاء میدهیم به جایگاه تکوین و پیدایش نر و ماده در پروسس تکامل حیات، و پروسس تکامل حیات خود از آغاز تکوین تا کنون به دو مرحله «بطئی و جهشی» تقسیم میشود؛ مرحله «بطئی در تکامل» بازگشت پیدا میکند به زمانی که حیات هنوز شامل زوج و زوجین یا نر و ماده نشده بود و در این فرآیند که میلیونها سال طول کشید تکامل حیات به علت فقدان زوجین و جفت نر و ماده «صورت بطئی» داشته است و بسیار کند پیش میرفت. در مرحله دوم با پروسس تکامل حیات و پیدایش زوجین سرعت حرکت تکامل جهش به خود گرفت که تا هم اینک در تمام پدیدهها جاری و ساری (به صورت عام) میباشد، بنا براین قرآن در سوگند سوم این سوره میکوشد که به یک حقیقت بزرگ در پروسس تکامل وجود اشاره کند و آن «فونکسیون اصل خلقت زوجین و تاثیر آن در تکامل حیات میباشد».
و در این جا آیه «إِنَّ سَعْیکُمْ لَشَتَّی» پاسخ سه سوگند فوق است که خداوند میگوید؛ من به شب و روز و خلقت زوجین نر و ماده قسم میخورم که تلاش و کار و مساعی انسان صورت آزاد دارد. موضوع اصلی این سوره همین یک اصل است که در جمله «سَعْیکُمْ لَشَتَّی» مطرح شده است[2] پیامبر در هر سوره یک اصل زیر بنائی مطرح میکرد و بقیه آیات را در شرح آن «اصل زیر بنائی» در آن سوره جای میداد. البته ما میدانیم که تدوین سورهها کار پیامبر بود اما آرایش سورهها - از سورههای بزرگ تا سورههای کوچک- کار عثمان است که امام علی نیز با این کار عثمان موافق بود (زیرا از طرف امام علی مخالفتی هم در این رابطه مشاهده نشده است). اما در اینجا موضوع مورد نظر برای ما تدوین سورههای قرآن است نه آرایش آنها، که تدوین سورهها بدون شک توسط محمد صورت گرفته که این مسئله در تبیین بحث ما حائز اهمیت است، به خصوص مشاهده میکنیم که؛ پیامبر اسلام در انتخاب آیات - آیات مکی و مدنی- آنها را با هم مخلوط کرده است و ما نتیجه میگیریم که بدون هیچ شک او با روش - یک اصل یا چند اصل و تفسیر آنها توسط آیات دیگر- به عنوان معیار تدوین سورههای قرآن استفاده کرده است و ما نمیتوانیم دلیل دیگری برای انتخاب این روش در تدوین سورهها به وسیله پیامبر اسلام پیدا کنیم!
ما به این حقیقت اشاره کردیم که؛ آیه «إِنَّ سَعْیکُمْ لَشَتَّی» پاسخی به سه سوگند فوق میباشد و ما معتقدیم که موضوع اصلی در این سوره نیز همین آیه «إِنَّ سَعْیکُمْ لَشَتَّی» است. یعنی قرآن و محمد با این آیه یک اصل مطرح میکند که به اندازه تمامی تاریخ انسان دارای ارزش و اهمیت میباشد و حال این اصل چیست؟ «تلاش و اهتمام و سعی انسان در کار و تلاش آزاد است». ما برای فهم بهتر مقوله «کار آزاد انسان» به عنوان یک اصل میتوانیم آن را مانند موضوع - خلقت زوجین- که در آیه قبل مطرح شد «وَمَا خَلَقَ الذَّکَرَ وَالْأُنْثَی[3]» و در بستر - پروسس تکامل حیات که در حلقه تکوین انسان مورد مطالعه قرار دادیم- این را نیز قرار دهیم چرا که تا قبل از پیدایش انسان در پروسس تکامل وجود، موتور پروسس تکامل حیات عبارت از «رابطه انطباقی پدیده با محیط» بود و در کانتکس این رابطه انطباقی پدیده با محیط پروسس تکامل به صورت جبری دارای حرکتی رو به جلو بود. اما از مرحله پیدایش انسان در پروسس تکامل حیات باعث گردید تا موتور پروسس تکامل از وضعیت انطباقی با محیط به صورت وضعیت «تطبیقی با محیط» تغییر ساختار بدهد، که نتیجه این واقعه مهم در تاریخ به توسط انسان راست قامت؛ پیدایش یک پدیده در طبیعت به نام «کار آزاد» بود. پیدایش یک ویژگی (کار آزاد) که فقط مختص حیات انسان بود، انسان راست قامت و آزاد دست توانست با تغییر در طبیعت - همان طبیعت خام را- در خدمت نیازهای مادی خود بگیرد و آن را از صورت انطباقی به صورت تطبیقی بدل نماید. بنابراین اگر بخواهیم در یک کلمه جوهر انسان و بستر تکوین انسان را مطرح کنیم آن «کلمه کار» است که مخصوص انسان میباشد یعنی فقط انسان است که میتواند کار کند و غیر از انسان نمیتواند سعی و تلاش خود را تحت عنوان کار مطرح کند زیرا تفاوت کار با سعی و تلاش برای - آزاد بودن- در «جوهر کار» نهفته است. بنا بر این ما نمیتوانیم به سعی و اهتمام مورچه و زنبور عسل و موریانه هر چند مهندسی شده باشد، مفهوم کار اتلاق کنیم چراکه سعی و تلاش مورچه و موریانه و جانوران دیگر از «جوهر آزاد» برخوردار نیست، به عبارت دیگر تنها انسان است که میتواند سعی آزاد داشته باشد زیرا تمامی جانواران دیگر هر چند تلاشی هدفدار هم بکنند اما این تلاش آنها در چارچوب - ماهیت بسته وجودی- آنها مطرح میشود و به همین دلیل سعی آنها به مفهوم «سعی انطباقی» محسوب میشود که در رابطه یک طرفه با محیط قرار دارد. اما «سعی انسان» از ماهیت آزاد برخوردار است و همین جوهر آزاد در سعی انسان باعث شد تا در انسان بدل به «کار» بشود، پس با این توضیح ما میتوانیم بگوئیم که کار عبارت است از «سعی آزاد انسان» که در پروسه باعث تنوع کار و تغییر رابطه انطباقی به رابطه تطبیقی انسان با محیط میشود. اگر در پروسس تکامل انسان کار یا تلاش آزاد حاصل نمیشد نه تنها رابطه تطبیقی انسان با محیط به صورت دو طرف جایگزین رابطه یک طرفه انطباقی با محیط نمیشد بلکه با عدم تکوین رابطه تطبیقی نه ابزار تولید حاصل میشد و نه کرتکس هدایت گر مغزی انسان تکوین پیدا میکرد و نه اجتماع انسانی جایگزین جمع قبلی جانوران میگردید!
بنا براین کلید واژه تکوین و تکامل انسان «کار آزاد» است که قرآن در این آیه به طرح آن میپردازد، قرآن با طرح آیه «إِنَّ سَعْیکُمْ لَشَتَّی» میخواهد به بشریت بگوید که؛ رمز تکوین تو در پروسس وجود با «کار آزاد» یا «إِنَّ سَعْیکُمْ لَشَتَّی» است، زیرا کار آزاد یا «إِنَّ سَعْیکُمْ لَشَتَّی» باعث گردید تا - رابطه انسان با طبیعت به صورت تطبیقی درآید، انسان به ابزار تولید دست پیدا کرد، ساختار سه اشکوبهائی مغز انسان صاحب کرتکس هدایت گر شد و اضافه بر ویژگیهای فوق «کار آزاد» باعث گردید تا انسان از صورت یک پدیده طبیعی به صورت یک پدیده تاریخی درآید. که مهمترین مشخصه انسان تکامل او به «پدیده تاریخی» است، که با کار آزاد میتواند در این جهان «ماهیت خویش را به دست خود» بسازد و همین خصوصیت باعث شد تا در تاریخ ما شاهد تولد «انسان تاریخی» در پروسه - بشر اولیه- باشیم. با تاریخی شدن انسان و با تولد انسان تاریخی «اراده و اختیار و آفرینندگی» که جوهره وجودی انسان است متولد گردید، بنابراین آیه «إِنَّ سَعْیکُمْ لَشَتَّی» میخواهد به ما بگوید که؛ کار آزاد انسان باعث تکوین «اراده و اختیار و آفرینندگی» و نیز رابطه تطبیقی (دو طرفه) انسان با محیط شد، اگر کار آزاد برای انسان حاصل نمیشد نه انسان تاریخی متولد میگردید و نه رابطه انسان با محیط به صورت تطبیقی در میآمد و نه اراده و اختیار و آفرینندگی در انسان بوجود میآمد! پس حیات تاریخی و اجتماعی و انسانی و طبیعی انسان به اصل کار آزاد یا «إِنَّ سَعْیکُمْ لَشَتَّی» وابسته است. گرچه کار آزاد توانست این همه دست آورد تاریخی مثبت برای انسان بوجود بیاورد اما تکوین ابزار تولید و اراده و اختیار و آفرینندگی و رابطه تطبیقی با محیط، منجر به ضرر و زیان و حرکتهای منفی هم در تاریخ انسان گردیده است که به شکل گیری - دیالکتیک انسانی و دیالکتیک اجتماعی و دیالکتیک تاریخی- انجامید. با این توصیف همه این رویدادهها مرهون تکوین خصیصه «تقدم وجود بر ماهیت انسان» است، زمانی که انسان با «کار آزاد» توانست ماهیت خویش را به دست خود بسازد دیگر این اختیار و آفرینندگی و انتخاب محدود و یک طرفه نماند بلکه باعث تکوین «دیالکتیک» در حوزههای - انسانی و اجتماعی و تاریخی- شد که در ادامه قرآن به شرح آن میپردازد؛ «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی - وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی».
از این مرحله قرآن به تبیین نتیجه اصل رکین یعنی «إِنَّ سَعْیکُمْ لَشَتَّی» میپردازد؛ (به این ترتیب که در این آیه و آیات بعد با طرح دو حرف - فاء و واو- که هر دو عاطفه میباشند) یعنی - تبیین دو مسیر و خط متمایز و جدا از هم- زیرا در این آیه برای دو فعل «أَعْطَی» و «اتَّقَی» مفعول ذکر نشده است که دلالت دارد بر «عام و مطلق بودن مسیر» برای کلیت انسان تاریخی. زیرا اگر ما در تفسیر برای این افعال هرگونه مفعول قائل بشویم جنبه نمونه و مصداق پیدا میکند که باعث میگردد تا اصل «إِنَّ سَعْیکُمْ لَشَتَّی» از کلیت انسان تاریخی خارج بشود، پس در این آیه قرآن با عدم ذکر مفعول میخواهد نقشه راه انسان تاریخی را ترسیم کند که به دو شکل آن را آورده است.
در مشخصه راه اول؛ 1- أَعْطَی. 2- اتَّقَی. 3- صَدَّقَ بِالْحُسْنَی؛
و در مشخصه راه دوم میآید که؛1- بخل. 2- استغنی. 3- «وَکَذَّبَ بِالْحُسْنَی».
برای ما اینجا سوالی مطرح میشود مبنی بر این که؛ در چه رابطهائی قرآن به طرح «أَعْطَی» و «اتَّقَی» (جهت اعلام تصدیق بالحسنی مسیر دیالکتیک انسانی و اجتماعی) و در چه رابطه ای به طرح دو موضوع «بَخِلَ» و «اسْتَغْنَی» (برای تکذیب «بِالْحُسْنَی» دیالکتیک انسانی و اجتماعی) میپردازد؟ ما برای پاسخ به این سوال نخست مفاهیم را تفکیک موضوعی میکنیم زیرا دو موضوع «اتَّقَی» و «بَخِلَ» در زمینه «دیالکتیک انسانی» مطرح میشود در صورتی که دو موضوع «أَعْطَی» و «اسْتَغْنَی» در مورد «دیالکتیک اجتماعی» مطرح است. پس از تکوین انسان تاریخی در بستر کار آزاد (إِنَّ سَعْیکُمْ لَشَتَّی) ما شاهد تولد جامعه تاریخی نیز هستیم که مبنای تاریخی شدن «اجتماع تاریخی انسان» همین «انسان تاریخدار» است که در بستر کار آزاد «إِنَّ سَعْیکُمْ لَشَتَّی» به آن شکل داد.
بنابراین کار آزاد انسان «إِنَّ سَعْیکُمْ لَشَتَّی» باعث پیدایش «انسان تاریخی و انسان اجتماعی» شد که در بستر کسب ابزار تولید و اراده و اختیار و آفرینندگی و در برابر دو مسیر «اتَّقَی» و «بَخِلَ» تکامل پیدا کرد. مسیر اول انسان تاریخی مسیر «اتَّقَی» یا تقوا ورزیدن بود که انسان توسط این ترمز توانست توانائی کنترل اراده و اختیار و آفرینندگی خود را به دست آورد، همان موضوعی که قرآن از زبان ملائکه در آیات 30 به بعد در سوره بقره مطرح میکند، زمانی که خداوند با ملائکه در خصوص خلقت انسان مشورت میکرد ملائکه تا با ویژگیهای «اراده و اختیار» انسان روبرو گردیدن که انسان به توسط آن میتواند لیاقت جانشینی خداوند در زمین را پیدا کند فورا با اعتراض فریاد بر داشتند که؛ این انسان در زمین خون ریزی خواهد کرد چرا برای آنها اراده و آفرینندگی و اختیار قرار دادی؟ خصوصیاتی که تنها در خداوند میتوانست مصون از انحراف باشد! البته ملائک نسبت به فونکسیون موتور تقوی در انسان آگاهی نداشتند که اگر «موتور تقوی در دیالکتیک وجود» انسان روشن شود قطعا انسان تاریخی میتواند به صورت تطبیقی و در پروسس تکامل پیش برود و گرفتار انحراف نشود. چنان که او در اجتماع تاریخی میتواند با موتور انفاق و اعطای اجتماعی «اجتماع تاریخی خود» را از انحراف نجات بخشد، بنابراین در این آیه با بیان «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَی وَاتَّقَی - وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی» میخواهد این حقیقت بزرگ را مطرح کند که؛ اگر انسان تاریخی و اجتماع تاریخی در بستر اراده و اختیار و آفرینندگی که مولود کار آزاد است و در کانتکس پروسس تکامل میخواهد که گرفتار انحراف نشود باید حرکت خود را بر بستر «تقوای فردی و انفاق اجتماعی» سیلان دهد. تنها راه تصدیق «بِالْحُسْنَی» تداوم پروسس تکامل توسط انسان تاریخی و اجتماع تاریخی است که با دو عصای تقوا و انفاق حرکت کند و اگر انسان تاریخی به جای اصل تقوا اصل بخل اخلاقی را انتخاب کند و به جای اصل انفاق اجتماعی اصل «اسْتَغْنَی» فردی را در حرکت خود مبنا قرار دهد، باعث تکذیب پروسس تکامل وجود - یا «بِالْحُسْنَی» - میشود که حاصل آن نابودی و انحراف انسان از آن پروسس تکامل وجود خواهد بود.
ما در آیه بعدی میخوانیم که؛ «إِنَّ عَلَینَا لَلْهُدَی - وَإِنَّ لَنَا لَلْآخِرَةَ وَالْأُولَی» پس از این که مسیر دوگانه حرکت «انسان تاریخی و اجتماع تاریخی» و راه نجات از انحراف (برای انسان تاریخی و اجتماع تاریخی) مشخص گردید و کار آزاد هم عامل تکوین انسان تاریخی - بر پایه اراده و انتخاب و آفرینندگی- گردید و به موازات آن عامل تکوین اجتماع تاریخی شد، و به علت این که ماهیتی از پیش تعیین شده وجود نداشت و «انسان و اجتماعی تاریخی» مجبور بودند تا خود ماهیت خویش را به دست خود بسازند وارد یک مسیر دو گانه انسانی و اجتماعی شدند؛ در حوزه انسانی «بَخِلَ» عامل انحراف انسان تاریخی شد و زمینه سرکشی انسان بر اجتماع را فراهم کرد، و کار آزاد که در بستر طبیعت به تولید و ابزار تولید منتهی گردید در بستر «بَخِلَ» انسان تاریخی به اجتماع منتقل گردید، بخل به علت خصلت منفعت جوئی و استغناطلبی که همان طلب ثروت و سرمایه میباشد عامل پیدایش پدیده زشت استثمار در اجتماع تاریخی شد[4].
گر چه پدیده استثمار با ظهور ابزار تولید و نقش تولید در اجتماع تاریخی تکوین پیدا کرد و استثمار خود یک پدیده اجتماعی بود نه یک پدیده فردی اما تکوین استثمار همراه با «بخل فردی» میباشد که مانع از آن میشود تا انسان تاریخی بتواند ابزار تولید و تولید مازاد خود را در اختیار جامعه قراردهد، در نتیجه عاملی گردید تا برتری فردی به صورت - قدرت و زور- در راه کسب ثروت و منفعت اندوزی در اجتماع تاریخی تبلور پیدا کند و از اینجا اجتماع انسانی در بستر برتری انسان «بخیل و زورمدار و زرمدار» که بعدا مذهب نیز به آن اضافه میشود، گرفتار سقوط و انحراف شد[5].
انحراف انسان تاریخی و اجتماع تاریخی گرچه مولود جبری اختیار و اراده و آفرینندگی و رابطه تطبیقی انسان با طبیعت بود اما به علت بعثت انبیاء ابراهیمی میتوانست در مسیر توحید انسانی، فلسفی، اجتماعی و تاریخی قرار گیرد و به مسیر تک بعدی و انحرافی منتهی نشود زیرا انبیاء ابراهیمی مسیر اصلی حرکت انسان تاریخی و اجتماع تاریخی را در مرحله «هبوط فردی و هبوط اجتماعی» و در کانتکس «بَخِلَ» و «اسْتَغْنَی» از یک دیگر منفک کردند و - راه نو برای انسان نو- عرضه کردند، راهی که معیار «أَعْطَی» را در برابر «بَخِلَ» انسان تاریخی و شاخص انفاق را در برابر «اسْتَغْنَی» اجتماع تاریخی ایجاد میکرد که این هر دو در چارچوب «تقوای فردی و تقوای اجتماعی» امکان پذیر بود[6].
قرآن پس از ترسیم این دو مسیر برای انسان تاریخی و اجتماع تاریخی به یک جمع بندی از موضوع میپردازد و میگوید؛ «إِنَّ عَلَینَا لَلْهُدَی - وَإِنَّ لَنَا لَلْآخِرَةَ وَالْأُولَی» یعنی طرح کلیت پروسس تکامل وجود - مرحله بطئی و قبل از پیدایش زوجیت و چه در مرحله تکوین انسان تاریخی و اجتماع تاریخی و یا در مرحله انحراف انسان و اجتماع تاریخی و چه در مرحله هدایت انسان و اجتماع تاریخی- حرکت انبیاء ابراهیمی ثابت میکند که همه «در وجود و در کانتکس توحید» سیر میکنند همان طور که آغاز این پروسس با «إِنَّا لِلَّهِ» شروع گردید و انتها آن به «إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ» ختم میگردد! و ما طبق این اصل میتوانیم نتیجه بگیریم که؛ انحراف انسان و اجتماع تاریخی یک امری مرحلهائی بوده و اصلاح پذیر میباشد.
«فَأَنْذَرْتُکُمْ نَارًا تَلَظَّی - لَا یصْلَاهَا إِلَّا الْأَشْقَی - الَّذِی کَذَّبَ وَتَوَلَّی» و ما قبلا هم اشاره کردیم آغاز این آیات به علت طرح حروف واو و فاء عاطفه در راستای نتیجه گیری از اصل «إِنَّ سَعْیکُمْ لَشَتَّی» میباشد یعنی؛ انسان تاریخی و یا اجتماع تاریخی پس از روشن شدن مسیر هدایت و مسیر انحراف دو گونه برخورد از خود نشان میدهد؛ اول- «کَذَّبَ وَتَوَلَّی» توسط انسان تاریخی که مسیر هدایت را تکذیب کند و راه هدایت را تکفیر نماید. دوم- «وَسَیجَنَّبُهَا الْأَتْقَی - الَّذِی یؤْتِی مَالَهُ یتَزَکَّی - وَمَا لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزَی - إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَی - وَلَسَوْفَ یرْضَی» آنانی که به راه هدایت ایمان میآورند و از دو عامل «بَخِلَ» فردی و «اسْتَغْنَی» اجتماعی (که دو عامل انحراف فرد و اجتماع تاریخی بود) توسط «أَعْطَی» و «تقوا» دوری میکنند و در نتیجه «الَّذِی یؤْتِی مَالَهُ یتَزَکَّی» این سرمایه انحصاری خود را در خدمت جامعه قرار میدهند بدون انتظار برگشت آن «إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَی» و جز رضایت پروردگار خود چیزی طلب نمیکنند «وَلَسَوْفَ یرْضَی» که هر آینه به این خواسته خود خواهند رسید.
والسلام
[1] . (توضیح و تعریف چند لغت:)
الف- کلمه تجلی به معنای ظهور و پیدا شدن است.
ب- در این سوره صفت لیل به صیغه مضارع و صفت نهار به صیغه ماضی آمده است.
ج - ما در آیه «و ما خلق الذکر و الانثی» به معنی - ما مصدریه- میباشد که معنای آن در آیه میشود؛ سوگند میخورم به خلقت نر و ماده که در این جا مراد از نر و ماده مطلق نر و ماده حیات است و نه به خصوص در مورد - نر و ماده در انسان- باشد.
د - کلمه سعی در آیه «ان سعیکم» به معنی کار و عمل و اهتمام انسان است گرچه این کلمه مفرد است اما معنای جمع دارد.
ه - کلمه شتی جمع کلمه شتیت است که به معنای متفرق و پراکنده میباشد.
و- مراد از اعطاء در آیه «فاما من» اعطی «انفاق مال برای رضای خداوند در راه جامعه و مردم است.»
ز- «اتقی» در این آیه به منزله تفسیر «اعطی» است که نشان میدهد اعطای مال بر سبیل تقوای نفسانی صورت میگیرد.
ح- و کلمه «صدق بالحسنی» صفتی است که در جای موصوف خود نشسته و دلالت بر این امر میکند که لازمه انفاق تصدیق به توحید در اشکال مختلف «ربوبیت و ملوکیت و الوهیت» است.
ط- کلمه «بخل» در آیه در مقابل کلمه اعطا به معنای انفاق نکردن مال در راه مردم برای رضای خداوند است.
ی- کلمه استغناء به معنای طلب ثروت از طریق عدم انفاق در جامعه است.
ک- کلمه اذا تردی در آیه مصدر فعل ماضی تردی و به معنای سقوط از مکانی بلند است.
ل- کلمه ما در آیه «ما یغنی» نافیه است و - نه ما استفهامی- که تفسیر آن در آیه میشود؛ چنین کسانی هنگامی که به ورطه هلاکت بیافتند مالشان نجات بخش آنها نخواهد بود.
م- مراد از کلمه اشقی در آیه دلالت بر هر کفرانی میکند، و آن مقولاتی هم چون؛ دعوت و آیات وجود و طبیعت و اجتماع و انسان و تاریخ را شامل میگردد.
[2] . و نیاز به توضیح دوباره نیست که بگوئیم مکانیزمی که پیامبر اسلام خود برای تدوین سورههای قرآن بر پایه آیههای مدنی و مکی استفاده میکرد هم آهنگ با تاریخ نزول آیات نبوده چراکه بسیار مشاهده میشود که در تدوین سورهها توسط پیامبر اسلام بعضی آیات هم در سورههای مکی وجود دارد و هم در سورههای مدنی که این موضوع مشخص میکند مکانیزم پیامبر در تدوین سورههای قرآن بر اساس تاریخ نزول آیات قرآن نبوده است.
[3] . و گفتیم که برای فهم این آیه که دلالت بر مطلق - نر و ماده در خلقت و وجود میکند، این آیه را نیز در عرصه پروسس تکامل حیات مورد مطالعه قراردهیم تا با جایگاه خلقت زوجین در عرصه پروسس تکامل حیات آشنا شویم که باعث شد تا سرعت حرکت تکامل از صورت بطئی به صورت شتابان و جهشی درآید.
[4] . «وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَى» که استغنا در آیه به معنای طلب ثروت از طریق مشارکت ندادن جامعه در آن است (تفسیر المیزان - جلد 20- صفحه 510- سطر 4).
[5] . «وَمَا يغْنِي عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّى» معنای کلمه «تردی» در انتهای آیه به معنای سقوط از مکانی بلند است (تفسیر المیزان- جلد 20- صفحه 510- سطر 10).
[6] . «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى» که مراد از اعطا در آیه انفاق مال است و «بَخِلَ» در مقابل کلمه «أَعْطَى» به معنای ندادن مال است (تفسیر المیزان- جلد بیستم- صفحه 509- سطر پنجم).