سلسله درسهای بعثتشناسی پیامبر اسلام - قسمت سوم
بعثتشناسی رمز اسلام شناسی
بازشناسی بعثت در راستای بازسازی اسلام
ج - تجربه اگزیستانسی حرائی یا لیله القدر اکسپریانسی به دو صورت فردی و اجتماعی: گرچه خود پیامبر اسلام توسط پراکسیس انفسی، حرکت اگزیستانسی، اکسپریانسی و تجربه باطنی فردی توانست در طول 15 سال مرحله حرائی فرآیند لیله القدر وجودی خود را به مطلع الفجر بعثت برساند، اما همین پیامبر اسلام از همان آغاز بعثت خود با بیان آیات اول سوره مدثر و مزمل مسلمانان و پیروان خود را از انجام فردی مرحله حرائی، مانند خود او جهت تجربه باطنی و معراج وجودی منع کرد و تجربه حرائی اجتماعی جایگزین تجربه حرائی فردی خود کرد.
پیامبر اسلام «لیس رهبانیه فی الاسلام - در اسلام فاز حرائی فردی وجود ندارد»
«رهبانیه دینی الجلوس فی المساجد - تجربه حرائی در اسلام به صورت جلوس جمعی در مساجد میباشد»
به عبارت دیگر پیامبر اسلام از همان آغاز توسط آیات اول سوره مدثر و مزمل پراکسیس اجتماعی را جایگزین اکسپریانس فردی یا تجربه غارنشینی حرائی خود کرد. بنابراین اگر بخواهیم زندگی حقیقی پیامبر اسلام را - نه زندگی شناسنامهائی او را - آرایش فرآیندی بکنیم، باید بگوئیم که زندگی پیامبر اسلام به سه مرحله تقسیم میشود:
فرآیند اول فرآیند حرائی است که مدت 15 سال از سن 25 سالگی تا 40 سالگی طول کشید که این فرآیند پیامبر اسلام توسط پراکسیس معراجی و اکسپریانس انفسی و تجربه باطنی در غار حرا در قله جبل النور به صورت انفرادی با مکانیزم ناشناختهائی برای مسلمانان طی کرده است.
فرآیند دوم که 13 سال طول کشید بازگشت پیدا میکند به فاز مکی حرکت پیامبر اسلام که در این فرآیند پیامبر در زیر فشارهای فیزیکی و اقتصادی و اجتماعی طبقه حاکمه اشراف مکه به کادرسازی و پرورش دست پروردههای همه جانبه اقدام کرد. گرچه کادرسازی پیامبر در طول مدت 13 سال حرکت مکی در راستای انجام فرآیند جامعهسازی مدنی صورت میگرفت ولی به صورت فی نفسه پیامبر اسلام در طول حیات 13 ساله حرکت مکی خود هیچگونه حرکتی در جهت تکوین جامعهسازی نکرد.
فرآیند سوم که از هجرت پیامبر از مکه به مدینه آغاز شد و مدت ده سال طول کشید. پیامبر در طول مدت این ده سال کوشید تا توسط برپائی مدینه النبی اقدام به پروسه جامعهسازی بر پایه پروسه کادرسازی 13 ساله مکی بکند.
بن مایه بعثت پیامبر اسلام که محصول حیات 15 ساله حرائی او بود تفسیر نو یا ارائه مفهوم جدید از خدای خالق هستی بود که از همان آغاز تکوین بعثت پیامبر اسلام توسط 5 آیه اول سوره علق امر به خوانش آن شد و توسط این خوانش نو از خدای خالق وجود بود که پیامبر اسلام کوشید تمامی فرآیند دوگانه مکی و مدنی خود را در عرصه انسان و جامعه و جهان نقشی نو در اندازد و با آن جهان نو و جامعه نو و انسان نو و تاریخ نو برپا کند و تمدنی در کانتکس شخصیت خود برای بشریت بسازد. نقش و تاثیر پیامبران ابراهیمی از آغاز تا خاتم که بعثت پیامبر اسلام میباشد برای جامعه و مردم هدیه مجانی مفهوم خداوند بوده است نه تجربه خداوند، چراکه هر فردی در هر زمانی خود میتواند خداوند خود را تجربه کند ولی نمیتواند تجربه خود را تفسیر کند؛ لذا در این رابطه است که استیس میگوید «بودائیان تجربه خداوند دارند، اما مفهوم و تفسیر خداوند ندارند» مولوی این مهم را در دفتر دوم در داستان موسی شبان مطرح میکند که مطابق تبیین مولوی در این داستان در زمانی که موسی در حال عبور در بیابانی بوده با چوپانی برخورد میکند که آن چوپان بر پایه تجربه خداشناسی خود با همان اندیشه ابتدائی خود به تفسیر انسان وار خدای خود مشغول بود.
دید موسی یک شبانی را به راه / کو همی گفت ای خدا و ای اله
تو کجائی تا شوم من چاکرت /چارقت دوزم کنم شانه سرت
جامهات شویم شپشهایت کشم /شیر پیشت آورم ای محتشم
مثنوی نیکلسون - دفتر دوم - ص 280 - س 6 به بعد
موسی با دیدن این صحنه از آنجائیکه رسالت پیامبران ابراهیمی و از جمله خودش را تصحیح تفسیر خداشناسی انسانها میدانست به چوپان نزدیک شد و با او در این رابطه وارد دیالوگ و گفتگو گردید و شروع به تصحیح تفسیر او از خداشناسی کرد.
زاین نمط بیهوده میگفت آن شبان / گفت موسی با که هستیای فلان
گفت با آنکس که ما را آفرید /این زمین چرخ از او آمد پدید
گفت موسیهای بس مدبر شدی /خود مسلمان نا شده کافر شدی
این چه ژاژ ست و چه کفر ست و فشار/پنبه اندر دهان خود فشار
شیر او نوشد که در نشو و نما است /چارق او پوشد که او محتاج پاست
چارق و پاتابه لایق مر تراست /آفتابی را چنینها کی رواست
دست و پا در حق ما استایش است /در حق پاکی حق الایش است
لم یلد لم یولد او را لایق است /والد و مولود را او خالق است
هر چه جسم امد ولادت وصف اوست /هر چه مولود است او زاین سوی جوست
زانک از کون و فسادست و مهین /حادثست و محدثی خواهد یقین
دفتر دوم - ص 280 - س 11 به بعد
و بر پایه این تفسیر نو از خداشناسی چوپان بود که موسی توانست آن چوپان را دچار یک تحول نوینی بکند.
گفت ای موسی از آن بگذشته ام /من کنون در خون دل آغشته ام
من زسدره منتهی بگذشته ام /صد هزاران ساله زان سو گشتهام
تازیانه بر زدی اسبم بگشت /گنبدی کرد و زگردون بر گذشت
محرم ناسوت ما لاهوت باد /آفرین بر دست و بر بازوت باد
حال من اکنون برون از گفتنست /آنچه میگویم نه احوال منست
دفتر دوم - ص 283 - س 9 به بعد
بنابراین با دستوری که در آیات اول سوره مدثر اعلام میگردد، مرحله حرای اکسپریانس باطنی فردی پیامبر اسلام باید به حرای پراکسیس اجتماعی تاریخ ساز بدل بشود و دیگر از زمان بعثت پیامبر اسلام هیچ مسلمان و پیرو پیامبر اسلام حتی خود علی و خدیجه و... حق ندارند جهت معراج اگزیستانس وجودی خود مانند پیامبر اسلام از حرای فردی و دور از پراکسیس اجتماعی استفاده کنند.
«يا أَيهَا الْمُدَّثِّرُ - قُمْ فَأَنْذِرْ» از آنجائیکه مدثر به معنای پیچیدن جامه و پتو و امثال آن در هنگام خواب به دور خود میباشد دلالت بر همان مرحله حرائی 15 ساله پیامبر میکند که پیامبر اسلام قبل از بعثت در غار حرای جبل النور به صورت فردی و غارنشینی دور از بستر پروسس اجتماعی توسط تجربه باطنی انجام میداده است، از این زمان او موظف است با دستور «قُمْ فَأَنْذِرْ» مرحله حرای فردی و غارنشینی را رها کند و حرای پراکسیس اجتماعی را جایگزین حرای اکسپریانس باطنی فردی بکند. همان موضوعی که حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری در «بازسازی فکر دینی» فصل «روح فرهنگ و تمدن اسلامی» ص 143 - سطر اول اینچنین تبیین میکند:
«حضرت محمد به آسمان به معراج رفت و بازگشت یکی از شیوخ بزرگ طریقت، عبدالقدوس گنگهی را کلامی است بدین مضمون سوگند به خدا که اگر من به آن نقطه رسیده بودم هر گز به زمین باز نمیگشتم» علی ایحاله تفاوت مرحله حرای معراج اگزیستانس پیامبر اسلام با امام علی در این است که حرای پیامبر اسلام یک حرای فردی و سوبژکتیوی و باطنی و درونی در بستر اکسپریانس فردی و دور از جامعه بوده است، در صورتی که در حرای اگزیستانس امام علی یک حرای جمعی و ابژکتیوی در بستر پراکسیس اجتماعی تکوین پیدا کرده است به همین علت در جنگ خندق در زمان رویاروئی امام علی با عمرو بن عبدود پیامبر اسلام فرمود: «ضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین - تنها یک ضربه امام علی در جنگ خندق از تمام عبادت فردی مسلمانان در حال و آینده بیشتر ارزش دارد» لذا بدین ترتیب پیامبر اسلام از همان آغاز بعثت با نفی حرای فردی و اعلام حرای اجتماعی هر گونه نگرش اسلام فردی بسان مسیحیت را نفی کرد و اسلام اجتماعی را - که همان اسلام جامعه ساز و تاریخ ساز میباشد - جایگزین اسلام فردی کرد.
با گسترش رویکرد تصوف گرائی از قرن چهارم به بعد در جهان اسلام، فرآیند حرای فردی با تاسی از تصوف هند شرقی و اندیشه افلاطونی و نئوافلاطونی در لباس عرفان اسلامی به خصوص از بعد از حمله مغول، جایگزین حرای اجتماعی پیامبر اسلام شد. با حاکمیت رویکرد تصوف گرائی هند شرقی از قرن چهارم به بعد بر اندیشه مسلمانان، بزرگترین تحریف در حرای انسان ساز و اجتماع ساز و تاریخ ساز پیامبر اسلام شکل گرفت. در این رابطه تمامی رویکردهائی که امروز سعی میکنند تا با تکیه بر آموزشهای تصوفگرائی هند شرقی و افلاطونی و نئوافلاطونی اسلام اجتماعی پیامبر اسلام را به صورت فردی تبیین کنند و هدف بعثت پیامبر اسلام را یک حرکت فردی در جهت تبیین خداوند و آخرت و عبادت فردی تبیین نمایند، در راستای استحاله حرای اجتماعی پیامبر به حرای غارنشینی گام بر میدارند؛ لذا از آنجائیکه بن مایه بعثت پیامبر اسلام، تفسیر نو از خداوند خالق جهان میباشد در این رابطه تکیه قرآن در آیات مکی در راستای این تفسیر نو از خداوند قرار داشت، مثل آیات سوره توحید یا اخلاص، سوره ناس، سوره فلق، سوره کافرون، سوره کوثر، سوره قریش، سوره بینه، سوره اعلی و... که سورههای مکی میباشند و همه در این رابطه توسط پیامبر اسلام مطرح گردیده است.
د - مبانی حرای فردی و حرای اجتماعی پیامبر اسلام: مبانی اکسپریانس حرای فردی پیامبر اسلام در طول 15 سال قبل از بعثت در غار حرای جبل النور عبارت بودند از:
الف – تنهائی.
ب – سکوت.
ج – تفکر.
د - توجه.
ه – مراقبت نفسانی.
و - روزه و دعا و نیایش بوده است، چراکه آنچه مسلم است اینکه عبادات اعم از نماز و... بعد از بعثت توسط پیامبر اسلام تشریح و تکلیف گشته است. اما مبانی پراکسیس اجتماعی حرای اجتماعی بعد از بعثت پیامبر اسلام عبارت است از:
الف – مبارزه اجتماعی.
ب – کار اقتصادی.
ج – عبادات فردی و اجتماعی.
به همین دلیل امام علی که قهرمان حرای اجتماعی پیامبر اسلام میباشد (در برابر خود پیامبر اسلام که قهرمان حرای فردی است) در کانتکس حرای اجتماعی به همان میزان که مبارزه اجتماعی میکرد، در منطقه ینبع کار کشاورزی و باغداری و اقتصادی میکرد. آنچنانکه در همین عرصه تا آنجا به عبادات پروردگار مشغول بود که گاها از خود بی خود میشد و در برابر تجربه مطلق وجود و خدای عالم، خود را به مرحله فنا فی الله رسانیده بود. بنابراین تجربه حرائی پیامبر اسلام با تجربه نبوی پیامبر اسلام فرق میکند، در تجربه حرائی پیامبر اسلام - که صورت فردی داشته است - دستاورد اصلی پیامبر اسلام تفسیر جدید از خداوند یا عرضه مفهوم جدید از خدای خالق وجود بوده است، اما در تجربه نبوی پیامبر اسلام که صورت اجتماعی داشته است و بعد از بعثت پیامبر اسلام تکوین پیدا کرده است دستاورد اصلی پیامبر اسلام در این مرحله وحی یا قرآن و مدینه النبی میباشد که به قول علامه محمد اقبال به نقل از شاه ولی الله دهلوی «الگوئی برای بشریت آینده است»، از آنجائیکه تجربه حرائی پیامبر اسلام برعکس تجربه نبوی پیامبر که صورتی خاص دارد و فقط مشمول خود پیامبر اسلام میشود و لاغیر، تجربه حرائی پیامبر هر چند صورتی ذومراتب برای انسانها دارد، محدود به خود پیامبر اسلام نمیشود لذا هر کس صورتی کنکریت خاص همان تجربه را خواهد داشت. به عبارت دیگر تجربه حرائی هر کس خاص خود آن فرد میباشد و به همین دلیل پیامبر فرمود «الطریق الی الله به عدد نفوس الخلایق» و یا «به عدد انفاس الخلایق» که اشاره به همین تعدد راههای انجام تجربه حرائی هر فرد میکند، یعنی هر کسی موظف است جهت انجام تجربه فهم مطلق یا خداوند، روشی خاص خود را انتخاب کند. اما در یک تقسیم بندی کلی تجربه حرائی افراد در مذاهب مختلف ابراهیمی و غیر ابراهیمی به دو دسته تقسیم میشود:
دسته اول تجربه حرائی به صورت فردی و رهبانی و جدا از اجتماع:
سوره حدید - آیه 27 «وَرَهْبَانِيةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايتِهَا فَآتَينَا الَّذِينَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ... - گرچه بر پیروان مسیح مانند پیروان پیامبر اسلام تجربه حرائی رهبانی یا عزلت گیری فردی ننوشتیم و این خود پیروان مسیح بودند که آن را ابداع کردند، اگرچه بعد در این تجربه حرائی فردی افراط کردند ما به آنهائی که در این رابطه ایمان آوردند اجر مربوطه دادیم» پس هر کس باید با انتخاب خود توسط یک تجربه حرائی فردی یا اجتماعی، تفسیری از مطلق یا خداوند صاحب بشود. به همین دلیل میبینیم آنچنانکه پیامبر اسلام میفرمود «لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان فقد کفره - آن چه را سلمان میداند اگر ابوذر میدانست کافر میشد» (بحار - جلد 8) این تفاوت ابوذر و سلمان همان تفاوت تجربه حرائی ابوذر و سلمان میباشد، آنچنانکه تجربه حرائی خود پیامبر با تجربه حرائی خود امام علی متفاوت بوده است و به همین دلیل تجربه حرائی مولوی با تجربه حرائی امام محمد غزالی متفاوت میباشد و تجربه حرائی حافظ با تجربه حرائی ابن خلدون فرق میکند و یا تجربه حرائی علامه محمد اقبال با تجربه حرائی معلم کبیرمان شریعتی متفاوت است، که این امر باعث شده است تا هر کدام به تفسیری از مطلق یا خداوند دست پیدا کنند.
بنابراین آنچنانکه خداوند پیامبر اسلام «و نحن اقرب الیه من حبل الورید - از رگ گردن انسان به او نزدیکتر است» خدای امام محمد غزالی مانند یک حیوان درنده میباشد که انسانها موظف اند از او وحشت کنند، پس هرگز تفسیر از خداوند در دو انسان یکسان نیست چراکه تفسیر از خداوند یک امر ذهنی نیست بلکه یک امر تجربی میباشد. در قرآن بیان انزال به جای تنزیل که نزول تدریجی قرآن یا وحی نبوی را میرساند دلالت بر نزول یکپارچه قرآن بر پیامبر میکند که خود بیانگر نزول قرآن بی صورت یعنی قرآن غیر تاریخی بر پیامبر اسلام میکند، آنچنانکه نزول صورت دار قرآن به صورت تدریجی در طول 23 سال بر پیامبر نازل شده است نزول قرآن بی صورت به شکل انزال دفعی در مرحله فجر طلوع لیله القدر دهه سوم آخرین رمضان حرای 15 ساله پیامبر اسلام انجام گرفته است و همین انزال دفعی قرآن بی صورت بر پیامبر اسلام بوده که باعث گردیده تا تجربه حرائی پیامبر اسلام بدل به تجربه نبوی گردد. بنا بر این مطابق آیه «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيلَةِ الْقَدْرِ» کل قرآن در شکل قرآن بی صورت در مرحله لیله القدر به صورت دفعی بر پیامبر اسلام نازل شده ست و پس از این نزول دفعی قرآن بی صورت بر پیامبر بوده که پیامبر در بستر پراکسیس 23 ساله مکی و مدنی به تدریج این قرآن بی صورت را توانسته صورت تاریخی – اجتماعی ببخشد که این موضوع در آیات 2 و 3 سوره دخان باز تکرار میکند «وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ - إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيلَةٍ مُبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ - سوگند به قرآن ما آن را به شکل دفعی و بی صورت در لیله مبارک بر قلب پیامبر نازل کردیم».
بنابراین از نظر قرآن خود قرآن به دو شکل نازل شده است، شکل اول قرآن بی صورت بوده که به صورت دفعی در دهه سوم آخرین ماه رمضان دوره 15 ساله تجربه حرائی بر پیامبر نازل شده است، شکل دوم نزول تدریجی قرآن صورت دار یا استحاله همان قرآن بی صورت به قرآن صورت دار در بستر پراکسیس اجتماعی در طول 23 سال حرکت مکی و مدنی بوده است؛ لذا در این رابطه است که بزرگترین مسئولیت پیامبر اسلام بعد از تجربه حرائی 15 ساله خود صورت بخشیدن به قرآن بی صورت تجربه حرائی خودش میباشد، از این مرحله است که پیامبر امر به تعطیلی تجربه حرائی خود میشود.
صورت از بی صورتی آمد برون /باز شد کانا الیه راجعون - مولوی
پس تو را هر لحظه مرگ ورجعتیست /مصطفی فرمود دنیا ساعتیست
مثنوی – دفتر اول – چاپ نیکلسون – ص 59 – س 19
از نظر قرآن تجربه باطنی پیامبر اسلام به دو دسته تقسیم میشود:
1 - تجربه معراجی.
2 - تجربه اسرائی.
تجربه معراجی پیامبر اسلام در قرآن در 18 آیه اول سوره مکی نجم تبیین شده است:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ - وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى - مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى - وَمَا ينْطِقُ عَنِ الْهَوَى - إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْي يوحَى - عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى - ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى - وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى - ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى - فَكَانَ قَابَ قَوْسَينِ أَوْ أَدْنَى - فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى - مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى - أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا يرَى - وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى - عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى - عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى - إِذْ يغْشَى السِّدْرَةَ مَا يغْشَى - مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى - لَقَدْ رَأَى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى - به نام خداوندی که بر همه وجود رحمان است و بر انسان رحیم هم میباشد - قسم به نزول تدریجی قرآن (صورت دار شدن قرآن از شکل بی صورت انزالی قرآن) - که هرگز رفیق شما پیامبر اسلام (در عرصه تجربه باطنی حرائی و نبوی خود) نه گمراه شده و نه به خطا رفته است - و هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید آنچه میگوید محصول تجربه نبوی اوست - که خود خداوند تجربه نبوی به او آموزش داده است - پیامبر اسلام کسی است که به خاطر پختگی عقل و پرورش نفسانیاش (در عرصه تجربه حرائی) - توانست با تجربه باطنی حرائی خود بر خود مسلط شود - و به معراج باطنی دست پیدا کند - در بستر معراج باطنی پیامبر اسلام توانست به خداوند نزدیک شود و قرب خود را زیاد کند - تا آنجا پیامبر اسلام در بستر معراج باطنی خویش به خداوند نزدیک شد که فاصلهاش به خداوند بیش از دو کمان نبود - (و در مرحله معراج باطنی پیامبر بود که خداوند تجربه نبوی) یا همان وحی را به بندهاش فرستاد آنچه را که وحی کرد - آنچه که پیامبر در مرحله تجربه نبوی خود دید به او دروغ نگفت (یا به عبارت دیگر نزول تدریجی قرآن یا صورت یافتن شکل بی صورت قرآن در بستر تجربه نبوی پیامبر اسلام نسبت به شکل بی صورت قرآن که شکل انزالی و دفعی داشت دروغ نبود) - آیا در آنچه که پیامبر اسلام با تجربه نبوی خود دیده شک میکنید - البته پیامبر این تجربه در دو مرحله انزالی حرائی و تنزیلی نبوی احساس کرده است - در مرحله تجربه باطنی معراج خود پیامبر اسلام تا سدره منتهی پیش رفت - آن مقامی که پیامبر اسلام در بستر معراج نفسانی توانست به سدره منتهی برسد مقامی است تثبیت شده و غیر متزلزل - آنچه پیامبر اسلام در دو مرحله تجربه حرائی به صورت انزالی و بی صورتی و دفعی و تجربه نبوی به صورت تنزیلی و با صورتی دید صورت حقیقی داشت و کاذب نبود - به تحقیق او در عرصه تجربه حرائی و نبوی خود آیات پروردگار میدید و بوسیله دیدن آیات پروردگار خداوند را میدید.»
بنابراین آنچه از 18 آیه اول سوره نجم که کاملترین تبیین قرآن در باب معراج پیامبر اسلام میباشد فهم میشود، عبارت است از:
الف - معراج پیامبر اسلام یک امر باطنی یا با بیان قرآن یک امر قلبی بوده است نه یک سیر و سیاحت فیزیکی، آنچنانکه اسلام روایتی یا اسلام فقاهتی یا اسلام دگماتیسم میگوید.
ب - معراج پیامبر اسلام یک تجربه پروسسی بوده که از اواخر دوران تجربه حرائی پیامبر شروع شده و تا زمان وفات و انتهای تجربه نبوی پیامبر ادامه داشته، برعکس آنچه که اسلام روایتی و اسلام فقاهتی به صورت یک سیر و سیاحت سماوی موقت زمانی توسط اسب براق تبیین میکنند.
ج - تجربه باطنی معراج پیامبر اسلام بسترساز کسب و اخذ وحی بوده نه بالعکس.
د - تجربه باطنی معراج پیامبر باعث کسب دو مرحله وحی بی صورت قرآن و وحی با صورت قرآن شده است.
ه - تجربه باطنی معراج پیامبر اسلام باعث دستیابی پیامبر اسلام به تفسیر جدید او از خداوند شده است.
و - تجربه باطنی معراج پیامبر یک حقیقت مشککه و ذومراتب میباشد که پیامبر اسلام در بستر تجربه حرائی خود توانست به آخرین درجه این حقیقت مشککه در انسان دست پیدا کند.
ز - تجربه باطنی معراج پیامبر در بستر تجربه حرائی پیامبر توسط تنهائی، تفکر، سکوت، توجه و مراقبت نفسانی حاصل شده است.
ح – تجربه باطنی معراج پیامبر اسلام از آنجائیکه در بستر تجربه حرائی حاصل شده است و از آنجائیکه امری ذومراتب میباشد، انجام آن برای انسانها در پلههای پائین تر از تجربه پیامبر اسلام ممکن میباشد و لذا در این رابطه است که مولوی خطاب به مسلمانان میگوید:
به معراج بر آئید چو از آل رسولید /رخ ماه ببوسید چو بر بام بلندید
ط - تجربه باطنی معراج پیامبر در بستر توجه به آیات پروردگار و تبدیل آیات آفاقی به آیات انفسی حاصل شده است نه آنچنانکه اسلام روایتی و اسلام فقاهتی و اسلام دگماتیسم میگوید به صورت رفتن به آسمان و نزدیک شدن فیزیکی پیامبر توسط اسب براق به کرسی خداوند که در آسمانها قرار دارد.
ی – تجربه معراجی پیامبر اسلام توسط پیروان او تنها در بستر تجربه حرائی ممکن میباشد نه بالعکس.
ک - در خصوص موضوع اسری پیامبر اسلام که تنها در یک آیه از قرآن به آن اشاره شده است که آیه 1 سوره اسری میباشد. آنچنانکه قرآن در این رابطه میگوید:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيهُ مِنْ آياتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ- به نام خداوندی که رحمان است بر همه وجود و بر انسان نیز رحیم هم میباشد - منزه است آن خدائی که بنده خود محمد را شبانه سیر داد و در شب او را از مسجد الحرام به سوی مسجد اقصی برده همان مسجد اقصیائی که پیرامونش را مبارک گردانیده بود بدان جهت که آیات خود را به او بنمایاند چون او شنوا و داناست»
آنچه از این آیه در باب اسراء فهمیده میشود اینکه:
الف - کلمه اسراء به معنای سیر در شب است.
ب – کلمه لیلا مفعول فیه است و بودنش در آیه این معنا را افاده میکند که این سیر همهاش در شب انجام گرفته است.
ج – جمله «لِنُرِيهُ مِنْ آياتِنَا» نتیجه این سیر را بیان میکند و آن این است که هدف اسراء پیامبر در شب این بوده تا آیات خود را به وی نشان دهیم.
د – در آیه 18 سوره نجم که قرآن هدف معراج پیامبر اسلام را مطرح کرد، هدف معراج پیامبر را با بیان «لَقَدْ رَأَى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى» هدف معراج پیامبر مانند هدف اسراء پیامبر اسلام یکی میداند و آن مشاهده کردن آیات پروردگار بود، بنابراین هدف معراج و اسراء پیامبر اسلام فهم آیات پروردگار بوده است.
ه – با مقایسه آیات هیجده گانه اول سوره نجم و آیه اول سوره اسری این حقیقت روشن میشود که هم اسری و هم معراج پیامبر اسلام صورت تجربی و سوبژکتیو و انفسی و درونی داشته است نه ابژکتیو و برونی و آفاقی.
و - آنچه از قیاس دو دسته آیات معراج و اسراء پیامبر اسلام فهمیده میشود اینکه، معراج و اسراء پیامبر اسلام دو تجربه مختلف بوده نه یک تجربه مشترک.
ز - در قیاس آیه اسراء با آیات سوره قدر که تبیین کننده انجام فرآیند حرائی در شب میباشد، این حقیقت روشن میشود که سوره قدر تفسیر کننده آیه اول سوره اسراء میباشد که دلالت بر فرآیند حرائی زندگی پیامبر اسلام میکند آنچنانکه معراج تبیین کننده تکوین تجربه نبوی پیامبر اسلام در بستر تجربه حرائی میباشد، بنابراین تجربه اسراء پیامبر اسلام بسترساز تجربه معراج او میباشد آنچنانکه تجربه حرائی پیامبر اسلام بسترساز تجربه نبوی او بوده است.
ح – علت اینکه در آیات معراجی سوره نجم، بر سیر در بالا تکیه میکند اما در آیه اول سوره اسری بر سیر پیامبر در زمین تکیه میکند دلالت بر همین امر دارد که تجربه اسرائی پیامبر اسلام یک تجربه حرائی بوده، در صورتی که تجربه معراجی پیامبر یک تجربه نبوی میباشد. بنابراین بعثت پیامبر اسلام فرآیندی بود که تجربه حرائی یا لیله القدر پیامبر اسلام بدل به تجربه نبوی یا مطلع الفجر شد، یا به عبارت دیگر بعثت پیامبر اسلام آنچنانکه در آیه 2 سوره جمعه تبیین شده است:
«هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يتْلُو عَلَيهِمْ آياتِهِ وَيزَكِّيهِمْ وَيعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ - اوست آنکه مبعوث کرد پیامبر اسلام در جامعهائی عامی و عرفی و پیشامدرن و اولیه و... بشریت در قرن هفتم میلادی که خود از جنس آنها بود تا جمعه بشریت از فیلتر کتاب و حکمت و تزکیه عبور دهد (کتاب همان آگاهی است آنچنانکه حکمت خودآگاهی است، تزکیه آرایش و پیرایش فردی و اجتماعی است)» این هدف بعثت پیامبر اسلام آنچنانکه در آیه 129 سوره بقره از زبان ابراهیم در هنگام ساختن خانه مردم یا کعبه به صورت دعا مطرح شده است، همان هدفی بوده است که از ابراهیم خلیل با بنای خانه مردم دنبال میشده است و نهایتا در زمان پیامبر اسلام این شجره طیبه به بار نشست «رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يتْلُو عَلَيهِمْ آياتِكَ وَيعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ - پروردگارا در بین آن امت رسولی مبعوث کن تا آیاتت را بر آنان بخواند و حکمتشان آموزد و تزکیهشان کند.»
ادامه دارد