تحلیل اوضاع جاری – 2
جنبش 22 خرداد و 18 تیر بعد از دو کودتای مخملی 22 خرداد و کودتای نظامی - پلیسی 30 خرداد
مقدمه: جریان انتخابات دهم رئیس جمهوری رژیم فقاهتی حاکم ایران بنا به دلایل اعدادی و ایجابی و خودویژگیهائی که این انتخابات داشت باعث گردید تا تمامی موازنههای سیاسی - اجتماعی کشورمان در سه عرصه حاکمیت و جنبش و مردم به هم بریزد و هیرارشی نوینی بر سه عرصه فوق حاکم نماید و در همین راستا است که نیاز پیوسته تحلیل اوضاع جاری جهت عقب نیفتادن پیشگام از قافله، امری محتوم و لازم میباشد. قبل از هر چیز در عرصه تحلیل سیاسی شرایط نوین حاکمیت - جنبش - مردم باید در نظر داشته باشیم که برای اینکه در عرصه تحلیل سیاسی به خاطر کنکرت بودن تحلیلها به پراگماتیسم سیاسی نیافتیم، لازم است در هر مقطعی یک تحلیل کلی از اوضاع جاری ارائه دهیم که تحلیل کلی از اوضاع جاری در آن مقطع از پیوند تحلیلهای مشخص قبلی شکل میگیرد. طبیعی است که وقتی در کانتکس تحلیل کلی اوضاع جاری تحلیلهای مشخص در پیوند تنگاتنگ با یکدیگر قرار میگیرند رهاوردهای تئوریک با خود میآورد که به لحاظ ارزشی قابل قیاس با هیچکدام از آن دستاوردهای مشخص تحلیلی نمیباشد و شاید صحیحتر آن باشد که بگوئیم که تحلیلهای سیاسی مشخص تا زمانی که در کانتکس کلی تحلیل اوضاع جاری تبیین نگردد، امکان استنتاج تئوری جهت هدایتگری در عمل نخواهد بود. بنابراین ما به دو دلیل در فواصل زمانی نیازمند به تحلیل کلی اوضاع جاری هستیم:
دلیل اول: آنکه در عرصه تحلیل کلی اوضاع جاری، ما میتوانیم با کنار هم قرار دادند تحلیلهای مشخص سیاسی خودمان صحت و سقم تحلیلهای خودمان را به محک بکشیم، چرا که معیار صحت و سقم تحلیل جای مشخص آن میباشد که نتایج استنتاج شده در هر بخش واقعیت خود را در بخش دیگر به نمایش بگذارد و اگر ما در تحلیل سیاسی یک بخش از سه بخش چارت سیاسی جامعه مان که عبارت میباشد از: اشکوبه تودهها، اشکوبه جنبش، اشکوبه حاکمیت به دستاوردهائی رسیدیم که نتوانست واقعیت خود را در بخش دیگر به محک تجربه بکشاند، باید در کلیت آن دستاوردها شک کنیم.
دلیل دوم: علت دیگر نیاز ما به تحلیل کلی اوضاع جاری در هر مقطعی، به خاطر این است که تا زمانی که تحلیلهای مشخص ما در عرصه تحلیل کلی اوضاع جاری در پیوند تنگاتنگ با یکدیگر قرار نگیرند، امکان استنتاج تئوری کلی راهنمای عمل و برخورد و برنامهای نخواهد بود و طبیعی است که اگر تحلیلهای سیاسی ما برای ما ایجاد دستاورد تئوریک جهت اعتلای برخورد و عمل نکند عمل تحلیلی ما یک عمل روشنفکرانه خواهد بود که نتیجهای جز کسب هویت نخواهد داشت.
حال با عنایت به این مقدمه پس از اینکه توانستیم به جایگاه تحلیل کلی اوضاع جاری در هر مقطع زمانی پی ببریم، میپردازیم به خود تحلیل. برای انجام تحلیل کلی اوضاع جاری بعد از فهم ضرورت آن که فوقا مطرح شد موضوع دومی که ضرورت کیفی دارد، به دست آوردند فرآیندهائی است که تحولات سیاسی اعم از حاکمیت یا جنبش و تودهها در بستر آن مادیت مییابد که در رابطه با موضوع مورد بحث که جنبش اجتماعی 22 خرداد و کودتای مخملی خامنهای میباشد، بهترین موضوعی که بر طبق آن ما میتوانیم فرآیندهای تحولات سیاسی اخیر مشخص کنیم خود موضوع انتخابات - جنبش - کودتا میباشد که بر طبق آن میتوانیم سه فرآیند مختلف انتخابات و بعد جنبش و بالاخره کودتا را مورد بررسی قرار دهیم. چرا که آنچه که به عنوان یک تئوری کلی بر سر این سه پدیده سایه افکنده است این حقیقت میباشد که در یک نگاه کلی این انتخابات دهم رئیس جمهوری رژیم فقاهتی بود که باعث پیدایش و شکل گیری جنبش اجتماعی 22 خرداد گردید و این پیدایش جنبش 22 خرداد بود که باعث گردید تا تصمیم کودتا به خامنهای تحمیل کند و اگرنه اگر انتخابات با این ویژگی در این شرایط تاریخی اتفاق نمیافتاد جنبش اجتماعی با این وسعت و عظمت در ایران بر علیه رژیم شکل نمیگرفت و اگر جنبش اجتماعی با این عمق و گستردگی در ایران بوجود نمیآمد، خامنهای نیاز به کودتا نداشت. حد نهایت مثل سال 76 و انتخابات هفتم رئیس جمهوری خامنهای و رژیم فقاهتی میتوانست با کمی عقب نشینی و تقسیم باز تقسیم قدرت جدید نه تنها از استحاله انتخابات به جنبش اجتماعی ممانعت بورزد، بلکه حتی جنبش 18 تیر سال 78 دانشجوئی با آن گستردگی و عظمت در بستر این تقسیم قدرت محو نماید، بطوریکه دیدیم دو روز بعد از سرکوب جنبش دانشجوئی 18 تیر 78 به دست خامنهای در سخنرانی که محمد خاتمی رئیس جمهور رژیم فقاهتی در همدان کرد گفت: «من و رهبر معظم انقلاب (خامنهای) افتخار میکنیم که توانستیم بدون ریختن حتی یک قطره خون غائله 18 تیر را خاموش کنیم». میبینیم که در این جمله فرصت طلبانه محمد خاتمی (پدر اصلاحات سوم خرداد رژیم فقاهتی) جنبش 18 تیر دانشجوئی که بزرگترین جنبش دانشجوئی تاریخ کشورمان میباشد را تحت عنوان غائله از آن نام برده میشود و سرکوب چنین جنبش را به عنوان بزرگترین افتخار خود و خامنهای از آن یاد میکند.
انتخابات، جنبش اجتماعی 22 خرداد، کودتای خامنهای: سه فرآیندی است که چهارچوب تحلیل کلی اوضاع جاری ما بر اساس آن شکل میگیرد:
انتخابات دهم رئیس جمهوری رژیم فقاهتی: آنچه باید در رابطه با مشخصه انتخابات دهم و تمایز آن با انتخابات قبل از آن بیان کرد اینکه، شرایط تاریخی -اجتماعی انتخابات دهم دارای خودویژگیهای ذیل بود:
1 - رشد بهمن وار آگاهی تودهها و به خصوص طبقه متوسط شهری به دلیل تکنولوژی اول - ماهواره دوم - اینترنت سوم -تلفن همراه و اس -ام -اس یا پیامک.
2 - رشد بحران اقتصادی در صورت تورم و بیکاری و...
3 - رشد بحران سیاسی در شکل حاکمیت تمام عیار دسپاتیزم سیاسی توسط پزیتویست ترین جناح حاکمیت
4 - رشد تضاد داخلی جناحهای حاکمیت به علت یکه تازی و تمامیت خواهی مرتجع ترین جناح پزیتویست حاکمیت که تحت سردمداری خامنهای - مصباح یزدی - محمد یزدی - احمد جنتی جولان میکردند. تمامی جناحها و باندهای دیگر حاکمیت را حتی راست بازاری (موتلفه) و راست تکنوکرات (آبادگران) و راست بوروکرات (باهنر - توکلی - لاریجانی و...) و راست میلیتاریسم (رضائی - ذوالقدر و...) و راست حوزه و روحانیت (اکبر ناطق نوری - جوادی آملی - امینی – ناصر مکارم و...) به محاق قدرت کشانیده بود.
5 - رشد کمی - کیفی جناح رقیب درون حاکمیت به علت دیدگاه سکتاریستی و انحصارگرایانه و تمامیت خواهانه باند خامنهای - مصباح یزدی - محمد یزدی – جنتی، منفرد شدن جناح حاکمیت که از جناح رفرمیسمهای خاتمی (که شامل حزب مشارکت - سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی - روحانیون مبارز -مجمع مدرسین حوزه و. بیت خمینی و... میشد) و جناح رفرمیستهای تکنوکرات هاشمی رفسنجانی (که شامل حزب کارگزاران - حزب عدالت و توسعه و جناح اکثریت مجلس خبرگان - جناح اکثریت تشخیص مصلحت - جناح اقلیت مجلس شورای اسلامی - جناح اقلیت حوزه قم و مشهد - بیت هاشمی رفسنجانی و...) و رفرمیستهای بوروکرات (که شامل امیر حسین موسوی و طرفدارانش - نهضت آزادی - ملی و مذهبیها و... سروش و طرفدارانش و دفتر تحکیم وحدت و...) و رفرمیستهای حوزه و روحانیت (که شامل منتظری و طرفدارانش - کروبی و طرفدارانش – اردبیلی، صانعی، بیات، موسوی تبریزی و طرفدارانشان).
6 - رشد کمی و کیفی قطب اپوزیسیون جامعه (که شامل سه جنبش بالقوه اجتماعی - دانشجوئی و کارگری میباشد) البته با انگیزههای متفاوت که عبارتند از:
الف - فراهم شدن بستر رشد جنبش اجتماعی که همان طبقه متوسط جامعه شهری یا خرده بورژوازی شهری میباشد (که شامل کارمندان دولتی و خصوصی، معلمان، پرستاران، اصناف خرده پای شهری، نیروهای حاشیه تولید یا خوش نشیان دور شهری، نیروهای دون پایه نظامی انتظامی و... میشود) توسط رشد بحران اقتصادی - ساختاری - مالی - پولی نظام سرمایه داری حاکم به علت برخوردهای پراگماتیستی و نسخهای و بدون برنامه دولت احمدی نژاد با پمپاژ بی هدف سیصد میلیارد دلار سرمایههای باد آورده نفتی - گازی و... در عرض چهار ساله گذشته که باعث پیدایش تورم بالای 30% به همراه بیکاری بالای 20% و رکود ویرانگری که بهمن وار تمامی عرصههای اقتصادی از مسکن گرفته تا تولید و تجارت و خدمات و... در برگرفت و ماشین نظام اقتصادی سرمایه داری را به گل نشانید و زمینه رشد نجومی ناهنجاریهای اجتماعی اعم از اعتیاد، طلاق، فساد و فحشاء، رانت خواری - پولشوئی و... گردید.
ب - فراهم شدن بستر رشد جنبش کارگری - کشاورزی توسط:
1 - سرازیر شدن واردات کالاهای بنجل مصرفی از دروازههای علنی و مخفی بازرگانی توسط دولت احمدی نژاد برای هزینه کردن دلارهای باد آورده نفتی و رونق بخشیدن روابط سیاسی و برون رفت دولت احمدی نژاد و رژیم فقاهت از انزوای سیاسی که دیپلماسی بمب هستهای رژیم همراه با شعارهای صدور آنتاگونیستی انقلاب و شیعه رژیم که حاصل آن نابودی تولید کارخانجات و عدم توانائی رقابت قیمت با کالاهای خارجی که نتیجه طبیعی آن تعطیلی کارخانجات و بیکار شدن کارگران بود، گردید که این موضوع میتوانیم در تمامی شاخههای تولید از نیشکر هفت تپه گرفته تا چای شمال و کلیه کارخانه قند کشور و رسیدن ایران به عنوان بزرگترین وارد کننده گندم و... ببینیم.
2 - عدم امنیت شغلی کارگران و کارمندان در مرحله گذار از اقتصاد دولتی که بیش از 90% نهادهای اقتصادی اعم از تولید - توزیع و خدمات و... در دست داشت به اقتصاد هزار دستان هفت خواهران و هفت برادران، آقا زادهها و ایل تبارشان که باعث ریزش آواره کارگران و کارمندان از بوروکراسی دولت به حلقوم اژدههای بخش خصوصی هزار دستان، بدون حمایت هیچ نهاد حقوقی شد که دستاورد اولیه این ریزش شکل گیری کارمندان و کارگران شرکتی، یا کارگران و کارمندان کار معین، یا کارگران و کارمندان قراردادی، یا کارگران و کارمندان روزمزد و فصلی و ساعتی و... که حاصل همه آنها بدون آینده شدن طبقه زحمت کش میباشد.
3 - عدم امکان فعالیت سندیکائی و ایجاد تشکیلات حامی طبقه زحمتکش که مدافع طبیعی منافع کارگران و زحمت کشان میباشد توسط سیاست سرکوب و اتوکراتیک رژیم فقاهت و جایگزین کردن این مکانیسم با مکانیزم گداپروری احمدی نژاد، مثل سهام عدالت و وامهای بی برنامه و مسکن مهر و... باعث گردید تا طبقه زحمت کش تولید و توزیع و خدمات جامعه را در برابر ضربه مهلک بی هویتی قرار دهد.
ج - فراهم شدن بستر رشد جنبش دانشجوئی در دولت احمدی نژاد بوسیله:
اول - بستن فضای حداقل آزادیهای اجتماعی و سیاسی و فکری اعم از آزادی بیان، آزادی قلم، آزادی احزاب و تشکیلات، آزادی اعتصابات و تظاهرات، آزادی انتخابات، آزادی مذهب، آزادی انتخاب لباس و تعیین شکل بندی زندگی، آزادی فکر و اندیشه، آزادی مطبوعات و... که همه اینها در دولت احمدی نژاد بوسیله رژیم فقاهتی نابود گردید.
دوم - ایجاد سیاست پادگانی کردن دانشگاهها توسط مکانیزم سهمیه بندی و وارد کردن نیروهای نظامی و انتظامی و لباس شخصی خودی و سازماندهی کردن آنها در دانشگاهها.
سوم - انتصابی کردن مدیریت دانشگاهها جهت تحمیل دسپاتیزم مدیریتی رژیم به عرصه دانشگاهها.
چهارم - تحمیل سیاست گزینش جهت تصفیه و درجه بندی کردن دانشجویان بر پایه ستاره، در راه ایجاد فضای رعب و وحشت در دانشگاهها.
انتخابات 22 خرداد برای خامنهای یک قمار بود نه یک انتخاب: با توجه به پیش لرزههای فوق بود که خامنه از یک سال پیش دائم در حال رصد کردن شرایط فوق بود و کاملا به این امر واقف بود که انتخابات 22 خرداد با انتخابات قبلی رژیم متفاوت میباشد و اگر در این انتخابات
گامی زند بی احتیاط / شیر او خون میشود از اختلاط
یک قدم زد آدم اندر ذوق نفس / شد فراق صدر جنت طوق نفس
همچو دیو از وی فرشته میگریخت / بهر نانی چند آب چشم ریخت
گرچه یک مو بود گنه کو رسته بود / لیک آن مو بر دو دیده رسته بود
بود آدم دیده نور قدیم / موی در دیده بود کوه عظیم
گر در آن آدم بکردی مشورت / در پشیمانی نگفتی معذرت
زانک با عقلی چو عقلی جفت شد / مانع بد فعلی و بد گفت شد
نفس با نفس دگر چون یار شد / عقل جز وی عاطل بیکار شد
اینجا بود که از همان ابتدا خامنهای با توجه به شرایط فوق، خود را محاط بین دو انتخاب میدید:
الف - قبول جمهوریت و در نتیجه تن دادن به ریزش قدرت از بالا به پائین و تقسیم قدرت با هم پالگیهای سابقش.
ب - نفی جمهوریت و در نتیجه نفی انتخابات 22 خرداد و ادامه تکتازیهای سابق و کامل کردن پروژه تمامیت خواهی خود بر پایه بیرون کردن تمامی رقیبان مدعی قدرت.
اینجا بود که خامنهای وقتی دو سناریو فوق را در ترازوی اتوکراتیک خود گذاشت تنها پاسخی که برای او ماند این بود که: تن دادن به جمهوریت و رفرمیسم و مشارکت در قدرت به مثابه ریزش کل نظام خواهد بود، چراکه شرایط فعلی با شرایط سال 76 متفاوت میباشد، در سال 76 موازنه پائینیها و بالائیها تا این اندازه به هم نزدیک نبود، همچنین در سال 76 قطب رقیب قدرت تا این اندازه دارای تشکیلات و برنامه و انگیزه که امروز هستند، نبودند. در همین راستا بود که خامنهای از یک سال پیش تصمیم خود را گرفت و آن عدم تن دادن به هر گونه تقسیم قدرت با رقیب و عدم مشارکت قدرت با پائینیها بود. اینجا بود که پس از این تصمیم خامنهای شروع به خط کشی و تعریف کردن رقبا و اپوزیسیون و نیروهای خودی و غیر خودی جهت سوار شدن دوباره در موج و طوفان 22 خرداد گردید که حاصل همه این قرع انبیق و رمل و اسطرلاب کردن خامنهای این شد که هیچ راهی برای او نمیماند، جز دوام دولت احمدی نژاد. البته خامنهای از همان اول خوب واقف بود که پروژه دوام دولت احمدی نژاد برای او مستلزم بسی هزینه کردن خواهد بود که کمترین آن حرکت گراز وار احمدی نژاد در سرزمین قدرت و دیپلماسی و مدیریت خواهد بود که با هیچ هژمونی و قدرت و پتانسیلی قابل محاصره نخواهد بود و گاها آنچنان این گراز وحشی در عرصه مدیریت و اقتصاد و سیاست میتازد که نه تنها از روحانیت و جناح راست و مجلس و قانون میگذرد، بلکه حتی به بهای عبور از خط قرمز حاضر میشود در یک جلسه دولت دو وزیر سر خط خود (محسن اژهای و صفار هرندی) را کنار بزند و تمامی جبهه راست را که تنها حامیان سیاسی خامنهای میباشد با ار پی جی هژمونی طلبی را تکه تکه کند. ولی برای خامنهای آنچه در حمایت بی چون و چرا از احمدی نژاد دارای اولویت اول میباشد اینکه احمدی نژاد تنها آلترناتیوی هست که میتواند تمامی جناحهای رقیب، از نزدیکترین آنها (هاشمی رفسنجانی) تا دورترین آنها (میرحسین موسوی) یک کاسه کرده و از عرصه انتخابات بیرون کند و هرگز تسلیم آنها نمیشود، مضافا بر اینکه جناح مرتجع مذهبی حامی احمد نژاد که باند مصباح یزدی در قم میباشند تنها جناحی که ولایت فقیه رژیم فقاهت را تئوریزه فقهی - شرعی میکند و خامنهای را در پیوند با امام زمان و پیامبر بالای تمامی قانون و قدرت و دولت و حکومت مینشاند و ولایت خامنهای بر مردم را یک ولایت مطلقه میداند که مشروعیت و مقبولیت این ولایت توسط امام زمان تعیین میشود، نه رای مردم که هیچ ارزشی به لحاظ فقهی و شرعی در فقاهت و شریعت آنها نخواهد داشت و این موضوع دقیقا همان خواسته وجودی است که خامنهای نیازمند آن است، چراکه خامنهای برعکس خمینی به خاطر عدم دارا بودن پایگاه اجتماعی و مردمی نمیتواند مقبولیت و مشروعیت خود را مانند خمینی از دست مردم بگیرد، لذا تنها عاملی که میتواند در این خلاء پایگاه مردمی قدرت او را بیمه کند همین جایگزین کردن مشروعیت و مقبولیت امام زمانی به جای مشروعیت و مقبولیت مردمی است که این جناح مصباح - یزدی پشتیبان احمدی نژاد تنها باندی هستند که در حوزه امروز این پروژه فکری را ساپورت میکنند.
انتخاب کودتا برای خامنهای راهی برگشت ناپذیر بود: پس از اینکه خامنهای از یک سال پیش تصمیم به ابقای احمدی نژاد بر سریر قدرت گرفت استراتژی حمایت خود را ترسیم کرد، آنچه استراتژی اولیه خامنهای را در حمایت احمدی نژاد تشکیل میداد کودتا نبود، بلکه خامنهای فکر میکرد که با بسیج نیروههای سیاسی - تشکیلاتی و نظامی خود میتواند شرایط را برای تداوم دولت احمدی نژاد فراهم سازد اما و هزار اما در پروسه زمانی بعد از این استراتژی حوادثی در اردوگاه رقیب تحقق پیدا کرد که استراتژی قبلی خامنهای را به گل نشاند و از اهم این حوادث لیدری میرحسین موسوی بود که پاک تمامی سناریوی قبلی خامنهای را بر باد داد، چراکه خامنهای در سیمای میرحسین موسوی بر مبنای سابقه 8 سالهای که از سال 60 تا سال 68 از او داشت رئیس جمهوری میدید که نه تنها حاضر به هیچ گونه مصالحه و معاملهای با جناح راست اعم از جناح بازاری (موتلفه)، یا جناح بوروکرات راست (باهنر - توکلی - ولایتی)، جناح تکنوکرات راست (قالیباف - حداد عادل – لاریجانی)، جناح میلیتاریسم راست (رضائی - ذوالقدر و...)، جناح روحانی راست (مهدوی کنی - ناطق نوری و...) نخواهد کرد. مهمتر از آن هرگز حاضر به پذیرش نه تنها ولایت مطلقه او که ورای قانون و قانونبندی میباشد بلکه هژمونی او را بر یک ساعت هم نخواهد پذیرفت (آنچنانکه احمدی نژاد در مناظره با موسوی به او گفت: تو کسی هستی که در دوره 8 سال نخست وزیریات حتی حاضر نشدی برای یک بار کابینهات را پیش خامنهای ببری) این بود که از بعد از کاندیداتوری موسوی تمامی رشتههای خامنهای پنبه شد. البته میرحسین موسوی خوب به این امر واقف بود و در برابر فشارهای قبل از عید خاتمی مقاومت میکرد و سعی میکرد اعلام کاندیداتوری خود را به عقب بیاندازد تا خامنهای فرصت بسیج اردوگاه جنگ بر علیه او پیدا نکند ولی از آن طرف قضیه خاتمی هم بر پایه سابقه دولت موسوی در پروژه انتخاباتی 22 خرداد به این حقایق رسیده بود که :
1 - تنها کسی که میتواند پرچم رفرمیسم را در حاکمیت بر دارد، فقط و فقط میرحسین موسوی است، چراکه بر مبنای سابقه 8 ساله رئیس جمهوری خود (که خودش در تعریف خود گفت رئیس جمهوری تنها یک تدارکات چی است نه بیشتر) خوب به این امر واقف شده بود که تنها کسی میتواند پرچم رفرمیسم را بر دارد که توان چالش با خامنهای داشته باشد و اینچنین کسی در حاکمیت غیر از میرحسین کسی دیگر نخواهد بود و در همین رابطه بود که محمد خاتمی بر خلاف تحلیل دکتر عبدالکریم سروش که در حمایت از کروبی میگفت او تنها کسی است که میتواند با خامنهای در بیافتد، معتقد بود که کروبی در قضیه قانون مطبوعات و... نشان داد که توان مقابله با خامنهای را نخواهد داشت.
2 - اصل دیگری که محمد خاتمی در آن مقطع اولیه کاندیداتوری به آن معتقد بود اینکه خود او در این مقطع (یعنی انتخابات 22 خرداد) برعکس انتخابات هفتم و هشتم توان بسیج تودهها و به حرکت آوردن بخش بیست میلیون خاموش جامعه را ندارد، چراکه به خاطر ندانم کاریهای سالهای 76 تا 84 او، تودهها اعتمادشان را نسبت به او از دست دادهاند و در همین راستا است که محمد خاتمی به این اصل رسید که اردوگاه رفرمیستها هیچ کس به جز موسوی توان بسیج نیروها و مردم را ندارد نه کروبی، نه معین، نه هاشمی رفسنجانی و... لذا باید همه انرژی خود را جهت به صحنه کشانیدند میرحسین موسوی به کار گیریم. اینجا بود که محمد خاتمی یک حرکت دو مولفهای از سر گرفت از یک طرف در برابر سردی میرحسین و دفع الوقت کردن او کوشید با کاندید کردن خود آب در خانه مورچه موسوی بریزد و از طرف دیگر سعی کرد در حمایت از موسوی قطب دیگر حاکمیت یعنی هاشمی رفسنجانی را هم رای خود کند که در این دو امر موفق شد، یعنی هم توانست با کاندید کردن خود، موسوی را به صحنه بیاورد و هم توانست با مذاکره هاشمی را به حمایت از موسوی بکشاند که با این عمل یک زلزله در حاکمیت اتفاق افتاد چراکه برای اولین بار خامنهای و هاشمی رفسنجانی در برابر مردم در قطب رویاروی قرار گرفتند و اینجا بود که یک مرتبه تا خامنهای چشم باز کرد، دید آچمز شده است چراکه خامنهای خوب به این امر واقف بود که با توجه به تشکیلات و سازماندهی رفرمیسیم در آن مقطع انتخابات 22 خرداد در بستر تضاد بین موسوی و خامنهای به خاطر نفرتی که مردم از رژیم فقاهتی دارند یک انتخابات حداکثری خواهد بود نه حداقلی، حتی فراگیرتر از انتخابات دوم خرداد 76 چراکه علت شرکت حداکثری مردم در انتخابات دو خرداد 76 به خاطر شناخت از خاتمی و برنامه او نبود بلکه بالعکس، به خاطر نفرت از اکبر ناطق نوری بود که مردم به پشتیبانی از خاتمی بر خواستند. اما برای خامنهای خوب روشن بود که در انتخابات 22 خرداد انتخاب برای مردم بین میرحسین و خامنهای خواهد بود نه میرحسین و احمدی نژاد. به همین خاطر بود که خامنهای با آمدن میرحسین خود را در برابر یک شرکت حداکثری مردم در انتخابات 22 خرداد دید و همین پیش فرض بود که تمامی رشتههای قبلی او را پنبه کرد و خامنهای را وادار ساخت که در شرایط جدید با دو پیش فرض اول - کاندیداتوری میرحسین دوم - شرکت حداکثری مردم در انتخابات 22 خرداد تصمیم به تدوین سناریوی جدیدی بگیرد و بر سناریوی قبلی خود خط قرمز بکشد.
سناریوی دوم انتخاباتی خامنهای: در سناریوی اول خامنهای قبل از اینکه موسوی وارد رقابت کاندیداتوری بشود، پلاتفرم سیاسی خامنهای حداکثر در حد رقابت با خاتمی و کروبی تنظیم شده بود که برحسب آن خامنهای مطمئن بود که توسط یک رقابت حداقلی که صورت خواهد گرفت با متحد کردن جناحهای مختلف خط یک، یا جناح راست پشت احمدی نژاد و کانالیزه کردن تمامی قدرت تبلیغی و اداری و تشکیلاتی دولت و نظام پشت احمدی نژاد میتوان قطعا به پیروزی احمدی نژاد در انتخابات مطمئن گردید، بنابراین اصول سناریوی اول خامنهای برای پیروزی احمدی نژاد بدین صورت بود:
1 - احمدی نژاد باید به عنوان تنها کاندیداتوری از طرف تمامی جناحهای خط یک، یا خط راست اعم از جناح بازاریهای خط راست، یا جناح تکنوکراتهای خط راست، یا جناح بورکراتهای خط راست، یا جناح میلیتاریستهای خط راست، یا جناح روحانیت خط راست مطرح گردد.
2 - تمامی جناحهای خط راست موظفاند که یخهای گذشته خود را با احمدی نژاد آب کنند که در راس آنها جناح مرجعیت خط راست حوزه قم اعم از مکارم، صافی، سبحانی و... میباشد که باید یخهای خود را با احمدی نژاد آب کنند و حاضر به ملاقات با احمدی نژاد در مسافرت به قم شوند که خامنهای برای این منظور احمد خاتمی عضو مجلس خبرگان و پیش نماز، نماز جمعه تهران را مامور اینکار کرد تا با تماس با مراجع راست حوزه قم زمینه آشتی کنان احمدی نژاد با آنها را فراهم سازد.
3 - جناح رقیب در حد کروبی و خاتمی میباشد که لجن پراکنیهای دو روزنامه وابسته یعنی کیهان و روزنامه ایران کافی است که مشارکت حداقلی بوجود آورد و آن بیست میلیون معترض خاموش دور از انتخابات بمانند.
4 - اصل مهم که رمز پیروزی احمدی نژاد در سناریوی اول خامنهای میباشد ایجاد انتخابات 22 خرداد بر پایه مشارکت حداقلی مردم است، چراکه اگر مشارکت حداقلی صورت بگیرد با توجه به اینکه بین 7 تا 11 میلیون جناح راست کلهم اجمعین توان بسیج و رای سازی دارد، لذا حتی در صورت مشارکت حداقلی حداکثر نیروئی که میتواند شرکت کند 16 میلیون میباشد که با این تفاصیل امکان پیروزی احمدی نژاد صد در صد خواهد بود، اما اگر مشارکت از صورت حداقلی خارج شود با توجه به اینکه بین 40 تا چهل و پنج میلیون نفر در ایران دارای حق رای میباشند طبیعی است که در صورت کمترین تحرکی در بستر مشارکت حداکثری ممکن است تا چهل میلیون نفر به پای صندوقهای رای بیایند که طبیعی است با چنین استقبالی و در نظر گرفتن حداکثر رائی که خامنهای و خط راست میتوانند بسیج کنند و بسازند همان تعدادی است که اکبر ناطق نوری رای آورد، یعنی بین 7 تا 11 میلیون و برای خامنهای در شرایط عادی به هیچ وجه امکان رای سازی بیش از این نخواهد بود این است که اصل زیربنای سناریوی اول خامنهای برای پیروزی احمدی نژاد تکیه بر انتخابات حداقلی مشارکت مردم بود.
ورود میرحسین موسوی به عرصه رقابت کاندیداتوری انتخابات دهم رئیس جمهوری سناریوی اول خامنهای را با شکست روبرو کرد: آنچه به عنوان مقدمه در اینجا باید به آن اشاره کنیم اینکه برخلاف آنچه که مطرح میشود که آمدن موسوی به صحنه انتخابات منصوب به هاشمی رفسنجانی میکنند، باید اصل آمدن یا بهتر است بگوئیم آوردن موسوی سناریوی محمد خاتمی بود که دلایل آن قبلا در همین نوشته ذکرش رفت و اصلا خود هاشمی اگرچه قلبا با این امر موافق بود ولی موضوع آمدن برای او امر غیر مترقبه بود، چنانکه همین موضوع به غیر جناح روحانیون مبارز برای دیگر جناحهای پشتیبان خاتمی اعم از حزب مشارکت، یا مجاهدین انقلاب اسلامی و... امری غیر مترقبه بود، چرا که همین جناحها درست در همین زمانی که موسوی وارد صحنه رقابت شده شعار «یا خاتمی یا هیچ کس» سر میدادند که نشان دهنده غیبت آنها در صحنه تعیین سناریوی خاتمی که آوردن موسوی به صحنه بود، میباشد. بنابراین کل سناریوی ورود موسوی به صحنه رقابت توسط خاتمی و جناح روحانیون مبارز که مدیریت آن دست خاتمی - موسوی خوئینی بود شکل گرفت، ولی این سناریو آنچنان حساب شده بود که در عرض کوتاهترین زمان توانست بسان یک زلزله سیاسی تمامی شرایط را هم در پائین و هم در بالا زیر و زبر کند، آنچنانکه از اواخر فروردین و اوایل اردیبهشت خامنهای را به این عقیده و نظریه برساند که دیگر سناریوی اول او کاربردی ندارد و امکان پیروزی احمد نژاد به هیچ وجه نخواهد بود و از آن بدتر برای خامنهای اینکه، در خوشبینانه ترین نگاه دو مرحلهای شدن انتخابات خواهد بود که قطعا به پیروزی موسوی میانجامد و آمدن موسوی همان و تکرار دهه 60 قدرت متزلزل خامنهای همان. اینجا بود که خامنهای زین را رکاب کرد تا به هر شکلی که شده از پیروزی موسوی و دو مرحلهای شدن انتخابات جلوگیری کند. پیش فرض اصلی که خامنهای را به این دستاوردها کشانید:
اصل: ورود موسوی به صحنه انتخابات باعث مشارکت حداکثری مردم خواهد شد و این اصل درست مقابل اصل زیربنای سناریوی اول خامنهای بود چراکه آنچنانکه مطرح کردیم در سناریوی اول خامنهای اصل اولی که خامنهای به عنوان پیش فرض در نظر گرفته بود بوجود آوردن شرایط برای مشارکت حداقلی بود تا با 7 تا 11 میلیون رای بتوان پیروزی احمدی نژاد را محقق ساخت، طبیعی است که با قطعی شدن مشارکت حداکثری و به صحنه آمدن آن جمعیت 20 میلیون نفر خاموش به صحنه تمامی شرایط و پیش فرضهای خامنهای تغییر خواهد کرد چراکه امکان پیروزی احمدی نژاد به هیچ وجه برای خامنهای نخواهد بود، اینجا بود که خامنهای تصمیم به تنظیم سناریوی جدیدی گرفت که این سناریوی مرگ سیاسی خامنهای را رقم زد چراکه اصول سناریوی دوم خامنهائی درست برعکس سناریوی اول بود:
1 - مشارکت حداکثری با ورود میرحسین امری محتوم خواهد بود که باید به آن بالاجبار تن دهیم.
2 - کاندیداتوری احمدی نژاد در هر شرایط برای جریان راست امری لایتغییر خواهد بود، چراکه تنها احمدی نژاد است که در این شرایط با وصله و پینه میتوان تمامی جناحهای جریان راست روی آن بسیج کرد.
3 - امکان رای گیری در مشارکت حداکثری برای جریان راست بیشتر از 7 تا 11 میلیون نخواهد بود که به معنای تسلیم در برابر جریان رقیب یا جریان رفرمیسم خواهد گردید.
4 - اردوگاه رقیب با ورود موسوی تقویت گردیده و به طرف وحدت بیشتر پیش میروند.
5 - از همه خطرناکتر پیوند هاشمی رفسنجانی به عنوان عضو خاموش به این اردوگاه و تشکیل مثلث هژمونی خاتمی -موسوی - هاشمی خواهد بود که تمامی موازنههای حاکمیت را به هم خواهد زد و به عنوان بزرگترین پولاریزاسیون سیاسی روحانیت بعد از مشروطیت خواهد گردید.
6 - در پولاریزاسیون سیاسی جدید که با تکوین مثلث هژمونی فوق در اردوگاه رقیب شکل گرفته است انتظارات در حد قوه مجریه و مصادره دولت توسط انتخابات 22 خرداد باقی نخواهد ماند بلکه قطعا برای اردوگاه رقیب و جریان رفرمیستی یا خط 2 این مصادره دولت فقط جنبه خاکریز اول را خواهد داشت، خاکریز بعدی خود رهبری خواهد بود که توسط مثلث هژمونی در تیر راس حمله قرار گرفته است که طبیعتا پرچمدار تسخیر خاکریز دوم بر خلاف خاکریز اول که پرچمدارش خاتمی بود، هاشمی رفسنجانی خواهد بود اینجا است که فونکسیون هاشمی رفسنجانی برای خامنهای و رژیم فقاهتی در سناریوی دوم خامنهای خطرناکتر از فونکسیون خاتمی خواهد بود.
اصول مطرح شده فوق پیش فرضهائی بودند که خامنهای در مقدمه تبیین و ترسیم سناریوی دوم خود رسید و بر پایه این پیش فرضها بود که خامنهای تصمیم به تبیین سناریوی دوم خود گرفت که سناریوی دو او تقریبا در نیمه اول خرداد ماه به موازات رشد، عبارت میباشد از:
1 - باید انتخابات 22 خرداد برای صیانت کل نظام فقاهتی به انتصابات بدل کنیم با چه؟ با رای، کدام رای؟ رائی که خودمان میخواهیم.
2 - باید اردوگاه رقیب تحت هژمونی مثلث فوق از بالا در خاکریز اول به گل نشاند، با چه؟ با رگبار، کدام رگبار؟ رگبار افشاگرایانه تبلیغاتی، چگونه؟ با رادیو تلویزیون، چطوری؟ توسط مناظره کاندیداها.
3 - باید تمامی امکانات تشکیلاتی اردوگاه رقیب در صحنه انتخابات و پس از آن از میان برد تا علاوه بر اینکه شرایط برای کودتای مخملی ما فراهم میشود امکان هرگونه تحرکی هم از رقیب میگیرد، با چه؟ با قطع پیوندهای سیگنالی مخابراتی که تنها ریسمان و پاشنه آشیل پیوند تشکیلاتی رقیب میباشد، قطع رابطه مخابراتی برای منهزم کردن تشکیلات رقیب از بمب اتم خطرناکتر خواهد بود، چراکه در تشکیلات تودهای تا قبل از کسب قدرت و دولت پیوندهای مردم از طریق سیگنال خواهد بود تا رابطه عینی.
4 - باید نوک پیکان تبلیغات افشاگرایانه پیش از خاتمی و موسوی به طرف هاشمی رفسنجانی گرفت، چرا؟ زیرا خاتمی و موسوی دولت را تهدید میکنند، اما هاشمی رفسنجانی رهبری را.
5 - باید برای استحکام اردوگاه احمدی نژاد جبهه خودی را آنچنان تعریف کنیم که هر کسی که بیرون اردوگاه خامنهای -احمدی نژاد باشد غیر خودی است.
6 - باید تمامی تشکیلات سپاه و بسیج و لباس و شخصیها در پیوند تنگاتنگ با انتخابات 22 خرداد قرار داد، چرا که به لحاظ عینی - ذهنی تمامی در تحلیل نهائی همه پروژه کودتای مخملی باید به دست این سربازان گمنام امام زمان انجام گیرد ولاغیر.
سناریوی دوم خامنهای بستر شکل گیری جنبش اجتماعی 22 خرداد را فراهم کرد
مقدمه: در رابطه با پروسه شکل گیری جنبش اجتماعی 22 خرداد مقدمتا باید مستحضر باشیم که علت اینکه جنبش 22 خرداد را جنبش اجتماعی مینامیم بدین خاطر است که بستر طبقاتی جنبش اجتماعی 22 خرداد قشر متوسط میباشد همانی که به غلط طبقه متوسط مینامند و از آنجائیکه قشر متوسط یعنی قشر خرده بورژوازی شهری به صورت طیف طبقاتی در سه لایه خرده بورژوازی غیر مرفه، خرده بورژوازی نیمه مرفه و خرده بورژوازی مرفه در تمامی اندامهای تولیدی - توزیعی و خدماتی جامعه به صورت گسترده حضور دارند که با توجه به بحران طبقاتی و بحران ساختاری جامعه حجم کمی قشر خرده بورژوازی شهری ما در سه لایه مطرح شده فوق از مجموع کمی طبقات زحمت کش کارگر و کشاورز و طبقه استثمارگر بورژوازی بیشتر میباشد. البته برتری قشر خرده بورژوازی شهری در جامعه ما نه فقط جنبه کمی بر طبقات زحمتکش و طبقه استثمارگر بورژوازی دارد، بلکه به لحاظ ذهنی این قشر نسبت به دو بخش طبقاتی دیگر جامعه ما از برتری برخوردار میباشد و همین امر باعث شده است که موتور تمامی تحولات سیاسی تاریخی ما از مشروطیت تا امروز اعم از نهضت مقاومت ملی دکتر مصدق، بلوای 15 خرداد، انقلاب فقاهتی 22 بهمن و بالاخره جنبش 22 خرداد توسط این قشر استارت بخورد و در یدک کشی جنبشهای دیگر آنچنان از پتانسیل بالائی برخوردار میباشد که در سال 57 در عرض 24 ساعت یعنی از تاریخ 17 شهریور 57 لغایت 18 شهریور 57 توانست کل طبقه کارگر ما به حرکت در آورد و تا آخر پیروزی انقلاب فقاهتی 22 بهمن 57 رهبری جنبش کارگری را در کف خود نگه دارد و به همین ترتیب در رابطه با جنبش زنان و جنبش دانشجوئی این قشر فراگیر جامعه ما در بستر تاریخ جنبش سیاسی تاریخ ما عمل کرده است، آنچه باید در رابطه با آفتشناسی نهضتها و انقلابات گذشته تاریخ کشورمان بگوئیم اینکه در تحلیل نهائی ریشه تمامی آفتها گذشته تاریخ کشورمان بازگشت پیدا میکند به روانشناسی این قشر که به صورت اپیدمی به لایههای مختلف جامعه گسترش میدهد. در رابطه با آفتشناسی جنبش 22 خرداد هم باید باز به آفات روانشناسی قشر خرده بورژوازی شهری جامعه ما بپردازیم چراکه آنچنانکه قبلا هم ذکرش رفت سکاندار جنبش 22 خرداد همین قشر فراگیر خرده بورژوازی شهری بوده است. برای بررسی روانشناسی قشر خرده بورژوازی شهری کشورمان باید مقدمتا در نظر داشته باشیم که فونکسیون اجتماعی - سیاسی این قشر در لایههای مختلف آن صورت یکسانی نداشته و از لایه غیر مرفه تا لایه مرفه آن از خودویژگیهای روانشناسی طبقاتی برخوردار میباشند. ولی به هر حال اصول کلی مشترک روانشناسی این بخش عبارتند از:
1 - غیر متشکل و پراکنده
2 - دنبال رو و غیر مستقل
3 - مذهبی و سنتگرا
4 - خشونتگرا و آنتاگونیست طلب
5 - عجول و مایوس از مبارزه درازمدت
6 - واگرا در بستر درازمدت مبارزه
آگاهی به همین کاراکتر و تیپولوژی خرده بورژوازی است که خامنهای و رژیم فقاهتی حاکم کوشیدند در عرصه مقابله با جنبش اجتماعی 22 خرداد از همین پاشنه آشیل طبقاتی استفاده کنند و جنبش اجتماعی 22 خرداد را به بستر سکتاریسم بکشانند که برای انجام این مقصود ترفندهائی که خامنهای جهت مقابل با جنبش پیش کشید آنچنانکه در پلاتفرم ضد جنبش او در نماز جمعه 29 خرداد دیدیم، عبارت بود از:
1 - تهدید به خشونت و سرکوب که به طور عریان خامنهای در خطبه نماز 29 خرداد اعلام کرد.
2 - تحریک احساسات و مظلوم نمائی که خامنهای با معلول نمائی خود از این ترفند در نماز فوق استفاده کرد.
3 - فرار از جلو و محکوم کردند حمله به خوابگاه دانشجوئی توسط نیروهای شخصی پوش خامنهای که در نماز فوق، خامنهای با بیان اینکه دل من از سرکوب خوابگاه دانشگاه در 24 خرداد خون است، مانند اتابک اعظم در انقلاب مشروطیت اولین کسی بود که برای عزای قربانیان خوابگاه لباس سیاه به تن کرد - البته در رابطه با قربانیان 30 خرداد و 25 خرداد و... باز خامنهای نقش اتابک اعظم را فراموش نکرد و خود را صاحب عزا اعلام کرد آنچنانکه در سخنرانی مراسم تنفیذ در 12 مرداد مشاهده کردیم.
حال پس از طرح مقدمه فوق میتوانیم به بررسی موضوع فوق یعنی اینکه چرا سناریوی دوم خامنهای به تکوین جنبش اجتماعی 22 خرداد انجامید، بپردازیم. قبل از اینکه به پاسخ سوال فوق بپردازیم جهت تشحیذ ذهن بهتر است چند سوال مقدماتی در این رابطه مطرح کنیم:
سوال اول: بسیج قشر متوسط پشت کاندیداتوری موسوی به چه دلیل بود؟ آیا ریشه در برنامه و پلاتفرم موسوی داشت یا نفرت از دسپاتیزم سیاسی و پوزیتیویسم فقاهتی و بینش ارتدوکس و عوام فریب احمدی نژاد؟ یا اعتماد به حمایت خاتمی و رفسنجانی یا سابقه تاریخی میرحسین موسوی؟
آنچه به طور مشخص میتوان در پاسخ این سوال مهم مطرح کرد اینکه اولا ساپورت قشر متوسط از موسوی به خاطر برنامه موسوی نبود چراکه در زمان حضور موسوی برنامهای جز اعلامیه 8 مادهای خمینی (که از آن به عنوان پلاتفرم خود یاد کرد) چیز دیگری عرضه نکرد، ثانیا سابقه تاریخی میرحسین هم در ذهنیت تودههای ما دوران طلائی نبوده و نیست، ثالثا موسوی در زمان حضور عاری از هر گونه تشکیلات و سازماندهی بود، رابعا حمایت خاتمی از موسوی اگر از آنچنان پتانسیلی برخوردار بود، خود خاتمی میآمد و دیگر نیاز به عقب نشینی در برابر موسوی نبود. بنابراین آنچه میماند فقط و فقط موضوع آخر یعنی نفرت تودههای شهری ما از دولت احمدی نژاد و حمایت خامنهای از احمدی نژاد بود که هر آلترناتیوی حتی اگر شمر و یزید هم بودند از این دو لیدر بهتر میدانستند. آنچنانکه در سال 76 در برابر کاندیداتوری ناطق نوری - خامنهای تودههای ما همین عکسالعمل را نشان دادند بنابراین بطور مشخص در رابطه با ریشه تکوینی جنبش 22 باید بگوئیم که ریشه تکوین جنبش 22 خرداد یک ریشه نفی بود نه اثباتی و همین موضوع بود که از همان آغاز جنبش آبستن بیماری کرد.
سوال دوم: اگر ریشه حضور مردم در دو انتخابات 76 و 88 نفرت از رژیم فقاهتی بود، چرا انتخابات 22 خرداد به جنبش انجامید اما انتخابات 76 نه؟
آنچه باید در رابطه با پاسخ به سوال دوم مطرح کنیم اینکه در انتخابات 76 مردم میدانستند که رژیم فقاهتی و در راس آن خامنهای قصد عقب نشینی و مصالحه و معامله با خاتمی را دارد، اما در انتخابات 22 خرداد از طریق حمایتهای علنی و مخفی که خامنهای از یک سال پیش از احمدی نژاد میکرد مردم به این یقین رسیده بودند که خامنهای به هیچ وجه حاضر به عقب نشینی در برابر خواسته مردم که نفی احمدی نژاد میباشد، نیست و همین موضوع بود که از همان آغاز خرداد ماه به تدریج که تنور انتخابات گرم میشد حمایت از موسوی به صورت رفراندم نانوشتهای بر علیه کل رژیم به خصوص در شهرهای بزرگ در آمد و این حقیقتی بود که هاشمی در نامه 16 خرداد خود به خامنهای به آن اذعان کرد. به طور مشخص از 12 خرداد 88 به ترتیب که به 22 خرداد نزدیک میشدیم صف بندی تودههای شهری از مخالفت با احمدی نژاد به مخالفت با رژیم فقاهتی تبدیل میشد که این موضوع عامل اصلی استحاله پروسه انتخاباتی 22 خرداد به جنبش اجتماعی 22 خرداد گردید.
سوال سوم: خامنهای از مناظره تلویزیونی چه دنبال میکرد چه محصولی از مناظره درو کرد؟
به طور مشخص آنچه خواسته خامنهای از مناظره تلویزیونی بود بی آبرو کردن هاشمی رفسنجانی در نگاه مردم بود، چراکه خامنهای به نیکی به این امر واقف بود که حضور هاشمی در تیم سه نفری (موسوی - خاتمی - هاشمی) باعث ارتقاء شعار تغییر موسوی از دولت به رهبری میرسد که این موضوع موجودیت رژیم فقاهتی را در خطر نابودی قرار میدهد و رشتههای سی ساله رژیم فقاهتی را پنبه میکند و به همین خاطر بود که در مناظره موسوی - احمدی نژاد برخلاف موسوی که خود را آماده کرده بود تا سیاستهای اقتصادی - فرهنگی - اجتماعی احمدی نژاد را به چالش بکشد احمدی نژاد از همان آغاز مدیریت مناظره را با طرح فسادهای مالی - رانتی هاشمی - ناطق نوری - موسوی - صفائی فراهانی جلسه مناظره را بدل به یک شیپور تبلیغاتی بر علیه هاشمی - موسوی - خاتمی کرد که در واکنش عکسالعملی خود موسوی هم به جای اینکه مناظره را به گردونه اصلی آن که نقد برنامههای گذشته احمدی نژاد بود، بکشاند دست به افشاگریهای فساد مالی - اداری باند احمدی نژاد از محمد صادق محصولی گرفته تا سرقتهای میلیاردی اعلام شده دولت احمدی نژاد توسط دیوان محاسبات مجلس و این موضوع در اینجا بود که مناظره تلویزیونی موسوی - احمدی نژاد به ضد خود بدل شد و کل رژیم فقاهتی برای مردم فاسد و دزد و رانت خوار و... مطرح شد و این محصولی بود که خامنهای از مناظره تلویزیونی برداشت کرد. چراکه او باد کاشت ولی طوفان درو کرد و همین موضوع عامل اصلی فراگیر شدن جنبش 22 خرداد شد.
سوال چهارم: از چه مقطعی خامنهای تصمیم به کودتای مخملی یا کودتای نرم یا کودتای انتخاباتی گرفت؟
آنچه به طور مشخص میتوان در پاسخ این سوال مطرح کرد اینکه از زمانی که خامنهای اولا دریافت که انتخابات 22 خرداد یک انتخابات حداکثری خواهد بود، در ثانی مثلث رقیب با ورود موسوی قصد دست اندازی به رهبری دارد، اینجا بود که امکان هیچ گونه عقب نشینی برای خامنهای نماند و تصمیم کودتا تنها راه حفظ قدرت برای او که این موضوع باید تحت رهبری محمد صادق محصولی و بسیج و لباس شخصیهای خامنهای انجام گیرد.
22 خرداد برای تودهها رفراندم بود، برای خامنهای کودتا: به هر حال جنبش 22 خرداد با این زمینهها از قبل از انتخابات 22 خرداد شکل گرفت و در روز 22 خرداد تودهها خود را آمده حضور در یک رفراندم علیه رژیم فقاهتی کردند و به همین خاطر بود که حضور حداکثری مردم در این انتخابات یا رفراندم شکل گرفت و مردم با دیدن کلکتیو و پتانسیل تان سیته خود در پای صندوقهای رای، به یک خودآگاهی اجتماعی رسیدن که این خودآگاهی برای تودهها باعث دستاوردهائی گردید که اهم آنها عبارت بودند از:
1 - تودههای شهری ما برای اولین بار به جای رای تکلیفی گذشته که با فتوای علما به پای صندوق رای میآمدند و با فتوای علما به کسی که علما میخواستند رای میدادند، به رای حقی ایمان پیدا کردند و آن این بود که انتخابات و رای گیری و رای دادن را حق خود میدانستند و برای تعیین سرنوشت خویش است و عطا شده از طرف هیچ کس و قابل معامله با هیچ چیز، جز سرنوشت. آنچنانکه اقبال در تعریف رای حقی میگوید: «خدا آن ملتی را سروری داد که تقدیرش بدست خویش بنوشت - به آن ملت سرکاری ندارد که دهقانش برای دیگری کشت»
2 - آنچنانکه محسن رضائی محلل سناریوی کودتای انتخاباتی خامنهای گفت: «در انتخابات 22 خرداد برای اولین بار مردم رای خود را ناموس خود دانستند و مانند ناموس از آن پاسداری میکردند.»
و به این ترتیب پروسه انتخابات - کودتا - جنبش اجتماعی - رفراندم در روز 23 خرداد با هم تلاقی کردند و آتش فشانی که هاشمی در نامه 16 خرداد خود پیش بینی کرده بود بر گورستان کودتای خامنهای شروع به فعالیت کرد و شیرینی را بر مذاق سردمداران رژیم فقاهت تلخ کرد.
برای بررسی جنبش 22 خرداد بعد از رفراندم 22 خرداد باید جنبش را در سه فرآیند زمانی مورد بررسی قرار دهیم:
الف - جنبش 22 خرداد از 23 خرداد تا 29 خرداد
ب - جنبش 22 خرداد از 29 خرداد تا 26 تیر
ج - جنبش 22 خرداد از 26 تیر ماه تا امروز
جنبش 22 خرداد از 23 خرداد تا 29 خرداد:
الف - با اعلام سناریوی نتیجه انتخابات از جمعه شب 22 خرداد و مکانیزمی که رژیم فقاهتی در تهران به طور ویژه توسط حکومت نظامی اعلان نشده جهت کنترل شرایط بعد از انتخابات پیش گرفت تودهها را به صورت غیر مترقبه در برابر امر کودتا بسیار مهندسی و مخملی خامنهای قرار داد.
ب – بر آورد حجم رای سازی خامنهای در کودتای مخملی فوق بین 13 تا 14 میلیون رای بود که به صورت بسیار مهندسی توسط سربازان گمنام امام زمان و بسیج و باند لباس شخصیها و سپاه تحت مدیریت وزارت کشور و محمد صادق محصولی صورت گرفت.
ج - در هیرارشی تعداد آراء کاندیداها باز پیامی از طرف خامنهای به کاندیداها و مردم بود، چراکه اعلام 24 میلیون نهصد هزار رای احمدی نژاد برای دو منظور شکل گرفته بود اول اینکه خامنهای میخواست توسط این حجم رای امکان دو مرحلهای شدن انتخابات که کاملا به زیان خامنهای بود و قطعا باعث پیروزی موسوی میشد را از میان بردارد، در ثانی توسط این حجم رای اسطوره رای خاتمی را بشکند که به عنوان که پیوسته جناح رقیب به عنوان برگه هویتی خویش از آن موضوع وام میگرفتهاند و اما در رابطه با تعداد 13 میلیون رای موسوی خامنهای سعی داشت، اولا موسوی را در آینده از هر گونه تلاشی مایوس کند چراکه حجم 10 میلیون اختلاف رای شعار دیگری غیر از ابطال انتخابات برای موسوی باقی نمیگذاشت البته این موضوع یکی از محورهای صحبت خامنهای در نماز جمعه 29 خرداد بود که خامنهای در آن صحبت خود از این فاصله زیاد بین آرائ اعلام شده احمدی نژاد و موسوی به عنوان دلیلی جهت رد شعار تخلف در آراء جناح رقیب استفاده کرد، ثانیا ارزش و جایگاه اجتماعی موسوی را پائین تر از خاتمی و هاشمی رفسنجانی قلمداد کند تا نقش پرچم بودن موسوی در برابر رهبری توسط خاتمی بدون پشتوانه جلوه دهد و اما در رابطه با تعداد رای اعلام کروبی که نه تنها از تعداد رای رضائی محلل انتخاباتی رژیم فقاهتی کمتر بود بلکه حتی از میزان رای باطله اعلام شده توسط رژیم فقاهتی کمتر بود که هدف خامنهای از این امر فقط و فقط تیر خلاص زدن به کروبی بود تا برای همیشه خود را از عرصه سیاست و رقابت کنار بکشد.
د - پس از اعلام نتایج آراء در 23 خرداد و اعلام حکومت نظامی اعلام نشده از طرف خامنهای رژیم فقاهتی کوشید با اعلام جشن پیروزی در 24 خرداد در مصلای تهران و بعد میدان ولی عصر موضوع را برای رقیب تمام شده جلوه دهد و دیگر حتی مطابق قانون خود رژیم منتظر تائید شورای نگهبان هم ننشیند این حرکتهای فرمالیته دولت کودتا بود که جنبش 22 خرداد از روز 23 خرداد با اینکه موسوی اعلامیه خویشتن داری داده بود، وارد عمل کرد. البته در روزهای 23 و 24 خرداد به دلیل اینکه رهبری جنبش که در راس آن میرحسین موسوی قرار داشت هنوز خود را وارد هدایتگری جنبش بعد از 23 خرداد نکرده بود، حرکت جنبش 22 خرداد به صورت پراکنده و غیر منسجم بود و بیشتر در شهرهای بزرگ مثلا جمعی در میدان ونک در همان روز 23 خرداد تجمع اعتراضی کردند که به شدت از طرف خامنهای توسط لباس شخصیهای خامنهای سرکوب شدند جمعی در خوابگاه امیرآباد تجمع کردند که به شدت از طرف لباس شخصیهای خامنهای سرکوب گردیدند، بطوریکه در 29 خرداد اولین کسی که لباس سیاه پوشید و برای سرکوب تجمع خوابگاه امیرآباد اشک تمساح ریخت، خود خامنهای بود.
ه - از روز 25 خرداد رسما موسوی و روحانیون مبارز و حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی وارد هدایتگری جنبش 22 خرداد شدند و توانستند راهپیمائی تاریخی چهار میلیون نفری 25 خرداد در تهران که از میدان آزادی تا میدان امام حسین بود، بر پا کنند و با این راهپیمائی که در ضمن عمل به صورت یک رفراندم اعلام نشده بر علیه رژیم در آمد کلیت نظام فقاهتی را در داخل و خارج به زیر سوال بکشاند و حرکت جنبش 22 خرداد را به شدت فراگیر کند.
و - اگرچه فونکسیون راهپیمائی 25 خرداد به عنوان بزرگترین راهپیمائی تاریخ ایران متفاوت بود اما مهمترین تاثیری که این راهپیمائی ایجاد کرد برای خامنهای بود (که مستقیما با هلی کوپتر بالای سر راه پیمایان، راهپیمائی را رصد میکرد) که او را وادار ساخت تا اقدام به ارائه سناریوی سوم خود (که جانشین کردند کودتای نظامی به جای کودتای مخملی 22 خرداد بود) بکند.
ز- در سناریوی کودتای نظامی خامنهای که از شب 26 خرداد پس از راهپیمائی 25 خرداد و پس از ملاقات خامنهای با میرحسن و شکست مذاکره او با میرحسین تکوین پیدا کرد، این اصول عملی تدوین گردید:
1 - عدم ارائه هر گونه مجوز قانونی جهت راهپیمائی به جریان رقیب در تهران و شهرستانها.
2 - به خشونت کشانیدند هر گونه راهپیمائی جریان رقیب توسط لباس شخصیها و بسیج و سربازان گمنام امام زمان خامنهای.
3 - آماده کردند بازداشتگاههای ابوغریب و گوانتانامو و... (مثل کهریزک) به جای استادیوم کودتای پینوشه بر علیه آلنده در شیلی.
4 - شروع دستگیریهای سران جریان رقیب به صورت گسترده.
5 - قطع تمامی امکانات ارتباطی بین افراد جنبش از اس ام اس گرفته تا خود تلفن همراه و...
6 - تاریخ شروع کودتای نظامی از بعد از اتمام حجت خامنهای در نماز جمعه روز 29 خرداد اعلام گردید.
7 - کشتار خیابانی، دستگیریهای فراگیر، شکنجه و اعتراف گیری و... ایجاد فضای رعب و سرکوب در جامعه و... از مکانیزمهائی بود که خامنهای در سناریوی سوم خود یعنی کودتای نظامی به آن توسل جست.
اگرچه جریان رقیب تحت رهبری جنبش 22 خرداد بر پایه تاثیری داخلی و خارجی که راهپیمائی 25 خرداد ایجاد کرده بود، کوشید در فاصله 25 تا 29 خرداد سه راهپیمائی دیگر در میدان ونک تا ساختمان صدا سیما و در میدان 7 تیر تا میدان ولی عصر و در میدان توپخانه ایجاد کند و تلاش میکرد تا با راهپیمائی روزمره رژیم فقاهتی و در راس آنها خامنهای را وادار به عقب نشینی کند و در همین راستا بود که در آخرین راهپیمائی که در روز پنج شنبه 28 خرداد در میدان توپخانه انجام گرفت، روحانیون مبارز اعلامیه داد و در آن برای راهپیمائی بعدی که در میدان انقلاب تا میدان آزادی در روز شنبه 30 خرداد صورت میگیرد اعلام فراخوانی داد، غافل از اینکه رژیم فقاهتی خود را تمام عیار آماده کرده است که از روز شنبه مطلقا کودتای نظامی را به اجرا گذارد. البته در رابطه با شرکت در نماز جمعه 29 خرداد خامنهای اگرچه در ابتدا بین کروبی و موسوی اختلاف نظر پدید آمد، بدین ترتیب که کروبی معتقد بود که با پیراهن مشکی به علامت عزای کشته شدن شهدای راهپیمائی 25 خرداد در نماز جمعه خامنهای شرکت کنیم اما موسوی هر گونه هماهنگی با خامنهای را امری اضافی تلقی میکرد و معتقد بود در رابطه با نیل به خواستهها باید از خامنهای عبور کنیم. اما کروبی تا روز 29 خرداد هنوز به عبور از خامنهای نرسیده بود به هر حال نظر موسوی مورد قبول واقع شد و در نماز جمعه 29 خرداد خامنهای با اینکه از یک هفته قبل رژیم فقاهتی شب و روز بر طبل تبلیغاتی جهت حضور نیروهای جریان رقیب میکوبید و میکوشید قبل از کودتای نظامی 30 خرداد قضیه را با تحمیل پیروزی احمدی نژاد و تثبیت خودش و رد کردن شعار ابطال انتخابات با یک سری عقب نشینی در عرصه باز خوانی بخشی از رایها مثلا حداکثر تا 50% تمام کند، به عبارت دیگر تا روز 28 خرداد شعار موسوی ابطال انتخابات و عبور از خامنهای بود، شعار کروبی ابطال انتخابات توسط خامنهای بود، شعار خامنهای بازخوانی رایها و عدم ابطال انتخابات و انجام کودتای نظامی و سرکوب رقیب بود، شعار هاشمی رفسنجانی عبور از احمدی نژاد بوسیله خامنهای و حاضر شدن خامنهای به مشارکت رقیب در کل نظام نه فقط دولت.
مرحله دوم جنبش 22 خرداد از 29 خرداد تا 26 تیر ماه:
بالاخره روز 29 خرداد با صف بندیهای شعارهای فوق فرا رسید و جریان رفرمیسم قدرت در تصمیم نهائی به عدم شرکت در نماز جمعه خامنهای گرفت که خود این عدم شرکت جریان رقیب در نماز جمعه خامنهای از نظر خامنهای به معنای وحدت جریان رقیب جهت عبور از خامنهای تلقی شد نه فقط دولت. قابل ذکر است که جریان رقیب در مدت یک هفته بعد از انتخابات و به خصوص بعد از راهپیمائی 25 خرداد به شدت پروسه همگرائی را پشت سر گذاشته و توانسته بود در سطح رهبری خود علاوه بر کروبی و موسوی خوئینی حتی سید حسن خمینی را هم جذب کند و تقریبا کل جریان مخالف جریان راست را پشت سر موسوی بسیج نماید.
نماز جمعه 29 خرداد خامنهای اولتیماتوم بود نه فصل الخطاب: پس از اینکه خامنهای در روز جمعه 29 خرداد به بایکوت یک دست نماز جمعه او از طرف جریان رقیب یقین پیدا کرد، کوشید که در نماز جمعه شمشیر را بر علیه رقیب از رو ببندد و با آمادگی که از قبل جهت سرکوب جنبش 22 خرداد پیدا کرده بود، نماز جمعه را از صورت فصل الخطاب به اولتیماتوم بر علیه جریان رقیب و جنبش 22 خرداد تبدیل کرد. اصول محوری اولتیماتوم خامنهای در نماز جمعه 29 خرداد عبارت بودند از:
1 - تائید انتخابات و رد شعار ابطال انتخابات.
2 - طرح شعار بازخوانی رایها حداکثر تا 10% به جای شعار ابطال.
3 - اعلام پیوند خود با جریان راست پوزیتیویسم مصباح یزدی - جنتی - احمدی نژاد و مرزبندی با هاشمی رفسنجانی و جناحهای دیگر رقیب (همان خواستهای که جناح مصباح یزدی - جنتی - یزدی - احمدی نژاد از همان آغاز در پی انجام آن بودند).
4 - اعلام فراخوان نیروهای خودی جهت کودتای نظامی و سرکوب همه جانبه جریان رقیب.
5 - حمایت بی چون و چرا از احمدی نژاد و باند او.
به هر حال نماز جمعه 29 خرداد با این اولتیماتوم به پایان رسید در حالی که جریان رقیب طبق فراخوانی که روحانیون مبارز در 28 خرداد در راهپیمائی میدان توپخانه اعلام کرده بود، خود را آماده راهپیمائی 30 خرداد میدان انقلاب - میدان آزادی میکرد که قطعا با این اولتیماتوم خامنهای راهپیمائی یا تظاهرات 30 خرداد دیگر هیچ پیامی جز عبور از کودتا و خامنهای نخواهد داشت؛ لذا در همین رابطه بود که جریان خامنهای تا دقیقه 90 کوشید تا روحانیون مبارز را وادار کند تا در سایت خود فراخوانی تظاهرات 30 خرداد را پس بگیرد ولی عقب نشینی روحانیون مبارز از فراخوانی 30 خرداد به مثابه جدائی رهبری جریان رفرمیسم از جنبش 22 خرداد بود. به همین خاطر روحانیون مبارز تا ساعت 5 بعد از ظهر روز 30 خرداد یعنی یک ساعت بعد از شروع راهپیمائی اعلامیهای عقب نشینی صادر نکرد و زمانی در سایت خود به صدور عدم برگزاری راهپیمائی اقدام کرد که جنبش 22 خرداد در خیابان آزادی به جنگ خیابانی با نیروهای خامنهای مشغول بود. این بود که اولتیماتوم روز 29 خرداد خامنهای بدل به جنگ خیابانی 30 خرداد گردید و خامنهای توانست بر پایه تمهیدات قبلی کودتای خونین 30 خرداد از خیابان آزادی با قتل و عام دهها نفر شروع بکند و از بعد از این راهپیمائی یا بهتر است بگوئیم این جنگ خیابانی بود که سربازان گمنام امام زمان وزارت به طور فراگیر وارد عمل شدند و به دستگیری فراگیر تمامی سران و مهرههای جریان رفرمیسم از تمامی جناحهای آن، اعم از جناح روحانیون، جناح کارگزاران، جناح مشارکت، جناح مجاهدین انقلاب اسلامی، جناح حزب اعتماد کروبی و... پرداختند و تمامی بازداشتگاههای و زندانها از ابوغریب و گوانتاناما (کهریزک و...) گرفته تا اوین و رجائی و... و به همین شکل در شهرستانها پرداختند. دستگیری و کشتار و شکنجه و سرکوب جنبش 22 خرداد به شدت به موازات سرکوب رهبری آن ادامه داشت و به موازات آن با برپائی شکنجه و فشارها در زندانهای خود خامنهای شروع به اعتراف گیری کردند جریان رفرمیسم که در مدت پانزده روز بعد از 30 خرداد خود را در برابر ماشین کودتای نظامی -پلیسی خامنهای باخته بود و جز پخش چند بیانیه رهبری جنبش 22 خرداد را از کف داده بود، یواش یواش از بعد از 15 تیر شروع به بازیابی و بازسازی خود کرد که اصول محوری که در این مرحله از حرکت خود در نظر گرفت عبارت بودند از:
1 - آوردن فشار بر خامنهای جهت ممانعت از اعتراف گیری سران جریان رفرمیسم، چراکه این امر باعث فاصله گیری جنبش از جریان رفرمیسم میشد.
2 - تلاش در جهت پیوند جنبش اجتماعی 22 خرداد با جنبش دانشجوئی 18 تیر با در نظر گرفتن نزدیک شدن 18 تیر که به موازات آن جنبش دانشجوئی خود را آماده حضور فعال در عرصه جنبش اجتماعی 22 خرداد میکرد و از آن طرف ماشین نظامی - پلیسی کودتا هم سعی میکرد تا با تعطیلی دانشگاهها و خوابگاهها و ادارات دولتی و کشور تحت لوای ورود ریزگرد و غبار عراق، تمامی چشمههای جنبش 18 تیر را خشک کند، تا به هر شکل که شده از اعتلای جنبش 18 تیر و 22 خرداد ممانعت نماید که شاید تا اندازهای هم در این امر موفق شد یعنی توانست از اعتلای جنبش 18 تیر و پیوند با جنبش 22 خرداد جلوگیری کند که این موضوع یکی از خطرهائی بود که از همان ابتدا خامنهای به آن توجه داشت.
3 - طرح شعار تشکیل حزب توسط موسوی که بعدا توسط حسین مرعشی و عزت سحابی به جبهه بدل شد، تنها سوپاپ اطمینان تبلیغاتی بود که موسوی جهت حفظ رهبری خود بر جنبش 22 خرداد در این شرایط مطرح کرد البته آن هم در عرصه حرف برای روحیه دادن به جنبش بود.
جنبش 22 خرداد بعد از 18 تیر:
پس از اینکه خامنهای توانست توسط ماشین نظامی و پلیسی خود رهبری جنبش در تمامی سطوح در فاصله زمانی 30 خرداد تا 18 تیر را سرکوب و دستگیر و... کند و پس از اینکه توانست توسط کودتای نظامی - پلیسی خود جنبش 18 تیر را در نطفه سرکوب کند و پس از اینکه توسط ماشین شکنجه و فشار خود در زندانها توانست چهرههای فرصت طلب و ضعیف جریان رفرمیسم را تسلیم کند و اعتراف بگیرد و به جز تکبیر پشت بامها هر گونه صدائی را در نطفه خفه بکند، دوباره از موضع قدرت تصمیم گرفت هاشمی را از جریان هژمونی جنبش جدا کند و با بازخوانی دوباره او به نماز جمعه سکوت و غیبت هاشمی که برای خامنهای در روحانیت و مجلس خبرگان و مجلس تشخیص مصلحت بحران ساز شده بود، پایان دهد. که این موضوع از جانب هاشمی به معنای قبول خامنهای به عقب نشینی تلقی شد در نتیجه مورد پذیرش واقع شد و قرار شد هاشمی در روز جمعه 26 تیرماه سکوت خود را در برابر کودتای خامنهای بشکند و به عنوان نماینده جنبش 22 خرداد و نماینده جریان رفرمیسم در دانشگاه تهران بیانیه و پلاتفرم خود را که عبور از احمدی نژاد و باند مصباح یزدی بود اعلام کند. به همین دلیل بود که این موضوع مورد حمایت جریان رفرمیسم قرارگرفت و فراخوانی از جنبش قرار شد هاشمی در نماز جمعه 26 تیرماه اعلام مواضع جدید جریان رقیب و جنبش بنماید.
جنبش 22 خرداد در سومین مرحله از 26 تیرماه تا امروز:
نماز جمعه 26 تیر هاشمی رفسنجانی فصل الخطاب جریان رقیب با خامنهای:
با توجه به شرایط فوق بود که یک مرتبه روز 26 تیر و نماز هاشمی از طرف دو جریان حاکم و جریان رفرمیسم به عنوان یک سرفصل مطرح گردید. از یک طرف جناح راست حاکم به رهبری خامنهای سعی میکرد که با سازماندهی و تبلیغات و فشار مراجع دولتی مثل مکارم و غیره، هاشمی را بین منگنه قدرت قرار دهند تا از مرزبندی با خامنهای (برعکس آن چیزی که خامنهای در نماز جمعه 29 خرداد کرد) بپرهیزد و از طرف دیگر جریان رقیب سعی میکرد تا هاشمی در نماز جمعه 26 تیر بیانیه جدید آنها را با خامنهای در میان بگذارد. این بود که آنچنانکه جریان خامنهای پیش بینی میکرد بزرگترین نماز جمعه تاریخ کشور با حضور سران جریان رفرمیستی و اعم از کروبی - خاتمی - موسوی - نوری و... (برعکس نماز 29 خرداد خامنهای که یک نماز جمعه دولتی بود) تشکیل شد و حضور نیروهای خامنهای فقط جهت سرکوب و به هم زدن نماز بود، چراکه خود نماز جمعه 26 تیر هاشمی برای حتی خود جریان خامنهای اعلام آلترناتیو هاشمی بود، اینجا بود که هاشمی در این نماز جمعه کوشید که محورهای زیر را در برابر جریان خامنهای به عنوان فصل الخطاب جریان رقیب مطرح کند:
1 - اعلام اصل زیربنائی ضد ولایت فقیه معیار مشروعیت نظام به مردم، به جای اصل مورد ادعای باند مصباح یزدی که مشروعیت نظام به امام زمان و جانشینی امام زمان یعنی خامنهای میدانستند.
2 - اعلام بحرانی بودن وضعیت کل نظام.
3 - اعلام مساله دار بودن کل انتخابات.
4 - اعلام خواسته کوتاه مدت و حداقلی جریان رقیب (که عبارت بود از الف - آزدای زندانیان سیاسی ب - عذر خواهی خامنهای از زندانیان و خانواده شهداء ج - جبران خسارتها توسط خامنهای).
5 - بایکوت حمایت از خامنهای حتی در حد نام بردن از او بطوریکه در کل سخنرانی خود فقط یکبار به حاشیه از او نام برد، برعکس خامنهای که در نماز جمعه 29 خرداد خود اگر چه کوشید در برابر احمدی نژاد، خانواده هاشمی را از خود هاشمی جدا کند ولی از شخص هاشمی به عنوان یار 50 ساله خود دفاع عاطفی و مرزبندی فکری کرد.
آنچنانکه پیش بینی میشد از فردای نماز جمعه، هاشمی جناح پوزیتیویسم راستگرای حاکم به رهبری محمد یزدی وارد جنگ علنی با هاشمی شدند و کوشیدند با طرح مساله مشروعیت و مقبولیت مانند گذشته نقش مردم فقط نقش ابزاری بدانند و مشروعیت و مقبولیت نظام حاکم را به امام زمان حواله کنند و البته در حمله به هاشمی از این جلوتر رفتند و خواسته دیگر هاشمی مانند آزادی زندانیان سیاسی و ایجاد مناظرههای برابر تلویزیونی را به مسخره گرفتند. خود خامنهای تا 12 مرداد یعنی روز تنفیذ احمدی نژاد کوشید در برابر صحبتهای هاشمی سکوت کند تا ببیند وزنه به کدام طرف گرایش پیدا میکند، در جناح روحانیت منهای جریان رفرمیسم که همگی از هاشمی و بیانیه او دفاع کردند، در رهبری جریان راست روحانیت دو دستگی ایجاد شد بطوریکه بخش اعظم خبرگان و جامعه روحانیت و مدرسین مثل جوادی آملی و امینی و... از هاشمی دفاع کردند و حتی به اعتراض از جریان پوزیتیویسم و خامنهای، نماز جمعه قوم را غیبت کردند. هاشمی هم در این رابطه سعی کرد با مسافرت به مشهد و ملاقات با مراجع دولتی و روحانیت مشهد درست زمانی که احمدی نژاد در مشهد بود سعی میکرد از طریق روحانیت به جهت عقب نشینی به خامنهای فشار وارد کند و از انجام جلسه تنفیذ احمدی نژاد جلوگیری کند و این موضوع تا آنجا پیش برد که در جلسه با استادان دانشگاه علم و صنعت از خاتمی به عنوان روشنفکر و روشنگر یاد کرد، غافل از اینکه خامنهای بیدی نبود که با این بادها بلرزد چراکه بالاخره خامنهای تیر خلاص خود را به هاشمی و جریان رفرمیسم با تشکیل جلسه تنفیذ احمدی نژاد و پخش اعترافهای بریدههای جریان مقابل زد و طی سخنرانی که در جلسه تنفیذ احمدی نژاد کرد تمامی اصول هاشمی را رد کرد و با تعریف احمدی نژاد تحت سه مشخصه شجاع - سختکوش و هوشمند ایمان دوباره خود به جناح پوزیتیویسم مرتجع راست اعلام کرد.
مواضع خامنهای در جلسه تنفیذ احمدی نژاد تیر خلاصی بر بیانیه 26 تیر هاشمی:
جلسه تنفیذ احمدی نژاد آنچنانکه پیش بینی میشد با بایکوت تمام عیار جریان رفرمیسم همراه گردید بطوریکه به غیر از صادق خرازی، احدی از جریان مقابل در جلسه حاضر نبودند و از همه مهمتر عدم حضور هاشمی رفسنجانی که خامنهای جهت جریحه دار کردند هاشمی سعی کرد توسط احمد جنتی پر کند، همچنین عدم حضور سید حسن خمینی بود که جهت اعتراض به فرانسه مسافرت کرده بود. ه بهر حال جلسه تنفیذ به صورت یک جلسه صد در صد دولتی که همگی جریان راست بودند تشکیل شد که خود جلسه بزرگترین گواه شکست خامنهای و انتخابات 22 خرداد و بن بست دو کودتای 22 خرداد و 30 خرداد او بود. به هر حال آنچه از ترکیب جلسه تنفیذ مهمتر بود صحبتهای خامنهای بود که به صورت عریان و بی پرده در جلسه مطرح کرد که محورهای آن به شکل ذیل بود:
1 - کل جریان رفرمیسم که خود را جریان پیرو خط خمینی میدانند تحت عنوان جریان مسجد ضرار پیامبر نفی سیاسی و عقیدتی و فکری کرد، البته در رابطه با عظمت این مرزبندی خامنهای تنها کافی است که به جایگاه تشکیل مسجد ضرار و نقش منافقانه عبدالله ابن ابی در حرکت پیامبر توجه کنیم که خامنهای در این سخن خود علاوه بر اینکه خود را جای پیامبر قرار داد، تمامی جریان رقیب باند عبدالله ابن ابی نامید.
2 - تئوری مشروعیت و مقبولیت هاشمی رفسنجانی را رد کرد و از تئوری باند مصباح که حمایت تئوریک از ولایتش بود.
3 - از اصل انتخابات 22 خرداد حمایت کرد و شعار عبور از احمدی نژاد مردود دانست.
4 - مواضع آینده جریان رقیب بر علیه احمدی نژاد را خصمانه اعلام کرد و پیشاپیش به نفی آنها پرداخت.
5 - با طرح این جمله که بعضی از خواص در جریان اخیر که آزمایشی بود به رای ما مردود شدند، مستقیما هاشمی و سید حسن و خاتمی و موسوی و... رد کرد.
به هر حال با تنفیذ احمدی نژاد و حمایت بی چون و چرا و رد نظریه هاشمی توسط خامنهای و پخش اعتراف زندانیان بریده جریان رفرمیسم تحت رهبری موسوی در برابر یک تند پیچ انتخاب قرار داده است و آن انتخاب بین جنبش یا مصلحت، چراکه خامنهای هیچ منفذی جهت تحرک جریان رقیب برای رهبری جنبش باز نخواهد گذاشت و جنبش اجتماعی 22 خرداد هم مترصد زد و بندهای دو جریان بالا نمینشیند، خود انتخاب میکند، ولی اگر انتخاب کرد دیگر حاضر نمیشود مانند گذشته دهنه خویش را در داستان رفرمیستها قرار دهد.