چهار سال حرکت نشر مستضعفین
در ترازوی استراتژی اقدام عملی سازمانگرایانه سی و هفت سال گذشته - قسمت دوم
2 - درد و رنج امروز هواداران شریعتی: درد و رنج امروز هواداران شریعتی با درد رنج خود شریعتی در زمان حرکتش متفاوت میباشد. البته دلیل این امر آن است که:
الف – شرایط تاریخی ایران زمان شریعتی با شرایط تاریخی امروز ایران از بعد از پیروزی انقلاب فقاهتی 22 بهمن 57 و حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی و دولتی شدن شیعه و اسلام و مذهب در چتر اسلام فقاهتی تفاوت ماهوی و کیفی پیدا کرده است.
ب – گرچه رژیم پهلوی یک رژیم توتالیتر و مستبد و ضد انسانی و آزادی کش و وابسته به امپریالیسم جهانی بود، ولی به علت اینکه بر روی پنجه بوکس چدنی خود لباس مذهب و شریعت نپوشانیده بود، مبارزه با او ساده تر از مبارزه با رژیم مطلقه فقاهتی است که در لباس اسلام ولایتی، اسلام فقاهتی، اسلام زیارتی، اسلام شفاعتی، اسلام روایاتی و اسلام مداحیگری انسانیت و اخلاق و آزادی را به چالش کشیده است و بیش از 80% قدرت سیاسی، اقتصادی، نظامی، اداری، قضائی، تقنینی، اجتماعی و... طبق همین قانون اساسی در ید مقام عظمای ولایت در آورده است که مادام العمر بر منصب قدرت تکیه زده و خط سرخ نظام میباشد و حکمش فصل الخطاب نه منتخب کسی است و نه در برابر هیچ نهادی پاسخگو است و نه هیچ نهادی حتی مرجعیت شیعه فقاهتی حوزه توانائی آن را دارد که به او بگوید «بالای چشمت ابرو است» چراکه با او آن میکنند که با حسنعلی منتظری کردند. این مقام عظمای ولایت کسی است که خود با شورای نگهبان منتصب خود، شورای خبرگان انتخاب کننده خود، او را انتخاب و انتصاب میکند و با همین شورای نگهبان منتصب خود، تمامی نهادهای انتخابی مملکت از رئیس جمهور تا نمایندگان مجلس شورا و دیگر نهادهای اجرائی انتخاب و انتصاب میکند و پس از انتصاب و انتخاب خود به مردم تکلیف فقهی میکند تا به منتخبین و منتصبین او رای بدهند و البته اگر خدای ناخواسته مانند خرداد 88، منتخب او از صندوق در نیامد با کهریزک و اوین و سر نیزه و سربازان گمنام امام زمان و لباس شخصیهای قمه کش خود که در شهر و روستا نهادینه شدهاند، معجزه میکند و فتنه را میخواباند و در نماز جمعه 29 خرداد 88 اعلام میکند که «احمدی نژاد بیشتر به من نزدیک و هم فکر است تا هاشمی رفسنجانی». همان هاشمی رفسنجانی که روز دوم خرداد 76 در پای صندوق در باب او گفت که «هیچکس در این دنیا از هاشمی به من نزدیک تر نیست، در برابر هیچ نهادی و مقامی پاسخگو نیست خود را نماینده امام زمان میداند، با یک فرمان قانون مطبوعات و قانون زندانهای سیاسی را از روی میز نمایندگان مجلس بر میدارد، دولتی در سایه با بیش از 350 مشاور (بخوان وزیر) تشکیل داده است که در عرض یک شب حکم عزل وزیر اطلاعات احمدی نژاد را لغو میکند و برای یک هفته احمدی نژاد را خانه نشین میکند، با یک فرمان حکم احمدی نژاد در باره معاونت اسفندیار رحیم مشائی را لغو میکند، دستور نمایندگان مجلس را تعیین میکند، منهای تمام دستگاه رسانه ملی اعم از رادیو و تلویزیون که تنها بیش از 20 کانال تلویزیونی و تعداد بیشماری کانال رادیوئی به زبانهای مختلف در خدمتش میباشند، تمامی روزنامهها به شکل مستقیم و غیر مستقیم در اختیارش قرار دارد، تمامی نهادهای تبلیغاتی مذهبی از حوزههای فقاهتی تا مساجد و منابر و مداحان و هیئتهای عزاداری به وسیله انتصاب نمایندگان خود در خدمت اهداف خود نهادینه کرده است، کلیه نهادهای علمی کلاسیک کشور از مهد کودک تا دانشگاه با نصب مستقیم و غیر مستقیم نمایندگان و سربازان گمنام امام زمان در اختیار خود در آورده است، سه قوه قضائیه و مقننه و مجریه به صورت مستقیم یا غیر مستقیم توسط شورای نگهبان به صورت نهاد انتصابی خود کرده است، تمام قوای نظامی و انتظامی و سپاه و بسیج و لباس شخصیهای قمه کش به صورت مستقیم تحت فرماندهی خویش قرار داده است، تمامی نهادهای اقتصادی خارج از دولت اعم منافع آستانههای امام و امام زادهها و نهادهای اقتصادی غیر دولتی از بنیاد مستضعفین تا موقوفات و خمس و ذکات در اختیار خود قرار داده است، توسط شورای تشخیص مصلحت نظام تمامی قوانین و برنامههای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی خارج از مجلس و دولت تنظیم و تدوین میکند، با حکم دولتی افراد را کاندید میکند و با حکم غیر دولتی توسط شورای نگهبان افراد را غربال میکند، خود را نماینده خدا و جانشین پیامبر و امام زمان میداند، تمامی نهادیهای قدرت و ثروت و معرفت این مملکت به صورت مستقیم و غیر مستقیم در خدمت او میباشد، با یک حکم مصدق را داخل گور کافر میخواند و جبهه ملی را مرتد اعلام میکند، حکم اعدام زندانیان محکومی که حکم خود را در زندان خود کشیدهاند صادر میکند و دهها هزار نفر از این زندانیان را در عرض یک هفته در گورهای دسته جمعی دفن میکند، اقتصاد کشور را مال خرها میداند، شعارش «جنگ، جنگ تا رفع فتنه در کل جهان است» و خودش خط قرمز هر گونه نقد و انتقادی میباشد، چراکه بَری از هر گونه خطا و اشتباه است و اسلام را در حمایت اقتصادی و نظامی و سیاسی از خانواده اسد در سوریه به نمایش میگذارد، یک روز اندیشه خود را هم سنگ اندیشه احمدی نژاد میداند، روز بعد او را منحرف اعلام میکند، یک روز شعار «جنگ، جنگ تا رفع فتنه در کل جهان» میدهد، روز دیگر با سلاحهای قاچاق اسرائیل به جنگ صدام میروند، شکنجه و جنایت و تجاوز در گوانتاناما و ابوغریب حرام است، اما در سیاه چالهای او تحت لوای تعزیر و حدود و قصاص اسلامی نه تنها مشروعیت دارد که اصلا عبادت میباشد، به هیچ اصول اخلاقی و انسانی و بینالمللی به جز حفظ حکومت خود که اوجب الواجبات میباشد اعتقادی ندارد و در راه نفی مخالفین، همه چیز را بر خود مباح میداند، «سنگها را بسته و سگها را رها کرده».
ج – در عصر شریعتی به علت اینکه اسلام بزرگترین قتیل فرهنگی رژیم توتالیتر پهلوی بود و بسترساز فرهنگی تاریخ و مردم ایران بود، مبارزه نجات اسلام شریعتی هم مضمون نجات مسلمین داشت و هم مضمون مبارزه آگاهیبخش برای نجات مردم ایران؛ و در همین رابطه تنها نیروی عمده مخالف شریعتی پس از رژیم توتالیتر پهلوی، روحانیت حوزه بود که تحت اسلام فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام زیارتی و اسلام شفاعتی میکوشیدند به جنگ اسلام قرآنی و اسلام رهائیبخش و اسلام نبوی و اسلام علوی شریعتی بروند که پر واضح است که در این چنین نبردی بی شک شریعتی پیروز میشد، آنچنانکه پیروز هم شد. اما در جامعه امروز رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران با دولتی کردن دین و اسلام و شریعت در کانتکس اسلام ولایتی و اسلام فقاهتی خودش، همه چیز را در خدمت تثبیت حکومت خودش در آورده است. از عاشورا تا چاههای مسجد جمکران، از نماز و مسجد و ائمه جمعه و جماعت و حوزه و روحانیت تا مداحها و شعراء و قبر ائمه و امام زادهها، از سفر حج تا زیارت کربلا و نجف و زینب و ...طبیعی است که مبارزه با چنین رژیمی برای این مردم مسلمان که توان تمیز بین اسلام فقاهتی و اسلام ولایتی و اسلام رسالهائی و اسلام روایتی و اسلام زیارتی و اسلام شفاعتی را با اسلام قرآن و اسلام نبوی و اسلام ابراهیمی و اسلام علوی ندارند، کاری بس پیچیده و کارستان میباشد. از آنجائیکه این مردم به غلط اعتقاد به اسلام را اعتقاد به رژیم مطلقه فقاهتی تلقی میکنند (چراکه سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی خود را تنها متولیان ناب اسلام محمدی میدانند)، خیلی طبیعی خواهد بود که اسلام گریزی و دین گریزی و هرهری مذهبی، برعکس زمان شریعتی که اصلا وجود نداشت در جامعه امروز ایران به صورت یک امر مترقیانه و سیاسی برای جوانان و قشر آگاه در بیاید که این امر کاملا با زمان شریعتی اختلاف دارد، چراکه در زمان شریعتی شعار قشر آگاه «یدخلون فی دین الله افواجا» بود، در صورتی که در این زمان «یخرجون فی دین الله افواجا» میباشد و همین موضوع در این شرایط باعث شده تا شرایط مبارزه برای هواداران شریعتی سخت تر از زمان شریعتی بشود و دلیل این امر هم این است که هواداران شریعتی باز در این عصر هم تنها راه رهائی مردم ایران را در بستر حرکت آگاهیبخش اسلام رهائیبخش نبوی و قرآنی بدانند، چراکه هواداران شریعتی در این عصر اعتقاد دارند که تنها آلترناتیو اسلام فقاهتی و اسلام ولایتی و اسلام زیارتی و اسلام شفاعتی و اسلام روایتی باز مانند دوران شریعتی اسلام قرآنی و اسلام نبوی و اسلام علوی است و به جز این اسلام هیچ حرکت فکری دیگری نمیتواند به جنگ اسلام حاکم برود و طبیعی است که از نظر هواداران شریعتی تا زمانی که آلترناتیو این اسلام حکومتی و فقاهتی برای مردم تعیین نشود، هیچگونه مقابله آزادیخواهانه و رهائیبخشی با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم نمیتواند به صورت ریشهائی و درازمدت در این کشور شکل گیرد. البته این امر برای خود رژیم مطلقه فقاهتی هم روشن میباشد، چراکه این رژیم از همان آغاز کوشید با مسخ اندیشه شریعتی یک شریعتی دولتی مانند مطهری دولتی بسازد که خنثی و عقیم باشد که به علت جوهر آگاهیبخش اندیشه شریعتی، این ترفند رژیم مطلقه فقاهتی با شکست روبرو گردید[1].
د - در زمان شریعتی به علت اینکه از دهه چهل هم در جهان و به تبع آن در ایران با پیروزی انقلاب الجزایر در منطقه و پیروزی انقلاب چین و هند و کوبا در جهان مبارزه رهائیبخش خلقها، وارد فاز نوینی از استراتژی شده بود که مشخصه اساسی آنها عبارت بود از:
1 - جوهر ضد امپریالیستی تمامی این انقلابات و این مبارزات: به این ترتیب که از آنجائی که از بعد از جنگ بینالملل دوم، قدرتهای متفقین پیروزمند در این جنگ (که به رهبری امپریالیست آمریکا و استفاده از سلاح بمب اتمی توسط این قدرت امپریالیستی به انجام رسید) سیطره حاکمیت سیاسی و نظامی و اقتصادی و فرهنگی خود را بر کشورهای تحت سلطه بیشتر کردند و این امر باعث گردید تا خلقهای تحت سلطه به مجرد پایان جنگ و تقسیم باز تقسیم جهان، بین قدرتهای سلطه گر فاتح جنگ بینالملل دوم، مبارزات رهائیبخش خود را با قدرتهای منطقهائی دست نشانده و قدرتهای امپریالیستی فاتح از سر گیرند، به همین دلیل بدون استثناء تمامی این مبارزات از مضمون و جوهره ضد امپریالیستی برخوردار بودند.
2 - گرچه دکتر محمد مصدق و مبارزات دموکراتیک و رهائیبخش او بر علیه قدرت امپریالیستی بریتانیای کبیر و حکومت دست نشانده شان رژیم پهلوی به عنوان سر سلسله جنبان مبارزات خلقها از بعد از جنگ بینالملل دوم بود و پیروزی مصدق بر دولت امپریالیستی انگلیس در قضیه ملی کردن صنعت نفت ایران، به عنوان نخستین پیروزی مبارزه خلقها بر علیه قدرتهای امپریالیستی متفقین فاتح جنگ بینالملل دوم بود و گرچه مصدق هم در عرصه جوهر دموکراتیک مبارزه رهائیبخش خود و هم در عرصه سمت گیری ضد امپریالیستی و ضد استبدادی مبارزه رهائیبخش خود، برای خلقهای در بند، الگو و نمونه بود و کودتای 28 مرداد 32 که توسط امپریالیست جهانی به رهبری آمریکا و انگلیس و قدرت منطقهائی آنها رژیم توتالیتر پهلوی انجام گرفت، گرچه این کودتای امپریالیستی – استبدادی باعث شکل گیری یک پارادایم جدیدی در مبارزه رهائیبخش مردم ایران شد، ولی به علت پیشقراول بودن مبارزه رهائیبخش و دموکراتیک مصدق تمامی مبارزات رهائیبخش خلقها حتی بعد از کودتای 28 مرداد، تحت تاثیر مبارزه دو مولفهائی مصدق بودند که برای فهم آن باید در نظر داشته باشیم که:
اولا: مبارزه مصدق که با شعار ملی کردن صنعت نفت آغاز شد یک مبارزه ضد امپریالیستی بود آنچنانکه خود او در دادگاه لاهه گفت «تنها گناه بزرگ و نابخشودنی من این است که پنجه در پنجه دولت بریتانیای کبیر انداختم» زیرا مبارزه رهائیبخش مصدق توسط مبارزه با انگلیس تحت شعار ملی کردن صنعت نفت آغاز شد.
ثانیا: از آنجائی که مصدق از بعد از انقلاب کبیر فرانسه، نخستین دولتی بود که در جهان غیر متروپل توانست با انتخابات مردم برگزیده شود و این مساله باعث گردید که مبارزه مصدق علاوه بر اینکه به عنوان الگوئی در جهت مبارزه ضد امپریالیستی تودهها پس از جنگ جهانی دوم بشود، الگوی مبارزه دموکراتیک تودههای به پا خواسته بعد از جنگ بینالملل نیز باشد. البته در داخل ایران کودتای 28 مرداد 32 این کانتکس و پارادایم مبارزاتی را به هم زد و کودتای 28 مرداد ملت ایران را در برابر گزینه نوینی قرار داد که مشخصه اصلی این پارادایم جدید:
یکی آگاهیبخش بودن این مبارزات بعد از کودتا بود،
دوم قهرآمیز بودن این مبارزات،
سوم تشکیلاتی بودن این مبارزات بود، بدین وسیله گرچه تا قبل از دهه چهل، مبارزه در ایران حداکثر در صورت تشکیلات علنی جبهه ملی و حزب توده بود اما با انجام کودتای 28 مرداد و عدم توانائی این جریانها جهت مقابله با کودتا نشان داد که این گونه سازماندهی و تشکیلات دیگر پتانسیل بسیج و سازماندهی تودهها ایران را ندارد، به همین دلیل از دهه چهل جنبش ایران از نظر سازماندهی وارد پارادایم جدیدی شد که معتقد به تشکیلات و سازماندهی عمودی جنبش جهت بسیج تودهها بود.
چهارم اعتقاد به رهبری جمعی، به جای رهبری کاریزمات قبلی جنبش مردم ایران بود، توضیح آنکه تا قبل از دهه چهل و به عبارت بهتر تا قبل از شکست قیام 15 خرداد 42 توسط رژیم توتالیتر پهلوی، اعتقاد مردم ایران به رهبری کاریزمات در عرصه جنبش سیاسی بود به همین دلیل هم در عرصه مشروطیت که از واقعه رژی آغاز شد و با قیام ستارخان و باقرخان به اوج خود رسید و هم در دوران جنبشهای منطقهائی بعد از جنگ اول بینالملل از کوچک خان گرفته تا خیابانی و کلنل پسیان و... وهم در دوره بعد از جنگ بینالملل دوم و شروع و اعتلای مبارزات رهائیبخش دکتر محمد مصدق و هم در جریان جنبش 15 خرداد 42 مشخصه بارز جنبش مردم ایران این بود که، کاریزمات گرا بودند. یعنی فورا یک شخصیت پیدا میکردند و عکس او را در ماه میگذاشتند و بعد پشت سر او سینه میزدند و همین امر باعث تکوین ضربه خور استراتژیک در جنبش مردم ایران شده بود، یعنی به محض فقدان کاریزمات و یا به محض انحراف کاریزمات جنبش مردم ایران گرفتار رکود و انحراف و بن بست میشد که برای نمونه میتوانیم به پروسه انحراف انقلاب فقاهتی 22 بهمن 57 اشاره کنیم که دیدیم چگونه در وسط مرحله اعتلای این جنبش ضد استبدادی که با حرکت آگاهیبخش شریعتی و ارشاد آغاز شد، به علت فقدان تشکیلات جمعی هدایتگر که معلول شکست استراتژی چریکگرائی و ارتش خلقی در سالهای 54 - 55 در ایران بود، یک مرتبه حس کاریزمات گرائی مردم ایران دوباره گل کرد و دوباره همان آش و همان کاسه ماقبل دهه چهل به راه افتاد و این مساله سفرهائی شد برای میوه چینان غاصب درخت جنبش ایران، که فرصت را غنیمت شمردند و دوباره با شعار «حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله» عکس جدید به دست این ملت محروم از همه چیز دادند، تا در سطح ماه خیال شوم خود بگذارد و پای آن به سینه زدن بپردازد از اینجا بود که داستان فتوا و تکلیف و فقه و فقاهت و... به میان کشیده شد و بر سر جنبش 57 مردم آن آمد که نمیبایست بیاید که حاصل همه این حرفها این میشود که مردم ایران پیوسته در عرصه جنبشهای خود بپرسند که «چه کسی باید برود و چه کسی باید جایگزین آن شود؟» به جای اینکه بپرسند «چه نظامی باید برود و چه نظامی با چه بر نامهائی باید جایگزین آن شود؟» یعنی تا زمانی که در اندیشه مردم برنامه و پلاتفرم جایگزین کاریزماها نشود باری در این مملکت بار نمیشود و شعار این مردم پیوسته پس از هر جنبش و انقلاب این خواهد شد که «سال به سال دریغ از پارسال» یا اینکه «کی بد رفته تا بدتر جای آن را نگیرد» و قسی علیهذا.
3 - چرا شریعتی و مصدق در عرصه استراتژی مبارزه موفق شدند؟ و بدین ترتیب بود که شریعتی در عصری و زمانی حرکت خود را آغاز کرد که جامعه ایران به حرکت آگاهیبخش ضد استبدادی و ضد امپریالیستی به صورت آنتاگونیست و تشکیلاتی و جمعی به علت کودتای 28 مرداد ایمان پیدا کرده و از اینجا بود که شریعتی با فهم این جوهره عصر خود و درک این حقیقت که فرهنگ و متن مردم ایران مذهبی هستند و گرچه اسلام فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام ولایتی و اسلام زیارتی و اسلام شفاعتی و اسلام مفاتیح الجنان و اسلام مداحیگری فاقد پتانسیل حرکت زائی و هدایتگری جنبش مردم بودند، ولی اسلام قرآنی و اسلام نبوی و اسلام ابراهیمی و اسلام علوی دارای آنچنان پتانسیلی است که میتواند علاوه بر اینکه این مردم را به حرکت در آورد، هدایتگر مردم در عرصه مبارزه نیز باشد. به این دلیل بر اثر فهم این عصاره و روحیه زمان بود که شریعتی حرکت خودش را از سال 48 به صورت مشخص با حضور پی گیر در حسینیه ارشاد آغاز کرد. کانتکس حرکت و مبارزه شریعتی در این مرحله که باعث یک تحول تاریخی در تند پیچ مبارزه مردم ایران گردید، عبارت بودند از:
الف – تکیه بر اسلام قرآنی و ابراهیمی به عنوان مکتب آگاهیبخش و رهائیبخش،
ب – اعتقاد به مبارزه ضد استبدادی در بستر مبارزه آگاهیبخش اسلامی،
ج – اعتقاد به فرهنگ اسلامی متن مردم،
د – اعتقاد به انحراف اسلامی فرهنگ مردم مسلمان ایران.
ادامه دارد
[1] . و صد البته شریعتی رهائیبخش و آگاهیبخش و آزادیبخش از زمانی در جامعه ایران بعد از انقلاب فقاهتی 57 زنده شد که پروژه دولتی کردن شریعتی رژیم مطلقه فقاهتی به گل نشست. از آنجا بود که رژیم مطلقه فقاهتی کوشید که توسط دلقک اطلاعاتی خود «روحانی» جهت مشوه کردن اذهان تودهها، پروژه شریعتی ساواکی را کلید بزند که این پروژه هم به علت اینکه بعد از به بن بست رسیدن پروژه دولتی کردن شریعتی به اجرا گذاشته شد در بستر آگاهی مردم، مرده به دنیا آمد.