علی و عدالت - قسمت آخر
اصل چهارم - مبارزه طبقاتی است که طیف بندیهای اجتماعی سیاسی را به هم میریزد و جنگ داخلی را ایجاد میکند و دوستان را از دشمنان تعریف میکند.
در عرصه انقلاب اجتماعی و سیاسی وحدتهای کاذب برقرار است، اما تا نام انقلاب طبقاتی به میان آید، تفرقه جای اتحاد میگیرد و لشکرکشیها شروع میشود صف بندیهای جدیدی به وجود میآید، که شمشیرهای ما بر روی هم دیگر کشیده میشود طلحه و زبیر عشره مبشره محمد و پشتیبان سیاسی علی در شورای عمر و قیام بر علیه عثمان، سردمداران جنگ طبقاتی جمل میشوند چراکه در جنگ طبقاتی، منافع طبقاتی به مبارزه کشیده میشود نه جان افراد و هویت آنها و این چیزی نیست که به راحتی بتوان از آن گذر کرد. اینجا است که من برای انقلاب سیاسی –اجتماعی با شما بیعت نکرده ام تا با انتقال قدرت از عثمان به علی کارها پایان یابد. همه دعاها برای آمین است و آمین من مبارزه و جنگ و انقلاب طبقاتی است ، همانی که شما باید برای انجام آن بهائی سنگین بدهید. پس خطبه 92 (صبحی صالح) سومین خطبه عمومی علی پس از کسب قدرت :
«دَعُونِی وَ اِلْتَمِسُوا غَیْرِی – مرا رها کنید و کس دگری برای حکومت انتخاب کنید.»
چراکه برای من، انقلاب سیاسی و کسب قدرت شروع کار است نه پایان امر، آنچنانکه در شورای عمر در برابر بیعت عبدالرحمان ابن عوف گفتم «من دنبال انتقال قدرت سیاسی نیستم.» اگر قدرت سیاسی را میخواستم با یک «نعم» در برابر خواسته عبدالرحمان که گفت: «با تو، ای علی بیعت میکنم بر مبنای کتاب الله و سنت رسول الله و رویه شیخین» 13 سال پیش این انتقال قدرت سیاسی از عمر به من انجام میگرفت و دیگر این همه فجایع عثمانی اتفاق نمیافتاد، ولی برای آن 13 سال پیش در برابر خواسته عبدالرحمن عوف جواب «لا» دادم و گفتم «با کتاب و سنت رسول الله و رویه خودم، نعم »چراکه من خوب میدانستم که تضاد من با عبدالرحمن عوف، عثمان، سعد ابن ابی وقاص، طلحه و زبیر که در جلسه شورای عمر با انتخاب عمر حضور داشتند بر سر کتاب الله، سنت رسول الله و انتقال قدرت سیاسی از عمر به علی نیست، چراکه همه اینها در رویه شیخین و رویه خودم نمود پیدا میکرد، یعنی قرآن محمد و سنت محمد در رویه شیخین یک معنا داشت که با قرآن محمد و سنت محمد در رویه من متفاوت بود. همان تفاوتی که در جنگ صفین باعث شد تا من بگویم قرآنهای محمد از سر نیزههای معاویه پائین بکشید و آن را لگدکوب کنید چراکه قرآن و سنت محمد خارج از عمل اجتماعی و رویه من لباس تقوی بر تن جور و زور و جنایت و ستم اجتماعی خواهد بود و این را خوب میدانم که قرآن محمد و سنت محمد در دو رویه مختلف من و شیخین به جنگ هم میآیند و شرایط امروز را عوض خواهند کرد.
«فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لاَ تَقُومُ لَهُ اَلْقُلُوبُ وَ لاَ تَثْبُتُ عَلَیْهِ اَلْعُقُولُ - همانا من با قبول بیعت و انقلاب اجتماعی شما به استقبال آیندهای میروم که دارای صورتی و رنگی، غیر صورت و رنگ امروز انقلاب اجتماعی شما خواهد داشت در آن مرحله انقلاب طبقاتی پاهای شما سست میشود و ایمان و خِردهای شما زمین گیر»
«وَ إِنَّ اَلْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ اَلْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَکرَتْ – افقهای آینده مراحل انقلاب برای من تیره و تار است و راه آینده مراحل انقلاب ناپیداست، ولی این راه بدانید»
«وَ اِعْلَمُوا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکمْ رَکبْتُ بِکمْ مَا أَعْلَمُ – آگاه باشید اگر انقلاب اجتماعی شما را و انتقال قدرت سیاسی از عثمان به خودم را پذیرفتم، در مراحل بعدی انقلاب سیاسی و انقلاب طبقاتی آنچه خود تشخیص میدهم عمل میکنم و تسلیم هیچگونه مصلحتی نخواهم شد»
«وَ لَمْ أُصْغِ إِلَی قَوْلِ اَلْقَائِلِ وَ عَتْبِ اَلْعَاتِبِ – و گوشم را بدهکار حرف و سرزنش هیچ دایه مهربانتر از مادر نخواهم کرد»
«وَ إِنْ تَرَکتُمُونِی – ولی اگر همین مرحله مرا رها کنید و مسئولیت و رهبری انقلاب اجتماعی خود را به من نسپارید آنوقت من هم یکی از شهروندهائی میشوم مانند شما»
«فَأَنَا کأَحَدِکمْ وَ لَعَلِّی أَسْمَعُکمْ وَ أَطْوَعُکمْ لِمَنْ وَلَّیْتُمُوهُ أَمْرَکمْ – و شاید از شما هم بیشتر به هر کسی که شما غیر من انتخاب کردید من شنوندهتر و مطیعتر باشم» آنچنانکه دیدید 25 سال پیش در آن زمانی که انتقال قدرت از محمد توسط شورای سقیفه به شیخین منتقل شد در حالیکه:
«وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِی بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَی طَخْیَةٍ عَمْیَاءَ یَهْرَمُ فِیهَا اَلْکبِیرُ وَ یَشِیبُ فِیهَا اَلصَّغِیرُ وَ یَکدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّی یَلْقَی رَبَّهُ ترجیح الصبر فَرَأَیْتُ أَنَّ اَلصَّبْرَ عَلَی هَاتَا أَحْجَی فَصَبَرْتُ وَ فِی اَلْعَیْنِ قَذًی وَ فِی اَلْحَلْقِ شَجًا أَرَی تُرَاثِی نَهْباً – در برابر شورای انتقال قدرت سقیفه دو راه برایم بیشتر باقی نمانده بود یا مانند شما قیام مسلحانه بر علیه سقیفه و گروه کودتای مخملی و نرم، یا تسلیم در برابر تصمیم شورای سقیفه و انتخاب استراتژی صبر و سکوت، همین استراتژی که در آن پیر، کور میشود و جوانان، پیر. ولی برای وحدت مسلمان به کودتا تن دادم و در حالیکه خار در چشمم و استخوان در گلویم بود حتی به تبعید و مرگ مظلوم برادرم ابوذر در صحرای ربذه اعتراض نکردم و برای وحدت مسلمان پشت سر کودتاگران نماز خواندم با آنها بیعت کردم به آنها مشاوره فکری دادم تا نهضت محمد باقی بماند چراکه نهضت محمد بین مرگ و بیماری مرا قرار داده بود طبیعی بود که من در برابر مرگ نهضت محمد به بیماری رضایت میدهم و دادم - خطبه 3 - فراز 2 و3 - صبحی صالح» پس حالا هم بدانید که:
«وَ أَنَا لَکمْ وَزِیراً خَیْرٌ لَکمْ مِنِّی أَمِیراً – اگر من برای شما مشاور سیاسی باشم بهتر است، تا رهبری انقلاب اجتماعی شما را بپذیرم - ادامه خطبه 92» زیرا آنچه به قرآن محمد و سنت محمد محتوا و سمت گیری میبخشد رویه من است و این رویه چیزی نیست جز همین انقلاب طبقاتی، که باید در جامعه به کفر و نفاق کشیده محمد، در این مرحله صورت بگیرد و هیچ راه دیگری برای اصلاح جامعه محمد در این مرحله غیر از انقلاب سیاسی و طبقاتی وجود ندارد و مطمئن باشید که اگر غیر از این راهی وجود داشت من بهتر از هر سیاستمدار دیگری به آن مطلع میبودم، در عرصه انقلاب سیاسی – طبقاتی است که آنوقت شما خواهید دید که دوستیها به دشمنی بدل میشود و عقدههای طبقاتی جای عقدهای سیاسی را میگیرد، پس بهتر است که همین حالا که انقلاب اجتماعی شما به موفقیت انجامیده است، شما دنبال کسی دیگری جهت انتقال قدرت بروید که کار شما را پایان یافته ببیند و به همین انقلاب اجتماعی شما، قانع گردد و با انتقال قدرت از شاه به ولایت فقیه همه چیز را تمام شده بداند. و اوجب الواجبات، حفظ نظام سیاسی و فقاهتی خود بداند و در راه حفظ نظام فقاهتی خود «مصدق را کافر» و «طیب حاجی رضائی را مومن بشمارد» و «انقلاب طبقاتی را مال خرها و گاوها بداند» و «صاحب انقلاب اجتماعی را بازاریها بداند»، «گروگانهای جاسوس آمریکائی و انگلیسی را با یک فتوی آزاد کند و گروگانهای سیاسی شما را با یک فتوی در تابستان 67 همگی چشم بسته در دادگاههای یک دقیقهای ، نیری و رئیسی و اشراقی، قتل عام نماید»، «جواهر، کلام شیخ حسن نجفی تکریم نماید و کتاب اقتصاد اسلامی مطهری را خمیر کند»، «زنان حامله با جنینهای درون شکم را در سال 60 به دار مجازات اسلامی بسپارد ولی زیر پای توابین سال 88 (سعید حجاریان و عطریانفر همان سربازان گمنام امام زمان در سال 60 - 61) فرش قرمز پهن کند.»
اصل پنجم مبانی - باید به انقلاب اجتماعی (جهت تحقق عدل اجتماعی)، انقلاب سیاسی (جهت تحقق عدل سیاسی) و انقلاب طبقاتی (جهت تحقق عدل طبقاتی و اقتصادی) به عنوان مراحل پدیده تاریخی نگاه کنیم، نه اینکه بر مبنای نگاه ولنتاریستی و اراده گرایانه بخواهیم بدون در نظر گرفتن شرایط اجتماعی، تاریخی ، انقلاب اجتماعی – سیاسی – طبقاتی، با تکیه بر شور و احساسات کوتاه مدت طبقه متوسط در شرایطی که هنوز طبقه پائین به خودآگاهی طبقاتی دست پیدا نکرده است و هنوز در مرحله صنفی به سر میبرد و از هرگونه تشکل و سازماندهی محروم میباشد، گام در مسیر تحقق انقلاب سیاسی – طبقاتی و کسب و تقسیم قدرت بگذاریم. خطبه شماره 5 که اولین خطبه امام علی بعد از فوت پیامبر میباشد در همین رابطه توسط امام مطرح گردیده است.
قابل توجه است که این خطبه زمانی توسط امام بیان شد که ابوسفیان رهبر قریش در روز وفات پیامبر، زمانی که دید در شورای سقیفه در عرصه معادلات تقسیم و انتقال قدرت سیاسی محمد، برای او از طرف شورای سقیفه سهمی در نظر نگرفتهاند کوشید با تشدید تضاد بین علی و شورای سقیفه به عنوان کارت برنده در جهت سهم خواهی خود استفاده نماید، لذا در این رابطه بود که با خشم و غضب به سراغ علی و عباس که مشغول کفن و دفن پیامبر بودند آمد و با صدای بلند خطاب به علی گفت «ای ذلیلها، ای بدبختیها چرا در برابر سقیفه ساکت نشستهاید بیائید تا به پشتیبانی و حمایت از شما در برابر سقیفه، کوچههای مدینه را از سواره و پیاده پر کنم» امام علی که دید حمایت ابوسفیان از او به خاطر سهم خواهی خودش از قدرت سیاسی در حال انتقال در سقیفه میباشد و ابوسفیان میکوشد آنچنانکه در جنگ جندق در زمان رسول الله از تضاد جریانهای غیر مسلمان با محمد جهت تقویت خود بر علیه جنبش اسلامی محمد استفاده کرد، این بار نیز با حمایت از او به رشد تضاد و جنگ داخلی میان مسلمانان بپردازد تا با گل آلود کردن آب زمینه را جهت صید ماهی برای خود فراهم سازد، لذا در همین رابطه بود که در برابر آن داد و فریادها و یقه چاک کردن ابوسفیان به نفع او در برابر سقیفه، سکوت خود را در برابر ابوسفیان شکست و گفت «ای ابوسفیان، ذلیل، خری است که با آن بار میکشند و بدبخت گوسفندی است که او را میدوشند، ای ابوسفیان چقدر کینه تو نسبت به اسلام طولانی شد» و سپس این خطبه را در همان موقع ایراد فرمود:
«أَیُّهَا اَلنَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ اَلْفِتَنِ بِسُفُنِ اَلنَّجَاةِ وَ عَرِّجُوا عَنْ طَرِیقِ اَلْمُنَافَرَةِ – ای مردم، توطئههای سیاسی – اجتماعی را با سلاح آگاهی خود در هم بشکنید و با شناخت توطئهها توسط آگاهی، تضادهای سیاسی - اجتماعی را در خدمت حرکت اعتلا بخش سیاسی – اجتماعی خود درآورید (در عرصه تضادهای سیاسی اجتماعی در عصر فتنهها استقلال هویتی خود را از دست ندهید چراکه قربانی این تضادها در جهت منافع صاحب قدرت میشوید) - خطبه شماره 5 - صبحی صالح» تنها در این صورت است که میتوانید تمامی تضادهای سیاسی داخلی حاکمیت را در جهت اعتلای جریان عدالت خواه در آورید و باز در همین رابطه است که امام علی در کلمات قصار شماره 1 (صبحی صالح) چنین میفرماید: «کنْ فِی اَلْفِتْنَةِ کابْنِ اَللَّبُونِ لاَ ظَهْرٌ فَیُرْکبَ وَ لاَ ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ – در زمانی که فتنه سیاسی حاکم میباشد، مانند بچه شتر باشید چراکه نه پشتی دارد تا از او سواری بکشند و نه پستانی دارد تا او را بدوشند»
بنابراین از نظر امام علی اصل استقلال هویتی در برابر تضادهای سیاسی – اجتماعی یکی از محورهای مبانی معرفتی عدالت سیاسی میباشد، زیرا باعث میشود تا مانع حل شدگی جریان عدالت در عرصه تضادهای سیاسی حاکم که حاصل آن تقویت جناح ضد عدالت حاکم میشود گردد. برای اینکه گرفتار چنین دامی نشویم جریان عدالت خواه باید:
«وَ ضَعُوا تِیجَانَ اَلْمُفَاخَرَةِ – هوس و تئوری کسب قدرت سیاسی را از سر بیرون کند – ادامه خطبه شماره 5» چراکه در معادلات سیاسی عصر، فتنه بزرگترین عاملی است که نیروهای عدالت خواه را وجه المعامله یا وجه المصالحه معادلات سیاسی حاکمین فتنه میکند، هوس یا تئوری کسب قدرت میباشد که با این هوس و تئوری راه را برای تمامی انحرافات و قربانی شدن بعدی جریان عدالت، باز میشود.
«أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ به جناح أَوِ اِسْتَسْلَمَ فَأَرَاحَ هَذَا مَاءٌ آجِنٌ وَ لُقْمَةٌ یَغَصُّ بِهَا آکلُهَا وَ مُجْتَنِی اَلثَّمَرَةِ لِغَیْرِ وَقْتِ إِینَاعِهَا کالزَّارِعِ به غیر أَرْضِهِ – رستگار و پیروز آن نیروهای راستین عدالتخواه هستند که به جای تکیه کردن به تضادهای داخلی جریانهای سیاسی حاکم فتنه جهت کسب قدرت برای خویش، به پتانسیل و توان خود تکیه کند و با نیروی خود پراتیک اجتماعی عدالتخواهانه خود را پیش ببرند و تسلیم تضادهای جریانهای سیاسی بین حاکمیت نشود» زیرا اگر به جای تکیه بر توان خود، تسلیم تضادهای سیاسی بین جناحهای حاکمیت شوند و از طریق آن تضادها بخواهند اقدام به اصلاحات از بالا بکنند ، حاصل آن خواهد شد که دست از مبارزه بکشند و به رفرمیسم تن دهند و پیوسته کاسه گدائی قدرت خود را به طرف حاکمیت سیاسی فتنه دراز کنند تا هر زمانی که حاکمیت سیاسی صلاح دید ، قطرهای از قدرت خود را در کاسه این کاسه لیسان قدرت بریزد تا آنها بر طبق آن بودن خود را به تودهها اعلام کنند. این ترک مبارزه و عافیت طلبی برای آن جریان مانند آب مردابی است که پس از مدتی حرکت کردن در گوشهائی از حرکت بایستد و برای خود مردابی از آب درست کنند. پر واضح است که دیری نخواهد گذشت که این آب ایستای جمع شده در گودال خواهد گندید و شاید بهتر آن باشد که بگوئیم این قدرت اهدائی از طرف حاکمیت سیاسی فتنه برای رفرمیسم مانند لقمهای خواهد بود که در گلوی او گیر خواهد کرد و او را زمین گیر خواهد ساخت، چراکه قدرت اهدائی به او از طرف حاکمیت برای سکوت و تسلیم است نه ریزش قدرت در عرصه قیام تودهها و به دلیل اینکه این قدرت اهدائی یک قدرتی نیست که آن جریان رفرمیسم توانسته باشد بر مبنای پراتیک اجتماعی تاریخی خود جهت اعتلای دموکراتیک مردم حاصل کرده باشد و توسط واسطه گری و دلالی با بالائیها حاصل کرده است، لذا برای رفرمیسم مانند چیدن یک میوه کال خواهد بود که نمیتواند بخورد و نه میتواند جهت استفاده در اختیار دیگران قرار دهد. ماحصل اینکه هر گونه حرکتی از بالا تحت هر عنوانی که صورت بگیرد به خاطر اینکه در غیبت تودهها صورت میگیرد محصولش نصیب همان بالائیها خواهد شد، چراکه اصلا بذر رفرمیسم در زمین دیگران کاشته شده است نه در زمین خودی و رفرمیسم در زمین غیر در حال کشاورزی است نه در زمین خودش. سخن به اینجا که میرسد امام یک مرتبه پرده تحلیل سیاسی و بحث تئوریک خود را کنار میزند و به صورت عریان از موضع گیری خود در برابر جریان کودتاگرایانه انتقال غیر دمکراتیک قدرت سیاسی محمد، در شورای سقیفه صحبت میکند:
«فَإِنْ أَقُلْ یَقُولُوا حَرَصَ عَلَی اَلْمُلْک وَ إِنْ أَسْکتْ یَقُولُوا جَزِعَ مِنَ اَلْمَوْتِ – اگر در برابر سقیفه قیام کنم خواهند گفت به خاطر سهم خواهی قدرت است و اگر ساکت باشم میگویند به خاطر محافظه کاری و ترس از مرگ است - ادامه خطبه 5»، ولی وضعیت سیاسی من در این شرایط بعد از مرگ پیامبر بسیار حساس است، چراکه از یک طرف نهضت محمد از طرف نیروهای جهانخوار خارجی - از روم گرفته تا ایران و مصر و غیره که همه برای بقاء خود - کمر به نابود کردن اسلام بستهاند، تهدید میشود و از طرف دیگر تضادهای داخلی به خاطر انتقال غاصبانه قدرت سیاسی محمد در حال رشد میباشد و در همین رابطه است که اگر من به خاطر دفاع از نهضت رفیقم محمد وارد کارزار بشوم و با غاصبین خلافت در بیافتم، خواهند گفت که: «یَقُولُوا حَرَصَ عَلَی اَلْمُلْک - قیام علی به خاطر سهم خواهی قدرت سیاسی است» و اگر هم به خاطر حفظ وحدت مسلمین در برابر خطر بیگانه جهانخوار خارجی سکوت کنم، خواهند گفت که سکوت علی به خاطر کنسرواتیسم و محافظه کاری و ترس از مرگ است.
«هَیْهَاتَ بَعْدَ اَللَّتَیَّا وَ اَلَّتِی – هیهات بعد از 23 سال آزمایشها و فدا کاریها و از جان گذشتگی که من در خدمت رفیقم محمد انجام دادم، آیا جائی هم برای اینگونه صحبتها باقی میماند که بگویند علی محافظه کار شده و زندگی او را زمین گیر کرده است و از مرگ و سختیهای مبارزه میهراسد و دیگر توان مبارزه مثل قبل ندارد.»
«وَ اَللَّهِ لاَبْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ به الموت مِنَ اَلطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّهِ – به خدا قسم، پسر ابی طالب بیش از انس کودک به پستان مادر برای شیر، با مرگ انیس است لذا سکوت من در برابر انتقال غیر دموکراتیک قدرت سیاسی محمد در شورای سقیفه به خاطر ترس از مرگ و محافظه کاری و کنسرواتیسم نیست» بلکه:
«بَلِ اِنْدَمَجْتُ عَلَی مَکنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لاَضْطَرَبْتُمْ اِضْطِرَابَ اَلْأَرْشِیَةِ فِی اَلطَّوِیِّ اَلْبَعِیدَةِ – به خاطر آن سکوت کردم که اگر شما به عظمت موضوع سکوت من (که جهت حفظ وحدت مسلمین برای حفظ اسلام در این شرایط خطیر در برابر خطر نیروهای بیگانه است) واقف شوید، از وحشت آن مانند ریسمان آویزان در چاه عمیق بر خود خواهید لرزید.»
پایان