اسلام نهضت، اسلام نظام
ز - دوران سوم حیات تئوریک شریعتی یا دوران شریعتی فلسفه تاریخ:
اگر ما برحسب مراحل سیر فرآیندهای تکاملی پروسس اندیشه تاریخ شریعتی بخواهیم دوران حیات تئوریک او را تقسیم بکنیم به سه مرحله میرسیم؛
1 - تاریخ تشریحی،
2 - تاریخ تحلیلی،
3 - تاریخ تبیینی،
که همین سه مرحله سیر اندیشه تاریخ شریعتی را اگر از زاویه طولی در نظر بگیریم، معرف سیر اندیشه بشر در عرصه تاریخ نیز میباشد! چراکه بشریت در طول 25 قرن تاریخ اندیشه از یونان باستان تا کنون در خصوص موضوع تاریخ؛ سه فرآیند تاریخ تشریحی و تاریخ تحلیلی و تاریخ تبیینی را طی کرده است. تاریخ در مرحله تشریحی فقط جنبه نقل حوادث را داشته است و آن هم در خدمت دربار حاکمین بوده است که فقط از شرح حال طبقه حاکمه ثبت میشد و نه از توده مردم، اما از قرن هشتم با ظهور عبدالرحمان ابن خلدون تونسی در شرق و بعد از آن لوتر در غرب تاریخ مرحله نقلی خود را پشت سر گذاشت و وارد مرحله تحلیلی شد[1] که با ظهور فردریک هگل در اواخر قرن هیجدهم و اوایل قرن نوزدهم، تاریخ تحلیلی ابن خلدون و لوتر وارد فرآیند سوم خود یعنی تاریخ تبیینی شد که این فرآیند توسط مارکس و انگلس و تاین بی و اشپینگلر و... ادامه پیدا کرد[2] برعکس آنچه عبدالکریم سروش در سخنرانی شریعتی و فلسفه تاریخ میگوید که «شریعتی فلسفه تاریخ خود را از مارکسیسم گرفته است نه از قرآن و حج و ابراهیم خلیل». چراکه عبدالکریم سروش طبق آن نگاه لیبرالیستی معرفتشناسانه که در کانتکس تصوف اشعری گری دارد اصلا نمیتواند جز امر تصادف برای تاریخ (نه در تاریخ تحلیلی و نه در تاریخ تبیینی) معتقد به طرح و پلان و نظم و قانونبندی باشد، لذا او ضمن رد هرگونه قانون و طرح و نظم و فلسفه برای تاریخ، جهت تایید تئوری لیبرال سرمایه داری - پایان تاریخ فوکویاما- اصلا فلسفه تاریخ را یک امر غیر علمی و غلط و باطل و من در آوردی مارکسیسم و هگل میداند که شریعتی آن را در شکل التقاطی وارد اسلام کرده است، او با طرحترمهائی مثل - دین توانای شریعتی- در برابر - دین خالص مرتضی مطهری- بینش اسلام دگماتیسم یونانی زده و فقه زده مرتضی مطهری را اسلام خالص و دمکراتیک و معرفت اندیش و احیاء طلب و اصلاح طلب و عمیق و دلیلی و غیر التقاطی و آخرتگرا و ...مینامد اما برای اسلام شریعتی از آنجا که جسارت طرح اصطلاح التقاطی را ندارد - اسلام توانا- به کار میبرد. جل الخالق از این همه استعداد! سروش فلسفه تاریخ شریعتی را که او از فلسفه حرکت انبیاء ابراهیمی و در راس همه آنها قرآن کشف کرده است یک فلسفه تاریخ مارکسیستی و هگلی میداند که شریعتی به نادرست جهت توانا کردن اسلام وارد دین محمد کرده است تا از دین محمد یک ایدئولوژی مصلحت اندیش و معیشت اندیش و قشری و سلاح قدرت و احساسی و علتی و غیر دلیلی و دستورالعملی و سطحی و غیر معرفتی و دنیاگرای و غیر آخرتی و ضد عقلانی و غیر دمکراتیک و قدرت طلبانه و... بسازد!
پروسس فرآیندهای سه گانه که موضوع تاریخ در طی 25 قرن معرفت بشری بودهاند، در عرض 6 سال از حیات تئوریک شریعتی تحولی غیر از این داشت، چراکه شریعتی همین فرآیند 25 قرن تاریخ معرفت بشری را در عرض 6 سال پشت سر گذاشت، اما آبشخور معرفت اندیشه شریعتی هرچند به صورت علت اعدادی و شرطی و در امر تاریخ تشریحی و تاریخ تحلیلی اندیشههای ابن خلدون و اندیشههای دانشمندان مغرب زمین بوده است ولی در امر موضوع فلسفه تاریخ شریعتی چنان که خود در کنفرانسهای میعاد با ابراهیم مطرح میکند «هم در عرصه تکوین و هم در عرصه تبیین و تشریح» از ادیان ابراهیمی و به خصوص از حرکت ابراهیم خلیل و در راس آنها از متن قرآن گرفته شده است که آن هم در اولین سفر شریعتی به حج در سال 48 میباشد، مشخصه فلسفه تاریخ یا فرآیند سوم معرفت تاریخی شریعتی عبارت است از:
1 - فلسفه تاریخ یا مرحله تاریخ تبیینی شریعتی اقتباس یافته از تاریخ انبیاء ابراهیمی و قرآن میباشد (و نه آن چنان که عبدالکریم سروش میگوید تقلید از مارکسیسم و هگل باشد).
2 - فلسفه تاریخ در ضمن نخستین سفر حج برای شریعتی کشف گردید (از نیمه دوم سال 48) که توسط او برای نخستین بار در کنفرانسهای سه گانه میعاد با ابراهیم (که سفرنامه نخستین سفر حج شریعتی میباشد) مطرح گردید.
3 - شریعتی با ورود به فرآیند فلسفه تاریخ علاوه بر این که از اقبال لاهوری (به عنوان یک معرفت شناس و دارای فرآیند تحلیلی از تاریخ) عبور کرد و وارد مرحله شریعتی کامل شد، بلکه از تمام اندیشههای تاریخی و جامعهشناسانه و فردی گذشته خود هم عبور کرد و مراحل اسلامشناسی تاریخ تحلیلی (اسلامشناسی مشهد، از هجرت تا وفات، محمد خاتم پیامبران، سیمای محمد، روش شناخت اسلام) و نیز اسلامشناسی جامعهشناسانه (امت و امامت، علی حقیقتی بر گونه اساطیر، علی تنهاست و ...) را پشت سر گذاشت و با طرحترم میعاد با ابراهیم وارد فاز سوم اسلامشناسی خود یعنی اسلامشناسی فلسفی شد. بنابراین شریعتی در طول 6 سال از حیات تئوریک خود (45 تا 51) سه مرحله اسلامشناسی را طی کرد که عبارتند از.
الف - اسلامشناسی مبتنی بر تاریخ تحلیلی،
ب - اسلامشناسی مبتنی بر علم جامعه شناسی،
ج - اسلامشناسی فلسفی.
4 - سنگ زیربنای اسلامشناسی فلسفی یا فرآیند سوم پروسس اسلامشناسی شریعتی فلسفه تاریخ میباشد یعنی شریعتی نخست از فرآیند تاریخ تحلیلی عبور کرد و وارد فرآیند تاریخ تبیینی یا فلسفه تاریخ شد و پس از آن اندیشه اسلامشناسی فلسفی، که همان اسلامشناسی هندسی ارشاد میباشد در او شکل گرفت.
5 - فلسفه تاریخ شریعتی یا فرآیند تاریخ تبیینی شریعتی بر دو ستون و فوندانسیون استوار میباشد؛
الف- توحید،
ب- دیالکتیک تاریخی.
6 - اصل توحید در اندیشه شریعتی به موازات پروسس سه فرآیند تاریخ - تشریحی، تحلیلی، تبیینی- دارای سه بخش میباشد؛
الف- فرآیند توحید فردی و توحید اخلاقی (سال 45 مقدمه اسلامشناسی مشهد)،
ب- فرآیند توحید اجتماعی (سال 47 و نیمه اول سال 48 اسلامشناسی امت و امامت)،
ج- فرآیند توحید فلسفه تاریخ یا توحید فلسفی (سالهای 49 و 50 و... اسلامشناسی میعاد با ابراهیم و حسین وارث آدم و اسلامشناسی هندسی ارشاد و اسلامشناسی حزبی قاسطین و مارقین و ناکثین و تفسیر سوره روم و تفسیر سوره انبیاء و شیعه یک حزب تمام).
7 - اصول معرفتشناسانه و متدولوژیک دیالکتیک شریعتی مانند اصل توحید به صورت یک پروسس معرفتشناسانه دارای سه فرآیند بوده است به عنوان مثال؛
الف- دیالکتیک نفسانی و فردی- لجن و روح خدا به عنوان دیالکتیک تبیین شده در انسان و اسلام.
ب- دیالکتیک اجتماعی- طبقاتی «ناس - خناس» یا - زر و زور و تزویر- طبقه حاکم در مقابل ناس و طبقه محکوم و مستضعفین در مقابل مستکبرین در میعاد با ابراهیم و مناسک حج شریعتی.
ج- دیالکتیک تاریخی هابیل و قابیل، که در حسین وارث آدم و درس چهارم و پنجم اسلامشناسی ارشاد آمده است.
8 - در فلسفه تاریخ شریعتی:
الف- او برپایه توحید (با استناد به آیه 213 سوره بقره و آیه 5 سوره قصص) آغاز و سمتگیری و پایان تاریخ انسان را در کانتکس توحید اجتماعی و به صورت جامعه بی طبقه توحیدی تبیین میکند.
ب - او در فلسفه تاریخ خود توسط دیالکتیک تاریخی هابیل و قابیل علاوه بر این که مبارزه طبقاتی ما بین نیروهای هابیلی (طبقه استثمار شده تاریخی) و نیروهای قابیلی (طبقه استثمار کننده تاریخی) را به عنوان موتور محرکه تاریخ مطرح میکند که آن را با پیروزی هابیلیان (مستضعفین تاریخ) بر قابیلیان (مستکبرین یا استثمارگران تاریخ) امری محتوم و قطعی میداند با این وجود مناسبات یا فرماسیونهای تاریخی را که در اشکال کمون اولیه و سرواژی و بردگی و فئودالیته و سرمایه داری در غرب وجود دارد، مورد تایید قرار میدهد و خودویژگیهای تولید آسیایی و مشرق زمین را قبول میکند. شریعتی شکل مالکیت را که از نظر او تعیین کننده شکل استثمار و تحقق سوسیالیسم علمی مورد نظر او میباشد با اشکال فرماسیونهای پنج گانه فوق متفاوت میداند و آن را در دو شکل مالکیت فردی و مالکیت اجتماعی مورد تاکید قرار میدهد و معتقد است که تمامی فرماسیونهای پنج گانه و حتی فرماسیون سوسیالیسم در کانتکس این دو نوع شکل از «مالکیت فردی و اجتماعی» عمل میکنند.
9 - شریعتی در فلسفه تاریخ برای اولین بار ترم مستضعفین در قرآن را از زیر غبار تفسیری دگماتیسم کلامی و فلسفی و فقهی و صوفی گری و... خارج کرد و آن را از مفهوم فردی، نفسانی، اخلاقی، اقتصادی و فرهنگی خارج ساخت و به صورت یکترم تاریخی، اجتماعی، طبقهایی (نه فردی و اخلاقی و اقتصادی) در آورد، شریعتی ترم مستضعفین را به عنوان نیروی بالنده تاریخی در فلسفه تاریخ خود مطرح کرد که از نظر وی «مستضعفین یا طبقه بالنده تاریخ علاوه بر این که در عرصه مبارزه طبقاتی باعث حرکت بالنده و دینامیک تاریخ میشوند، در آینده حاکمیت سیاسی و اقتصادی تاریخ را نیز در دست خواهند گرفت».
ح - اسلام نهضت و اسلام نظام:
حال که تا اینجا به جایگاه تاریخ در رابطه با انواع اسلام پی بردیم در ادامه به بررسی اسلام نهضت و اسلام نظام می بپردازیم چرا که:
1 - از نظر قرآن ادیان وجود ندارد و قرآن فقط دین قبول را دارد.
2 - دینی که قرآن قبول دارد فقط اسلام است و تمامی حرکت انبیاء تنها در کانتکس این یک دین که همان اسلام میباشد قابل تبیین میباشد.
3 - بنیانگذار اسلام از نظر قرآن ابراهیم خلیل میباشد که سر سلسله پیامبران توحیدی است.
4 - مبنای فلسفی حرکت تمامی انبیاء ابراهیمی (از ابراهیم تا محمد) بر پایه اصل توحید و مبارزه با بت پرستی و شرک است، یا به عبارت دیگر بر «لا» و «الا» استوار میباشد، لا در حرکت انبیا نفی بت پرستی و شرک میباشد و الا به معنی توحید وجود است.
5 - توحید در حرکت انبیای ابراهیمی (از خلیل تا خاتم) یک توحید کلامی است که در باب صفات و ذات و افعال باری نبوده است بلکه توحید مورد نظر آنها یک توحید فلسفی بوده که تجلی آن در ابعاد مختلف - توحید اجتماعی و توحید وجودی و توحید انسانی و توحید تاریخی- مادیت پیدا میکرده است و نفی بت پرستی آنها به معنی نفی شرک فلسفی بوده است که تجلی آن در نفی شرک وجودی و نفی شرک اجتماعی و نفی شرک اخلاقی و انسانی و نفی شرک تاریخی مادیت پیدا میکرده است.
6 - از آنجا که در رابطه توحید و شرک از دیدگاه پیامبران ابراهیمی و قرآن اصالت با توحید میباشد و شرک به عنوان یک امر ثانوی است، لذا اصل توحید هم در تکوین و هم در تاریخ - چه در وجود و چه در جامعه و چه در انسان و چه در تاریخ- داری اصالت تکوینی و تقدم وجودی بر شرک است، یعنی از نظر انبیاء ابراهیمی و قرآن آن چنان که در هستی و وجود ابتدا توحید حاکم بوده است، در تاریخ و جامعه انسانی و خود انسان هم ابتدا توحید وجود داشته است و شرک اجتماعی و شرک تاریخی و شرک اخلاقی و انسانی بعدا حاصل شده است.
7 - بت پرستی که موضوع مشترک مبارزه همه انبیاء ابراهیمی میباشد به معنای نفی چند بت سنگی و غیره که مردم به عنوان خدای خود انتخاب کرده بودند نیست بلکه یک مبارزه تاریخی و اجتماعی و انسانی و فلسفی است در مقابل شرک فلسفی و شرک اجتماعی و شرک تاریخی و شرک انسانی و به همین دلیل از نظر قرآن از ابراهیم تا محمد به مجرد این که مبارزه با شرک را شروع میکردند جنگ و مبارزه آنها با صاحبان قدرت زمان که در اشکال مختلف - قدرت سیاسی یا زور و قدرت اقتصادی یا زر و قدرت معرفتی یا تزویر- بود آغاز میشده است، تا ابراهیم میخواست که مبارزه با شرک را آغاز بکند جنگ ابراهیم با نمرود آغاز میشده است و تا بتهای بت خانه بابل و اور به دست ابراهیم در هم شکسته میشد، قبل از اینکه مردم و تودههای مدعی نفی خدایان به توسط ابراهیم بشورند آتش نمرود برای سوزاندن ابراهیم در شکل یک مبارزه تاریخی و اجتماعی و سیاسی بر پا شده بود، و به همین ترتیب تا موسی میخواهد حرکت ضد بت پرستی خود را آغاز بکند به او دستور میدهند که «اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى» (سوره النازعات - آیه 17) ابتدا به طرف فرعون حرکت کن چراکه او سرکشی میکند. در لوای مقابله با فرعون که نماینده قدرت است، جنگ و مبارزه موسی با اشکال ثلاثه قدرت که همان فرعون و قارون و بلعم باعورا یا هامان میباشد از سر گرفته میشود، و به همین ترتیب داستان مبارزه با شرک توسط عیسی که با سردمداران مذهب یهود که نماینده قدرت معرفتی جامعه بودند مقابله میکند، و در آخر از زمانی که محمد از جبل النور پایین میآید تا دعوت توحید خود را در تحت لوای شعار «لا اله الا الله» از سر بگیرد، مبارزه او با اصحاب قدرت مکه از سر گرفته میشود و شکنجه و جنگ و کشت و کشتار از طرف اصحاب قدرت در طول 23 سال بر محمد و اصحاب محمد تحمیل میشود، اما مبارزه محمد با شرک در جهت استقرار توحید بیامان ادامه داشته و محمد تنها در عرض 8 سال دوران مدنیاش بیش از 54 قشون کشی نظامی تدارک دید.
8 - شرک اجتماعی و شرک تاریخی که تاخر تکوینی بر توحید تاریخی و توحید اجتماعی داشته است و به صورت بت پرستی تجلی میکرده است در جهت توجیه مذهبی قدرتهای حاکم بکار میرفته است.
9 - نفی سه ستون در منا تحت عنوان «رمی جمرات» که به وسیله حاجیان در مراسم پایانی حج صورت میگیرد، تبیین کننده همین اصل در اسلام میباشد چراکه سه ستون فوق که برای همیشه باید در این مراسم به وسیله حاجیان - رمی جمره- بشود دلالت بر استمرار تاریخی مبارزه با شرک در اسلام میکند و وجود سه ستون سه گانه دلالت بر شکل سه گانه قدرت یعنی زر و زور و تزویر میکند.
10 - از نظر قرآن آن چنان که در هستی و وجود توحید بر شرک تقدم تکوینی داشته است در تاریخ و جامعه و انسان هم تقدم بر وجود توحید بوده است و شرک تاریخی و اجتماعی و انسان بعدا پیدا شده است، لذا جامعه انسانی در آغاز از نظر قرآن واحد بود «كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً...» (سوره بقره - آیه 213) و انسانیت از نظر قرآن که در آدم تجلی میکند بر شیطان مقدم بوده است.
11 - تلاش و مبارزه انبیاء ابراهیمی در جهت استقرار و تبیین و تبلیغ توحید فلسفی در راستای استقرار توحید تاریخی و توحید اجتماعی بوده است نه بالعکس.
12 - بنابراین زیربنای حرکت تمامی انبیاء الهی ابراهیمی بر فلسفه تاریخی استوار میباشد که این فلسفه تاریخ بر دیالکتیک توحید و شرک مبتنی است که آنچنانکه این دیالکتیک در آغاز از توحید آغاز شده است در پایان به توحید میرسد که این توحید با امامت و وراثت مستضعفین بر زمین تحقق تاریخی و اجتماعی پیدا میکند
13 - قسط اجتماعی که قرآن در آیه 25 سوره حدید به عنوان هدف رسالت انبیاء ابراهیمی مطرح میکند دلالت بر همین مبارزه انبیاء ابراهیمی در جهت توحید اجتماعی میکند
14 - از دیدگاه پیامبران ابراهیمی و قرآن توحید و شرک دو مقوله کلامی نیستند بلکه دو اصل فلسفی هستند که دارای تاریخ میباشد و همین سیر تاریخی توحید و شرک است که باعث میگردد تا اسلام به صورت یک حقیقت تاریخی از آغاز شروع حرکت (ابراهیم خلیل تا محمد و خاتم و امروز) به صورت دیالکتیکی بالنده بوده و گسترش تاریخی و تکاملی داشته باشد.
15 - تنها تعریفی که برای اسلام نهضت و اسلام نظام بکنیم میتوانیم انجام دهیم، پیوند و رابطه همین اسلام تاریخی با تاریخ است به عبارت دیگر اسلام نهضت عبارت است از اسلام تاریخی که از خود تاریخ دارد و تاریخ آن بر پایه دیالکتیک «شرک و توحید» تبیین میگردد اما اسلام نظام عبارت است از اسلامی که بیرون از تاریخ دار بودن آن تاریخی میشود.
16 - اسلام تاریخی که از ابراهیم خلیل تا محمد پیوسته بالنده به پیش میرفته است توسط سلسله خلفای عباسی و بوسیله اسلام معرفتی شکل تاریخی به خود گرفت و اسلام معرفتی محمد و اسلام نهضت تبدیل به اسلام نظام گردید.
ادامه دارد
[1]. البته قابل ذکر است که فونکسیون مهم انقلاب کبیر فرانسه در عرصه فرآیندهای پروسس تاریخ این بود که تاریخ را از بردگی طبقه حاکمه نجات داد و به میان تودههای کوچه و بازار آورد و با این انتقال موضوع تاریخ از طبقه حاکمه به طبقه محکوم، انقلابی عظیم در عرصه تاریخ بشر بوجود آمد.
[2]. البته در اینجا موضوع را در عرصه فرادینی و برون دینی مورد بررسی قرار دادهایم و گرنه اگر بخواهیم تحول تاریخ و فرآیندهای پروسس تاریخی را در کانتکس درون دینی مورد بررسی قراردهیم و به خصوص در رابطه با انبیاء ابراهیمی این مطلب را تبیین نماییم، آن چنان که معلم کبیرمان شریعتی مطرح کرد تمامی انبیاء ابراهیمی دارای فلسفه تاریخ میباشند و همه آنها حتی خود زرتشت دارای فلسفه تاریخ است و بعدا در همین مبحث خواهید گفت که شریعتی فرآیند فلسفه تاریخ خود را دارد.