اسلام شناسی علی در ترازوی نهج البلاغه – قسمت شش
7 - مذمت چاپلوسی و شخصیت پرستی از نگاه علی در نهج البلاغه:
ادامه خطبه 216 نهج البلاغه شهیدی - صفحه 249 - از سطر 15 به بعد: «فَأَجَابَهُ ع رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ بِكَلاَمٍ طَوِيلٍ يُكْثِرُ فِيهِ اَلثَّنَاءَ عَلَيْهِ وَ يَذْكُرُ سَمْعَهُ وَ طَاعَتَهُ - کلام امام علی در این خطبه به اینجا که رسید ناگاه یکی از مستمعین و شنوندگان احساساتی شد و بلند شد و خطاب به امام علی با صدای بلند گفت: "حزب فقط حزب علی رهبر فقط امام علی – ما همه سرباز توئیم اماما، گوش به فرمان توایم اماما" امام علی که از این برخورد شرک آلود آن شخص در تعریف از خودش به شدت ناراحت شد، کوشید حرکت شرک آلود این فرد را نمونه قرار دهد و به نفی فرهنگ مدحگرائی در جامعه و طرح آفتهای فرهنگ مدحگرائی بپردازد. لذا در ابتدا در جهت نفی فرهنگ مدحگرائی با مخاطب قرار دادن شخص مداح فرمود: «إِنَّ مِنْ حَقِّ مَنْ عَظُمَ جَلاَلُ اَللَّهِ سُبْحَانَهُ فِي نَفْسِهِ وَ جَلَّ مَوْضِعُهُ مِنْ قَلْبِهِ أَنْ يَصْغُرَ عِنْدَهُ لِعِظَمِ ذَلِكَ كُلُّ مَا سِوَاهُ وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ كَانَ كَذَلِكَ لَمَنْ عَظُمَتْ نِعْمَةُ اَللَّهِ عَلَيْهِ وَ لَطُفَ إِحْسَانُهُ إِلَيْهِ فَإِنَّهُ لَمْ تَعْظُمْ نِعْمَةُ اَللَّهِ عَلَى أَحَدٍ إِلاَّ اِزْدَادَ حَقُّ اَللَّهِ عَلَيْهِ عِظَماً - امام علی خطاب به آن فرد شعار دهنده گفت: کسی که به جلال و بزرگی خدا اعتقاد قلبی داشته باشد و جایگاه خداوند در اعتقاد او جایگاه سترگ و بالا باشد، دیگر حاضر نمیشود که هیچ بندهائی از بندگان خداوند را در قیاس با بزرگی خداوند تعظیم و تکریم بکند و سزاوارتر کس، آن کسی است که نعمت خداوند بر او بزرگ و بسیار باشد و احسان خداوند در حق او نیکو جلوه کند، زیرا نعمت خداوند بر هیچ کس بسیار نگردد مگر اینکه عظمت و بزرگی حق خدا بر او افزون شود.»
به عبارت دیگر امام علی در پاسخ به آن مرد شعار دهنده - که در جهت تکریم و بزرگ کردن امام علی شروع به طرح آن شعارها جهت چاپلوسی کرد - فرمود که: مرد حسابی تو اصلا اعتقادی به خدا نداری و خدا را نمیشناسی زیرا کسی که جلال خداوند در نفسش عزیز باشد و موضع خداوند در دلش جلیل باشد، به خاطر آن عظمت هرگز حاضر نمیشود که در باب یک بندهائی چون من اینقدر در تعریف و مدح به غلو و چاپلوسی بیافتد. بنابراین امام علی با این کلام در برابر جمع به آن شخص و به آن جامعه فهماند که اگر در دل شما یک ذره اعتقاد به خداوند وجود داشته باشد هرگز حاضر نمیشوید با طرح اینگونه شعارهای شرک آمیز و چاپلوسانه از من و از افراد صاحب قدرت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و مذهبی در برابر بزرگی و جلال خداوند مدح بکنید، چراکه ادبیات مداحانه از صاحبان قدرت در یک جامعهائی مثل جامعه امروز ایران از نظر امام علی معلول بی اعتقادی به عظمت پروردگار است و بهمین دلیل از نظر امام علی ادبیات مداحی از انسانهای صاحب قدرت در یک جامعه دارای آفتهای ذیل میباشد:
الف - خود این ادبیات مداحانه از صاحبان قدرت در جامعه باعث پیدایش فرعونها در جامعه میشود، به عبارت دیگر پرورش و پیدایش فرعونها در جامعه معلول همین گسترش فرهنگ مداحی از صاحبان قدرت میباشد.
ب - گسترش ادبیات مداحی جدای از اینکه باعث پیدایش فرعونها در جامعه میگردد در نقطه مقابل آن باعث حرکت عقب گرد رشد تودهها و جامعه میشود، لذا به همین دلیل بود که پیامبر اسلام فرمود: «احثوا التراب فی وجوه المداحین - در صورت مداحین خاک بریزید» در همین رابطه بود که زمانی که امام علی در ضمن بیان خطبه 216 با شعارهای آن فرد احساساتی روبرو شد، تصمیم گرفت تا در ادامه کلامش به نفی رشد اینگونه فرهنگ مدحگرانه از صاحبان قدرت در جامعه بپردازد زیرا اعتقاد به عظمت و بزرگی خداوند باعث میشود که انسان در نگاه و قضاوت خود نسبت به صاحبان قدرت همه آنها را صغیر و کوچک ببیند. البته این برخورد امام علی با آن شخص چاپلوس یک موضوع جدیدی نبود چراکه از زمان خود پیامبر اسلام که امام علی در مکتب آن بزرگوار تلمذ کرده بود، پیوسته سعی و تلاش پیامبر این بود که فردستائی و رهبرستائی را در چشم و زبان مردم از بین ببرد. لذا در این رابطه بود که خودشو همه مسلمانان را موظف کرد تا حداقل 9 بار در نماز یومیه خود اعلام کنند که «اشهد آن محمد عبده و رسوله - محمد جز بنده خدا و فرستاده او نمیباشد» و باز در همین رابطه بود که پیامبر در آخرین سفارشاتش به امت خود فرمود «خداوند نیامرزد افرادی که قبر پیامبرشان را زیارتگاه خود قرار میدهند» و باز در همین رابطه بود که پیامبر اسلام در دوران مدنی در جنگ دفاعی با هر طایفه و قبیلهائی که پیروز میشد خود آن طائفه را مجبور میکرد تا با دستان خودشان بتهای قبیله را بشکنند، چراکه پیامبر اسلام معتقد بود که این تنها با شکستن بتها به دست خود افراد قبیله است که امکان بت شکنی نظری و عملی برای آنها بوجود میآید و لذا در همین رابطه بود که هنگامی که پیامبر در برابر آن پیرزن قرار گرفته بود که در برابر عظمت پیامبر زبانش در سخن گفتن با پیامبر به لکنت افتاده بود و در برابر عظمت پیامبر بر خود میلرزید، پیامبر دست بر شانه پیرزن نهاد و خطاب به او گفت که «ای زن از چه میترسی؟ مگر من فرزند آن زنی نیستم که گوشت خشک در برابر آفتاب غذایش بود» (لا بطرا و لا مفسدا و آن بن المره کانت قدید بمکه - من نه جبار و نه فاسدم، من فرزند آن زنی هستم که در مکه گوشت خشک میخورد) و باز در همین رابطه بود که پیامبر آنچنانکه خودش انجام میداد به اصحاب و یاران خود دستور داد تا:
اولا لباسهای آنها از زانو بلند تر نباشد؛
در ثانی ریشهای آنها از مشت دست بلندتر نشود؛
در ثالث بر اسبها و شترهای برهنه سوار شوند و حتما در زمان سوار شدن بر اسب و شتر تنها سوار نشوند، بلکه دو نفری سوار شوند تا معیارهای اجتماعی کیش شخصیت که از زمان جاهلیت در بین آنها متعارف بود از بین برود. به همین دلیل زمانی که در جنگ با ایران زهیره بن عبدالله آن سرباز مسلمان (که به قول فردوسی در شاهنامه برهنه سپهبد و برهنه سپاه بودند و زشیر شتر خوردن سو سمار افتخار میکردند) در برابر رستم فرخزاد آن فرمانده تا بن دندان مسلح سپاه ساسانی قرار گرفت، وقتی که از زهیر پرسید که برای چه با ما میجنگید؟ زهیره ابن عبدلله در پاسخ به رستم فرخ زاد گفت «بعثت لنخرج لعباد من عباده العباد الی عبادت الله و من ذل الارض الی عز السماء و من جور الادیان الی العدل الاسلام - ما آمدهایم تا شما را از بندگی یکدیگر به بندگی خداوند برگردانیم و از ذلت زمین به عزت آسمان بکشانیم و از جور ادیان به عدل اسلام هدایت کنیم» و حاصل این آموزش و پرورش پیامبر اسلام بود که زمانی که خلیفه دوم در برابر جمع خطاب به مردم گفت که «ای مردم در صورتی که من خطا کردم مرا آگاه کنید» عبدالله ابن مسعود در میان جمع بلند شد و خطاب به عمر گفت که «اگر کج رفتی مانند این شمشیر کج تو را راست خواهیم کرد» و آنچنان پیامبر زبان نقد مردم و جامعه را نسبت به صاحبان قدرت باز کرده بود که امام علی در نامه 53 خطاب به مالک اشتر - نهج البلاغه شهیدی - صفحه 336 سطر یازدهم به بعد میفرماید: «وَ اِجْعَلْ لِذَوِي اَلْحَاجَاتِ مِنْكَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِيهِ شَخْصَكَ وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّاً فَتَتَوَاضَعُ فِيهِ لِلَّهِ اَلَّذِي خَلَقَكَ وَ تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَكَ وَ أَعْوَانَكَ مِنْ أَحْرَاسِكَ وَ شُرَطِكَ حَتَّى يُكَلِّمَكَ مُتَكَلِّمُهُمْ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ ص يَقُولُ فِي غَيْرِ مَوْطِنٍ لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لاَ يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ اَلْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ ثُمَّ اِحْتَمِلِ اَلْخُرْقَ مِنْهُمْ وَ اَلْعِيَّ وَ نَحِّ عَنْهُمُ اَلضِّيقَ وَ اَلْأَنَفَ يَبْسُطِ اَللَّهُ عَلَيْكَ بِذَلِكَ أَكْنَافَ رَحْمَتِهِ وَ يُوجِبْ لَكَ ثَوَابَ طَاعَتِهِ - ای مالک قسمتی از وقت خود را برای مشورت با مردم قرار بده و جلسه مشورت با مردم صورت همگانی و عمومی داشته باشد تا درهای ورود و شرکت برای همه افراد جامعه باز باشد و همگان بتوانند در آن مجلس یومیه شرکت کنند و در آن مجلس نیروهای نظامی، انتظامی، حراست، اطلاعات و امنیت، محافظان، پاسداران و دربانان، بادمجان دور قاب چینها را راه نده، تا مردم بدون ترس و تشریفات به راحتی و بدون ترس بتوانند نظرات و نقد و انتقاد خود را با تو در میان بگذارند، چراکه من خود بارها از پیامبر اسلام شنیدم که هیچ امتی و ملتی و جامعهائی به سعادت و خوشبختی نمیرسد مگر اینکه در آن جامعه آزادی بیان به اندازهائی باشد که پائینترین بخش اجتماعی بتواند بدون لکنت زبان و تکلف، نقد خود را با صاحبان قدرت مطرح کنند، ای مالک در جلسات مشورتی با مردم نقدپذیر باش و تحمل پذیرفتن و شنیدن سخنهای مخالف را داشته باش و با کسانی که تو را به نقد میکشند تندخوئی مکن، سنگ دلی و خودخواهی را از خود دور کن تا تحمل شنیدن عیبهای خود را از زبان مردم پیدا کنی و خودت را برتر از مردم به حساب نیاوری و بدین ترتیب است که تو مشمول رحمت خدا واقع میشوی و پاداش فرمانبری نصیبت میشود.»
و بر پایه این اندیشه بود که امام علی در نامه 45 خطاب به عثمان بن حنیف الانصاری استاندارش در بصره میگوید، نهج البلاغه شهیدی - صفحه 317 - از سطر ششم به بعد: «أَلاَ وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضِيءُ بِنُورِ عِلْمِهِ أَلاَ وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اِكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ أَلاَ وَ إِنَّكُمْ لاَ تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اِجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ فَوَاللَّهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْيَاكُمْ تِبْراً وَ لاَ اِدَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لاَ أَعْدَدْتُ لِبَالِي ثَوْبِي طِمْراً - عثمان بن حنیف آگاه باش هر مامومی را امامی است که در کارهایش به او اقتدا میکند و از نور علم او روشنائی میجوید، آگاه باش که امام تو از دنیایش به دو لباس کهنه قناعت میکند و از خوردنیها به دو قرص نان بسنده مینماید، آگاه باش که تو توان این امر را نداری ولی در عین حال تو میتوانی با تقوا و درست کاری مرا یاری کنی. عثمان بن حنیف به خدا سوگند که از دنیای شما طلا و سکهائی ذخیره نکردهام و از غنیمتهای دنیا مالی نیاندوختهام، برای تعویض لباس مندرسم کهنه دیگری را مهیا نکردهام و از زمین این دنیا حتی به اندازه یک وجب حیازت نکردهام و این دنیای تو در نظر من سستتر و خوارتر از دانه تلخ ناچیزی است که به کار دباغی میآید.»
8 - مشخصات حاکم و رهبر در جامعه اسلامی:
در خطبه 216 پس از اینکه آن شخص احساساتی در وسط خطبه امام علی شروع به شعار دادن در حمایت شخصی امام علی کرد و در شعارهای خود با مطلق کردن شخصیت امام علی حمایت تعریف ناشدهائی از جانب ملت به امام علی کرد، این موضوع باعث نفرت و خشم امام علی گردید. لذا امام علی ابتدا سعی کرد با بیان اینکه کسی که به جلالیت و بزرگی خداوند اعتقاد داشته باشد هرگز حاضر نمیشود که بندگان خدا را اینچنین بزرگ کند، به نحوی به شخص فهماند که اینگونه تعریفهای بی قید و شرط کردن از صاحبان قدرت معلول بی اعتقادی به عظمت خدواند میباشد که خود نوعی شرک به حساب میآید و پس از این انکار شخص شعار دهنده بود که امام علی به طرح آفات کیش شخصیت در جامعه مسلمانان پرداخت و در کادر این تبیین آفات کیش شخصیت، به تبیین مشخصات یک رهبر سالم در جامعه مسلمانان پرداخت که این مشخصات از نگاه امام علی عبارتند از، نهج الیلاغه شهیدی - صفحه 249 - از سطر آخر به بعد:
1 - «وَ إِنَّ مِنْ أَسْخَفِ حَالاَتِ اَلْوُلاَةِ عِنْدَ صَالِحِ اَلنَّاسِ أَنْ يُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ اَلْفَخْرِ – زشتترین حالات و صفات رهبران این است که دوست داشته باشند که مردم آنها را ستایش کنند، وَ يُوضَعَ أَمْرُهُمْ عَلَى اَلْكِبْرِ - و کارهایشان را از موضع تکبر و خودخواهی بر تودهها تبیین نمایند، وَ قَدْ كَرِهْتُ أَنْ يَكُونَ جَالَ فِي ظَنِّكُمْ أَنِّي أُحِبُّ اَلْإِطْرَاءَ وَ اِسْتِمَاعَ اَلثَّنَاءِ - و من بسیار زشت میدانم که شما در باره من فکر کنید که من دوستدار اینگونه ستایشها هستم، وَ لَسْتُ بِحَمْدِ اَللَّهِ كَذَلِكَ - و سپاس خدا را که چنین نیستم، وَ لَوْ كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ يُقَالَ ذَلِكَ لَتَرَكْتُهُ اِنْحِطَاطاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ عَنْ تَنَاوُلِ مَا هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنَ اَلْعَظَمَةِ وَ اَلْكِبْرِيَاءِ - و اگر من دوستدار شنیدن ستایش در باره خودم میبودم آن را به خاطر اظهار کوچکی در برابر خداوند بزرگ ترک میکردم، وَ رُبَّمَا اِسْتَحْلَى اَلنَّاسُ اَلثَّنَاءَ بَعْدَ اَلْبَلاَءِ - خیلی از مردم بعد از اینکه کاری انجام میدهند دوست دارند که آنها را ستایش بکنند، فَلاَ تُثْنُوا عَلَيَّ بِجَمِيلِ ثَنَاءٍ - خواهش میکنم از من تعریف و ستایش نکنید، لِإِخْرَاجِي نَفْسِي إِلَى اَللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ إِلَيْكُمْ مِنَ اَلتَّقِيَّةِ فِي حُقُوقٍ لَمْ أَفْرُغْ مِنْ أَدَائِهَا وَ فَرَائِضَ لاَ بُدَّ مِنْ إِمْضَائِهَا - تا از عهده حقوقی از شما که بر گردنم باقی مانده و کارهائی که هنوز انجام ندادهام برایم.»
2 - «فَلاَ تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ اَلْجَبَابِرَةُ - در برابر من مانند جبارها نایستید و با من با زبان ستایش مانند جبارها سخن نگوئید، وَ لاَ تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ اَلْبَادِرَةِ - مشکلات و مسائلتان را از من مخفی نکنید آنچنانکه در برابر جباران مخفی میکنید.»
3 - «وَ لاَ تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ - در برابر من با تشریفات برخورد نکنید.»
4 - «وَ لاَ تَظُنُّوا بِي اِسْتِثْقَالاً فِي حَقٍّ قِيلَ لِي - فکر نکنید که انتقاد شما از من بر من سنگین و ناگوار است و برای شما ایجاد دردسر و فشار نظامی و انتظامی و امنیتی و سیاسی میکند.»
5 - «وَ لاَ اِلْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِي - فکر نکنید که من خودم را برتر از انتقاد شما میدانم و یا انتقادناپذیر هستم، فَإِنَّهُ مَنِ اِسْتَثْقَلَ اَلْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَوِ اَلْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ كَانَ اَلْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَيْهِ – زیرا کسی که انتقاد مردم برایش سنگین و دشوار باشد عمل کردن برای او سنگینتر خواهد بود.»
6 - «فَلاَ تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ - از گفتن حق به من و مشورت و پیشنهاد نمودن در عدالت با من خودداری نکنید، فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لاَ آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي إِلاَّ أَنْ يَكْفِيَ اَللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي - زیرا من خودم را خطاناپذیر نمی دانم و افعالم را فارغ از خطا نمیبینم، بلکه بالعکس خودم را خطاپذیر میدانم مگر اینکه خداوند در تسلط بر نفسم کفایت کند و به علت همین خطاپذیری خودم و افعالم است که از شما میخواهم که نقد و مشورت خودتان را از من دریغ نکنید، فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوكُونَ لِرَبٍّ لاَ رَبَّ غَيْرُهُ يَمْلِكُ مِنَّا مَا لاَ نَمْلِكُ مِنْ أَنْفُسِنَا وَ أَخْرَجَنَا مِمَّا كُنَّا فِيهِ إِلَى مَا صَلَحْنَا عَلَيْهِ فَأَبْدَلَنَا بَعْدَ اَلضَّلاَلَةِ بِالْهُدَى وَ أَعْطَانَا اَلْبَصِيرَةَ بَعْدَ اَلْعَمَى - و جز این نیست که ما و شما بندگان و مملوک پروردگاریم و جز او پروردگاری نیست او مالک ماست و ما را بر نفس خود اختیاری نیست، ما را از آنچه در آن بودیم بیرون کرد و بدانچه صلاح ما در آن است در آورد، اوست که هدایت را بعد از گمراهی به ما عوض داد و به ما بصیرت و بینائی بخشید.»
ماحصل آنچه امام علی در خطبه 216 مطرح کرده است اینکه:
1 - با یک نگاه خطبه 216 برحسب نوع موضوع به دو قسمت تقسیم میگردد، قسمت اول که از آغاز تا فراز فَأَجَابَهُ ع رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ و... میباشد، امام علی به تبیین مبانی نظام دموکراتیک میپردازد و در قسمت دوم که از فراز فَأَجَابَهُ ع رَجُلٌ تا پایان خطبه میباشد، امام علی به شرح مشخصات یک رهبر دموکراتیک میپردازد.
2 - در قسمت تبیین نظام دموکراتیک مهمترین مشخصهائی که امام علی برای دموکراتیک بودن نظام حکومتی مطرح میکند عبارت است از
الف - حقی بودن نظام است، به عبارت دیگر تا زمانی که یک نظام در بستر حق و حقوق، نه تکلیف و تعبد و تقلید بنا نشود امکان دموکراتیک بودن آن وجود ندارد. البته همین موضوع را میتوان به این صورت هم مطرح کرد که هرگز بر بستر نظام تکلیف و تعبد و تقلید نمیتوان یک نظام دموکراتیک بنا کرد و تلاش برای ایجاد یک نظام دموکراتیک در چارچوب ولایت مطلقه فقاهتی آب در هاون کوبیدن است.
ب - دومین مشخصه نظام دموکراتیک از نظر امام علی اینکه نظام حقی صورت دو طرفه دارد، یعنی در نظام دموکراتیک هیچ حقی و حقوقی صورت یک طرفه ندارد بلکه بالعکس، آنچنانکه حکومت دموکرات انتخاب شده مردم بر مردم دارای حق و حقوقی میباشد، مردم نیز قبل از آن بر حکومت منتخب خودشان دارای حق و حقوقی میباشند.
ج - حق و حقوق دو طرفه در نظام دموکراتیک باید در عمل اجتماعی خود را نشان دهد که در آن صورت به صورت قانون در میآید نه در حرف. به عبارت دیگر در یک نظام دموکراتیک تا زمانیکه حق و حقوق دو طرفه به صورت قانون در نیاید صحبت کردن از دموکراسی و مردم سالاری و حقوق دموکراتیک در نظام دموکراتیک امری ذهنی و فریبنده میباشد.
د - مهمترین حق و حقوق در نظام دموکراتیک حق و حقوق دو طرفه نظام حکومتی میباشد.
ه - تنها بر پایه حقوق دو طرفه نظام حکومتی دموکراتیک است که وحدت و تثبیت سیاسی و اجتماعی هم در بالا و هم در پائین صورت میگیرد.
و - جنبش اصلاحات در یک جامعه از نظر امام علی موفق نمیشود مگر اینکه قبل از هر اصلاحاتی اعم از اصلاحات اقتصادی، اصلاحات فرهنگی، اصلاحات اجتماعی و اصلاحات سیاسی، این اصلاحات در نظام حکومتی انجام گیرد. به عبارت دیگر از نظر امام علی اصلاحات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و... همگی در گرو اصلاحات حکومتی میباشد. یک نظام حکومت دموکراتیک است که میتواند موفقیت اصلاحات اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی را تضمین نماید.
ز - دوام یک نظام حکومتی دموکراتیک از نظر امام علی در گرو تداوم نقد پی گیر و نهادینه شدن حرکت اجتماعی میباشد، بدون این دو مؤلفه امکان تداوم نظام حکومتی دموکراتیک در یک جامعه نیست.
اما در خصوص قسمت دوم خطبه یعنی مشخصه رهبریت دموکراتیک در یک نظام حکومتی دموکراتیک این مشخصه از نظر امام علی عبارتند از:
1 - رهبریت باید خود را خطاپذیر بداند نه فوق خطا.
2 - رهبری باید بر بستر خطاپذیر دانستن خود نقدپذیر باشد.
3 - رهبری باید به خرد جمعی اعتقاد داشته باشد و برای تحقق خرد جمعی باید مردم را به مشاوره با خود تشویق بکند.
4 - رهبری باید جهت تحقق خرد جمعی در جامعه برای نظریات و مشاوره همه افراد جامعه حتی بی سوادترین فرد جامعه ارزش قائل باشد و خود را نیازمند به ارائه نظریات جامعه بداند نه اینکه جهت یک حرکت ضد انگیزه بخواهد فقط مردم حرفشان را بزنند تا تخلیه بشوند.
5 - برای اینکه مردم بتوانند نظرات خود را جهت تحقق خرد جمعی در جامعه مطرح کنند، باید در جامعه آزادی بیان به صورت تمام و کامل وجود داشته باشد و هیچگونه فشار و محدودیت تکلف آفرین برای تودهها وجود نداشته باشد.
6 - رهبری برای اینکه بتواند بر خرد جمعی جامعه تکیه کند باید از جلو چاپلوسگرائی و تشریفات و مدیحه سرائی و... را بگیرد، چراکه هر کدام اینها میتواند بسترساز مطلق کردن رهبر بشود که با مطلق شدن رهبر، دیگر رهبر خود را جایزالخطا نمیداند و همینکه رهبر خود را جایزالخطا ندانست، خود را نیازمند به رهبری جمعی و خرد جمعی نمیداند و بی نیازی به خرد جمعی باعث میشود تا بهائی برای مشورت با مردم و نظرات مردم قائل نشود و در نتیجه خود را نیازمند نقد از جانب تودهها نبیند.
9 - علی و عدالت در نهج البلاغه:
قبل از شروع این مبحث باید به این نکته ظریف توجه داشته باشیم که بین عدالت در اسلام شناسی علی با عدالت در قرآن یک تفاوت مظروفی وجود دارد که عدم توجه به آن باعث عدم فهم اصل عدالت در نهج البلاغه و اسلام شناسی امام علی میشود. توضیح آنکه اصل عدالت در قرآن در دو کانتکس متفاوت قسط و عدل مطرح شده است که در ادبیات قرآن اصل قسط فراگیرتر و همه جانبه تر از اصل عدل میباشد و آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی میگوید موضوع اصل قسط در جامعه اجرای عدالت در زیربنای جامعه میکند در صورتی که موضوع اصل عدالت دلالت بر اجرای عدالت در روبنای اجتماعی میکند که برای فهم این موضوع به ذکر چند آیه از قرآن میپردازیم:
الف - آیه 25 - سوره حدید: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَينَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيعْلَمَ اللَّهُ مَنْ ينْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِي عَزِيزٌ - به تحقیق ما رسولان خود را با سه موضوع بینه، کتاب و میزان به سوی جوامع انسانی فرستادیم که هدف از رسالت رسولان این بود تا مردم را جهت قیام به قسط وادار کنند و آهن که در آن قدرت و قوت شدید وجود دارد و منافعی در آن برای مردم وجود دارد در راستای این قیام به قسط مردم قرار دادیم تا خداوند بداند چه کسی خدا و پیامبرش در مرحله غیب در بستر قیام به قسط تودهها یاری میکند، البته خداوند نیرومند و عزیز است.» آنچه از این آیه میتوان فهمید عبارت است از اینکه:
اولا: هدف رسالت انبیاء از آغاز تا خاتم برای وادار کردن تودهها جهت استقرار قسط بوده است؛
ثانیا: پیامبران جهت انجام این مقصود با سه سلاح بینه و کتاب و میزان وارد عمل میشدهاند (که البته در آیه 2 سوره جمعه این سه سلاح پیامبران به صورت آیه و کتاب و حکمت مطرح شدهاند) «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يتْلُو عَلَيهِمْ آياتِهِ وَيزَكِّيهِمْ وَيعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ»
ثالثا: حدید یا آهن سلاح دست پیامبران در کنار آن سه سلاح نبوده بلکه بالعکس، سلاحی بوده که مستقیم در خدمت قیام به قسط تودهها قرار داشته است؛
رابعا: مهمترین مرحله قیام به قسط تودهها مرحله بعد از ختم نبوت میباشد که در این آیه با بیان مرحله بالغیب مشخص کرده است.
ب - آیه 76 - سوره نحل: «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَينِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لَا يقْدِرُ عَلَى شَيءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلَاهُ أَينَمَا يوَجِّهْهُ لَا يأْتِ بِخَيرٍ هَلْ يسْتَوِي هُوَ وَمَنْ يأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ - و خداوند مثالی میزند بر دو مرد، که یکیشان لال است و به هیچ چیز توانائی ندارد و سربار مولای خویش است و هر جا فرستدش سودی نیارد، آیا او با مرد دوم که به عدالت فرمان میدهد و بر صراط مستقیم میراند برابر است؟ آنچه از این آیه و مثال قرآن میتوان فهم کرد اینکه:
اول: راه عدالت همان راه صراط مستقیم است که هر روز ده بار در نماز های یومیه از آن یاد میکنیم،
دوم: امر به عدالت مسئولیت انسان آگاهی است که توسط آگاهی قبل از هر چیز بر خود شوریده و در بستر این شوریدگی بر خویش به خودآگاهی و هشیاری رسیده است.
ج - آیه 9 - سوره حجرات: «وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَينَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَينَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يحِبُّ الْمُقْسِطِينَ - اگر دو طائفه از مومنین به جان هم افتادند بینشان اصلاح کنید، پس اگر معلوم شد یکی از آن دو طائفه بر دیگری ستم میکند با آن طائفه ستم کار کارزار کنید تا آنجا که تسلیم امر خدا گردد و اگر به سوی خدا برگشت بین آنها بر پایه عدالت و عدل اصلاح کنید و در راستای عدالت بین آنها قسط بر پا کنید، یعنی به هر یک از آنها حقی را که مستحق آن هستند بدهید که خداوند مقسطین را دوست دارد.»
آنچه از این آیه میتوان فهمید اینکه:
اول: در این آیه هم اصطلاح عدل و هم اصطلاح قسط به کار رفته است با این تفاوت که اصطلاح عدل را در عرصه حقوقی با بیان فَأَصْلِحُوا بَينَهُمَا بِالْعَدْلِ به کار گرفته است در صورتی که اصطلاح قسط در ادامه عدل یعنی پس از برقراری صلح عادلانه در خصوص اعطاء حق به ذی حق مطرح کرده است.
دوم - خود این آیه به وضوح نشان میدهد که اصطلاح قسط همان اصطلاح عدل نیست بلکه در ادامه عدل است، چراکه پس از اجرای صلح بر پایه عدالت سخن از قسط به میان میآید یعنی نمیتوان در آیه به جای کلمه عدل، کلمه قسط گذاشت و گفت فَأَصْلِحُوا بَينَهُمَا بالقسط، زیرا موضوع قسط مسائل حقوقی نیست بلکه مسائل حقی است.
ماحصل اینکه:
1 - در نهج البلاغه امام علی بین عدالت و قسط مرزبندی نکرده و خود عدالت با توجه به مرزبندی پنج گانه عدالت سیاسی، عدالت حقوقی، عدالت اقتصادی، عدالت اجتماعی و عدالت اخلاقی که در نهج البلاغه کرده است موضوع قسط با موضوع عدالت پیوند داده است و همه آنها تحت عنوان عدالت مطرح کرده است.
2 - اصل عدالت در نهج البلاغه یک اصل علت اصول است که ماهیتی فرادینی دارد و دیگر اصول اسلام شناسی در بستر آن معنا پیدا میکند.
3 - اصل عدالت در اسلام شناسی امام علی یک اصل فراتاریخی نیست بلکه بالعکس یک اصل تاریخی است که در عرصه تاریخ بسته به شرایط مختلف تاریخی معنائی کنکریت پیدا میکند. بنابراین عدالت اقتصادی نهج البلاغه یا عدالت اسلام شناسی امام علی در زمان بردهداری دارای یک معنی میباشد که با زمان زمینداری و سرمایهداری متفاوت میباشد و به همین ترتیب عدالت سیاسی، عدالت حقوقی، عدالت اجتماعی و عدالت اخلاقی برحسب شرایط مختلف تاریخی به صورت سیال تغییر میکند.
4 - در بحث عدالت در نهج البلاغه گاهی مثل خطبه 15 عدالت را در شکل اقتصادی آن مطرح میکند و در اینجا اصلا نمیتوان عدالت را به مؤلفههای دیگر آن یعنی عدالت سیاسی، عدالت اخلاقی، عدالت اجتماعی و عدالت حقوقی تعمیم داد (وَ اَللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ اَلنِّسَاءُ وَ مُلِكَ بِهِ اَلْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ فَإِنَّ فِي اَلْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ اَلْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ أَضْيَقُ - به خدا قسم اگر این املاک و اموال بر باد رفته مردم کابین همسران هم شده باشد به بیتالمال بر میگردانم، چرا که در اصل عدالت اقتصادی آنچنان گشایشی وجود دارد که اگر کسی عدالت اقتصادی بر او سخت گردد جور و ستم اقتصادی بر او سختتر خواهد بود).
و یا در نامه 53 که همان فرمان به مالک اشتر میباشد عدالت را در شکل اجتماعی آن مطرح میکند که اصلا این عدالت اجتماعی را نمیتوان به مؤلفههای دیگر آن یعنی عدالت حقوقی و عدالت سیاسی و... تعمیم داد (وَ إِنَّ أَفْضَلَ قُرَّةِ عَيْنِ اَلْوُلاَةِ اِسْتِقَامَةُ اَلْعَدْلِ فِي اَلْبِلاَدِ وَ ظُهُورُ مَوَدَّةِ اَلرَّعِيَّةِ - برترین هدیه و چشم روشنی فرمانروایان برپائی عدالت اجتماعی در بلاد میباشد تا توسط آن مودت بین مردم آن جامعه ایجاد شود، یا مالک لاَ تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي اَلدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي اَلْخَلْقِ - مالک مبادا مثل یک حیوان درنده به جان مردم بیافتدی چراکه این مردم یا هم نوع تو هستند در خلقت و یا برادر دینی تو هستند در ایمان).
و همچنین آنچنانکه در خطبه 33 عدالت اخلاقی را مطرح میکند نمیتوان این عدالت اخلاقی امام علی را جایگزین عدالت اجتماعی یا اقتصادی و... کرد (وَ اَللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ إِلاَّ أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلاً - به خدا سوگند این کفش بی ارزش وصله دار را از حکومت بر شما بیشتر دوست دارم مگر آنکه بتوانم حقی را به پا دارم یا باطلی را بر طرف کنم)
نامه 62 - «وَ لَكِنَّنِي آسَى أَنْ يَلِيَ أَمْرَ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا فَيَتَّخِذُوا مَالَ اَللَّهِ دُوَلاً وَ عِبَادَهُ خَوَلاً - اما تاسف من از این است که فرمانروائی این امت به دست نادانان و فاسقان افتد تا مال خدا را ملک شخصی خود انگارند و بندگان او را گماشته خود پندارند.»
نامه 45 - «أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ لاَ أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ اَلدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ اَلْعَيْشِ فَمَا خُلِقْتُ لِيَشْغَلَنِي أَكْلُ اَلطَّيِّبَاتِ كَالْبَهِيمَةِ اَلْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا - آیا خودم را به این قناعت کنم که به من امیرمومنان بگویند ولی در سختیهای مردم شریک نباشم و یا در سختی و قحطی زندگی اسوه و الگوی ایشان نباشم؟ پس من آفریده نشدهام که خوردن چیزهای لذیذ مرا مشغول سازد مانند چهارپای بسته شده برای فربهی تنها اهتمام آن علفش باشد.»
پایان