سلسله قرآنشناسی: درس اول
چه نیازی به اسلام قرآنی؟ - قسمت اول
1 - نبرد اسلام اجتهادی تطبیقی قرآن با اسلام دگماتیسم فقاهتی، شفاعتی، زیارتی، روایاتی، ولایتی و حکومتی؟ یکی از سوالهای همیشگی که در طول 34 سال گذشته حرکت برونی نشر مستضعفین (از 1358 سال آغاز حرکت برونی نشر مستضعفین تا 1391) پیوسته از طرف مخاطبین با آن روبرو بودهایم، موضوع تکیه نشر مستضعفین بر قرآن به عنوان متن اصلی اسلامشناسی در این زمان است. البته طرح این سوال از آنجائیکه مخاطبین نشر مستضعفین در طول 34 سال گذشته از گروههای مختلف اجتماعی (اعم از دانشجو، دانشآموز، کارگر، کارمند، زن، مرد و...) بوده است به صورت گوناگونی مطرح میشده است.
عدهائی سوال را اینچنین مطرح میکنند: آیا در این شرایط که بشریت در قرن بیست و یکم حتی دوران مدرنیته را پشت سر گذاشته و وارد عصر پسامدرنیسم شده است[1]، آیا در این عصر و در این زمان دیگر لازم است که ما از قرآن که متنی است مربوط به قرن هفتم میلادی - یعنی دوران حاکمیت سنت و پیشامدرن - سخن بگوئیم؟ آیا در چنین عصری باز این قرآن قرن هفتم میلادی میتواند به عنوان راهنمای عمل هدایتگر و راهبر ما به سوی هدایت و پیشرفت باشد؟ آیا تکیه کردن بر قرآن در این عصر و در این مرحله از تاریخ، آب در هاون کوبیدن نیست؟ آیا طرح قرآن در این عصر و در این زمان برای شناخت تبارشناسی فکری خودمان است یا کسب هدایت و راهبری و راهنمای عمل؟ آیا قرآن هنوز از آنچنان پتانسیلی برخوردار است که بتواند جامعه بشری را در قرن بیست و یکم به سوی ارزشها و موفقیتها هدایت کند؟ یا اینکه آنچنانکه مهندس مهدی بازرگان در آخرین دستاوردهای قرآنیش در کتاب «خدا و آخرت» آخرین هدف بعثت پیامبران میگوید تنها نقش و فونکسیون قرآن در این زمان نقش و فونکسیون فردی است تا بشریت را به صورت فردی با خدا و آخرت آشنا کند؟ آیا قرآن در این عصر و در این زمان غیر از آن رسالت فردی خدا و آخرت که مهدی بازرگان میگوید، میتواند یک رسالت اجتماعی هم داشته باشد؟ اگر قرآن برعکس دیدگاه مهدی بازرگان، آنچنانکه حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری میگوید:
نقش قرآن چونکه در عالم نشست /نقشهای پاپ و کاهن را شکست
فاش گویم آنچه در دل مضمر است / این کتابی نیست چیز دیگر است
چونکه در جان رفت جان دیگر شود /جان چو دیگر شد جهان دیگر شود
با مسلمان گفت جان در کف بنه /هرچه از حاجت فزونداری بده
پس خدا بر ما شریعت ختم کرد /بر رسول ما رسالت ختم کرد
خدمت ساقی گری بر ماگذاشت /داد ما را آخرین جامی که داشت
حق تعالی نقش هر دعوی شکست /تا ابد اسلام را شیرازه بست
از من ای باد صبا گوی به دانای فرنگ /عقل تا بال گشودست گرفتارتر است
عجب آن نیست که اعجاز مسیحاداری /عجب این است که بیمار تو بیمار تر است
شبی پیش خدا بگریستم زار /مسلمانان چرا زارند و خوارند
ندا آمد نمیدانی که این قوم /دلی دارند و محبوبی ندارند
مسلمانی که داند رمز دین را /نساید پیش غیر اله جبین را
اگر گردون به کام او نگردد /به کام خود بگرداند زمین را
رمز قرآن از حسین آموختم / زآتش او شعلهها افروختم
دارای نقش اجتماعی است، آیا این نقش اجتماعی قرآن یک نقش ساختار حکومتی است یا یک نقش راهبری اجتماعی؟ آیا قرآن در قرن بیست یکم آنچنانکه پیامبر اسلام میفرمود: «فعلیکم بالقرآن - فانه شافع مشفع - و هو الدلیل یدل علی خیر سبیل - و هو کتاب فیه تفصیل و بیان و تحصیل - و هو الفصل لیس بالهزل - و له ظهر و بطن - فظاهره حکم و باطنه علم - ظاهره انیق و باطنه عمیق - له تخوم و علی تخومه تخوم - و لا تحصی عجائبه - و لا تبلی غرائبه - فیه مصابیح الهدی و منار الحکمه و دلیل المعرفه - بر شما باد قرآن - که شافی شفا خواهان است - راهبری است که به گزیدهترین راه هدایت میکند - کتابی است که در آن بیان تحصیل است - فصل میان حق و باطل است - ظاهرش حکم است و باطنش علم و آگاهی - اهرش زیبائی و باطنش عمیق - ریشههای عمیق دارد - عجایب آن بشمار نمیآید و غرایب آن کهنه نگردد - در آن چراغهای هدایت است و نورهای راهنمای حکمت و نشانههای معرفت و آگاهی» (محمد بن یعقوب کلینی - اصول کافی)
و یا آنچنانکه امام صادق میگوید: «القرآن هدی من الضلال - و تبیان من العمی - و استقاله من العثره - و نور من الظلمه - و ضیاء من الاحداث - و عصمه من الهلکه - و رشد من الغوایه - و بیان من الفتن - و بلاغ من الدنیاالی الاخره - و فیه کمال دینکم - قرآن برای شما راهبری است نجات دهنده از تاریکیها - و روشن کننده ایی است از کوره راهها - و نجات دهندهائی است از لغزش گاهها - و نوریاست برای تاریکیها - و حیات بخشی است برای مهلکهها - آگاهی و رشدی است از گمراهیها - و تبیینی است از فتنهها - رساننده انسانها از مرحله سود به مرحله ارزشها است - در قرآن دین کامل شما وجود دارد - تعلموا القرآن فانه احسن الحدیث و تفقهوا فیه فانه ربیع القلوب - به قرآن علم پیدا کنید چراکه قرآن بهترین آگاهی و خبر است و در قرآن پیوسته اندیشه کنید چراکه قرآن بهار آگاهیها و شناخت است» میتواند هدایتگر انسانها و جوامع انسانی به سوی نور و هدایت بشود؟ آیا قرآن مانند تورات و انجیل کتاب و پیام عصر و قوم خاصی است و نسبت به دیگر اعصار و اقوام بی تفاوت؟
یا آنچنانکه امام علی میگوید قرآن کتابی است برای همه انسانها و برای آیندهها؟ «ذَلِکَ اَلْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ یَنْطِقَ وَ لَکِنْ أُخْبِرُکُمْ عَنْهُ أَلاَ إِنَّ فِیهِ عِلْمَ مَا یَأْتِی وَ اَلْحَدِیثَ عَنِ اَلْمَاضِی وَ دَوَاءَ دَائِکُمْ وَ نَظْمَ مَا بَیْنَکُمْ… - قرآن هرگز تا زمانی که شما از او هدایت و راهنمائی نخواهید با شما سخن نمیگوید - پس پیوسته از قرآن هدایت و راهبری بخواهید تا او با شما سخن بگوید - من شما را از قرآن آگاه میکنم - بدانید که در قرآن تاریخ گذشته و علم به آینده است - و با این تاریخ و علم به آینده دردهای شما را درمان میکند و حرکت و حیات شما را نظام میبخشد.» (نهج البلاغه خطبه 158 - شهیدی - صفحه 159 سطر اول)
و یا آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی در مقدمه «تفسیر سوره روم پیام امید به روشنفکر مسئول» میگوید: «تنها ریسمانی است که در عصر ما و در نسل ما برای هدایت انسان امروز وجود دارد همین قرآن است.»
البته عدهائی دیگر از مخاطبین سوالهای فوق را به نحو دیگری مطرح میکنند، سوالهای این دسته از مخاطبین نشر مستضعفین در خصوص قرآن به این نحو است که: آیا در شرایط موجود تاریخ ایران که یک رژیم مطلقه فقاهتی تحت لوای قرآن، خشنترین نظام سیاسی و قضائی و حقوقی و انسانی تاریخ بشریت بر ملت ایران تحمیل کرده[2]، سخن از اسلام قرآنی کردن، مهر تائیدی بر اسلام فقاهتی، اسلام زیارتی، اسلام شفاعتی، اسلام حکومتی، اسلام ولایتی و اسلام روایتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران نمیباشد؟ آیا در چنین زمانی که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران تحت لوای اسلام فقاهتی، اسلام مدّاحی، اسلام شفاعتی، اسلام زیارتی و اسلام ولایتی این ملت مظلوم را وادار میکنند تا نیاز مسطور خود را در چاههای جمکرانی - که امام زمان در آن وجود دارد - بریزند و در چنین نسلی که اسلام فقاهتی، اسلام زیارتی، اسلامروایتی و اسلام شفاعتی برای بسترسازی حاکمیت سیاسی و اقتصادی خود در ایران، همه چیز را قربانی میکند تا حکومت و حاکمیت مطلقه فقاهتی خود را تفویض خدائی و پیامبری و امام زمانی کنند، طرح اسلام قرآنی نشر مستضعفین آب در آسیاب اسلام فقاهتی یا اسلام روایتی یا اسلام شفاعتی یا اسلام زیارتی حاکمیت ریختن نیست؟ آیا طرح دوباره اسلام قرآنی توسط نشر مستضعفین در این تند پیچ تاریخی جامعه ما، باعث نمیشود که دوباره جامعه ایران آماده پذیرش یک رژیم خشن مذهبی که همه چیز را به نام خدا و پیامبرش و امام زمانش اعم از آزادی و اخلاق و عدالت و انسانیت را در پای حکومت مطلقه خود قربانی میکند، گردد؟ اگر این را قبول دارید که امروز جامعه ایران قتیل خشنترین نظام سیاسی تاریخ بشر، به نام اسلام و قرآن و مذهب شده است، آیا طرح دوباره اسلام قرآن نشر مستضعفین در این زمان میتواند به جنگ اسلام فقاهتی واسلام زیارتی و اسلام شفاعتی و اسلام روایتی و اسلام مدّاحی بسترساز حاکمیت مطلقه فعلی برود؟ آیا به جز طرح اسلام قرآنی در این عصر و در این نسل، جامعه امروز ما راه و روش و رویکرد دیگری جهت مقابله با اسلام روایتی و اسلام زیارتی و اسلام شفاعتی و اسلام فقاهتی و اسلام ولایتی و اسلام حکومتی وجود ندارد؟ آیا طرح اسلام قرآنی امروز نشر مستضعفین باعث نمیشود تا یک حرکت سلفیه دگماتیسم مانند طالبان و القاعده و وهابیگری و... ایجاد شود که توسط آن جنایتکارتریناعمال ضد انسانی را به نام قرآن و اسلام مباح شمارند؟
البته عدهائی دیگر از مخاطبین هم سوالهای خود را در این رابطه این چنین با ما مطرح میکنند: چرا رژیم مطلقه فقاهتی در شرایط فعلی ما این همه بر طبل تجلیل ظاهری از قرآن قرائت و قرآن کتابت و قرآن جلد و کاغذ و خط و نوشته و آهنگ میکوبد؟ چرا قرآن تعقل و تفسیر و اندیشیدن در جامعه امروز ما، تا این اندازه مهجور مانده است؟ چرا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در این زمان برای اسلام حکومتی و اسلام مدّاحی و اسلام گریه و اسلام فقاهت و اسلام زیارت و اسلام شفاعت و اسلام روایت و اسلام سرمایهداری و اسلام زمینداری سرمایه گذاری میکند، اما در برابر اسلام قرآن و اسلام تعقل و اسلام آزادی و اسلام سیاست و اسلام ابراهیمی و اسلام سوسیالیستی و اسلام عدالت مقاومت میکند؟ چرا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در این زمان این همه بر اسلام ضریح طلائی و اسلام قبر و اسلام زیارت و اسلام نوحه و گریه و عزاداری و ضریح پرستی و قبرستائی پای میفشارد؟ چرا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 34 سال گذشته این همه بر اسلام شفاعت و اسلام دعای توسل و اسلام چاههای جمکران و اسلام امدادهای غیبی و اسلام نذر و اسلام مدّاحی و اسلام ختم قرآن تکیه میکند؟ چرا آنچنانکه علامه طباطبائی صاحب «تفسیر المیزان» میگوید: «در اسلام حوزه یک روحانی میتواند از جامع المقدمات تا حد مرجع تقلیدی شیعه بدون آنکه حتی نیاز به باز کردن قرآن داشته باشد پیش برود؟» چرا در هیچکدام از حوزههای فقاهت شیعه و سنی قرآنشناسی به عنوان یک درس حوزهائی مطرح نمیباشد؟ چرا رژیم مطلقه فقاهتی که در طول 34 ساله گذشته حاکمیت مطلقه خود پیوسته بر طبل اسلام نوحه و عزا و مدّاحی و ضریح طلائی و قرائت ظاهر قرآن و... میکوبیده، هر گونه حرکت فکری قرآن اندیشه و قرآن تعقل و قرآن تفسیری و قرآن توحیدی و قرآن عدالت و قرآن سیاست و قرآن اجتماع پرور و قرآن انسان ساز را در ظل سر نیزه، در نطفه خفه میکند؟ چرا رژیم مطلقه فقاهتی تا این اندازه نسبت به واقعه عاشورای 88 واکنش خصمانه و قهرآمیز و تبلیغاتی نشان میدهد؟ آیا اشک رژیم مطلقه فقاهتی بر عاشورای 88 اشک بر عزا و عزاداری حسین است یا اشک بر شعار مردم در آن روز که میگفتند «مرگ بر اصل ولایت فقیه»؟
البته عدهائی از مخاطبین نشر مستضعفین هم در این زمان سوال فوق را اینچنین مطرح میکنند: آیا در این زمان بدون اسلام قرآن میتوان با اسلام روایتی رژیم مطلقه فقاهتی برخورد کرد؟ آیا در شرایط تاریخی جامعه ما بدون اسلام قرآن میتوان با اسلام شفاعتی و اسلام زیارتی و اسلام مدّاحی و اسلام نوحه و اسلام قبر و قبرپرستی و اسلام حوزه و اسلام فقاهتی و اسلام ولایتی و اسلام حکومتی برخورد کرد؟ آیا نفی مطلق اسلام در جامعه ما باعث نمیشود تا شرایط جهت گرایش جامعه به سمت اسلام ارتجاعی و اسلام دگماتیسم و اسلام قشریگری و اسلام مدّاحی و اسلام زیارتی و اسلام شفاعتی و اسلام فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام ضریح پرستی و اسلام قبرگرائی و اسلام فردپرستی و اسلام حکومتی و اسلام جامعه گریزی و اسلام دنیا گریزی و اسلام آخرتگرائی و اسلام سرمایهداری و اسلام زمینداری فراهم بشود؟
اگر پاسخ همه این سوالها مثبت باشد حال میتوانیم به سوال اول خودمان که «چه نیازی به اسلام قرآن در این زمان داریم؟» در اینجا پاسخ داد.
نیاز امروز جامعه ما به اسلام قرآنی نه اسلام قرآنی سرنیزههای معاویه است، نیاز امروز جامعه ما به اسلام قرآنی نه اسلام قرآنی شریح قاضی در دادگاه کربلاست، نیاز امروز جامعه اما به اسلام قرآنی، نه آن قرآنی است که با خون عثمان در زمان قتلش به دست محمد ابی بکر گلگون شده است، نیاز ما به اسلام قرآنی نه آن قرآنی است که به فتوایش هزاران انسان بیگناه در مسلخ گاه تابستان 67 ذبح شرعی شدند، نیاز امروز ما به اسلام قرآنی نه آن قرآنی است که به فتوایش، جنایتکارترین شکنجههای کهریزک، اوین، گوهردشت، قزل حصار، زندانهای تبریز، عادل آباد، مشهد و... از سال 60 تا 91 مباح میشود، نیاز ما به اسلام قرآنی نه آن قرآنی است که به فتوایش ریختن خون حسین و اصحابش در کربلا واجب میشود و قتل حجر بن عدی و یارانش در مرج العذرا مباح میگردد و شریعتی و مصدق کافر میشوند و حسین فاطمی ترور میشود، کسروی کشته میگردد و منتظری و کروبی و میرحسین موسوی به حصار کشیده میشوند، آزادی اعدام میشود، عدالت به زنجیر کشیده میشود و حریت به عنوان یک کالا به ثمن به خس، در بازار فقاهت اسلام حوزه به فروش میرود. استبداد در لباس شریعت بدل به آزادی میگردد و جنایت در لباس فقاهت مشروع میگردد، تجاوز لباس صلحبر تن میکند و جلاد نماینده خدا در زمین میشود و حرامیان زمین، حامل پرچم انتقام کربلا از اصحاب حسین به نام یزید و بنی امیه میشوند و نمرود با آن دادگاه ابراهیم به پا میکند و فرعون بر موسی رجز دفاع از ربوبیت و الوهیت و ملوکیت الله سر میدهد، عیسی را به نام خروج کرده بر دین موسی به صلیب دین میکشند و خونهای ریخته شده عاشورای 88 را مباح اعلام میکنند، تجاوز به ناموس خدا را در زندانهای فقاهت از سال 60 بر سر بازان گمنام ... حلال میشمارند و زندان وشکنجه گاههای قرون وسطائی خود را دانشگاه اعلام میکنند، دین را ملعبه حکومت خود اعلام میکنند و بهشت و قیامت را ملک به ارث رسیده پدری خود میدانند، در منا به دستور جلاد، اسماعیل حریت را قربانی میکنند و در رمی جمرات عدالت و آزادی و انسانیت را به رمی میکشند. حسین شهید همه تاریخ انسان را در زیر ضریح طلائی شرک زندانی میکنند تا فریاد مظلومیت شهادت حجر اصحابش در مرج العذرای کهریزک و اوین و گوهردشت و قزل حصار و... به گوش انسانهای همیشه تاریخ نرسد. قرآن کتاب و نوشته و کاغذ و قرائت بر سر سرنیزهها تجلیل میکنند تا صدای قرآن ناطق و عدالت ناطق و آزادی ناطق و حریت ناطق علی را خاموش کنند. در عزای حسین سیاه پوش و نوحه گر و مداح میشوند تا کربلای همیشه تاریخ را در شام غریبان حکومتشان به پایان برسانند. حسین ضریح طلائی را تجلیل میکنند تا حسین عدالت و حریت و آزادی را قربانی کنند. جلد وکاغذ و قرائت قرآن را ارج میگذارند تا محتوا و حقیقت قرآن را به رگبار جهل ببندند. جمکران را در برابر کعبه ابراهیمی به پا میکنند تا اسلام شفاعت را جایگزین اسلام عدالت و اسلام توحید ابراهیمی کنند. گنبد و بارگاه موسی الرضا را طلائی میکنند تا اسلام زیارتی را جایگزین اسلام انسانیت محمد بکنند. با پای پیاده به زیارت قبر حسین و علی و رضا و کاظم و... میروند تا اسلام مدّاحیگری را جایگزین اسلام عدالت و قرآن بکنند. بر انتظار مهدی موعود ناله سر میدهند تا اسلام ولایتی را جایگزین اسلام قسط و رهائی بکنند. بر زندانهای هارون و متوکل عباسی شکایت میکنند تا شکنجه گاههای خود با سلاح فقاهت توجیه شرعی بکنند. بر کشته شدن حسین و اصحابش در کربلا زار میزنند تا کشتههای پشته شده زندانهای خود را مخفی کنند. ابن ملجم مرادی را اشق الاشقیا میخوانند تا خود را وارث عدالت علی لقب دهند. در عرصه قدرت وحکومت جز بر قدرت و حکومت خود بر هیچ حقیقتی رحم و عطوفت نمیکنند. مهدی موعود را در چاههای جمکران به بند میکشند، امام رضا را در زیر طلاهای مامون زندانی میکنند، حسین را در زیر چتر سیاه نوحه و مدح و عزاداری خویش مقبور میکنند و علی را در زیر جلد و کاغذ و قرائت و ظاهر قرآنهای معاویه صفین مدفون میسازند و حج ابراهیم خلیل را در زیر مناسک و لگارتیم اعمال فقهی میپوشانند و صلاه قرآن را که یک رویکرد وجودی تمام هستی میباشد، در لباس فقه و فقاهت بدل به نماز حکومتی بکنند و اذان رهائی بخش بلال را در یوم المرحمه بدل به اذان فرقه گرایانه یوم الملحمه خود کنند.
ادامه دارد
[1]. که از مشخصه اصلی آن این است که بشریت در این عصر نه تنها تمامی سنتهای مرحله پیشامدرنیسم را به نقد میکشد، حتی عقلانیت دوران مدرنیسم را هم به چالش کشیده است و به دوران حاکمیت بی چون و چرای عقلانیت دوران مدرنیسم که از کانت آغاز شده است پایان میدهد.
[2]. و 34 سال است که این ملت به پا خواسته و شایسته همه ارزشها تحت شعار قرآن به زنجیر اسارت فکری، جسمی، روحی، اجتماعی، تاریخی، اقتصادی، قضائی، حقوقی و انسانی میکشاند و انسانیت را، اخلاق را، ارزش را، شعور و آگاهی را در پای تجلیل از ظاهر قرآن به مسلخ گاه پوکی و پوچی و بردگی فکری و جسمی میبرد و با تجلیل از اسلام روایت، اسلام زیارت، اسلام شفاعت، اسلام فقاهت، اسلام قرآن و اسلام ابراهیم و اسلام توحید و اسلام محمد را رمی جمره جهل خود میکند تا بستر اجتماعی و تاریخی و مذهبی برای حاکمیت مطلقه فقاهتی خود بر گردههای این ملت مظلوم فراهم کند و با ساختن ضریح طلائی 14 میلیارد تومانی قبر حسین شهید همه تاریخ، از بیت المال غارت شده این ملت محروم که برای تهیه شهریه مدرسه و دانشگاه فرزاندش کلیههای خود را به فروش میگذارد و مانند بتهای عصر جاهلیت به نام حسین شهید ضریح خالی را در شهر و دیار این شهر مظلوم میچرخاند و با تعطیل کردند مدارس و ادارات دولتی ملت مظلوم ایران را وادار میکنند تا به تعظیم و تجلیل از ضریح طلائی خالی قبر حسین شهید که آخرین فریادش فریاد حریت و آزادی و آگاهی انسانیت بود، بپردازند.