ماه رمضان نقد نفسانی خویشتن در عرصه تقوی بر در حق کوفتن با حلقه وجود روزه‌داری

(آیات 183 تا 186 - سوره بقره) «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ کَمَا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ - أَیامًا مَعْدُودَاتٍ فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَرِیضًا أَوْ عَلَی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیامٍ أُخَرَ وَعَلَی الَّذِینَ یطِیقُونَهُ فِدْیةٌ طَعَامُ مِسْکِینٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیرًا فَهُوَ خَیرٌ لَهُ وَأَنْ تَصُومُوا خَیرٌ لَکُمْ آن کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ - شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًی لِلنَّاسِ وَبَینَاتٍ مِنَ الْهُدَی وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیصُمْهُ وَمَنْ کَانَ مَرِیضًا أَوْ عَلَی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیامٍ أُخَرَ یرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیسْرَ وَلَا یرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَلِتُکْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَی مَا هَدَاکُمْ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ - وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیسْتَجِیبُوا لِی وَلْیؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یرْشُدُونَ - ای کسانی که ایمان آوردید نوشته شده بر شما روزه‌داری آنچنانکه بر مردم پیش از شما نیز نوشته شده بود شاید با روزه‌داری به تقوا دست پیدا کنید - روزهای معدود و کوتاهی است پس هر یک از شما که مریض یا مسافر است در روزهای دیگری این عمل انجام دهد و برای کسانی که توان جسمی روزه‌داری ندارند باید به جای آن فدیه طعام مسکین بکند و البته هر کس داوطلبانه در این ماه عمل خیری انجام دهد برای او بهتر خواهد بود و البته اگر روزه بگیرید برایتان بهتر است اگر بدانید - ماه رمضان ماهی است که محمد به سرچشمه وحی رسید وحی‌ائی که هدایت و روشنگری‌ها برای مردم است وحی‌ائی که جدا کننده حق از باطل است پس هر یک از شما که این ماه را فهم کند باید روزه بدارد و هر کس مریض باشد یا مسافر، باید در زمان دیگری روزه بدارد البته خداوند برای شما راحتی می‌خواهد نه سختی باید شماره روزه‌های این ماه به پایان برسانید و در این ماه باید خداوند را به خاطر اینکه هدایتتان کرده به بزرگی یاد کنید، باشد که بدین وسیله شکرگذاری کنید - ای محمد اگر بندگان من از تو در باره من بپرسند به آن‌ها بگو که من به شما نزدیکم و هر وقت که شما من را بخوانید من دعوت شما را اجابت می‌کنم، پس شما هم دعوت من را اجابت کنید و به من ایمان آورید تا شما رشد و تکامل پیدا کنید.»

 

مولوی - مثنوی دفتر سوم /صفحه 385 سطر سوم به بعد

این دهان بستی دهانی باز شد /تا خورند لقمه‌ای راز شد

طفل جان از شیر شیطان باز کن /بعد از آنش با فلک انباز کن

گر تو این انبان زنان خالی کنی /پر زگوهرهای اجلالی کنی

چند خوردی چرب و شیرین از طعام /امتحان کن چند روزی در صیام

چند شب‌ها خواب را گشتی اسیر /یک شبی بیدار شو دولت بگیر

از فطام خون غذایش شیر شد /و زفطام شیر لقمه گیر شد

و زفطام لقمه لقمانی شود /طالب مطلوب پنهانی شود 

دیوان حافظ دکتر یحیی قریب صفحه 343 سطر سوم به بعد :

سال‌ها پی روی مذهب رندان کردم /تا به فتوای خرد حرص بزندان کردم

من به سر منزل عنقا نه به خود بردم راه /قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم

از خلاف آمد عادت بطلب کام که من /کسب جمعیت از این زلف پریشان کردم

سایه‌ائی بر دل ریشم فکن ای سرو روان /که من این خانه به سودای تو ویران کردم

توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون /می‌گزم لب که چرا گوش بنادان کردم

نقش مستوری و مستی نه بدست من و تست /آنچه استاد ازل گفت بکن آن کردم

آنکه پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت /اجر صبریست که در کلبه احزان کردم

صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ /هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم 

1 - ارزیابی نفسانی یا خودسازی قرآنی: در یک کلمه اگر بخواهیم پیام همه انبیاء ابراهیمی، از ابراهیم تا محمد تبیین نمائیم آن یک کلمه فقط و فقط کلمه نقد است. چراکه تمامی انبیاء الهی آمدند تا در کانتکس وحی به انسان نقد کردن بیاموزند، آن نقدی که رسالت همه انبیاء الهی را تشکیل می‌داده است در سه عرصه:

الف –نقد خویشتن،

ب –نقد اجتماع،

ج – نقد اندیشه، خلاصه می‌شود. البته اصطلاحی که قرآن برای این سه عرصه نقد مطرح می‌کند عبارت است از:

1 - تقوی یا نقد خویشتن،

2 - امر به معروف و نهی از منکر یا نقد اجتماعی و سیاسی،

3 - مجادله یا نقد اندیشه و تفکر، گرچه از دیدگاه قرآن سه عرصه خویشتن و جامعه و اندیشه و تفکر در بستر نقد نمی‌توانند از هم جدا باشد، یا به عبارت دیگر قرآن هرگز نقد مکانیکی خویشتن که همان رهبانیت مسیحیت می‌باشد نمی‌پذیرد و به همین ترتیب نقد اجتماعی مکانیکی که همان عمل زدگی می‌باشد قبول ندارد و به همین ترتیب نقد فکری مکانیکی که تحمیل اندیشه می‌باشد قبول ندارد، بلکه بالعکس قرآن هر سه عرصه نقد را در پیوند با یکدیگر تبیین می‌نماید. یعنی امام حسین در آنجائیکه در وصیت نامه خود به برادرش محمد بن حنفیه قبل خروج از مدینه یا از مکه فلسفه قیام خودش را با عبارت: «انی خرجت لطلب اصلاح دین جدی ارید آن امر بالمعروف و نهی عن المنکر - علت قیام کربلا را امر به معروف و نهی از منکر تبیین می‌نماید» (که آنچنانکه مطرح کردیم همان نقدی اجتماعی و سیاسی می‌باشد)، به موازات آن در دعای عرفه نقد خویشتن را تبیین می‌نماید و در شعارهای عاشورائی خود با بیان «ان لم یکن لکم دین و لا تخافون المعاد فکونوا احرا فی دنیاکم - ای مردم اگر دیندار نیستید و اعتقادی به معاد و آخرت ندارید، بکوشید که انسان‌های آزاده‌ائی باشید» نقد اندیشه و اعتقاد را تعریف می‌نماید و یا پیامبر اسلام در 13 سالی که در مکه بود و توسط استراتژی مکی خود تلاش می‌کرد تا قبل از جامعه سازی مدنی خود به فردسازی مکی بپردازد در مکه در کانتکس شعار «لا اله الا الله» می‌کوشید حرکت خود را با تیغ «لا» شروع کند که صد البته «لا»ی حرکت پیامبر اسلام همان نقد می‌باشد که این «لا»ی پیامبر اسلام در سه عرصه قابل تبیین می‌باشد.

نخست در عرصه اندیشه که در آیه 125 - سوره نحل به صورت مجادله مطرح می‌کند: «ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ... - بخوان به راه پروردگارت با حکمت و موعظه نیکو و با ایشان مجادله کن به صورت نکوتر» و آیه 256 - سوره بقره که می‌فرماید: «لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی فَمَنْ یکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ - هیچ اکراهی در دین نیست همانا راه از گمراهی آشکار شده است پس آنکه به راه روشن و مشخص شده کفر ورزد به سرکشی خودسر بگرود و آن کس که به راه روشن ایمان پیدا کند همانا او به دست آویزی استوار چنگ زده چراکه خداوند هم شنوا و هم دانا است.»

و در عرصه نقد نفسانی یا نقد خویشتن که قرآن آن را تقوی می‌نامد، آنچنانکه در آیات 8 الی 15 - سوره شمس چنین مطرح می‌کند: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا - قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا - وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا - کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا - إِذِ انْبَعَثَ أَشْقَاهَا - فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْیاهَا - فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَیهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا - وَلَا یخَافُ عُقْبَاهَا - و قسم به نفس انسان و آنچه که این نفس را اعتلا بخشید پس فجور و تقوا علی السویه در اختیار هر نفسی قرار دادیم تا خودش انتخاب کند پس آن نفسی که تقوی را انتخاب کرد رستگار شد و بالعکس آن نفسی که خود فجور را انتخاب کرد زیانکار گردید جامعه و قوم ثمود به علت سرکشی پیامبرشان را تکذیب کردند، کی؟ آن زمانی که یکی از آن‌ها سرکشی کرد اما چون به نقد آن یک نفر نپرداختند کل جامعه ثمود گمراه شدند و لذا هنگامیکه پیامبر آن‌ها دعوت به امر به معروف و نهی از منکر کرد وقعی ننهادند در نتیجه کل جامعه آن‌ها نابود شد.»

و در خصوص نقد سیاسی و اجتماعی که قرآن آن را امر به معروف و نهی از منکر می‌نامد، در آیات 15 الی 26 - سوره نازعات چنین می‌فرماید: «هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَی - إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی - اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی - فَقُلْ هَلْ لَکَ إِلَی أَنْ تَزَکَّی - وَأَهْدِیکَ إِلَی رَبِّکَ فَتَخْشَی - فَأَرَاهُ الْآیةَ الْکُبْرَی - فَکَذَّبَ وَعَصَی - ثُمَّ أَدْبَرَ یسْعَی - فَحَشَرَ فَنَادَی - فَقَالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی - فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکَالَ الْآخِرَةِ وَالْأُولَی - إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَةً لِمَنْ یخْشَی - ای محمد: آیا خبر موسی به تو رسیده است - آن زمانی که پروردگارش او را در وادی مقدس پیچاپیچ و پر گردنه ندا داد - به سوی فرعون روانه شو چراکه او بر جامعه سرکشی می‌کند - آن زمانی که به موسی گفتیم به فرعون بگو آیا می‌خواهی تو را پاک کنم - و تو را به سوی پروردگارت هدایت نمایم - پس آیه بزرگ وجود را به او بنمایان - اما فرعون در برابر این حرکت موسی تسلیم حقیقت نشد چراکه او آیه بزرگ پروردگارش تکذیب کرد و بر پروردگارش عصیان کرد - پس به حقیقت عریان پشت کرد و در راه کذب و عصیان خود تلاش کرد - پس در برابر موسی توده مردم را بسیج کرد و بانگ برداشت - که من خود پروردگار بزرگ زمین هستم - از اینجا بود خداوند فرعون را در عرصه عصیانش بر خدا و خلق به کیفر گرفتار کرد - تا عبرتی باشد برای آن‌هائی که توان اندیشیدن دارند.»

بنابراین از نظر قرآن هدف وحی و رسالت همه انبیاء در بستر ذکر یا به خود آمدن آموزش بشریت تبیین می‌شود.

(آیات 21 و 22 - سوره غاشیه) «فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکِّرٌ - لَسْتَ عَلَیهِمْ بِمُصَیطِرٍ - ای پیامبر: به مردم بگو که من فقط یک یاد اورنده و مذکر هستم و غیر از این تو بر مردم سلطه‌ائی نداری.»

(آیات 17، 22، 32، 40 - سوره قمر) که در این چهار آیه قرآن فقط یک جمله را تکرار می‌کند: «وَلَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ - به تحقیق که ما قرآن را برای ذکر بودن آسان کردیم، آیا متذکری است که با این قرآن متذکر شود.» 

بنابراین ماحصل آنچه که تا اینجا گفته شد اینکه:

الف - کار وحی و رسالت همه انبیاء ابراهیمی فقط در یک کلمه خلاصه می‌شود و آن ذکر یا به خود آوردن است و پیامبران ابراهیمی جز به خود آوردن یا ذکر هیچ رسالت دیگری بر بندگان خداوند ندارند و قرآن هیچ نیست جز ذکری برای عالمین تا فقط انسان را در برابر یک سوال قرار دهد و آن سوال مشترک همه بشریت که:

(آیه 26 - سوره تکویر) «فَأَینَ تَذْهَبُونَ - به کجا می‌روی؟» و کار و پیام و هدف و رسالت تمامی انبیاء ابراهیمی و در راس آن‌ها قرآن و محمد جز این نیست که این سوال مشترک همه انسان‌ها را طرح کنند که «به کجا می‌روی؟» و در همین رابطه است که قرآن می‌شود ذکری برای همه انسان‌های تاریخ که این سوال مشترک دارند.

(آیات 27 الی 29 - سوره تکویر) «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَ - لِمَنْ شَاءَ مِنْکُمْ أَنْ یسْتَقِیمَ - وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ یشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ - قرآن و وحی محمد چیزی نیست جز تذکره‌ائی برای همه انسان‌ها، آنهائی که می‌خواهند متذکر شوند و بر صراط مستقیم پایدار بمانند البته در این راه هر کس خود بخواهد می‌تواند بر صراط مستقیم قرار گیرد و هر کس خود نخواهد و خود انتخاب نکند نمی‌تواند بر صراط مستقیم قرار گیرد.»

ب - ذکری که انبیاء ابراهیمی و قرآن منادی آن می‌باشد در یک کلمه آموزش نقد است.

(آیه 105 - سوره مائده) «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیکُمْ أَنْفُسَکُمْ لَا یضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیتُمْ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَینَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ - ای کسانی که ایمان آوردید بر شما باد خودتان اگر شما راه را پیدا کرده باشید هیچکس نمی‌تواند شما را گمراه کند، چراکه همه راه‌ها به او ختم می‌شود، پس ای پیامبر این‌ها را به آنچه در حال عمل کردنش هستند آگاه کن.»

ج - نقدی که پیامبران موظف به آموزش آن به انسان‌ها هستند در سه عرصه تقسیم می‌شود:

1 - نقد فکری،

2 - نقد نفسانی،

3 - نقد اجتماعی.

د - در دیسکورس قرآن «ابراهیم ابوالانبیاء» یا پدر و بنیانگذار حرکت انبیاء الهی می‌باشد.

(آیه 4 - سوره ممتحنه) «قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ... - برای شما ابراهیم به عنوان یک اسوه و نمونه می‌باشد.»

(آیه 125 - سوره نساء) «وَمَنْ أَحْسَنُ دِینًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلًا - و بهترین دین از آن کسی است که به خدا روی آورد و عمل شایسته انجام دهد و پیروی کند روش ابراهیم که بر توحید استوار بود و به همین دلیل خداوند ابراهیم را خلیل خود می‌دانست.» شخصیتی که قرآن برای ابراهیم به عنوان بنیانگذار اندیشه توحیدی در تاریخ بشریت تعریف و ترسیم می‌کند عبارت است از یک نقاد فکری، آنچنانکه قرآن شخصیت موسی را به عنوان یک «نقاد اجتماعی» و شخصیت عیسی را به عنوان یک «نقاد نفسانی» و محمد را به صورت یک نقاد سه مولفه‌ائی «فکری و اجتماعی و اخلاقی» ترسیم می‌کند.

ه - از منظر قرآن ابراهیم نقد فکری خود را از خود خدا شروع کرد و با خود خدا به مجادله پرداخت آن زمانی که ابراهیم به خداوند می‌گوید، (آیه 260 - سوره بقره) «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیفَ تُحْیی الْمَوْتَی قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَی وَلَکِنْ لِیطْمَئِنَّ قَلْبِی... - و آنگاه که ابراهیم به پرودگارش گفت: پروردگار من بر من بنمایان که چگونه مردگان را زنده می‌کنی - پس پروردگار به ابراهیم گفت مگر تو ایمان نداری؟ ابراهیم در پاسخ گفت: آری ولی اطمینان قلبی و فکری ندارم.»

و در (آیات 74 الی 76 - سوره هود)، زمانی که ابراهیم در باب عذاب قوم لوط با خداوند مجادله می‌کند و خداوند را به سوال و چرائی کشانیده، خداوند در پاسخ به ابراهیم می‌گوید: «فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَی یجَادِلُنَا فِی قَوْمِ لُوطٍ - آن زمانی که ابراهیم خوف و ترسش فرو ریخت در باب عذاب قوم لوط با ما (خداوند) به مجادله پرداخت پس ما (پروردگار) به اوگفتیم : یا إِبْرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا... - ای ابراهیم در گذر از این و بیش از این با ما مجادله نکن.»

و - بعد از خداوند دومین عرصه‌ائی که از دیدگاه قرآن ابراهیم به نقد فکری پرداخت مقابله با اندیشه‌های پدرش که فردی بت ساز و بت پرست و مشرک بود می‌باشد، آن زمانی که در مقابله با اندیشه پدرش در عنفوان نوجوانی خطاب به پدرش می‌گوید: (آیات 41 الی 46 - سوره مریم) «وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَبِیا - إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا یسْمَعُ وَلَا یبْصِرُ وَلَا یغْنِی عَنْکَ شَیئًا - یا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطًا سَوِیا - یا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیطَانَ إِنَّ الشَّیطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِیا - یا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَکُونَ لِلشَّیطَانِ وَلِیا - قَالَ أَرَاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یا إِبْرَاهِیمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَاهْجُرْنِی مَلِیا - ای پیامبر: ابراهیم را یاد کن چراکه او پیامبر صدیق خداوند بود - آن زمانی که به پدرش گفت ای پدر چرا بتی را پرستش می‌کنی که نه می‌شنود و نه می‌بیند و نه تو را از چیزی بی نیاز می‌کند - ای پدر آگاهی و علمی به من رسیده که تو فاقد آن می‌باشی از من پیروی کن اگر می‌خواهی به صراط مستقیم دست پیدا کنی - ای پدر بندگی شیطان مکن که او عاصی بر خداوند است ای پدر بیم آن دارم که تو در بستر این اندیشه‌ات گرفتار عذاب رحمان بشوی - پس پدر ابراهیم در پاسخ خطاب به ابراهیم گفت: ای ابراهیم مگر تو از خدایان من روی گردانیدی؟ اگر بس نکنی تو را سنگسار می‌کنم - ای ابراهیم از خانه من بیرون برو و از من دور شو تا تو را نبینم.»

و بدین سان بود که پدر در پاسخ به نقد فکری ابراهیم، او را از خانه بیرون کرد و ابراهیم جوان را آواره کوه و صحرا نمود ولی مگر ابراهیم باز دست از عقیده و نقد اندیشه برمی‌دارد، او اصلا رسالت خود را در نقد اندیشه می‌بیند، اینجا بود که بعد از مجادله و نقد پدرش به نقد اندیشه جامعه پرداخت.

(آیات 75 الی 80 - سوره انعام) «وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ - فَلَمَّا جَنَّ عَلَیهِ اللَّیلُ رَأَی کَوْکَبًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ - فَلَمَّا رَأَی الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ یهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ - فَلَمَّا رَأَی الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّی هَذَا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ - إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِی لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ - وَحَاجَّهُ قَوْمُهُ قَالَ أَتُحَاجُّونِّی فِی اللَّهِ وَقَدْ هَدَانِ وَلَا أَخَافُ مَا تُشْرِکُونَ بِهِ إِلَّا أَنْ یشَاءَ رَبِّی شَیئًا وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیءٍ عِلْمًا أَفَلَا تَتَذَکَّرُونَ - از آنجا که به ابراهیم ملکوت آسمان‌ها و زمین را نشان دادیم از یقین کنندگان شد - پس همین که شب فرا رسید ابراهیم تا ستاره‌ائی دید به مردم گفت این ستاره پروردگار من است و به مجرد اینکه ستاره افول کرد گفت من غروب کنندگان را دوست ندارم پس آن وقتی که ابراهیم ماه را دید گفت این پروردگار من است پس زمانی که ماه غروب کرد گفت اگر پروردگار من مرا هدایت نکند از گروه گمراهان خواهم بود - پس چون ابراهیم خورشید را دید گفت این پروردگار من است این بزرگ‌تر است پس آنگاه که خورشید غروب کرد گفت ای قوم من از آنچه شریک خدا قرار دهیم بیزارم - من روی آوردم به کسی که آسمان‌ها و زمین را آفرید در حالی که موحد هستم و از مشرکان نیستم - آنگاه بود که قو م او با او محاجه کردند پس ابراهیم به آن‌ها گفت آیا با من در باره خدا محاجه می‌کنید و حال آنکه مرا هدایت کرد و من از کسانی که شریکش قرار می‌دهید نمی‌ترسم مگر اینکه پروردگار من چیزی بخواهد علم پروردگارم به همه چیز وسعت دارد آیا متذکر نمی‌شوید.»

و از بعد از این مرحله بود که ابراهیم نقد فکری خود را از جامعه به سمت سیاست و حکومت کشانید و با شکستن بت‌های بت خانه پرده دورغین از چهره دستگاه حکومت که از مذهب بت پرستی برای خود روپوش دینی ساخته بود برداشت.   

(آیات 51 الی 70 - سوره انبیاء) «وَلَقَدْ آتَینَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَکُنَّا بِهِ عَالِمِینَ - إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَهَا عَاکِفُونَ - قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِینَ - قَالَ لَقَدْ کُنْتُمْ أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ - قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللَّاعِبِینَ - قَالَ بَلْ رَبُّکُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِی فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَی ذَلِکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ - وَتَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنَامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ - فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا کَبِیرًا لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیهِ یرْجِعُونَ - قَالُوا مَنْ فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ - قَالُوا سَمِعْنَا فَتًی یذْکُرُهُمْ یقَالُ لَهُ إِبْرَاهِیمُ - قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَی أَعْینِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یشْهَدُونَ - قَالُوا أَأَنْتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا یا إِبْرَاهِیمُ - قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ کَانُوا ینْطِقُونَ - فَرَجَعُوا إِلَی أَنْفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ - ثُمَّ نُکِسُوا عَلَی رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلَاءِ ینْطِقُونَ - قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا ینْفَعُکُمْ شَیئًا وَلَا یضُرُّکُمْ - أُفٍّ لَکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ - قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانْصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ فَاعِلِینَ - قُلْنَا یا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَی إِبْرَاهِیمَ - وَأَرَادُوا بِهِ کَیدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِینَ - به تحقیق که ما در گذشته به ابراهیم آن رشدی را که می‌توانست داشته باشد دادیم ما آگاه به او بودیم - آن وقتی که ابراهیم به جامعه‌اش و پدرش گفت: این بت‌ها چیست که به عبادت آن‌ها کمر بسته‌اید - جامعه در پاسخ ابراهیم گفتند: ما پدران خویش را پرستش‌گر آن‌ها یافتیم - ابراهیم در پاسخ به جامعه‌اش گفت: شما با پدرانتان در ضلالتی آشکارا بوده‌اید - جامعه به ابراهیم گفتند آیا تو بازیگر هستی یا بر حقیقت با ما برخورد می‌کنی؟ - ابراهیم در پاسخ به آن‌ها گفت پروردگار شما پروردگار آسمان‌ها و زمین است و من بر این شهادت می‌دهم - ابراهیم گفت: به خدا سوگند پس از آن که پشت کنید و بروید در کار بت‌هایتان حیله می‌کنم - پس ابراهیم به جان بت‌ها افتاد و آن‌ها را خورد کرد مگر بت بزرگ شاید مردم به او مراجعه کنند - پس جامعه پس از اینکه بت‌های خود را شکسته دیدند از خود پرسیدند چه کسی با خدایان ما چنین کرده است بی شک هر که کرده از ستمگران بود ه است - پس بعضی از آن‌ها گفتند: شنیدیم جوانی هست که نامش ابراهیم است و او همیشه بت‌های ما را به بدی یاد می‌کرد - پس گفتند ابراهیم را به محضر مردم بیاورید تا خود او شهادت بدهد - پس قوم به ابراهیم گفتند: ای ابراهیم آیا تو با خدایان ما چنین کرده‌ائی؟  - پس ابراهیم به قوم پاسخ داد: این بت بزرگشان چنین کرده اگر می‌توانید از خود او بپرسید - در این هنگام بود که مردم به خود آمدند و گفتند شما خودتان ستمگرانید - سپس سر به زیر انداختند و خطاب به ابراهیم گفتند: که تو خود می‌دانی که این بت‌ها سخن نمی‌گویند - پس ابراهیم در پاسخ گفت پس چرا غیر خدا چیزی را که به هیچ وجه سودتان ندهد و زیان نرساند پرستش می‌کنید - پس ابراهیم خطاب به جامعه گفت: قباحت بر شما و بر آنچه غیر از خدا می‌پرستید چرا به کار خود نمی‌اندیشید؟ - پس بعضی از افراد قوم به بعضی دیگر گفتند که باید ابراهیم بسوزانید و به این ترتیب خدایانتان را یاری بکنید - پس ابراهیم را در آتش انداختن و ما به آتش گفتیم که ای آتش بر ابراهیم گل سرخ و سالم باش - قوم در باب ابراهیم نیرنگی کردند و ما آنان را زیانکار کردیم.»

ز - از دیدگاه قرآن ابراهیم «نقاد اندیشه» بودند و موسی «نقاد اجتماعی» و عیسی «نقاد اخلاقی و نفسانی» و محمد در راستای حرکت این سه الگو تلاش کرد تا این سه مؤلفه را در حرکت خویش پیوند دهد و به این ترتیب بود که پیامبر اسلام از یک طرف اعلام می‌کرد «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق - من مبعوث شدم تا اخلاق را کامل کنم» و از طرف دیگر می‌فرمود «لیس رهابنیه فی الاسلام - در اسلام رهابنیه نیست»، یا «رهابنیه الدینی الجهاد رهابنیت - دین من جهاد است»، یا «مداد العلما افضل من دماء الشهداء - قلم اندیشمندان از خون شهداء ارزشمند تر است.»

بنابراین پیامبر اسلام دین خود را بر سه پایه نقد نفسانی و نقد فکری و نقد اجتماعی استوار کرد، البته اینکه در عرصه جامعه سازی کدامین یک از این سه مؤلفه عمده می‌شود تا دو مؤلفه دیگر در کانتکس آن معنی پیدا کند، نسبت به شرایط مختلف تاریخی جامعه متفاوت می‌باشد، اما آنچه مسلم است اینکه در ساختن اجتماعی باید این سه مؤلفه نقد وجود داشته باشد در شرایطی باید توسط نقد اندیشه اقدام به نقد اجتماعی بکنیم و در شرایط دیگر آنچنانکه ابراهیم خلیل نشان داد در عرصه نقد فکری و اندیشه می‌توان نقد نفسانی و نقد اجتماعی کرد و بالعکس، آنچنانکه در حرکت موسی از زاویه قرآن مشاهده کردیم موسی در بستر نقد اجتماعی کوشید به نقد اندیشه و نقد نفسانی بپردازد و یا آنچنانکه عیسای مسیح آن زمانی که به عنوان یک یهودی تجدید نظر طلب کوشید حرکت خودش در کانتکس نقد اخلاقی بر علیه یهودیت منحط شده شکل دهد، توانست در چارچوب نقد اخلاقی یهودیت منحط شده هم نقد فکری بکند و هم نقد اجتماعی، بنابراین شعار استراتژیک «لا اله الا الله» پیامبر اسلام هم نقد نفسانی است و هم نقد اجتماعی و هم نقد فکری. لذا در کادر این شعار بود که همین پیامبر در جنگ خندق در باره ضربه علی می‌گوید: «ضربه علی یوم خندق افضل من عبادت الثقلین - ضربه علی در خندق از همه عبادت‌های جن و انس برتر می‌باشد» و یا در جای دیگر در کادر همین شعار می‌گوید: «بعثت علی شریعه سمحه و سهله

ح - قرآن رمز فهم وحی را تقوی می‌داند. (آیه 2 - سوره بقره) «ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیبَ فِیهِ هُدًی لِلْمُتَّقِینَ - این کتاب هستی و وجود و بالتبع این کتاب وحی تنها می‌تواند هدایتگر متقین باشد.» به قول مولوی:

زانکه از قرآن بسی گمره شدند /زین رسن قومی درون چه شدند

مر رسن را نیست جرم ای عنود /چون تو را سودای سر بالا نبود

بنابراین علت اینکه قرآن رمز فهم کتاب وجود و کتاب وحی داشتن عینک تقوی می‌داند به این دلیل است که تا انسانی مسلح به سلاح نقد خویشتن نباشد نمی‌تواند هستی و جامعه و انسان و تاریخ و قرآن را فهم و نقد بکند.

ط - آنچنانکه در (آیات 104 و 110 و 114 - سوره آل عمران) مشاهده کردیم: «وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یدْعُونَ إِلَی الْخَیرِ وَیأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ - و باید گروهی از شما باشند که در جامعه به خیر دعوت کنند و مطابق آن به معروف امر نمایند و از منکرهای اجتماعی منع کنند این‌ها رستگارانند»، امر به معروف و نهی از منکر آنچنانکه امروز اسلام فقاهتی در جامعه تبلیغ می‌کند یک امر فقهی نیست بلکه بالعکس، آنچنانکه امام حسین در وصیت‌نامه خود به برادرش محمد بن حنفیه مطرح می‌کند: «انی خرجت لطلب اصلاح دین جدی ارید آن امر بالمعروف و نهی عن المنکر - علت قیام من اصلاح دین پیامبر اسلام در عرصه امربه معروف و نهی از منکر می‌باشد»، امر معروف و نهی از منکر از نظر قرآن در کانتکس نقد سیاسی تعریف می‌شود نه چارچوب فقهی، آنچنانکه اسلام روایتی یا اسلام فقاهتی یا اسلام ولایتی امروز بر طبل آن می‌کوبد. 

2 - روزه ماه رمضان بسترساز تقوی و نقد خویشتن می‌باشد: گرچه آنچنانکه در آیه 182 - سوره بقره مشاهده کردیم، روزه به عنوان یک پراتیک خودسازی و عبادی قبل از اسلام وجود داشته است و پیامبر اسلام در سنین قبل از بعثت که عضو گروه حنفا بودند به تاسی از این امر می‌کوشیدند تا در طول یک ماه دور از جامعه در عرصه روزه‌داری به خودسازی بپردازد، اما از آنجائیکه پیامبر اسلام بنابه دلایلی که هنوز بر ما مشخص نیست این ماه را رمضان انتخاب می‌کردند و از آنجائیکه پیامبر اسلام در این ماه بود که توانست وجود خود را مهبط وحی خدا بکند، این امر بر مسلمین واجب شد که به تاسی از پیامبر اسلام این ماه را برای روزه‌داری و نقد خویشتن انتخاب بکنند. بنابراین خود ماه رمضان به لحاظ زمانی دارای تمایزی با دیگر زمان‌ها نمی‌باشد و علت طرح آن در قرآن نه به لحاظ ارزش زمانی خود ماه رمضان است که در این رابطه همه ماه‌ها سال مساوی می‌باشند و در زمان بین رجب و شعبان و شوال و ذی القعده و ذی الحجه و غیره تفاوتی وجود ندارد و همه زمان‌ها صورت مساوی دارند. علت طرح رمضان برای روزه‌داری در قرآن به این علت است که پیامبر اسلام در این ماه به مهبط وحی خدا دست پیدا کرد، آنچنانکه نماز و دیگر اشکال عبادتی همگی بعد از بعثت پیامبر اسلام توسط خود پیامبر بر جامعه مسلمین سرازیر شد. موضوع رمضان و روزه‌داری هم گرچه یک واجب قرآنی می‌باشد، ولی دلیل اصلی طرح آن آنچنانکه اسلام فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام ولایتی می‌گوید یک موضوع فقهی نیست بلکه یک تجربه وجودی پیامبر اسلام بوده که توانسته است در اعتلا و معراج وجود انسان پاسخ مثبت بدهد و به علت اینکه ما این پاسخ مثبت در شخصیت پیامبر مشاهده کردیم به تاسی از او ماه رمضان با پراتیک روزه‌داری جهت نقد خویشتن و خودسازی آنچنانکه محمد انتخاب کرد، انتخاب می‌کنیم و با روزه‌داری در این ماه می‌کوشیم تا با خودسازی و نقد خویشتن خود را آماده نقد فکری و نقد اجتماعی بکنیم و توسط تقوای نقد خویشتن در بستر روزه‌داری بتوانیم عینکی بسازیم برای فهم وجود و قرآن و جامعه و تاریخ و انسان که بی این عینک آنچنانکه قرآن می‌گوید امکان نه فهم وجود و نه فهم وحی و نه فهم تاریخ و نه فهم اجتماع است.

البته نکته‌ائی که در این رابطه نباید از نظر دور بداریم اینکه منهای مکانیزم روزه‌داری جهت خودسازی و نقد خویشتن مکانیزم دیگری که در اسلام قرآنی مطرح شده مکانیزم احرام است، چراکه در احرام حج هم به علت امساک‌هائی که برای محرم تعیین شده است نفس انسان این آمادگی پیدا می‌کند تا خود را بیابد و در کانتکس این حضور بتواند به نقد خویش بپردازد و البته دلیل این امر هم آن است که کلا بین «خود» و «من» در عرصه ارزیابی نفسانی یک تمایز موضوعی وجود دارد که بی توجهی به آن باعث می‌گردد تا به ورطه عرفا و تصوف در عرصه خودسازی گرفتار شویم. توضیح اینکه آنچنانکه از (آیات 7 و 8 و 9 و 10 - سوره شمس و آیه 78 - سوره نحل) «وَاللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیئًا وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ - خداوند آن زمانی که شما را از شکم‌های مادرانتان بیرون آورد هیچکدام از شما آگاهی و دانش از قبل نداشتید منابع شناخت بعدا برای شما حاصل شد» فهم می‌شود، می‌توان دریافت که نفس انسان در آغاز تولد در جایگاه صفر قرار دارد و شکل پذیری آن بعدا در عرصه رنگ پذیری این جهانی برایش اتفاق می‌افتد و همین رنگ پذیری انفعالی نفس انسان در این جهان است که باعث می‌شود تا از یک نفس علی السویه انسان «خود»های گوناگونی شکل گیرد که البته در زیر «خود»های رنگارنگ هر فردی یک «من» اصلی وجود دارد که این «من» اصلی در گورستان «خود»های هر فردی مدفون می‌باشد، که تنها راه خلاص «من» هر فردی کنترل و مهار «خود»ها است، نفس کُشی انچنانکه در عرفان و تصوف معمول می‌باشد از آن جهت از نظر قرآن مردود می‌باشد که خود نفس انسان بستر سازنده «من» حقیقی انسان می‌باشد و بدون پرورش نفس در عرصه پراتیک خودسازی امکان مهار «خود»های فرد و پرورش «من» انسانی نمی‌باشد. البته قابل توجه است که گرچه «خود»های هر فردی متفاوت می‌باشد، اما «من» حقیقی انسان در تمامی انسان‌ها مساوی و اصلا یکی می‌باشد و به همین دلیل است که «من» حقیقی انسان از نظر قرآن به اندازه کل انسان‌ها دارای ارزش می‌باشد. (آیه 32 - سوره مائده) «...مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیا النَّاسَ جَمِیعًا... - هر کس که نفسی که فساد در زمین نکرده بکشد به مثابه آن است که همه بشریت را کشته است و آن کس که نفسی را زنده بکند به مثابه آن است که همه بشریت زنده کرده است.»

بنابراین توسط روزه و احرام حج ما می‌توانیم با مهار «خود»های گورستان «من» خویش، «من» حقیقی خود را صیقل بدهیم و آن را آماده پراتیک اجتماعی بکنیم در این رابطه است که کویریات یا خودسازی برای هر فردی به عنوان یک ضرورت وجودی تلقی می‌شود که بی آن، امکان نقد اجتماعی و نقد فکری و فهم جهان و وحی و تاریخ و اجتماع وجود ندارد.

پیغمبر رکوع است و سجود / بر در حق کوفتن حلقه وجود - مولوی 

 والسلام