سنگ‏هائی از فلاخن :سلسله بحث‏هائی در باب آزادی - قسمت سوم

انواع آزادی: آزادی لیبرالیستی، آزادی دموکراتیک، آزادی سوسیالیستی

1 - تعریف آزادی:

آزادی را باید «در نبود موانع و محدودیت‌‏های مخالف توسط دیگران یا قدرت‌ها معنی کرد» بر پایه این تعریف از آزادی است که موضوع آزادی وجه لاینفک تعریف آزادی می‌شود، چراکه فورا در برابر این تعریف از آزادی سوالی که در همین جا مطرح می‌شود اینکه «آزادی برای کی؟» در پاسخ به این سوال است که موضوع آزادی از آغاز برای بشریت به دو صورت:

 

الف - آزادی فردی؛

ب - آزادی اجتماعی، مطرح شده است. به عبارت دیگر از همان زمانی که بشریت بر پایه خودویژگی‏های انسانی به مفهوم آزادی به عنوان یک ضرورت انسانی پی برده است، این حقیقت را هم دریافته که بر پایه این ضرورت انسانی او مجبور است که آزادی را در عرصه موضوع انسانیت تقسیم کند، چرا که انسانیت به شکل عام و کلی هر چند ممکن است در ذهن قابل تصور باشد، اما در واقعیت خارج صورت مصداق به خود می‌گیرد که این مصداق به دو صورت فرد و اجتماع مادیت پیدا می‌کند. به عبارت دیگر وقتی که صحبت از مصداق انسانیت شد برای ما راهی غیر از این وجود ندارد که خود را در برابر دو مقوله فرد و اجتماع ببینیم و هرگز از برابر این حقیقت بی تفاوت رد نشویم که تا زمانی که رابطه خودمان در مصداق انسانیت با این دو مقوله فرد و جامعه روشن نکنیم، امکان ندارد بتوانیم از انسانیت یک تعریف مشخص و کنکریت ارائه دهیم، چراکه همه از انسان و انسانیت تعریف می‌کنند و هیچکس نیست که بگوید انسان یا انسانیت بد است و همه مکتب‌ها و اندیشه‌ها می‌کوشند تا موضوع اخلاق را انسان و انسانیت قرار دهند و همه معتقدند که هدف اخلاق، اعتلای انسان و انسانیت است. اما سوالی که در این رابطه فورا مطرح می‌شود این است که این انسان و انسانیتی که از آن دم زده می‌شود، آیا فرد است یا اجتماع و یا هر دو است، هم فرد است و هم اجتماع؟ اگر مانند روسو معتقد شدیم که این انسانیت همان فرد است و اجتماع یکامر تحمیلی بر انسان و انسانیت است، سوال ما پاسخ خود را پیدا کرده است چراکه بر این مبنا به راحتی می‌توانیم آزادی را تعریف بکنیم و بگوئیم: «آزادی عبارت است از اختیار انجام هر آن چه که به دیگران زیان نرساند» و یا «آزادی عبارت است از نبود هر گونه مانع و محدودیت برای فرد انسان» به عبارت دیگر در این کانتکس آزادی می‌شود رفع هر گونه محدودیتی که از طرف جامعه برای فرد بوجود می‌آید و البته خط سرخ این آزادی هم در اینجا تنها برخورد با آزادی فردی دیگران است.

اما اگر مانند دورکیهم انسان را تنها در چارچوب جامعه معنی کردیم باز تعریف آزادی می‌شود «نبود هر گونه مانع و محدودیت برای جامعه» البته اینقدر می‌دانیم که وقتی که آزادی را در کانتکس اجتماع معنی کردیم از آنجائیکه موانع و محدودیت در جامعه با موانع و محدودیت در فرد متفاوت می‌باشد طبیعی است که موانع و محدودیت اجتماعی هم جنبه طبقاتی دارد و هم جنبه نژادی و هم جنبه اعتقادی و هم جنبه سیاسی و اجتماعی و به همین دلیل آزادی در برابر موضوع اجتماع به مراتب پیچیده تر از آزادی در برابر فرد تعریف می‌شود و البته اگر انسان را دو مؤلفه‏ائی بر پایه فرد و اجتماع معنی کردیم، موضوع پیچیده تر می‌شود چراکه آزادی در اینجا می‌شود «رفع هر گونه محدودیت و موانع برای فرد و اجتماع» که در این رابطه این نکته را نباید فراموش کنیم که موانع موضوع آزادی خود از مقوله همین فرد و اجتماع است، یعنی موانعی که فرد برای فرد دیگر ایجاد می‌کند یا جامعه برای فرد ایجاد می‌کند، طبیعی است که آزادی در این صورت می‌شود تنظیم رابطه بین فرد و افراد و بین فرد و جامعه.

پس برای تعریف از آزادی تا زمانی که تکلیفمان را با موضوع آزادی مشخص نکنیم، امکان یک تعریف مشخص کردن از آزادی برای ما وجود ندارد، به عبارت دیگر تعریف از آزادی زمانی که با فرد روبرو هستیم، با تعریف از آزادی زمانی که با جامعه روبرو هستیم، با تعریف از آزادی زمانی که هم با فرد و هم با جامعه روبرو هستیم، متفاوت می‌باشد و هرگز نمی‌توانیم یک تعریف کامل و جامع از آزادی بدهیم که در عین حالی که با موضوع انسان مصداق فرد مطابقت دارد، با موضوع انسان مصداق جامعه هم مطابقت داشته باشد و به همین ترتیب با انسان به مصداق هم فرد و هم جامعه هم مطابقت بکند، پس برای تعریف از آزادی باید بگوئیم که اولا بگو «آزادی برای که می‌خواهی؟» تا در پاسخ بگوئیم آزادی یعنی چه و لذا در این رابطه است که آنهائی که می‌خواهند آزادی را به صورت خاکشیری تعریف بکنند که به درد هر درد و مزاجی می‌خورد، جز شارلانتاریسم سرمایه‏داری نخواهد بود.

 

2 - اقسام آزادی:

آنچنانکه در تعریف آزادی نیازمندیم تا برحسب موضوع آزادی به تعریف از آزادی بپردازیم و بر پایه موضوع سه گانه آزادی که عبارت بودند از فرد و جامعه و فرد-جامعه، به یک تقسیم بندی از آزادی که عبارت بودند از آزادی فردی و آزادی اجتماعی و آزادی فرد -جامعه دست پیدا کردیم. از آنجائیکه فونکسیون آزادی رفع محدودیت و موانع می‌باشد گرچه آنچه که از ظاهر این تعریف برداشت می‌شود آزادی تنها یک کارکرد منفی دارد یعنی فقط موانع و محدودیت‌ها را از بین می‌برد ولی هرگز این نکته را نباید فراموش کنیم که در عرصه موضوع انسانی تنها با برخورد نفی‏ائی نمی‌توانیم به رفع محدودیت‌ها و موانع بپردازیم، اول باید در فرد یا جامعه آلترناتیو اثباتی ایجاد بکنیم و سپس در برابر این داده به نفی موانع محدودیت‌ها بپردازیم وگرنه اگر به صورت مستقیم بخواهیم تحت ظل سرنیزه موانع و محدویت‏ها را برداریمنامش آزادی نیست، مانند پل پوت در کامبوج می‌شود که با زور تانک و توپ می‌خواست شهرنشینان را به سمت روستاها کوچ بدهد. پس در این رابطه می‌توانیم آزادی را به دو قسم آزادی مثبت و آزادی منفی تقسیم بکنیم. البته همیشه آزادی مثبت بسترساز آزادی منفی می‌باشد نه بالعکس، البته اگر بخواهیم با عینک عرفا هم به مقوله آزادی نگاه بکنیم می‌توانیم آزادی را به شکل دیگری هم تقسیم بکنیم و این تقسیم بندی عبارت است از آزادی درون و آزادی برون، چراکه وقتی که مولوی در دفتر ششم مثنوی - صفحه 419 و سطر 24 می‌گوید :

چون به آزادی نبوت هادی است / مومنان را زانبیاء آزادی است

کیست مولا آن که آزادت کند  / بند رقیت زپایت برکند

این آزادی که در اینجا مولوی از آن دم می‌زند با آزادی فردی و اجتماعی که فوقا از آن یاد کردیم متفاوت می‌باشد، چراکه مقصود مولوی از آزادی در اینجا نجات از دشمن درون است که مولوی در دفتر اول مثنوی - صفحه 30 سطر 7 این چنین مطرح کرده است:

ای شهان کشتیم ما خصم برون / ماند خصمی زو به تر در اندرون

لذا در این رابطه است که اگر بخواهیم با عینک عرفا به مقوله آزادی نگاه بکنیم، آزادی به دو قسم، آزادی درون و آزادی برون هم تقسیم می‌شود که از نظر عرفا آزادی درون بسترساز آزادی برون می‌باشد. بنابراین در تقسیم آزادی هم می‌توانیم آزادی را به اقسام آزادی فردی و آزادی اجتماعی تقسیم کنیم و هم می‌توانیم آزادی را به آزادی منفی و آزادی مثبت تقسیم کنیم و هم می‌توانیم آزادی را به آزادی درون و آزادی برون تقسیم بکنیم. همچنین می‌توانیم در اقسام آزادی همه این‌ها را مطرح کنیم و بگوئیم اقسام آزادی عبارتند از:

الف - آزادی فردی؛

ب - آزادی اجتماعی؛

ج - آزادی درونی؛

د - آزادی برونی؛

ه - آزادی منفی؛

و - آزادی مثبت.

 

3 - انواع آزادی:

در خصوص انواع آزادی از آنجائیکه در آزادی ما به توزیع سه مؤلفه اختیار و قدرت و ثروت برای فرد و جمع می‌پردازیم، برحسب این سه مؤلفه سه نوع آزادی شکل می‌گیرد که عبارتند از

الف - آزادی لیبرالیستی؛

ب - آزادی دموکراتیک؛

ج - آزادی سوسیالیستی.

در آزادی لیبرالیستی ما برابری حقوق توسط افراد را خواستاریم، در صورتی که در آزادی دموکراتیک ما برابری قدرت سیاسی توسط جامعه را مطالبه می‌کنیم، به این معنا که همه افراد جامعه یکسان در حاکمیت شرکت کنند و اما در آزادی سوسیالیستی ما برابری اقتصادی و فرهنگی جامعه را مطالبه می‌کنیم. آزادی لیبرالیستی آنچنانکه روسو می‌گوید توسط وضع و اجرای قوانین برای جامعه قابل دسترسی است، در آزادی لیبرالیستی ما توسط قانون خواهان افزایش قلمرو و تصمیم‌‏های فردی در عرصه‏های اقتصادی و اخلاقی و سیاسی هستیم که با وضع قوانین در جامعه سرمایه‏داری انجام آن ممکن می‌باشد، در آزادی لیبرالیستی ما برابری حقوقی افراد در برابر قانون را دنبال می‌کنیم، در صورتی که در آزادی دموکراتیک ما برابری افراد در مشارکت در قدرت سیاسی را دنبال می‌کنیم و در آزادی سوسیالیستی ما برابری افراد را در برابر ثروت‌‏های طبیعتو جامعه را دنبال می‌کنیم که این سه مقوله کاملا از هم جدا می‌باشند و هرگز نباید یکی شمرد. برای تحقق آزادی لیبرالیستی ما به قانون نیازمندیم و برای تحقق آزادی دموکراتیک ما به جامعه مدنی نیازمندیم و برای تحقق آزادی سوسیالیستی ما نیازمند تغییر ساختاری جامعه هستیم. با قانون می‌توان به جامعه لیبرالیستی رسید و با جامعه مدنی می‌توان به دموکراسی رسید، اما به سوسیالیست تنها با تغییر ساختاری جامعه ممکن است. آنچنانکه بدون قوانین و روحیه قانون پذیری جامعه نمی‌توان به لیبرالیست رسید، بدون جامعه مدنی هم نمی‌توان به دموکراسی رسید چراکه دموکراسی و آزادی دموکراتیک عبارت است از تعامل جامعه مدنی با حکومت بر سر تقسیم قدرت حکومت در بین جامعه، پر واضح است که تا زمانی که ما به جامعه مدنی دست پیدا نکنیم امکان نیل به دموکراسی پایدار یا آزادی دموکراتیک برای ما وجود نخواهد داشت. تحقق جامعه مدنی تنها با تجربه دموکراسی در بستر آزادی بیان و آزادی اندیشه و آزادی مطبوعات و آزادی احزاب و آزادیاجتماع و انجمن و آزادی مذهب و عقیده ممکن می‌باشد، در آزادی لیبرالیستی ما تلاش می‌کنیم توسط قانون آزادی اراده افراد را فراهم بکنیم، در صورتی که در آزادی دموکراتیک ما تلاش می‌کنیم اراده جمعی را بر اساس اراده افراد شکل دهیم و در آزادی سوسیالیستی ما تلاش می‌کنیم تا افراد و جامعه به طور جمعی بر شرایط زندگی مشترکشان نظارت داشته باشند. ماحصل آنچه گفته شد:

الف - آزادی سوسیالیستی و آزادی دموکراتیک در طول هم عمل می‌کنند نه در عرض هم، زیرا هم آزادی سوسیالیستی و هم آزادی دموکراتیک از قسم آزادی مثبت می‌باشند که در آزادی دموکراتیک تکیه بر توزیع اجتماعی قدرت سیاسی است اما در آزادی سوسیالیستی تکیه بر توزیع اجتماعی ثروت می‌باشد، هم در آزادی دموکراتیک و هم در آزادی سوسیالیستی تکیه بر همبستگی اجتماعی است. آزادی دموکراتیک نظارت جمعی بر قدرت سیاسی جامعه است در صورتی که آزادی سوسیالیستی نظارت جمعی بر شرایط زندگی مشترک جامعه می‌باشد.

ب - آزادی سوسیالیستی و آزادی دموکراتیک از نوع آزادی مثبت و جمعی می‌باشد، در صورتی که آزادی لیبرالیستی از نوع آزادی منفی و فردی است.

ج - تعریف آزادی لیبرالیستی عبارت است از «اختیار انجام هر آنچه که به دیگران زیان نمی‌رساند» در صورتی که تعریف «آزادی دموکراتیک توزیع اجتماعی قدرت سیاسی جامعه می‌باشد» و آزادی سوسیالیستی «توزیع اجتماعی ثروت‏های جامعه است.»

د - اگر جامعه مدنی شکل نگیرد امکان تحقق هیچکدام از آزادی‏های سه گانه لیبرالیستی و دموکراتیک و سوسیالیستی وجود ندارد، چراکه هر سه آزادی لیبرالیستی و سوسیالیستی و دموکراتیک دستاوردی است که خود جامعه باید در بستر اعتلا به آن برسد، کالای اهدائی از طرف اصحاب قدرت و ثروت و معرفت به جامعه نیست.

ه - برای تحقق جامعه مدنی باید جنبش‌‏های سه گانه اجتماعی و دموکراتیک و سوسیالیستی بتوانند در فضای باز اجتماعی توسط آزادی بیان و آزادی مطبوعات و قلم و آزادی تشکل و سازماندهی و احزاب خود را در جامعه نهادینه کنند.

 

ادامه دارد