سلسله تفاسیر قرآن شناسی - تفسیر سوره نباء

قیامت تکوینی - قیامت تبیینی - قیامت تشریحی - قیامت تبلیغی

 چند سوال:

سوال اول: چرا قرآن و پیامبر اسلام در دوران 13 سال حرکت مکی خود بر اصل قیامت بیشتر از اصل توحید تکیه می‌کرد؟ 

سوال دوم: چرا قرآن و وحی و پیامبر اسلام پیوسته جهت تبیین فلسفی قیامت - به جای تکیه بر فلسفه یونان افلاطونی و ارسطوئی که در قرن هفتم میلادی یعنی دوران بعثت پیامبر اسلام اندیشه جهانگیر و عقلانیت دوران را تشکیل می‌دادند و بر پایه اصل روح و اصل تجرید روح و اصل بقاء روح و اصل ماوراء الطبیعت بودن جنس روح و اصل حاکمیت روح بر ماده و اصل جدائی جنس روح از ماده و اصل پیوند بین روح و حیات و اصل طبقه بندی بودن عالم ارواح و اصل پست بودن ماده و طبیعت و متعالی بودن عالم ارواح و اصل بقاء روحی انسان و زنده شدن روحی انسان در عالم معاد و اصل غیر این جهانی بودن عالم ارواح و عالم معاد استوار بود -،

وحی و قرآن و پیامبر اسلام برای تبیین قیامت پیوسته از طبیعت و ماده و هستی شروع می‌کند و هرگز در هیچ جای قرآن حتی برای یکبار پیامبر اسلام به تاسی از فلسفه یونانی، قیامت و آخرت را در کانتکس روح و فلسفه یونانی تبیین نکرده است؟ 

سوال سوم: چرا اسلام قرآنی و وحی و پیامبر اسلام که نهضت خود را در ادامه تسلسل نهضت ابراهیمی و در راس آن‌ها حرکت خود را استمرار حرکت ابراهیم و موسی و عیسی می‌دانست، در عرصه موضوع قیامت برخوردی غیر از اسلاف گذشته خود داشته است[1]؟

سوال چهارم: چرا قرآن و وحی و پیامبر اسلام و اسلام قرآنی در طرح قیامت و آخرت موضوع تبیین آخرت از موضوع تشریح و موضوع تکوین و موضوع تبلیغ آخرت منفک کرده‌اند؟

توضیح اینکه قرآن موضوع آخرت را در چهار ساحت مختلف مطرح می‌کند یا به عبارت دیگر قرآن در طرح موضوع آخرت به صورت چهار مؤلفه‌ائی بر خورد می‌کند:

1 - مؤلفه اول موضوع تکوین قیامت است که قرآن به جای اینکه مانند گذشته و عصر خود بر روح و تجرید روح و بقاء روح تکیه کند، تکوین قیامت و آخرت را در ادامه همین جهان مطرح می‌کند به صورت: «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ - وَإِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ - وَإِذَا الْجِبَالُ سُیرَتْ - وَإِذَا الْعِشَارُ عُطِّلَتْ - وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ - وَإِذَا الْبِحَارُ سُجِّرَتْ - قیامت روزی است که همین خورشیدی که شما آن را می‌بینید در همین جهان در هم پیچیده می‌شود - قیامت آن روزی اتفاق می‌افتد که همین ستارگانی که شما آن را می‌بینید تیره می‌شوند - قیامت آن روزی است که در همین کره زمین همین کوه‌هائی که می‌بینید به راه می‌افتند و جابجا می‌شوند - قیامت روزی است که همین شترهای آبستن ده ماهه که برای شما اینقدر عزیز است و همه زندگی و سرمایه شما عرب بادیه نشین عربستان تشکیل می‌دهند و از فرزندانتان بیشتر به آن علاقه دارید در همین کره زمین و در همین عربستان و مکه بی صاحب رها می‌شوند - قیامت روزی است که در همین کره زمین حیوانات وحشی گرد هم می‌آیند - قیامت روزی است که دریاهای همین کره زمین بر افروخته می‌شود» (آیات 1 الی 6 - سوره تکویر).

بنابراین در همه جای قرآن زمانی که می‌خواهد در باره چگونگی تکوین قیامت صحبت بکند با صراحت و وضوح اعلام می‌کند که قیامت در همین کره زمین اتفاق می‌افتد و در ادامه قانونمند حرکت طبیعی این جهان حاصل می‌شود و موضوعی است که علاوه بر آنکه تکوین آن این جهانی و قانونمند و طبیعی می‌باشد در آینده اتفاق می‌افتد و از گذشته مهیا نشده است. همچنین این قیامت ابتدا با تحولات کیفی در همین طبیعت عینی و ابژکتیو و قانونمند شروع می‌شود و به مرحله تجسم اعمال انسان می‌رسد و لذا در این رابطه است که در قرآن در طرح نام‌های قیامت حتی برای یک بار هم اصطلاح یا واژه معاد که امروز اینقدر در اسلام فقاهتی و روایتی و ولایتی و شفاعتی و زیارتی باب شده نیامده است، چراکه معاد معنای حرکت به عقب و گذشته دارد در صورتی که قیامت از نظر قرآن حرکتی رو به پیش است که در آینده اتفاق می‌افتد. البته آنجائی هم که قرآن واژه «تُوعَدُونَ» به کار می‌برد تکیه به بسترساز بودن عمل دنیائی انسان در آخرت دارد که باعث می‌شود که در قیامت با تجسم یافتن همین عمل گذشته انسان به صورت طبیعی در قیامت، در بهشت و جهنم عمل گذشته خود زندگی کند که معنای این حرف اصلا معاد یا برگشت به گذشته نیست، قیامت حرکتی به پیش است که بوسیله تحولات همین طبیعت عینی و ابژکتیو اتفاق می‌افتد.

2 - مؤلفه دوم تبیین فلسفی قیامت و آخرت است که آنچنانکه فوقاً مطرح شد قرآن به قیامت و آخرت به صورت معاد یا برگشت به گذشته نگاه نمی‌کند بلکه برعکس، تحولی در آینده می‌داند که از آنجائیکه که این تحول در آینده به صورت قانونمند در ظرف همین طبیعت کره زمین اتفاق می‌افتد، قرآن در تبیین فلسفی قیامت بر اصل تکامل در عرصه جهان و وجود و طبیعت و انسان تکیه می‌کند و توسط آن عبث نبودن این جهان را در کانتکس اصل تکامل وجود، تبیین می‌کند. به عبارت دیگر قرآن در تبیین فلسفی اصل قیامت و آخرت،

اولا سعی می‌کند به خود جهان و طبیعت برگردد نه به صورت بحث کلامی بخواهد مانند متکلمین در کانتکس یک تبیین مجرد و ذهنی به تعریف و تبیین آخرت بپردازد،

پدر ثانی با تبیین و تشریح اصل تکامل در همین طبیعت ابژکتیو و عینی به تبیین اصل تکامل انسانی و اجتماعی برسد،

ثالثا در چارچوب همین اصل تکامل انسانی و اجتماعی منتج شده از تکامل طبیعت قرآن می‌کوشد در تبیین فلسفی قیامت هدفدار بودن و عبث نبودن و پوچ نبودن خلقت و انسان را مطرح کند. «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَینَا لَا تُرْجَعُونَ - آیا فکر می‌کنید خلقت شما عبث و بیهوده است و به جانب ما نمی‌آئید؟» (آیه 115 - سوره مومنون).

3 - مؤلفه سوم تشریح ساختاری قیامت: از آنجائیکه قیامت از نظر قرآن محصولی است در ادامه تکامل طبیعی همین جهان طبیعی که در آینده در بستر تکامل همین طبیعت حاصل می‌شود و خود میوه و محصول همین تکامل طبیعت و انسان و جامعه می‌باشد، لذا قرآن در تشریح اصل قیامت و آخرت با عنایت به اینکه کلا از زاویه انسان به آخرت و قیامت نگاه می‌کند (هر چند در تکوین قیامت از زاویه طبیعت و تکامل طبیعت به قیامت نگاه می‌کند) باعث شده که در تشریح قیامت به جای تکیه بر روح و بقاء روح (آنچنانکه متکلمین و فلاسفه و اسلام روایتی و فقاهتی و شفاعتی می‌گویند) و به جای طرح این سوال‌های انحرافی که آیا در قیامت معاد روحانی است یا معاد جسمانی؟، اصلا خودش را درگیر این بحث‌های اسکولاستیکی نمی‌کند بلکه برعکس، برای تشریح قیامت اصل تجسم عمل، جایگزین اصل معاد روحانی و معاد جسمانی اسلام شفاعتی و اسلام روایتی و اسلام کلامی می‌کند[2] قیامت را در عمل و حرکت انسان‌ها نگاه کند نه مجرد از انسان و عمل و به همین ترتیب است که قرآن در تشریح قیامت،

اولا بر اصل تجسم اعمال به جای تجسم روح و تجسم جسم انسان تکیه می‌کند،

در ثانی این عمل تجسم یافته است که از نظر قرآن برای انسان بهشت و جهنم می‌سازد نه اینکه بهشت و جهنم مکانی است از پیش آمده که فرد وارد آن می‌شود،

در ثالث تنها عامل تعیین کننده خوبی و بدی عمل خود عمل انسان است نه شفاعت این و آن،

رابعا در آخرت هر کس خود عمل است نه یک ذره بیش و نه یک ذره کم.

«...یوْمَ ینْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یدَاهُ... - قیامت روزی است که هر کس می‌بیند اعمالی که از قبل انجام داده (در اینجا به کلمه «می‌بیند» عنایت بشود) (آیه 40 - سوره نباء).

«فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیرًا یرَهُ - وَمَنْ یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یرَهُ - قیامت روزی است که هر کس یک ذره عمل انجام شده خیر و شر خود را می‌بیند (باز هم در اینجا به کلمه «می‌بیند» توجه بیشتر بشود) (آیات 7 و 8 - سوره زلزله).

مولوی در همین رابطه در مثنوی چاپ نیکلسون دفتر چهارم صفحه 645 سطر 8 به بعد می‌گوید:

حق همی گوید که دیوار بهشت /نیست چون دیوارها بیجان و زشت

چون در و دیوار تن با آگهیست /زنده باشد خانه چون شاهنشهیست

هم درخت و میوه هم آب زلال /با بهشتی در حدیث و در مقال

زآنک جنت را نه زالت بسته‌اند /بلکه از اعمال و نیت بسته‌اند

این بنا زآب و گل مرده بدست /وان بنا از طاعت زنده شدست

این به اصل خویش ماند پر خلل /و آن به اصل خود که علمست و عمل

 

4 - مؤلفه چهارم قیامت تبلیغی: برعکس مؤلفه‌های تبیینی و تکوینی و تشریحی قیامت که قرآن می‌توانست خارج از دیسکورس و ادبیات جهانی و منطقه‌ائی و محلی عصر خودش در چارچوب ادبیات خاص خودش در باب آن صحبت کند (هر چند که حتی عصر و زمان خود او توان فهم و درک آن را نداشتند) در خصوص اصل قیامت تبلیغی که همان مؤلفه چهارم قیامت می‌باشد توان طرح آن در خارج از دیسکورس محلی و منطقه‌ائی و جهانی را نداشت، چراکه به علت اینکه آن‌ها توان فهم و درک آن را نداشتند، اصلا طرح اصل قیامت بدون عملکرد و فونکسیون می‌شد که معنا و مفهوم این موضوع آن بود که پیامبر پیش از آنکه یک پیامبر باشد، می‌شد یک روشنفکر و فیلسوف، چراکه حرفی می‌زد که مخاطب او نمی‌فهمید و به علت عدم فهم حرفش او مجبور بود عمل به پیامش به آینده‌ها موکول کند که بعدا می‌آیند و بعدا حرف او را می‌فهمند و بعدا حرف او را هم عمل می‌کنند، این نشد پیامبری. بنابراین پیامبر اسلام مجبور بوده تا در عرصه قیامت تبلیغی برای اینکه بتواند این اصل در مخاطب عصر خودش مثمر ثمر بشود با زبان و ادبیات خود آن‌ها صحبت بگوید (کلم الناس علی قدر عقولهم) در این رابطه سخت‌ترین کار قرآن و وحی و پیامبر در این قسمت بوده است، چراکه محدود کردن اصل قیامت با آن همه بار معنا در چارچوب دیسکورس و ادبیات بیابانگردهای جاهلی عربستان که جز شراب و شهوت و خوراکی و آب و باغ و خنکی و سکس هیچ زیبائی و لذتی در جهان نمی‌شناختند و جز با شتر و تجارت و بیابان و کاروان جنگ و خونریزی سر و کاری نداشته‌اند، ملتی که به خاطر چرای یک شتر در مرتع دیگری گاها چهل سال با هم می‌جنگیدند و خون خود را می‌ریختند، به همین دلیل وحی و قرآن و پیامبر مجبور بوده برای اینکه بتواند دعوت خود را پیش ببرد در عرصه قیامت تبلیغی موضوع قیامت را در این ظرف بریزد. در این رابطه است که آن حجم از معنای قیامت در عرصه قیامت تبلیغی در ظرف کلمات «کَأْسٍ، أَبَارِیقَ، أَکْوَابٍ» (ظروفی که اعراب در آن شراب می‌خوردند) و «شَرَابًا»، «کَافُورًا»، «زَنْجَبِیلًا»، «ساقی» و «حُورٌ عِینٌ» (دختران چشم درشت)، «رَحِیقٍ» (شراب)، «مَخْتُومٍ» (علامت روی بطری شراب)، «بَرَدٍ» (خنکی)، «حَمِیمٍ» و «غَسَّاقٌ» و «مَفَازً» و «حَدَائِقَ» (باغچه)، «أَعْنَابًا» (تاک)، «وَکَوَاعِبَ أَتْرَابًا» (زنان پستان بر آمده جوان)، «وَکَأْسًا دِهَاقًا» (جام‌های شراب لبریز شده)، «وَلَحْمِ طَیرٍ» (گوشت مرغ)، «وَفَاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ» (میوه فراوان)، «سِدْرٍ مَخْضُودٍ» (درختان سدر بدون خار)، «جَنَّاتِ النَّعِیمِ» (باغ‌های پر نعمت)، «سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ» (تخت‌های به هم پیوسته)، «طَلْحٍ مَنْضُودٍ» (میوه‌های موز روی هم چیده)، «وَظِلٍّ مَمْدُودٍ» (سایه‌های گسترده)، «وَفُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ - فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْکَارًا» (دوشیزه‌های قد بلند باکره) و... بریزد[3].

به هر حال سخت‌ترین کار قرآن و وحی و پیامبر در عرصه طرح و بیان قیامت تبلیغی بوده است، زیرا توسط آن مجبور بوده که در کانتکس ادبیات عرب بادیه نشین[4] صحبت کند.

حال پس از طرح مقدمه فوق که به صورت چند سوال مطرح شد، می‌پردازیم به شرح تفسیر سوره نباء.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ - عَمَّ یتَسَاءَلُونَ - عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ - الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ - کَلَّا سَیعْلَمُونَ - ثُمَّ کَلَّا سَیعْلَمُونَ - أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا - وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا - وَخَلَقْنَاکُمْ أَزْوَاجًا - وَجَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتًا - وَجَعَلْنَا اللَّیلَ لِبَاسًا - وَجَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشًا - وَبَنَینَا فَوْقَکُمْ سَبْعًا شِدَادًا - وَجَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا - وَأَنْزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجًا - لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَنَبَاتًا - وَجَنَّاتٍ أَلْفَافًا - به نام خدا وندی که در این جهان بر همه انسان‌ها رحمت دارد ولی در آخرت فقط به هدایت شده‌ها - این مردم مکه از چه خبر مهمی با هم گفتگو و سوال می‌کنند - از آن خبر تکان دهنده و مهم - آن خبر مهمی که خود آن‌ها در باره آن با هم به جدل و اختلاف افتاده‌اند - این چنین نیست که منکرین آن‌ها در باب این خبر بزرگ می‌گویند چراکه بزودی خواهند فهمید که چنان نیست که منکران می‌پندارند - البته به زودی این حقیقت را خواهند فهمید - آیا ما زمین را برای شما مهد آسایش نکردیم - و کوه‌ها را در این زمین میخ‌هائی نساختیم - و شما را به صورت جفت نیافریدیم - و خواب را برای شما مایه آرامش نساختیم - و شب را پوششی برای شما قرار ندادیم - روز را وسیله معیشت شما قرار ندادیم - و بر فراز آن هفت آسمان محکم قرار ندادیم - و از خورشید برای شما چراغی درخشان بر نیفروختیم - و از تراکم ابرها برای شما آب نفرستادیم - تا بدان آب‌ها دانه و گیاه بروید و باغ‌های پر درخت بر پا شود».

شرح چند لغت:

1- کلمه عم مخفف عن ما می‌باشد که به معنای «از چه؟» است، 2 - کلمه نباء به معنای خبر بی سابقه و تکان دهنده است، 3- مهاد جمع مهد به معنای گهواره، 4- اوتاد جمع وتد به معنای میخ است، 5- ازواج جمع زوج یکی از دو جفت انسان و یا حیوان و یا گیاه می‌باشد، 5- کلمه سبات هم به معنای راحتی و فراغت است و هم به معنای قطع و مرگ، 6- کلمه عیش بطوریکه راغب می‌گوید به معنای زندگی است، 7- کلمه وهاج به معنای چیزی است که نور و حرارت شدیدی داشته باشد، 8- کلمه معصرات هم به معنای ابرهای بارنده است و هم به معنای بادهائی است که ابرها را درهم می فشارد تا ببارند، 9- کلمه میقات از ماده وقت است همچنانکه کلمه میعاد از ماده وعد است و کلمه مقدار از ماده قدر گرفته شده است که به معنای آخرین لحظه از مدتی است که برای حدوث امری از امور معین شده است، 10- الفاف جمع لف و لف جمع لفاء به معنای بسیار به هم پیچیده می‌باشد، 11- ثجاج سیل آسا 12- شداد – جمع شدید به معنای نیرومند است.

«عَمَّ یتَسَاءَلُونَ - عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ»:

از آنجائیکه که این سوره از نظر مفسرین تماما در مکه نازل شده است، با عنایت به اینکه مدت زمان حضور پیامبر اسلام در مکه 13 سال بوده از محتوی و مضمون و سرفصل سوره اینچنین استنباط می‌شود که این سوره در سال‌های آغازین بعد از بعثت پیامبر نازل شده باشد، چراکه در سرفصل این سوره سخن از یک خبر عظیمی می‌کند که مردم مکه و بادیه را از بالا تا پائین سوال‌دار کرده است، بطوریکه به صورت گفتمان روز مکه و بادیه شده همه در خلوت و جلوت در باب این خبر بزرگ از یکدیگر پرسش می‌کنند و سعی می‌کنند در این رابطه کسب اطلاعات بیشتر کنند. آن خبر مهم چیست که همه را به هم ریخته؟ هر چه باشد این خبر جای هیچ شکی نیست که آبشخور این خبر غار حرا و جبل النور و یتیم عبدالله است که با عصای وحی فلک را سقف بشکافته و طرحی نو در انداخته است. البته بین مفسرین در این باب اختلاف است،

بعضی می‌گویند خبر عظیم همان خبر بقاء و رستاخیز بزرگ است، چراکه خبر توحید و نبوت در دعوت پیامبران قبل از محمد سابقه داشته است و اذهان مردم مکه به آن آشنا بوده است، ولی اینگونه خبر به آینده انسان و مسیر او و مراحل و مواقعی که در پیش دارد و تحول عمومی جهان و پیشامد قیامت با نشانی‌ها و خصوصیات پیوسته‌ائی که در وحی محمد آمده تا کنون سابقه نداشته است، در نتیجه این «نباء عظیمی» که شهر مکه را به هم ریخته است همین خبر قیامت است.

بعضی دیگر می‌گویند این خبر عظیم که همه را به هم ریخته خبر عظیم بعثت یتیم عبدالله است.

بعضی دیگر می‌گویند «نباء عظیم»، وحی محمد است که بعدا قرآنش نامیدند.

بعضی دیگر معتقدند «نباء عظیم» عبارت است از عقایدی چون اثبات صانع و صفات او بوده است.

به هر حال اگر به همه این برداشت‌های مفسرین قرآن از «نباء عظیم» و این خبر بزرگ توجه کنیم متوجه می‌شویم که جوهر همه این برداشت‌ها مشترک می‌باشد، چراکه، چه ما این «نباء عظیم» را خبر قیامت بدانیم و چه ما آن را قرآن بدانیم و چه خبر بعثت و چه خبر صانع و توحید، همه این‌ها از یک آبشخور حاصل می‌شود که آن آبشخور همان وحی محمد است که مانند سیل از غار حرا سرازیر شده است و همه را در هم نوردیده است و امروز این وحی و نور مانند منشوری شده که هر کس از زاویه‌ائی به آن نگاه می‌کند و به لرزه می‌افتد.

یکی از منشور توحید و شعار لا اله الا الله به آن نگاه می‌کند و همه حیات و مکنت و ثروت و قدرت دارالندوه خود را در خطر می‌بیند، دیگری از زاویه قیامت به آن نگاه می‌کند و حیات این جهان که اینقدر به آن وابسته شده بود در خطر می بیند و سومی از زاویه پتانسلی که یتیم گمنام عبدالله با این نور حرا پیدا کرده است مشاهده می کند، غرق در حیرت و تعجب می‌شود. علیهذا هم قیامت و هم توحید و هم نبوت و... همه در این نور وحی نهفته است که همه را به تعجب وادار کرده است. بنابراین «نباء عظیم» وحی محمد است که امروز طرحی نو در جهان قرن هفتم بشر در انداخته و ترسیمی نو از جهان آغاز کرده، ترسیمی که نه توصیف بلکه خود تغییر است. آنچنان تغییری که به قول جواهر لعل نهرو «در کمتر از نیم قرن نه تنها نقشه جغرافیای زمین را عوض کرد بلکه نقشه سیاسی و نقشه تمدن‌های بشریت را هم تغییر داد» و با سرمایه دو روستای کوچک به نام مکه و مدینه در بادیه و صحرائی خشک که علف از روئیدن در آن شرم دارد، در میان افرادی که از حداقل سواد محروم بودند و با فقر مطلق اقتصادی و فرهنگی و سیاسی دست و پنجه نرم می‌کردند، توانستن برای همیشه بشریت روشنائی و راه و هدف و آرمان بسازند. پس، این خبر بزرگ وحی محمد است که بشریت را در قرن هفتم در آستانه پارادایمی جدید از حیات تاریخی قرار داده است و به همین دلیل است که از بعد از این، آیه می‌فرماید:

«الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ - کَلَّا سَیعْلَمُونَ - ثُمَّ کَلَّا سَیعْلَمُونَ»:

گرچه در باب فهم این وحی بین آن‌ها اختلاف افتاده و هر کدام از زویه‌ائی این پدیده را می‌بیند و نقد می‌کنند، ولی بزودی زود همه این‌ها در همین دنیا خواهند فهمید که برداشتی غلط از این نور حرا داشته‌اند. حال پس از اینکه خود وحی از وحی در این آیات دفاع کرد و آینده‌ائی روشن برای محمد ترسیم کرد و به محمد این امید را داد که پیروزی تو قطعی است، به این ترتیب است که در ادامه آن سوتی‌تر اخطاری که فوقا مطرح شد قرآن در ادامه آن به تبیین نظری آن اصل عملی می‌پردازد و البته برای تبیین نظری اصل عملی فوق مانند فلاسفه و متکلمین به سمت صغرا و کبری کلامی و نظری و ذهنی نمی‌رود بلکه یک راست به طرف طبیعت می‌رود که این خود زلزله بزرگ در اندیشه بشریت می‌باشد که یتیم عبدالله با سلاح وحی از سرگرفته است، چراکه این برای اولین بار است که در تبیین اندیشه، به جای مراجعه ذهنی و لفظی به دنیای نظری پیامبر اسلام یک راست دست بشریت را می‌گیرد و به طبیعتی که خود مشاهده گر آن است می‌آورد که معنای این عمل محمد آن است که همه راه‌های شناخت و تغییر از واقعیت بر می‌خیزد، یعنی تا بشریت و جامعه واقع گرا نشود توسط خیالبافی‌های نظری نمی‌توان راه به جائی برد و برای همین است که علامه اقبال لاهوری در قرن بیستم، 1400 سال بعد از پیامبر اسلام زمانی که در کتاب بازسازی فکر دینی خود می‌خواهد بشریت را دعوت به راهی نو بکند باز او در آغاز این کتاب دوباره بشریت و مسلمانان قرن بیستم را دعوت به توجه به طبیعت می‌کند، چراکه معتقد است که عامل بدبختی مسلمانان و بشریت، حاکمیت متد صوری طبیعت گریز ارسطوئی است و تنها راه نجات مسلمانان جایگزینی متد استقرائی به جای متد صوری ارسطوئی است و این جایگزینی برای بشریت اتفاق نمی‌افتد مگر اینکه دوباره متد صوری اسلام فلسفی ارسطوئی و اسلام فقاهتی و اسلام کلامی رها کنیم و به طبیعت برگردیم. بنابراین در این رابطه محمد برای اینکه متد استقرائی و توجه به طبیعت را جایگزین متد صوری حاکم بر اندیشه بشریت در قرن هفتم بکند، به طبیعت بر می‌گردد تا متدولوژی بشریت را دچار تحول بکند:

«أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا - وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا - وَخَلَقْنَاکُمْ أَزْوَاجًا - وَجَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتًا - وَجَعَلْنَا اللَّیلَ لِبَاسًا - وَجَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشًا - وَبَنَینَا فَوْقَکُمْ سَبْعًا شِدَادًا - وَجَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا - وَأَنْزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجًا - لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَنَبَاتًا - وَجَنَّاتٍ أَلْفَافًا»

 ما در تفسیر این آیات برای اینکه مانند اسلام انطباقی بازرگانی گرفتار ورطه تشریحات علمی سیانتیستی قرن نوزدهم نشویم[5] همین مقدار بسنده می‌کنیم که:

1 - در این آیات تکیه بر مطالعه و توجه به طبیعت شده است، آن هم به شکل کلی.

2 - طرح اشکالی از طبیعت در اینجا تنها به خاطر در دسترس همگانی بودن است، بطوریکه همه انسان‌ها در هر سطح معلومات که باشند می‌توانند زمین را بینند و یا کوه را بشناسند و زوج را فهم کنند، شب و روز را بشناسند و باران و گیاه را فهم کنند.

بنابراین طرح این انواع فقط به عنوان نمونه بوده و پیام اصلی طرح این‌ها هم آنچنانکه مطرح کردیم توجه دادن بشریت به مطالعه طبیعت و دور شدن از متد صوری و ذهن‌گرایانه ارسطوئی است، همان حقیقتی که از زمان بیکن، اروپا به آن توجه کرد و توانست بنیان رنسانس اروپا را پایه گذاری نماید. به عبارت دیگر بسترساز رنسانس اروپا چیزی نبود جز همین تغییر متد از ذهن‌گرائی صوری ارسطوئی به واقعیت استقرائی. نکته‌ائی که در تفسیر قرآن نباید از نظر دور بداریم این است که قرآن کتاب هدایت است نه کتاب کیهان شناسی یا فیزیولوژی و بیولوژی، بنابراین آن برداشتی از قرآن صحیح است که بتواند انسانیت را به طرف جلو هدایت نماید، اینکه بخواهیم به تاسی از «رشاد خلیفه» توسط کامپیوتر ثابت کنیم که هم تعداد حروف قرآن و هم تعداد کلمات قرآن و هم تعداد آیات قرآن و هم تعداد سوره‌های قرآن ضریب عدد 19 می‌باشد، یا مانند مرحوم طالقانی هی بپردازیم به طرح گاموف و غیره، برای تشریح علمی موضوع هیچ مشکلی از ما حل نمی‌کند و با طرح این کشفیات قرآن کتاب هدایتگر بشر نمی‌شود، در اوج آن می‌شود یک کتاب کیهان شناسی و... پس برای فهم آیات قرآن باید پیوستهآیات قرآن را در کانتکس این آیه تفسیر کنیم: «...وَنَزَّلْنَا عَلَیکَ الْکِتَابَ تِبْیانًا لِکُلِّ شَیءٍ وَهُدًی وَرَحْمَةً وَبُشْرَی لِلْمُسْلِمِینَ - ای محمد ما قرآن را بر تو نازل کردیم در حالیکه بیانی روشن برای هر چیز و هدایت و رحمت و بشارت برای تسلیم شدگان است» (آیه 89 - سوره نحل)

«إِنَّ یوْمَ الْفَصْلِ کَانَ مِیقَاتًا - یوْمَ ینْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا - وَفُتِحَتِ السَّمَاءُ فَکَانَتْ أَبْوَابًا - وَسُیرَتِ الْجِبَالُ فَکَانَتْ سَرَابًا - إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَادًا - لِلطَّاغِینَ مَآبًا - لَابِثِینَ فِیهَا أَحْقَابًا - لَا یذُوقُونَ فِیهَا بَرْدًا وَلَا شَرَابًا - إِلَّا حَمِیمًا وَغَسَّاقًا - جَزَاءً وِفَاقًا - إِنَّهُمْ کَانُوا لَا یرْجُونَ حِسَابًا - وَکَذَّبُوا بِآیاتِنَا کِذَّابًا - وَکُلَّ شَیءٍ أَحْصَینَاهُ کِتَابًا - فَذُوقُوا فَلَنْ نَزِیدَکُمْ إِلَّا عَذَابًا - إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفَازًا - حَدَائِقَ وَأَعْنَابًا - وَکَوَاعِبَ أَتْرَابًا - وَکَأْسًا دِهَاقًا - لَا یسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلَا کِذَّابًا - جَزَاءً مِنْ رَبِّکَ عَطَاءً حِسَابًا - رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَینَهُمَا الرَّحْمَنِ لَا یمْلِکُونَ مِنْهُ خِطَابًا - یوْمَ یقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِکَةُ صَفًّا لَا یتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَقَالَ صَوَابًا - ذَلِکَ الْیوْمُ الْحَقُّ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَی رَبِّهِ مَآبًا - إِنَّا أَنْذَرْنَاکُمْ عَذَابًا قَرِیبًا یوْمَ ینْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ یدَاهُ وَیقُولُ الْکَافِرُ یا لَیتَنِی کُنْتُ تُرَابًا - همانا روز فصل وعده همه انسان‌ها است - آن روزی که در صور دمیده می‌شود تا شما فوج فوج روی آورید - و آسمان گشوده شود پس درهای متعددی از آن باز شود - و کوه‌ها به حرکت درآید و مانند سراب شود - جهنم همانا کمینگاهی بوده است - برای سرکشان و ستمگران است - درنگ کنندگانند در آن سال‌های دراز - نه خنکی در آن می‌چشند و نه آشامیدنی - مگر آبی جوشان و چرک آلود - پاداشی است سازگار با آن‌ها - زیرا آنها به روز حساب امید نداشتند - و آیات ما را سخت تکذیب کردند - و حال آنکه هر چیز را ما در کتاب شماره و رقم کردیم - پس بچشید که هرگز بر شما چیزی جز رنج و عذاب نیفزائیم - برای متقین پیروزی است - باغ‌هائی سر سبز و انواعی از انگورها - همسرانی هم سال - جامی لبریز - هرگز سخن بیهوده و دروغ نشنوند - پاداشی است از سوی پروردگارت - همان پروردگاری که آسمان‌ها و زمین بیافرید - روزی که آن روح و فرشتگان در حالی که به صف درآمده قیام کنند و هیچ کس سخن نگوید جز آن کس که خدای مهربانش اذن دهد و او سخن به صواب گوید - چنین روزی محقق خواهد شد پس هر که می‌خواهد نزد خدای خود مقام و منزلتی یابد - ما شما را از روز عذاب که نزدیک است ترسانیده و آگاه ساختیم روزی که هر کس هر چه کرده در پیش روی خود حاضر بیند و کافر در آن روز آرزو می‌کند که ای کاش من خاک بودم».

در تفسیر آیات فوق موارد ذیل قابل ذکر است:

1 - قیامت به عنوان یک واقعیت از دل همین طبیعت بوجود می‌آید،

2-  قیامت در آینده اتفاق می‌افتد نه در گذشته شکل گرفته است،

3 - قیامت محصول عمل افراد است،

4 - قیامت هر فرد متفاوت می‌باشد،

5 - هیچکس نمی‌تواند قیامت دیگری را با شفاعت تغییر دهد حتی اگر آن فرد فاطمه زهرا باشد و آن شفاعت کننده پیامبر باشد،

6 - جهنم و بهشت هر کس عمل تجسم یافته آن فرد می‌باشد،

7 - و هیچکس نه در جهنم دیگری می‌رود و نه در بهشت دیگری،

8 - شیرینی و تلخی بهشت و جهنم هر کسی معلول احساس عملی است که خود در دنیا کرده است.   

 

والسلام

 

 

 



[1]. توضیح اینکه هر چند ابراهیم و موسی و عیسی به قیامت اعتقاد داشتند و موضوع آخرت را مطرح کرده‌اند اما طرح آخرت در دیسکورس وحییانی آن‌ها با طرح آخرت در دیسکورس قرآن کاملا متفاوت می‌باشد، به این دلیل که اولا در دیسکورس قرآن به خصوص در حرکت 13 ساله مکی پیامبر اسلام، قیامت و آخرت در متن مطرح شده نه در حاشیه، ثانیا به صورت یک اصل در کنار اصل توحید مطرح شده است، ثالثا بسترساز دعوت 23 ساله پیامبر اسلام می‌باشد، رابعا آخرت و قیامت قرآن و پیامبر اسلام یک قیامتی است که : الف – در ادامه این طبیعت می‌باشد، ب- در همین جهان و توسط تحولات کیفی و قانونمند این جهان بوجود می‌آید، ج – از قبل در آسمان‏ها تکوین نیافته است، د- ماهیتی انسانی و بشری دارد نه دینی و مسلمانی و شیعی، ه- جوهر سزا و پاداش آن خود عمل تجسم یافته انسان‏ها می‌باشد نه بازجوئی و شکنجه و...

[2]. به همین دلیل است که برعکس آنچه اسلام شفاعتی معتقد است، پیامبر اسلام به دخترش فاطمه می‌گوید: «ای فاطمه برای فردای قیامت خودت، خودت خوب عمل کن که من برای تو هیچکاری نمی‌توانم بکنم» یا برعکس آنچه اسلام روایتی و اسلام کلامی و اسلام فقاهتی و اسلام زیارتی و اسلام شفاعتی و اسلام ولایتی در باب قیامت اعتقاد دارد، زمانی که از پیامبر اسلام در باب تشریح قیامت سوال می‌کنند پیامبر در جواب می‌گوید: «من خودم قیامتم».

[3]. روزی نادر شاه افشار پای منبر یکی از آخوندها نشسته بود و آن آخوند بالای منبر در حالیکه لب و لوچه‏اش خیس شده بود داشت از نعمت‌های داخل بهشت می‌گفت، نادر وسط صحبت آن آخوند بالای منبر بلند شد و گفت: «مرد حسابی این بهشتی که تو داری از آن صحبت می‌کنی به درد خودت می‌خورد به من بگو آیا در آن بهشت اسب و شمشیر هست یا نه، اگر نیست من نه می‌خواهم و نه وارد آن می‌شوم.

[4]. که جز سایه، باغ، نهر، سکس، شراب، خوراک و... تفریح و لذت و زیبائی نمی‌شناخته و جز گرسنه گی و بیابان سوزان و آفتاب استخوان سوز و زمین‏های خشک و شکم‌های گرسنه فهم نمی‌کرده.

[5]. چراکه باعث می‌شود که محتوای پیام، قربانی قالب‏گرائی انطباقی علمی قرن نوزدهم بشود.