مبانی تئوریک فلسفه اندیشه ما - اصل چهارم
تاریخ - قسمت سوم
6 - سوره روم و مبانی فکری محمد در ایجاد رنسانس فکری تاریخ انسان:
در آیات مختلف سوره روم محمد این پنج منبع شناخت انسان را ترسیم میکند، قرآن در آغاز سوره با بیان الف و لام و میم (به شکل الم) بر «ذهن و قوه عقل» انسان تکیه میکند که این حقیقت در جاهای مختلف سور مکیه محمد و با تکیه بر حروف مقطعه و کلمه و بیان و قلم و نوشته و مرکب و کتاب و... مشخص است (الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ – آیه 4 – سوره علق، ن وَالْقَلَمِ وَمَا يسْطُرُونَ – آیه 1 – سوره قلم، عَلَّمَهُ الْبَيانَ – آیه 4 – سوره الرحمن، الم، ص، ق، طه، طس، یس، حم، الر، المص، کهیعص، حمسق و...) و در آیه 8 سوره روم با بیان "أَوَلَمْ يتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ..." بر «درون انسان» به عنوان دومین منبع شناخت و در آیه 9 با بیان «أَوَلَمْ يسِيرُوا فِي الْأَرْضِ...» بر «تاریخ» به عنوان منبع شناخت و در آیات 18 تا 26 با بر شمردن آیات مختلف طبیعت بر «طبیعت» به عنوان منبع شناخت تکیه میکند. به این ترتیب است که محمد در مکه برای اولین بار در سوره روم تمامی مبانی رنسانس فکری خود را که پنج منبعی کردن شناخت انسان میباشد به نمایش میگذارد، به طوری که اگر بگوئیم؛ در هیچ کدام از سورههای مکی محمد ما در یک جا این دعوت به پنج منبع شناخت را مشاهده نمیکنیم، سخنی به گزاف نگفتهایم. پس یکی از مشخصههای مهم سوره روم طرح پنج منبع شناخت انسان در یک جا میباشد.
7 - تبیین علمی و فلسفی تاریخ:
اما پس از طرح این پازل رنسانس فکری محمد در حرکت آگاهیبخش 13 ساله مکی در سوره روم، موضوع مهمتر از این پازل که در آیههای اول سوره روم توسط محمد مطرح میشود (به طوری که اگر بگوئیم غیر از سوره روم به این صراحت در هیچ کدام از سورههای مکی و مدنی مطرح نشده است، باز سخنی به گزاف نگفتهایم) موضوع تبیین تاریخ به معنای «علم شدن انسان و جامعه در بستر زمان» میباشد، که محمد در این سوره این موضوع بسیار فربه را به این صورت مطرح میکند که:
«غُلِبَتِ الرُّومُ» روم در جنگ با ایران از ایران شکست خورد.
«فِي أَدْنَى الْأَرْضِ» روم در کجا شکست خورد در خاور نزدیک.
«وَهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيغْلِبُونَ» اما همین روم شکست خورده از ایران به نه سال نمیکشد که در جنگ بر ایران پیروز خواهد شد.
«فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ» در کمتر از 9 سال پیروزی روم بر ایران به انجام میرسد.
«الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ» از آن جائی که این تاریخ قانونمند (چه قبل از شکست روم و چه بعد از شکست روم) در سیطره پروردگار میباشد، باعث میشود که این کشمکش ابر قدرتهای روم و ایران چون در عرصه تاریخ قانونمند الهی به انجام میرسد، نسبت به نهضت محمد دارای فونکسیون باشد که همین فونکسیون جنگ ابرقدرتها است که زمینه شادی و پیروزی نهضت محدود و محصور محمد را بر تاریخ فراهم میکند، آن چنان که همین نهضت کوچک و حقیر محمد 15 سال دیگر تمامی این ابر قدرتها و امپراطورها را به زانو در میآورد و بر آنها مسلط خواهد شد و اگر حرکت محمد در راستای این تاریخ قانونمند شکل نمیگرفت و پیش نمیرفت هرگز از محدوده مکانی و تاریخی و زمانی همین دو دهکده کوچک مکه و مدینه فراتر نمیرفت.
«بِنَصْرِ اللَّهِ ينْصُرُ مَنْ يشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ» در این آیه «بِنَصْرِ اللَّهِ» متعلق به کلمه یفرح است که نشان میدهد عامل نصرت خدائی بر امت و جنبش مکی محمد که از طریق قانونمندی تاریخ جاری میگردد، عامل پیروزی تاریخی جنبش محمد میگردد، زیرا خداوند بر پایه رحمت هدایت گر انسانی خود از طریق قانونمندی تاریخ، نهضت محمد را عزیز خواهد کرد.
«وَعْدَ اللَّهِ لَا يخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يعْلَمُونَ» پس سنت و قانونمندی خداوند بر تاریخ که همان وعده و اراده خداوند بر انسان و تاریخ و جامعه میباشد، خلف ناپذیر است و هیچ عاملی نمیتواند در این رابطه خداوند را وادار به خلف بکند.
«وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يعْلَمُونَ» ولیکن از آن جائی که بیشتر مردم شناخت و نگاهشان سطحی و ظاهری میباشد نمیتوانند قوانین تاریخی را به صورت عمیق در بیابند در نتیجه این امر باعث میشود که اکثر مردم این نصر تاریخی و قانونمند خداوند را فهم نکنند و علت این امر آن است که:
«يعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ» این گونه افراد در این جهان دارای شناخت سطحی هستند و ظاهر امور را میبینند و نمیتوانند به عمق امور که شناخت علمی و فلسفی این قانون مندیها است دست پیدا کنند.
از این جا است که قرآن پس از گفتن این حقیقت بزرگ در باب تاریخ انسان به عنوان «علم شدن» به یک باره به طرف منابع شناخت شیرجه میرود، چراکه علت این نفهمی تودهها را در «ضعف آگاهی و شناخت شناسی و اپیستمولوژی» آنها ارزیابی میکند لذا به همین دلیل است که راه حل تحول جامعه را در رنسانس فکری و تحول منابع شناخت تبیین میکند و برای این منظور محمد را دعوت به ایجاد این رنسانس در میان امت خود مینماید و چاره این رنسانس را در چند منبعی کردن شناخت انسان میداند.
8 - سوره روم و تبیین علمی و فلسفی تاریخ:
با همه این اوصاف هنوز به این سوال پاسخ داده نشده است که چرا جنگ بین دو ابرقدرت روم و ایران و تضعیف و فرسوده شدن آنها در خدمت اعتلای نهضت محمد میباشد؟ و اگر تضاد فرسایشی دو ابرقدرت نباشد، از نظر علمی امکان اعتلای جنبش محمد و برتری این جنبش بر آن دو امپراطوری وجود نخواهد داشت!؟ برای پاسخ به این سوال بزرگ باید قبل از هر چیز به طرح چند اصل مهم از دیدگاه محمد و قرآن (در این رابطه) اشاره نمائیم که این اصول عبارتند از:
اصل اول: انسان از نظر قرآن و محمد یک موجود اجتماعی و اجتماع ساز منحصر به فرد میباشد (هر چند این اجتماعی بودن انسان بر خلاف اندیشه ارسطو که معتقد بود -انسان مدنی الطبع بالفطره- میباشد اما از نظر محمد و قرآن صورت غریزی و فطری ندارد بلکه مبنائی «اکتسابی» در تاریخ دارد)، از نظر قرآن و محمد برعکس اندیشه ژان ژاک روسو که؛ اجتماعی زیستن انسان را عامل تمامی بدبختی و فساد انسان میداند، قرآن اجتماعی زیستن انسان را عامل اعتلا و شدن و تکامل او میداند.
سوره حجرات - آیه 13 «يا أَيهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا... (با توجه به این که «من» در این آیه «من بیانی» میباشد لذا ترجمه این آیه به این صورت میشود) که ای مردم خواه مذکر باشید خواه مونث ما شما را ابتدا خلق کردیم و سپس جوامع انسانی را بوجود آوردیم تا با پیدایش جامعهها امکان شناخت یک دیگر را پیدا کنید.»
اصل دوم: اجتماع انسانی از نظر محمد غیر از وجود تک تک افراد، دارای وجودی مستقل میباشد که هویتی مستقل از تک تک افراد دارد و این هویت برای این موجود جدید که اجتماع میباشد تولید فونکسیونهای جدیدی میکند که از نظر قرآن این فونکسیونهای اجتماع انسانی عبارتند از «عمر و شعور و فهم و مسئولیت و معصیت و طاعت و...».
الف - عمر اجتماع انسانی از نظر قرآن:
سوره اعراف - آیه 34 «وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يسْتَقْدِمُونَ» برای هر اجتماع انسانی عمری قرار دادیم که از آن عمر نمیتواند جلو بیفتد و نمیتواند عقب بیفتد.
ب - از نظر قرآن اجتماع انسانی دارای فهم و شعور است.
سوره مائده - آیه 66 «...مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ...» بعضی از اجتماعات انسانی دارای درک صحیی میباشند.
ج - از نظر قرآن اجتماع انسانی هم مانند فرد انسانی دارای مسئولیت میباشد.
سوره جاثیه - آیه 28 «...كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى كِتَابِهَا...» هر اجتماع انسانی به سوی کتابش خوانده میشود.
د - از نظر قرآن اجتماع انسانی به لحاظ تاریخی دارای سابقه اولیه وحدت و اشتراکی است و تفرقه و تضاد اجتماع انسانی امری تحمیل شده بر آن میباشد.
سوره بقره - آیه 213 «كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيحْكُمَ بَينَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا... - اجتماع انسانی در آغاز یک امت واحد بودند سپس خداوند انبیاء را مبعوث کرد تا توسط کتاب در بین اجتماع انسانی که بعدا گرفتار اختلاف شده بودند و جهت نفی این اختلاف در بین آنها داوری کنند.»
سوره یونس - آیه 19 «وَمَا كَانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا... - و اجتماع انسانی در آغاز همه یک امت واحد بودند که بعدها در بین آنها اختلاف پیدا شد.
ه - از نظر قرآن اجتماع انسانی تکامل پذیر است و در حال شدن میباشد.
سوره نور - آیه 55 «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يعْبُدُونَنِي لَا يشْرِكُونَ بِي شَيئًا وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ - خداوند به اجتماع انسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند وعده داده است، که به طور قطع ایشان را در زمین جانشین سایر اقوام کند هم چنان که قبل از ایشان جوامعی را خلیفه و جانشین کرد، برای این که دینی را که برای آنها پسندیده است رونق دهد و آن را چیره نماید و باز برای این که برای آن جوامع بعد از عمری نا امنی خوفشان را مبدل به امنیت کند، تا به شکرانه این تحول مرا بپرستید و چیزی را شریک من قرار ندهید.»
و- از نظر قرآن پیشگام هدایت گر اجتماع انسانی اگرچه فرد باشد، اما میتواند فونکسیون یک اجتماع داشته باشد.
سوره نحل آیه – 120 « إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ... - ابراهیم امتی بود عبادتگر برای خدا.»
ز- از نظر قرآن اجتماع انسانی عبارت است از موجود دینامیکی که دارای هویت مستقل میباشد و به سوی مقصد مشخصی پیوسته در حال حرکت میباشد، «اصل کلمه امت در قرآن که به معنای اجتماع انسانی آمده است از «مادهام» وام گرفته شده است که به معنای قصد است و در قرآن بر جماعتی اطلاق میشود که افراد آن دارای یک مقصد و یک هدف باشند و این مقصد واحد دارای رابطه واحدی میان افراد میباشد».
ح- از نظر قرآن وحدت و اشتراک اولیه جامعه انسانی قبل از بعثت انبیا بوده و صورتی جبری داشته است و به خاطر بساطت و سادگی رابطه اجتماع انسانی با طبیعت و محیط پیرامونیاش بوجود آمده است.
سوره یونس آیه 19 «وَمَا كَانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِي بَينَهُمْ فِيمَا فِيهِ يخْتَلِفُونَ - مردم تنها یک امت بودند ولی بعدها اختلاف کردند و اگر کلمهائی پیش از ناحیه پروردگار تو رانده نشده بود، میان آنچه اختلاف میکردند حکم میشد.»
اصل سوم: تاریخ از نظر قرآن نقل حوادث گذشته نیست بلکه «تبیین جامعه انسانی در بستر زمان» میباشد.
سوره آل عمران آیه 137 و 138: «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ- هَذَا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ - پیش از شما جوامعی بودند و رفتند پس در تاریخ سیر کنید تا ببینید که سرانجام جوامع تکذیب کننده چگونه بوده است، این سنتهای تاریخ گفتار روشنی است برای همه مردم اما تاریخ تنها برای «متقین» هدایت گر و پند آموز میباشد.»
9 - مبانی تئوریک تاریخ:
بنابراین از دیدگاه قرآن تاریخ دارای مبانی زیر میباشد:
الف - تاریخ عبارت است از قانون تحول اجتماع انسانی.
ب - تاریخ عبارت است از تبیین اجتماع انسانی در حال شدن.
ج - تاریخ عبارت است از تبیین حرکت اجتماع انسانی که دارای یک حرکت قانونمند میباشد.
د - تاریخ عبارت است از تبیین جریان اجتماع انسانی در بستر زمان.
ه - تاریخ عبارت است از علم شدن جوامع انسانی.
و - تاریخ عبارت است از قانون تکامل اجتماع انسانی.
ز - بدون آگاهی به تاریخ و یا علم شدن جوامع هرگز یک پیشگام یا هدایت گر نمیتواند جامعه را هدایت گری قانونمند و علمی بکند.
ک - نهج البلاغه – نامه 31 - وصیت امام علی به فرزندش امام حسن در بستر مرگ؛ "مِنَ الْوالِدِ الْفانِ" از پدری که در بستر مرگ افتاده "الْمُقِرِّ لِلزَّمانِ" پدری که عمر و زمان را پشت سر گذاشته "الْمُسْتَسْلِمِ لِلدَّهْرِ" پدری که تسلیم تاریخ و زمان است "أَيْ بُنَيَّ" پسر من "إِنِّي وَ إِنْ لَمْ أَكُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ كَانَ قَبْلِي" هرچند من به اندازه همه تاریخ جوامع انسانی زندگی نکرده ام " فَقَدْ نَظَرْتُ فِي أَعْمَالِهِمْ وَ فَكَّرْتُ فِي أَخْبَارِهِمْ وَ سِرْتُ فِي آثَارِهِمْ حَتَّى عُدْتُ كَأَحَدِهِمْ" اما تاریخ آنها را مطالعه کردهام و با مطالعه تاریخ آنها به کارهای ایشان نگریستهام و در سرگذشت جوامع گذشته انسانی سیر کردهام و آن چنان تاریخ آنها را مطالعه کردهام و به تاریخ آنها اندیشیدهام که انگار یکی از جوامع گذشته گشتهام " بَلْ كَأَنِّي بِمَا اِنْتَهَى إِلَيَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِمْ" آن چنان از تاریخ جوامع گذشته آگاهی پیدا کردهام که گوئی چنان است که با نخستین تا آخرین این جوامع انسانی زندگی کردهام.
ط - بنابراین تاریخ نقل بودن گذشته جوامع انسانی نیست بلکه علم شدن قانون تحول اجتماعی انسانی در سه مرحله گذشته و حال و آینده میباشد.
ح - تمام پدیدههای هستی (چه در عرصه وجود طبیعی و چه در عرصه وجود اجتماعی و چه در عرصه وجود فردی و انسانی) در صورتی که همراه با اصل تکامل «وجودی ذومراتب و سیال» مسیری به سوی مراحل متعالی تکاملی داشته باشند دارای تاریخاند.
ی - هر موجودی از وجود که تاریخ نداشته باشد «شدن ندارد» و از تکامل بی نصیب است، پس در نتیجه در پروسه وجود نابود میشود، هرچند به لحاظ فیزیکی قوی باشند.
د - زمان ظرف تاریخ است چراکه خود مولود شدن وجود است، تاریخ بی زمان نقل بودن و انتقال خبری حوادث گذشته است که خود نفی تاریخ است.
ذ - تاریخ انسانی علم شدن جوامع انسانی است.
م - تا به اجتماع انسانی «حقیقی- دینامیک- قانونمند» معتقد نباشیم نمیتوانیم به تاریخ انسانی به عنوان قانون تحول تکامل اجتماعی انسان اعتقاد داشته باشیم.
ش - مبانی علمی و فلسفی تاریخ به عنوان علم شدن جوامع انسانی عبارتند از:
1 - اعتقاد به هویت مستقل اجتماع انسانی.
2 - اعتقاد به اصل تکامل در حرکت دینامیک اجتماع انسانی.
3 - اعتقاد به اصل پراکسیس اجتماعی انسان به عنوان موتور محرکه جامعه انسانی.
ادامه دارد