مبانی سوسیالیسم

اسلام کار - اسلام سرمایه، اسلام اشتراکیت - اسلام مالکیت، اسلام ما - اسلام من

اسلام ضد استثمارگر - اسلام مدافع استثمارگر، اسلام ابوذر - اسلام ابوسفیان، اسلام سربداریه - اسلام صفویه، اسلام سوسیالیستی، اسلام لیبرالیستی – بخش 28

حاصل آن چه در این قسمت گفته شد:

1- اگرچه اشتراکیت اقتصادی و اجتماعی که همان سوسیالیزم می‌باشد از قرن نوزدهم در غرب صورت کلاسیک به خود گرفته است ولی به صورت یک - رویه- دارای تاریخی کهن می‌باشد.

2- در اسلام اولین کسی که به صورت تئوریک اشتراکیت را مطرح کرد -امام محمد غزالی- می‌باشد که در قرن چهارم و پنجم هجری به تبیین آن پرداخت.

3- آبشخور اصلی اشتراکیت در اسلام بازگشت پیدا می‌کند به قرآن و وحی و پیامبر اسلام.

4- مبانی اشتراکیت در قرآن و وحی و اندیشه پیامبر اسلام  بر دو اصل تشکیل می‌گردد؛ یکی- اصالت و هویت اجتماع در برابر فرد. دوم- کار ذاتی انسان (که اصل هویت اجتماعی در قرآن توسط حیات و ممات و تکامل و انحطاط و مسئولیت و نامه اعمال و کتاب در اجتماع انسانی، روز قیامت تبیین می‌شود، هم چنین تبیین اصل نبوت - در آیه 25 سوره حدید- در راستای وادارکردن توده‌ها جهت قیام به قسط نیز در همین رابطه قابل تفسیر می‌باشد)، اما در خصوص کار ذاتی انسان در اسلام آن را پیامبر به توسط اصل معاد تبیین نموده است، چراکه طرح معاد توسط پیامبر اسلام بر پایه کار ذاتی و کار اجتماعی فرد و جامعه استوار می‌باشد.

سوره نجم آیه 39-  «وَأَنْ لَيسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى - مبنای پاداش انسان کار انسان می‌باشد».

سوره نازعات آیه 35- «يوْمَ يتَذَكَّرُ الْإِنْسَانُ مَا سَعَى - قیامت روزی است که انسان در برابر کارش قرار می‌گیرد»

سوره نباء آیه 40- «...يوْمَ ينْظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يدَاهُ...- قیامت روزی است که انسان کار های گذشته خود در دنیا را می‌بیند»

سوره زلزال آیه 6 و 7 و 8- « يوْمَئِذٍ يصْدُرُ النَّاسُ أَشْتَاتًا لِيرَوْا أَعْمَالَهُمْ - فَمَنْ يعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيرًا يرَهُ - وَمَنْ يعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يرَهُ - قیامت روز است که مردم دسته دسته می‌آیند تا کار های خودشان به آن‌ها نشان داده شود، پس اگر کسی یک ذره کار خوب بکند آن کار خوب را می‌بیند و اگر کسی یک ذره کار بد بکند، همان کار بد را خواهد دید.»

5- در اسلام اصل اشتراکیت در اقتصاد و نژاد و جنسیت و... توسط پیامبر و به صورت روایت های مختلف مطرح شده است.

6- از نظر قرآن آن چنان که در (آیه 213 سوره بقره) نیز مطرح شده است - منشاء اجتماعی تاریخ انسان به صورت امت واحد یا جامعه اشتراکی اولیه بوده است- که بعدا جامعه انسانی گرفتار دو اختلاف شد؛ یکی اختلاف اولیه و دیگری اختلاف ثانویه، اختلاف اولیه که زمینه ساز بعثت انبیاء بوده است معلول پیدایش “من” فردی در عرصه “ما”ی اجتماعی نیز می باشد، زیرا “من” فردی معلول پیدایش پدیده مالکیت و بر پایه آن استثمار و تبدیل کار اجتماعی به کار فردی و کار کالائی بوده است، اختلاف ثانویه معلول خود مذهب پیامبران بوده است که بعد از مرگ آن‌ها توسط روحانیون آن مذهب و در جهت الینه کردن توده‌ها بر آمده است.

7- استحاله “ما”ی اجتماعی به “من” فردی در امت واحده اولیه - معلول استحاله کار اجتماعی به کار فردی- در عرصه تکوین مالکیت و استثمار و طبقه در جامعه اشتراکی اولیه بوده است.

8- آن چنان که کار اجتماعی به عنوان پراکسیس انسان ساز در خدمت اعتلای جوهر انسانی می‌باشد، کار کالائی (یا کار فردی) نیز باعث از خود بیگانگی انسان می‌گردد.

9- به موازات از خود بیگانگی انسان در عرصه کار کالائی “من” حقیقی انسان که همان “ما”ی اجتماعی انسان نیز می‌باشد از خود بیگانه شد و با از خودبیگانگی “من” حقیقی انسان بود که «خود انسانی» شکل گرفت، خود انسانی معلول از خود بیگانگی و بر عکس “من” حقیقی انسان بود که کلیتی واحد داشت، اما خود انسانی صورت - متکثر- پیدا کرد.

10- اخلاق در مکتب انبیاء و عرفا عبور از - خود- های متعدد و نیل به “من” واحد می‌باشد، با این تفاوت که عرفا معتقدند که؛ برای رسیدن به “من” حقیقی می‌بایست - خود های متکثر- خود را کشت، اما قرآن معتقد است برای رسیدن به “من” حقیقی نه تنها نباید خود های متکثر خود را کشت، بلکه باید مانند باغبانی آن ها را در سرزمین تقوا پرورش داد و از پرورش آنها به “من” حقیقی دست پیدا کرد.

11- پیدایش - مالکیت و استثمار و طبقه- در جامعه اشتراکیه اولیه باعث گردید تا کار اجتماعی (که برای انسان به عنوان یک امر ذاتی و پراکسیس جوهر انسان و شرافت انسانی بود) بدل به کار برونی یا کار کالائی بشود، که در بازار قابل خرید و فروش می‌باشد و بدین سان کار کارگر که در شکل اجتماعی آن - عامل حیات او بود- در شکل کالائی و برونی آن به عنوان - قاتل کارگر- در آید، چراکه توسط مالکیت - پراکسیس ذاتی انسان بدل به عامل از خود بیگانه خود او- گردید.

12- تا زمانی که کار کالائی بدل به کار اجتماعی نشود و انسان دارای -انسانیت تجزیه شده- باشد، امکان بازگشت به «من حقیقی» وجود ندارد.

13- برای تبدیل - کار کالائی به کار اجتماعی- باید مالکیت و استثمار و طبقه را در جامعه بتوانیم با «اجتماعی کردن تولید و توزیع» از بین ببریم.

14- تا زمانی که تولید و توزیع در جامعه شکل اجتماعی پیدا نکند، امکان تحقق سوسیالیسم علمی (یا اجتماعی کردن تولید و توزیع) وجود نخواهد داشت.

15- زمانی که - کار اجتماعی انسان- بر پایه مالکیت و استثمار به صورت - کار کالائی- در آمد، رابطه کار با کارگر به یک امر بیرونی تبدیل گردید، یعنی کار برای انسان دیگر «ذاتی» نبود، لذا عامل از خود بیگانگی او شد.

16- از نظر قرآن -از خود بیگانگی- در انسان زمانی بوجود می‌آید که کار (به عنوان یک پراکسیس) از جوهر انسان جدا بشود.

17- وقتی انسان در جامعه طبقاتی استثمار می‌شود، با استثمار او - کار ذاتی افراد بدل به کار برونی و کالائی- می‌گردد، و «استحاله کاری» - که معمار وجودی انسان بود- به عامل از خود بیگانگی انسان تبدیل می‌گردد.

18- بزرگ‌ترین فونکسیون - مالکیت و استثمار و استبداد و استحمار مذهب تحریف شده (زر و زور و تزویر)- در این است که کار ذاتی انسان (یا کار اجتماعی) را بدل به کار کالائی (یا کار برای بازار و یا کار برونی) می کند.

19- مبانی تحقق سوسیالیزم یا اشتراکیت در جامعه انسانی عبارتند از:

الف- کار انفرادی (یا کار برونی یا کار اجباری یا کار برای بازار یا کار کالائی) انسان به کار اجتماعی (یا کار ذاتی یا کار اختیاری) استحاله می شود.

ب- جایگزینی - روحیه اجتماعی- و زندگی اجتماعی به جای روحیه - فردی- یا اندیویدوالیزم و زندگی فردی.

20- در یک دسته بندی کار انسان به اشکال زیر تقسیم می‌شود:

الف- کار اختیاری

ب- کار اجباری

ج- کار فردی

د- کار اجتماعی

ه- کار کالائی

و- کار ذاتی

21- بر پایه نوع برخوردی که هر یک از انواع اسلام با موضوع - کار انسان و روحیه اجتماعی و روحیه فردی- می‌کنند، به؛ اسلام کار یا اسلام سرمایه یا اسلام سوسیالیستی  یا اسلام لیبرالیستی یا اسلام فردی و یا اسلام اشتراکی، تقسیم می‌شوند.

22- بزرگ‌ترین تحول اقتصادی که پیامبر اسلام در جامعه انسانیت بوجود آورد آن که؛ بر پایه «اصل معاد» کار برونی انسان را بدل به کار ذاتی کرد (رجوع شود به؛ آیه 39 سوره نجم، آیه 35 سوره نازعات، آیه 40 سوره نباء، آیه 6 و 7 و 8 سوره زلزال و...) که استحاله کار در اسلام و قرآن به صورت - پراکسیس انسان ساز- در آمد. البته پیامبر اسلام کار درونی انسان را بدل به انواع کار اجتماعی کرد؛ یا مجاهدت در راه خدا و مردم و جامعه مسلمین، نیز کار اخلاقی که همان مبارزه با هواهای نفسانی می‌باشد و همین طور کار طبیعی که هم کار تولیدی و تلاش برای تامین معیشت دنیا  و هم کار فکری می‌باشد.

23- پیامبر اسلام توسط -اصل معاد- کار و عمل را از صورت برونی به صورت ذاتی انسان درآورد و بر این مبنا بود که فرمود:

«من لا معاش له لا معاد له - کسی که کار معیشتی نکند نمی‌تواند کار معادی بکند» یا فرمود:

«مداد العلماء أفضل من دماء الشهداء - کار فکری صحیح از کار اجتماعی برتر است، چراکه سازنده آن می‌باشد» یا فرمود:

«کان اکثر عباده ابی ذر التفکر - بیشتر کار اخلاقی ابوذر کار فکری بود» و یا فرمود:

«احبب لغیرک ما تحب لنفسک و اکره له ما تکره لنفسک - کار اجتماعیت باید مانند کار فردیت باشد» یا فرمود:

«کن فی الدنیاک کانک تعیش ابدا و کن فی الاخره کانک تموت غدا - برای دنیایت آن چنان کار کن که تا ابد زنده هستی و برای آخرتت آن چنان کار کن که انگار فردا می‌میری» و یا فرمود:

«الهم بارکنا فی الخبز - خدایا نان (کار معیشتی) را بر ما مبارک کن (یا به عبارت دیگر زنده باد نان)» و یا فرمود:

«لا رهبانیه فی الاسلام - در اسلام خود سازی و یا کار اخلاقی در بستر جدائی از کار اجتماعی صورت نمی‌گیرد» و یا فرمود:

«افضل الجهاد کلمه حق عند امام جائر - بالاترین کار اجتماعی فریاد حق طلبانه بر سر امام جائر و حاکم بر جامعه می‌باشد» و یا فرمود:

«بعثت لاتمم المکارم اخلاق - من مبعوث شدم تا کار اخلاق مکرمتی انسان را کامل کنم» یا فرمود:

«علیکم بمکارم الاخلاق - بر شما باد کار اخلاق مکرمتی (نه اخلاق رهبانی)»

البته قبل از پیامبر اسلام، قرآن بر - پایه کار و عمل ذاتی- فرد «عمل انسان» را به صورت یک پراکسیس سازنده انسان نگاه می‌کند (سوره انسان آیه 1 تا 3 «هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يكُنْ شَيئًا مَذْكُورًا - إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا - إِنَّا هَدَينَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا».

 و سوره بقره آیه 124 «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيتِي قَالَ لَا ينَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ».  و سوره بقره آیه 37 «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»).

24 - در دیسکورس قرآن رابطه “من” و ما بر پایه رابطه “من” و - خود- تبیین می‌گردد (سوره شمس آیه 7 تا 10 «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا - فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا - قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا - وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا»). خود انسان از نظر قرآن -“من” حقیقی از خود بیگانه شده- است که در انسان به صورت - خود های نفسانی- در می‌آید و از نظر قرآن “من” حقیقی هر انسانی همان “ما”ی اجتماعی انسان می‌باشد، چراکه “من” حقیقی انسان در عرصه کار برونی و غیر اجتماعی و فردی از خود بیگانه می‌شود و با از خود بیگانگی “من” حقیقی است که - خود های نفسانی متعدد- در هر فرد بوجود می‌آید، از نظر قرآن (برعکس اهل تصوف که معتقد به کشتن خود های نفسانی انسان برای رسیدن به “من” حقیقی هستند) بر پایه «پرورش دوباره خود های متعدد درونی هر فرد» (و در بستر عمل صالح و عمل خاسر که همان "فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا" می‌باشد) است که از درون همان خود های نفسانی می‌توان به “من” کلی و واقعی که همان “من” انسانی و اجتماعی ‌باشد، دست پیدا کرد.

25 - عرفا و متصوفه (بر پایه اندیشه عرفان هند شرقی) معتقد به کشتن خود های متعدد درونی انسان جهت رسیدن به “من” حقیقی بودند، در مثنوی از دفتر اول - صفحه 71 - سطر 7 آمده است:

ای شهان کشتیم ما خصم برون           ماند خصمی زان به تر در اندرون

کشتن این کار عقل و هوش نیست        شیر باطن سخره خرگوش نیست

سهل شیری دان که صف‌ها بشکند      شیر آن را دان که خود را بشکند

عرفا و متصوفه به توسط کشتن - خود های متعدد درونی- معتقد بودند که “من” انسانی دوباره متولد می‌گردد، اما پیامبر اسلام معتقد به کشتن خود های متعدد نفسانی نبود بلکه باور داشت که؛ با پرورش همین خود های درونی انسان است که “من” حقیقی انسان متولد می‌گردد.  و اخلاق نیز در دیسکورس پیامبر اسلام عبارت است از؛ پرورش “من” حقیقی انسان که از درون - خود های متعدد درونی- فرد متولد می شود (در صورتی که اخلاق در اندیشه ارسطوئی عبارت بود از تسلط قوه عاقله بر دو قوه غضبیه و شهویه فرد).

26- خود های متعدد درونی انسان معلول از خود بیگانگی “من” اجتماعی یا “من” حقیقی انسان می‌باشد که در بستر اجتماع و بر پایه استحاله کار درونی و ذاتی انسان و تبدیل آن به کار برونی یا کار کالائی که توسط استثمار اجتماعی و استبداد اجتماعی و استحمار اجتماعی بوجود می‌آید، و تا زمانی که در آن جامعه -استثمار و استبداد و استحمار- از بین نرود امکان تحقق “من” حقیقی در آن اجتماع وجود ندارد.

27- “من” ثانویه درونی انسان که از - پرورش خود های متعدد درونی- انسان و در بستر عمل صالحه حاصل می‌شود، عبارت است از همان «انسان کلی» که در تمام انسان‌ها وجود دارد و برابر با “ما”ی اجتماعی می‌باشد.

28- تا زمانی که “من” حقیقی که همان “ما”ی اجتماعی می‌باشد در یک جامعه انسانی مادیت پیدا نکند، امکان استقرار نظام -اشتراکیت و سوسیالیزم- در آن جامعه نیست و اگر نظام اشتراکیت و سوسیالیزم در یک جامعه قبل از تحقق “من” حقیقی یا “ما”ی اجتماعی به توسط عوامل برونی تحقق پیدا کند، این نظام (اشتراکی و سوسیالیزم) ناپایدار خواهد بود و از بین خواهد رفت، آن چنان که در قرن بیستم شاهد بوجود آمدن این گونه نظام های سوسیالیستی در کشور های مختلف قاره آسیا و اروپا و آفریقا و آمریکا بودیم، که تمامی آن‌ها در پایان قرن بیستم سقوط کردند و علت سقوط همه این‌ها آن بود که؛ نظام اشتراکیت دولتی یا سوسیالیسم دولتی در این کشورها بر “ما”ی اجتماعی استوار نبود.

ادامه دارد