بحران سوریه در کانتکس استراتژی روسیه و آمریکا
الف - فرآیندهای سه گانه پروسس بحران سوریه، جنبش دموکراتیک - جنبش قهرآمیز - جنگ داخلی: به موازات عملیات هماهنگ ارتش سوریه و حزب الله لبنان و سپاه قدس به شهر استراتژیک القصیر و محاصره این شهر (که نخستین عملیات مشترک این سه نیروی هم پیمان شیعه است) و حمله هوائی اسرائیل به حومه دمشق و سامانه موشکی اس 300 روسیه به دولت اسد، بحران منطقه وارد فاز نوینی از حرکت خود شده است چراکه حمله هماهنگ ارتش اسد و حزب الله لبنان و سپاه قدس رژیم مطلقه فقاهتی ایران به شهر القصیر که در راستای کنفرانس بینالمللی ژنو 2 برنامه ریزی شده است، قرار است که با راهزنی روسیه شرایط جهت شرکت دولت اسد در این کنفرانس در کنار رژیم مطلقه فقاهتی ایران فراهم شود (همان امری که مورد مخالف فرانسه و انگلستان و گروه های مخالف دولت سوریه قرار گرفته است) یعنی توسط تغییر شرایط میدانی از طریق باز پس گیری شهر استراتژیک القصیر (که شهر مرزی بین لبنان و سوریه میباشد که مخالفین اسد از طریق این شهر میتوانند به صورت آزاد از مسیر لبنان تامین نیاز نظامی و اقتصادی بکنند)،
از یک طرف رابطه نیروهای معارض را با لبنان که یکی از شاهراههای تدارکات آنها است قطع بکنند و از طرف دیگر با باز شدن مسیر ارتباط حزب الله با ارتش سوریه شرایط جهت حمایت همه جانبه از ارتش سوریه فراهم بشود، که طبیعتا این امر میتواند شرایط جهت شرکت دولت سوریه و رژیم مطلقه فقاهتی در کنفرانس ژنو 2 را فراهم بکند، که غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا و فرانسه و انگلستان تلاش میکنند تا این کنفرانس در غیاب دولت سوریه و رژیم مطلقه فقاهتی جهت سرنگونی دولت اسد به انجام برسد (که البته با تروریسم اعلام کردن حزب الله لبنان، قطعا دیگر جائی برای حضور این جریان در کنفرانسهای بینالمللی باقی نمیماند).
استراتژی دولت روسیه و پوتین در این رابطه که خود در کنار چین یک طرف کنفرانس ژنو را تشکیل میدهند، کاملا از مضمون دیگری برخوردار میباشد چراکه روسیه و پوتین به سوریه به عنوان نقطه ثقل و کانون استراتژی خود نگاه میکنند که مطابق آن:
اولا - تلاش میشود که با حفظ سوریه تحت رهبری خانواده اسد و حزب بعث آخرین پایگاه استراتژیک خود را در منطقه خاورمیانه حفظ نمایند،
ثانیا - توسط تثبیت قدرت خود تحت حاکمیت حزب بعث سوریه بتواند در پروژه خاورمیانه بزرگ غرب، به سرکردگی امپریالیسم آمریکا تحت هژمونی کشور متجاوز و اشغالگر اسرائیل دارای جایگاهی بشوند، چراکه روسیه به خوبی میداند که پروژه خاورمیانه بزرگ امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا که توسط بالکانیزه شدن ایران، عراق، لیبی، سودان، سوریه، یمن، حتی ترکیه و عربستان رقم خواهد خورد، مخزن انرژی و بازار مصرف و کانون ژئواستراتژیک و ژئوپلتیک فردای نظم نوین جهانی خواهد بود، که جهان چند قطبی جایگزین جهان تک قطبی فعلی میشود.
ثالثا - روسیه و پوتین به درستی این موضوع را فهم کردهاند که در پروسس انحراف و رکود جنبش بهار عربی از تونس تا لیبی و از لیبی تا مصر و یمن و بحرین و عراق و افغانستان... توسط ناتو و غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا... بازنده اصلی خود روسیه بوده است و برنده اصلی غرب و امپریالیسم آمریکا، چراکه در لیبی استراتژی بیابانهای سوخته غرب به سرکردگی امپریالیسم آمریکا نه تنها در راستای حاکمیت یک رژیم دموکراتیک به جای رژیم دسپاتیزم قذافی نشد، بلکه توسط بسترسازی کردن جهت بالکانیزه کردن لیبی مانند سودان تحت حاکمیت رژیمهای وابسته، امپریالیسم میکوشد استراتژی پروژه خاورمیانه بزرگ خود را دنبال بکند همان موضوعی که غرب و اسرائیل به سرکردگی امپریالیسم آمریکا در مصر و یمن و عراق و سوریه و بحرین و حتی ترکیه و عربستان دنبال میکنند. لذا روسیه و پوتین در این رابطه است که احساس میکنند که در جریان بازی شطرنج پروسس بهار عربی آچمز شدهاند و تنها راه بازگشت خود به این صفحه شطرنج قدرت حفظ سوریه تحت حاکمیت حزب بعث و خانواده اسد میدانند که با از دست دادن این آخرین خاکریز میدانند که دیگر باید سیاست بینالمللی خود را به نفع غرب و امپریالیسم آمریکا منفعل سازند که این امر در تند پیچ بحران فعلی جهانی که باعث شده تا جهان (مانند اواخر قرن بیستم پس از متلاشی شدن کشور جماهیر شوروی در آستانه یک نظم نوین تحت حاکمیت منوپل امپریالیسم آمریکا قرار گیرد) در آستانه یک باز تقسیم جدید قرار گیرد، که حضور در خاورمیانه میتواند به عنوان یک آس برنده برای روسیه باشد، چراکه آنچنانکه در مرحله تقسیم بازتقسیم جهان قبلی، شکست شوروی در افغانستان زمینه متلاشی شدن سیاسی و نظامی در عرصه بینالملل برای شوروی و روسیه رقم زد، در این مرحله شکست روسیه در سوریه میتواند بستر آچمز شدن سیاسی او را در صفحه شطرنج نظم نوین جهانی را آینده فراهم بکند. به همین دلیل روسیه در این مرحله میکوشد تا توسط یک استراتژی چند مولفهائی سیاسی و نظامی، خود را برنده این شطرنج سیاسی بکند.
ب - استراتژی چند مولفهائی سیاسی و نظامی روسیه در عرصه شطرنج بحران سوریه:
1 – مؤلفه سیاسی استراتژی روسیه:
الف - تلاش در جهت حضور و مشارکت دولت فعلی سوریه و رژیم مطلقه فقاهتی در کنفرانسهای بینالمللی توسط تغییر موازنههای میدانی نیروهای مخالف اسد در داخل سوریه به نفع دولت اسد با فرسایشی کردن جنگ داخلی سوریه.
ب - وتوی هر گونه قطعنامه شورای امنیت که مانند لیبی بسترساز مجوز تاخت و تاز نظامی غرب و ناتو به سرکردگی امپریالیسم آمریکا و اسرائیل در منطقه، توسط ایجاد منطقه ممنوع پرواز هوائی برای نیروی هوائی دولت سوریه میشود.
ج - تلاش جهت استقرار و تثبیت این آلترناتیو در عرصه بینالمللی که تنها راه حل بحران سوریه از طریق سیاسی امکان پذیر میباشد نه نظامی که البته روسیه برای تحقق این امر:
اولا میکوشد توسط تجهیز تسلیحاتی دولت اسد و بر سر پا نگه داشتن ارتش سوریه در حمایت از دولت و حزب بعث و خانواده اسد از سقوط نظامی دولت سوریه جلوگیری نماید،
ثانیا با فرسایشی کردن جنگ داخلی سوریه جهت افزایش و رشد تضاد میان جبهه مخالف دولت بسترسازی کند،
ثالثا به موازات فرسایشی شدن جنگ داخلی سوریه از آنجائیکه خود درازمدت شدن این جنگ بستری جهت حاکمیت جریان القاعده و جریان سلفیه و جریان اخوان و جریان تکفیری به جای جریانهای ملی اولیه میشود، این امر باعث میشود تا روسیه دوباره از سوریه برای غرب یک افغانستان طالبانی بسازد که کمترین وحشت غرب انفجار برجهای دو قلوی آمریکا خواهد بود.
به همین دلیل است که امروز با عقب نشینی جریان ملی از رهبری بحران سوریه و حاکمیت جریانهای سلفیه و اخوانی و وهابی و القاعده بر رهبری مخالفین، سیل نیروهای خارجی وابسته به این جریانها به سمت سوریه سرازیر شدهاند که این موضوع از یک طرف باعث وحشت دولتهای غربی شده است و از طرف دیگر باعث رضایت آنها، چراکه وحشت آنها از این است که با سقوط دولت اسد و حاکمیت این جریانها بر سوریه یک افغانستان طالبانی در همسایهگی اسرائیل تکوین پیدا میکند که علاوه بر ایجاد خطر استراتژیک برای کشور متجاوز و اشغالگر اسرائیل پروژه خاورمیانه بزرگ هم بر باد میرود و اما بُعد رضایت غرب از این امر به آن خاطر است که با فرسایشی شدن جنگ داخلی سوریه بستری جهت قتل عام این نیروهای سلفی و وهابی و القاعده توسط ارتش سوریه میشود. البته رضایت غرب در این رابطه تا آنجاست که توازن قوا در عرصه میدانی به سود دولت اسد به هم نخورد (و گرنه هر زمانی که غرب احساس کند که مانند محاصره القصیر توسط ارتش و حزب الله لبنان و سپاه قدس رژیم مطلقه فقاهتی وضعیت میدانی به سود دولت اسد در حال رقم خوردن است، همه جانبه وارد عرصه میشوند تا جلو بر هم خوردن این تعادل را بگیرند). به هر حال در این رابطه است که تا کنون روسیه و پوتین موفق و برنده میدان میباشند چراکه توانستهاند شعار راه حل سیاسی به جای سرنگونی نظامی دولت اسد را امروز در دستور کار همه طرفهای بینالمللی موضوع سوریه قرار دهند و به این علت است که روسیه میکوشد که در ادامه این مسیر و حرکت خود پس از تحقق اولین گام خود، دومین گام خود که بسترسازی جهت ورود دولت سوریه و رژیم مطلقه فقاهتی به کنفرانسهای بینالمللی بر دارد، که البته معنای این دومین گام عقب نشینی غرب از برنامه و شعار سرنگونی دولت بعث و خانواده اسد است همان موضوعی که روسیه و پوتین با تمام قوا آن را دنبال میکنند.
2 - مؤلفه نظامی: در خصوص مؤلفه نظامی استراتژی روسیه، این مؤلفه مانند مؤلفه سیاسی بر چند پایه استوار میباشد که عبارتند از:
الف - درگیر کردن رژیم مطلقه فقاهتی و حزب الله لبنان و دولت عراق در عرصه نظامی جنگ داخلی سوریه تا توسط آن:
اولا هزینه نظامی حضور خود را کاهش دهد،
در ثانی با تقویت نیروی دفاعی دولت اسد علاوه بر روحیه بخشی به ارتش خسته سوریه، زمینه پیروزیهای میدانی اسد را فراهم کنند.
ب - تجهیز ارتش سوریه به پیشرفتهترین سلاحهای نظامی تاکتیکی و استراتژیکی که آخرین آنها اعلام تحویل سامانه موشکی اس 300 است که پس از حمله هوائی اسرائیل به حومه دمشق و اعلام لغو تحریم تسلیحاتی مخالفان دولت از طرف اتحادیه اروپا صورت میگیرد. از آنجائیکه سامانه موشکی سطح به هوای دور برد اس 300 امروز یکی از کار آمدترین سامانههای موشکی جهان به حساب میآید که توان رهگیری جنگدهها و موشکهای کروز و انهدام موشکهای بالستیک و توانائی پیگیری همزمان 100 هدف و درگیری با 12 هدف به صورت همزمان را دارد و زمان آماده سازی آن بر خلاف پاتریوت حدود 5 دقیقه میباشد، به عنوان یک سلاح استراتژیک دفاعی به حساب میآید که توان رقابت با سامانه مشهور آمریکائی پاتریوت که امروز در مرزهای ترکیه و اردن و اسرائیل توسط امپریالیسم آمریکا و ناتو مستقر شدهاند را دارد، از آنجائیکه سامانه اس 300 با برد 300 کیلومتری که دارد به راحتی میتواند بر فراز فرودگاه بن گورین در تل آویو، موشک و هواپیماهای اسرائیل را هدف قرار دهد، به شدت موازنه قدرت نظامی را در منطقه به نفع دولت سوریه به هم زده است، به طوری که علاوه بر تهدید ترکیه و اسرائیل دیگر توسط این موشکها امکان منطقه پرواز ممنوع برای غرب جهت ایجاد پروژه بیابانهای سوخته لیبی برای سوریه امکان پذیر نمیباشد.
ج - جمعبندی: بنابراین ماحصل آنچه گفته شد اینکه:
1 - بحران سوریه که از دو سال اندی پیش در ادامه جنبش آزادیخواهانه و دموکراسی طلبانه بهار عربی از سرگرفته شد در ادامه حرکت خود به علت:
الف - قهرآمیز شدن،
ب - سکتاریست و جدائی از متن مردم در بستر مبارزه آنتاگونیست،
ج – فرقهائی شدن مذهبی و به صورت مشخص ضد شیعی و ضد علوی شدن آن توسط حاکمیت جریانهای سلفیه و تکفیری و وهابی و اخوانی و طالبانی و القاعده،
د- دولتی شدن مبارزه هم از طرف مخالفین و هم از طرف حاکمین سوریه با ورود اسلامهای دولتی لائیک ترکیه و سلفی قطر و وهابیگری عربستان و شیعه گری رژیم مطلقه فقاهتی و طالبانی القاعده و اخوان لیبی و تونس و مصر،
ه – موقعیت ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیک سوریه در عرصه پروژه خاورمیانه بزرگ و هلال شیعه که از پاکستان تا مدیترانه ادامه دارد،
و- دخالت قدرتهای بینالمللی با آخرین توان و تجهیزات خود در دو سوی این جبهه جهت بسترسازی برای نظم بینالمللی جدید،
ز- شکست شورای امنیت در هدایتگری یکسویه آن مانند لیبی و عراق و افغانستان به علت دیوار وتوی روسیه و چین،
منحرف گردید و بدل به یک جنگ داخلی فرسایشی مرتجعانه شد که تنها بازنده آن مردم محروم سوریه هستند که امروز یا آواره اردوگاهها هستند و یا کشته و زخمی میدان یک جنگ تحمیلی و استخوان سوز شدهاند و یا اسیر چنگال استبداد رژیم بعثی خانواده اسد میباشند، البته برنده اصلی این جنگ خانمانسوز دولت روسیه و پوتین میباشد که تا کنون توانسته است تمامی اهداف تاکتیکی و بینالمللی خود را دنبال کنند.
2 - شکست و انحراف و رکود جنبش بهار عربی در تونس و لیبی و مصر و یمن و بحرین که معلول:
الف – حاکمیت جریانهای ارتجاعی اسلام سلفی قطر و اسلام اخوانی مصری و اسلام وهابی عربستانی و اسلام طالبانی القاعده بر این جنبش که بسترساز خروج هژمونی دموکراتیک و مردمی و زحمتکشان و ملی این کشورها شد.
ب - ورود و دخالت سیاسی و نظامی کشورهای غربی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا جهت تثبیت موقعیت سیاسی و اقتصادی خود بر این کشورها که البته این استراتژی تجاوزگرایانه امپریالیستی غرب در کشورهای مختلف مظروف جنبش بهار عربی با تاکتیکهای مختلفی دنبال شده است که عبارتاند از:
تاکتیک بیانانهای سوخته لیبی،
تاکتیک انقلاب نارس و انحرافی مصر و تونس،
تاکتیک سرکوب نظامی و عریان در بحران،
تاکتیک نقل و انتقال بین بالائیهای قدرت در یمن،
ج – فقدان رهبری انقلابی و تشکیلات سازمانگر و برنامه کوتاه مدت و درازمدت و استراتژی مدون که بسترساز یک مبارزه خود به خودی شد که میراث خوار آن جریانهای سلفی و اخوانی و وهابی و طالبانی و لائیکی شدند که هم تشکیلات دارند و هم از طرف دولتهای مرتجع منطقه حمایت میشوند.
د - کوتاه مدت بودن مرحله مبارزه دموکراتیک این جنبش در کشورهای مختلف عربی که خود بسترساز رشد و تعالی جنبش دموکراتیک مردمی میباشد و عاملی جهت سازمانگری و سازماندهی تشکیلاتی برای انجام مبارزه درازمدت دموکراتیک میباشد، البته تکوین و شکل گیری رهبری انقلابی که فقدان آن در جنبش بهار عربی در کشورهای مختلف احساس میشد در بستر همین مبارزه دموکراتیک درازمدت امکان پذیر میباشد.
ه - خلاء جنبشهای کارگری و زحمتکشان در عرصه مبارزه صنفی و صنفی-سیاسی و صنفی –سیاسی و سیاسی –سیاسی در جنبش بهار عربی، که این خلاء باعث گردید تا جنبش بهار عربی در کشورهای مختلف توان و پتانسیل یک مبارزه درازمدت دموکراتیک نداشته باشد و گرفتار آفتهای مبارزه زودرس خرده بورژوازی بشود که بهترین محصول این مبارزه کوتاه مدت خرده بورژوازی و روشنفکرانه یا انحراف بود و یا قهرآمیز شدن آن، که هر دو در کشورهای مختلف عربی شاهد آن بودیم.
3 - منطقهائی شدن بحران جنبش آنتاگونیست شده سوریه باعث گردید که شش اسلام دولتی:
الف –لائیک ترکیه،
ب - شیعه گری فقاهتی ایران،
ج – وهابیگری عربستان،
د - سلفی گری قطر،
ه – اخوانیگری مصر و تونس و لیبی،
ه – طالبانی القاعده، جنبش آنتاگونیستی سوریه را عرصه تاخت و تاز هویت طلبانه ارتجاعی خود قرار دهند، از اینجا بود که جنبش آنتاگونیستی سوریه بدل به یک جنگ داخلی ارتجاعی شد.
4 - بنابراین جنبش آزادیخواهانه مردم سوریه در طول دو سال و اند گذشته خود، سه فرآیند طی کرده است که عبارتند از:
فرآیند اول – که جنبش مترقیانه و انقلابی و مردمی بود که این فرآیند مربوط به زمانی میشود که مردم سوریه در کانتکس جنبش بهار عربی بر علیه حکومت استبدادی حزب بعث و خانواده اسد به صورت دموکراتیک و غیر قهرآمیز حرکت کردند و گرچه بلافاصله از طرف نیروهای دولتی سرکوب قهرآمیز شدند، ولی این سرکوب قهرآمیز حکومت باعث شد تا جنبش از موضع عکسالعملی به موضع قهرآمیز بیافتد که این امر بسترساز فرآیند دوم شد.
فرآیند دوم – جنبش بهار عربی در سوریه از زمانی آغاز شد که جنبش دموکراتیک مردم سوریه در یک حرکت واکنشی و عکسالعملی گرفتار تلهائی شدند که آگاهانه حکومت برای آنها طرح ریزی کرده بود و آن تله همان تله آنتاگونیست بود که باعث گردید تا رهبری جنبش از مردم جدا بشود و جنبش آنتاگونیست بهار عربی در سوریه به ورطه سکتاریست بیافتد که خود این امر بسترساز انحرافات بعدی شد که مهمترین آن نیاز رهبران جنبش آنتاگونیست بهار عربی سوریه به مرزهای خارج کشور، جهت تامین تجهیز تسلیحاتی و تدارکاتی آنها بود، که این نیاز بسترساز دخالت دولتهای منطقهائی برای کسب هویت شد و همین امر سر آغاز استحاله فرآیند جنبش آنتاگونیست بهار عربی سوریه به جنگ داخلی ارتجاعی شد که سفره ساز قدرتهای بینالمللی و کشورهای منطقهائی و حکومت مرتجع و سرکوب گر داخلی شده است.
5 – به موازات استحاله جنبش قهرآمیز بهار عربی سوریه به جنگ داخلی فرسایشی، جنگ داخلی سوریه جولانگاه تضادهای بینالمللی و منطقهائی شد که جنس این تضادها ماهیتا با هم متفاوت بودند، چراکه جنس تضادهای منطقهائی به علت جنگ هویت طلبانهائی که از قبل بین شش اسلام دولتی وجود داشت صورت فرقهائی به خود گرفت[1]، در صورتی که جنس تضادهای بینالمللی اقتصادی –سیاسی میباشند.
6 - در عرصه فونکسیون تضادهای منطقهائی در فرآیند سوم جنبش بهار عربی در سوریه زیانکار اصلی ترکیه است که تحت هدایتگری حزب عدالت و توسعه و رجب طیب اردوغان[2]، از آنجائیکه با دخالت همه جانبه روسیه و چین در عرصه سیاسی و اقتصادی و نظامی از حکومت و دولت اسد امکان منطقه پرواز ممنوع و تجاوز ناتو مانند لیبی و عراق و افغانستان فراهم نشد، این خواب و رویای اردوغان تحقق پیدا نکرد و از این مرحله بود که اردوغان و دولت او به هر در و دیواری میزدند تا با تجاوز نظامی این جنگ داخلی را بر علیه دولت اسد تمام کنند، اما فرسایشی شدن این جنگ باعث گردید تا علاوه بر اینکه تضاد و جنگ بین رهبری مخالفین اسد بوجود بیاید رفته رفته با جایگزینی جبهه النصره به جای ارتش آزادی سوریه، رهبری هم از دست ترکیه خرج بشود.
7 - دومین دولت منطقهائی که از فرسایشی شدن جنگ داخلی متضرر گردید، رژیم مطلقه فقاهتی ایران است که امروز به صورت شش دانگ در سوریه در عرصه نظامی و اقتصادی و سیاسی از دولت اسد دفاع میکند و این در شرایطی است که ماشین اقتصاد داخل کشور ایران به گل نشسته و بحران سیاسی رژیم مطلقه فقاهتی به علت بحران اقتصادی و تحریمهای بینالمللی (که تاوان این رژیم در خصوص مداخلهاش در جنگ داخلی سوریه میباشد)، به نقطه فلج کنندهائی رسیده است و در زمانی که صنعت و کشاورزی و تولید ما نیازمند یک دلار سرمایه گذاری است (و صادرات نفت رژیم به علت تحریم بینالمللی تنها محدود به معاملات تهاتری کالاهای بنجل وارداتی از چین شده است) این رژیم مجبور به هزینه کردن ماهانه میلیارد دلاری در عرصههای نظامی و اقتصادی یا وامهای بلاعوض به دولت سوریه شده است. البته دلیل این امر این است که رژیم مطلقه فقاهتی به درستی میداند که به مجرد سقوط دولت اسد، علاوه بر اینکه بستر سقوط حزب الله لبنان آماده میشود دولت مالکی در عراق هم ساقط میشود و سیاست بالکانیزه عراق در راستای پروژه خاورمیانه بزرگ تحقق پیدا میکند و عراق به سه قسمت شمال کرد و مرکزی تسنن و جنوب شیعه بدل میگردد و در مرحله سوم نوبت به بالکانیزه کردن ایران میرسد. به همین دلیل رژیم مطلقه فقاهتی شیشه حیات خود را در حفظ حکومت اسد در سوریه دنبال میکند که در این رابطه میکوشد با سرانگشت اجرائی و نظامی خود یعنی سپاه قدس و حزب الله لبنان با چنگ و دندان از حکومت اسد دفاع بکند.
8-در عرصه بینالمللی بزرگترین دولتی که از جنگ داخلی سوریه سود برده است دولت روسیه میباشد، چراکه دولت پوتین در سوریه میکوشد تا تمامی هزینهها و ضرری که در لیبی و عراق و افغانستان توسط تجاوزات امپریالیستی ناتو متحمل شده در سوریه جبران کنند و در این رابطه بود که تمام قد به حمایت سیاسی و اقتصادی و نظامی دولت اسد پرداختند و تا این تاریخ توانسته است به آنچه که در رابطه با جنگ داخلی سوریه در سر میپرورانده برسد، چراکه هم از سقوط نظامی اسد جلوگیری کردهاند و هم جنگ را فرسایشی کرده و هم کشور ایران و عراق و لبنان در راستای حمایت از دولت اسد درگیر این جنگ داخلی کردهاند وهم راه حل سیاسی جهت حل بحران سوریه به عنوان تنها آلترناتیو به غرب تحمیل کردهاند و هم سیاست منطقه پرواز ممنوع در سوریه غیر ممکن ساختهاند و بدین ترتیب است که برنده اصلی در جنگ داخلی سوریه دولت پوتین در روسیه میباشند.
والسلام
[1] . که آنچنانکه فوقا هم مطرح کردیم این شش اسلام ارتجاعی دولتی عبارت بودند از: 1- اسلام سلفی قطر، 2- اسلام وهابی عربستان، 3- اسلام شیعه گری فقاهتی ایران، 4 - اسلام لائیک ترکیه، 5 - اسلام اخوان مصر و تونس و لیبی، 6- اسلام دولتی طالبانی القاعده.
[2] . به علت اینکه فکر میکرد که جنگ داخلی سوریه مانند لیبی به علت دخالت ناتو که خود یکی از اعضاء آن است به صورت کوتاه مدت با سقوط دولت اسد و حاکمیت بخش ملی این جنبش که وابسته به حکومت ترکیه هستند پایان مییابد و در آن صورت رجب طیب اردوغان توسط خواندن نماز در مسجد دمشق میتواند به عنوان قهرمان در منطقه مطرح شد و بهترین جایگزین ناصر در این مرحله گردد.