مبانی تئوری حزب در اندیشه ما
حزب سیاسی اجتماعی، حزب آکادمیک طبقاتی، حزب ایدئولوژیک خیابانی – قسمت شانزدهم
الف - حزب و جنبش: احزابی که مبتنی بر استراتژی تحزبگرایانه حرکت میکنند (مانند استراتژی چریکی، استراتژی پارلمانتاریستی، استراتژی ابزارگرایانه و استراتژی فرهنگی) و مبتنی بر برنامه درازمدت و کوتاه مدت و هدفهای حداکثری و حداقلی عمل مینمایند، به دو بخش «احزاب راست و احزاب رادیکال» تقسیم میشوند، تفاوت بین احزاب راست و احزاب رادیکال بر پایه محور استراتژی و تاکتیک مشخص میگردد به این ترتیب که حرکت استراتژی در احزاب راست از بالا به پائین انجام میگیرد، در صورتی که حرکت استراتژی تحزبگرایانه رادیکال از پائین به بالا صورت میگیرد. هدف در استراتژی احزاب راست رسیدن به تقسیم قدرت با حاکمیت میباشد و نه استراتژی «تغییر ساختار سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه» اما از آنجا که موضوع و هدف در «استراتژی تحزبگرایانه رادیکال» تغییر ساختار اجتماعی، سیاسی ، اقتصادی و معرفتی در جامعه است:
اولا- برای تغییر ساختار اجتماعی، حرکت را باید از پائین شروع بکنیم، چرا که تکیه بر بالائیها (یا تکیه بر دولت و قدرت که دارای سه مؤلفه زر و زور و تزویر میباشد) نمیتواند بستر تغییر در ساختار قدرت بشود و هیچ صاحب قدرتی نیست که خودش بر علیه خودش قیام کند تا شرایط تغییر ساختار برای ما فراهم گردد.
ثانیا- در حرکت از پائین، احزاب رادیکال نمیتوانند جهت تغییر ساختاری بر هر گونه جنبش اجتماعی تکیه استراتژیک کنند و ما نمیتوانیم - به این علت که جنبشی بر علیه قدرت حاکم قیام کرده است - او را جریان استراتژیک بدانیم و در تغییر ساختاری با او همکاری کنیم، هر جنبش اجتماعی پتانسیل لازم برای تغییر ساختاری در جامعه ندارد و تنها به جنبشهائی در جامعه ایران میتوانیم تکیه استراتژیک نمایم که «هدفمند و تشکل پذیر و با برنامه» باشند یعنی جنبشهائی که استعداد کسب سه اصل:
1 - هدف؛
2 - برنامه؛
3 - تشکیلات را دارا باشند.
در جامعه ایران جنبشها به سه قسمت عمده تقسیم میشوند که عبارتند از:
جنبشهای خیابانی، جنبشهای اجتماعی و جنبشهای طبقاتی که در زیر به آن میپردازیم.
ب - جنبش خیابانی- جنبش اجتماعی:
ماحصل آنچه تا اینجا مطرح کردیم عبارتند از:
1 - استراتژی تحزبگرایانه احزاب بر مبنای ماهیت به دو قسمت تقسیم میشوند؛ احزاب یقه سفید و احزاب یقه آبی (یا احزاب راست و احزاب رادیکال).
2 - احزاب یقه سفید عبارتند از؛ احزابی که در راستای منافع قدرتهای حاکم گام بر میدارند و در عرصه استراتژی، هدف آنها تقسیم قدرت با حاکمیت میباشد.
3 - از آنجا که هدف احزاب یقه سفید مشارکت در قدرت یا تلاش برای تقسیم باز تقسیم قدرت با بالائیهای قدرت میباشد، لذا به این احزاب «محافظه کار یا کنسرواتیسم» نامیده میشوند.
4 - استراتژی و تاکتیکهای محوری احزاب یقه سفید به دلیل تعامل با دولت (یا قدرت حاکمه) جهت تقسیم و باز تقسیم قدرت، از بالا شکل میگیرد.
5 - هدف استراتژیک احزاب یقه سفید - فشار آوردن بر قدرت حاکم (در سه شکل قدرت سیاسی، قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی) جهت وادار کردن آن به قبول مشارکت در قدرت- میباشد و احزاب یقه سفید تا زمانی که بر پایه فشار از بالا توانستند به هدف خود برسند خود را پیروز مییابند اما در صورت مقاومت قدرت حاکم بر تقسیم قدرت با آن احزاب، آنان در مرحله دوم میکوشند که با رخنه به قاعده جامعه (یا تودهها) از «پائینیها» جهت فشار بر بالائیها استفاده کنند. بنابراین روی آوری احزاب یقه سفید به مردم در راستای منافع خود ایشان و در جهت فشار بر حاکمیت و نسبت به وادار کردن حاکمیت برای تقسیم قدرت با آنها میباشد.
6 - تفاوت ماهوی دیگری که ما بین احزاب یقه سفید و احزاب یقه آبی وجود دارد؛ هدف احزاب یقه سفید مشارکت در قدرت است در صورتی که هدف احزاب یقه آبی (یا احزاب رادیکال) تغییر ساختار است.
7 – بر اساس هدف فوق احزاب یقه آبی دارای استراتژی و حرکت از پائین به بالا هستند.
8 – بر اساس هدفی که احزاب یقه آبی دارند، تنها بستری که در قاعده جامعه میتوانند جهت تغییر بر آن تکیه کنند «جنبشهای اجتماعی» است.
9 - جنبشهای اجتماعی فوق دارای چهار مشخصه هستند؛ الف- هدف داری؛ ب- تشکیلات پذیری؛ ج- برنامه داری؛ د- رهبری انقلابی.
10 - جنبشهای اجتماعی که استراتژی «تغییرساز و سازمانگر» دارند و دارای چهار مشخصه هدفداری، برنامه پذیر، تشکیلات پذیر و رهبری انقلابی هستند عبارتند از: جنبشهای دموکراتیک شامل؛
الف - جنبش دانشجویان؛
ب - جنبش معلمان؛
ج - جنبش زنان؛
د - جنبش دانش آموزان؛
ه - جنبش کارمندان.
جنبش سوسیالیستی شامل؛
الف - جنبش کارگران اعم از «کارگران تولیدی یا پرولتاریای صنعتی» که در نظام سرمایهداری تولید ارزش اضافی میکنند، و «کارگران توزیعی و کارگران خدماتی» که در نظام سرمایهداری نیروی کار خود را به صورت کالا در بازار رقابتی به فروش میگذارند[1].
ب - جنبش دهقانان اعم از دهقانان غیر مالک و دهقانان خرده مالک.
ج - جنبش خرده بورژوای غیر مرفه استثمار شده.
ج - جنبشهای سیاسی: که شامل:
1 - جنبش روشنفکران و پیشگامان؛
2 - جنبش اقلیتهای قومی و زبانی و مذهبی و نژادی؛
3 - جنبش جریانهای رادیکال سیاسی درون جامعه و بیرون از حاکمیت مطلقه فقاهتی که معتقد به تغییر ساختاری در جامعه ایران باشند.
11 - هر گونه جنبشی که در قاعده هرم جامعه ایران بوجود آید نباید بستر حرکت افقی احزاب عمودی سازمانگر جهت تغییر در جامعه ایران بشود، چراکه تا زمانی که جنبشهای درون جامعه دارای چهار مشخصه «هدف، برنامه، سازماندهی و رهبری انقلابی» نباشند در جامعه ایران نمیتوانند تغییر ساختاری -اعم از ساختار سیاسی، یا ساختار اقتصادی و ساختار فرهنگی- ایجاد بکنند. در طول یک صد سال گذشته در جامعه ایران به علت بحران طبقاتی که معلول برتری کمی طیف خرده بورژوازی ایران بر طبقه کارگر ایران میباشد، و از آنجا که بخش اعظم خرده بورژوازی ایران در حاشیه تولید گروه اجتماعی تشکیل میدهند و دوما این گروه اجتماعی گسترده در حاشیه تولید ایران دارای کاراکتر «غیر پرولتری و آنارشیستی و فرصت طلبانه و پوزیتویستی و قشریگری و...» میباشند و این امر باعث گردید در یک صد ساله گذشته تاریخ جنبش ایران؛ جنبشهای اجتماعی که بسترساز تحولات سیاسی و اجتماعی بودهاند به صورت جنبشهای خیابانی ظاهر شوند که تبدیل «جنبشهای اجتماعی به جنبشهای خیابانی» خود به عنوان بزرگترین مصیبت تاریخ جنبش ایران به حساب میآید چراکه جنبش خیابانی برعکس جنبش اجتماعی:
اولا - تشکل پذیر نیستند؛
ثانیا - نهادینه اقتصادی و اجتماعی نشدهاند؛
ثالثا - دارای یک هژمونی انقلابی برخواسته از جنبش اجتماعی که توانائی هدایت گری، سازماندهی و برنامه دهی داشته باشد، نیستند؛
رابعا - فاقد «برنامه، هدف، سازماندهی و هژمونی» هستند و توان تغییر ساختاری در اجتماع، اقتصاد، سیاست و فرهنگ را ندارند؛
خامسا - پتانسیل مبارزه درازمدت ندارند. لذا به علت عدم توانائی مبارزه درازمدت به شکل «تحزبگرایانه سازمانگر» سریع مبارزه را از صورت درازمدت و مستمر تحزبگرایانه سازمانگر به صورت «کوتاه مدت، قهرآمیز، آنتاگونیستی و آنارشیستی» در میآورند، که همین موضوع باعث میگردد تا بستر برای سرکوب قهرآمیز آنها توسط رژیمهای دیکتاتور و مستبد و مطلقه فراهم شود[2].
12 - احزاب یقه سفید برای فشار بر حاکمیت و چانه زنی قدرت در جهت وادار کردن حاکمیت به تقسیم و مشارکت قدرت با آنها به جنبشهای خیابانی تکیه میکند و نه جنبشهای اجتماعی.
13 - جنبشهای خیابانی با جنبشهای اجتماعی دارای تفاوت ماهوی میباشند، چراکه جنبشهای خیابانی فاقد هدف و برنامه بوده و تشکیلات پذیر نیستند اما جنبشهای اجتماعی در بستر شوراها (در حوزههای اجتماعی و اقتصادی و حتی سیاسی) نهادینه شدهاند و به این دلیل هم تشکیلات پذیرند و هم توان مبارزه درازمدت را داشته و هم در بستر پیوند با جنبش عمودی میتوانند در کادر هدف و برنامه و هژمونی انقلابی عمل نمایند.
14 - عامل حرکت و شکل گیری جنبشهای خیابانی بر مبنای «اعتراضات نفیائی» است، اما عامل حرکت و شکل گیری جنبشهای اجتماعی بر حرکت اثباتی استوار میباشد، به عبارت دیگر «جنبشهای خیابانی میدانند چه کسی باید برود و چه کسی باید جانشین آن بشود، اما نمیدانند چه باید برود و چه باید بیاید.»
15 - جنبشهای خیابانی بر شخصیتهای کاریزماتیک تکیه میکنند و تا زمانی که در جامعه یک شخصیت کاریزماتیک پیدا نکنند و یا نسازند - و تا تصویر او را در کره ماه نبرند - حاضر به پذیرش هژمونی و شروع جنبش نیستند، به همین علت همیشه جنبشهای خیابانی (بر عکس جنبشهای اجتماعی و دموکراتیک و سوسیالیستی که معتقد به رهبری جمعی و بر حرکت برنامه دار و هدفدار و سازماندهی شده خود تکیه دارند)، آنان به رهبری کاریزمات فردی اعتقاد دارند که همین موضوع بستر انحراف جنبشهای خیابانی را فراهم کرده است[3].
16 - عامل حرکت تمامی جنبشهای خیابانی دارای یک مشخصه واحد است (نه تئوری، نه شناخت، نه رهبری جمعی، نه هدف، نه برنامه، نه تشکیلات، هیچ کدام، بلکه فقط یک چیز است) و آن هژمونی کاریزماتی است که تحت لوای فتوا و تکلیف و شریعت و سر نیزه خواستههای سیاسی خود را بر جنبشهای خیابانی تحمیل میکند.
17 - جنبشهای خیابانی به چند دلیل نمیتوانند در جامعه تحول ساختاری (چه در شکل اجتماعی، چه در شکل سیاسی، چه در شکل اقتصادی و چه در شکل فرهنگی) بوجود بیاورند؛
اولا - دارای یک رهبری از خود و برخاسته از خود نمیباشند - و برعکس جنبش اجتماعی- همیشه رهبری جنبشهای خیابانی در دست فرد یا جناح یا حزبی از بالائیهای قدرت است (که جهت چانه زنی و تسویه حساب و وادار کردن بالائیهای قدرت به مشارکت در قدرت میکوشند) که از آن برای رسیدن به بستر قدرت استفاده کنند.
ثانیا - ما در جامعه نمیتوانیم بدون برنامه به تحول ساختاری (چه در شکل اقتصادی، یا سیاسی، یا اجتماعی و فرهنگی) دست پیدا کنیم و با عنایت به این که جنبشهای خیابانی برعکس جنبشهای اجتماعی دارای برنامه و تئوری نمیباشند، لذا پتانسیل ایجاد تحول اجتماعی در آنان وجود ندارد.
ثالثا - جنبشهای خیابانی دارای سازماندهی و تشکیلات در مبارزه اجتماعی و سیاسی نیستند و این امر باعث میگردد تا در مبارزه نتوانند به صورت مستمر و درازمدت مقاومت کنند و در نتیجه عدم توانائی مبارزه درازمدت آنان را به روشهای -آنتاگونیست و قهرآمیز- تحلیل داده و مبارزه را از حرکت زمان دار به حرکت کوتاه مدت می کشانند! البته جنبشهای خیابانی در صورت استمرار مبارزه (به علت عدم دارا بودن تشکیلات و انگیزه و تئوری و برنامه و هدف) باز هم دچار بحران و رکود میشوند[4]. ما برای تبیین بهتر مطلب، آن را مورد آنالیز و بررسی قرار میدهیم؛
الف - جنش خرداد 88 از آغاز تکوین بر پایه تضاد بین جناحهای قدرت بر سر تقسیم قدرت در قوه مجریه (انتخابات ریاست جمهوری) آغاز شد.
ب - رهبری جنبش سبز در خرداد 88 به رهبری میرحسین موسوی بود[5]، که در دوران جنبش خرداد 88 حرکت خود را - در چارچوب قانون اساسی و خط امام و فرمان 8 مادهائی خمینی- اعلام کرد. لذا او از همان آغاز داعیه تحول ساختار اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی ایران را نداشت، بلکه جنبش خود را اصلاح طلبانه و در چارچوب قانون اساسی رژیم مطلقه فقاهتی میداند.
ج - گرچه جنبش خیابانی خرداد 88 به علت رهبری فردیاش به سرعت فراگیر شد اما به علت عدم دارا بودن - هدف، برنامه، سازماندهی و رهبری جمعی- به سرعت سرکوب گردید.
د - با استمرار مبارزه جنبش خیابانی خرداد 88 به علت این که فاقد - تشکیلات و سازماندهی و عدم توانائی لازم جهت پیوند حرکت خود با جنبشهای اجتماعی دیگر بود (که شامل جنبشهای دموکراتیک و سیاسی و سوسیالیستی میشود) بعد از یک دوره کوتاه مبارزاتی به رکود کامل کشیده شد، آنچنان که دیگر حتی هژمونی سابق هم نتوانست کوچکترین اعتلائی به این جنبش بدهد.
18 - عمدهترین ضعف جنبشهای خیابانی عدم توانائی آنها جهت پیوند با جنبشهای اجتماعی، سیاسی، دموکراتیک و سوسیالیستی میباشد، اگر جنبشهای خیابانی این ضعف عمده را نداشتند و توانائی پیوند با جنبشهای اجتماعی ثلاثه را پیدا میکردند به راحتی ضعفهای دیگر خود (اعم از بی هدفی، بی برنامگی، عدم توانائی در سازماندهی و تشکیلات) را میتوانستند در تعامل با دیگر جنبشها برطرف نمایند.
19 - جنبشهای خیابانی به علت عدم استراتژی، دارای حرکتهای مقطعی و کوتاه مدت هستند و برعکس جنبشهای اجتماعی که در مبارزه دارای استراتژی میباشند که این استراتژی یک پروسس با فرآیندهای مختلفی است که از مرحله صنفی- اقتصادی و سندیکالیستی شروع میشود و به مراحل شوراهای سیاسی تکامل پیدا میکند.
20 - جنبشهای خیابانی به دلیل دارا بودن انگیزههای منفی یا غیر واقعی به بسترهای «کیش شخصیت و هژمونی کاریزمات» پناه میبرند تا آنها را در حرکت رهبری کنند، با عنایت به این که تنها بستری که میتواند شرایط ذهنی کیش شخصیت و لیدرهای هژمونی را فراهم کند ایدئولوژی است و همه جنبشهای خیابانی ریشه ایدئولوژیک دارند (چه با انگیزه مذهبی، یا ملیت، یا با انگیزه مرام و مکتبهای غیر مذهبی تکوین پیدا کرده باشند) در صورتی که عامل و انگیزه حرکت در جنبشهای اجتماعی و دموکراتیک و سوسیالیستی «مطالبات صنفی و اهداف سیاسی» میباشد.
ادامه دارد
[1] . قابل توجه است که از دیدگاه نشر مستضعفین - برعکس سوسیالیستهای قرون نوزدهم و بیستم- کارگر فقط بر پایه تولید ارزش اضافی تعریف نمیشود این تعریف از کارگر باعث میشود که ما با نادیده گرفتن کارگران بخش توزیع و کارگران بخش خدمات که در کشورهای پیرامونی مثل ایران به لحاظ کمی -از کارگران تولیدی یا پرولتاریای صنعتی که تولید کننده ارزش اضافی میباشند- بیشتر هستند، کم اهمیت دانسته و این خود عامل سکتاریست کارگران تولیدی یا پرولتاریای صنعتی ایران بشود. در همین رابطه نشر مستضعفین معیار تعریف کارگر را در بستر تعریف گروههای اجتماعی و مشخص کردن مخاطبهای جنبش سوسیالیستی عبارت میداند از؛ «کار مزدوری و تولید ارزش اضافی، و کارگر فردی است که نیروی کار خود را به صورت کالا در بازار رقابتی سرمایهداری به فروش میگذارد» با این تعریف از کارگر نیروی کار در بخش خدمات و بخش توزیع - که خود را در بازار رقابتی نظام سرمایهداری به صورت یک کالا به فروش میگذارند- نه تنها جزو جنبش سوسیالیستی محسوب میگردند که به عنوان حامیان تاریخی پرولتاریای صنعتی ایران نیز به حساب میآیند و در بستر جنبش سوسیالیستی ایران پا به پای پرولتاریای صنعتی مبارزه میکنند. تبیین ما از کارگر توسط نشر مستضعفین میتواند بخشی از طیف خرده بورژوازی را که در کشور ما - به لحاظ کمی دارای برتری کمی از طبقه کارگر میباشند- و بستر ساز جنبش اجتماعی در تاریخ یک صد سال گذشته ایران بوده است و حال که به صورت یک افت تاریخی و یک بحران طبقاتی در جامعه ما وجود دارد، مثل «کارگران بخش خدمات و بخش توزیع» جدا نموده و آنان را به جنبش سوسیالیستی پیوند دهد که نتیجتا به منفرد کردن طیف گسترده خرده بورژوازی بیانجامد، و این کار میتواند گامی باشد جهت حل بحران طبقاتی جامعه ایران. بنا بر این از دیدگاه نشر مستضعفین کارگر کسی است که نیروی کار خود را در نظام سرمایهداری به صورت کالا در بازار رقابتی بفروش میگذارد، و مطابق این تعریف از پرولتاریای صنعتی که - یک گروه اجتماعی در نظام سرمایهداری است و تولید ارزش اضافی میکند- آنان به بخشی از جنبش سوسیالیستی تعلق میگیرند و نه به همه جنبش سوسیالیستی.
[2] . نمونه بارز این موضوع جنبش خرداد 88 ایران میباشد و دیدیم که چگونه «آن ماهیت خیابانی جنبش اجتماعی» باعث شد تا توسط رژیم مطلقه فقاهتی به شکل فاشیستی سرکوب گردد و همین سرکوب فاشیستی رژیم مطلقه فقاهتی بود که عامل به رکود کشانیدن این جنبش خیابانی شد و آنچنان این سرکوب سبعانه و فاشیستی و همه جانبه بود که حتی دامنه رکود آن نه تنها گریبانگیر جنبش اجتماعی- خیابانی سال 88 را گرفت، بلکه حتی جنبش دموکراتیک دانشجوئی ایران را نیز که همیشه پیشگام جنبشهای ایران بود گرفتار رکود و نخوت کرد، زیرا هژمونی جنبش سبز توان هدایتگری آن را نداشت و مهمتر آن که جنبش خیابانی خرداد 88 دارای هدف و برنامه و سازمان و رهبری انقلابی نبود تا بتواند به مبارزه مستمر با رژیم مطلقه فقاهتی بپردازد، البته جنبش دموکراتیک دانشجوئی ایران هم به علت عدم سازماندهی و برنامه و رهبری متمرکز نتوانست جایگزین هژمونی جنبش اجتماعی- خیابانی 88 بشود و به همین ترتیب جنبش کارگری یا سوسیالیستی ایران هم مطالبات تاریخی خود را در شعارهای جنبش سبز نمیدید و حاضر به حمایت از جنبش خیابانی خرداد 88 نشد، در نتیجه حاصل این رخداد سیاسی و اجتماعی آن شد که کشتی جنبش اجتماعی- خیابانی خرداد 88 به گل بنشیند.
[3] . در این رابطه بهتر است جنبش ضد استبدادی و خیابانی- اجتماعی سال 57 ایران را مورد توجه قرار دهیم، ما دیدیم چگونه این جنبش فراگیر اجتماعی و مردمی توانست در مدت زمان اندکی باعث گردد تا عظیمترین حکومت توتالیتر تاریخ ایران را به زانو درآورد! اما به این دلیل که خود این جنبش دارای رهبری، سازماندهی، برنامه و اهداف مرحلهائی نبود در نتیجه با تسلیم در برابر رهبری کاریزمات - که خود او را ساخته بود و عکس او را تا ماه بالا برده بود- تمامی دستاورد جنبش در 22 بهمن 57 به تصاحب رهبری کاریزمات و کاست روحانی وابسته به او درآمد و بعد هم جنبش به کناری رفت و شد آنچه که نمیبایست بشود!
[4] . بهترین نمونه آن جنبش خیابانی خرداد 88 میباشد که اکنون گرفتار رکود شده است، این جنبش روندی را طی کرده است که به صورت فرآیندهای مختلفی بازتاب اجتماعی یافته است.
[5] . که خود او علاوه بر این که از سال 58 از آغاز تا انحلال در حزب جمهوری قائم مقام دبیر کل حزب و مسئول تحریریه روزنامه جمهوری اسلامی بود و در دولتهای دوم و سوم به عنوان نخست وزیر برای رژیم مطلقه معماری میکرده است.