نتیجه انتخابات دولت یازدهم چه بود؟

مقدمه: گرچه انتخابات دولت یازدهم که در جمعه 24 خرداد انجام گرفت، با پیروزی حسن روحانی تمام شد ولی این پایان، نقطه شروعی است برای یک پروسس نافرجام که برای فهم آن در اینجا مجبور به یک کنکاش عمیق سیاسی هستیم. چراکه این انتخابات در مقایسه با انتخابات سال 88 دارای خودویژگی‌هائی بود و است که فهم آن برای ما می‌تواند روشن کننده بسی مسایل در باب ساختار حاکمیت قدرت باشد که در این جا به شرح خودویژگی‌های این انتخابات در مقایسه با انتخابات دولت دهم، در خرداد 88 می‌پردازیم:

 

1 - مشخصه اول این انتخابات آنچنانکه در تحلیل شماره قبل نشر مستضعفین مطرح کردیم، کودتای انتخاباتی قبل از انتخابات بود، برعکس انتخابات دولت دهم در خرداد 88 که کودتای انتخاباتی پس از انتخابات با رای سازی به نفع احمدی‌نژاد انجام گرفت. توضیح آنکه در این انتخابات خامنه‌ائی با جمعبندی که از کودتای انتخاباتی سال 88 داشت به درستی فهمیده بود که هزینه‌ائی که چه به لحاظ داخلی و چه به لحاظ بین‌المللی بابت کودتای انتخاباتی سال 88 داده بود، اصلا برایش مقرون به صرفه نشد، چراکه کودتای انتخاباتی 88 باعث گردید که:

اولا کل جریان به اصطلاح اصلاح طلب، از جنبش اصلاحات خاتمی گرفته تا جریان سازندگی هاشمی رفسنجانی تا جنبش سبز موسوی و کروبی، چه در تشکیلات روحانیت و چه در احزاب سیاسی هم در داخل و هم در خارج از بدنه رژیم مطلقه فقاهتی به یکباره ریزش کنند، که خود این ریزش همه جانبه سال 88 یک زلزله ساختاری برای خامنه‌ائی و رژیم مطلقه فقاهتی بود.

ثانیا با ریزش جریان‌های فوق از بدنه رژیم مطلق فقاهتی، خامنه‌ائی که فکر می‌کرد تنها توسط جریان به اصطلاح محافظه کار اصول‌گرای سنتی و حزب پادگانیش می‌تواند رژیم را به صورت فتوائی و دستوری اداره کند، یک مرتبه تا چشم باز کرد دید آب در خانه مورچه افتاده و همین جریان یک تیکه به اصطلاح اصول‌گرای سنتی در غیاب رقیبان به اصطلاح اصلاح طلب چهل تیکه شده‌اند. آنچنانکه در انتخابات دولت یازدهم هر چه خامنه‌ائی تلاش کرد تا با واسطگی محمد یزدی و مهدوی کنی بین پنج کاندید جریان اصول‌گرایان وحدت کاندیدائی ایجاد کند تا از پراکندگی رای‌ها جلوگیری کند، نتوانست و آنچنان این تضاد تشدید شد که علاوه بر شقه شدن تشکیلات روحانیت مبارز توسط جدائی هاشمی و ناطق نوری و حسن روحانی، تشکیلات جامعه مدرسین حوزه قم هم که رهبری آن در دست محمد یزدی و مهدوی کنی و مصباح یزدی می‌باشد با اختلاف بین محمد یزدی و مهدوی کنی از یک طرف و مصباح یزدی از طرف دیگر، دچار شکاف شده است به طوری که شورای نگهبان که زیر نظر محمد یزدی و جنتی می‌باشد با تسویه کاندیدای مورد نظر مصباح یزدی مستقیم به جنگ مصباح یزدی رفت و مصباح یزدی هم برای گرفتن انتقام پشت سر جلیلی قرار گرفت تا بستر شکست پروژه اصول‌گرایان در این انتخابات کلید بخورد. چراکه اگر در این انتخابات جریان به اصطلاح اصول‌گرا می‌توانستند به وحدت کاندیداتوری برسند قطعا انتخابات دو مرحله‌ائی می‌شد و از آنجائیکه طبق تجربه قبلی رژیم مطلقه فقاهتی در مرحله دوم امکان بسیج مردم برای رای دهی ندارد، لذا انتخابات وارد همان بحران کودتائی انتخاباتی سال 88 می‌گردید که خامنه‌ائی دیگر حاضر به تن دادن و پرداخت هزینه آن نبود.

ثالثا دولت دهم که خامنه‌ائی در نماز جمعه 29 خرداد 88 مجبور شد تا هاشمی رفسنجانی را در پای آن ذبح شرعی بکند و اندیشه خودش را به افکار احمدی‌نژاد نزدیک‌تر ببیند تا به افکار هاشمی رفسنجانی، یک مرتبه پس از کسب قدرت علم تئوری «ایرانیت» و «ظهور نزدیک امام زمان» را بلند کرد و مانند محمدعلی باب ادعای رهبری این جریان توسط خودش و اسفندیار رحیم مشائی و هوگو چاوز داشت - که البته ام‌القراء این ظهور مهدویت از نظر این جریان ایران است و لذا شعار «ایرانیت» جایگزین شعار «اسلام فقاهتی» شد - و به این ترتیب بود که جریان احمدی‌نژاد –مشائی کلا توسط این تئوری مهدویت پنبه رژیم مطلقه فقاهتی را زد و دکان روحانیت و مرجعیت اسلام فقاهتی و اسلام ولایتی را تعطیل کرد؛ لذا به این دلیل بود که خط قرمزی دور این جریان کشیده شد و این جریان از طرف اصول‌گرایانی که خودشان در جریان کودتای انتخاباتی سال 88 بر کرسی قدرت نشاندند، جریان انحرافی اعلام گردید اما آنچه در نهایت خروجی دولت یازدهم برای خامنه‌ائی شد اینکه وقتی خامنه‌ائی به خود نگاه کرد، دید که این همه هزینه پای دولتی ریخته که تورم و گرانی به صورت ساعتی شده است، مردم دویست درصد فقیرتر از آغاز حکومتش شده‌اند و فسادهای مالی سه هزار میلیارد تومانی به صورت امری روتین در آمده، بیکاری و فساد و فحشا و اعتیاد و طلاق و... همه به صورت امری فراگیر شده، گرچه تنها این دولت در طول 8 سال حکومتش بیش از 900 میلیارد دلار درآمد نفتی داشته است ولی نرخ رشد و توسعه این کشور پائین‌تر از افغانستان می‌باشد، اینجا بود که خامنه‌ائی دریافت که در کودتای انتخاباتی سال 88 متضرر واقعی خود او بوده است؛ لذا در این رابطه بود که در این انتخابات کوشید کودتای انتخاباتی خود را قبل از انتخابات، با حذف مشائی و هاشمی رفسنجانی که هر دو جز به تقسیم قدرت با خامنه‌ائی حاضر به قبول هژمونی خامنه‌ائی نیستند، به انجام برساند.

2 - مشخصه دوم این انتخابات: بازگشت طلب‌کارانه باند هاشمی رفسنجانی به صحنه قدرت بود، چراکه در دو انتخابات دولت نهم و دهم با صف‌آرائی که خامنه‌ائی در لباس احمدی‌نژاد در برابر هاشمی رفسنجانی کرد، قربانی واقعی دو انتخابات نهم و دهم هاشمی رفسنجانی بود که نه تنها تمامی کرسی‌های قدرتش از انتخاب رئیس جمهوری تا رهبری مجلس خبرگان و امام جمعه تهران را از دست داد بلکه توسط افشاگری‌های احمدی‌نژاد و بمباران تبلیغاتی سپاه و حتی خود جنبش به اصطلاح اصلاحات تمامی سابقه سیاسی‌اش در حمایت از رژیم مطلقه فقاهتی به زیر سوال رفت، آنچنانکه همین رادیو تلویزیون - به اصطلاح رسانه ملی - نام دخترش فائزه را از زبان یکی از مخالفین، به صورت فاحشه پخش کرد. البته مقاومت هاشمی رفسنجانی در برابر خامنه‌ائی در طول این چهار سال هر چند در راستای تقسیم قدرت و دفاع از هویت و منافع شخصی بود (برعکس مخالفت منتظری و طاهری اصفهانی و دستغیب شیرازی و کروبی و موسوی با خامنه‌ائی که در راستای اصلاحات درونی سیستم رژیم مطلقه فقاهتی است) قابل توجه می‌باشد، چراکه به هر صورت این مقاومت چهار ساله هاشمی رفسنجانی در برابر خامنه‌ائی آنچنان برای خامنه‌ائی سهمگین بود که بالاخره برای اولین بار خامنه‌ائی را در عرصه تقسیم قدرت مجبور به عقب نشینی شد هر چند خامنه‌ائی این عقب نشینی را در برابر هاشمی رفسنجانی در انتخابات دولت یازدهم به صورت دو فاکتوری انجام داد، یعنی در مرحله اول سعی کرد توسط قربانی کردن هاشمی رفسنجانی در پای اسفندیار رحیم مشائی از ورود مستقیم هاشمی رفسنجانی در عرصه انتخابات رئیس جمهوری یازدهم جلوگیری نماید چرا که خامنه‌ائی از طریق سربازان گمنام امام زمان به درستی فهمیده بود که ورود هاشمی رفسنجانی به عرصه انتخابات باعث می‌شود تا هاشمی رفسنجانی با رای بالائی به کرسی رئیس جمهوری دست پیدا کند (دلیل این امر هم آن بود که مردم ایران در شرایط فعلی به علت تورم لجام گسیخته و بیکاری استخوان سوز و فقر طاقت فرسا و رکود اقتصادی و فساد مالی –اداری دستگاه‌های دولتی و تحریم فرسایشی غرب و تعطیلی تولید و کاهش روزانه ارزش پول ملی کشور، خسته شده‌اند. چهره هاشمی رفسنجانی در میان این دلقک‌های سیاسی به اصطلاح اصول‌گرا تا اندازه‌ائی برای مردم چهره‌ائی سازشکار و اهل مصالحه و دیپلمات است و لذا در این رابطه مردم معتقد به تکیه بر فرد بد در برابر فرد بدتر شدند. مردم ایران هاشمی را بد می‌دانند نه خوب، ولی این مردم معتقدند که در برابر این اصول‌گرایان چاپلوس بی خاصیت و ناتوان ضد همه چیز می‌توان به همین هاشمی رفسنجانی بد تکیه نمود چراکه او حداقل می‌تواند تحریم غرب را محدود کند، تنش‌های منطقه‌ائی را کاهش دهد، دست سپاه خود ساخته و حزب پادگانی خامنه‌ائی بر سرچشمه‌های اقتصادی مملکت را محدود کند، در برابر خامنه‌ائی تمامیت خواه برعکس این چاپلوس‌های دستمال به دست اصول‌گرا از موضع قدرت و طلب‌کارانه طلب تقسیم قدرت بکند، حداقل خودش را بالاتر از خامنه‌ائی برای این نظام مطلقه فقاهتی می‌داند و خامنه‌ائی را نوچه خود به حساب می‌آورد، لذا این امور باعث گردید تا در انتخابات دولت یازدهم مردم به هاشمی رفسنجانی روی بیاورند) علیهذا این موضوع به عنوان پدیده انتخابات دولت یازدهم شد، هر چند خامنه‌ائی پس از اطلاع به این امر کوشید ضمن عقب نشینی در برابر هاشمی رفسنجانی ابتدا به صورت مستقیم از ورود او به صحنه انتخابات و ورود او به راس قوه مجریه جلوگیری نماید، از طرف دیگر زمانی که خامنه‌ائی دریافت که با ورود شیخ حسن روحانی به عرصه انتخابات دولت یازدهم - هم تمامی خواسته‌های او تامین می‌شود و هم خواسته‌های هاشمی رفسنجانی مادیت پیدا می‌کند -، با هاشمی رفسنجانی بر سر شیخ حسن روحانی وارد توافق نانوشته شد. به عبارت دیگر خامنه‌ائی و هاشمی رفسنجانی بر سر روحانی به توافق رسیدند و از این مرحله بود که موضوع انتخابات دولت یازدهم وارد فاز نوینی از حرکت خود شد، چراکه هم خامنه‌ائی در این رابطه شروع به مقدمه چینی جهت پیروزی شیخ حسن روحانی کرد و هم هاشمی رفسنجانی.

به این ترتیب که خامنه‌ائی برعکس دولت دهم و دولت نهم که ماشین تبلیغاتی و ماشین نیروی انسانی و ماشین تشکیلات سپاه در خدمت رای سازی و رئیس جمهور سازی بود، در این انتخابات پس از توافق خامنه‌ائی و هاشمی رفسنجانی خامنه‌ائی، رسما سپاه و سربازان گمنام امام زمان از ورود به انتخابات و دخالت در رای سازی را منع کرد و همین امر اعلام شکست قالیباف و جلیلی بود که به نحوی از طریق جناح‌هائی از سپاه و سربازان گمنام امام زمان حمایت مالی و تبلیغاتی و تشکیلاتی می‌شدند. در برابر این حرکت خامنه‌ائی، هاشمی رفسنجانی هم پس از توافق با خامنه‌ائی بیکار ننشست و در صدر همه کوشید تا محمد خاتمی و موسوی خوئینی لیدرهای جریان به اصطلاح اصلاح طلب شریک این توافق نانوشته بکند که در این رابطه محمد خاتمی و موسوی خوئینی پس از اینکه دریافتند که تنها راه حیات سیاسی و اجتماعی جریان حامی آن‌ها در گرو حیات سیاسی دوباره هاشمی رفسنجانی می‌باشد پس از اینکه از تائید هاشمی رفسنجانی کاندید اولیه محمد خاتمی و موسوی خوئینی توسط شورای نگهبان و امکان دخالت خامنه‌ائی توسط حکم ولائی ناامید شدند، محمد خاتمی همراه با موسوی خوئینی به تاسی از هاشمی رفسنجانی به حمایت از شیخ حسن روحانی پرداختند و از این مرحله بود که چهره انتخابات تغییر کرد، چراکه با فشار محمد خاتمی، عارف که توانسته بود به عنوان آلترناتیو و کاندید جریان اصلاحات خود را جا بیاندازد و بخش بزرگی از آراء اصلاح طلبان را به طرف خود بکشد از صحنه کنار می‌رود تا شیخ حسن روحانی به یکباره از پوست امنیتی و نظامی خارج بشود و چهره اصلاح طلبانه اعتدالی به خود بگیرد و با طرح یک کلید به عنوان شعار انتخاباتی‌اش خود را کلید هر قفلی علم کند؛ لذا این شیخ حسن روحانی زمانی خیلی خوش مزه شد که در آخرین مناظره جمعی خود در برابر سوال قالیباف در خصوص طرح حذف گاز انبری جنبش دانشجویان در 18 تیر ماه 78 توسط شیخ حسن روحانی - که در آن زمان رئیس شورای امنیت رژیم مطلقه فقاهتی بود - شیخ حسن با طرح شعار «من سرهنگ نیستم، من حقوقدان هستم» با یک تیر دو حمله به قالیباف کرد و نسخه قالیباف را برای همیشه پیچید و آن اینکه اول با تشکیلات مخوف سپاه مانند هاشمی رفسنجانی مرزبندی کرد چراکه جناح‌های مختلف سپاه در انتخابات دولت یازدهم دارای سه کاندید مختلف چهره بودند که عبارت بودند از:

الف - قالیباف.

ب - جلیلی کاندید سربازان گمنام امام زمان.

ج - رضائی که از طرف کادرهای بازنشسته و خارج از گود سپاه حمایت می‌شد. بنابراین شیخ حسن روحانی در آخرین مناظره با اعلام اینکه سرهنگ‌ها باید به پادگان‌ها برگردند با سپاه مرزبندی کرد و همین مرزبندی او پیروزی او را کلید زد، چراکه سپاه توسط دستور قبلی خامنه‌ائی دیگر در جایگاهی نبود که بتواند مانند سال 88 دست به کودتای انتخاباتی بزند، دوم به علت جنگ تقسیم قدرت در میان کاندیداهای جریان به اصطلاح اصول‌گرا امکان تکیه استراتژیک سپاه به صورت یکپارچه بر این جریان مانند گذشته وجود نداشت که حاصل همه این‌ها این شد که در مرحله عقب نشینی خامنه‌ائی در برابر هاشمی رفسنجانی و شیخ حسن روحانی دیگر امکان هیچگونه حرکت کودتاگرایانه انتخاباتی برای سپاه و سربازان گمنام امام زمان وجود نداشته باشد و به همین دلیل آنچنانکه برنده واقعی انتخابات 24 خرداد 92 هاشمی رفسنجانی می‌باشد، بازنده اصلی انتخابات 24 خرداد 92 سپاه و سربازان گمنام امام زمان هستند که در طول 8 سال حکومت شیخ حسن روحانی - که بهتر است بگوئیم حکومت هاشمی رفسنجانی - این شیخ حسن روحانی و هاشمی رفسنجانی هستند که باید تاوان حرکت 8 ساله دولت پنجم و ششم را از سپاه بگیرند تا به سپاه و سربازان گمنام بفهمانند که چاقو هیچگاه نباید دسته خود را ببرد.

بنابراین حاصل این رمل و اسطرلاب‌ها و قرع انبیق‌های خامنه‌ائی و هاشمی رفسنجانی در انتخابات دولت یازدهم در 24 خرداد 92 سنتز شیخ حسن روحانی بود که باعث گردید تا برای اولین بار در لابرتوار رژ یم مطلقه فقاهتی مولودی شکل بگیرد که سه جناح خامنه‌ائی و هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی و موسوی خوئینی بر روی او، هم قسم بشوند. این مولود شیخ حسن روحانی است که اکنون متولد شده و لذا تمامی جریان‌های رژیم مطلقه برای بیعت با او، از هم در حال سبقت گرفتن هستند و طبیعی است که تا زمانی که این پیمان شکننده بین این سه لیدر قدرت بر سر شیخ حسن روحانی برقرار باشد، شیخ حسن روحانی و هاشمی رفسنجانی پیروز میدان خواهند بود و سیاست هاشمی رفسنجانی پیش خواهد رفت، اما اگر این پیمان نانوشته بین این سه لیدر قدرت رژیم مطلقه فقاهتی بر هم بخورد، شیخ حسن تنهای میدان خواهد شد.

 

والسلام