چهار سال حرکت نشر مستضعفین

در ترازوی استراتژی اقدام عملی سازمان‌گرایانه سی و هفت سال گذشته - قسمت اول

1 - نقد درونی – نقد برونی: چهار سال است که ماه خرداد برای ما نگاه به گذشته شده است، ماهی که باید دمی به خود بیاندیشیم و خود را در برابر این سوال تاریخی قرار دهیم که «فاین تذهبون؟ - به کجا می‌روید؟» (آیه 26 - سوره تکویر) تا با وقوف در صحرای عرفات و مشعر گذشته خویش، بتوانیم برای فردای منای راه و رفتن و رمی و حرکت و قربانی چراغ راه و عقبه‌ائی بسازیم، چرا که رمز اینکه بتوانیم برای فردای رفتن خود، حرکتی پیشگام داشته باشیم:

 

«بَلْ یرِیدُ الْإِنْسَانُ لِیفْجُرَ أَمَامَهُ - انسان دائما می‌خواهد به صورت انفجاری حرکت رو به جلو و پیش داشته باشد» (آیه 5 - سوره قیامت) و یا اصلا آنچنانکه امام صادق می‌گوید:

«کونوا مع الناس و لا تکونوا مع الناس - با مردم باشید ولی با مردم نشوید» پیشگام باشیم تنها و تنها در این مرحله وقوف در حرکت است که انسان می‌تواند.

«ینَبَّأُ الْإِنْسَانُ یوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ - بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ - در این مرحله انسان آگاه می‌شود بدانچه که قبلا کرده و بعدا خواهد کردو آنچنان خواهد شد» (آیات 13 و 14 - سوره قیامت) که امام علی در وصفش می‌گوید «رحم الله المرء علم من این و فی این و الی این - خدا رحمت کند آنانی که پیوسته بدانند که از کجا حرکت کرده‌اند و الان در کجا هستند و سپس در آینده به کجا خواهند رفت».

بنابراین تا زمانی که در عرصه رفتن، نتوانیم برای خود ایجاد وقوف در عرفات و مشعر بکنیم، نمی‌توانیم حرکتی رو به پیش و پیشگام داشته باشیم، چراکه اصلا وقوف در رفتن به معنای سکون و بی حرکتی نیست بلکه بالعکس، وقوف ایستادن در حرکت و نگاه به گذشته‌ی رفتن خویش کردن است. طبیعی است که تنها با نقد گذشته خویش است که وقوف می‌تواند همراه با عرفات و مشعر باشد و بدون نقد گذشته و نقد رفتن، هرگز نه منائی برای فردا حاصل می‌شود و نه پیشگام مستضعفین واقعاً می‌تواند پیشگام مستضعفین بشود. به همین دلیل امام حسین در ذیحجه سال 60 درست یک روز مانده به مراسم حج ابراهیمی (همان حجی که تمامی اسلافش از علی تا پیامبر اسلام و تا ابراهیم خلیل برای برپائی آن قیام کردند و قرآن آن را، مقام ابراهیم و یا محل قیام ابراهیم می‌خواند).

«وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَیتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّی وَعَهِدْنَا إِلَی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ أَنْ طَهِّرَا بَیتِی لِلطَّائِفِینَ وَالْعَاکِفِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ - هنگامی که ما حج و خانه کعبه را قرار دادیم به عنوان یک بازگشتگاهی برای مردم آنچنانکه همین حج را برای ابراهیم وسیله قیام و اتصال کردیم تا توسط ابراهیم و اسماعیل برای همه انسان‌های آینده خانه‌ائی گردد این راه و مسیر و آهنگ پاک گردد و برای همه آنهائی که مقام وحدت و عبودیت و سلوک این مسیر را به جای می‌آورند» (آیه 125 - سوره بقره) این حج را قبل از اینکه مراسم حج را به جا بیاورد و همراه مردم به عرفات و مشعر و منا و رمی برود (نه بخاطر ترس از ترور شدن آنچنان که مرتضی مطهری می‌گوید) بلکه تنها به خاطر اینکه به جامعه مسلمان این حقیقت را تفهیم کند که در جامعه‌ائی که حرکت وجود نداشته باشد، وقوف عرفات و مشعر خود هدف می‌شود که در آن صورت فونکسیونی جز سکون و بی حرکتی نخواهد داشت.

بنابراین برای اینکه بتوانیم فردا حرکتی رو به پیش داشته باشیم و برای اینکه فردا بتوانیم با مردم پیشگام باشیم نه بر مردم پسگام و برای اینکه بتوانیم گذشته رفته دیروز خود را چراغ راه آینده خود بکنیم و برای اینکه بتوانیم به نقد گذشته خویش بپردازیم و تقوای رفتن که شرط فهم قرآن است، صاحب شویم

«ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیبَ فِیهِ هُدًی لِلْمُتَّقِینَ - بدون تقوای رفتن نه امکان خواندن کتاب وجود برای انسان است و نه امکان خواندن قرآن کتاب وحی» (آیه 2 - سوره بقره) برای اینکه بتوانیم آنچنانکه امام علی می‌گوید از ورطه شبهه‌ها در رفتن نجات پیدا بکنیم:

«إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ اَلْعِبَرُ عَمَّا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ اَلْمَثُلاَتِ حَجَزَتْهُ اَلتَّقْوَی عَنْ تَقَحُّمِ اَلشُّبُهَاتِ... - هر کس که توسط تقوای نقد بتواند از تاریخ گذشته برای خود ره توشه‌ائی فراهم بکند این دستاورد می‌تواند برای آینده رفتن او عقبه‌ائی بشود که مانع از سقوط او در مسیر بشود» (خطبه 16 - نهج البلاغه ترجمه جعفر شهیدی سطر اول) و اصلا تقوی چیزی جز نقد خویشتن نیست چراکه متقین جمع فاعل اتقاء است که به معنای وقایه گرفتن است، پس وقایه وسیله نگهداری و مانع در میان است، مانند سپر و لباس زمستانی که به این ترتیب تقوی قرار دادن وقایه است یعنی آنچه که از آسیبی انسان را باز می‌دارد یا حدی را نگه می‌دارد مانند سپر و چتر و ستون و سد و به همین دلیل ترمز اتوموبیل هم وقایعه می‌گویند و به این ترتیب است که قرآن تقوی را به صورت لباس مطرح می‌کند:

«وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذَلِکَ خَیرٌ... - و لباس تقوی بهتر است» (آیه 26 - سوره اعراف) بنابراین تقوی که از نظر قرآن بسترساز حتی فهم کتاب وجود و طبیعت و کتاب وحی می‌باشد.

«ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیبَ فِیهِ هُدًی لِلْمُتَّقِینَ للمتقین - این کتاب طبیعت و وجود که در مهندسی و نظام و قانونمندی آن جای هیچ شکی نیست تنها هدایتگر متقین می‌باشد» (آیه 2 - سوره بقره) و توشه حرکت می‌باشد:

«فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوَی...- بهترین توشه حرکت تقوی است» (آیه 197 - سوره بقره) چیزی نیست جز همین نقد خود انسان به وسیله خود انسان. همان موضوعی که امام کاظم چنین تعریف می‌کند:

«لیس منا من لا یحاسب نفسه کل یوم - از ما نیست کسی که پیوسته خود را نقد نکند» و به همین دلیل هم صیام و هم احرام اعمال دوران حج همه در این رابطه نقد خویشتن معنی پیدا می‌کند یعنی همه در کانتکس تقوی دارای معنا و مفهوم است و در ادامه همین تقوی به معنای نقد خویشتن است که در قرآن نقد اجتماع و نقد حاکمیت به معنای امر به معروف و نهی از منکر مطرح می‌باشد. به عبارت دیگر از نظر قرآن تقوی نقد خودی و خویشتن است در صورتی که امر به معروف و نهی از منکر نقد جامعه و حکومت است:

«وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یدْعُونَ إِلَی الْخَیرِ وَیأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ - و باید باشد از شما گروهی که دعوت به خیر کنند و امر به معروف و نهی از منکر کنند آنها از مفلحین هستند» (آیه 104 - سوره آل‌عمران) یا

«کُنْتُمْ خَیرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ... - شما بهترین جمعی هستید که از مردم انتخاب شدید تا به معروف امر کنید و از منکر جلوگیری نمائید» (آیه 110 - سوره آل‌عمران) و به این دلیل بود که امام حسین در زمان حرکت خود به سمت کربلا در وصیت نامه‌ائی که به برادرش امام محمد حنفیه نوشت، فلسفه حرکت خود را امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح دین پیامبر مطرح کرد «انی لطلب اصلاح دین جدی ارید عن امر بالمعروف و ینهی عن المنکر».

پس تقوی عبارت است از نقد خویشتن به دست خویشتن و امر به معروف و نهی از منکر هم عبارت است از نقد حکومت و جامعه و دیگران برای ساختن اجتماع بهتر. طبیعی است که هرگز بدون این سلاح نقد، امکان رفتن و حرکت نه برای فرد وجود دارد و نه برای جمع و تشکیلات و جامعه و در همین رابطه است که در قرآن بیش از هر امری توجه به این موضوع شده است. البته تفکیک موضوع نقد به دو مؤلفه نقد خویشتن و نقد جامعه کشیدن یک دیوار چین بین این دو موضوع نیست بلکه بالعکس این تفکیک موضوع جهت تبیین مراحل ارزشی موضوع است. به این ترتیب که در دیسکورس قرآن امکان نقد اجتماع و نقد حکومت و نقد تشکیلات و جمع زمانی برای فرد یا افرادی وجود دارد که آن افراد توانائی نقد خود را پیدا کرده باشند و به مرحله تقوی و متقی رسیده باشند، چرا که از نظر قرآن:

ذات نایافته از هستی بخش / کی تواند که شود هستی بخش

به عبارت دیگر از نظر قرآن یکی از فونکسیون‌ها و آفت‌های نقد اجتماعی و نقد سیاسی و نقد دیگران این است که انسان از نقد خودش بی خبر می‌شود و یا اگر بخواهیم به زبان علمی سخن بگوئیم باید بگوئیم که یکی از عوامل الیناسیون انسانی و فردی انسان، نقد دیگران است، چراکه اگر پیوسته عادت به دیدن عیب دیگران کردیم از دیدن عیب خود محروم می‌شویم و در همین رابطه است که در سوره عبس قرآن پس از اینکه پیامبر اسلام در آن جلسه معروف جهت دعوت به اسلام سران مکه با عتبه بن ربیعه و ابا جهل بن هشام و عباس بن عبدالمطلب و ابی و امیه و پسران خلف جلسه داشت، عبدالله بن ام مکتوم آن مستضعف کور بیدار دل از دور با صدای بلند پیامبر را صدا می‌کرد که «یا رسول الله علمنی مما علمک الله - ای پیامبر خدا مرا بیاموز آنچه که خدا تو را آموخت» پیامبر در برابر آن اَشراف جلسه، بی اعتنا نسبت به این خواسته عبدالله بن ام مکتوم شد و اینجا بود که خدای محمد، بر سر محمد فریاد زد و او را با زبان وحی برای همیشه به نقد می‌کشد تا محمد در عرصه نقد از دیگران، از نقد خود غافل نشود:

«عَبَسَ وَتَوَلَّی - أَنْ جَاءَهُ الْأَعْمَی - وَمَا یدْرِیکَ لَعَلَّهُ یزَّکَّی - أَوْ یذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْرَی - أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَی - فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّی - وَمَا عَلَیکَ أَلَّا یزَّکَّی - وَأَمَّا مَنْ جَاءَکَ یسْعَی - وَهُوَ یخْشَی - فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّی - (محمد در برابر اشراف قریش در بازتاب فریاد بنده محروم من عبد الله بن ام مکتوم) چهره در هم کشید و روی از بنده محبوب من بر گرداند - بخاطر اینکه آن کور به او روی آورد - (ای محمد) تو چه می‌دانی که این بنده محروم من در عرصه حرکت تو بیش از همه این اشراف خود را پاک کند و برتر آید - (ای محمد تو چه می‌دانی) که این پیام من تنها برای این بنده سودبخش افتد و برای آنها زیان آور گردد - (ای محمد) در این راه بر اینهائی که بی نیازند و سیر دل‌اند دل مبند - به آنهائی رو بیاور که با انتخاب و آگاهی به طرف تو می‌آیند و در راه حرکت تو مبارزه می‌کنند - چرا تو با بی اعتنائی از کسی که محروم است و با آگاهی به سوی تو روی می‌آورد، روی بر می‌گردانی» (آیات 1 الی 10 - سوره عبس)

بنابراین:

1 - از دیدگاه قرآن نقد خود همان تقوی می‌باشد که بستر ساز پذیرش هدایت در انسان است.

2 - امر به معروف و نهی از منکر از نظرگاه قرآن، نقد دیگران و نقد جامعه و مردم و نقد حاکمیت می‌باشد.

3 - نقد دیگران یا نقد جامعه و حاکمیت یا امر به معروف و نهی از منکر از نظر گاه قرآن نباید در طول تقوی یا نقد خویشتن قرار گیرد، بلکه باید در عرض تقوی یا نقد خویشتن باشد. به عبارت دیگر تنها هنگامی امکان تحقق و نیل به تقوی برای فرد ممکن می‌شود که فرد بتواند در بستر نقد اجتماعی، نقد سیاسی حاکمیت و نقد اخلاقی دیگران به نقد سیاسی، اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی، معرفتی و کاراکتری خود هم بپردازد و گرنه اگر تنها به نقد اجتماعی و سیاسی و اخلاقی حاکمیت مشغول بشویم همین نقد یک جانبه باعث می‌گردد تا از خود بیگانه و الینه بشویم و از نقد خود غافل بشویم.

4 - از آنجائیکه مضمون نهائی قرآن نقد انسان و جامعه و تاریخ بشری در کانتکس توحید فلسفی، توحید اجتماعی، توحید تاریخی و توحید اخلاقی می‌باشد؛ لذا قرآن، لازمه فهم قرآن را در دومین آیه سوره بقره نقد خویشتن یا داشتن تقوی می‌داند.

5 - کار ما پیشگام مستضعفین تنها در یک شعار و یک کلمه خلاصه می‌شود و آن کلمه فقط نقد است و غیر از نقد هیچ رسالتی دیگر نداریم.

6 - نقدی که تعیین کننده کانتکس رسالت پیشگام مستضعفین می‌باشد به چند مؤلفه عمده تقسیم می‌شوند که عبارتند از:

الف – نقد خویشتن،

ب – نقد تشکیلات و حرکت،

ج – نقد جنبش و مردم،

د – نقد حاکمیت، که در این رابطه از نظر مضمون نقد پیشگام به چهار شاخه نقد اخلاقی، نقد فرهنگی، نقد تشکیلاتی و نقد سیاسی تقسیم می‌شود.

7 - نقد اقتصادی و نقد اداری و اجتماعی و... حاکمیت همگی جزو نقد سیاسی حاکمیت می‌باشد.

8 - نقد تئوریک و نقد استراتژی و ...همگی جزو همان نقد تشکیلاتی قرار می‌گیرد.

9 - در عرصه حرکت نقادانه پیشگام، منهای اینکه نقد شامل چهار مؤلفه نقد خویشتن، نقد تشکیلاتی، نقد جنبش و مردم و نقد حااکمیت می‌شود و باید در عمل، در کنار هم انجام گیرد. خود هر کدام از نقدهای چهارگانه باید در کادر آئین نامه و چارچوب صورت بگیرد که در نظر گرفتن آرایش تضادها و تاثیر این نقدها بر آن آرایش تضادها در این رابطه تعیین کننده می‌باشد.

10 - در عرصه نقد تشکیلاتی جهت وحدت درون تشکیلاتی، نقد تشکیلاتی به جز عرصه تئوریک آن باید صورت درونی داشته باشد که در این رابطه شعار دموکراتیک چند صدائی در درون و تک صدائی در برون قابل تحقق می‌باشد. برای نمونه در جریان جنگ صفین تاکتیکی که معاویه و عمروعاص توسط بلند کردن قرآن‌ها بر سر نیزه به کار گرفتند در راستای برونی کردن تضادهای عقیدتی و سیاسی و حتی تشکیلاتی درون تشکیلات امام علی بود که در این امر هم موفق شدند، چراکه این تاکتیک باعث گردید که جناح خوارج در تشکیلات امام علی به صورت یک فراکسیون مستقل در برابر امام علی نسبت به تاکتیک معاویه و عمروعاص موضع‏گیری کنند و این موضع‌گیری ناشیانه خود را - با اینکه در تشکیلات علی به صورت اقلیت بودند - بر امام علی تحمیل کنند و تازه بعدا هم که فهمیدند که کلاه بر سرشان رفته، به جای اینکه اقدام به انتقاد از خود کنند در نقد خود دوباره پای امام علی و کل تشکیلات او را به میان کشیدند و گفتند که «هم ما و هم شما کفار شدیم و باید توبه کنیم» هر چه امام علی به آنها می‌گفت بابا من از اول با حرکت و عقیده شما مخالف بودم ولی این شما بودید که بر ما عقیده خود را تحمیل کردید و تازه پذیرش حکمیت همیک اشتباه تاکتیکی است و باعث کفر نمی‌شود که لازم باشد ما خود را کفار بدانیم به گوش اینها نرفت که نرفت. به این دلیل این فراکسیون دست به انشعاب زد و کل تشکیلات امام علی را به چالش عقیدتی و نظامی و سیاسی کشید چراکه این یک قانون لایتغییر است که زمانی که یک فراکسیون به صورت غیر اصولی از یک جریان جدا می‌شود، همیشه دشمن عمده فراکسیون انشعاب کرده همان تشکیلات اولیه او می‌شود که در این رابطه باز می‌توانیم به جریان مارکسیست شده مجاهدین در سال 54 - 55 هم مثال بزنیم، چراکه از آنجائیکه این فراکسیون مارکسیست شده درون تشکیلات مجاهدین خلق - به رهبری تقی شهرام و بهرام آرام - می‌خواستند به صورت غیر اصولی عقیده و اندیشه خود را بر اکثریت تشکیلاتی تحمیل نمایند به جای اینکه به صورت طبیعی از تشکیلات جدا بشوند و با انتخاب تشکیلات جدیدی از طریق مبارزه تئوریک بین تشکیلاتی به حرکت خود ادامه بدهند، دست به کودتای نظامی زدند و با کشتن مجید شریف و مرتضی لباف و... کوشیدند تا رهبری اقلیت خود را بر اکثریت تشکیلات تثبیت نمایند.

11 - بنابراین در یک حرکت جمعی که استراتژی آنها بر حرکت نقادانه استوار می‌باشد حرکت نقادانه باید در دو عرصه برونی و عرصه درونی تقسیم بشود که عرصه درونی حرکت نقادانه مربوط به حرکت درون تشکیلاتی می‌باشد و عرصه برونی نقادانه مربوط به نقد مردم و جنبش و حاکمیت است.

12 - تا زمانی که برخوردهای نقادانه مبنای تئوریک و علمی پیدا نکند علاوه بر ناپایداری، احتمال هیستریک شدن آنها وجود دارد. بنابراین جهت برخورد ریشه‌ائی در عرصه نقد باید تلاش کنیم تا با تئوریزه کردند مبانی نقد، شرایط جهت حل علمی مشکلات فراهم بکنیم.

13 - نقد برونی حاکمیت باید در عرصه سه مؤلفه نقد قدرت و نقد معرفت و نقد ثروت انجام بگیرد. برخورد مکانیکی حرکت نقادانه با حاکمیت، باعث افراط‌گرائی یا تفریط گرائی در شعار می‌شود. البته آرایش شعار در حرکت نقادانه با حاکمیت تناقضی با این امر ندارد، برای نمونه دکتر محمد مصدق در برهه‌ائی از زمان که شعارش «ملی کردن نفت و خلع ید شرکت نفت انگلیس –ایران» بود گرچه در راه آزادی و دموکراسی تلاش می‌کرد و به نفی استثمار طبقه محروم اعتقاد داشت ولی هرگز تا قبل از ملی شدن صنعت نفت ایران شعار آزادی‌خواهانه خود و اینکه «شاه باید سلطنت کند، نه حکومت» عمده نکرد و به این دلیل بود که دکتر محمد مصدق توانست هم بنیانگذار مبارزه رهائی‌بخش خلق‌های محروم از بعد از جنگ جهانی دوم بشود و هم بنیانگذار مبارزه آزادی‌خواهانه خلق‌های محروم در همین زمان بشود.

14 - نقد قدرت‌های امپریالیستی در عرصه نظام بین‏المللی نباید به صورت مکانیکی انجام بگیرد بلکه بالعکس، باید در کانتکس همین حرکت نقادانه حاکمیت در چارچوب نقد قدرت و نقد ثروت و نقد معرفت به انجام برسد.

15 - نقد جنبش‌های منطقه‌ائی و جهانی طبقه کارگر و خلق‌های محروم در مبارزه رهائی‌بخش خود باید در چارچوب همان نقد جنبش و مردم به انجام برسد تا بتواند در خدمت باروری تئوری آنها در آید.

 

ادامه دارد