مبانی تئوریک فلسفی اندیشه ما

خدا در اندیشه ما – قسمت اول

 

مقدمه:

1 - آیا خداوند یک ابژه است یا یک سوبژه است؟

2 - آیا خداوند محیط بر جهان و وجود است یا محاط بر وجود می‏باشد؟

3 - چه تفاوتی بین خدای وحی‏ائی محمد با خدای فقهی حوزه وجود دارد؟

4 - چه تفاوتی بین خدای فلاسفه با خدای متکلمین اسلامی وجود دارد؟

5 - چه تفاوتی بین خدای شریعتی با خدای بازرگان وجود دارد؟

 

6 - چه تفاوتی بین خدای هگل با خدای مولانا وجود دارد؟

7 - چه تفاوتی بین خدای امام محمد غزالی با خدای مولوی و حافظ وجود دارد؟

8 - چه تفاوتی بین خدای اشاعره و خدای معتزله وجود دارد؟

9 - آیا بدون تبیین وحی‏ائی و فلسفی و عرفانی از خدواند و در یک دستگاه مذهبی خدا محور می‏توان کوچکترین تبیین فلسفی یا عرفانی از وجود و هستی ارائه داد؟

10 - چرا خدا در دستگاه فلسفی کتاب قبض و بسط و تجربه نبوی یک خدای صامت و سوبژکتیو می‏باشد؟

11 - چرا در طول حداقل یک صد سال اخیر حتی یک جزوه کوچک تبیینی در باب خدا از طرف جامعه مسلمانان عرضه نشده است؟

12 - چرا هر چه بحث کلامی در باب خدا در جامعه اسلامی و در طول هزار سال گذشته می‏باشد وام گرفته از اندیشه کلامی مسیحیت و اندیشه فلسفی یونان است؟

13 - چرا تمامی انبیاء ابراهیمی از ابراهیم تا محمد نوک پیکان اولیه حرکت خودشان را در مبارزه با بت پرستی و تصحیح معرفت خداشناسی توده‏ها قرار داده بودند؟

14 - آیا تا زمانیکه ما نتوانیم یک تبیین وحی‏ائی و عرفانی صحیح از خدای ابژکتیو و محیط بر وجود دست پیدا کنیم امکان آن هست که بتوانیم اسلام و قرآن و دین و شریعت و معاد و وحی و رسالت و نبوت و امامت و...رافهم کنیم؟

15 - چرا تمامی پیامبران ابراهیمی از ابراهیم تا محمد بعثت و دعوت و رسالت و نهضت خودشان را توسط مبارزه با بت پرستی و بر پایه توحید فلسفی و توحید عبادی و توحید اجتماعی کوشیدند تا به تصحیح معرفت شناسی خدا در اندیشه توده‏ها بپردازند؟

16 - چرا تا ابراهیم قیام خود را آغاز کرد به جنگ بت خانه اور و بابل رفت؟

17 - چرا شعار محمد در سه سال اول حرکت آگاهی ‏بخش مکی قولوا لا اله الا الله تفلحوا بود؟

18 - چرا اجتهاد در اصول مقدم بر اجتهاد در فروع است و چنان که اقبال لاهوری می‏گوید: شرط اول بازسازی تفکر دینی در اسلام توسط پیشگام می‏باشد که این اجتهاد در اصول در وضعیت فعلی ما می‏بایست قبل از هر چه چیز از کانال اجتهاد در تبیین ما از شناخت خداوند بگذرد؟

19 - چرا تا زمانی که ما نتوانیم در جامعه خود دست به اجتهاد در تبیین شناخت خداوند بزنیم، امکان هر گونه تحول اعتقادی و اجتماعی غیر ممکن خواهد بود؟

20 - چرا جامعه ما و جامعه مسلمانان بعد از مرگ پیامبر اسلام اسیر استبداد و اختناق و توتالیتر سیاسی شدند؟

21 - چرا خدای مستبد و خودکامه و سلطانی اشاعره که از اواخر قرن اول بر کلام و فلسفه و عرفان و فقه و زهد ما حاکم گردید مبنای ذهنی تمامی حکومت‏های مستبد حاکم بر سرنوشت تاریخ مسلما نان در طول چهارده قرن گذشته قرار گرفت؟

22 - چرا جامعه مسلمانان بعد از مرگ پیامبر اسلام حتی برای یک روز دمکراسی و مردم سالاری دینی تجربه نکردند و تلاش امام علی هم در طول حکومت نزدیک به پنج سال خود در این رابطه ناکام ماند؟

23 - چرا خدای امام محمد غزالی مانند یک حیوان درنده وحشی به جان انسان افتاده و تبیین می‏شود؟

24 - چرا خدای مولوی مانند یک شیر درنده تبیین می‏گردد؟ (پیش شیری آهوئی مدهوش شد   /   هستی‏اش در هست او روپوش شد)

25 - چرا خدای نجم الدین کبری باد بی نیازی‏اش را در حمله خانمانسوز مغول به تاریخ و خلق مظلوم و محروم ایران می‏وزد؟

26 - چرا تمامی دیکتاتورها و مستبدین و نظام‏های خودکامه و توتالیتری که در طول چهارده قرن گذشته بر خلق مسلمان حکمرانی کرده‏اند خود را نماینده خداوند یا پیامبر یا امام زمان می‏دانستند و با اتصال عوام فریبانه خود به خدا و پیامبر و امام زمان خود را برتر از قانون و اخلاق می‏دانستند و بدین وسیله برای حکومت ضد خلقی و ضد مردمی و ضد اخلاقی و ضد انسانی و ضد دمکراتیک خود مشروعیت آسمانی قائل می‏شدند و با مشروعیت آسمانی مقبولیت زمینی را بی ارزش می‏دانستند؟

27 - چرا خدای فقهی حوزه‏ها در طول چهارده قرن گذشته هم چون یهوه خدای خودکامه و مستبد وام گرفته از یهود که همه چیز را برای خود می‏خواهد بوده است؟

28 - چرا خدای عرفا و متکلمین و فقها و فلاسفه مسلمان در طول چهارده قرن گذشته خدای اشاعره بوده است؟

29 - چه شد که خدای اشاعره از اواخر قرن اول هجری توانست تا این اندازه بر فلسفه و کلام و اخلاق و عرفان و فقه ما سلطه پیدا کند؟

30 - چرا پیامبر اسلام در حرکت آزادی‏بخش مدنی خود و در هنگام شکستن بت‏ها سردمداران قبایل را مجبور می‏کرد تا با دست خودشان بت‏ها را بشکنند؟

31 - آیا مبارزات ابراهیم تا محمد مبارزه با بت پرستی و مجسمه پرستی و سنگ پرستی بوده یا مبارزه با شرک فلسفی و شرکاجتماعی و شرک عبادی برای تصحیح تبیین و تفسیر توده‏ها از شناخت خدا بوده است؟

32 - چرا پیامبران ابراهیمی سختترین مرحله نهضت شان مرحله تصحیح تفسیر توده‏ها از خداوند بوده است؟

33 - چرا به موازات تبیین جدیدی از خداوند توسط انبیاء ابراهیمی مبارزه اجتماعی با خداوندان قدرت در زمین که در سه شکل خداوندان زور و زر و تزویر عینیت می‏یافت، از سر گرفته می‏شد؟

34 - در شعار "لا اله الا الله" محمد چه گوهری نهفته بود که با طرح آن مبارزه بلال با امه خلف و عمار و یاسر و سمیه با ابوجهل و ابوذر با اصحاب دارالندوه و...از سر گرفته شد؟

35 - چرا تمامی سران قدرت در جنگ با شعار خداپرستی پیامبران که همراه با تبیین جدیدی از شناخت خداوند بود می‏کوشیدند ابتدا این شعار را عقیم کنند؟

36 - چه تفاوتی بین خدای حمزه با خدای ابوسفیان بود؟

37 - چه تفاوتی بین خدای بلال با خدای امه ابن خلف بود؟

38 - چه تفاوتی بین خداوند عمار و یاسر و سمیه با خداوند ابوجهل بود؟

39 - چه تفاوتی بین خداوند محمد و خداوند ابی لهب بود؟

40 - چه تفاوتی بین خداوند علی با خداوند معاویه بود؟

41 - چه تفاوتی بین خداوند حسین با خداوند یزید بود؟

42 - آیا بدون تبیین جدیدی از خدواند می‏توان هرگز به جنگ خداوندان قدرت در یک جامعه مذهبی رفت؟

43 - چرا هر نحله و جریانی در کانتکس تبیین خود از خدا حرکت می‏کند؟

44 - چرا پیامبران ابراهیمی جامعه را در جهان و خدا تبیین می‏کردند اما سردمداران قدرت جهان و خدا را در آینه جامعه شرک آلود خود تبیین می‏نمایند؟

45 - چرا آلبر کامو فریاد بر می‏دارد که «ای خداوندان آسمان، دست از شکنجه انسان‏ها بر دارید؟»

46 - چرا بودا فریاد می‏زند که «تعداد خدایان آسمان از تعداد انسان‏های زمین بیشتر شده است؟»

47 - چرا هگل فریاد بر می‏دارد که «یهوه خداوند یهود، یک خدای خودکامه و انسان کش و آزادی کش و مستبد می‏باشد؟»

48 - چرا خدای دکارت می‏تواند کار محال هم بکند؟

49 - چرا خدای پاسکال به اندازه افرادی که جز فهمیدن نمی‏دانند دور است و برای کسانی که جز دوست داشتن نمی‏شناسند، به نزدیکی استشمام بوی یک گل می‏ماند؟

50 - چرا خدای ارسطو محرک اولیه‏ائی است که تنها در آغاز خلقت به وجود حرکت داد و او حالا تبیین کننده نظام بردگی در جامعه برده دار یونان می‏باشد؟

51 - چرا خدای فویر باخ مادیت برون فکنانه خواسته‏های سرکوب شده انسان‏ها در جامعه طبقاتی می‏باشد؟

52 - چرا خدای سارتر الینه کننده اگزیستانس انسان می‏باشد؟

53 - چرا خدای نیوتن، ساعت ساز تنبلی می‏باشد که برای یک بار با «کوک کردن جهان ساعتی» او را به حرکت واداشته و امروز بیکار و تنبل و بازنشسته و تنها، به مناظره این جهان نشسته است؟

54 - چرا خدای محمد از رگ کردن انسان به انسان نزدیک تر است؟

55 - چرا خدای مارکس مشروعیت بخشنده به نظام طبقاتی جامعه می‏باشد؟

56 - چرا خدای شریعتی تنها در آینه «توحید فلسفی، توحید انسانی، توحید اجتماعی، توحید تاریخی و توحید اخلاقی» قابل تبیین می‏باشد و هر گونه تبیین خداوند را، خارج از کانتکس توحید امری اسکولاستیکی می‏داند؟

57 - چرا خدای علامه طباطبائی ملک و مالک قدرتمندی است که هم پاسخگوی اعمال و افعال خود بر بشر نمی‏باشد و هم هر چه که بخواهد می‏کند[1]؟

58 - آیا از چنین خداوند خودکامه و غیر پاسخگوئی برای انسان‏ها محصولی جز این نظام مطلقه فقاهتی که خود را بالاتر از قانون و اخلاق[2] می‏داند، شکل می‏گیرد؟

59 - آیا تا زمانی که ما تبیین جدیدی از شناخت خدای واحد جهان ارائه ندهیم، می‏توانیم با این ولایت مطلقه فقاهتی که مهیب ترین نظام سیاسی بشر می‏باشد (که مشروعیت خود را از آسمان می‏گیرد) برخورد کنیم؟

60 - چرا خدای مولوی (که همان خدای جبار و غیر پاسخ گوی و مستبد اشاعره می‏باشد)، له کننده اراده و اختیار و آزادی انسان می‏شود.  مثنوی دفتر اول - صفحه 14 و 15:

ما چو چنگیم و تو زخمه می‏زنی            زاری از مانی تو زاری می‏کنی

ما چو نائیم و نوا در ما زتوست             ما چو کوهیم و صدا در ما زتوست

ما چو شطرنجیم اندر برد و مات            برد و مات ما زتوست ای خوش صفات

ما عدم هاییم و هستی‏های ما             تو وجود مطلق فانی نما

ما همه شیران ولی شیر علم              حمله مان از باد باشد دم به دم

نقش باشد پیش نقاش قلم                عاجز و بسته چو کودک در شکم

پیش قدرت خلق جمله بارگه             عاجزان چون پیش سوزن کارگه

گاه نقش دیو گه آدم کند                  گاه نقش شادی و گه غم کند

گر بپرانیم تیر آن نی زماست            ما کمان و تیر اندازش خداست

61 - حافظ با کدامین اعتقاد اشعار ذیل را سروده است؟

دوش می‏آمد ورخساره بر افروخته بود               تا کجا باز دل غم زده‏ائی سوخته بود

رسم عاشق کشی و شیوه شهر آشوبی                جامه‏ائی بود که بر قامت او دوخته بود

کفر زلفش ره دین میزد و آن سنگین دل              در رهش مشعله از چهره بر افروخته بود

بارها گفته ام و بار دگر می‏گویم                      که من دلشده این ره نه بخود می‏پویم

در پس اینه طوطی صفتم داشته‏اند                   آنچه استاد ازل گفت بگو می‏گویم

گوئی که رفت حافظ از یاد شاه یحیی                  یا رب بیادش اور درویش پروریدن

رموز مصلحت ملک خسروان دانند                   گدای گوشه نشینی تو حافظا مخروش

جام می‏و خون دل هر یک بکسی دادند              در دایره قسمت اوضاع چنین باشد

بگذر بکوی صومعه تا زمره حضور                 اوقات خود ز بهر تو صرف دعا کنند

پنهان ز حاسدان گذری کن که منعمان               خیر نهان برای رضای خداکنند

حافظ دوام وصل میسر نمی‏شود                     شاهان کم التفات به حال گدا کنند

62 - چرا پیشگام تا زمانی که نتواند در ایران تبیین جدیدی از شناخت خدا ارائه دهد، امکان ایجاد تحول اعتقادی و در نتیجه تحول فکری و اجتماعی و سیاسی را نمی‏تواند فراهم نماید؟

63 - آیا پیشگام در ایران بدون اجتهاد در اصول فوق، می‏تواند اجتهاد در فروع کند؟

64 - آیا پیشگام بدون اجتهاد در تبیین خود از شناخت خدا، در ایران می‏تواند به اجتهاد در اصول دیگر یا اجتهاد در فروع بپردازد؟

65 - آیا اقدام به نفی دیکتاتوری و توتالیتر سیاسی مطلقه فقاهتی در ایران بدون اجتهاد در تبیین شناخت خداوند ممکن است؟

66 - آیا معنی «الطریق الی الله بعدد نفوس خلایق» همین حقیقت نیست که انسان‏ها باید هر کدام بر مبنای خودویژگی‏های ذهنی و عینی خویش، خدا را نه به صورت تقلیدی بلکه به صورت تحقیقی بشناسند؟

67 - چرا در طول چهارده قرن گذشته خدای مستبد اشاعره هم توانست بر اندیشه عرفای مسلمان حکومت کند و هم بر اندیشه فقهای مسلمان و هم بر اندیشه متکلمین مسلمان و هم بر اندیشه فلاسفه مسلمان و... و مدت چهارده قرن است که همه چیز تغییر کرد جز خدای اشاعره که عامل همه بدبختی‏های گذشته ما و مسلمانان در طول چهارده قرن گذشته بوده است؟

68 - آیا بدون تبیین جدید از شناخت خداوند می‏توانیم به اجتهاد در وحی و نبوت که جز اصول است بپردازیم؟

69 - چه تفاوتی بین خدای ابراهیم و خدای نمرود وجود دارد؟

70 - چه تفاوتی بین خدای موسی با خدای فرعون وجود دارد؟

 

1 - تاریخ معرفت شناسی انسان و خداوند:

«لا تکرار فی التجلی»

بیزارم از آن کهنه خدائی که تو داری               هر لحظه مرا تازه خدای دگر هستی

آنچنانکه ماسینیون می‏گوید: «بشریت در پروسس تاریخ معرفت شناسی خودش در عرصه تاریخ و وجود دارای فرآیند‏های مختلفی بوده است» که ماسینیون دو فرآیند آن را مطرح کرده است. اما قرآن سه فرآیند تاریخی معرفت شناسی انسان را مطرح می‏کند. دو فرآیندی که ماسینیون مطرح می‏کند عبارت است از: «فرآیند سمعی و فرآیند بصری» در فرآیند سمعی تاریخ و معرفت شناسی انسان؛ بشر از طریق گوش به فهم معرفت جهان نائل می‏شده و جهان و هستی و خداوند و... را از طریق گوش فهم می‏کرده است و به این ترتیب است که ما در کتاب‏های مذهبی و اخلاقی بشر اولیه (که بشر سمعی بوده است) از کتاب ریگ ودا- گرفته تا کتاب اوپانیشادها-  که قدیمی ترین آثار مسطور در دست بشر می‏باشد و همگی در عرصه اپیستمولوژی وجود، بشریت را امر به شنیدن می‏کنند و در عرصه شناخت سمعی بشر است که هستی را به صورت سمعی و شفاهی برای او تبیین می‏نمایند. در این رابطه خدایی که انسان در «مرحله معرفت شناسی سمعی» برای خود تبیین می‏کرده است یک خدای شفاهی و سمعی می‏باشد که انسان تمامی معرفتش را از طریق زبان و گوش فهم کرده است. البته در همین رابطه قابل توجه است که خدای سمعی و شفاهی انسان «یا فرآیند معرفت شناسی سمعی انسان» از زمانی برای بشریت شکل گرفت که انسان صاحب زبان گردید و تا قبل از پیدایش دوره تحول زبان در انسان هیچگونه اثر دیگری که دلالت داشته باشد بشریت دارای «تاریخ معرفت شناسی» بوده است وجود ندارد. به عبارت دیگر دوران معرفت شناسی یا تاریخ معرفت شناسی انسان از زمانی آغاز شده است که بشریت در فرآیند‏های تکاملی خود صاحب زبان گردید. قطعا اگر بشریت در پروسس تکامل خود صاحب زبان نمی‏شد امکان شکل گیری و تکوین پروسس معرفت شناسی برای او وجود نمی‏داشت، یعنی تمامی پروسه تکوین و تکامل معرفت شناسی انسان در گرو تکوین زبان در انسان تاریخی است.

پیدایش زبان در انسان معلول زندگی اجتماعی انسان بوده است و محصول بشر اجتماعی «زبان» بود و در راستای فونکسیون ارگانیزم مغز او (که بر پایه اشکوبه‏های پاولفی بود در سه اشکوبه کرتکس- قشر میانی و قشر زیرین مغز) تکوین پیدا کرد. تکوین زبان در انسان که عامل تکوین تاریخ معرفت شناسی انسان نیز بوده است، صورت خلق الساعه نداشته بلکه به شکل فرآیند‏های مختلفی شکل گرفته است که می‏توان از «زبان اشاره‏ائی تا زبان کلامی و زبان سطری» نام برد که در شکل‏های مختلف آن رشد کرده است و به موازاتاعتلای فرآیند‏های پروسس تکامل زبان هم بوده است که معرفت شناسی انسان تکامل پیدا کرده است و بشریت توانست تا دوران شناخت سمعی و دوران شناخت بصری را طی نماید و وارد دوران شناخت قلبی یا به قول قرآن دوران شناخت "افئده" گردد.

طبیعی است که بشریت در دوران سه گانه فوق  از این سه فرآیند شناخت (سمعی و بصری و قلبی) عینکی می‏ساخته و از پشت این عینک بود که «خدا، جهان و انسان» را می‏نگریسته و به تبیین و تفسیر آنها می‏پرداخته است که حاصل آن شد تا شناخت «خدا، جهان و انسان» مبتنی بر پایه فرآیند‏های مختلف فوق، در شناخت انسان دچار تحول و تطور و تکامل گردد. یعنی خدا و جهان و انسان در - مرحله معرفت شناسی سمعی- با خدا و جهان و انسان در مرحله - معرفت شناسی بصری- و یا در مرحله معرفت شناسی قلبی- کاملا متفاوت باشد. آنچه اسناد تاریخی بشر امروز به ما نشان می‏دهد عبارت است از این حقیقت که: خداشناسی وجهان شناسی «سمعی و بصری و قلبی» از آغاز تکوین بشر تا کنون توسط مذهب و پیامبران به انجام رسیده است، ولی این موضوع چنین نتیجه‏ائی نمی‏دهد که اگر پیامبران نبودند بشریت نمی‏توانست به معرفت و زبان و فرآیند‏های سمعی و بصری و قلبی جهان و خدا و انسان دست پیدا کند! بلکه بالعکس قطعا بشریت با پای خود هم می‏توانست در بستر پراکسیس همراه با طبیعت و اجتماع و تاریخ به نردبان معرفت دست پیدا کند. البته با پروسه‏ائی بسیار طولانی تر از آنچه که تا کنون اتفاق افتاده است، به عبارت دیگر فونکسیون بعثت انبیا در عرصه تاریخ معرفت شناسی انسان فقط صورت کاتالیزور داشته و عامل تکوین نیست. قطعا اگر انبیا هم نمی‏آمدند بشریت با تکیه بر پراکسیس خود می‏توانست به شناخت خدا و جهان و انسان دست پیدا کند و «معنویت در هستی و هدفدار بودن وجود و هستی» را با آینده روشن فهم کند، ولی او به لحاظ زمانی بسیار و بسیار دور تر از آنچه تا کنون طی کرده است را هزینه می‏کرد تا این محصول گرانبها را به دست آورد. لذا در این رابطه بود که به موازات اعتلای فرآیند‏های پروسس تاریخ معرفت شناسی انسان «خداهائی» که برای انسان مطرح شده است سه گونه مختلفی بوده است که عبارتند از: 1- خدای سمعی. 2- خدای بصری. 3- خدای قلبی.

 

ادامه دارد

 



[1]. تفسیر المیزان - ترجمه فارسی - جلد 14 - صفحه 379 ذیل آیه 23 - سوره انبیاء "لَا يسْأَلُ عَمَّا يفْعَلُ وَهُمْ يسْأَلُونَ" سطر 21 به بعد:  پس خدای سبحان که ملک و مالک همه عالم او است هر چه بخواهد می‏کند و می‏تواند بکند و هر حکمی که بخواهد می‏تواند براند، غیر او را نمی‏رسد که چنین باشد او می‏تواند غیر خود را در آنچه می‏کنند بازخواست نماید ولی غیر او را نمی‏رسد که او را درآنچه می‏کند بازخواست نماید.

[2]. که به قول آذری قمی؛ نه تنها بر نفوس ملت ایران مسلط است بلکه بر کل وجود تسلط دارد.