اسلام نهضت، اسلام نظام
الف - چند سوال:
1 - آیا اسلام فرهنگ با اسلام ایدئولوژی تفاوت دارد؟
2 - آیا اسلام انقلاب با اسلام اداری متفاوت است؟
3 - آیا اسلام حرکت با اسلام نهاد فرق میکند؟
4 - تفاوت اسلام تاسیسی با اسلام استقراری در چیست؟
5 - آیا اسلام اگزیستانسیالیستی با اسلام سوسیالیستی اختلافی دارد؟
6 - آیا اسلام انسان با اسلام اقتصاد تمایز دارند؟
7 - آیا اسلام عملی با اسلام نظری متمایز است؟
8 - آیا اسلام قرآن با اسلام نهج البلاغه و صحیفه تفاوتی دارد؟
9 - آیا اسلام مکی پیامبر اسلام با اسلام مدنی او تمایزی دارد؟
10 - از آنجا که تمامی پیامبران ابراهیمی از نظر قرآن مسلمان هستند و اسلام - از ابراهیم تا پیامبر اسلام- یک دین بیشتر نیست و آن هم دین اسلام است، آیا اسلام ابراهیم با اسلام موسی و اسلام عیسی و اسلام محمد تفاوتی دارد؟ اگر تفاوت دارد آیا تفاوت آنها اعتقادی یا اخلاقی یا تکلیفی است؟
11 - آیا اسلام قرآنی «فی نفس الامر و به ما هو قرآن» اصلا امکان وجود دارد؟
12 - آیا اسلام قرآنی «فی حد ذاته» یک اسلام تاسیسی است یا یک اسلام استقراری؟
13 - آیا قرآن فرای مؤلفههای دیگر خود (اعم از پیامبر اسلام و تاریخ اسلام و جامعهشناسی عصر و زمان نزول آن و احادیث و روایات حاشیهایی آن حتی احادیث قدسی) داری آن چنان پتانسیلی است که در هر عصر و زمانی بتواند «مانیفست و کانتکس اسلام حقیقی» را روشن نماید؟
14 - آیا خود اسلام حقیقی قرآن (فرای تاریخ و عصر و جامعهشناسی زمان) یک اسلام است یا یک اسلام شناسی؟ آیا اسلام اعتقادی است یا اسلام اخلاقی و یا اسلام تکلیفی است؟
15 - آیا ما بین ترم دین و ترم اسلام (به لحاظ موضوعی و عرصه عملکرد و هم آبشخور و تکوین و هم به لحاظ پیام) در دیسکورس قرآن تفاوتی وجود دارد؟
16 - آیا اسلام قرآن (نه اسلام تاریخ اسلام) یک اسلام فردساز است یا یک اسلام جامعهساز و یا تاریخ ساز؟ آیا اسلام جامعهساز همان اسلام تاریخساز است؟
17 - آیا اسلام فردساز همان اسلام جامعهساز است؟
18 - اسلام در چه صورت همزمان میتواند؛ هم اسلام فردساز باشد (عرفان- اخلاق) وهم اسلام جامعهساز باشد (آگاهی- آزادی- برابری) و هم اسلام تاریخساز (امامت و وراثت مستضعفین بر زمین) باشد؟
19 - آیا اسلام بدون فلسفه تاریخ میتواند تاریخساز باشد؟
20 - آیا اسلام - ابراهیم و موسی و عیسی و محمد- دارای فلسفه تاریخ است؟
21 - آیا مفهوم مستضعفین در قرآن دارای یکترم نفسانی است یا ترم اقتصادی یا ترم تاریخی؟
22 - آیا اسلام نهضت وظیفه دارد تا جامعه را اداره کند؟
23 - آیا تکوین اسلام نهضت بدون تاریخ تبیینی یا فلسفه تاریخ امکان پذیر است؟
24 - آیا شکل گیری اسلام نظام و اداره و یا اسلام استقراری بدون جوهره اسلام نهضت و حرکت امکان پذیر است؟
25 - آیا غیر از فلسفه تاریخ (یا تاریخ تبیینی یا تاریخ قانونمند و طرح دار) هیچ عامل دیگری میتواند بین اسلام مکی و مدنی محمد (یا اسلام تاسیسی و اسلام استقراری یا اسلام نهضت و اسلام نظام یا اسلام انقلاب و اسلام اداره یا اسلام عملی و اسلام نظری یا اسلام واقعی و اسلام حقیقی) پیوند ارگانیک ایجاد نماید؟
26 - چرا دوران 6 ساله حیات تئوریک شریعتی (سال 45 تا 51 ) فرآیند فلسفه تاریخ او محسوب میگردد؟ پروسسی که عامل شکل گیری و زایش اسلامشناسی فلسفی شریعتی از دل اسلامشناسی جامعهشناسانه و اسلامشناسی تاریخشناسانه او شد؟
27 - چرا شریعتی در مرحله فرآیند کشف فلسفه تاریخ ابراهیمی خود توانست به اسلام تاریخی (نه تاریخ اسلام) دست پیدا کند؟
28 - چرا شریعتی از طریق کشف فلسفه تاریخ ابراهیمی خود به کشف توحید - غیر کلامی تاریخی و فلسفی و اجتماعی- دست پیدا کرد؟
29 - چرا شریعتی با کشف فلسفه تاریخ ابراهیمی خویش از علامه اقبال لاهوری عبور کرد؟
30 - چرا شریعتی در فاز کشف فلسفه تاریخ ابراهیمی خود تمامی اندیشههای گذشته خود را (از اسلامشناسی مشهد تا اسلامشناسی محمد خاتم پیامبران و سیمای محمد و اسلامشناسی روش شناخت اسلام و اسلامشناسی امت و امامت و...) به چالش کشید؟
31 - چرا شریعتی پروسس اسلامشناسی از اسلام کلامی تا اسلام تاریخی خود را در فرآیند توحیدی سه گانه (ایی از توحید کلامی و اخلاقی و فردی تا توحید اجتماعی و طبقاتی و بالاخره توحید تاریخی) طی کرد؟
32 - چرا شریعتی در فرآیند سه گانه پروسس توحیدشناسی - عینک دیالکتیک- خود را به سمت سه فرآیند دیالکتیک نفسانی، دیالکتیک اجتماعی و دیالکتیک تاریخی تغییر داد؟
33 - چرا آبشخور فلسفه تاریخ شریعتی به جای آنکه از فلسفه تاریخ ابن خلدون و ولتر و هگل و مارکسیسم و تاین بی و اشپینگلر و... سیراب باشد، از فلسفه تاریخ ابراهیم خلیل تا محمد است؟
34 - چگونه شریعتی با تعمیم فلسفه تاریخ ابراهیمی توانست فلسفه تاریخ بشر را تبیین نماید؟
35 - چه تمایزی بین فلسفه تاریخ شریعتی با فلسفه تاریخ دیگر فلاسفه (ابن خلدون و ولتر و هگل و مارکسیسم و تاین بی و اشیپنگلر و...) وجود دارد؟
36 - چرا فلسفه تاریخ ابن خلدون و ولتر یک فلسفه تاریخ تحلیلی میباشد اما فلسفه تاریخ شریعتی یک فلسفه تاریخ تبیینی- فلسفی است؟
37 - چرا شریعتی برای کشف فلسفه تاریخ ابراهیمی خود مجبور بود فرآیندهای تشریحی و تحلیلی تاریخ را پشت سر بگذارد تا به مرحله تبیینی تاریخ دست یابد؟
38 - چرا عبدالکریم سروش برای بی هویت و بی ریشه کردن اسلام ابراهیمی شریعتی ابتدا با مارکسیستی اعلام کردن فلسفه تاریخ شریعتی به جان فلسفه تاریخ شریعتی افتاد؟
39 - آیا بدون شناخت فلسفه تاریخ ابراهیمی شریعتی، امکان شناخت پروسس اسلامشناسی شریعتی وجود دارد؟
40 - چرا تمامی مفاهیم کشفیات شریعتی (که در بستر فرآیندهای مختلف پروسس اسلامشناسی او قرار دارد) تنها در کانتکس دیدگاه او در مورد فلسفه تاریخ دارای معنی میباشد؟ و چرا هر ترمی از دیسکورس اندیشه شریعتی را اگر در خارج از کانتکس فلسفه تاریخ او معنی و نقد و تحلیل کنیم فاقد ارزش علمی و نظری میباشد؟
41 - چرا شریعتی در اسلامشناسی مشهد و محمد خاتم پیامبران و روش شناخت اسلام و امت و امامت و... فلسفه تاریخ ندارد؟
42 - چرا شریعتی از نیمه دوم سال 48 شریعتی شد؟
43 - چرا اسلام نظری شریعتی با اسلام عملی شریعتی متفاوت است؟
44 - آیا با عمده کردن جوهره آزادی اگزیستانسیالیستی اندیشه شریعتی میتوان بدون در نظر گرفتن فلسفه تاریخ شریعتی - به صورت مکانیکی و خارج از بستر سوسیالیسم علمی شریعتی- به لیبرالیزه کردن اسلام شریعتی و تبیین آزادی پرداخت آن چنان که دفتر پژوهشهای فرهنگی شریعتی چنین دیدگاهی برای شریعتی تعریف میکرد؟
45 – آیا میتوان بدون در نظر گرفتن فلسفه تاریخ شریعتی سوسیالیست علمی شریعتی را تبیین کرد؟
46 - آیا میتوان مفاهیم آزادی و عرفان و برابری و آگاهی شریعتی را خارج از فلسفه تاریخ ابراهیمی او تبیین نمود؟
47 - چه تمایزی بین فلسفه تاریخ مهندس محمد حنیف نژاد و فلسفه تاریخ شریعتی وجود دارد؟
48 - چرا اندیشه انطباقی علم تجربی بازرگان جوان که معتقد به لیبرال سرمایه داری جهانی بود نتوانست به فلسفه تاریخ برسد؟
49 - چرا مرتضی مطهری بعد از خروج شریعتی و حسینیه ارشاد کوشید به تقلید از شریعتی در کتاب - جامعه و تاریخ- برای اسلام فلسفه تاریخ تبیین نماید ولی در این راه شکست خورد؟
50 - چرا ما قرآن را بدون فلسفه تاریخ ابراهیمی نمیتوانیم تفسیر تطبیقی بکنیم؟
51 - چرا فلسفه انتظار شیعه اگر خارج از فلسفه تاریخ ابراهیمی شریعتی تعریف گردد، یک مبحث مخدر و سکتاریسم و آن چنان که اقبال لاهوری میگوید یک اندیشه مجوسی میباشد؟
52 - چرا مبحث امت و امامت شریعتی خارج از کانتکس فلسفه تاریخ شریعتی تبدیل به یک مبحث ولایت فقیهی و امت و امامت فقهی و کلامی میشود؟
53 - چرا تئوری شیعه یک حزب تمام شریعتی تنها در کانتکس فلسفه تاریخ شریعتی است که دارای ارزش تئوریک و تاریخی میباشد و اگر به صورت مجرد از فلسفه تاریخ ابراهیمی شریعتی تعریف شود تبدیل به یک اندیشه مکانیکی و غیر علمی و سطحی میشود؟
54 - چرا شریعتی به عنوان بزرگترین نقاد اندیشه خود در عرصه فلسفه تاریخ ابراهیمی در میآید؟ چرا اندیشه اقبال لاهوری نتوانست مرحله تاریخ تحلیلی را پشت سر بگذارد و مانند اندیشه شریعتی به فلسفه تاریخ و تاریخ تبیینی دست یابد؟
55 - چرا نداشتن فلسفه تاریخ باعث شد تا اندیشه بازرگان به سه مرحله؛ انطباقی علم تجربی، ضد مارکسیسم دوره میان سالی و بازرگان پیر دوران دگماتیسم کلامی پیش رود؟
56 - چرا نداشتن فلسفه تاریخ باعث شد تا عبدالکریم سروش تبدیل به یکی از مبلغین استوار نظام لیبرال سرمایه داری جهانی گشته و شاگردان سروش نیز همگی به خدمت نظام لیبرال سرمایه داری جهانی در آیند؟
57 - چرا مسعود رجوی پس از سی سال هنوز از تبیین فلسفه تاریخ برپایه مبحث تبیین جهان خود ناتوان است؟
58 - آیا بدون اعتقاد به اسلام جامعهساز و اسلام تاریخساز میتوانیم به تقسیم انواع اسلام (به اسلامهای تاسیسی و اسلام استقراری یا اسلام نهضت و اسلام نظام یا اسلام حرکت و اسلام اداره) اعتقادی داشته باشیم؟
59 - آیا اگر اسلام قرآن را جامعهساز بدانیم - جامعه سازی قرآن- خاص هر زمانی است یا فقط مختص به دوران پیامبر اسلام است؟
60 - آیا اسلامی که - موضوع و پیام و هدف- آن فقط اثبات خدا و تبیین آخرت باشد یک اسلام فردی و فردساز است یا یک اسلام جامعه ساز؟
61 - آیا در اسلامی که رسالت او معرفی خداوند و تبیین آخرت است دیگر نیازی به اسلام تاسیسی و اسلام حرکتی و اسلام سیاسی و اسلام اجتماعی نمیباشد؟
62 - آیا اصلا بین اسلام دنیایی (نه دنیاگرا) و اسلام آخرتی (نه آخرت گرا) تفاوتی وجود دارد؟
63 - آیا در اسلام قرآن دنیا را برای آخرت میخواهد یا آخرت را برای دنیا؟ یا معتقد است که آخرت در طول دنیا تکوین مییابد، یا باور دارد که آخرت در عرض دنیا شکل میگیرد؟
64 - آیا بدون تبیین رابطه بین دنیا و آخرت در اسلام (جامعهساز یا اسلام فردساز) میتوانیم اسلام حقیقی خود قرآن را که «فی حد ذاته و نفس الامر» است را تبیین و مشخص نماییم؟
65 - آیا در اسلام حقیقی قرآن دنیا و آخرت دو مکان مستقل و جدا از هم و از پیش آفریده شده هستند یا دو فرآیند از یک پروسس تکامل وجود میباشند؟ یا چنان که اسلام امام محمد غزالی میگوید؛ دو رقیب ضد هماند آن چنان که هر چه از این دنیا بیشتر بهرهمند گشتی در آخرت محرومتر خواهی بود، چراکه یکی زندان (دنیا) و دیگری دادگاه و شکنجه گاه جزایی (آخرت) است. یا آن چنان که مهندس بازرگان پیر میگوید؛ یکی وسیله و دیگری هدف است. چنان که شریعتی نیز میگوید؛ یکی مزرعه و دیگری محصول است، یا چنان که پیامبر اسلام در داستان معراج مطرح کرد؛ دو نگاه به همین جهان است یکی نگاه ظاهر (دنیا) و دیگری نگاه باطن (آخرت) است.
66 - چرا پیامبر اسلام در پاسخ به کسانی که از او در مورد مکان و زمان قیامت میپرسیدند میگفت که؛ من خودم قیامت هستم؟
67 - چرا پیامبر اسلام در اسلام مکی بر آخرت تاکید میکند اما در اسلام مدنی بر دنیا تاکید مینماید؟
68 - چرا تبیین دنیا و آخرت در اسلام فردساز بازرگان پیر این همه باید با تبیین دنیا و آخرت در اسلام جامعهساز شریعتی و اقبال اختلاف داشته باشد؟ و یا چرا برای اسلام انطباقی طبیعی مسعود رجوی در تبیین جهان راهی جز این وجود ندارد که آخرت را در فرآیند تکامل طبیعی این جهان تبیین نماید؟ (همین امری که تا کنون به بن بست رسیده و امکان تکمیل تبیین جهان را از مسعود رجوی گرفته است؟ )
69 - چرا ملاصدرا نتوانست موضوع پروژه حرکت جوهری خود را از دایره طبیعت خارج و آن را وارد دایره انسان و جامعه انسانی بکند؟ چرا مطهری و طباطبایی نمیتوانند موضوع آخرت و معاد و قیامت را بدون اعتقاد به طبیعت ثابت (ارسطویی و افلاطونی) انسان تبیین نمایند؟
70 - چگونه شریعتی و اقبال و نشر مستضعفین میتوانند بر پایه نفی طبیعت ثابت افلاطونی و ارسطویی - انسان و دنیا و آخرت و معاد و قیامت- را تبیین نمایند؟
71 - آیا بدون یک تبیین علمی و قرآنی از دنیا و آخرت اصلا میتوان مسلمان بود؟
72 - چرا حافظ دنیاگرا توان تبیین آخرت دنیایی خویش را ندارد؟ و مانند عمر خیام در خصوص تبیین آخرت به بن بست میرسد؟
جهان و کار جهان هیچ در هیچ است / هزار بار من این نکته کردهام تحقیق
فرصت شمار صحبت کز این دو روز منزل / چون بگذریم دیگر نتوان بهم رسیدند
من آدم بهشتیم اما در این سفر / حالی اسیر عشق جوانان مهوشم
کس ندانست که سر منزل مقصود کجا است / اینقدر است که بانک جرسی میاید
فی الجمله دل مبند بر ثبات دهر / کین کارخانه ایست که تغییر میکند
ره رو منزل عشقیم زسرحد عدم / تا به اقلیم وجود این همه راه آمدهایم
جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی / که سلطانی عالم را طفیل عشق میبینم
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی / پیشتر زانکه چو گردی زجهان برخیزم
بهشت عدن اگر خواهی بیا با من به میخانه / که از پای خمت یکسر به حوض کوثر اندازم
تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زین سان / در سینه غم ساقی در دست شراب اولی
فاش میگویم از گفته خود دلشادم / بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
سرم به دینی و عقبی فرو نمیآید / تبارک الله از این فتنهها که در سر ما است
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر / کنایتیست که از روزگار هجران گفت
آسمان کشتی ارباب هنر میشکند / تکیه آن به که بر ین بحر معلق نکنیم
چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش؟ / زاین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
73 - چرا در اسلام محمد از - معاد و قیامت و آخرت- حرکت و مبارزه و شجاعت و امید و هدف داری میبارید اما از معاد غزالی و اسلام فقاهتی و اسلام اشاعره و اسلام فلسفی و... جز جبر و ترس و محافظه کاری و سکون و فردگرایی و... زاییده نمیشود؟
74 - چرا در اسلامشناسی صوفیانه عبدالکریم سروش (حاجی فرج دباغ) اسلام فقط برای آخرت بیگانه از دنیا آمده است و اسلام صوفیانه او قادر نیست فهم کند که؛ آخرت محصول این دنیا است! او این اصل اسلام شریعتی را که میگفت : «کاری که به درد این دنیا نمیخورد به درد آخرت هم نخواهد خورد» را نخواهد پذیرفت.
75 - چرا عبدالکریم سروش در نقد شریعتی میگوید یا دین باید آخرتی محض باشد یا دنیایی صرف! دینی که مانند اسلام شریعتی بخواهد هم دنیایی و هم آخرتی باشد ابتر است؟
76 - چرا عبدالکریم سروش در سخنرانی ختم بازرگان در حسینیه ارشاد دنیا گریزی اسلام بازرگان پیر را به عنوان تکامل اسلام بازرگان مطرح کرد، اما دنیاگرایی اسلام شریعتی را که در سخنرانی پروتستانتیسم اسلامی مطرح گشته به عنوان یک تناقض دینی مطرح میکند؟
77 - چرا پیامبر اسلام فرمود؛ «کن فی الدنیاک کانک تعیش ابدا و کن فی الاخره کانک تموت غدا - برای دنیایت آنچنان زندگی کن که انگار تا ابد زنده هستی و برای آخرتت آن چنان که فردا میخواهی بمیری.»
78 - چرا قرآن رابطه دنیا و آخرت را رابطه مزرعه و محصول میداند؟ «وَمَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى... - کسی که در دنیا کور است در آخرت هم کور خواهد بود» (آیه 72 - سوره اسراء)
79 - چرا امام محمد غزالی رابطه دنیا و آخرت را رابطه دو هوی میداند و معتقد است که هرکه در این جهان محروم باشد در آن جهان برخوردار خواهد بود و یا بالعکس؟
80 - چرا شریعتی در درس 22 تاریخ ادیان (درس هفتم اسلامشناسی ارشاد که در 21 فروردین ماه سال 51 مطرح کرد) فلسفه اخلاق اسلام تاریخی خود را در نقد تمامی فلسفه اخلاق هزار ساله گذشته (اسلام حوزه و اسلام فلسفی و اسلام تصوفی و اسلام کلامی) و بر پایه دنیا و آخرت تبیین کرد[1]؟
81 - چرا در اسلامشناسی بازرگان پیر و اسلامشناسی عبدالکریم سروش «دنیا و آخرت به صورت یک پارادوکس فلسفی و انسانی و اخلاقی و اجتماعی و سیاسی» در آمده است و برای اینها نیز مانند امام محمد غزالی امکان رهایی از پارادوکس دنیا و آخرت وجود ندارد؟
82 - چرا پارادوکس دنیا و آخرت در اسلامشناسی بازرگان پیر و عبدالکریم سروش و امام محمد غزالی هسته اولیه و آبشخور تمامی پارادوکسهای دیگر این اسلامشناسیها[2] میباشد؟
83 - چرا اسلام مکی محمد بر آخرت بنا شده است اما اسلام مدنی محمد بر دنیا استوار گشته است؟ آیا ما بین اینها پارادوکس یا تضادی وجود دارد؟
84 - چرا جوامع بشری در حرکت تاریخی خود در رابطه با دنیا و آخرت گرفتار گرایشهای افراط و تفریط میشدهاند و پیامبران ابراهیمی برای ایجاد تعادل اجتماعی مجبور بودند به صورت موقت بر یکی از این مؤلفههای دنیا و آخرت تکیه بکنند مثلا موسی برای نجات قوم آخرت زده سبطی در برابر قوم دنیا زده قبطی مجبور بود که بر دنیا تکیه عمده بکند اما عیسی برای نجات قوم دنیا زده یهود مجبور بود بر آخرت تکیه کند و به همین ترتیب پیامبر اسلام نیز برای نجات جامعه دنیا زده مکه مجبور بود در حرکت مکی خود بر آخرت تکیه کند و در مدینه برای نجات قوم آخرت زده مکی مجبور بود تا بر دنیا تکیه بیشتر نماید و به همین ترتیب سیدجمال الدین اسدآبادی نیز در زمان خود برای نجات قوم تصوف زده عرب که اسیر تصوف ابن فارض شده بودند و به قول خود او؛ با چند بیت ابن فارض غش میکردند، بر دنیا تکیه میکرد[3]؟
ادامه دارد
[1]. قابل توجه است که فلسفه اخلاق اسلامشناسی ارشاد شریعتی که او در مرحله شریعتی کامل و شریعتی تاریخی و شریعتی سوسیالیسم تبیین کرد برعکس فلسفه اخلاق مقدمه اسلامشناسی مشهد است که به تاسی و تقلید از فرید وجدی به یک فلسفه اخلاق فردی و مکانیکی و غیر تاریخی که تنها فونکسیون آن دزالیناسیون فردی است معتقد بود! اما فلسفه اخلاق اسلامشناسی ارشاد دارای یک فلسفه اخلاق اجتماعی و تاریخی و انسانی غیر اسکولاستیک و تکامل پذیر و غیر ارسطویی و قرآنی میباشد.
[2]. اعم از پارادوکس فرد و جامعه، پارادوکس تئوری و عمل، پارادوکس طبیعت و ماوراء الطبیعت، پارادوکس عین و ذهن، پارادوکس تجربه نبوی پیامبر با تجربه صوفیانه مولوی، پارادوکس اسلام جامعهساز و اسلام جامعه گریز، پارادوکس تجربه باطنی درونی و تجربه پراکسیس اجتماعساز برونی، پارادوکس وحی جامعهساز سیاسی با وحی صوفیانه درون گرا، جامعه گریز و سیاست گریز و واقعیت گریز.
[3]. همان بلایی که در زمان سیدجمال و محمد عبدالوهاب بر سر جامعه مصری آورده بودند که از دهه هفتاد عبدالکریم سروش میکوشد با مطلق کردن اندیشه تصوف صوفیان قرون پنجم و ششم مسلمانان آن بلا را بر سر جامعه ایرانی بیاورد، چراکه در دهه 70 و پس از مرگ خمینی و پایان جنگ هشت ساله نخستین ره آوردی که این جنگ ویران گر برای مردم ایران به بار آورده بود ایجاد وازدگی از اندیشه و اسلام و دین حاکمیت و ویرانی روحی و در هم شکستن امیدها و آرزوها و یاس فلسفی نسبت به همه چیز بود! به همین دلیل عبدالکریم سروش که تجربه نظری این یاس فلسفی و وازدگی مردم ایران را قبلا از مردم اروپای بعد از دو جنگ بینالملل داشت، شرایط روحی مردم ایران بعد از جنگ را بهترین فرصت برای جنبش صوفی گرایی و دنیاگریزی و فردگرایی و اندیویدالیسم سیاسی و فلسفی و اجتماعی برای خود تشخیص داد که در این رابطه کوشید با اجتماعی کردن اندیشه صوفیانه مولوی و صوفیه قرون پنجم و ششم خندق بوجود آمده روانشناسی بعد از جنگ جامعه ایرانی را پر بکند! و توسط این اندیشه صوفیانه یک جنبش ایرانی (جامعه گریز و فردگرای سیاست گریز و دنیاگریز و پاسیف و بی انگیزه که با ماهیت لیبرال منش و غرب گرایی ضد سوسیالیسم و ضد دیالکتیک و ضد نیروهای مترقی و ضد جامعه و ضد سیاست و ضد مبارزه و ضد مقاومت و طرفدار سرمایهداری جهانی و طرفدار لیبرالیسم اقتصادی و ضد شریعتی بود) بوجود بیاورد! که در این رابطه بزرگترین مانع او اسلام شریعتی بود که می گوید؛ «من مولوی را برای فرد انسان مفید میدانم اما برای اجتماع انسان مضر میشناسم» (درس 23 اسلامشناسی ارشاد اول اردیبهشت ماه 51 که تحت عنوان حجشناسی و فلسفه حج بیان گردید) لذا عبدالکریم سروش برای جاده صاف کردن اندیشه صوفیانه خود و برای جلب اعتماد حاکمیت مطلقه فقاهتی از همان آغاز دهه هفتاد به جنگ اندیشه شریعتی آمد و در کنار آن به طرح اندیشه مرتضی مطهری در قالب یک فقیه و فیلسوف و نیز با طرح عرفان خمینی کوشید تا شعار استراتژیک خود را که عبارت بود از «راه شریعتی را نباید دنباله روی کرد بلکه باید با عبور از شریعتی آن را دنبال کرد» تحقق بخشد.بدین ترتیب بود که جریان هیستریک ضد شریعتی توسط دار و دسته سروش به راه افتاد «که پارادایم کیس آنها اکبر گنجی میباشد که به قول اکبر ناطق نوری جوجه پاسدار سرباز گمنامی... بود که اولین بار در جامعه ایران شعار یا روسری یا تو سری را مطرح کرد و بر روی زنان بی حجاب ایرانی اسید پاشی میکرد و در دوران کودتای ننگین هشت ساله فرهنگی عبدالکریم سروش به عنوان ید بیضای او انجام وظیفه میکرد! اما امروز در غرب به صورت بلندگوی ضد شریعتی تمامی خوراکهای پنهان بلعیده شده عبدالکریم سروش را بر علیه شریعتی استفراق میکند و درست در زمانی که عبدالکریم سروش در انگلستان تحت عنوان چالش اسلام و لیبرالیسم شریعتی را هم سنگر و همراه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران مطرح میکند و خودش و بازرگان پیر و ابراهیم یزدی را که معماران اولیه ورشکسته رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران میباشند در این زمان به عنوان اپوزسیون رژیم فقاهتی مطرح می نمایند، گوساله سامری او اکبر گنجی با استفراق پس خوردههای پنهان سفره ضد شریعتی سروش حرکت شرم گینانه ضد شریعتی سروش را در سایت خبری روز بالا آورده و شریعتی را به عنوان تئوریسین تئوری ولایت فقیه مطرح میکند! حاشا از کلاغهایی که از سال 58 تا 70 گورکنی را به قابیلیان مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران می آموختند و مانند کلبهای پاچه گیر امام الحرمین جوینی - عبای مصباح یزدی- تئوریسین جنایت و خشونت طلب نظام مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران را بدست گرفته بودند و در خلوت و جلوت اندیشه و آگاهی، مردم ایران را به صلیب میکشیدند و در این وانفسا تئوریسین خشونت کودتای فرهنگی نظام مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران شده بودند که در برابر نسل کشی و انسان کشی و اندیشه کشی و برادر کشی مقام عظمای فقاهت حتی در تابستان 67 دم بر نیاوردند و حتی آنقدر شهامت و شجاعت و صداقت این راه هم نداشتند که بعد از سی سال مانند صادق زیبا کلام در برابر مردم ایران ظاهر شوند و به مردم ایران بگویند «ما در طول کودتای سیاه فرهنگی به شما ملت ایران خیانت کردیم» امروز برای تغییر آن نقاب سیاه گذشته مانند برادر حاتم طایی در چاه زمزم ابراهیم خلیل و اسلام شریعتی ادرار میکنند تا خود را در چهره امپریالیسم غرب به عنوان یک لیبرال نشان دهند و از کتاب ایدئولوژی شیطانی خویش تز پایان تاریخ فوکویاما را بیافرینند تا لیبرالسرمایهداری جهانی به عنوان آخرین دستاورد فکری بشر به جامعه استبداد زده و استحمار زده و استثمار زده ایرانی معرفی کنند و خزعبلات و لاطاتلات قصابهای اندیشه و تئوریسینهای خشونت مانند حسینی و روحانی تحت عنوان اسناد ساواکی بودن شریعتی از حلقوم اکبر گنجی جوجه پاسدار و جوجه سرباز گمنام ورشکسته قدرت و گوساله سامری عبدالکریم سروش بیرون بکشند تا او شریعتی را برای نفی شریعتی و تز ولایت فقیه شریعتی مطرح کند!