سخن روز - بیانیه نشر مستضعفین به مناسبت:

شروع سال تحصیلی جدید (88-89) همراه با بازگشائی دانشگاه‌ها و مدارس، پیام آور سونامی جنبش دانشجوئی و دانش آموزی و جنبش معلمان برای حاکمیت فقاهتی

مقدمه: هم زمان با فرار رسیدن مهرماه و شروع سال تحصیلی جدید و بازگشائی دانشگاه‌ها و مدارس و معلمان و پیوند دوباره بیش از 15 میلیون جوان کشور در بستر کلاس و درس و آموزش، رژیم فقاهتی حاکم که خود را سرمست از سرکوب جنبش اجتماعی 22 خرداد و پیروزمند کودتای مخملی 22 خرداد و کودتای نظامی 30 خرداد و موفق در سرکوب جنبش 18 تیر و جنبش دانشجوئی می‌بیند و در حال سرکوب تمام عیار جنبش‌های قومی در غرب کشور می‌باشد، پس از عیان شدن شیوه‌های سرکوب و قتل و عام و شکنجه‌های قرون وسطائی و اعتراف گیری‌های استالینی و زندان‌های قرون وسطائی‌اش امثال کهریزک و اوین و... که آبروی از دست رفته ابوغریب و گوانتانامو و... به آن‌ها باز گردانید، این بار با اقدام فرار از جلو سعی می‌کند که با جنایت‌های قرون وسطائی رژیم فقاهت از 23 خرداد ماه تا به امروز در عرصه‌های مختلف زندان‌ها و خوابگاه‌های دانشگاه و تظاهرات آرام خیابانی مردم آتش خشم توده‌ها و دانشجویان و معلمان و دانش آموزان را خاموش نماید تا به راحتی بتواند خود را آماده سرکوب جنبش دانشجوئی و جنبش معلمان و جنبش دانش آموزان و جنبش اجتماعی سرکوب شده 22 خرداد بنماید. به هر حال آنچه با فرا رسیدن مهر ماه بیش از هر چیز رژیم فقاهتی حاکم را به وحشت انداخته است اینکه (پس از سرکوب و دستگیری تشکلات طرفدار تز اصلاح از درون رژیم فقاهتی حاکم به صورت نرم و تدریجی و غیر قهرآمیز و پارلمانتاریسمی که در کادر پنج تشکل: حزب مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، دفتر تحکیم وحدت و سازمان ادوار تحکیم، تشکل روحانیون مبارز و حزب اعتماد ملیکروبی، کارگزاران)، رهبری جنبش اجتماعی 22 خرداد را به دست گرفته‌اند و در طول 8 سال حاکمیت خود از سال 76 تا سال 84 نتوانستند بر مبنای این تز رفرمیستی خود حداقل خواسته خود را بر رژیم فقاهتی حاکم کنند با پاره شدن زنجیر پیوند جنبش اجتماعی 22 خرداد توسط سرکوب‌های خشن و قرون وسطائی همراه با فرا رسیدن ماه مهر و شروع سال تحصیلی جدید و سرازیر شدن بیش از 15 میلیون نفر به دانشگاه‌ها و مدارس، جنبش دانشجوئی بتواند با فعال شدن دوباره پس از سرکوب خشن ماه‌های اخیر بتواند به عنوان حلقه مفقوده یا زنجیر پیوند جنبش‌های مختلف:

الف - جنبش اجتماعی طبقه متوسط

ب - جنبش دانش آموزی

ج - جنبش معلمان

د - جنبش زنان

ه - جنبش کارگران

و- جنبش اقلیتهای قومی و...

در آید و با این عمل و تمامی زحمات، رژیم فقاهتی که از 23 خرداد تا این زمان جهت پاره کردن نخ تسبیح پیوند جنبش اجتماعی 22 خرداد اعم از کشتار و شکنجه و اعتراف گیری و... کرده است، بر باد رود و زمینه از سرگیری سونامی 25 خرداد را فراهم سازد. البته سونامی با هژمونی پیگیرتر و مقاوم‌تر و آینده بین‌تر که دیگر نه تنها تیغ اعتراف گیری و شکنجه‌های قرون وسطی و قتل و عام بر او تاثیر نخواهد کرد، بلکه با توجه به تجاربی که از 18 تیر 78 تاکنون کسب کرده است به صورت انقلابی‌تر نه با شعار اصلاح از درون رژیم فقاهتی - آنچنانکه رهبری جنبش 22 خرداد سر می‌داد - بلکه بر پایه شعار و استراتژی اصلاح از برون به رژیم فقاهتی این درس را بدهد که: «هر که باد کاشت طوفان درو خواهد کرد.»

ما و جنبش دانشجوئی در سال تحصیلی جدید

به مناسبت فرا رسیدن مهر ماه و آغاز سال تحصیلی جدید و حساسیت شرایط سیاسی - اجتماعی - تاریخی کشورمان و قرار گرفتن جنبش دانشجوئی در تند پیچ مسئولیت تاریخی خود مناسب می‌بینیم که در اینجا نکاتی چند با دانشجویان در میان بگذاریم:

تاریخ جنبش دانشجوئی کشور ما حتی اگر دوره 14 ساله دیکتاتوری رضا خان را نادیده بگیریم[1]، از شهریور 20 همراه با شروع جنبش اجتماعی و سیاسی، اعتلای جنبش کارگری، جنبش قومی، جنبش زنان که جنبش دانشجوئی ما نیز وارد مرحله اعتلاء و حیات تاریخی خود شده است. تا این زمان مدت 68 سال از تاسیس و استقرار جنبش دانشجوئی ایران می‌گذرد که جا دارد دانشجویان ما در سرآغاز شصت و نهمین سال استقرار خود دمی به عقب بنگرند و گذشته 68 ساله خود را بازشناسی و نقد کنند تا چراغ راه هدایتی برای این مرحله تاریخی خود حاصل نمایند. اینکه در این 68 سال از کجا شروع کرده‌اند و اکنون در کجا قرار دارند و به کجا می‌خواهند بروند[2]؟ اگر بخواهیم با یک نگاه کلی 68 سال تاریخ جنبش دانشجوئی را بازشناسی کنیم، باید با متد دکارت که می‌گفت «تقسیم کن تا بتوانی راحت تبیین کنی» این 68 سال جنبش دانشجوی را اول به توصیه دکارت به پنج مرحله تقسیم می‌کنیم:

مرحله اول از تاریخ شهریور 20 تا 28 مرداد 32 که جنبش دانشجوئی ما اگر چه دوران تاسیس خود را پشت سر گذاشته بود و وارد مرحله دوران استقرار خود گردید - به خاطر اینکه به جای حفظ استقلال هویت تاریخی خود وابسته به جریان‌های چپ و ملی فعال اجتماعی گردید نتوانست رسالت تاریخی خود را به نحو احسن در عصری که نهضت مقاومت ملی هژمونی جنبش اجتماعی و سیاسی را در دست داشت، انجام دهد و گاها به علت چپ روی‌های تلقینی از جانب حزب توده، سمت گیری مبارزه خود را گم کرده و به صورت مانعی در مسیر نهضت مقاومت ملی مردم ایران در آمد. به عبارت دیگر آنچه باعث گردید که به لحاظ آسیب شناسی جنبش دانشجوئی در مرحله اول جنبش دانشجوئی نتواند رسالت تاریخی خود را به انجام برساند تکیه بر «ما»ی جبهه‌ای به جای تکیه بر «ما»ی هویتی خود بود[3]

مرحله دوم از تاریخ 28 مرداد 32 تا تاریخ 15 خرداد 42 که در این مرحله جنبش دانشجوئی به جای تکیه انفعالی بر «ما»ی حزبی به دلیل از صحنه بیرون رفتن آن احزاب مدعی، به خود آمد و تصمیم گرفت تا بر «ما»ی هویتی خود تکیه کند و خود هژمونی جنبش اجتماعی را به کف بگیرد. اینجا بود که جنبش دانشجوئی ما توانست اسطوره اختناق سیاه حاصل از کودتای 28 مرداد را در خلاء نیروهای خبره در هم شکند و جنبش اجتماعی و جنبش کارگری سرکوب شده توسط رژیم کودتا را دوباره به حرکت وادارد و خود جنبش دانشجوی مهد پرورش انسان‌های بزرگی چون شریعت رضوی، یا بزرگ نیا، یا قندچی، یا بیژن جزنی، محمد حنیف نژاد، بدیع زادگان، سعید محسن، صفائی فراهانی، حمید اشرف، احمدزاده‌ها و... گردد که هر کدام از این دست پروده‌های جنبش دانشجوئی خود قادر به هدایت جنبش اجتماعی - تاریخی کشورمان بودند. 

مرحله سوم تاریخ جنبش دانشجوئی از 15 خرداد سال 42 تا مهر ماه سال 56 می‌باشد که در این مرحله به خاطر سرکوب قهرآمیز جنبش اجتماعی 15 خرداد و سیطره مطلق اتوکراتیک و استبداد سیاه شاه بر اندام جامعه، قدرت هر گونه فعالیت دموکراتیک را از بخش‌های مختلف جنبش مردمی گرفته بودند و تمامی خبره‌های قبلی هژمونی توده‌ها یا اعدام شده بودند یا در زندان‌های شاه بودند و یا در تبعیدگاه‌های داخلی و خارجی به سر می‌بردند و یا خودشان جهت صیانت جان فرار را بر قرار ترجیح داده بودند و کنج عافیت را برگزیده بودند. اینجا بود که جنبش دانشجوئی گردونه مبارزات علنی و مخفی قهرآمیز و افشاگرانه خود از حسینیه ارشاد تا میدان‌های اعدام و جولانگاه‌های مسلحانه به دست گرفت و کار را به آنجا رسانید که رژیم شاه در اوج دوران پیروزی خود بر جنبش، تصمیم به عقب نشینی گرفت و فضا را در سال 56 برای حضور علنی خود آماده کرد.

مرحله چهارم تاریخ جنبش دانشجوئی از تاریخ مهر ماه 56 تا 18 تیر ماه سال 78 می‌باشد: با فرارسیدن مهرماه سال 56 و بازگشائی دانشگاه‌ها جنبش دانشجوئی تحت رهبری جنبش دانشجوئی دانشگاه صنعتی آریامهر (دانشگاه صنعتی شریف فعلی) که با شعار مخالفت با انتقال دانشگاه صنعتی آریامهر از تهران به اصفهان[4] وارد فاز نوینی از اعتلای جنبش خود گردید بطوریکه تظاهرات دانشجوئی بالاخص تظاهرات دانشجویان دانشگاه آریامهر محدود به محیط دانشگاه نگشته و به عرصه خیابان آیزنهاور (خیابان آزادی فعلی) تا میدان 24 اسفند (میدان انقلاب فعلی) کشیده شد که حاصل آن فرو ریختن ترس مردم از حاکمیت بود که خود دلیل شروع جنبش اجتماعی و کارگری گردید، همان جنبش اجتماعی - کارگری که باعث سقوط سلطنت شاه و استقرار نظام فقاهتی در 22 بهمن سال 57 گردید. اگرچه جنبش دانشجوئی در سرآغاز شکل گیری جنبش اجتماعی - سیاسی 22 بهمن در نیمه دوم سال 56 رهبری جنبش را در دست داشت اما به علت اعتلای برق آسای جنبش اجتماعی و جنبش کارگری و سرازیر شدن میوه چینان جنبش از خارج به داخل و عدم آمادگی و توانائی تشکیلاتی جنبش دانشجوئی جهت سازماندهی جنبش اجتماعی و جنبش کارگری و جنبش زنان باعث گردید تا گردونه جنبش اجتماعی و جنبش کارگری از دست جنبش دانشجوئی خارج گردد و در دست جریان روحانیت قرارگیرد که روحانیت توسط تشکیلات سنتی خود توانست گردونه جنبش‌های دانشجوئی و اجتماعی و کارگری را بر مراد خود بچرخاند. اینجا بود که عکس خمینی توسط سازماندهی سنتی روحانیت از زمین به ماه انتقال پیدا کرد و با قرار گرفتن عکس خمینی در ماه توسط روحانیت سنت گرای ارتجاعی، هژمونی خمینی و روحانیت بر جنبش‌های اجتماعی - کارگری - زنان و بالاخص دانشجوئی تثبیت گردید که حاصل این تثبیت هژمونی روحانیت و خمینی بر جنبش‌های اجتماعی - کارگری - زنان - قومی و دانشجوئی شکل گیری نظام فقاهتی در 22 بهمن 57 بر گور انقلاب سیاسی -اجتماعی 22 بهمن سال 57 شد، ولی جنبش دانشجوئی حتی بعد از استقرار نظام فقاهتی نتوانست به جمع بندی در باب گذشته خود بپردازد لذا در ادامه آن دنباله روی قبل از انقلاب فقاهتی پس از پیروزی انقلاب فقاهتی 22 بهمن آن دنباله روی ادامه یافت و با این عمل مرحله اول تاریخ جنبش دانشجوئی یعنی شهریور 20 تا 28 مرداد 32 تکرار گردید که حاصل آن پریشانی و پراکندگی و بی هویتی جنبش دانشجوئی بود که عاملی گردید تا هر کدام از جریان‌های سیاسی مطرح در عرصه جنبش سیاسی از خود حاکمیت گرفته تا نیروهای مذهبی و غیر مذهبی و ملی سعی می‌کردند تکه‌ای از جنبش دانشجوئی را وابسته به خود کنند و توسط آن دست به قشون کشی و اردوکشی بر علیه یکدیگر و یا بر علیه حاکمیت بزنند که حاصل همه این‌ها اکلکتیویته یا قطعه قطعه شدن، وحدت هویتی دانشجوئی گردید که خود این امر بستری گردید جهت جنگ دانشجو با دانشجو. اینجا بود که حاکمیت فقاهتی کوشید حداکثر کلاه از نمد افتاده جنبش دانشجوئی برای خود تهیه کند، ابتدا توسط ایجاد نهادهای دانشجوئی موازی مثل بسیج دانشجوئی، یا جهاد دانشجوئی، یا تحکیم وحدت دانشجوئی، یا دانشجویان پیرو خط امام، یا انجمن‌های اسلامی حداکثر زمینه جذب نیروها و بستر نهادینه کردن آن‌ها را فراهم سازد و پس از اینکه پایه‌های دانشجوئی خود را نهادینه کرد، کوشید تا تضاد خود با جریان‌های سیاسی را به جای اینکه توسط سر انگشتان نظامی خود حل نماید، توسط جنگ درون دانشگاه حل نماید چرا که حاکمیت فقاهتی این حقیقت را به نیکی دریافته بود که خواستگاه اصلی نیروهای معارض او دانشگاه می‌باشد. لذا در همین راستا بود که پروژه سرکوب رژیم فقاهتی از دانشگاه شروع گردید و شروع این پروژه سرکوب در دانشگاه هم از جریان اشغال سفارت آمریکا در 13 آبان سال 58 شکل گرفت که توسط سناریوی اشغال سفارت، رژیم فقاهتی کوشید زمینه سلطه دانشجویان وابسته به خود که قبلا نهادسازی کرده بود بر کل جنبش دانشجوئی فراهم سازد و لذا پس از اینکه مرحله اول پروژه سرکوب دانشگاه حاکمیت فقاهتی که عبارت بود از تثبیت سلطه جناح دانشجوئی وابسته به خود بر دانشگاه‌ها به انجام رسید.

مرحله دوم پروژه سرکوب خود را در اردیبهشت سال 59 تحت لوای انقلاب فرهنگی آغاز کرد که رژیم فقاهتی در این مرحله کوشید توسط نیروهای بیرون دانشگاهی خود اعم از نیروهای نظامی، لباس شخصی و انتظامی و روحانی و... توسط سرکوب نظامی با تانک و توپ و اعدام و قتل و عام دانشجویان به تسخیر محیط دانشگاه بپردازد و اینجا بود که پس از یک ماه زد و خورد و کشت و کشتار دانشگاه را با نیروی نظامی -شخصی بیرون دانشگاهی تسخیر کرد و پس از تسخیر قهرآمیز دانشگاه بود که بلافاصله مرحله سوم پروژه سرکوب دانشگاه‌های رژیم فقاهتی که عبارت بود از تعطیلی دانشگاه‌ها و تشکیل ستاد قرون وسطی انگیزاسیونی شورای انقلاب فرهنگی جهت تصفیه ذهنی - عینی کردن دانشگاه‌ها و غربال کردند نیروهای غیر خودی از نیروهای خودی که همه این‌ها توسط شورای قرون وسطائی به اصطلاح انقلاب فرهنگی تحت عنوان ستاد بازگشائی دانشگاه‌ها به انجام رسید و بالاخره پس از انجام آن تصفیه‌های قرون وسطائی درون دانشگاه و بعد از اینکه رژیم فقاهتی توانست از 30 خرداد سال 60 کلیه جریان‌های سیاسی در عرصه برون دانشگاه را قلع و قمع و سرکوب نماید و نسل کشی‌های سیاسی خود را در بستر جنگ با عراق به انجام برساند و چتر اختناق و رعب و سرکوب بر تمامی عرصه‌های سیاسی - اجتماعی - فرهنگی - اقتصادی و ... حاکم کند و زندان را به قول خمینی بدل به دانشگاه کند یا به عبارت دیگر دانشگاه را منتقل به زندان کند، در سال 61 در فضای رعب و سرکوب حاکم بر جامعه و دانشگاه به بازگشائی دانشگاه اقدام کرد. طبیعی بود که در چنین شرایطی آنچه از دانشگاه‌ها باقی مانده بود جز سر انگشتان اجرائی رژیم فقاهت که توسط سهمیه بندی و غربال‌ها و گزینش و... چیزی نبود. لذا در همین رابطه بود که از سال 61 تا سال 78 دانشگاه برای دومین بار در لاک خود فرو رفت و حیات درون خودی را از سر گرفت[5]. اما تفاوتی که میان این دو مرحله تکوینی و تاسیسی وجود داشت این بود که در مرحله اول یعنی دوران رضاشاه دانشجو بدون گزینش و سهمیه بندی و انگیزاسیون یا تفتیش عقاید قرون وسطائی یا رانت بازی فقط برحسب صلاحیت علمی خود وارد دانشگاه شده بود اما در مرحله دوم تکوینی، نیروئی که در دانشگاه مانده بودند از تمامی فیلترهای سهمیه بندی و گزینشی و شورای انقلاب فرهنگی و... گذشته بودند و تنها مشخصه‌ای که نداشتند صلاحیت علمی بود. همین جا بود که رژیم فقاهتی در سال 61 در سرآغاز مرحله دوم تاسیس جنبش دانشجوئی کباده پیروزی سر داده بود و چنین می‌اندیشید که جنبش دانشجوئی را برای همیشه از عرصه دانشگاه ریشه کن کرده است و نسل‌ها آینده رژیم فقاهتی خود را با این عمل بیمه کرده است غافل از اینکه جنبش موسای کلیم هر قدر با قلع و قمع سبطیان توسط قبطیان ریشه کن شود بالاخره این جنبش بر طبق سنت الهی در پله آخر وارد منزل فرعون می‌شود و توسط آسیه در خانه فرعون جنبش موسی مرحله تکوینی و تاسیسی خود را طی می‌کند و در مرحله استقراء است که موسی عَلَم مخالفت با فرعون بلند خواهد کرد.

جنبش دانشجوئی ایران هم در مرحله دوم تکوین و تاسیس خود فرآیندی چون جنبش موسای کلیم داشت که توسط آسیه در دامن رژیم فقاهتی حاکم آن زمانی که رژیم فقاهتی حاکم چراغ به دست نطفه سبطیان دانشجوی مبارز در شکم‌های مادران حامله نابود می‌کرد (نسل کشی رژیم از خرداد 60 تا تابستان سال 67 در زندانهای هولناک فقاهتی حاکم) در دامن دانشگاه‌های فقاهتی حاکم شکل گرفت ولی این بار هم جنبش دانشجوئی مانند مرحله اول رشد خود را از صفر شروع کرد و علی ایحاله دوران تاسیس جنبش دانشجوئی در مرحله دوم با حاکمیت مطلق نیروهای وابسته به رژیم فقاهتی اعم از شورای انقلاب فرهنگی، جهاد دانشگاهی، انجمن‌های اسلامی، بسیج دانشجویان، دفتر تحکیم و... شروع گردید و به موازات تثبیت دوباره دانشگاه‌ها رفته رفته به مرور زمان با اوج گیری بحران‌های سیاسی و نظامی و اقتصادی و اجتماعی رژیم فقاهتی که همگی معلول بن بست رژیم در جبهه‌های جنگ با عراق بود، رژیم فقاهتی در اوج پیروزی و تثبیت از سال 65 گرفتار بحران سیاسی از درون شد که رشد این بحران‌های سیاسی درونی رژیم فقاهتی باعث ریزش نیروها از درون رژیم در تمامی نهادهای حکومتی از تشکیلات سیاسی رژیم فقاهتی گرفته تا تشکیلات اطلاعاتی و تشکیلات نظامی و تشکیلات روحانیت حامی رژیم و... گردید که حاصل این بحران‌ها و ریزش‌های درونی نظام فقاهتی حاکم تضادمند شدن کل نظام و انتقال تضادهای سیاسی نظام از صورت درونی آن به صورت بیرون نظام بود که اولین آن خروج منتظری و طرفدارنش از راس تشکیلات سیاسی نظام قبل از فوت خمینی در بهار 68 پس از نسل کشی تابستان 67 خمینی در زندان‌های سراسری کشور بود[6] که از بعد از این ریزش رفته رفته با فوت خمینی و استقرار خامنه‌ای در راس نظام فقاهتی حاکم و حمایت خامنه‌ای از جناح راست و نهادینه کردن تمامی ارگان‌های حاکمیت توسط خامنه‌ای رشد این تضادها به اوج خود رسید چندانکه دانشگاه به عنوان یک نهاد متکی بر حاکمیت از این فرآیندها بی نصیب نماند و تضادها و جناح بندی‌ها و ریزش نیروها و بحران‌های سیاسی -اجتماعی حاکمیت به درون دانشکاه‌ها هم نفوذ کرد و همین نفوذ بحران‌ها و ریزش‌ها و دسته بندی‌ها به درون دانشگاه‌ها بود که باعث گردید تا دوره تاسیس تحمیلی دانشگاه به پایان برسد و جنبش دانشجوئی به شکل دیالکتیکی در صورت آنتی تز نهادسازی قبلی رژیم مانند موسی از خانه فرعون و دامن آسیه سر بیرون کند، که حاصل آن زایش جنبش دانشجوئی از دامن جناح تحکیم وحدت بود که اولین این زایش خروج جناح طبرزدی از دفتر تحکیم وحدت بود[7].

مرحله پنجم تاریخ جنبش دانشجوئی از تاریخ 18 تیرماه 78 تا امروز: بنابراین تضادمندی و اعتلای بحران‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، طبقاتی و نظامی رژیم فقاهتی همراه با ریزش نیروها از داخل نظام فقاهتی و برونی شدن تضادهای درونی رژیم فقاهتی، بستری شد تا جنبش دانشجوئی مرحله دوم تکوین و تاسیس تحمیلی خود را پشت سر بگذارد و یک بار دیگر مانند سال‌های بعد از کودتای 28 مرداد به هویت و ماهیت وجودی خود بیاندیشد. اینجا بود که اصل هویت مستقل از رژیم فقاهتی عنوان بزرگ‌ترین دستاورد بازشناسی تاریخ گذشته برای جنبش دانشجوئی به عنوان بزرگ‌ترین آفت تاریخ 20 ساله گذشته مطرح گردید (از سال 58 تا سال 78) اما آنچه در این آسیب شناسی و آناتومی تاریخ جنبش دانشجوئی به صورت یک پروژه نیمه تمام باقی ماند اینکه جنبش دانشجوئی در بازشناسی گذشته خود در این مرحله در خصوص اصل وابستگی به رژیم فقاهتی به عنوان آسیب و آفت عمده گذشته 20 ساله خود درست تشخیص داده بود و در حقیقت اصل وابستگی جناحی از جنبش دانشجوئی به حاکمیت فقاهتی به عنوان عمده‌ترین آسیب گذشته جنبش دانشجوئی از واقعه سفارت تا سال 78 امر صحیحی بود ولی نکته‌ای که نباید در همین جا از نظر دور داریم اینکه اگرچه جنبش دانشجوئی ایران در مدت 68 سال حیات تاریخی خود تنها همین 20 سال (58 تا 78) بوده که جناحی از آن وابسته به حاکمیت بوده است و تنها در همین زمان 20 ساله بوده است که جناحی از جنبش دانشجوئی به امر و فتوی نظام فقاهتی به دست جناح دیگر قربانی و قتل و عام شده است و همین وابستگی این جناح به حاکمیت فقاهتی بوده است که مادر تمامی پس رفت‌های تاریخ جنبش دانشجوئی ایران بوده است، ولی نکته‌ای که در همین رابطه نباید از نظر دور داشت اینکه آنچنانکه در رابطه با آسیب شناسی مرحله اول جنبش دانشجوئی (شهریور 20 تا 28 مرداد 32) گفتیم جنبش دانشجوئی در مرحله چهارم منهای این آفت عمده، از آفت دیگری هم رنج می‌برد و آن آسیب دیگر وابستگی استراتژیکی به جریان‌های غالب سیاسی درون نظام یا بیرون نظام بود که باعث متزلزل شدن هویت مستقل جنبش دانشجوئی گردید، که حاصل این عدم مرزبندی هویتی باعث گردید تا جنبش دانشجوئی در «ما»ی جبهه‌ای بدون دارا بودن «ما»ی هویتی نابود گردد و گاها آنچنانکه در همان جا مطرح کردیم این امر عاملی شد تا جنبش دانشجوئی در مرحله اول حیات تاریخی خود به صورت عمله آماتور بیگانه بر علیه مصدق در دستان حزب توده تجلی کند. لذا این عدم شناخت آسیب و آفت فوق در بازشناسی مرحله چهارم جنبش دانشجوئی باعث گردید تا جنبش دانشجوئی در مرحله پنجم حرکت خود که آخرین مرحله حرکتش تا امروز می‌باشد، دچار همان بحران و آسیبی گردد که در مرحله اول حیات تاریخی خود نصیبش شده بود و آن متزلزل شدن هویت مستقلش در عرصه کشاکش‌ها و اردوکشی جریان‌های داخل و خارج رژیم فقاهتی گردد که اولین فونکسیون این در به دری و بی هویتی مستقل جنبش دانشجوئی، همان بلائی بود که در پراتیک اجتماعی - سیاسی 18 تیرماه سال 78 نصیب جنبش دانشجوئی گردید، چرا که در رابطه با ارزیابی حرکت 18 تیرماه 78 جنبش دانشجوئی ایران به هر دیدگاهی که اعتقاد داشته باشیم باید این حقیقت را به عنوان یک اصل عمده مد نظر داشته باشیم که جنبش 18 تیرماه 78 دانشجویان ایران به عنوان بزرگ‌ترین پراتیک اجتماعی تاریخ جنبش دانشجوئی ایران می‌باشد و شاید در همین رابطه اگر بگوئیم جنبش 18 تیرماه 78 دانشجویان ایران به عنوان یکی از بزرگ‌ترین پراتیک اجتماعی تاریخ جنبش جهانی دانشجویان در حدی شاید بزرگ‌تر از جنبش دانشجوئی فرانسه در سال 86 هم بوده است، سخنی به گزاف نگفته‌ایم. ولی سوال بزرگی که بعد از ده سال که از آن حرکت تاریخی می‌گذرد باید در همین جا مطرح گردد اینکه، چه شد که حرکتی با آن عظمت و وسعت و فراگیری توانست با یک خیز رژیم فقاهت قلع و قمع گردد و شکست بخورد؟ آنچه که در پاسخ این سوال تاریخی در همین جا باید به صورت اجمالی مطرح کنیم اینکه دو عامل باعث شکست حرکت عظیم جنبش دانشجوئی در 18 تیرماه 78 شد.

عامل اول: عامل انقطاع و فاصله بین جنبش اجتماعی، جنبش کارگری و جنبش زنان با جنبش دانشجوئی در 18 تیر 78 بود که البته این آسیب و آفت عمده در روزهای آخر حرکت 18 تیرماه در حال رفع شدن بود و اگر پراتیک عظیم اجتماعی 18 تیرماه 78 ادامه می‌یافت رفته رفته جایگاه تاریخی خود را پیدا می‌کرد که خود این امر زمینه‌ای می‌شد تا بستر پیوند این جنبش دانشجوئی با جنبش اجتماعی، جنبش زنان و جنبش کارگران فراهم گردد. آنچنانکه دیدیم در اواخر حرکت 18 تیرماه هر چه زمان می‌گذشت رفته رفته این پیوند در حال شکل گرفتن بود و همین امر دلیل احساس خطر خامنه‌ای و خاتمی گردید و عامل پیوند خامنه‌ای و خاتمی جهت سرکوب حرکت 18 تیر ماه 78 گردید[8].

عامل دوم: شکست حرکت عظیم جنبش دانشجوئی ایران در 18 تیرماه 78 عدم استقلال هویتی جنبش دانشجوئی بود که باعث خط گیری و متاثر شدن از موضع گیری‌های جریان‌های سیاسی درون جامعه خواه جریان‌های درون نظام و خواه جریان‌های برون نظام گردید. آنچه جنبش دانشجوئی در عرصه حرکت تاریخی 18 تیرماه 78 به آن نیاز داشت استقلال هویتی و عدم وابستگی به جریان‌های سیاسی داخل نظام و خارج نظام فقاهتی بود تا توسط آن بتواند خطوط اصلی حرکت آن زمان خود را در عرصه تاکتیکی، استراتژی، سیاسی و اجتماعی و شعاری و... مشخص نماید و در دامن چپ روی‌ها و راست روی‌ها و وجه المصالحه‌ها و وجه المعامله‌ها قرار نگیرد[9]. البته همین عامل دوم باعث گردید تا جنبش دانشجوئی در مرحله پنجم تاریخ خود، نتواند در مقطع جنبش اجتماعی 22 خرداد 88 رهبری جنبش اجتماعی 22 خرداد را به کف گیرد و جنبش اجتماعی 22 خرداد را تا سرفصل اتصال به جنبش کارگران پیش ببرد که اگر این امر حاصل می‌شد امروز جنبش اجتماعی 22 خرداد ماه 88 در این بحران هژمنویک قرار نمی‌گرفت و روند رو به اعتلای خود پیش می‌برد. البته حل این مشکل آنچنانکه برای حرکت 18 تیرماه 78 دیر شده است برای جنبش اجتماعی 22 خرداد 88 دیر نشده است و جنبش دانشجوئی می‌تواند با شروع سال تحصیلی جدید این مشکل تاریخی خود را برطرف نماید و با حفظ استقلال هویت خود حلقه مفقوده هژمونی در سازماندهی جنبش‌های اجتماعی، کارگری، زنان، دانش آموزی، معلمان و قومی پر کند و همین موضوع است که امروز رژیم فقاهتی حاکم از بالا تا پائین به خطر انجام آن پی بردند. لذا جهت مقابله با آن می‌کوشند به هر شکلی که شده از پیوند جنبش دانشجوئی در سال تحصیلی جدید با جنبش‌های اجتماعی - زنان - کارگران - دانش آموزان - معلمان - قومی جلوگیری نمایند.

 

چند رهنمود به جنبش دانشجوئی در این مرحله:

1 - جنبش دانشجوئی در این مرحله باید از طرح هر گونه شعار اصلاحاتی (اصلاح از درون نظام خودداری کند) چرا که جنبش اجتماعی ما در پروسه 12 ساله اجتماعی خود (از 76 تا 88) به این حقیقت رسیده است که دیگر امکان اصلاحات از درون که لازمه آن حفظ اصل ولایت فقیه در قانون اساسی است، غیر ممکن خواهد بود. لذا شعارهائی چون قانون اساسی ظرفیت‌های عمل ناشده دارد و غیره فریب دوباره برای از صحنه بیرون کردن جنبش اجتماعی و استقرار نظام فقاهتی به شکل دیگر می‌باشد.

2 - تکیه کردن به روحانیت در هر شکل و صورت آن از نوری گرفته تا کروبی، خاتمی و... در عرصه هژمونی جنبش اجتماعی امری انحرافی بوده، چراکه تاریخ حیات سیاسی روحانیت نشان داده است که این قشر و گروه در هیچ شکل و صورت آن از طالقانی گرفته تا منتظری و نائینی و کاشانی و... صلاحیت رهبری جنبش را نداشته و در مراحل تند پیچ حرکت جنبش، وارد داد و ستدهای سنتی و جریانی و هویتی و ارتجاعی می‌گردند و پتانسیل اداره جنبش تا مرحله نهائی را ندارند.

3 - از نظر ساختاری، جنبش دانشجوئی نباید سمت و سوی نهادینه کردن خود در عرصه حزبی پیش رود چراکه ارزش جنبش دانشجوئی، جنبش زنان، جنبش کارگران، جنبش معلمان و جنبش دانش آموزان در «جنبش» بودنند. یعنی سازمان‌گرا بودن آن‌ها است نه در حزبی بودن، یعنی سازماندهی شدن آن‌ها است. لذا در همین رابطه هر گونه رویکرد و گرایشی که معتقد به حزبی کردن جنبش کارگران یا جنبش زنان و یا جنبش دانشجویان داشته باشد از نظر ما غلط می‌باشد و تنها دیدگاهی از نظر ما قابل دفاع است که جنبش دانشجوئی و دیگر جنبش‌های اجتماعی را به صورت جنبش بودن آن‌ها دفاع کند نه اینکه در فکر نهادینه کردن آن‌ها باشد.

4 - جنبش اصلاحات در این مرحله نباید خود را گرفتار حرکت‌های پارلمانتاریستی در کادر تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناح‌های حاکمیت نماید، چرا که اینگونه حرکت‌ها حاصلی جز بقای اصل ولایت فقیه در قانون اساسی نخواهد داشت که با حفظ اصل ولایت فقیه، اصلاحات آب در هاون کوبیدن است. 

5 - تکیه بر حقوق سیاسی - اجتماعی زنان، حقوق سیاسی - اجتماعی - اقتصادی کارگران، حقوق سیاسی - اجتماعی - صنفی معلمان، طرح مطالبات معیشتی - سیاسی - اجتماعی - فرهنگی مردم در این مرحله تنها راه اعتلای جنبش اجتماعی و جنبش اصلاحات می‌باشد.

 



[1] . تاسیس دانشگاه تهران به عنوان نخستین مهد پیدایش جنبش دانشجوئی ایران در سال 1306 می‌باشد که تا شهریور سال 1320 که رضاخان از ایران تبعید گردید 14 سال طول کشید که ما این دوران و مرحله را دوران تاسیس جنبش دانشجوئی نام گذاری می‌کنیم، که به دلیل اینکه جنبش دانشجوی در این دوران پروسه تکوینی و جنینی خود را طی می‌کرد لذا در حالت نیروی «در خود» به سر می‌برد ولی از شهریور سال 1320 که با اوج گیری جنبش اجتماعی و کارگری و... کشورمان جنبش دانشجوئی توانست با پیوند به جنبش اجتماعی از مرحله نیروی «در خود» عبور کند و وارد مرحله نیروی «برای خود» شود و حیات تاریخی مسئولیت اجتماعی خود را آغاز نماید دوران استقرار جنبش دانشجوئی می‌نامیم.

[2] . و به قول امام علی رحم الله امرء علم من این و فی عین و الی این: رحمت خدا بر انسان‏هائی که با نقد گذشته خود بدانند از کجا حرکت کرده‌اند و اکنون در کجا قرار دارند و بالاخره به کجا می‌خواهند بروند.

[3] . توضیح اینکه جنبش دانشجوئی ما به خاطر اینکه در مرحله اول حرکت خود توسط «ما»ی هویتی خودش وارد جنبش اجتماعی و سیاسی نگردید، این امر باعث گردید تا در عرصه «ما»ی جبهه‏ای که انتخاب کرده بود استقلال هویتی خود را از دست بدهد و در نتیجه این «ما»ی جبهه‏ای استراتژی او را در عمل بدل به «ما»ی حزبی شود. البته این «ما»ی حزبی جانشین شده به جای «ما»ی جبهه‏ای آن «ما»ی حزبی نبود که از اعتلای ساختاری پروسس خود جنبش دانشجوئی حاصل شده باشد، بلکه «ما»ی حزبی جدید جنبش دانشجوئی عبارت بود از حل شدگی خارج از «ما»ی هویتی در حزب فعالی بود که جنبش دانشجوئی خود را به آن وابسته کرده بود، مثل حزب توده که افسار جنبش دانشجوئی را به کف گرفته بود و همراه با چپ روی‏های فرصت طلبانه خود جنبش دانشجوئی را هم دنبال خود می‌کشید و میدان را برای تاخت و تاز امپریالیسم بر علیه مصدق فراهم می‌کرد و بطوریکه اگر بگوئیم حزب توده و همراه آن جنبش دانشجوئی در این مرحله تاریخی یک صدم تظاهرات و فحش‏هائی که نثار مصدق کرد بر علیه امپریالیسم آمریکا و انگلیس نکرد، سخنی به گزاف نگفته‌ایم.

[4] . که شاه توسط آن می‌خواست خود را از خطر جنبش در حال اعتلای این دانشگاه که به عنوان پیش کسوت جنبش دانشجوئی ایران درآمده بود خلاصی بخشد.

[5] . مرحله اول حیات «در خود»ی دانشگاه بازگشت پیدا می‌کند به زمان رضا شاه که از سال 1306 تا سال 1320 یعنی مدت 14 سال استبداد رضا شاهی به خاطر اینکه دانشگاه مرحله جنینی و دوران تاسیس خود را طی می‌کرد در لاک خود رفته و از صحنه جامعه غایب بود.

[6] . که بیش از 30 هزار زندانی سیاسی بیگناه توسط فتوای خمینی به حکم دادگاه‏های چشم بسته یک دقیقه‏ای نیری و رئیسی و اشراقی و حمایت اردبیلی و صانعی و بسیاری از سران جناح مغلوب و ناراضی فعلی و... و مخالفت منتظری در تابستان سال 67 قتل و عام شدند و امروز حتی گورستان جمعی آن‌ها در قبرستان‌های ارامنه جاده خاوران و بهشت الزهراء توسط رژیم حاکم ویران و بدل به فضای سبز گردیده است.

[7] . جالب است که بدانیم که جناح طبرزدی که اولین ریزش دموکراتیک دفتر تحکیم وحدت بود همان جناحی از تحکیم وحدت بود که برای اولین بار پس از فوت خمینی و استقرار خامنه‏ای لقب امام را برای خامنه‏ای به کار برد و معتقد بود که آنچنانکه خمینی امام است، خامنه‏ای نیز امام می‌باشد.

[8]. آنچنانکه دیدیم دو روز بعد از سرکوب و قلع و قمع خامنه ای، رئیس جمهور وقت در سخنرانی که در همدان انجام داد گفت: من و رهبر انقلاب (خامنه ای) افتخار می‌کنیم که توانستیم غائله 18 تیرماه را بدون ریختن یک قطره خون نابود کنیم.

[9] . البته معنای این استقلال هویتی جنبش دانشجوئی آن نیست که بخواهیم از جنبش دانشجوئی به عنوان جزیره‏ای منفک از تمامی جریان‏های سیاسی که حاصلی جز سکتاریسم برای جنبش دانشجوئی نخواهد داشت بسازیم، بلکه بالعکس طرح نیاز استقلال هویتی برای جنبش دانشجوئی به خاطر آن است که جنبش دانشجوئی با چراغی روشن‌تر و چشمانی بازتر وارد پیوند جبهه‏ای با طرف‏های هم گرا و هم سنخ خود شود.