توافق هسته‌ائی ارتجاع و امپریالیسم، سناریو یا ماراتن؟

1- پس لرزه‌های بعد از توافق خلع سلاح‌های شیمیائی سوریه: آنچنانکه در شماره قبل نشر مستضعفین مطرح کردیم، گرچه امپریالیسم آمریکا از حمله محدود و همه جانبه در مهرماه بر اثر توافق با روسیه جهت خلع سلاحهای شیمیائی سوریه صرفنظر کرد و با خروج ناوهای جنگی‌اش از خلیج فارس و حوزه مدیترانه نشان داد که حداقل دیگر به این زودی‌ها قصد مداخله نظامی در سوریه را ندارد، اما هر چند توافق آمریکا با روسیه در این برهه حساس تاریخ منطقه یک امر عادی به نظر می‌رسد ولی هرگز نباید فراموش کنیم که موضوع عقب نشینی غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا از حمله در مهرماه گذشته آنقدر حساس و پیچیده بود که اگر بگوئیم منطقه و جهان بعد از این توافق آرایش جدیدی در عرصه تضادها پیدا کرده است سخنی به گزاف نگفته‌ایم، البته طرح این موضوع در مقدمه توافق هسته‌ای رژیم مطلقه فقاهتی با 1+5 به این دلیل مطرح کردیم که بدون فهم این شرایط تاریخی امکان تحلیل موضوع فوق وجود ندارد.

بنابراین در این مقدمه سعی می‌کنیم که به صورت موجز و کپسولی آرایش تضادها از بعد از توافق مهرماه آمریکا با روسیه جهت خلع سلاح‌های شیمیائی سوریه و تصمیم امپریالیسم بر عدم تجاوز نظامی به سوریه تبیین نمایم.

آنچنانکه که در شماره قبل مطرح کردیم برنده واقعی موضوع توافق فوق روسیه بود، چراکه روسیه در این رابطه علاوه بر اینکه توانست سوریه آخرین پایگاه ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک خود را در حوزه مدیترانه و منطقه خاورمیانه از سقوط قطعی نجات دهد، در عرصه نظم نوین جهانی نیز توانست در چارچوب شورای امنیت نظم تک محوری که از اواخر قرن بیستم با انحلال شوروی سابق بر جهان حاکم شده بود به چالش بکشد و در این رابطه علاوه بر اینکه توانست در اردوگاه غرب - توسط این موضوع و موضوع افشاگری‌های اسنودن - رخنه و شکاف ایجاد نماید، در حوزه منطقه هم بین متحدین امپریالیسم آمریکا شکاف ایجاد کرد بطوریکه رژیم مرتجع عربستان سعودی که از هم پیمانان استراتژیک امپریالیسم آمریکا در موضوع سوریه بود از بعد از این توافق آمریکا و روسیه، کوس جدائی و اعتراض بلند کرد تا آنجا که حتی در اعتراض به این قضیه موضوع عضویت غیر رسمی خود در شورای امنیت را کنسل کرد و در همین رابطه ترکیه و دولت رجب طیب اردوغان که برای تقسیم بعد از حمله به سوریه سفره پهن کرده بود، از بعد از این توافق، دیپلماسی خود را در منطقه تغییر داده و با آشتی با دولت مالکی و رژیم مطلقه فقاهتی می‌کوشد جهت برپائی ژنو2 بسترسازی کند. در همین رابطه اگر بگوئیم منهای ارتجاع منطقه به رهبری عربستان سعودی بازنده اصلی این توافق اردوگاه غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا بود باز سخنی بیراهه نگفتیم، البته برندگان این توافق منهای روسیه که در راس می‌باشد، رژیم ضد خلقی اسد و رژیم مطلقه فقاهتی است چراکه آنچنانکه در شماره قبل هم مطرح کردیم در صورت تهاجم امپریالیسم آمریکا به سوریه:

الف - دولت اسد مانند دولت طالبان افغانستان و صدام عراق و قذافی لیبی سقوط می‌کرد،

ب - سوریه ویران امروز بدل به بیابان‌های سوخته می‌شد،

ج – جریان مرتجع داعش (دولت اسلامی عراق و شام تحت هژمونی جبهه النصره و القاعده) بر سوریه حاکم می‌شدند،

د - رژیم مالکی در عراق سقوط می‌کرد و شرایط برای حاکمیت داعش بر عراق هموار می‌شد،

ه – با قطع ارتباط بین حزب الله لبنان و رژیم مطلقه فقاهتی، حزب الله لبنان سقوط می‌کرد و شرایط برای حاکمیت داعش بر لبنان یا اعتلای جنگ داخلی در لبنان آماده می‌شد،

و - رژیم متجاوز و هژمونی طلب اسرائیل به مراکز هسته‌ائی ایران حمله می‌کرد، آنچنانکه در کوران جنگ ایران و عراق به تبوک عراق حمله کرد،

ز - جنگ در اولین مرحله توسط سلاح‌های استراتژیک از جمله موشک‌هایS300  سوریه به اسرائیل کشیده می‌شد،

ح – روسیه آخرین پایگاه نظامی و سیاسی خود را در حوزه مدیترانه و منطقه خاورمیانه از دست می‌داد،

 ط-رژیم مطلقه فقاهتی علاوه بر اینکه سه هم پیمان استراتژیک خود یعنی دولت اسد و دولت مالکی و حزب الله سید حسن نصر الله را از دست می‌داد، به علت هم مرز شدن با داعش و القاعده و وهابیون از شرق و غرب و جنوب مورد تهاجم این جریان مرتجع قرار می‌گرفت، که حاصل آن بالکانیزه شدن ایران بود،

ی - رژیم مرتجع عربستان به علت حاکمیت بر عراق، سوریه، لبنان، مصر، لیبی و حتی تونس و یمن به عنوان رهبر بلامنازع منطقه می‌شد،

ک - دولت رجب طیب اردوغان به علت هم مرزی با داعش در غرب و جنوب کشور خود و سقوط اخوان المسلمین در مصر و لیبی و تونس و ایجاد دو منطقه خودمختار کرد در جنوب و غرب خود، یکی از بازنده‌های دیگر این قمار می‌شد،

ل – امپریالیسم آمریکا می‌توانست با سقوط دولت اسد در سوریه و حزب الله در لبنان و مالکی در عراق و بالکانیزه کردن ایران، گامی بزرگ در جهت استراتژی خاورمیانه بزرگ خود بر دارد.

اما سوال اصلی که در این رابطه مطرح می‌شود اینکه چه شد که امپریالیسم آمریکا تن به توافق با روسیه داد و از تجاوز نظامی به سوریه صرفنظر کرد،

الف - برعکس افغانستان و لیبی و عراق، در رابطه با حمله به سوریه در اردوگاه غرب با عقب نشینی آلمان و انگلیس و حتی فرانسه اختلاف و شکاف ایجاد شد.

ب - پیوند سیاسی بین روسیه و چین تحت هژمونی سیاسی روسیه و هژمونی اقتصادی چین باعث صف آرائی این دو کشور در شورای امنیت جهت به چالش کشیدن نظم نوین تک سوارانه امپریالیسم آمریکا گردید.

ج - احساس خطر از آینده سوریه و عراق و لبنان و حتی مصر و تونس و لیبی و یمن به علت حاکمیت و تقویت داعش در این کشورها.

د - احساس خطر نسبت به حمله نظامی دولت اسد به اسرائیل.

ه - عدم همکاری و مخالفت سه کشور عربی مصر و الجزائر و لبنان با حمله نظامی آمریکا به سوریه.

و - عدم هماهنگی بین جناح‌های نفت‌خوار و بانکی و نظامی امپریالیسم آمریکا در حمله به سوریه.

ز - عدم حمایت مردم آمریکا از حمله به سوریه به علت فرسایشی شدن بحران 2007 و رکود اقتصادی معلول آن.

ح - احساس خطر آمریکا در ورود ایران به این جنگ و درگیر شدن کشورهای منطقه خلیج فارس به علت تجاوزات اسرائیل.

ط - خلع شعار امپریالیسم آمریکا توسط قبول نابودی سلاح‌های شیمیائی سوریه - که پیشنهاد هماهنگ شده رژیم مطلقه فقاهتی با سوریه و روسیه بود - چراکه شعار اوباما قبل از آن، «این خط سرخ ما در حمله به سوریه استفاده از سلاح‌های شیمیائی است» طبیعی است که هر وقت دولت اسد حاضر به نابودی سلاح‌های شیمیائی خود شد، دیگر شعاری جهت حمله برای آمریکا باقی نمی‌ماند.

در این رابطه بود که تجاوز نظامی امپریالیسم آمریکا به سوریه انجام نگرفت اما سلاح‌های شیمیائی سوریه نابود شد، جنگ داخلی در سوریه ابعادی گسترده‌تر از گذشته پیدا کرد بطوریکه از یک طرف بین مخالفین و ارتش اسد، از طرف دیگر بین خود مخالفین یعنی ارتش آزاد سوریه و داعش و مبارزین کردستان سوریه و داعش، حتی بین خود جناح‌های داعش، بین ترکیه و داعش، بین ارتش عراق و داعش، بین ارتش لبنان و داعش، بین حزب الله لبنان و داعش برخوردهای شدید نظامی در گرفت که حاصل همه این‌ها گسترش و ناامنی و جنگ داخلی در این کشور شده است. طبیعی است که در شرایط بحرانی بعد از این توافق غرب و امپریالیسم آمریکا جهت مدیریت اوضاع مجبور به انجام دیپلماسی نوینی در منطقه شد که در این رابطه دیپلماسی چهار مولفه‌ائی غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا شکل گرفت، که عبارتند از:

الف - تلاش در جهت برپائی کنفرانس ژنو2 با حضور دولت اسد و مخالفین و تقویت ارتش آزاد در این رابطه جهت به انزوا کشانیدن داعش در سوریه، همراه با جایگزین کردن شعار «راه حل سیاسی» به جای «راه حل نظامی» در چارچوب ژنو2. 

ب - تلاش در جهت کسب اعتماد رژیم‌های جنگ طلب منطقه تحت شعار اسد بدون سلاح شیمیائی خواسته ما بوده و راحت‌تر می‌توان او را ساقط کرد، که در این رابطه مسافرت‌های کری به اسرائیل و عربستان و... قابل تعریف می‌باشد.

ج - با توجه به شرایط بحرانی آمریکا در افغانستان، پاکستان، عراق، سوریه و لبنان، غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا جهت مقابله با بحران افغانستان، پاکستان، سوریه، عراق و لبنان به نقش ایران در این مرحله باز تعریف جدیدی دارد، لذا معتقد شدند که نباید کاری کنیم تا ایران مانند کره شمالی بشود و به اردوگاه شانگهای و روسیه و چین به پیوندد، برای ان‌ها روشن است که روسیه پوتین با سلاح چین و اسنودن و ایران و سوریه اسد می‌تواند به عنوان یک خطر جهانی و منطقه‌ائی برای غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا بشود. در این رابطه جهت منفرد کردن روسیه پوتین اولین گام باید ایران را وادار به حرکت رو به عقب کرد به خصوص در این شرایط که کارد تحریم‌ها به استخوان مردم مظلوم ایران رسیده و تورم بیش از 44% و رشد اقتصادی منهای پنج درصد و بیکاری بیش از 8 میلیون نفر و فقر مطلق بیش از 30 میلیون نفر، شرایط برای مهار رژیم مطلقه فقاهتی آماده است، در این رابطه است که سناریوی توافق هسته‌ائی غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا تحت عنوان 1+ 5 یا 3+3 در ژنو به اجرا درآمد.

 

2 - فرآیندهای تضاد ارتجاع مذهبی با امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا: مدت ده سال است که با افشاگری مجاهدین خلق در خصوص افشای راکتور آب سنگین اراک و صنایع غنی سازی نطنز و بعد فوردو قم، تضاد رژیم مطلقه فقاهتی با غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا وارد چرخه نوینی شده است که برای فهم این مهم لازم می‌بینیم در این رابطه یک فلش بک به تاریخ 35 ساله تضاد بین رژیم مطلقه فقاهتی با امپریالیسم غرب به سرکردگی آمریکا بزنیم که تا این تاریخ چهار مرحله پشت سر گذاشته است.

 

الف – مرحله اول که بازگشت پیدا می‌کند به سال 57: امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا از آنجائیکه در جریان سقوط شاه، حمایت همه جانبه‌ائی از شاه می‌کردند هر چند این سیاست رفرم طلبی دموکرات‌های آمریکا به رهبری کارتر بود که با فشار بر شاه او را وادار به اجرای رفرم ناخواسته سیاسی کردند و همین رفرم تحمیلی بر شاه باعث گردید تا با کاهش فشارهای پلیسی و خفقان شاه، جنبش اجتماعی 57 مردم ایران بر علیه استبداد شاه روندی اعتلابخش پیدا بکند اما به مجرد اینکه امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا احساس کرد که جنبش اجتماعی 57 با پیوند با جنبش کارگری و جنبش دانشجوئی ایران می‌رود تا رژیم دسپاتیزم شاه را به زانو در آورد، نسبت به سیاست رفرم خواهی خود از شاه تجدید نظر کردند و سیاست حمایت همه جانبه از شاه را دنبال کردند که به علت اعتلای جنبش 57 و پیوند جنبش اجتماعی با جنبش کارگری و جنبش دموکراتیک زنان و دانشجویان و دانش آموزان برای اولین بار در طول 100 سال تاریخ جنبش ایران سه شاخه جنبش اجتماعی و جنبش کارگری و جنبش دموکراتیک دانشجویان و دانش آموزان و زنان با هم پیوند پیدا کردند و همین پیوند استراتژیک سه مؤلفه جنبش ایران باعث گردید تا سقوط شاه و پیروزی جنبش ضد استبدادی مردم برای امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا قطعی بشود. اما از آنجائیکه این جنبش فراگیر ضد استبدادی مردم ایران دارای سازماندهی و رهبری نبود به علت ضعف و خلاء جنبش سیاسی ایران شرایط برای موج سواری جریان ارتجاع مذهبی (که از بعد از کودتای 28 مرداد 32 خود را آماده کسب قدرت می‌کردند و از جریان رفرم سال 42 شاه مستقیما وارد چالش قدرتی با شاه شده بودند و دارای تشکیلات سنتی حوزه‌ائی بودند) فراهم گردید، لذا از زمان نشست گوادولپ رسما امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا تصمیم گرفتند که حمایت خود را از شاه بر دارند. دلیل این امر هم آن بود که آن‌ها معتقد بودند که مقاومت شاه و ارتش در برابر جنبش سه مؤلفه‌ائی اجتماعی و دموکراتیک و کارگری مردم ایران باعث می‌شود تا ماشین نظامی و ماشین اداری شاه متلاشی بشود و متلاشی شدن ماشین نظامی و اداری شاه شرایط برای حاکمیت اپوزیسیون واقعی جنبش فراهم می‌کند لذا در این رابطه بود که امپریالیسم غرب به سرکردگی آمریکا تصمیم گرفتند تا با فرستادن ژنرال هایزر به ایران ماشین نظامی شاه را سالم نگه دارند و از هر گونه حمایت ارتش از شاه جلوگیری نمایند.

به این ترتیب بود که شاه در 22 بهمن سقوط کرد و ارتجاع مذهبی یا اسلام فقاهتی توانست سکاندار این پیروزی بشود تا این مرحله برای امپریالیسم غرب به سرکردگی آمریکا، حرکت هدایت شده بود چراکه آنان معتقد بودند که هر چند ارتجاع مذهبی و اسلام فقاهتی مانند رژیم پهلوی نه وابسته است و نه تجددخواه، لیکن به علت موضع ضد کمونیستی اسلام فقاهتی و موضع ضد نیروهای مترقی و موضع ضد جنبش سه مؤلفه‌ائی کارگری و دموکراتیک و اجتماعی می‌تواند در مرحله گذار یک آلترناتیو مناسب باشد، اما به مرور زمان هر چند رژیم فقاهتی آنچنانکه غرب پیش بینی می‌کرد به سلاخی جنبش چهارگانه اجتماعی و سیاسی و دموکراتیک و کارگری پرداخت ولی به علت بافت دو گانه‌ائی که در ساختار اولیه این رژیم وجود داشت امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا با توجه به مقایسه بین ماهیت جناح لیبرالیسم مذهبی به رهبری مهندس بازرگان که سکاندار دولت بعد از انقلاب 57 بود و ماهیت ارتجاع مذهبی به رهبری اسلام فقاهتی و خمینی تصمیم گرفتن در این چالش از جناح لیبرالیسم در برابر جناح ارتجاع مذهبی حمایت کنند که این دیپلماسی غرب و آمریکا در نیمه اول سال 58 باعث گردید تا ارتجاع مذهبی امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا را به عنوان دشمن خود تلقی کند. در همین رابطه بود که با سناریوی اشغال سفارت آمریکا توسط جناح رادیکال ارتجاع مذهبی به رهبری موسوی خوئینی جنگ دو مؤلفه‌ائی با لیبرالیسم مذهبی و امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا از سر گرفت که حاصل آن شد که در بستر سناریوی اشغال سفارت آمریکا ارتجاع مذهبی هم با لیبرالیسم مذهبی تسویه حساب کرد و هم با امپریالیسم غرب، تا امپریالیسم غرب بداند که در عرصه چالش‌های درونی رژیم از مخالفین رژیم حمایت نکند.

 

ب – مرحله دوم تضاد ارتجاع مذهبی یا اسلام فقاهتی با امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا: گرچه مرحله اول تضاد ارتجاع مذهبی یا اسلام فقاهتی از 13 آبان 58 با تسخیر سفارت آمریکا توسط جناح رادیکال ارتجاع مذهبی به رهبری موسوی خوئینی آغاز شد و ارتجاع مذهبی توانست با تسویه جناح لیبرالیسم مذهبی حداکثر ماهیگیری از این آب گل آلود بکند و تسویه حساب ارتجاع مذهبی با جریان‌های مختلف جنبش سیاسی و اجتماعی و دموکراتیک و کارگری و دانشجوئی تحت انقلاب فرهنگی و موضوع اشغال سفارت توانست تا 29 شهریور 59 ادامه پیدا کند، لیکن در 29 شهریور ماه 59 با شروع جنگ رژیم مطلقه فقاهتی با رژیم صدام حسین مرحله دوم تضاد رژیم مطلقه فقاهتی با امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا از سر گرفته شد. البته علت این چالش بین ارتجاع و امپریالیسم بازگشت پیدا می‌کند به سیاست امپریالیسمی متفقین بعد از جنگ بین‌الملل دوم، به این ترتیب که متفقین پیروزمند در جنگ به رهبری امپریالیسم آمریکا جهت تثبیت قدرت در منطقه خاورمیانه و فراهم کردن بستر جهت هژمونی کشور متجاوز اسرائیل، کوشیدند توسط ایجاد تعادل بین دو قدرت متخاصم منطقه یعنی ایران و عراق در این رابطه بسترسازی بکنند، لذا امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا هر زمانی که احساس می‌کرد در تضاد بین این قدرت منطقه‌ائی تعادل به نفع دیگری در حال تغییر است با حمایت از قدرت ضعیف سعی می‌کردند این تعادل را برقرار سازند، لذا در این رابطه بود که در مرحله آغازین جنگ به خاطر ضعف رژیم مطلقه فقاهتی و قوت رژیم صدام حسین امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا کوشیدند تا با حل کردن موضوع سفارت مانع از پیشروی ارتش صدام حسین در ایران بشوند که موضوع «سلاح کنتراها» و «فرستادن کیک کارتر» در این رابطه شکل گرفت.

اما ارتجاع مذهبی که سرمست از پیروزی‌های داخلی خود در سرکوب جنبش‌های چهارگانه اجتماعی و سیاسی و دموکراتیک و کارگری تحت پوشش اشغال سفارت و جنگ بود، حیات خود را در گرو استمرار این تضاد با امپریالیسم می‌دید و به خصوص از آنجائیکه تضاد رژیم مطلقه فقاهتی با جنبش سیاسی از 30 خرداد سال 60 وارد فاز آنتاگونیسم شده بود این همه باعث گردید تا برای رژیم مطلقه فقاهتی موضوع جنگ عراق در این برهه در مرحله دوم قرار گیرد و مرحله اول حرکت خود را در جهت سرکوب تضادهای داخلی قرار دهد که برای این امر بیش از هر چیز رژیم مطلقه فقاهتی نیازمند به تضاد با امپریالیسم داشت که حاصل این دیپلماسی ارتجاع مذهبی آن شد که حتی در جریان کاندیداتوری بین کارتر و ریگان شرایط برای پیروزی محافظه کاران در برابر دموکرات‌ها فراهم بکنند و با آزاد کردن گروگان‌ها در شب وداع کارتر با کاخ سفید و شب ورود ریگان به کاخ سفید هدیه‌ائی فراموش نشدنی به جناح جنگ طلب و محافظه کار امپریالیسم آمریکا بدهند. لذا به این ترتیب بود که هر چند در سال 60 رژیم مطلقه فقاهتی توانست با فتوحات جنگی بر علیه صدام دوباره به تعادل با صدام برسد اما از آنجائیکه رژیم مطلقه فقاهتی پس از فتح سرزمین‌های اشغالی شعار خود را عوض کرد و هوس اشغال کشور عراق در سرش زد و با شعار «راه قدس از کربلا» می‌گذرد وارد خاک عراق شد، این امر باعث گردید تا امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا این بار بر هم خوردن تعادل بین دو قدرت منطقه به ضرر صدام و به سود ارتجاع مذهبی ایران تحلیل کنند، لذا در این رابطه بود که جهت بازگشت دوباره تعادل کوشیدند از ارتش صدام در برابر رژیم فقاهتی حمایت کنند این امر باعث گردید که حتی با پایان یافتن موضوع سفارت و آزادی گروگان‌ها تضاد امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا با رژیم مطلقه فقاهتی وارد فرآیند دوم حرکت خود بشود که به موازات افزایش حرکت تهاجمی رژیم مطلقه فقاهتی در خاک عراق این حمایت غرب از ارتش صدام بیشتر شد تا آنجا که بالاخره با برتری ارتش عراق در سال 67 دوباره وضعیت به نفع صدام برهم خورد، آنچنانکه ارتش صدام تا پشت دیوار اهواز جلو آمدند و از آنجائیکه در این زمان مجاهدین خلق مستقر در عراق هم به عنوان یک مؤلفه در جنگ در کنار صدام بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی قرار گرفته بودند این امر باعث گردید که رژیم مطلقه فقاهتی دیگر راهی برای تهاجم خود نداشته باشد لذا با «خوردن زهر»، تن به قبول آتش بسی داد که 7 سال بود از قبول آن خودداری می‌کرد.

با پایان یافتن جنگ رژیم صدام با رژیم مطلقه فقاهتی از آنجائیکه ارتش متجاوز صدام حمله به کشورهای مجاور خود - از جمله کویت و عربستان - آغاز کرد، این امر باعث گردید که دوباره تعادل قوا در منطقه به سود صدام به هم بخورد، لذا امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا از آنجائیکه دیگر رژیم مطلقه فقاهتی توان مقابله با صدام را نداشت خود مستقیما وارد کارزار با صدام شد و تا مرز به زانو در آوردن صدام و ارتش او حمله کردند اما از آنجائیکه تحلیل امپریالیسم آمریکا در آن زمان این بود که در آن شرایط سقوط صدام و نابودی ارتش صدام موازنه را به نفع رژیم مطلقه تغییر خواهد کرد از ورود به خاک عراق خودداری کرد.

 

ج – مرحله سوم یا فرآیند سوم تضاد ارتجاع مذهبی با امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا: سقوط شوروی سابق پایان جنگ سرد و سرکردگی تک سوارانه امپریالیسم آمریکا در نظم نوین جهانی بعد از شوروی و حادثه سپتامبر سیاه ساختمان‌های دو قلوی نیویورک آمریکا و ورود اسلام القاعده و طالبان به عنوان رقیب جهانی امپریالیسم غرب باعث گردید تا امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا در صدد تجاوز مستقیم تحت عنوان محورهای شرارت به منطقه بشود، زیرا گرچه رژیم مطلقه فقاهتی دارای تضاد آنتاگونیستی هم با طالبان افغانستان بود وهم با رژیم صدام، از آنجائیکه امپریالیسم جهانی چنین توانی در ارتش رژیم نمی‌دید، لذا به صورت مستقیم وارد جنگ با طالبان و صدام شد و این بار با توجه به تغییر شرایط جهانی به سرنگونی و نابودی ارتش هر دو قطب مخالف رژیم مطلقه یعنی طالبان و صدام پرداخت بدین ترتیب بود که با سرنگونی صدام و جایگزینی یک حکومت شیعه وابسته به رژیم مطلقه فقاهتی هلال شیعه دولتی از ایران تا عراق و سوریه و لبنان حزب الله شکل گرفت. از این مرحله بود که با تقویت استراتژیک رژیم مطلقه فقاهتی به وسیله سقوط صدام و طالبان و تکوین هلال شیعه دولتی استراتژی خاورمیانه بزرگ تحت هژمونی کشور متجاوز اسرائیل به خطر افتاد لذا در این راستا بود که امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا کوشیدند از این مرحله تضاد منطقه بین هلال شیعه تحت هژمونی رژیم مطلقه فقاهتی با کشور متجاوز اسرائیل در کانتکس تقویت اسرائیل و تضعیف هلال شیعه پیش ببرد. لذا از آنجائیکه سلاح اتمی به عنوان یک سلاح استراتژیک در موازانه قدرت می‌باشد با تحویل بیش از 20 بمب اتمی به کشور متجاوز اسرائیل کوشیدند این موازانه قدرت را به نفع مطلق کشور متجاوز اسرائیل برهم زنند اما رژیم مطلقه فقاهتی هم که در این مرحله درس امپریالیسم غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا را خوانده بود، کوشید تا با کسب دو قدرت موشکی و هسته‌ائی به این ضعف استراتژیک خود در برابر کشور متجاوز اسرائیل پایان دهد که با افشاگری مجاهدین خلق برنامه هسته‌ائی رژیم مطلقه علنی گردید، در نتیجه با این افشاگری مجاهدین، تضاد رژیم مطلقه فقاهتی وارد چهارمین فاز خود شد.

 

د - فاز چهارم یا فاز هسته‌ائی تضاد رژیم مطلقه فقاهتی با امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا: بیش از ده سال است که با افشای برنامه هسته‌ائی رژیم مطلقه فقاهتی توسط مجاهدین خلق، تضاد امپریالیسم آمریکا با رژیم مطلقه فقاهتی وارد فرآیند هسته‌ائی شده است که از آنجائیکه قبلا هم مطرح کردیم با عنایت به اینکه سلاح هسته‌ائی به عنوان یک سلاح استراتژیک در تعیین موازانه قدرت به کار می‌رود، از آنجائیکه سیاست امپریالیسم در منطقه در راستای برتری هژمونی اسرائیل توسط برتری قدرت به وسیله سلاح هسته‌ائی در برابر هلال شیعه می‌باشد، این امر باعث گردید که به مجرد آگاهی غرب به برنامه هسته‌ائی رژیم مطلقه فقاهتی با تمام گزینه‌ها به مقابله با رژیم مطلقه فقاهتی شتافتند تا بدین ترتیب با بیرون آوردن این آس استراتژیک، موازانه قدرت در منطقه را به نفع کشور متجاوز اسرائیل حفظ نمایند که حاصل این کشاکش باعث گردید تا مدت بیش از 10 سال امپریالیسم جهانی در جهت مقابل با برنامه هسته‌ائی رژیم مطلقه فقاهتی تمام گزینه روی میز بگذارد، این گزینه عبارتند از:

1 - مقابله سیاسی جهت به انزوا کشانیدن رژیم مطلقه فقاهتی،

2 - انتقال پرونده هسته‌ائی رژیم مطلقه فقاهتی از آژانس به شورای امنیت،

3 - تحریم اقتصادی،

4 - حمله محدود نظامی توسط اسرائیل به مراکز هسته‌ائی،

5 - حمله نظامی محدود توسط خود امپریالیست‌ها،

6 - حمله نامحدود توسط ارتش امپریالیست‌ها،

7 - حمایت از جریان‌های تجزیه طلب داخلی جهت بالکانیزه کردن ایران.

اما در میان این گزینه‌ها گزینه تحریم اقتصادی توانست بزرگ‌ترین ضربه به مردم ایران و رژیم مطلقه وارد بکند، لذا از آنجائیکه در شرایط جدید هم امپریالیسم غرب به سبب بحرانی که بعد از برنامه توافق با روسیه نسبت به خلع سلاح شیمیائی سوریه پیدا کرده است و هم دولت یازدهم - برعکس دولت نهم و دهم که حیات خود را در تنش منطقه‌ائی دنبال می‌کرد، - حیات خود را در تنش زدائی و شکست تحریم‌های اقتصادی می‌بیند تا توسط آن بتواند بر فشارهای کمرشکن اقتصادی مردم داروئی بنهد، شرایط را جهت توافق هسته‌ائی آماده دیدند، در این رابطه است که کنفرانس ژنو و توافق هسته‌ائی آخرین دست گیره‌ائی است که دولت یازدهم می‌تواند برای رهائی موضعی خود به آن چنگ بزند.

 

3- توافق هسته‌ائی در ژنو ماراتن یا سناریوی: در این رابطه تمهیداتی در داخل کشور در حال تحقق است که در اینجا به تبیین آن می‌پردازیم:

الف - در داخل منهای بخش کوچک جناح جنگ طلب که حیاتشان همیشه در بستر بحران‌ها و تنش‌ها است، تقریبا بقیه جناح‌های رژیم مطلقه فقاهتی از خامنه‌ائی تا طیف به اصطلاح اصول‌گرا و طیف به اصطلاح اصلاح طلب همگی در این شرایط نجات کشتی حکومت خود و نجات اقتصاد کشور را در گرو شکست تحریم‌ها می‌دانند و در این رابطه است که همه اینها به این عقلانیت دست یافته‌اند که دیگر توان استمرار برنامه را هسته‌ائی ندارند. در نتیجه در این شرایط همگی حاضر شده‌اند تا با قبول غنی سازی 5%، پذیرش پروتکل الحاقی و نظارت ام پی تی و پادمان‌های نظارتی آژانس نسبت به عدم تصمیم خود جهت دستیابی به سلاح اتمی اعتمادسازی کنند که البته این اعتمادسازی از فتوای خامنه‌ائی در رابطه با حرمت سلاح‌های هسته‌ائی گرفته تا امضاء پروتکل الحاقی برای بازدید سر زده آژانس از مراکز مشکوک و مورد درخواست را در بر می‌گیرد که صد البته این عقب نشینی رژیم در این شرایط کار کمی نیست و نشان دهنده این حقیقت است که رژیم مطلقه فقاهتی تحت شعار «نرمش قهرمانانه» آماده «خوردن زهر» است و البته این عقب نشینی و قانع شدن رژیم مطلقه فقاهتی به غنی سازی 5% و عدم سمت گیری به سمت سلاح‌های هسته‌ائی همان استراتژی بوده که غرب از آغاز برای حفظ برتری کشور متجاوز اسرائیل دنبال می‌کردند.

البته مقدمه سازی برای این توافق هسته‌ائی در کشورهای متروپل از زمان سخنرانی اوباما در سازمان ملل شروع شد که در آن سخنرانی اوباما برای اولین بار اعلام کرد که دیگر خواهان سرنگونی رژیم مطلقه فقاهتی نیست. در این رابطه پس از اینکه دولت یازدهم توانست پرونده هسته‌ائی را از شورای امنیت ملی ایران به وزارت خارجه بیاورد و در ادامه آن توانست حمایت خامنه‌ائی جهت انجام این توافق با غرب را به دست بیاورد، چهار اسبه جهت کسب این توافق هسته‌ائی و شکستن تحریم‌ها در حال پیشروی می‌باشد چراکه دولت یازدهم رمز موفقیت و حیات خود را در شکست تحریم‌های غرب می‌داند. بنابراین در این توافق سعی می‌کند با قبول غنی سازی 5% و منجمد کردن اورانیوم‌های 20% قبلی و امضاء پروتکل الحاقی و متوقف کردن سانتریفیوژهای نسل سوم زیر نظر پادمان‌های نظارتی آژانس و محدود کردن کار راکتور آب سنگین اراک و محدود کردن کار مرکز فوردو قم شرایط برای شکست تحریم‌ها به صورت مرحله‌ائی آماده کنند. به همین دلیل پیش بینی می‌شود که رژیم مطلقه فقاهتی با قبول این توافقنامه برعکس کره شمالی عدم توانائی در استمرار این پروژه را اعلام کند، طبیعی است که امپریالیسم غرب در این زمان در این شرایط به علت بحران اقتصادی سال 2007 و بحران سیاسی فعلی آماده شکست مرحله‌ائی این تحریم‌ها هستند که البته شکست تحریم‌ها در این شرایط می‌تواند برای مردم ایران تا اندازه‌ائی مفید فایده باشد.

والسلام