چهار سال حرکت نشر مستضعفین

در ترازوی استراتژی اقدام عملی سازمان‌گرایانه سی و هفت سال گذشته - قسمت سوم

بدین ترتیب بود که شریعتی نوک پیکان استراتژی و حرکت خودش را در راستای اصلاح اسلام مردم، توسط جایگزین کردن اسلام ابراهیمی و اسلام قرآنی و اسلام نبوی و اسلام علوی به جای اسلام صفوی و اسلام اموی و اسلام فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام شفاعتی و اسلام زیارتی و اسلام ولایتی و اسلام مداحیگری

و اسلام رساله‌ائی کرد[1] و گرچه در این حرکت و مسیر او جهت مقابله با او، شاه و شیخ همدست شدند تا او را به زانو در آورند، ولی به علت پتانسیل استراتژی که او انتخاب کرده بود نه تنها آنها جهت نفی شریعتی موفق نشدند بلکه بالعکس این شریعتی بود که موفق گردید. بنابراین رمز موفقیت شریعتی در حرکت رهائی‌بخش خود با رمز موفقیت مصدق در حرکت رهائی‌بخش اش متفاوت می‌باشد، زیرا کلید واژه موفقیت مصدق در شعار استراتژیک او بود که نه تنها شعار استراتژیک دوران ساز مردم ایران بود بلکه آنچنانکه قبلا هم به اشاره مطرح کردیم که شعار مصدق شعار دوران ساز و استراتژیک خلق‌های کشورهای مستعمره و تحت سلطه و پیرامونی بعد از جنگ بین‌الملل دوم شد، چنانکه گفتیم این شعار مصدق که کلید واژه موفقیت مصدق بود شعار ملی شدن صنعت نفت بود که بعدا الگوئی شد برای ناصر در مصر و دکتر آلنده در شیلی و سوکارنو در اندونزی و نهرو در هند و... بنابراین اگر مصدق غیر از شعار ملی شدن صنعت نفت هر گونه شعار دیگری انتخاب می‌کرد شکست می‌خورد، به همین دلیل مصدق نه تنها در برابر خواسته حوزه و فدائیان اسلام و حتی خود مهندس مهدی بازرگان که همراه با حوزه و فدائیان اسلام از مصدق می‌خواستند که مشروب فروشی‌های تهران و ایران را تعطیل کند، مقاومت می‌کرد[2]. علت مقاومت مصدق در برابر این خواسته بازرگان و حوزه و فدائیان نه به این خاطر بود که مصدق آنچنانکه حوزه می‌گوید غیر مسلمان و طرفدار شراب فروشان بود بلکه بالعکس، فقط و فقط به این دلیل بود که مصدق نمی‌خواست با تغییر شعار وحدت درون خلقی که در لوای شعار ملی شدن صنعت نفت بوجود آمده بود دچار خدشه بکند، بطوریکه مصدق شعار دوم استراتژیک خود یعنی «شاه باید سلطنت کند نه حکومت» را در کادر شعار ملی شدن صنعت نفت مطرح می‌کرد و هر زمان که بین این دو شعار کنتاکتی بوجود می‌آمد، مصدق تلاش می‌کرد که شعار دوم خود را در کانتکس شعار اول خود حل نماید و به همین دلیل مصدق در عرصه شعار اول خود موفق گردید، اما شکست مصدق مربوط به شعار دومش بود چرا که از زمانی که مصدق با حکم دادگاه لاهه توانست صنعت نفت ایران را ملی بکند شعار دوم مصدق یعنی «شاه باید سلطنت کند نه حکومت» به عنوان شعار محوری مصدق مطرح شد و از آنجائیکه دربار و حوزه و کاشانی و فدائیان و جریان‌های داخلی جبهه ملی امثال مظفر بقائی و خلیل ملکی و حزب توده و... توانستند با طرح شعارهای فرعی که در نهایت به سود دربار و تضعیف وحدت درون خلقی در جهت تحقق شعار دوم مصدق تمام می‌شد، کشتی مبارزه ضد استبدادی مصدق را به گل بنشانند و وحدت درون خلقی را به سود دربار و امپریالیسم جهانی نابود کنند. این امر باعث گردید تا دربار با امپریالیسم جهت نابود کردن دشمن مشترکشان - که مصدق بود - وارد توطئه و کودتا بشوند و همین امر دلیل آن شد که بعد از کودتا به محض ورود شاه، تبریک بروجوردی به شاه کلید بخورد و پس از ورود نیکسون به ایران زمانیکه در 16 آذر حمام خون در دانشکده فنی دانشگاه تهران به راه افتاده بود، نیکسون توسط فرزند کاشانی پیام تشکر خود را از همکاری کاشانی به جانب کاشانی روانه بکند و محمد تقی فلسفی هم به عنوان شادباش استبداد، شعار «حتی مورچه‌ها هم شاه دارند» سر دهد و بدین ترتیب مبارزه ضد امپریالیستی و ضد استبدادی ملت ایران به رهبری دکتر مصدق را به بن بست بکشانند.

بنابراین کلید واژه و رمز موفقیت مصدق در انتخاب شعارش بود نه استراتژی پارلمانتاریستی او، برعکس شریعتی که کلید واژه و رمز موفقیت او در خود استراتژی او نهفته بود نه در شعارهای او، چراکه اگر بخواهیم به صورت علمی به تفکیک استراتژی و شعارهای شریعتی بپردازیم باید بگوئیم که آنچنانکه استراتژی مصدق تکیه بر حرکت پارلمانتاریستی بود نه بسیج خلقی همین موضوع رمز شکست مصدق در کودتای 28 مرداد 32 شد چراکه اگر مصدق با آن شعار دوران ساز استراتژیک خودش می‌توانست در 28 مرداد 32 از یک پشتوانه استراتژی بسیج خلقی به جای استراتژی پارلمانتاریستی حتی در حد حزب توده بهره مند شود، هرگز امکان پیروزی کودتا و غلبه باند کاشانی و حوزه و فلسفی و فدائیان اسلام و خلیل ملکی و مظفر بقائی و حزب توده بر او ممکن نبود و اگر می‌بینیم چهار تا لمپن و لوده مثل شعبان بی مخ و رمضان یخی و حاجی رضائی و طیب و... جمع می‌شوند و لباس زیر زن مصدق سر چوب می‌کنند و در خیابان‌های تهران شعار «مرگ بر مصدق و زنده باد شاه» سر می‌دهند، به این دلیل بود که مصدق در 28 مرداد 32 به هر دلیلی که از نظر ما دلیل عمده اش ناتوانی استراتژی پارلمانتاریستی مصدق بود، دیگر توان بسیج توده‌ها را مانند گذشته نداشت و همین عدم توانائی مصدق در 28 مرداد نسبت به توان بسیج توده‌ها بود که بسترساز موفقیت کودتای امپریالیستی – استبدادی – حوزه‌ائی 28 مرداد شد. البته برعکس مصدق شعارهای متعددی که شریعتی در طول 5 سال آخر حرکت استراتژیک خود در ارشاد مطرح کرد، عبارت بودند از:

الف - نفی زر و زور و تزویر،

ب - آگاهی و آزادی و برابری،

ج - حقیقت و خیر و زیبائی،

د - اسلام منهای آخوند هم چنانکه مصدق به اقتصاد بدون نفت معتقد بود،

ه - نان، آزادی و فرهنگ،

و - مسیح، مارکس و کانت،

ز - صداقت و صراحت و صمیمیت،

ح - ملیت و عقلانیت و اخلاق،

ک - عبادت، کار و مبارزه،

ل - عرفان، برابری و آزادی،

م - آرمان، نظریه و برنامه،

ن - کتاب، ترازو و آهن،

س - شور، شعور و شرف،

ع - اجتهاد، هجرت و امر به معروف،

ف - سوسیالیسم و اگزیستانسیالیسم و عشق،

ص - سوسیالیسم و دموکراسی و استقلال،

با هر نگاهی که ما بخواهیم به این شعارهای متعدد جهت آرایش آنها استفاده بکنیم و بخواهیم یک شعار عمده از دل این شعارهای رنگارنگ در آوریم برای ما ممکن نیست چراکه مخلوط بودن و تنوع ایتم‌های شعار مانع از این چنین آرایش و پیرایشی برای ما می‌شود و به این دلیل اگر در همین جا اذعان کنیم که یکی از بحران‌های کلیدی اندیشه شریعتی بحران شعارهای شریعتی بود، که البته ما در طول این 37 سال گذشته حرکت خودمان کوشیده ایم با کوبیدن بر طبل شعار «آزادی – آگاهی و برابری» که شریعتی در کنفرانس «قاسطین و مارقین و ناکثین» مطرح کرد، این شعار شریعتی را عمده بکنیم و تمامی دیگر شعارهای او در بستر این شعار عمده تبیین نمائیم که البته تا اندازه‌ای هم موفق شدیم، ولی در دهه 70 دفتر پژوهش‌های فرهنگی دکتر علی شریعتی جهت بسترسازی برای رشد اندیشه‌های لیبرال – سرمایه‌داری سروش و تحریف اندیشه‌های شریعتی دوباره شعار «عرفان – برابری – آزادی» شریعتی را البته با تحریف اصل برابری آن عمده کردند که خود این موضوع باعث گردید تا برای یک دهه دیگر بحران در شعارهای شریعتی ظهور بکند. به هر حال آنچه در اینجا می‌خواستیم با طرح این موضوع مطرح کنیم اینکه برعکس مصدق، رمز موفقیت شریعتی در شعارهایش نبود و اصلا شریعتی در عرصه شعارها برعکس مصدق گرفتار بحران بود و اندیشه شریعتی تا این زمان از این بحران بیمار می‌باشد و تنها راه نجات آن، آنچنانکه مطرح کردیم فقط در گرو عمده کردن شعار «آگاهی و آزادی و برابری» قاسطین و مارقین و ناکثین شریعتی است. چراکه آنچنانکه فوقا هم اشاره کردیم این بحران شعار اندیشه شریعتی باعث شده تا بستر جهت سوء استفاده جریان لیبرال – سرمایه‌داری سروش از اندیشه شریعتی فراهم کند و اما در خصوص خود استراتژی شریعتی که از نظر ما کلید واژه رمز موفقیت شریعتی می‌باشد[3]، این استراتژی شریعتی اگر بخواهیم با زبان خود شریعتی مطرح کنیم، عبارت بود از:

1 - «زندگی برادرانه در یک جامعه جز بر اساس یک زندگی برابرانه محال است چه، نمی‌توان زندگی برادرانه در درون اقتصادی که رنج اکثریت برای اقلیتی گنج می‌سازد و بنیاد آن بر رقابت و بهره کشی و افزون طلبی جنون آمیز و حرص استوار است با پند و اندرز و آیه و روایت اخلاق ساخت» (مجموعه آثار جلد 20 ص 481).

2 - «اول مردم باید آگاهی پیدا کنند و سپس خودآگاهی، چراکه مردمی را که آب قنات ندارند به جستجوی آب حیات در پی اسکندر روانه کردن و قصه خضر در گوششان خواندن شیطنت بدی است، آنها که عشق را در زندگی خلق جانشین نان می‌کنند فریبکارانند که نام فریبشان را زهد گذاشته‌اند مردمی که معاش ندارند، معاد ندارند» (مجموعه آثار جلد 13 ص 1266).

3 - «خودآگاهی در یک جامعه نه تصادفی به دست می‌آید و نه با تصمیم قبلی حاصل می‌شود و نه از طریق الهام غیبی و اشراق درونی بوجود می‌آید، خودآگاهی در یک جامعه تحقق نمی‌یابد مگر آنکه انسان نسبت به وضع خویش در جامعه آگاهی یابد و آن را احساس کند» (مجموعه آثار جلد 24 ص 22 ).

4 - «آنچه با کار شخصی ساخته نشده است مالکیت عام دارد، بنابراین مالکیت بر اساس کار تحقق می‌یابد، طبیعی است که تنها انسان‌هائی که کار می‌کنند می‌توانند مالک باشند، بنابراین اساسا مالکیت بر سرمایه و بر استخدام کار معنا ندارد» (مجموعه آثار جلد 10 صفحه 110).

5 - «استبداد و حکومت روحانیت سنگین ترین و زیان آورترین استبدادها در تاریخ بشر است» (مجموعه آثار جلد 4 صفحه 263 ).

6 - «در کشورهائی که فقط دولت و حکومت حق حرف زدن دارند هیچ حرفی را باور نکنید» (مجموعه آثار جلد 20 ص 483).

7 - «دیکتاتوری و آزادی از اینجا ناشی نمی‌شود که یک مکتب خود را حق می‌شمارد یا ناحق، بلکه از اینجا ناشی می‌شود که آیا حق انتخاب را برای مردم قائل است یا نه؟» (مجموعه آثار جلد 33 ص 1277).

8 - «دموکراسی یک شکل حکومت نیست بلکه یک مرحله از رشد جامعه است، جامعه را باید برای رسیدن به آن درجه از رشد تربیت کرد، دموکراسی مانند تمدن و فرهنگ است» (مجموعه آثار جلد 12 ص 228).

9 - «من از همان موقع معتقد شدم که کار سیاسی و مبارزه سیاسی و تشکیلات سیاسی هر چه باشد فایده‌ائی نخواهد داشت مگر اینکه قبل از آن در جامعه و طرز فکر جامعه و فرهنگ و مذهب توده مردم منحط و سنتی یک نهضت فکری و رنسانس در سطح عموم جامعه ایجاد کرد».

10 - «همه نهضت‌های سیاسی و انقلابات اجتماعی اروپا و آسیا را اگر نگاه کنیم این اصل را به صورت قانون علمی می‌یابیم که هیچ نهضت اجتماعی نبوده است که پیش از آن یک نهضت فکری و هنری و ادبی و مذهبی و یک رنسانس اجتماعی مترقی نداشته باشد».

11 - «تا مردم به آگاهی نرسیده‌اند و خود صاحب شخصیت انسانی و تشخیص طبقاتی و اجتماعی روشنی نشده‌اند و از مرحله تقلید و تبعیت از شخصیت‌های مذهبی و علمی خود که جنبه فتوائی و مقتدائی دارند به مرحله‌ائی از رشد اجتماعی و سیاسی ارتقاء نیافته‌اند که در آن رهبران‌اند که تابع اراده و خط مشی آگاهانه آنان‌اند، سخن از آزادی دروغ است» (مجموعه آثار جلد 4 صفحه 94).

12 - «تا متن جامعه و مردم بیدار نشده‌اند و وجدان آگاه اجتماعی نیافته باشند هر مکتبی و هر نهضتی عقیم و مجرد خواهد ماند» (مجموعه آثار جلد 4 صفحه 89).

13 - «وقتی دیالکتیک طبقاتی جامعه را به حرکت در می‌آورد و جامعه را در مسیر تاریخ به حرکت می‌اندازد که وارد خودآگاهی و وجدان جامعه بشود یعنی دیالکتیک از میان جامعه به درون خودآگاهی جامعه بیاید» (مجموعه آثار جلد 18 ص 146).

14 - «یک جامعه منحط را نمی‌توان با نصیحت و موضوع انشاء و اخلاق و موعظه معمولی پدر و مادر تغییر داد بلکه با یک خیزش فکری و آگاهی و ایجاد گرمای ایمان و احساس تعهد و یافتن هدف مشترک در همه گروه‌های اجتماعی است که چنین معجزه‌ائی صورت می‌گیرد» (مجموعه آثار جلد 16 ص 201).

15 - «انقلابی شدن یک جامعه بیش از هر چیز مستلزم یک انقلاب ذهنی و یک انقلاب در بینش و یک انقلاب در شیوه تفکر جامعه می‌باشد» (مجموعه آثار جلد 2 صفحه 135).

16 - «برای شروع مبارزه اصیل باید از مردم و به خصوص از نسل جوان شروع کرد» (مجموعه آثار جلد 16 ص 200).

17 - «نمی خواهم به صورت کلاسیک در نهضت اجتماعی دو مرحله کار فکری و کار اجتماعی را از هم تفکیک کنم، این دو به هم در آمیخته است و این آمیختگی از مشخصات بینش اسلامی است» (مجموعه آثار جلد 1 ص 213).

18 - «رسالت پیشگام در یک کلمه عبارت است از وارد کردن واقعیت‌های ناهنجار موجود در بطن جامعه و زمان به احساس و آگاهی توده‌ها است» روسو می‌گوید: «برای مردم راه نشان ندهید و تعیین تکلیف نکنید فقط به آنها بینائی ببخشید خود راه‌ها را به درستی خواهند یافت و تکلیفشان را خواهند شناخت» «علت ناکامی انقلاب مشروطه ما جز این نبود که رهبران بی آنکه به مردم آگاهی اجتماعی و بینائی سیاسی داده باشند، به هدایت خلق و راه حل نهائی پرداختند» (مجموعه آثار جلد 4 صفحه 9).

19 - «من معتقدم که باید از طریق دین در وجدان فردی و اجتماعی یک جامعه مذهبی حلول کرد و او را بیدار نمود و با او زبان و احساس مشترک یافت و حرف زد این تنها راه ممکن و تجربه‌های بسیار آن را ثابت کرده است، مبارزه با مذهب تنها نتیجه‌ائی که داشته است اسارت بیشتر مردم در چنگ دسیسه‌های سرمایه‌داری غرب بوده است» (مجموعه آثار جلد 33 ص 1032).

20 - «بنابراین پیشگام ما باید بداند که روح غالب بر فرهنگش روح اسلامی است و اسلام است که تاریخ و حوادث و زیربنای اخلاقی و حساسیت‌های جامعه‏اش را ساخته است و اگر به این واقعیت پی نبرد در جو مصنوعی و محدود خودش گرفتار می‌گردد» (مجموعه آثار جلد 20 ص 283 )

21 - «پیشگام جامعه ما باید بداند که اولا جامعه ما اسلامی است و ثانیا اسلام یک حماسه اجتماعی و متحرک است، اگر یک جریان بتواند نهضت خود را برای بیداری و آگاهی و رشد اجتماعی و فرهنگی توده‌ها استوار بکند موفقیتش حتمی و سریع خواهد بود» (مجموعه آثار جلد 20 ص 97).

22 -«پیشگام جامعه اسلامی قطعا و جبرا لازم است که اسلام شناسی باشد و آن وقت بعد از شناخت اسلام است که ناگهان دچار یک حالت انقلابی و شگفت انگیز و غیر قابل پیش بینی می‌شود» (مجموعه آثار جلد 20 ص 286).

23 - «این است که تکیه به اسلام در جامعه سنتی اسلامی مسئولیت هر پیشگام وابسته به این جامعه است» (مجموعه آثار جلد 20 ص 382).

 

 ادامه دارد



[1] . البته نه مانند احمد کسروی که در دهه بعد از شهریور 20 که با سقوط رضاخان فضای سیاسی جامعه ایران باز شده بود و با اعتلای مبارزه ضد امپریالیستی مصدق در کانتکس شعار ملی کردن صنعت نفت انگلیس – ایران توده‌های ایران تحت رهبری مصدق بسیج شده بودند، کسروی با طرح انحرافی دیالکتیک جامعه تحت عنوان اسلام مفاتیح الجنان به جای ملی شدن صنعت نفت مصدق، نهضت مفاتیح سوزان به راه انداخت که صد البته این حرکت کسروی از فرش تا عرش با حرکت شریعتی متفاوت بود، چرا که اولا شریعتی برعکس کسروی توسط طرح اسلام آلترناتیو قرآنی کوشید به جنگ اسلام مفاتیج الجنان برود، برعکس کسروی که بدون طرح اسلام آلترناتیو قرآنی می‌خواست اسلام مفاتیح الجنان را نفی کند که خود این امر باعث می‌شد که مردم بیشتر به اسلام سنتی و حوزه‌ائی گرایش پیدا کنند، چرا که این یک اصل طبیعی است که زمانی که یک موضوع آلترناتیو به جای آنچه که می‌خواهیم با آن مبارزه کنیم، ندهیم این دفع باعث می‌شود که مردم بیشتر به موضوع قبلی وابسته و دلبسته شوند.

[2] . که در همین رابطه حتی تا این تاریخ اسلام فتوا و اسلام حوزه و اسلام فقاهتی شعار تکفیر مصدق می‌دهند.

[3] . برعکس مصدق که آنچنانکه مطرح کردیم رمز شکست مصدق در 28 مرداد در استراتژی پارلمانتاریستی او نهفته بود.