مبانی تئوری حزب در اندیشه ما

اصول سازماندهی افقی و سازماندهی عمودی – بخش 14

مقدمه:

یکی از ضربه خورهای عمده و مهم جریان تحزب‏گرای پیروان اندیشه شریعتی - طیفی بودن تئوری‌های عام و خاص و مشخص- در عرصه‌های عملی و نظری در بین پیروان شریعتی است که به عنوان مبانی استراتژی و هم به عنوان مبانی فلسفی و تاریخی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و انسانی و... لحاظ می‌باشد، البته این طیف بندی در اندیشه هواداران شریعتی بازگشت پیدا می‌کند به سیر تکوین پروسس اندیشه خود شریعتی، چراکه در میان تئوریسین‌های سترگ تاریخ بشر کمتر اندیشمند بزرگی پیدا می‌کنیم که مانند شریعتی سیر تکامل و تطور فرآیندهای مختلف عملی و نظری را که پروسس یک مکتب است، تماما به توسط یک فرد صورت گرفته باشد. برای نمونه اگر شما اندیشه مارکسیسم را بخواهید در طول یک صد و پنجاه سال گذشته که از تولد آن می‌گذرد، در مقایسه با اندیشه شریعتی مورد مقایسه قرار بدهید (گرچه در طول این مدت که از عمر مکتب مارکسیسم می‌گذرد) این اندیشه دچار تطورات و تکامل و افت و خیز و فراز و نشیب‌های فراوان نظری و عملی شده است، اما آنچه به عنوان خودویژگی عمده این تحولات و تطورات و فراز و نشیب‌های مکتب مارکس می‌باشد، این حقیقت است که هیچ کدام از آن‌ها توسط خود مارکس انجام نگرفته است بلکه بخشی از آن توسط افراد و اندیشمندان بزرگ دیگری مثل انگلس یا لنین یا مائو یا کائوتسکی و یا تنگ شیاپینگ و... صورت گرفته است، که این موضوع باعث گردید تا افراد یا جریان‏هائی که می‌خواهند بر پایه اندیشه مارکس دست به دستگاه سازی نظری و عملی بزنند، به صورت شفاف‌تری با صف بندی‌های ایدئولوژیک و استراتژی مارکسیسم روبرو بشوند و جهت انتخاب خط عملی و نظری خاص این اندیشه با مشکلات چندانی رو برو نگردند، لذا طیفی بودن گروندگان این جریان نظری و عملی به عنوان یک حُسن برای مارکسیسم می‌باشد.

اما در خصوص اندیشه شریعتی - چه در بعد نظری آن و چه در بعد عملی، و چه در عرصه تئوری عام و تئوری خاص و تئوری مشخص و چه در عرصه استراتژی- قضیه به این سادگی نیست و دلیل آن هم این است که؛ سیر تطورات فرآیندهای مختلف پروسس ایدئولوژی و استراتژی شریعتی در دوران مختلف حیات فکری خود شریعتی انجام گرفته است (نه برعکس تمامی نظریه پردازان بزرگ تاریخ بشر که به توسط افراد و اندیشمندان دیگر برای آنان انجام گرفت)، به عنوان نمونه شما در میان هواداران اندیشه شریعتی نمی‌توانید چهار فرد را که - دارای استیل فکری یکسانی در عرصه تئوری عام و خاص و مشخص و عملی و نظری شریعتی باشند- پیدا کنید! البته این موضوع در مورد «پلورالیزم معرفتی اجتماعی در اندیشه شریعتی» یک حُسن می‌باشد، اما در جهت سازمان‏گری حزبی و یا تشکیلاتی، یک مصیبت است، زیرا آن چه به عنوان مقدمه و حداقل در یک حرکت سازمان‏گر حزبی یا ارتش خلقی یا محفلی یا چریکی و... لازم می‌باشد؛ قرائت واحد افراد پیرو آن تشکیلات از استراتژی و تئوری عام آن اندیشه می‌باشد، و این همان موضوعی است که در رابطه با هواداران اندیشه شریعتی یا اصلا یافت نمی‌شود و یا تازه اگر هم پیدا شود، باید آن را به صورت یک معجزه دید و آن را تصادفی تلقی کرد. البته منهای پروسسی در اندیشه شریعتی (و در حیات شریعتی که فوقا مطرح کردیم) دلیل انتقال این فرآیندهای مختلف پروسس اندیشه شریعتی به پیروان او شده است.

فرضا طرفداران و هواداران اندیشه شریعتی نیز بدون تبیین مشخص از متدولوژی در جهت استفاده از اندیشه شریعتی آن را به صورت کلیشه ای مطالعه می‌کنند که این امر باعث می‌شود تا افراد به صورت احساسی پیرو اندیشه شریعتی بشوند (چراکه این خاصیت قلم و بیان و اندیشه شریعتی است که مخاطب خود را از هر تیپی که باشد دچار زلزله وجودی می‌کند و تمامی ذهنیت‌های گذشته او را مانند آتش فشانی به صورت مذاب در می‌آورد و لذا در این رابطه بود که دوران شاه در زندان، سردمداران تشکلات مختلف اعم از مذهبی و غیر مذهبی می‌گفتند؛ ما برای این که هواداران تشکیلاتی خود را در فرآیند اولیه جذب عنصر تشکیلاتی - سیاسی کنیم به آن‌ها تکلیف می‌کردیم تا کتاب‌های شریعتی را مطالعه کنند، چرا که اندیشه و کلام و بیان شریعتی مانند جرقه‏ائی که به انبار باروت برخورد می‌کند نیروهای اجتماعی و تشکیلاتی را در کوتاه‌ترین زمان سیاسی می‌کرد و طبیعی است تا زمانی که فرد سیاسی نشود اصلا امکان تشکیلاتی کردن او وجود ندارد و تازه اگر فرد غیر سیاسی هم تشکیلاتی بشود، هر قدر هم که این فرد در تشکیلات رشد بکند تنها یک بوروکرات یا یک تکنوکرات قوی خواهد شد نه یک - کادر همه جانبه هدایت‏گر و سازمان‏گر تشکیلاتی- به خاطر همین ویژگی اندیشه شریعتی بود که دیدیم چگونه در انقلاب ضد استبدادی 57 با تیراژ چند میلیونی کتاب شریعتی که در تاریخ ایران برای همیشه به عنوان یک خاطره باقی خواهد ماند در مدت کمتر از شش ماه کل جمعیت بیست میلیونی آن زمان کشور ایران -از شهر و روستا و زن و مرد و کارگر و کارمند و دانشجو و...- را دچار تحول سیاسی کرد.)

ولی متاسفانه در غیاب هدایت‏گری شریعتی و تشکیلات سازمان‏گر پیرو شریعتی این سونامی بهترین طعمه‏ائی شد تا موج سواران غاصب و از راه رسیده حوزه و فقه و فقاهت با چند تا فتوای تکلیفی و فقهی و بی اصل و نسب - که همه بود و نبود فکر و تئوری آن‌ها را تشکیل می‌داد- عکس خود را به دست این توده‌های از همه جا رانده و از همه جا مانده در ماه قرار دهند و هژمونی این جنبش ضد استبدادی شریعتی را به چنگ بیاورند! و لذا زمانی که این هواداران شریعتی در مرحله جذب به فعالیت تشکیلات عمودی یا افقی حزبی، خود را طرفدار اندیشه شریعتی اعلام می‌کنند، معلوم نیست که او طرفدار کدام شریعتی است!؟ آیا هوادار شریعتی چریکی است؟ یا هوادار شریعتی ارتش خلقی است؟ یا هوادار شریعتی حزبی است؟ آیا توسط کویریات شریعتی سیاسی شده است؟ یا توسط اجتماعیات او؟ و یا به واسطه اسلامیات شریعتی سیاسی شده است؟ چراکه هر کدام از این‌ها اگرچه در عرصه حرکت فردی در جامعه ممکن است دارای بازتاب چندانی نباشد، اما در عرصه تشکیلات حزبی (از آنجا که تشکیلات حزبی چه به صورت افقی و چه به صورت عمودی آن مادیت اجتماعی یک اندیشه می‌باشد) فونکسیون متفاوتی خواهد داشت. برای نمونه فردی که توسط کویریات شریعتی سیاسی شده باشد اصلا در تشکیلات حزبی (چه افقی و چه عمودی آن) یک فرد ضد تشکیلاتی فردگرا خواهد شد که در عرصه مبارزه تشکیلاتی به صورت یک تومور سرطانی و آفت و اپیدمی درخواهد آمد (که مانند عبدالکریم سروش یا فقط به درد ماندن در گوشه خانقاه می‌خورد و یا باید آماده هو شدن باشد، یا مانند بازرگان پیر که در مجلس اول حکومت خمینی زیر طرحی را جهت - خانه نشین کردن زنان ایرانی- امضاء کند، یا در برابر خمینی بایستد و به او بگوید که؛ بعد از خدا در زمین ما به تو پناه می‌بریم، و وصیت کند که در مراسم ختم من از هرگونه بحث سیاسی خودداری شود، یا مانند محمد تقی شریعتی - پدر دکتر علی شریعتی- بعد از انقلاب یک تابلو روی دیوار اتاق خود بزند که بر روی آن نوشته است؛ هر گونه بحث سیاسی در این خانه ممنوع می‌باشد).

اما آن فردی که توسط اجتماعیات شریعتی سیاسی شده باشد (اعم از این که اجتماعیات شریعتی با تکیه بر تئوری سوسیالیسم علمی- او باشد یا اگزیستانسیالیست فلسفی باشد و یا اومانیسم اخلاقی و یا دموکراسی ضد لیبرالیستی و یا رادیکالیزم ضد امپریالیستی و یا ضد صهیونیستی شریعتی باشد)، مانند ابوذر غفاری یا عبد الله ابن مسعود و یا ابراهیم خلیل و یا میثم تمار و یا عمار یاسر و... هر کجا که باشند و یا در هر زمانی که ظاهر بشوند «خود به تنهائی یک حزب خواهند بود» و هر کجا بدون تابلو که بروند؛ هم سازمان‏گر هستند وهم هدایت‏گر و هم خلاق سیاسی می‌باشند، و در همین رابطه اگر فردی توسط فلسفیات و یا اسلامیات شریعتی سیاسی شده باشد (از آنجا که اسلامیات شریعتی حتی از سال 45 که او رسما نهضت فکری خود را آغاز کرد تا اردیبهشت 56 که شریعتی در داخل کشور بود، فرآیندهای مختلف -انطباقی و تطبیقی- را طی کرده است، به طوری که اصلا اسلامیات در «امت و امامت» با اسلامیات در «میعاد با ابراهیم» و اسلامیات در مقدمه «اسلام شناسی» مشهد و اسلامیات در «حسین وارث آدم» و اسلامیات در «اسلام شناسی» ارشاد، قابل مقایسه با هم نیستند) اصلا نمی‌توان او را در بستر یک تشکیلات حزبی جذب کرد! چراکه قبل از هر چیز باید او را در برابر این سوال قرار داد که؛ شما با کدامین اسلام شریعتی سیاسی شده‌اید و اکنون می‌خواهید جذب تشکیلات حزبی بشوید؟ آیا با (اسلام انطباقی) مقدمه «اسلام شناسی» مشهد و یا اسلام انطباقی «امت و امامت» و... می‌خواهید که کار تشکیلاتی کنید؟ که این امکان پذیر نیست (ما در نیمه اول دهه 80 دیدیم که چگونه جریان دفتر پژوهش‌های فرهنگی دکتر شریعتی با تکیه بر -اسلامیات انطباقی شریعتی- توانستند به لیبرالیزه کردن اندیشه شریعتی و نفی اسلامیات تطبیقی او بپردازند، آنان با تکیه بر مبانی اسلامیات انطباقی شریعتی تمامی مبانی تئوریک اسلامیات تطبیقی او مثل؛ مبارزه طبقاتی و سوسیالیسم علمی و دیالکتیک تاریخی، اجتماعی و طبقاتی- و رادیکالیزم ضد امپریالیسم- را در پای بت لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی و معرفتی و اخلاقی عبدالکریم سروش و بازرگان پیر ذبح کردند و در نتیجه اندیشه شریعتی را عقیم و سترون ساختند).

بنابراین ما در فرآیندهای تاریخ روند تکوین اندیشه شریعتی با یک شریعتی روبرو نیستیم تا توسط آن بتوانیم هوادار اندیشه شریعتی را بر طبق آن مدلیته جذب تشکیلات حزبی بکنیم و به همین دلیل ما با انواع شریعتی مواجه هستیم که (شریعتی روشنفکر و شریعتی محفلی با شریعتی هوادار جبهه ملی داخل کشور و جبهه ملی خارج از کشور و شریعتی دوران تدارک تکوین ارتش خلقی در فرانسه و شریعتی انطباقی و شریعتی تطبیقی و شریعتی حزبی و شریعتی تاریخ اندیش و شریعتی دیالکتیسین و شریعتی پیرو سوسیالیسم اخلاقی ابوذر و شریعتی طرفدار سوسیالیسم تاریخی ابراهیم خلیل و شریعتی طرفدار سوسیالیسم علمی کتاب «حسین وارث آدم» و شریعتی «پس از شهادت» و شریعتی کتاب «حسن و محبوبه» و شریعتی «شیعه یک حزب تمام» و...) به لحاظ مدلیته تشکیلاتی از فرش تا عرش با هم متفاوت می‌باشند، این همه باعث می‌گردد تا زمانی که فرد یا جمعی به صورت طیفی وارد یک جریان سازمان‏گر حزبی یا ارتش خلقی یا محفلی یا چریکی می‌شوند، گرایشات طیفی نظری و عملی آن‌ها در آن تشکیلات زمینه رشد پیدا می‌کند که این امر باعث می‌گردد تا آن تشکیلات حزبی یا ارتش خلقی یا چریکی را به صورت یک جبهه از نیروهای مختلف یا - شهر فرنگی از همه رنگ درآورند- و این همان مصیبتی است که در سال‌های 59 و 60 جریان نشر مستضعفین در عرصه استراتژی سازمان‏گرایانه حزبی خود - در چارچوب اندیشه شریعتی- با آن روبرو گردید، چراکه از اردیبهشت سال 58 (پس از آزادی از زندان خمینی که بعد از ترور مطهری به اتهام فرقانی بودند همه اعضاء را دستگیر کرده بودند) ما کار تشکیلات حزبی را آغاز کردیم، تنها معیار جذب ما در تشکیلات نشر مستضعفین -هواداری از اندیشه شریعتی به صورت کلی و عام و غیر کنکریت بود. بدون آنکه مشخص کنیم که کدام بخش از اندیشه شریعتی مورد نظر ما می‌باشد و از آنجا که تشکیلات نشر مستضعفین تنها تشکیلات تحزب‏گرای اندیشه شریعتی بود، لذا سیل هواداران این اندیشه از همان آغاز و در همه شهرهای ایران به طرف این تشکیلات سرازیر گردید، و شرایط به طوری بود که تشکیلات نشر را غافل گیر کرد و به علت کمبود کادر همه جانبه تشکیلاتی که؛ خود معلول سزارین پروسه تکوین تشکیلات زودرس در سال 57 بود، باعث گردید که کار ما فقط «جذب نیرو و آموزش» بدون در نظرگیری فیلترینگ تشکیلاتی باشد که حاصل این امر آن شد تا سیل هواداران شریعتی به صورت - طیف فکری- وارد تشکیلات نشر مستضعفین بشوند، و از آنجا که هر جریان در این طیف رنگارنگ اندیشه شریعتی، تشکیلات نشر مستضعفین را بستر رشد خود می‌دید، لذا تا تشکل بخواهد به جمع بندی از وضعیت نیروها اقدام نماید، که تشکیلات نشر مستضعفین به یک باره در عرض مدت 18 ماه که از جذب نیرو می‌گذشت، به صورت یک جبهه اعلام نشده و خزنده از جریان‌های گوناگون نشأت گرفته از اندیشه شریعتی سر در آمد، که از هر گرایشی یک مدلیته جریانی در آن یافت می‌شد -از چریک‏گرائی تا محفل‏گرائی و صوفی خانقاهی و حزبی سازمان گر...- و به موازات گرم شدن تنور چریک‏گرائی و ارتش خلقی مجاهدین خلق در جامعه ایران و بسته شدن فضای اجتماعی توسط رژیم توتالی‌تر و مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران (از نیمه دوم سال 59)، جریان‌های رنگارنگ طیفی طرفداران شریعتی در تشکیلات نشر مستضعفین نمودار شد که حاصل آن شد که؛ هر بخشی از تشکیلات نشر مستضعفین (در تهران و شهرستان‌ها) ساز خود را بزند و تلاش می‌کردند تا کل تشکیلات نشر را به دنبال دیدگاه خود بکشانند. فرضا آن که؛ به دیدگاه چریکی و ارتش خلقی می‌اندیشید تمام تلاش خود را گذاشته بود تا این تشکیلات را به دنباله روی از مجاهدین خلق بکشاند، کسی که روشنفکر و محفلی بود می‌کوشید تا؛ تشکیلات نشر را به سمت فردگرائی و راست‏گرائی هدایت نماید، کسانی نیز بودند که با اندیشه حزبی و سازمان‏گر کوشیدند تا با تشکیل پلنوم و... چپ نمائی و فرار به جلو، خواسته خود را تحقق بخشند.

این وضعیت تشکیلاتی و آن شرایط داغ چریک‏گرائی و بگیر و ببند رژیم مطلقه فقاهتی ما را به پراگماتیسم و روزمرگی کشانیده بود، چراکه خانه از پای بست به لرزه درآمده بود و راه حل آن هم می‌بایست از همان - پای بست- آغاز می‌شد، که در آن شرایط و وضعیت خاص و با آن فراگیری و گستردگی تشکیلاتی و آن امکانات کادری محدود، درمانش غیر ممکن بود، زیرا نه فضای خفقان حاکم سیاسی اجازه این کار را به ما می‌داد و نه قاعده و بدنه تشکیلاتی (که در آن فضای گرم چریک‏گرائی کلاسیک مجاهدین) تحمل این جراحی را داشتند، و قبل از این که تیغ دسپاتیزم فقاهتی حاکم این تشکیلات را درو بکند سونامی بحران تشکیلاتی - کشتی تشکیلات نشر مستضعفین را به گل نشانده بود- البته این بحران زمین گیر کننده (در صورتی که در بدو تکوین و جذب نیروهای پیرو اندیشه طیفی شریعتی و توسط آموزش و گزینش آن‌ها غربال و تصفیه نشوند) سرانجام محتومی برای تشکیلات تحزب‏گرایانه اندیشه حزبی شریعتی می‌باشد و از ابتدا باید با طرح شاخص «کدام شریعتی؟» تشکیلات عمودی را به سمت اندیشه تحزب‏گرایانه شریعتی هدایت کرد و گرنه با هواداران طیفی شریعتی که دیدگاه‌های متفاوت از اندیشه شریعتی دارند (شریعتی ارتش خلقی، شریعتی چریکی، شریعتی کویریات، شریعتی انطباقی و یا شریعتی محفلی) که نمی‌توان تشکیلات عمودی و افقی تحزب‏گرایانه سازمان‏گر بوجود آورد، و قطعا و جزما اگر این صورت طیفی از نیروهای جذب شده هواداران اندیشه طیفی شریعتی در هر جریان تحزب‏گرایانه سازمان‏گر اندیشه حزبی شریعتی وارد شوند آن را دچار سونامی بحران خواهد کرد! آن جریان در قدم اول قبل از هر چیز و برای پیش گیری از درغلطیدن به این سونامی در حرکت تشکیلاتی باید - وضعیت خود را با طیف هواداران شریعتی- که می‌خواهند جذب تشکیلات عمودی حزبی بشوند روشن کنند، چراکه ما جز بر پایه قرائت واحد حزبی از اندیشه شریعتی نمی‌توانیم با اندیشه طیفی شریعتی تشکیلات عمودی سازمان‏گر حزبی بر پا کنیم، به عبارت دیگر برای ساختن تشکیلات عمودی نباید به سیاهی لشکر و کمیت نیرو فکر کرد چراکه یک حرکت (چه به صورت عمودی و چه به صورت افقی آن) که در راستای اندیشه شریعتی تشکیلاتی «تحزب‏گرا و سازمان‏گر» باشد، در هر زمانی که در جامعه ایران تکوین یابد، با سیل نیرو روبرو خواهند شد و اندیشه شریعتی تا هزار سال دیگر هم از چنان پتانسیلی برخوردار می‌باشد که در جامعه ایران بتواند به صورت سیل آسا نیرو آزاد کند. پس «کدامین شریعتی؟» کلیدی‌ترین فیلترینگ است که ما موظف هستیم تا در آغاز حرکت تحزب‏گرایانه خود (در شکل حزب عمودی) در برابر سیل نیروهای آزاد شده اجتماعی پیرو اندیشه طیفی شریعتی قرار دهیم؟ و این فیلترینگ مشخص کند که در طیف هواداران شریعتی چه کسی به حرکت تحزب‏گرایانه او اعتقاد دارد؟ (یا شریعتی چریکی؟ یا شریعتی ارتش خلقی؟ یا شریعتی محفلی؟ یا شریعتی انطباقی؟ یا شریعتی تطبیقی؟ یا شریعتی دیالکتیسین؟ و یا شریعتی سوسیالیسم علمی حزبی؟ یا...) و لذا تا زمانی که هوادار شریعتی تکلیف خودش را با این سوالات به صورت همه جانبه روشن نکند و تحت آموزش اولیه ایدئولوژیک و استراتژی حزبی در نیاید و طیف‏گرائی عملی و نظری در یک سمت گیری مشخصی قرار نگیرد، هر گونه اقدام عملی حزبی در حرکت شریعتی امری اشتباه خواهد بود و قطعا به بن بست گرفتار خواهد شد!

البته باز هم تاکید می‌کنیم که تکوین این مشکلات باز گشت پیدا می‌کند به سیر تطور اندیشه شریعتی در عرصه های؛ تئوری عام و تئوری خاص و تئوری مشخص و استراتژی، به طوری که خود شریعتی تا آخر عمر به صورت معجونی و پلورالیستیک با این فرآیندهای مختلف حیات فکری خود برخورد می‌کرد، شریعتی در زمانی که به عنوان یک دیالکتیسین تاریخی و بر پایه سوسیالیسم علمی به طرح استراتژی اقدام عملی سازمان‏گرایانه حزبی می‌پرداخت، همان زمان هم با طرح قصه حسن و محبوبه (یعنی همان تئوری چریکی و ارتش خلقی سال‌های 36 تا 42) حیات فکری‌اش را هم مطرح می‌کرد. بنابراین برای نجات از این مشکل بحران ساز، هواداران اندیشه شریعتی که معتقد به استراتژی اقدام عملی سازمان‏گرایانه حزبی هستند، قبل از شروع هر گونه کار تشکیلاتی باید تکلیف خود را با این سوال استراتژیک مشخص کنند که؛ کدامین شریعتی؟ یا این سوال را که؛ کدام شریعتی مربوط به شریعتی تحزب‏گرایانه سازمان‏گر است؟ و این ذهنیت خود را پاک کنند که هر هوادار شریعتی می‌تواند یک عضو یا یک کادر حزبی بشود، این چنین نیست! تنها آن هوادار شریعتی می‌تواند عضو یا کادر بشود که در دستگاه تصفیه خانه نظری و عملی تشکیلات حزبی بتواند؛ «شریعتی حزبی» را از شریعتی چریکی و ارتش خلقی و محفلی... متمایز نماید، البته از طرف حزب، داشتن متدولوژی جهت مطالعه کتاب‌های شریعتی هر چند لازم است ولی کافی نمی‌باشد، زیرا به اشاره مطرح کردیم که شریعتی تا آخر عمرش (اگرچه فرآیندهای تکاملی نظری و عملی خود را به سرعت طی می‌کرد و خاکریزهای مسیر را یک به یک پشت سر می‌گذاشت) به صورت کنکریت و مشخص و تعریف شده و شفاف که با حفظ مرزبندی باشد، تکلیف خودش را با طیف و معجون نظری و عملی خود مشخص نکرده است! و در این زمان و در این تند پیچ تاریخی که جامعه ما در آن قرار دارد این وظیفه ما است که قبل از هر کار عملی تحزب‏گرایانه با تدوین دوباره اسلام شناسی و تئوری تحزب‏گرایانه شریعتی در عرصه های؛ عملی و نظری و تئوری‌های عام و خاص و مشخص، این مرزبندی‌ها را مشخص کنیم و این خندق‌های تئوریک را ابتدا در طیف اندیشه خود شریعتی بوجود آوریم و به قول خود شریعتی؛ قبل از فتح مکه جنگ خندق فکری را در اندیشه شریعتی به پا کنیم (که تدوین درس‌های اسلام شناسی در این شرایط توسط نشر مستضعفین گامی در این رابطه می‌باشد) و سپس بر پایه این تئوری‌های مرزبندی شده -عام و خاص و مشخص عملی و نظری در عرصه ایدئولوژی و استراتژی- می‌توانیم دست به تکوین تشکیلات عمودی حزبی بزنیم و شاید یکی از بزرگ‌ترین سوال‌های خویشاوندان عملی و نظری حرکت نشر مستضعفین در فاز دوم حرکت خود (که از خرداد ماه 88 برونی شده است) این باشد که؛ چرا تا به امروز (که 30 سال از تئوری استراتژی تحزب‏گرایانه شریعتی می‏گذرد) نشر مستضعفین فاقد حرکت تشکیلاتی است و دوباره پرچم کار تئوریک را بلند کرده است؟

حاصل 30 سال کار استخوان سوز ما در عرصه استراتژی تحزب‏گرایانه شریعتی (که هر ثانیه آن به اندازه یک قرن بر ما گذشته است) جز این جمله نیست که؛ «با اندیشه شریعتی طیفی یا شریعتی معجونی یا شریعتی جبهه‏ائی نمی‌توان - حزب سازمان‏گرایانه عمودی و افقی برپا کرد- قبل از هر چیز باید به توسط کار تئوریک تکلیف خودمان را با کدامین شریعتی؟ روشن کنیم و شریعتی حزبی شفاف و خالص و پاک را از چریک‏گرائی و ارتش خلقی و انطباقی و محفلی و... تفکیک کنیم و بعد بر پایه این تئوری تدوین شده حزبی خودمان اقدام به برپائی حزب عمودی نمائیم تا تشکیلات حزب ما به تشکیلات جبهه‏ائی بدل نشود» و مانند بحران سال 59 و 60 نشر مستضعفین «کشتی تشکیلات تحزب‏گرایانه عمودی ما به گل بنشیند» البته این شیوه کار را نشر مستضعفین در دهه 50 انجام نداده بود و به این علت که نشر مستضعفین تجربه تشکیلات حزبی را بر پایه اندیشه حزبی شریعتی نداشت، نمی‌دانست که چه باید انجام بدهد و در آن زمان چنین می‌اندیشید که شریعتی در حرکت نظری خود این مرزبندی‌ها را انجام داده است و تنها ما با - تدوین روش- برای مطالعه کتاب‌های شریعتی می‌توانیم به این هدف دست پیدا کنیم.

ادامه دارد