14 آبان سی و هفتمین سال بسته شدن حسینیه ارشاد

 سی و هفت سال گذشت و درب‌های بسته شده حسینیه ارشاد هنوز باز نشده است !

«امشب هرچند... سرم از بیخوابی و هیاهوی جمعیتی که از صبح تا به حال که سه و نیم بعد از نیمه شب است تحمل کرده‌ام درد می‌کند و اعصابم کوفته و حوصله‌ام سر رفته است ولی بهمان اندازه حال است. زیرا حسینیه ارشاد را ناگهان و به طور قاطع و لخت و تند تعطیل کردند و هر گونه کاری حتی بنائی مسجد را متوقف ساختند و پیدا است که در ظاهر چنین می‌آید که کار پایان گرفته است و فصلی از کتاب عمرم تمام شده است و اگر خدا بخواهد فصلی دیگر آغاز خواهد شد که امیدوارم از این فصل ضعیف‌تر نباشد. به هر حال کتاب زندگیم ورق خورد و خوشحالم که بر روی یک صفحه نایستاده‏ام و در حال حرکت بوده‌ام که به اینجا رسیده‌ام زیرا دیده‌ام بسیاری از شخصیت‌های معتبری که از اول تا آخر عمرشان کتاب زندگی را گشوده‌اند و بر روی یک صفحه خیره مانده‌اند و نمی‌دانم چه می‌کنند که صفحه هرگز به آخر نمی‌رسد ؟ ...تا ازدواج کردند ایستادند تا پدر شدند به رکوع رفتند تا بچه‌ها دو تا شدن به سجود افتادند و بچه‌ها که سه تا شد به سقوط.»

«امشب ساعت چهار بعد از نیمه شب پس از یک دوره فعالیت پر شور فکری و جمعی و یک ماه تمام شب و روز هیاهو و تهمت و توطئه و تحرک و منبرها و کتاب‌ها و اعلامیه‌ها برای زمینه سازی و آمادگی ذهنی جامعه و بدبینی توده عامی مذهبی حسینیه بسته شد.»

«زمان، زمانی نیست که بتوان مطمئن بود که تا آخر عمر همیشه فرصت کار به تو می‌دهند.»

«چندین عامل تصادفی با هم جور شد و فضائی را پدید آورد من مثل کسی هستم که شب تاریک در بیابان گم شده و در سنگلاخی گرفتار است و ناگهان برقی جستن می‌کند در این فرصت که یک چشم به هم زدن است خیلی احمقانه است که کسی با همان خاطر جمعی و آرامی و عاقلانه قدم بردارد.»

راستی 37 سال است که از بسته شدن درب‏های حسینیه ارشاد می‌گذرد، آیا حقیقتا بعد از سی هفت سال درب‏های بسته شده 37 سال پیش حسینیه ارشاد باز شده‌اند؟ اگرچه در عرصه واقعیت می‌بینیم که حسینیه ارشاد امروز به یکی از دارالحماره‏های رژیم فقاهت بدل شده است که سامری‌های عاصی بر موسی در غیبت موسای زمان، به طور رفته از حلقوم مناره‏های این گوساله سامری فراخوان حماقت می‌کنند. البته آنچنانکه او در فردای بسته شدن حسینیه ارشاد در نامه‏ای که به مرحوم همایون نوشت گفت «دیگر با بسته شدن حسینیه ارشاد، حسینیه ارشاد یک ساختمان نیست بلکه بدل به یک حزب شده است که درهای این حزب در دورترین روستاهای ایران باز شد ه است.» به هر حال 37 سال از بسته شدن حسینیه ارشاد می‌گذرد، آیا اگر درب‏های حقیقی بسته شده ارشاد در این مدت 37 سال باز نشده است، درب‏های حزبی ارشاد باز شده است؟ حزبی که به گفته او جهان بینی‌اش توحید بود، اقتصادش سوسیالیسم، تکیه طبقاتی‌اش مستضعفین بود، فلسفه تاریخ اش مبارزه دیالکتیکی طبقاتی تاریخ، جامعه شناسی اش مبارزه دیالکتیکی بین توده‌ها با سه شکل قدرت (ثروت، سیاست و معرفت یا نیروهای دارنده، نیروهای وادارنده و نیروهای باورنده یا زر، زور و تزویر) و انسان شناسی اش سنتز دیالکتیکی روح خدا و لجن، شعارش آگاهی - آزادی – برابری، تحقق جامعه ایده آلش با مرگ مالکیت و سرمایه داری حاصل می‌شود. انسان ایده آلش علی تبلور حقیقت خیر و زیبائی است، ایدئولوژیش تشیع علوی است بر سه پایه «نفی قدرت، نفی ثروت و نفی معرفت انحصاری بالائی‏ها»، آزادی بدون عدالت و سوسیالیسم را حماقت بورژوازی می‌داند و سوسیالیسم بدون آزادی دسپاتیزم سوسیالیسم دولتی می‌خواند، اسلام منهای انسان را اسلام فقاهتی و دگماتیسم می‌خواند و اسلام برای انسان را اسلام تطبیقی می‌نامد، خطرناک‌ترین دشمن توده‌ها برای اینچنین حزبی متولیان دستگاه اعتقادی حاکم می‌باشد که با سلاح دین به حاکمیت ثروت، قدرت مشروعیت و مقبولیت می‌بخشند، برای اینچنین حزبی بیش از فرعون و قارون، بلعم خطرساز است و پیش از عثمان و عبد الرحمن بن عوف، استخوان در دست ابوذر را بر سر کعب الاحبار باید کوبید و در منای عشق برای رمی جمره ستون اول که ستون قدرت است باید رها کرد و ستون دوم که ستون ثروت هم باید رها کرد و ابتدا ستون سوم که ستون متولیات دستگاه اعتقادی حاکم هستند رمی کرد، چرا که تا زمانی که ستون سوم بر پا است، ستون اول که ستون قدرت و زور و سیاست است به خاطر مشروعیتی که از ستون سوم می‌گیرد نمی‌توان نابود کرد و همچنین تا زمانی که ستون سوم برپاست ستون دوم که ستون خداوندان زر و سرمایه هستند به خاطر مقبولیتی و مشروعیتی که توسط ستون سوم بدست می‌آورد، امکان نفی کردنش نخواهد بود. از نظر این حزب برای نقد بالائی‏ها یا نقد قدرت، باید اول ستون سوم را نقد و نفی کرد چراکه اوست که به این دو ستون مشروعیت و هویت می‌بخشد و نظام تبعیض سیاست و اقتصاد را با انتقال به خدایان از زمین به آسمان منتقل می‌کند، اوست که حماقت را تحت لوای حقیقت به توده‌ها می‌فروشد و انسانیت و حقوق انسانی را در پای خدایان آسمانی خود، قربانی می‌کند تا خداوند قدرت و ثروت زمینی را صاحب آن حق بنماید.

اعضای این چنین حزبی که رسالتشان کشف حقیقت و انتقال آن حقیقت کشف شده اجتماعی در عرصه نقد قدرت‏های سه گانه حاکمیت (زر و زور و تزویر) به درون خودآگاهی اجتماع می‌باشد، توسط این عقلانیت نقادانه اجتماعی، خود توده‌ها را به تفکر وادار می‌سازند و با خودآگاه کردن توده‌ها فرهنگ و سنت توده‌ها را به نقد می‌کشند و همراه با نقد قدرت‏های سه گانه «زر و زور و تزویر بالائی‏ها، فرهنگ و سنت خود پائینی‏ها» هم در عرصه پراتیک اجتماعی - طبقاتی - سیاسی به نقد می‌کشند و آن را دچار تحول می‌کنند و با تحول فرهنگی و سوبژکتیوی توده‌ها است که آن‌ها را جهت کاهش درد و رنج اجتماعی تحمیلی از بالائی‏ها بر آنها می‌شوراند و آن‌ها را وارد پراتیک تغییر دهنده اجتماعی می‌کنند و اینچنین است که توده‌ها می‌توانند بر سرنوشت خویش حاکم شوند و درد و رنج اجتماعی خود را بکاهند و با کاهش درد رنج اجتماعی خویش درد و رنج فردی خویش را هم کاهش دهند، چراکه تنها از این طریق است که توده‌ها می‌توانند بر مبنای کشف حقیقت، درد و رنج فردی خود را کاهش دهند یعنی اگر بر مبنای کاهش درد رنج اجتماعی توده‌ها به کاهش درد رنج فردی نرسند و بخواهند از طریق فردی به کاهش درد رنج فردی خود بپردازند در آن صورت تنها از طریق عقلانیت ابزاری امکان کاهش درد رنج فردی است نه از طریق عقلانیت نقدی که کار حزب می‌باشد. یعنی در آن صورت آنچنانکه مثلا یک دندان پزشک بر پایه عقلانیت ابزاری می‌تواند درد و رنج دندان درد یک بیمار را درمان نماید آن فرد باید برای درمان درد رنج فردی خویش، دنبال درمانگر فردی دیگری برود که حاصل این عمل در نقطه ایده آل آن تنها کاهش درد و رنج‌های فیزیولوژیکی او خواهد شد نه درد و رنج‌های اجتماعی که اهم درد و رنج‌های او را تشکیل می‌دهند.

بنابراین کار اصلی اینچنین حزبی کاهش درد و رنج‌های اجتماعی افراد درون جامعه بر پایه عقلانیت نقدی در چهار مؤلفه قدرت بالائی‏ها (زر و زور و تزویر و فرهنگ و سنت) خود پائینی‏ها می‌باشد. برای اینچنین حزبی کاهش درد و رنج مردم به صورت فردی امکان پذیر نیست و اگر به عقلانیتی در این رابطه اعتقاد داشته باشیم آن عقلانیت، عقلانیت ابزاری است نه عقلانیت نقادانه اجتماعی. به عبارت دیگر آنچه رسالت اعضای اینچنین حزبی را تشکیل می‌دهد عبارت است از «ایجاد عقلانیت نقادانه اجتماعی جهت به حرکت واداشتن مردم در راه کاهش درد و رنج آن‌ها توسط کشف حقیقت از طریق نقد دیالکتیکی قدرت و ثروت و دستگاه اعتقادی حاکمیت» میسر خواهد بود. برای اینکار اعضای اینچنین حزبی موظفند به زبان توده‌ها صحبت کنند و با توده‌ها به طور مستقیم وارد دیالوگ شوند و هرگز بین خود و توده‌ها واسطه‏ای برقرار نکنند و زبان ویژه یا جارگون خاص انتخاب نکنند تا دیواری گردد بین آن‌ها و توده‌ها بلکه بلعکس، از آنچنان پتانسیلی در زبان مردمی باید برخوردار گردند که بتوانند مطالب کلاسیک و آکادمیکی که مورد نیاز زندگی اجتماعی توده‌ها است را به زبان ساده خود آن‌ها برای آن‌ها مطرح کند تا آن‌ها به راحتی فهم کنند. به عبارت دیگر بزرگ‌ترین عاملی که چنین حزبی را با توده‌ها پیوند می‌دهد، زبان حزب است و بزرگ‌ترین هنر شریعتی که عامل برتری او از دیگر روشنفکران گردید و برای اولین بار در تاریخ روشنفکری ایران توانست با متن توده‌ها تماس بگیرد و اندیشه‏های خود را تا اعماق سوبژکتیو توده‌ها نفوذ دهد و عمیق‌ترین مطالب کلاسیک و آکادمیک را وارد متن توده و خودآگاهی آن‌ها بکند، زبان شریعتی بود. زبانی که هیچگونه پایه جارگونی و فنی نداشت و مستقیم می‌توانست با توده‌ها تماس بگیرد و توده‌ها به راحتی حرف او را درک کنند و هیچگونه واسطه‏ای بین او و توده‌ها بوجود نیاید و یک نفر کارگر آنچنان برداشتی از مطالعه یک کتاب شریعتی بکند که یک دانشجو می‌کرد و به دلیل همین زبان مردمی شریعتی بود که او به راحتی می‌توانست عمیق‌ترین مطالب کلاسیک علمی و مذهبی و فلسفی را با ساده‌ترین زبان قابل فهم برای توده‌ها مطرح کند. برعکس ما روشنفکران، که ساده‌ترین مطالب علمی و کلاسیک مورد نیاز توده‌ها را آنچنان در لفافه‏های جارگونی می‌پیچانیم که نه تنها توده‌ها متوجه آن نمی‌شوند بلکه حتی خود ما هم گاهی از فهم آن‌ها باز می‌مانیم.

بنابراین اگر این حزب بخواهد دروازه بسته ارشاد را پس از 37 سال باز کند، نخستین تاسی که باید از ارشاد بکند تقلید از زبان شریعتی است که رمز موفقیت او در میان تمامی روشنفکران تاریخ روشنفکری ایران بوده است. توده مردم توسط زبان روشنفکر است که به راحتی می‌توانند با او تماس برقرار کنند، دیگر از ویژگی‏های چنین حزبی جهت پیوند با توده‌ها «نقد فرهنگی و ایدئولوژیک و سوبژکتیو پائینی‏ها» می‌باشد، آنچنانکه یکی از عوامل موفقیت شریعتی همین نقد بالائی‏ها از طریق ایدئولوژی پائینی‏ها بود. به عبارت دیگر شریعتی ابتدا توسط نقد سوبژکتیوته پائینی‏ها توانست به قول خودش «از تریاقی که از کارخانه پتروشیمی استحمار مذهبی بوجود آمده تشیع انقلابی علوی بسازد» و سپس زمانی که توانست از این تشیع یک ایدئولوژی انقلابی بسازد، کوشید از طریق این ایدئولوژی انقلابی قدرت‏های سه گانه بالائی را نقد کند و عقلانیت نقدی آن قدرت‏های سه گانه را در کانتکس ایدئولوژی انقلابی تشیع، وارد خودآگاهی توده‌ها کند. بطوریکه یک پیرو راستین ایدئولوژی شریعتی راحت‏تر می‌توانست توسط تشیع انقلابی شریعتی سوسیالیسم علمی بومی شده شریعتی را فهم کند تا آن روشنفکر آکادمیک و البته خود شریعتی این حقیقت را در مکاتباتی که با فانون داشته به روشنی مطرح کرده است.

بنابراین یکی از کارهای دیگر چنین حزبی بومی کردند تئوری‏های علمی کلاسیک و آکادمیک جهت مشارکت عملی توده‌ها در زندگی خودشان می‌باشد، چراکه توده‌ها در عرصه مبارزه طبقاتی خود با بالائی‏ها باید حتما تئوری‏های کلاسیک علمی مربوط به زندگی خودشان را فهم کنند تا در سایه فهم آن بتوانند شرکت فعالانه‏ای داشته باشند و در رابطه با همین موضوع بود که شریعتی در ترسیم استراتژی خود در «از کجا آغاز کنیم؟» پاسخ نهائی که به این سوال استراتژیک خود می‌دهد عبارت است از اینکه «باید از مذهب آغاز کنیم». چرا که آنچنانکه فوقا مطرح شد مذهب با آن عینکی که شریعتی به آن نگاه می‌کرد علاوه بر اینکه محصول نقد فرهنگی و سنتی خود توده‌ها بود وسیله و ابزار نقد قدرت‏های ثلاثه حاکمیت نیز می‌باشد و همچنین عاملی و سر پلی جهت انتقال محصول نقد قدرت ثلاثه بالائی‏ها به متن توده‌ها می‌باشد، در همین رابطه است که برای برپائی و فراخوان چنین حزبی، آیا وقت آن فرا نرسیده است تا آنانی که به کشف حقیقت و کاهش درد و رنج توده‌ها می‌اندیشند دمی وقوف کنند و در «صحرای عرفات رفتن خود قبل از اینکه به مشعر شدن برسند» و قبل از اینکه خود را آماده رفتن به منای وجود بکنند این سوال حیاتی را از خود بکنند که:

در این 37 سال چه کردیم؟

آیا در 37 سالی که هر روزش یک فصل از تاریخ بود آیا به قدر یک گام توانسته ایم -این تاریخی که 37 سال پیش در پای درب بسته حسینیه ارشاد میخکوب شد،- به جلو ببریم؟

اگر انقلاب مشروعیت ما پشت دیوارهای مشروطیت 1285 زمین گیر شده است و اگر دمکراسی ما هنوز در زیر دست فتواهای تکلیفی و تعبدپرور فقاهت دست و پا می‌زند و اگر عدالت اقتصادی ما بزرگ‌ترین بستر غارت استثمارگرانه طبقه نو رسیده آقازاده‏های بورژوازی شده است و اگر سیاست ما در زیر ارابه‏های ولایت در غیبت توده‌ها مشروعیت را به مقبولیت بدل می‌کند و اگر امامت ما دستگاه اعتقادی حاکمیت برای تبیین مذهبی و فلسفی وحشتناک‌ترین نظام اتوکراتیک مذهبی تاریخ شده است و اگر فلسفه اخلاق ما امروز در صورت اخلاق فقاهتی به صورت بزرگ‌ترین محللی گردیده است که حرام‌ها را حلال، زندان‌ها را دانشگاه، شکنجه‌ها را تعزیر، جاهلیت را هدایت، بلاهت را بینائی، تهمت و بهتان و افترا را امر به معروف و نهی از منکر، جهل و دروغ را عقلانیت، فقر و ذلت و زبونی را قناعت، تسلیم و تکلیف و تعبد را عبادت، تملق و چاپلوسی و ریا و زهد فروشی و دین فروشی را تقوی و ایمان و... می‌نامد، همگی معلول بسته ماندن درب‌های حسینیه ارشاد در این 37 سال جنایت می‌باشد. اگر آنچنانکه شریعتی آرزو می‌کرد در روز 14 آبان 1351 که حسینیه را به صورت عریان و قاطع و تند و لخت تعطیل کردند و شریعتی را برای مدت 6 ماه به مخفی گاه و سپس برای مدت یک سال و نیم به انفرادی کمیته مشترک و بعدا برای مدت بیش از دو سال تا اردیبهشت 56 به زندان بزرگ‌تر خانه محصور ساختند و قدرت هر گونه فعالیت اجتماعی - سیاسی را از او گرفتند، حزب مستضعفین آنچنانکه او می‌خواست بر پایه حسینیه ارشاد شریعتی شکل می‌گرفت، علاوه بر اینکه درب‏های بسته ارشاد باز می‌شد امروز صاحب یک حزبی مستضعفینی بودیم که بازوی سیاسی پائینی‏ها بر علیه بالائی‏ها می‌بود و جنبش کارگری، جنبش دانشجوئی، جنبش زنان، جنبش دانش آموزی، جنبش معلمان و... توسط این حزب می‌توانستند هم:

الف - سازماندهی شوند و هم

ب - آموزش ببینند و هم

ج - ارائه برنامه سیاسی - اجتماعی - اقتصادی و... برای جامعه بکنند.

در خلاء چنین حزبی است که امروز ما تجلیل از شریعتی می‌کنیم و با تجلیل از شریعتی بزرگ‌ترین حقیقتی که پای این تجلیل و تعظیم از شریعتی قربانی کرده‌ایم، حیات ایدئولوژیک شریعتی است. زندگی کردن اندیشه شریعتی که تنها در بستر حزب مستضعفین مورد نظر او امکان داشت با بسته شدن حسینیه ارشاد در 14 آبان 1351 از اندیشه او گرفتیم و سپس از کتاب‌ها و نوارها و نامه‌ها و... قبری درست کردیم که تنها به درد تعظیم و پرستش می‌خورد و لاغیر.

بنابراین اگر می‌خواهیم درب‏های بسته شده حسینیه ارشاد پی از 37 سال باز کنیم و اگر می‌خواهیم زندگی و حیاتی دوباره پس از 37 سال به اندیشه شریعتی بدهیم تنها یک راه وجود دارد:

پیش بسوی برپائی حزب مستضعفین بر پایه ارشاد شریعتی

نشر مستضعفین نخستین گام در این مسیر است. 

والسلام