اسلامشناسی علی در ترازوی نهجالبلاغه
5 - مبانی اسلامشناسی علی در نهجالبلاغه:
نکته مهمی که در این رابطه باید مد نظر داشته باشیم اینکه، محور اصلی اسلامشناسی علی در نهجالبلاغه «اصل عدالت» میباشد که به عنوان علت الاصول در اشکال مختلف شش گانه:
الف - عدالت اقتصادی؛ ب - عدالت اجتماعی؛ ج - عدالت حقوقی؛ د - عدالت سیاسی؛ ه - عدالت اخلاقی؛ و - عدالت حکومتی
میباشد که امام علی حول این محور به تبیین اسلامشناسی خود پرداخته است، به طوری که اگر ما اصل عدالت در اشکال شش گانه آن را از اسلامشناسی علی و نهجالبلاغه جدا بکنیم دیگر از نهجالبلاغه و اسلامشناسی علی جز یک سلسله کلام شاعرانه، صحبتهای زاهدانه، نصیحتهای پدرانه، نقدهای دلسوزانه و... چیزی باقی نمیماند و به همین علت تمامی تفسیرها و شرحهائی که در طول 1100 سال گذشته از طرف موافقین و مخالفین بر نهجالبلاغه نوشتهاند فقط صورت توصیههای اخلاقی داشته است، که موافقین نهجالبلاغه کوشیدهاند در چارچوب آن با چهره ماوراء انسانی و مافوق انسانی بخشیدن به شخصیت امام علی و صحبتهای علی، نهجالبلاغه و اسلامشناسی علی را به صورت یک نسخه غیر قابل استفاده برای ما و برای آینده بشریت و تاریخ درآورند. یعنی همان کاری که قبل از علی و نهجالبلاغه با قرآن کردند. مثل اینکه:
1- در زمان تولد امام علی، فاطمه بنت اسد (مادرش) با شکافته شدن دیوار کعبه وارد کعبه شد و در داخل کعبه زایمان کرد! بی خبر از اینکه اصلا کعبه در زمان تولد امام علی بت خانه بود نه خانه خدا!
2 - یا اینکه امام علی در زمانی که نوزاد بود و در قنداق قرار داشت، دستانش را از قنداق بیرون آورد و یک افعی که در خانه بود کشت!
3 - و یا اینکه امام علی در شب 19 نوزدهم ماه رمضان - یعنی همان شبی که توسط ابن ملجم به شهادت رسید، وقتی که وارد مسجد شد با اینکه توسط علم امامت میدانست که ابن ملجم قاتل اوست و امشب به دست او به شهادت میرسد - با همه این تفسیر آن شب ابن ملجم را که در مسجد به خواب رفته بود بیدار کرد تا آماده به قتل رسانیدن او بشود!
4 - یا اینکه در شب 19 رمضان زمانی که امام علی میخواست به مسجد برود، مرغابیهای که درون خانه امام علی بودند به علت اینکه میدانستند آن شب امام علی شهید میشود جلو امام علی آمدند و مانع رفتن امام علی به مسجد میشدند! بی خبر از اینکه اصلا محیط کوفه جای پرورش مرغابی نیست تا چه رسد به اینکه اصلا امام علی فرصت پرورش مرغ و مرغابی در دوران 4 سال و نه ماهه حکومتش داشته باشد!
5 - یا اینکه امام علی پیوسته بر پایه علم امامت خود که «یعلمون بالغیب» و آینده و... بود، با مسائل اجتماعی، تاریخی و فردیاش برخورد میکرد؛ لذا در این رابطه برای ما که امکان دسترسی به علم امامت و غیب نداریم نه تنها فهم کلام و شخصیت و اسلامشناسی علی ممکن نیست بلکه اصلا اسلامشناسی آن به درد ما نمیخورد، ما تنها باید با عمده کردن موضوع فدک و غدیر غم و سقیفه و دَری که عمر بنا به گفته اینان بر پهلوی فاطمه انداخت و باعث شد تا محسن فاطمه یا محسن امام علی سقط بشود، یا تازیانههائی که بنا به گفته اینها عمر خلیفه دوم بر بازوان زهرا زد و باعث شد تا بازوان فاطمه زهرا به اندازهائی کبود شود که امام علی در زمان غسل حضرت فاطمه جهت مشخص نشدن آن کبودهای بدن فاطمه، مجبور شد حضرت زهرا را در تاریکی شب غسل بدهد و اصلا از نظر اینها امام علی در دوران 30 ساله بعد از رحلت پیامبر اسلام رسالتی جز انتقام از وارثین سقیفه، غاصبین فدک، ضاربین فاطمه زهرا، قاتلین محسن سقط شده، منکرین غدیر خم و... برای خود قائل نبوده و در همین رابطه از نظر اینها هر زمانی که ما میخواهیم از امام علی صحبتی به میان بیاوریم، یا باید علم امامت او که «یعلمون بالغیب» میباشد را مطرح کنیم تا از او چهرهائی ماورای انسان و بشر و پیامبران و ملائکه، حتی ماورای خود پیامبر اسلام بسازیم، یا اینکه از مظلومیت او در رابطه با غصب حکومتش، غصب فدکش، قتل فرزندش محسن و... سخن بگوئیم و حداکثر زهد غیر قابل توصیف و غیر قابل تحمل برای بشریت او تعریف بکنیم. مثل اینکه مثلا غذای امام علی نان و نمک بوده! یا اینکه در نماز مثلا انگشتر خود را به گدائی میدهد که برای گدائی منتظر کمک او بوده و از این گونه مدح و ثناها گفتند.
در صورتی که اگر ما بخواهیم از طریق همین نهجالبلاغه موجود امام علی، اسلامشناسی علی را فهم کنیم اصلا تمامی شخصیت و کاراکترهای امام علی کاملا عکس شخصیت و کاراکترهائی است که این آقایان برای امام علی ترسیم و توصیف میکنند چراکه:
1 - در هیچ جای این نهجالبلاغه موجود، حتی برای یک بار هم امام علی نامی و یادی و ذکری از واقعه غدیر خم نکرده است.
2 - در هیچ جای نهجالبلاغه امام علی سخنی از مضروب شدن فاطمه یا سقط شدن محسناش در شکم فاطمه توسط عمر نکرده است، بلکه بالعکس در همین نهجالبلاغه در خطبه 228 - صفحه 262 نهجالبلاغه شهیدی که پس از مرگ عمر خلیفه دوم، امام علی این خطبه را ایراد کرده است. امام علی در توصیف عمر خلیفه دوم میفرماید:
«لِلَّهِ بَلاَءُ فُلاَنٍ فَلَقَدْ قَوَّمَ اَلْأَوَدَ وَ دَاوَی اَلْعَمَدَ وَ أَقَامَ اَلسُّنَّةَ وَ خَلَّفَ اَلْفِتْنَةَ ذَهَبَ نَقِیَّ اَلثَّوْبِ قَلِیلَ اَلْعَیْبِ أَصَابَ خَیْرَهَا وَ سَبَقَ شَرَّهَا أَدَّی إِلَی اَللَّهِ طَاعَتَهُ وَ اِتَّقَاهُ بِحَقِّهِ رَحَلَ وَ تَرَکَهُمْ فِی طُرُقٍ مُتَشَعِّبَةٍ لاَ یَهْتَدِی بِهَا اَلضَّالُّ وَ لاَ یَسْتَیْقِنُ اَلْمُهْتَدِی- خدایش پاداشش دهد بدانچه آزموده شد و انجام داد. کجیها را راست کرد و بیماریها را به صلاح آورد فتنه را پشت سر انداخت و سنت را بر پا ساخت با دامن پاک و عیب کم از دنیا رفت و به خیر آن رسید و از شر آن پیشی گرفت فرمان خدا را به جا آورد و تقوای خداوند به طور شایسته انجام داد از دنیا رفت و مردم را در راههای پراکنده و مختلف باقی گذاشت راههائی که در آن راهها اشخاص گمراه هدایت نمییابند و هدایت یافتگان آن راهها به یقین نمیرسند.» و یا در خطبه 146 - صفحه 141 نهجالبلاغه شهیدی: «در پاسخ به مشورت عمر با امام علی که عمر از امام علی میپرسد که آیا امام علی صلاح میداند تا اولا قبل از هجوم و حمله ایران مسلمانها حمله به ایران را آغاز کنند؟ که امام علی در این رابطه به عمر پاسخ منفی میدهد و میگوید در زمان رسول خدا ما هرگز به دشمن حمله نمیکردیم و صبر میکردیم تا دشمن حمله را آغاز کند سپس ما از خود دفاع میکردیم. ثانیا سوال دوم عمر از امام علی این بود که آیا امام علی صلاح میداند تا او یعنی عمر خلیفه دوم در زمان حمله سپاه مسلمانان به ایران همراه سپاه مسلمانان به عنوان فرمانده به ایران برود؟ که امام علی در پاسخ به سوال دوم عمر با رفتن عمر به همراه سپاه به ایران مخالفت میکند و دلیلی را هم که در این رابطه ارائه میکند اینکه ممکن است تو در جنگ کشته بشوی و کشته شدن تو باعث ضربه نظامی و سیاسی بر مسلمانان میشود.» لذا در این رابطه خطاب به عمر میگوید:
سطر سوم صفحه 142 - «فَکُنْ قُطْباً وَ اِسْتَدِرِ اَلرَّحَی بِالْعَرَبِ وَ أَصْلِهِمْ دُونَکَ نَارَ اَلْحَرْبِ فَإِنَّکَ إِنْ شَخَصْتَ مِنْ هَذِهِ اَلْأَرْضِ اِنْتَقَضَتْ عَلَیْکَ اَلْعَرَبُ مِنْ أَطْرَافِهَا وَ أَقْطَارِهَا حَتَّی یَکُونَ مَا تَدَعُ وَرَاءَکَ مِنَ اَلْعَوْرَاتِ أَهَمَّ إِلَیْکَ مِمَّا بَیْنَ یَدَیْکَ إِنَّ اَلْأَعَاجِمَ إِنْ یَنْظُرُوا إِلَیْکَ غَداً یَقُولُوا هَذَا أَصْلُ اَلْعَرَبِ فَإِذَا اِقْتَطَعْتُمُوهُ اِسْتَرَحْتُمْ فَیَکُونُ ذَلِکَ أَشَدَّ لِکَلَبِهِمْ عَلَیْکَ وَ طَمَعِهِمْ فِیکَ فَأَمَّا مَا ذَکَرْتَ مِنْ مَسِیرِ اَلْقَوْمِ إِلَی قِتَالِ اَلْمُسْلِمِینَ فَإِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ هُوَ أَکْرَهُ لِمَسِیرِهِمْ مِنْکَ وَ هُوَ أَقْدَرُ عَلَی تَغْیِیرِ مَا یَکْرَهُ وَ أَمَّا مَا ذَکَرْتَ مِنْ عَدَدِهِمْ فَإِنَّا لَمْ نَکُنْ نُقَاتِلُ فِیمَا مَضَی بِالْکَثْرَةِ وَ إِنَّمَا کُنَّا نُقَاتِلُ بِالنَّصْرِ وَ اَلْمَعُونَةِ - ای عمر تو مانند قطب در مدینه بمان و عرب را چون سنگ آسیاب بر گرد خود بگردان و آنان را وارد آتش جنگ کن نه خود، زیرا اگر تو از این سرزمین بیرون شوی و به ایران بروی عربهای بادیه نشین شبه جزیره از هر سو تو را رها میکنند و پیمان بسته با تو را میشکنند و آنچنان میشود که نگهداری مرزهای شبه جزیره که پشت سر گذاشتهائی در ایران برای تو مهمتر از آنچه در ایران پیش رو داری خواهد شد، زیرا عجمها اگر فردا تو را در ایران ببینند و تو را بشناسند خواهند گفت که او اصل و مرکز و پیشوای عرب است که اگر این ریشه را بِبرید و قطع کنید بر عرب پیروز خواهید شد و همین موضوع سبب میشود تا عجم در حمله و قتل تو مصممتر شوند و طمع ایشان در تو بیشتر بشود. اینکه گفتی ایرانیان در حمله به مسلمانان به راه افتادهاند ناخشنودی خداوند از حمله ایرانیان به مسلمانان بیشتر از تو خواهد بود و لذا خداوند بر تغییر آنچه که بیش از تو بر آن کراهت دارد از تو تواناتر میباشد و اما اینکه گفتی تعداد نفرات ایرانیان در این حمله بیشتر است باید بدانی که ما در گذشته در سایه کثرت نفراتمان با دشمنان نمیجنگیدیم بلکه با امید به نصرت خداوندی پیکار میکردیم.»
بنا براین آنچنانکه در این کلام امام علی مشاهده کردید، امام علی هرگز به عمر به عنوان یک دشمن یا غاصب یا قاتل محسن و یا ضارب تازیانه بر فاطمه نگاه نمیکند بلکه بالعکس، او را قطب جهان اسلام میداند که کوچکترین حادثه برای او باعث شکست اسلام و مسلمین میشود.
3 - در خصوص علم امامت خودش، امام علی در نامه 71 - صفحه 355 نهجالبلاغه شهیدی: پس از اینکه منذر بن الجارود استاندار و والی امام علی بر استخر فارس که همان داراب و فسا و... میباشد با مال خراج و ثروتهائی که از بیتالمال در نزدش بود از فارس فرار کرد و به نزد معاویه پناهنده شد خطاب به او مینویسد: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ صَلاَحَ أَبِیکَ غَرَّنِی مِنْکَ - ای منذر من فریب خوبیهای پدرت خوردم که به تو اعتماد کردم و تو را استاندار فارس کردم، چراکه فکر میکردم که توهم مانند پدرت بشر بن عمرو بن جنسی که از یاران پیامبر بود و پیامبر برای او احترام قائل بود، آدم صالحی هستید؛ و ظَنَنْتُ أَنَّکَ تَتَّبِعُ هَدْیَهُ وَ تَسْلُکُ سَبِیلَهُ - و گمان میکردم تو پیرو پدرت هستی و به راه او میروی.»
و یا باز امام علی در همین رابطه در خطبه 216 - نهجالبلاغه شهیدی - صفحه 250 سطر 8 به بعد میگوید: «فَلاَ تُکَلِّمُونِی بِمَا تُکَلَّمُ بِهِ اَلْجَبَابِرَةُ - ای مردم با من آن طور که با جبارها و دیکتاتورهای و مستبدین حاکم سخن می گوئید صحبت نکنید - وَ لاَ تَتَحَفَّظُوا مِنِّی بِمَا یُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ اَلْبَادِرَةِ - در برابر من مانند جبارها نایستید - وَ لاَ تُخَالِطُونِی بِالْمُصَانَعَةِ - در سخن گفتن با من در باره من چاپلوسی نکنید - وَ لاَ تَظُنُّوا بِی اِسْتِثْقَالاً فِی حَقٍّ قِیلَ لِی - گمان نکنید انتقاد از من توسط شما برایتان ایجاد دردسر سیاسی، امنیتی، نظامی، انتظامی و زندان و بگیر و ببند و شکنجه و تعزیر و... میکند - وَ لاَ اِلْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِی - گمان مبرید که من میخواهم خودم را در برابر شما بزرگ و نقدناپذیر نشان دهم - فَإِنَّهُ مَنِ اِسْتَثْقَلَ اَلْحَقَّ أَنْ یُقَالَ لَهُ أَوِ اَلْعَدْلَ أَنْ یُعْرَضَ عَلَیْهِ کَانَ اَلْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَیْهِ - زیرا کسی که انتقادپذیر نباشد نمیتواند بر جامعه عدالت کند - فَلاَ تَکُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشْوَرَةٍ بِعَدْلٍ - مبادا انتقاد و مشورت خود را از من دریغ دارید - فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ - من خودم را خطاناپذیر نمیدانم و مانند دیگران خطاپذیرم - وَ لاَ آمَنُ ذَلِکَ مِنْ فِعْلِی - اعمال و کارهای من هم ایمن از خطا نیست - إِلاَّ أَنْ یَکْفِیَ اَللَّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی - مگر خداوند مرا در تسلط بر نفسم در برابر خطاها یاری نماید چراکه او از من بر نفسم مسلطتر و تواناتر میباشد - فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِیدٌ مَمْلُوکُونَ لِرَبٍّ لاَ رَبَّ غَیْرُهُ - همانا ای مردم من و شما همه بنده و مملوک پروردگار هستیم همان پروردگاری که جز او پروردگاری در عالم وجود ندارد.»
4 - و در خصوص موضوع فدک خود امام علی در نامه 45 - صفحه 317 - نهجالبلاغه شهیدی سطر 12 چنین میگوید: «بَلَی کَانَتْ فِی أَیْدِینَا فَدَکٌ مِنْ کُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ اَلسَّمَاءُ - آری از آنچه زیر آسمان وجود دارد در دست ما تنها فدک بود. فَشَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِینَ - پس گروهی بر آن حسد کردند و از ما گرفتند و گروهی دیگر که خود ما باشیم از خیرش گذشتیم و فراموش کردیم - وَ نِعْمَ اَلْحَکَمُ اَللَّهُ - بهترین داور خدواند است - وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَکٍ وَ غَیْرِ فَدَکٍ؟ من با فدک و غیر فدک چکار؟ که امروز عدهائی به دفاع از من میخواهند مانند معاویه از فدک پیراهن خونین عثمان درست کنند و پشت آن سینه بزنند و اسلام و مسلمین و تاریخ اسلام را به چالش بکشانند. البته همه اینها زیر عَلَم دفاع از فدک دکان دو نبش تاریخی خود را رونق میبخشند و گرنه خود امام علی که صاحب آن بوده «وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَکٍ وَ غَیْرِ فَدَکٍ» شخصیت و کاراکتر ما با فدک و غیر فدک چکار؟»
5 - و اما در باب برخورد با دشمنانش که در راس آنها جنگ جمل و اهل بصره و طلحه و زبیر بودند به امام علی خبر میرسد که عبدالله بن عباس عامل امام علی پس از جنگ جمل در تحقیر مردم بصره و طرفداران طلحه و زبیر که با علی وارد جنگ شده بودند تحت عنوان حزب عسکر[1] یاد کرده است، امام علی فورا در نامهائی استاندار خود را به خاطر این برچسب زننده سرزنش میکند. نامه 18 - نهجالبلاغه شهیدی - صفحه 282 سطر هفتم به بعد: «وَ قَدْ بَلَغَنِی تَنَمُّرُکَ لِبَنِی تَمِیمٍ - ابن عباس به من خبر رسیده که تو به مردم بصره که همان بنی تمیم قریش میباشند توهین کردهائی - (قابل تاکید دوباره است که ابن عباس به تحقیر به مردم بصره پس از جنگ جمل گفته بود حزب عسکر) - وَ غِلْظَتُک عَلَیْهِمْ - و خشم خود را به مردم بصره نشان دادهائی - وَ إِنَّ بَنِی تَمِیمٍ لَمْ یَغِبْ لَهُمْ نَجْمٌ إِلاَّ طَلَعَ لَهُمْ آخَرُ...- در صورتی که از مردم بصره و بنی تمیم هرگز ستارهائی غروب نکرده است مگر اینکه ستارهائی دیگر از این آسمان طلوع کرده است - فَارْبَعْ أَبَا اَلْعَبَّاسِ رَحِمَکَ اَللَّهُ فِیمَا جَرَی عَلَی لِسَانِکَ وَ یَدِکَ - پس ابوالعباس خداوند گناهی که تو با این عملت در حق مردم بصره کردی بیامرزد - فِیمَا جَرَی عَلَی لِسَانِکَ وَ یَدِکَ مِنْ خَیْرٍ وَ شَرٍّ فَإِنَّا شَرِیکَانِ فِی ذَلِکَ - ابن عباس مواظب باش که هر حرفی و عملی که از تو صادر شود چه خیر باشد و چه شر به خاطر اینکه تو استاندار من هستی ما هر دو در آن شریک هستیم و هرگز مردم بصره نخواهند گفت که این توهین و تحقیر ابن عباس مسئولش فقط تو هستی بلکه در این رابطه منهم در گناه تو شریک خواهم بود.»
6 – و در خصوص رابطهاش با عثمان در زمان قیام مردم بر علیه عثمان که بسترساز قتل عثمان گردید: امام علی در خطبه 240 - نهجالبلاغه شهیدی - صفحه 269 سطر یک به بعد چنین میگوید[2]: «یَا اِبْنَ عَبَّاسٍ مَا یُرِیدُ عُثْمَانُ إِلاَّ أَنْ یَجْعَلَنِی جَمَلاً نَاضِحاً بِالْغَرْبِ أَقْبِلْ وَ أَدْبِرْ - ای پسر عباس! عثمان جز این نمیخواهد که من مانند شتر آبکش بی اراده با دلوی بزرگ به این طرف و آن طرف بکشاند - بَعَثَ إِلَیَّ أَنْ أَخْرُجَ ثُمَّ بَعَثَ إِلَیَّ أَنْ أَقْدُمَ ثُمَّ هُوَ اَلْآنَ یَبْعَثُ إِلَیَّ أَنْ أَخْرُجَ – یک روز به من میگوید از مدینه بیرون برو وقتی بیرون رفتم دوباره به من میگوید جهت خاموش کردن جنبش مردم به مدینه باز گرد امروز به من میگوید از مدینه بیرون شو - وَ اَللَّهِ لَقَدْ دَفَعْتُ عَنْهُ حَتَّی خَشِیتُ أَنْ أَکُونَ آثِماً - به خدا قسم ابن عباس در این جریان جنبش مردم، آنقدر از عثمان دفاع کردم چندانکه میترسم در نزد خداوند گناهکار باشم.»
و باز در همین رابطه امام علی در نامه 6 - نهجالبلاغه شهیدی - صفحه 274 سطر آخر میفرماید: «وَ لَعَمْرِی یَا مُعَاوِیَةُ - ای معاویه به جانم سوگند - لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِکَ دُونَ هَوَاکَ لَتَجِدَنِّی أَبْرَأَ اَلنَّاسِ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ - ای معاویه اگر با دیده خِردت بنگری و هوای نفس و قدرت را از سرت بیرون کنی خواهی دید که من از دیگر مردمان نسبت به ترور و ریختن خون عثمان بیزارتر بودم.»
7 - در خصوص مشروعیت و مقبولیت شورای سقیفه امام علی در خطبه 162 - صفحه 165 - نهجالبلاغه شهیدی سطر سوم به بعد میفرماید: «لبعض أصحابه و قد سأله کیف دفعکم قومکم عن هذا المقام و أنتم أحق به فقال: یکی از یاران امام علی که ظاهرا وابسته به قبیله اسد بود و از طرف مادر با امام علی خویشاوندی داشت از امام علی در باب سقیفه میپرسد که چگونه قوم شما (یعنی قریش) از رسیدن به خلافت شما جلوگیری کردند، در صورتی که شما به این مقام از همه آنها سزاورتر بودید؟ امام علی در پاسخ سوال او میفرماید: یَا أَخَا بَنِی أَسَدٍ إِنَّکَ لَقَلِقُ اَلْوَضِینِ - ای برادر بنی اسد مثل اینکه زین اسبت لق است[3] - تُرْسِلُ فِی غَیْرِ سَدَدٍ وَ لَکَ بَعْدُ ذِمَامَةُ اَلصِّهْرِ وَ حَقُّ اَلْمَسْأَلَةِ وَ قَدِ اِسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ - سوال ناسنجیدهائی کردی میخواستم به تو پاسخی ندهم ولی حق خویشاوندی و تلاش تو جهت دانستن بر من حکم کرد که پاسخ سوالات را بدهم پس در پاسخ سوالات در باب سقیفه بدان - أَمَّا اَلاِسْتِبْدَادُ عَلَیْنَا بِهَذَا اَلْمَقَامِ وَ نَحْنُ اَلْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ اَلْأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ (ص) نَوْطاً - وارثین خلافت سقیفه خودسرانه خلافت را عهده دار شدند و ما را که نسب برتر و پیوند استوار و محکم با رسول خدا داشتیم بر کنار زدند - فَإِنَّهَا کَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِینَ وَ اَلْحَکَمُ اَللَّهُ وَ اَلْمَعْوَدُ إِلَیْهِ اَلْقِیَامَةُ - خلاصه گروهی که آنها باشند به خلافت رسیدند و گروه دیگر که ما باشیم سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدیم داور اصلی خداوند است و بازگشتگاه روز قیامت میباشد.»
پس از اینکه امام علی به صورت سر بسته داستان سقیفه را در این چند جمله خلاصه کرد و به صورت سر بسته گفت که در سقیفه:
اولا - به صورت خودآگاه جناح ما را کنار زدند و خودسرانه خلافت را تصاحب کردند.
ثانیا - حاصل سقیفه آن شد که گروهی که شیخین باشند به خلیفه رسیدند و گروه دیگر که ما باشیم سخاوتمندانه از قدرت چشم پوشیدیم و مساله تمام شد و قضاوت نهائی هم در این رابطه خداوند میکند و ما موضوع سقیفه را فراموش کردیم. سخن که به اینجا رسید امام علی یک مرتبه پیام تاریخی خود را در باب سقیفه مطرح میکند و آن اینکه با خواندن این شعر امروء القیس «وَ دَعْ عَنْکَ نَهْباً صِیحَ فِی حَجَرَاتِهِ - وَ لَکِنْ حَدِیثاً مَا حَدِیثُ اَلرَّوَاحِلِ - معنی این شعر آن است که رها کن و واگذار قصه غارتگری را که در اطراف آن فریادها و سرو صداها بلند شده است هم اکنون حدیث تازه غارت جدید را مطرح کن.»
به عبارت دیگر امام علی با خواندن این شعر و با پیوند به آن ضرب المثلی که در آغاز آورد که به سوال کننده گفت که برادر زین اسبت لق است، میخواهد به سوال کننده بفهماند که برادر تضاد اصلی جامعه دیگر سقیفه نیست، نبش قبر نکن، بچسب به تضاد اصلی زمان که معاویه و بنیامیه میباشد «وَ هَلُمَّ اَلْخَطْبَ فِی اِبْنِ أَبِی سُفْیَانَ - جریان سقیفه را رها کن بیا و بشنو داستان بزرگ و مهم معاویه را.»
و باز در همین رابطه سقیفه امام علی در نامه 6 - نهجالبلاغه شهیدی - صفحه 274 سطر 9 چنین میگوید: «إِنَّهُ بَایَعَنِی اَلْقَوْمُ اَلَّذِینَ بَایَعُوا أَبَا بَکْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَی مَا بَایَعُوهُمْ عَلَیْهِ - ای معاویه من آنچنان به خلافت انتخاب شدم که قبل از من توسط بیعت کردن همین مردم ابوبکر و عمر و عثمان انتخاب شده بودند - فَلَمْ یَکُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ یَخْتَارَ وَ لاَ لِلْغَائِبِ أَنْ یَرُدَّ - موقعی که مردم شخصی را انتخاب کردند برای حکومت غائبین حق ندارند رای مردم را نادیده بگیرند و کسی دیگری به حکومت انتخاب نمایند - وَ إِنَّمَا اَلشُّورَی لِلْمُهَاجِرِینَ وَ اَلْأَنْصَارِ فَإِنِ اِجْتَمَعُوا عَلَی رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً کَانَ ذَلِکَ لِلَّهِ رِضًا - اگر شورای مهاجرین و انصار فردی را برای حکومت انتخاب کردن و او را امام خود نامیدند این انتخاب مردم موضوعی است که مورد رضایت پروردگار میباشد.»
ادامه دارد
[1] . عسکر یعنی شتر که ابن عباس به خاطر جنگ جمل و شتر عایشه به تحقیر در سرزنش دشمنان علی مردم بصره را حزب عسکر خوانده بود مثل اصطلاح گروهک که امروز رژیم مطلقه فقاهتی به همه دشمنان خود میدهد.
[2] . قابل توجه است که این خطبه زمانی از طرف امام علی بیان شده که ابن عباس از طرف عثمان نامهائی برای امام علی میآورد که در آن نامه عثمان از امام علی میخواهد که جهت خاموش شدن شعله قیام امام علی مدینه را ترک کند و به نخلستانهای ینبع که خود امام علی با کار خود بر پا کرده بود و مال خود امام علی بود برود امام علی پس از خواندن نامه عثمان خطاب به عبدالله عثمان این خطبه را بیان میکند.
[3] . قابل توجه است که امام علی با این ضرب المثل که زین اسبت لق است میخواهد به فرد سوال کننده بفرماید که با این گونه سوالهای عوضی در این شرایط داری اشتباه راه میروی (البته پرواضح است که «اشتباه راه رفتن» بدتر است از «راه اشتباه رفتن» میباشد چراکه اگر کسی «راه اشتباه» برود بالاخره پس از مدتی به بن بست میرسد که این موضوع باعث میگردد تا فرد به اشتباه خود پی ببرد، در صورتی که اگر کسی «اشتباه راه» برود به خاطر اینکه به بن بست نمیرسد هرگز به اشتباه خود پی نخواهد برد. بنابراین از نظر امام علی سوال عوضی کردن نوعی «اشتباه راه رفتن» است به همین دلیل امام علی با این ضرب المثل به طرف میفهماند که برادر داری اشتباه راه میروی).